محمدعوض نبی زاده

 

تداوم برخورد تبعیض آمیزحکومتها با جامعه هزاره

افغانستان سالها ست که از تنش‌های قومی رنج میبرد ، اما در یک دهه ی  اخیر روابط سیاسی و اجتماعی میان اقوام براساس وابستگی‌های قومی همراه با شعار دموکراسی عیارگردیده که اماکن شغلی و کاری براساس ملاحظات و وفاداری‌های قومی اداره وبه یک پدیده‌ی ساختارمند مبدل شده که تعاملات مدنی را آسیب می‌زند.«انتظارات کاذب» قومی توسعه یافته  وتوزیع نابرابر منابع، انحصاری شدن امتیازات سیاسی, اقتصادی, اجتماعی، غیرقابل دید گردیده که تبعیض میکانیزم پیچیده‌ای اجتماعی پیدا و حقوق شهروندی به فراموشی سپرده شده است. افزون‌خواهی  قبیله ی وتداوم چند دهه جنگ وخشونت ,همبستگی میا ن اقوام افغانستان  را صدمه زده و سبب  بدگمانیها در میان جامعه ی چند ین قومی کشور، گردیده اند. ذهنیت برتری طلبی قومی در بین توده های عام  قبیله ی حاکم بشکل افراطی تر ان وجود داشته  که برخی از روشن فکران و نخبگان سیاسی قبیله هنوز هم با تفکر فاشستی قبیله ای زندگی می کنند. درعرف قبیله ؛ صدور حکم اعدام،سربریدن , سنگسارزنان، بریدن گوش و بینی زنان، و غیره از موارد اند که در ین عرف قابل اجراست  واین عرف سبب شده تا جوانان  قبیله ی حاکم در قرن 21 به جای تکنالوژی و آموزش، انتحار کنند ومکتب، دانشگاه و شفا خانه را آتش بزنند .

 گروه انحصارگرحاکم  که گروه‌های قومی دیگر را به مثابه «عصیانگران ناحق» می‌پندارد ودر جامعه سیاسی نیز، شبکه‌های قومی خاصیت انحصارگرایانه داشته و از ایدیولوژی  «آرمان قومی» پیروی می‌کنند. اقوام رانده شده از قدرت و بویژه هزاره ها بیشتر از گروه‏  های قومی دیگر، طعم تلخ تبعیض و محرومیت را چشیده‏ که ، تبعیض،  بحیث پدیده‏ای ساختاری و تاریخی در ین سرزمین تبدیل و اقوام هزاره ، همیشه قربانی تبعیض غیرانسانی در نظامهای گوناگون گذشته بوده‏اند. هزاره ‏بودن» همواره با درد و رنج و محرومیت همراه بوده وبرخورد تبعیض آمیزبا جامعه هزاره پایان نیافته و کمترین چیزی که همیشه بر هزاره ها تحمیل می‏شود، تبعیض و نابرابری‏ها است. سرکوب،  قتل عام ها , حذف اجتماعی در جوامع هزاره بیک پدیده‏های متعارف و شناخته شده مبدل گردیده که تبعیض و حذف فزیکی  اقوام هزاره یک رویۀ ی  تاریخی بوده که به عنوان یک الگوی رفتاری ، طی نسل‏های متوالی خود را بازتولید کرده است. در حالیکه عدالت به معنی «توزیع برابر منابع و حضور و مشارکت در نهادهای قدرت، یکی از فرصت‏های شهروندی است وانسان‏هایی که در یک جمهوری زندگی می‏کنند، دارای حقوق و تکالیف معین و تعریف ‏شده‏میباشد.

 حکومت های استبدادی سابق امکان دسترسی هزاره‌ها به دانشگاه ها در داخل و خارج کشور را سخت تر ساخته و اجازه نمیدادند تا هزاره ها  در اردو ,پولیس  و استخبارات ووزارت خارجه نیز راه پیدا نمایند.تیم حاکم ارگ مانندصد سال گذشته تمامی پست های دیپلوماتیک سفارت خانه ها رادرخدمت قبیله ی حاکم قرار داده وواقعیت هاى درونى جامعه افغانستان اعم ازمسایل قومى, زبانى, دینى و مذهبى را برای جهانیان وارونه واز تربیون یک قوم مشخص بیان میکند پدیده ی تبعیض ، بیش از آن‏که پدیده ی روبنائی و دینی باشد، امری ساختاری است چون درجامعه، تمایل شدید به بازتولید و استمرار مناسبات ناعادلانۀ گذشته وجود دارد ، که ،‏ نشان‏دهندة نابردباری غیراخلاقی نظامهای سیاسی را نشان میدهد .نظام متمرکزریاستی کنونی نیزبه عنوان سیستم حکومتی در افغانستان شکاف‌های قومی را تشدید ،  و همبستگی میان اقوام کشور رابا چالش‌ها و مخاطرات گوناگونی مواجه نموده است و بیم آن می‌رود که بعد از خروج نیروهای ناتو درگیری‌های قومی دوباره دامن‌گیر مردم افغانستان شود. هزاره ها در برابر کوچیهای مهاجم پاکستانی  دست خالی اند که هجوم موسومى همه ساله ی کوچى هاى پاکستانی مسلح طالبی  تحت حمایت دولت کابل در مناطق بهسود و دایمیرداد ولایت وردک میدان و دیگر ساحات هزاره نشین که هر سال , صدها تن از شهروندان بیگناه مردم هزاره این مناطق راقربانى میگیرند.در افغانستان اگر جنگ شعله ور شود دیگران تحت نام طالب، حزب اسلامی، گروه حقانی، ملیشه ها و پلیس محلی، قیام های مردمی علیه طالب، اردوی ملی و پلیس ملی و امنیت ملی و هزار بهانه دیگر مسلح و آماده جنگ اند ولی هزاره ها دست خالی با یک مشت شعار های بی پشتوانه قربانی خواهند شد. اگر هزاره ها در تصمیم گیریهای کلان شریک  می بودند می توانستند باکانالیزه نمودن پروژه های بازسازی وآبادانی را در هزارستان به بار می اوردند  و ازخلع سلاح گزینشی جلوگیری و ولسوالی های پرجمعیت خود رابه  ولایات ارتقا میدادند ،که  در ترکیب کابینه، در قوای مسلح و سایر نهادهای موثر حضور تعیین کننده میداشتند . حال آنکه چنین نیست و در کانون تصمیم گیریهای کلان و سرنوشت ساز افغانستان هزاره ها کاملا غایب اند.

حکومت فعلی کابل مانند حکومت ها ی سابق , سعی نموده که با وجود سرازیر شدن کمکهای فراوان جامعه ی جهانی باشندگان  مناطق هزاره نشین مرکزی را در عقب ماندگی  و انزوای سیاسی  و اقتصادی نکهدارند.جایگاه هزاره ها در تعاملات سیاسی، تصامیم کلان در نظام کنونی همان چیزی است که در دوره ی ظاهر شاه و پس از آن با اندک تفاوت های کم  و بیش بوده است. حضور هزاره ها در دولت فعلی بیشتر حالت سمبولیک دارد و از آن زیرکانه به عنوان دیکور استفاده ابزاری می شود. گرچه حالا هزاره ها چند وکیل و وزیر یا معاون رئیس جمهور سمبولیک دارند اما در عمل این ها هیچ کاری نمی توانند چون ساختار بگونه ای است که دست و بال آنان را در عمل می بندد.  در ین مورد میتوان داستان چنگیز ایتماتوف نویسنده معروف قرغیز,را بطور نمونه یاد اوری کرد که او میگفت مانقورد ها  غلامان  و نوکران  مطیع شده و هویت باخته یى بود شستشوی مغزی شده که براى دفاع از ارباب خود مادرش را که میخواست هویت و اصلیت آنرا بازگو کند, با تیر و کمان از پا درآورد. وقتیکه روح مادرش تن او را ترک میکرد, به فرزند خود صدا کرد; اى فرزند هویت باخته ام ! به اصلیت خود برگرد.در طول تارىخ  استبدادی افغانستان, این منقورد مانند ها و چهره های هویت باخته بودند که حاکمیت هاى استبدادی را در مناطق  هزاره نشین کشورمشروعیت مى بخشیدند مبارزان ومخالفین جبر و استبداد را به ارباب هاى خود معرفى و آنها را نیست و نابود میکردند و میکنند.این منقورد مانند هاى هویت ستیىز بودند که به خاطر رضائیت ارباب خود نه تنها اصلیت خود را کتمان و حتى اسم خود را نیزتغییر میدادند و میدهند, بلکه دیگران را نیز به این هویت زدایى تشویق میکنند. سیاسىت گذاران تیم حاکم ارگ نیز دریک دهه ی اخیر نفوذ خود را از طریق مانقورد ها بار دیگر توسعه بخشیده و پلان هاى خود را با دستان ناپاک همان منقورت مانند ها عملى میکند. بناء اقوام هزاره باید با هوشیاری هرچه بیشتر بوسیله ی اتحاد وهمبستگی  خوداین دشمنان داخلی را دفع نمایند در غیر ان استبداد قبیلوی در افغانستان بالای اقوام متذکره تداوم بیشتر پیدا خواهند نمود. نظام های قبیلوی جهت تداوم و ارایش حکومت های شان از لحاظ ترکیب قومی برخی افراد هویت باخته از میان  اقوام هزاره را در خدمت گرفته وبرای مهار و سرکوب مبارزان ملی اقوام مذکورتا هنوزاز انان  استفاده میکنند.

تاريخ خونبارهزاره‌ها از قرن 16 شمسی آغاز واز اين تاريخ به بعد فضاي حياتي اقوام هزاره تغییر نمود و سرزمین پدری مردم هزاره از قبیل قندهار ، هزار جفت، زمينداور، ترينكوت، ارزگان، دايه، فولاد، داي چوپان، قره باغ، شرن ، كتواز و غیره قبل از دو قرن بشکل  خزنده ی از طرف اقوام پشتون اشغال گرديده و هزاره ها به سوي مناطق سردسير و كوهستاني مركزی افغانستان رانده شدند.نام  اقوام هزاره‌ های  معاصر را بیش از هر چیزی با  قتل عامها,کشتارها و جنایت‌های که به وسیله امیر عبدالرحمن جلاد و بعدا توسط حکومت طالبان,که مردم هزاره را در بامیان , یکاولنگ و مزارشریف  قتل عام و مجسمه‌های بودا بامیان که شبیه به قیافه های مردم هزاره‌ها بودند تخریب و  هزاره  های مقیم در کویته ی پاکستان را نیز قربانی خشونت کور فرقه‌ای نمودند به یاد می‌آورند. در یک قرن اخیربنا بر تبعیض  که بر هزاره ها  تحمیل شد مردم هزاره چنان از گذشته اش بريدند وحتی قبول نمودند  كه هيچ هزاره ی تا هنوز به پادشاهی نرسیده  و نخواهد رسید ، در حالي كه قبلا شاهان سلسله‌هاي كوشاني، غوري، شيران باميان، شاران غرجستان و سلسلة ی قدرتمند غزنويان از قوم هزاره بودند.

تیم حاکم ارگ با شعار دموکراسى , تلاش دارد تا استبداد تکقومی  را بالای اقوام رانده شده از قدرت و خاصتا مردم هزاره بازگرداند .برخی از حلقات برتری خواه تیم حاکم  فعلی ودشمنان جامعه ی هزاره  رافاقد هویت و بیگانه خطاب می‌کنند.در حالیکه  مردم هزاره باشندگان بومی افغانستان با قدامت بیش از سه هزار سال است وغرجستان به معني سرزمین كوهستان وكلمة «غر» از ادبيات تركي و مغولي  است که در اصل «گر» و «گور» ؛ تلفظ‌هاي مختلف از غرجستان میباشند. غرجستان درگذشته ها يك بخشي از توران كبير بود وقلمروتوران آنروزگار شامل تركستان كبير وسرزمین غرجستان میشد ند زرتشت پيامبر بزرگ ترك نژاد در كتاب مقدس ودا و «پوشكين» محقق  روس  باشندگان هزارستان را از 19 قبيله و از شاخه‌هاي طايفه ی هون‌ها و ترك و مغول دانسته كه هزاران سال قبل در حوزه‌هاي اورال، قفقاز، خزر، آذربايجان، ماوراءالنهر، ختای، مغولستان، پامير، بلخ، هندوكش و درکرانه های کوه  بابا ، ، قدغن وغور ساكن شدند.

هیوان تسنگ زایر چینی ساکنان این ناحیه راکه دارای قیافهء چینی هستند “هوساله” یا«هوزاله» می نامد که معني سرخوش و آزادرا میدهد. شهر ضحاك و شهرهاي غرجستان، بربر،‌ يكاولنگ، معابد نوبهار بلخ و پيروز بهار ، مجسمه‌هاي 38 متري و 53 متري بودا و 4000 سموج باميان از سه مدنيت عصر اسطوره ی با بيش از 4000 سال سابقه از ساخته ها ی دستان پرتوان هزاره ها است. هزاره‌ ها ی کنونی در ولايات بامیان , دایکندی ,وردک  ميدان ، غور، غزني، پروان، كابل،  سرپل - سمنگان، بغلان، بلخ، قندز ,بادغيس و ارزگان به طور فشرده و متراکم  و در ولايت‌هاي بدخشان، تخار، هرات، نيمروز، قندهار، هلمند به طور غير متراکم زندگي مي‌كنند و مردم هزاره به زبان‌ دري آميخته به  لهجه ی تركي و مغولي صحبت وبه زراعت و مالداري اشتغال دارند. برعلاوه آن گروه های بزرگی  ازهزاره ها  در نقاط مختلف افغانستان زیست داشته که برخی از آنان بنا بر فشار سیاسی و تبعیض , هويت قومی خود ها را فراموش كرده وخود را تاجيك يا پشتون مي‌پندارند.هزاره‌ها مردم  زحمتكش , راستگو وصادق هستند.

-                                         بیست ودوم - ماه - سپتامبر– سال -2013

 


بالا
 
بازگشت