مهرالدین مشید
قلم را نباید حلق آویز کرد و درفش با شکوۀ آن را به زمین افگند
آنگاه که قلم حلق آویز می گردد، طشت رسوایی قلم ستیزان از بام به زیر می افتد
هرچند سخن گفتن از آزادی بیان در یک کشور زمانی دشوار و آزمونی می گردد که شماری زمامداران قلم دشمن از ترس افشای رسوایی ها و پنهان کاری های شان بر حلق آویزی قلم فرمان می دهند و با بهانه تراشی های ناموجه وعقده گشایی های بی مورد بر قلم بدستان اتهام می بندند و با اتهام بستن ها به نظارتخانه ها و زندان ها تهدید شان می نمایند تا باشد که نویسنده گان در سوگ و ماتم قلم های خویش بنشینند و نتوانند اشک هایی را که در چشمان مردم جاری است ، به زبان قلم ارایه کنند تا باشد که حتا اشک ها پیش از افتادن از چشمان قلم های شان بر روی صفحۀ کاغذ خشک گردد و قلم بدستان در سوگ وحشت آلود قلم ستیزان ضجه بکشند.
راستی هم آزادی بیان در کشور هایی که ارزش واقعی آزادی های رسانه یی نهادینه نشده باشند و زمامداران از ترس افشای زد و بند های پنهان ، روابط مخفی با شبکه های استخباراتی، غارت ها و اختلاس های کلان نه تنها در برابر آزادی های بیان حساسیت دارند؛ بلکه دشمن آشتی ناپذیر با آن بوده و خبرنگاران و نویسنده گان را واجب المجازات و حتا واجب القتل می دانند.
این ها حق دارند که حکم حلق آویز کردن قلم را صادر کنند و قلم بدستان را تهدید به غول و زنجیر نمایند؛ زیرا قلم متعهد و رسالتمند دشمن واقعی آنان بوده و ناموجه نیست که قلم را دشمن اصلی خود حساب کنند و در برابر آن کینه توزانه عمل کنند. حتا حق دارند که در برابر قلم اعلان جهاد نمایند تا اندکی از وسوسۀ جنگ با تروریزم رهایی بیابند و به حق حساب و کتاب های پنهان خود برسند. بعید نیست که دشمنی زمامداران مفسد، مافیایی و مزدور با قلم به امری نزدیک به وظیفه برای آنان مبدل شده باشد؛ زیرا قلم است که نقاب های مومیایی شدۀ آنان را به زیر می افگند، پرده از راز های پنهان شان برمیدارد و حتا پرده از رمز سرگوشی های آنان با شبکه های استخباراتی برمیدارد. بر قلم بدستان است تا از این ها هراس داشته و خود را از نزدیک شدن به آتش حرض و آز آنان دور نگهدارند؛ زیرا این ها نه تنها با قلم؛ بلکه با « ن والقلم و مایسطرون» نیز دشمنی دارند و با قلم و آنچه می نویسد، آشتی ناپذیر تراز هر کسی هستند. برای هراس از رسوایی های شان فتوای بستن و به زندان کشاندن قلم وقلم بدستان را صادر میکنند تا باشد که قلم از دستان شان بیافتد و از گزند افشاگری های آنان درامان باشند. در فضای خالی از وسوسۀ حضور رسانه ها و قلم بدستان به یغماگری های خود راحت تر ادامه دهند و دستان دشمنان وطن و مردم افغانستان و مزدوران شبکۀ استخباراتی پاکستان، ایران، روسیه، هند و ... آرام و بدون دغدغه بفشرند تا نه برای صلح؛ بلکه بخاطر حفظ جان خود؛ تنها صلح را حاضر به قربانی نیستند و حتا حاضر اند تا با باجدهی بر آنان در عقب دروازه های بسته آبروی حکومت و مردم افغانستان را نیز به قربانی بگذارند. این در حالی است که نه تنها قلم دشمنان صلح و آشتی سر ناسازگاری دارد، از باجگیری ها نفرت داشته و خشم و انزجار اش را بر آنان تقدیم می کنند که آبروی ملت غیور افغانستان را در معرض معاملۀ دشمنان سوگند خوردۀ عمال استخبارات پاکستان و ایران قرار میدهند. قلم و قلم بدستان بر اساس آیت یادشده رسالت انسانی و تاریخی دارند تا با برافراشتن مقام قلم و خط تعهد و پاسداری راستین را در برابر مردم و جامعۀ شان بجا نمایند. از این رو است که زمامداران سرنوشت محتوم خویش را نه در زبانۀ شمشیر ها؛ بلکه نوک قلم و عزم تسخیر ناپذیر قلم بدستان راستین به تماشا می نشینند. این ها هر از گاهی که به سوی قلم نگاه می کنند؛ گویی رسوایی های افتضاح بار و ناکارایی های شان را در زبان قلم در فوران می بینند. به قلم نه بحیث شاکی؛ بلکه بحیث شاهد گناهان و جنایت نابخشودنی خویش نگاه می کنند. از این رو بر قلم و قلم بدستان خشمگین اند و می خواهند فریاد های خونین قلم را در گلویش بشکنند و زبانش را به دار آویزند؛ نه تنها این که آنچه در خورجین فساد و سؤ استفاده از قدرت دارند، از آن برای اذیت و آزار و حتا هتک حرمت بر قلم بدستان خود داری نمی کنند.
در حالی رسانه ها وگرداننده گان آنها در کشور از این گونه کم مهری های خشم گینانۀ مقامات رنج می برند که مطبوعات از جملۀ رکن جهارم قدرت بعد از سه قوۀ اجراییه، قضاییه و مقننه در کشور به حساب می رود؛ البته قوت مطبوعات در یک کشور بستگی به نحوۀ نظام و قانونمداری و حاکمیت قانون در آن دارد. در کشوری که قانون حاکمیت نداشته باشد، زمامداران خود را فراتر از قانون شمرده و هر نوع قانون گریزی و قانون شکنی را بر خود مباح شمارند. در چنین کشوری اگر چیزی به نام قانون آزادی رسانه ها وجود داشته باشد و در حالیکه محتوای آن احرای عملی پیدا نکند. زمامداران با ساختن کمیسیون هایی برخلاف مطالبات قانون دسترسی به رسانه ها عمل کنند و اداره های دولتی هم خود را برای کشاندن نویسنده گان و خبرنگاران به مجازات مخیر بدانند و تابع هیچ مقرراتی نباشند؛ پس سرنوشت آزادی رسانه ها جز مصداق روشنی بر این شعر حافظ بزرگ : اگر نمرده به فتوای من بر او نماز کنید. چیز دیگری می تواند باشد.
رسانه ها زمانی به قوت بدون منازعه در کشور مبدل گردد که در گام اول رسانه ها جای پای اصلی شان را در جامعۀ ما پیدا کنند و از لحاظ محتوا و شکل، کار نشراتی و تخصصی رسانه یی خویش را غنا ببخشند تا بدین وسیله در جهت اعتلای ارزش های رسانه یی، اطلاع رسانی درست و بی طرفانه و دادن آگاهی ها در عرصه های مختلف سیاسی و فرهنگی کار بایسته و شایسته یی را انجام داده باشد. در این صورت است که رسانه ها دست کم جایگاۀ نشراتی و تبلیغاتی شان را در جامعه پیدا کرده و نقش پای نیرومندی را در جامعه می توانند، احراز کنند. در کنار این مهم تر از همه، وحدت رسانه ها، جامعۀ مدنی وسایر نهاد ها و انجمن های خبرنگاری، فرهنگی،ادبی، هنری و... می تواند موقف و موضعگیری های رسانه یی را در سطح کلی کشور تقویت بیخشد و قدرت رسانه یی در کشور را به اثبات برساند. وحدت رسانه ها و نهاد های جامعۀ مدنی نه تنها جایگاۀ این ها را در جامعه تثبیت می کند و کار رسانه یی را نیز سمت و سوی درست می دهد؛ بلکه قدرت این نهاد را بحیث رکن چهارم در میان ارکان ثلاثۀ قدرت نیز به نمایش می گیرد. در این صورت است که موضعگیری واحد رسانه یی به مثابۀ مشت محکم بر فرق زمامداران فاسد و زورمندان غارتگر و جنایتکار وارد می گردد. با به نمایش درآمدن یک دست قوت رسانه ها با همبستگی نهاد های جامعۀ مدنی نه تنها شکوه و وقار رسانه ها در کشور به نمایش در نمی آید، بلکه عزت و شرف رسانه و گرداننده گان آنها چون خبرنگاران و نویسنده گان از توهین و غارت مفسدان و زورمندان نیز درامان مانده می تواند. در کنار سایر عوامل یکی از آنها عدم وحدت رسانه ها و جامعۀ مدنی است که زمامداران ازآن بحیث ابزار برای نفع خود تا کنون سود برده اند. از همین رو شماری حلفات در دولت تلاش دارند تا با ایجاد نفاق و اختلاف میان رسانه ها و نهاد های جامعۀ مدنی به بهانه های قومی و گروهی، قوت واحد و یک دست این ها را پارچه پارچه کند و بدین وسیله قوت رسانه ها را به مثابۀ رکن چهارم قدرت زیر سوال ببرد. در حالیکه بزرگترین قوت رسانه ها وحدت نظر و همبستگی آنان بوده و بدترین ضعف و ناتوانی آنها اختلاف نظر و پراگنده گی آنها است. از همین منفذ هر از گاهی شکار می شوند و آسیب پذیر می گردند.
بباید چشم پوشید که خبرنگاران در خط اول جبهه به مثابۀ صدیق ترین اطلاع رسان ها و شجاع ترین سنگرداران اخبار دست اول را به افکار عامه می رسانند. این ها سنگرداران آگاهی و اطلاع رسانی اند که در کنار نیرو های مدافع میهن پایمردانه ایستاده اند. این ها اند که با نشر اطلاعات درست از خطوط مقدم جبهه در بلند بردن مورال رزمی نیرو های خودی نقش مهم و حیاتی را بازی می کنند. آیا از دست دادن این سنگرداران برای دولت خطرساز نیست؟ حکومت نباید خشم رسانه ها و دست اندرکاران آنان را نسبت به خود برانگیزد، به عکس ابتکار به خرج دهد تا آنان را در کنار خود داشته باشد. در این شکی نیست که افغانستان به همت، شجاعت و تهور گردانندۀ رسانه هایش اکنون پرشورترین و سرشار ترین رسانه ها را درسطح منطقه دارد. حکومت برای هرچه پرجاذبه تر شدن و استثنایی شدن آنها در سطح منطقه به یاری آنان بشتابد تا فردا ها در برابر قضاوت بیرحمانۀ تاریخ و نسل های آینده محکوم نشود. گرچه شور رسانه ها برخاسته از کار و تلاش خستگی ناپذیر گرداننده گان آنها است. سهم دولت می تواند در موازات حمایت جامعۀ جهانی نقش بایسته یی را باید داشته باشد. از سهم دولت برای آزادی رسانه ها را نمی توان چشم پوشی کرد؛ اما کافی نیست، زمامداران باید بر ارادۀ خود برای آزادی های بیشتر بیان بیافزایند و به تقویت آن بپردازند و نه این که از آن بکاهند .
این در حالی است که رسانه های نیرومند و انسجام یافته و یک دست در کنار دولت، برای استحکام قدرت و اعتلای کشور نقش انکار ناپذیر داشته و حتا در بسا موارد نسبت به سه قوۀ دیگر نیرومندتر عمل می نمایند؛ زیرا رسانه ها نه تنها در راستای اطلاع دهی و آگاهانیدن مردم نقش شایسته سالارانه را ادا می نمایند؛ بلکه در جهت محو فساد، افشای غارتگران، جاسوسان و مافیا های گوناگون بزرگترین خدمت را برای حکومت ادا می کنند. در واقعیت حکومت به همکاری رسانه ها نیاز دارد تا در روشنی انگشت گذاری آنها نقاط تاریک و روشن را در اداره، نظام و جامعه دریابد. رسانه ها اند که چهره های اصلی زمامداران فاسد، غارتگران، غاصبان و جنایتکاران را برملا کرده و پرده از مکر های پشت پردۀ آنان برمیدارد. این افشاگری ها درواقع چراغ را بردست حکومت می دهد تا افراد فاسد و خاین را بعد از شناسایی مجازات کند؛ اما با تاسف که هر از گاهی زمامداران فاسد یک گام پیشتر نهاده و دست خبرنگاران و نویسنده گان را از پشت می بندند. بدین وسیله دست به توطیۀ سازمان یافته زده و دیوار آهنین میان رسانه ها و دولت ایجاد می نمایند تا این ها بتوانند در عقب دیوار های آهنین فساد، به فسادگستری ها و معامله گری های شان ادامه بدهند. هرچند هر از گاهی رخداد های غیر مترقبه نقاب از سیما های اصلی زمامداران برمیدارد و هویت واقعی آنان را آشکار می نماید واما چنان از خود بیگانه و در خود فرو رفته اند که کمتر تنبۀ می شوند و بار ملامتی را پذیرا می گردند، اما مردم آگاه می شوند که در میان دستگاهیان چه می گذرد.
بنا براین برحکومت است تا واکنش زمامداران در برابر رسانه ها و دست اندرکاران آن ها را بصورت جدی زیر داشته و پیگیری کند و با سره و ناسره کردن موضوع، حق را از باطل تمیز نماید. حکومت برای زمامداران مفسد، استفاده جو و بهان گیر فرصت ندهد تا با راه اندازی توطیه های زیرکانه زیر نام دفاع از قانون و دفاع از حکومت فاصله میان رسانه ها و حکومت ایجاد نمایند و بدین وسیله بر حلقوم قلم زنجیر آویخته و آن را حلق آویز کنند. چنانکه تا کنون بار بار قلم های بیجاره حلق آویز شده و فریاد قلم بدستان در گلو های شان خفه شده اند. در حالی در حق قلم بدستان این جور را رو میدارند که ده ها غارتگر فاسد و خاین آزادانه در خیابان های شهر در موتر های مودل جدید دارای شیشه های سیاه در رفت و آمد اند و با استفاده از مقام های بلند دولتی به تاراج های کلانتر پرداخته و فربه تر می شوند.
در این شکی نیست که این حلق آویز کردن ها بر روح و روان گرداننده گان رسانه ها و قلم بدستان اثر گذار است و ضربۀ سنگینی بر پیکر تفکر و اندیشه در کشور است که در آخرین تحلیل کاخ فرهنگی کشور را متاثر می گرداند. نه تنها این که این گونه حلق آویز کردن ها توسعۀ فکری و فرهنگی را در کشور مانع شده و زمینه های توسعۀ اقتصادی را نیز می گیرد. آیا زمامداران فاسد اندکی در این مورد فکر کرده اند که چگونه با تیشۀ بیرحمی ها تنۀ معنوی جامعه را زخمی می کنند. شاید این رویکرد خطرناک تر از هر توطیه یی در کشور باشد؛ زیرا با حلق آویز شدن قلم، فرصت های آگاهی از مردم گرفته می شود و جامعۀ به سوی گمراهی می رود. در این صورت کشور دست مانده تر از امروز شده و شاهد در حلقوم رفتن های بدتر از این خواهد بود؛ زیرا ملت های ناآگاه زودتر طعمۀ استعمار گران جدید می شوند. گرچه این حرف برای آنانیکه فامیل های شان در خارج از این کشور است و جز برای شکم خود ومنافع خود می اندیشد، دردی از این کشور ندارند و به این کشور فقیران و مظلومان نگاۀ ابزاری دارند. به یقین که در رگ رگ این ها احساسی برای خدمت به مردم و اعتلای کشور نیست که نیست و تنها برای رسیدن به قدرت می اندیشند و دغدغۀ قدرت هم برای به غارت بردن دارایی های عامه و برای بدست آوردن ثروت است و بس و معنای دیگری برای شان ندارد؛ اما هرچه باشد، ناگزیر باید اتمام حجت کرد و گفت« وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ » (و بر ما [وظيفه یى] جز رسانيدن آشكار [پيام] نيست )