لعل زاد
نویسنده: دکتور جمیل حنیفی1
برگردان: دکتور لعل زاد
لندن، اکتوبر 2013
ویرایش گذشته:
ایجاد سلطۀ استعماری از طریق "لویه جرگه" در افغانستان2
پیشگفتار برگردان: امیدوارم این پژوهش مستدل و مستند دانشمند شهیر پشتون (جناب حنیفی)، مشت محکم و میخ مستحکمی باشد بر تابوت جعلیات تاریخ سازان درباری و سرکاری کشور که در طول یک سدۀ گذشته، اذهان سه نسل کشور ما را با زرق مواد مخدری چون "غیرت اوغانی"، "تاریخ پنج هزار ساله"، "سرزمین لویه جرگه ها"، "گورستان امپراتوری ها" وغیره شستشوی مغزی داده و مست و مدهوش کرده اند.
آیا پس از مطالعۀ این اثر گران سنگ و نهایت ارزشمند، به فکرعمیقی فرو نه خواهیم رفت و نه خواهیم گفت، ای وای برما! تا کنون هر آنچه بنام "تاریخ افغانستان" خوانده ایم، جز "دروغ محض" و "افتخارات جعلی"، چیز دیگری نبوده است؟
+ + +
حکومت مرکزی افغانستان در اپریل سال 1992 متلاشی گردیده، دستگاه دولت افغانستان فروپاشیده و سرانجام باعث اشغال کشور توسط نیروهای مسلح ایالات متحده در خزان 2001 میشود. حامد کرزی یک افغان خارجی در روزهای اولیۀ اشغال، در پرده های تلویزیون های غربی به عنوان مردی در محاصرۀ سربازان امریکائی ظاهر گردید که رئیس منصوب امریکائی حکومت آیندۀ افغانستان خواهد بود. کمی پس از آن، رسانه ها تصویری از آقای کرزی دستار پوش به نمایش گذاشتند که محمد ظاهر (شاه اسبق افغانستان که در ایتالیا بسر میبرد) یک جلد قرآن مقدس را برایش هدیه میدهد. این تصویر نمادین نشانۀ تائید شاه پیر سابق از انتصاب پیش بینی شدۀ کرزی جوان بحیث رئیس حکومت افغانستان بود.
در 5 دسمبر 2001 کنفرانسی به اشتراک حدود 30 افغان خارجی دستچین (که اکثرا اولاد یا اعضای بورژوا های افغانستان پیشا- 1978 بودند)، در بن جرمنی برگزار گردید. این نشست توسط ایالات متحده تمویل و کنترول می گردید، اما چنین پنداشته میشد که توسط ملل متحد همآهنگ شده است. کنفرانس بن سندی را زیر عنوان "موافقت نامۀ ترتیبات موقت در افغانستان تا استقرار مجدد نهاد های دایمی حکومت" به نشر سپرد. این "موافقتنامۀ بن" یک "ادارۀ موقت" را بحیث حکومت افغانستان و در ضمیمۀ چهارم آن حامد کرزی را بحیث "رئیس" این اداره نامیده بود. موافقت نامه، برگزاری یک "لویه جرگۀ اضطراری" را در جریان شش ماه پس از 22 دسمبر قید کرده بود که یک "ادارۀ انتقالی برای رهبری افغانستان را بوجود آورد تا افغانستان را الی ایجاد یک حکومت کاملا منتخب رهبری کند که از طریق انتخابات آزاد و عادلانه در مدت نه بیشتر از دو سال از تاریخ برگزاری لویه جرگۀ اضطراری، بوجود آید... لویه جرگۀ قانون اساسی باید در مدت 18 ماه پس از ایجاد ادارۀ انتقالی برگزار شود تا یک قانون اساسی برای افغانستان تصویب کند. لویه جرکۀ اضطراری توسط اعلیحضرت محمد ظاهر، شاه سابق افغانستان افتتاح خواهد شد".
رسانه های عمومی جهانی در جریان اشغال افغانستان توسط ایالات متحده به پخش مقدار بی سابقۀ اخبار و اطلاعات در بارۀ افغانستان، لویه جرگه ها، حکومت کابل و حامد کرزی پرداختند. لویه جرگه در غرب به مثابه یک تمرین پیروزمند برای دموکراسی و نمایندگی حکومت مورد ستایش قرار میگیرد؛ تا حدی که برخی رهبران حکومت ایالات متحده و مطبوعات بین المللی کاربُرد آنرا در بازسازی قانون اساسی دولت عراق توصیه میکنند. لخدر براهیمی نمایندۀ ملل متحد که دو لویه جرگه را در افغانستان برگزار و عملی کرده بود (2002 و 2003-2004)، موظف میشود تا یک حکومت انتقالی برای عراق بوجود آورد. چنین معلوم میشد که این میکانیزم عجیب و غریب افغانی برای تولید سلطۀ بورژوازی، به یک ابزار دلخواه رضائیت کشی (راضی سازی) استعمار نو امریکا در شرق میانه و آسیای مرکزی تبدیل شده است.
دانشمندان اروپائی و امریکائی، سیاست مداران و روشنفکران محلی، لویه جرگه را به عنوان عالیترین منبع مشروعیت برای حکومت افغانستان، سیاست ها و تصامیم آن می پندارند. درحالیکه بغیر از یک مطالعۀ توصیفی لویه جرگه های 1941، 1955 و 1964، هیچگونه تحلیل و بررسی اصولی از این ویژگی دولت افغانستان در جریان سدۀ گذشته صورت نگرفته است. لویه جرگه از نگاه انتقادی، مهم ترین دستگاه رضائیت کشی و سلطۀ پادشاهان و سران حکومت های پسا- 1919 در افغانستان بوده است. اصطلاح انتونیو گرامشی "سلطه" در اینجا عموما به معنای تمرین طبقۀ مسلط (بشمول پروسه های که از طریق آنها رهبری اخلاقی و فکری در جامعۀ مدنی بافته شده اند)، برای کشیدن رضائیت از کسانیکه زیر سلطه قرار دارند، استعمال شده است. لویه جرگه دراینجا به عنوان یک عنصر در "دستگاه سلطۀ" دولت افغانستان شناخته میشود. دستگاه سلطه عبارت از "مجموعۀ پیچیدۀ از نهاد ها، اندیشه ها، تمرین و اجنت ها (نمایندگان) بشمول روشنفکران" می باشد. اجزای دیگر دستگاه سلطۀ افغانستان (بعلاوۀ لویه جرگه)، تا جائیکه تاکنون بازتاب دهندۀ منافع طبقۀ مسلط در جامعۀ مدنی بوده شامل مکاتب و دانشگاه ها، موزیم ها، کتابخانه ها، جشن عمومی استقلال و رویداد های مذهبی، نشرات حکومتی (روزنامه ها، محلات و کتاب ها)، رادیو، مجلس های "نمایندگان" در کابل و مراکز ولایات و صوفی ها و سایر شبکه های مذهبی میباشد. اندیشه (ایدیولوژی) در مرکز مفکورۀ دستگاه سلطه قرار دارد که گرامشی آنرا به عنوان "یک مفهوم جهانی که بطور ضمنی در هنر، قانون، فعالیت های اقتصادی و تمام مظاهر زندگی فردی و اجتماعی تبارز میکند"، میداند. دیدگاه غربی ها در بارۀ لویه جرگه به عنوان یک ابزار مشروعیت ساز، عمدتا از اندیشۀ ترویج منافع بورژوازی حکومت افغانستان و روشنفکران حامی آن اشتقاق شده است.
برای درک انتقادی منشا و دینامیک لویه جرگه لازم است اولا به این موضوع تماس گرفته شود که چطور نویسندگان اروپائی و نخبگان فکری افغانستان و سلطنت در جریان دو سدۀ گذشته، دولت افغانستان و بنیانگذار آنرا در یک رویداد تاریخی 1747 قرار داده اند. چون همین رویداد بطور گسترده به عنوان یک مودل (نمونه) برای ساختار و رفتار لویه جرگه در اختیار حکومت افغانستان در زمان های بحران های بزرگ قرار گرفته است. لویه جرگه اساسا چارچوبی است که درآن دولت افغانستان به تحریف اندیشه های غربی نمایندگی عمومی (مردم) در حکومت پرداخته و برآن برچسب های پشتو وصل نموده است. لویه جرگه طوری عمل نموده که مشروعیت حاکم، حکومت او، سیاست ها و اقدامات آنها را تائید کرده است. در واقعیت، لویه جرگه در بارۀ اینکه سلطنت افغانستان قبیلوی یا پشتونی بوده، مکثی داشته، اما در بارۀ اینکه واقعا نمایندگی از مردم افغانستان کرده و یا به گفتگوی آزاد، علنی و مهارنشده در بارۀ مسایل پیش روی دولت پرداخته باشد، هیچ چیزی نداشته است. از 1922 بدینسو 11 لویه جرگه در افغانستان برگزار شده و تمام 9 قانون اساسی کشور در این دوران توسط این مجالس بوجود آمده است. فقط مجلس 1924 یک سند نشرشده و نسبتا کامل جریانات آنرا برای ما به ارمغان گذاشته است. در این مقاله یک ارزیابی انتقادی از این سند صورت گرفته و بعدا یک بازنگری اینکه چگونه دولت افغانستان در نبود نهاد های پارلمانی منتخب و دموکراتیک به تحکیم، ترویج و دستکاری این دستگاه سلطه در طول 85 سال ادامه داده است. اما اجازه دهید اولا بطور مختصر به معنای اتنوگرافیک (قوم نگارانه) و جایگاه جرگه و شیوه های محلی پشتون ها برای حل و فصل منازعات بپردازم که مفهوم لویه جرگه از آن اقتباس شده است.
جایگاه اتنوگرافیک جرگه و لویه جرگه
جرگه در بین پشتون های مسکون و کوچی آسیای مرکزی یک شیوۀ سیاسی برای حل و فصل مناقشات یا درگیری های محلی است. وظیفۀ آن به عنوان یک وسیله وقتی به پایان میرسد که نیاز به آن از بین میرود. جرگه نمادی از خود مختاری قبیلوی بوده و در محیط سنتی خود در حاشیه های حکومت عمل میکند. واژۀ جرگه در پشتو به معنای مجلس، شورا یا نشست (گردهمآئی) است. جرگه گاهی با واژۀ معادل آن یعنی مرکه استفاد میشود که به معنای مذاکره یا گفتگو است. ابتکار دعوت یا برگزاری جرگه از جانب افراد یا گروههای محلی است، نه از جانب نماینده های بیرونی مانند دولت. حتی در مواردی که یکتعداد جرگه ها در یک مجلس ملاقات کنند، برچسب یک مجلس برآن زده میشود. حد اقل یک نمونۀ شناخته شده وجود دارد که درآن حکومت استعماری برتانیه میخواهد قبیلۀ پشتون مسعود را در مجموع شامل سازد؛ عبارت "جرگۀ بزرگ" توسط برتانوی ها بکار برده میشود، اما این رویداد به یک "ازدحام بی نظم" مبدل میشود. قدیم ترین ماخذ نوشتاری برای جرگه در جریان دورۀ استعماری مربوط به مونستوارت الفنستون (یک نمایندۀ حکومت هند برتانوی به دربار حاکم کابل در پایتخت زمستانی او در پشاور) است. قدیم ترین ماخذ قاموسی برای جرگه مربوط به هنری جورج راورتی، هنری والتر بیلیو و ژی. جی لوریمر است که همگی افسران استعماری حکومت هند برتانوی بودند. سایر ماخذ قدیمی برای جرگه مربوط به متن های رسمی استعمار برتانیه در مورد پشتون ها میباشد.
ازنگاه تیوری، تمام مردان بالغ جامعه میتوانند بربنیاد مساوی در جرگه اشتراک نموده و هر مرد بالغ میتواند برگزاری آنرا درخواست کند. اما در عمل، بزرگان و سایر مردان با نفوذ، مجلس را برگزار می کنند. بطور رسمی هیچکسی مسئول پیشبرد (ریاست یا مدیرت) جرگه نبوده و هر شرکت کنندۀ مرد حق سخن گفتن یا اظهار نظر دارد. یک جرگۀ محلی بندرت میتواند بیش از 25 عضو داشته باشد. تصامیم جرگه بر بنیاد اجماع (اتفاق آرا) است؛ مخالفان قویا دلسرد ساخته شده و بندرت اجازه داده میشوند. جرگه در جوامع کوچک و منزوی، در جوار یک گورستان یا در یک مسجد محلی برگزار میشود که سهولت دسترسی به آن موجود باشد. فضای باز نسبت به زیر سقف ترجیح داده میشود. تصامیم جرگه نهائی بوده و کسیکه مطابق آن عمل نکند، خطر اخراج از جامعه و یا سوختاندن ملکیت مسکونی او وجود دارد. افرادیکه مسئول تطبیق فیصله های جرگه میشوند بصورت جمعی و نمادین بنام سلویشتی (یک قطعۀ چهلی) یاد میشوند، اما با درنظرداشت ابعاد جامعه و پیچیدگی وظیفۀ مورد نظر، تعداد آن میتواند کمتر یا بیشتر باشد. یک جرگۀ محلی میتواند با جرگۀ همتای خود در جای دیگری در مسایل مربوط به تناقضات بین الجامعوی مذاکره کند. در زیر تسلط استعمار و در جریان دوره های پسا- استعماری در افغانستان، یک جرگۀ محلی به تنهائی یا یکجا با جرگه های دیگر، با نماینده های حکومت مذاکره کرده اند. در محدودۀ این چارچوب، در گزارشات اتنوگرافیک موجود، به موارد خاصی از جرگه ها اشاره شده که با پروسه های سیاسی در جوامع پشتون سروکار داشته اند.
با وجودیکه واژۀ جرگه برای غیرپشتون های افغانستان و مناطق اطراف آن آشنا است، برچسب مطلوب آنها برای مجالس یا شوراهای محلی جهت حل و فصل مناقشات، نمی باشد. اصطلاح عمومی در مناطق غیرپشتون افغانستان برای مجلس محلی (یک کتلۀ مشورتی یا شورائی)، شورای محلی (درجریان 1919 - 1929) یا مجلس مشوره (متصل به حکومت های ولایتی) است. در زمان سلطنت امیرحبیب الله (1901 - 1919) و امیرامان الله (1919 - 1929) حکومت یک نهاد جددید بنام شورای دولت بوجود می آورد که متشکل از اعضای عالیرتبه حکومت مرکزی و حلقۀ داخلی شاه بوده است. اما این اقدام پس از سقوط امیرامان الله در 1929 از بین میرود. با آغاز 1930 مجلس شورا معرفی میشود. صفت ملی بصورت اتفاقی به آن پسوند گردیده و مجلس شورای ملی بدست میآید. در 1933 نهاد دیگری بنام مجلس اعیان ایجاد میگردد. در جریان سال های 1964 - 1978 مجلس شورا و مجلس اعیان به نام های (پشتو) ولسی جرگه و د مشرانو جرگه تغییر نام میدهند. در ایران، واژۀ جرگه به مفهوم یک حلقه، گروه، قشر یا دسته بوده و کاربرد این برچسب یا میکانیزم های قبیلوی یا محلی دیگری برای حل و فصل مناقشات در آن کشور ناشناخته است. در بین بلوچ های مری، اصطلاح جرگه به یک آرایش نسبتا ساختارمندی گفته میشود که درآن "سلسله مراتب رهبران قبیلوی، ارگان های ادارۀ بیرونی و چارچوب بخش ها ملاقات نموده و به شیوۀ تفصیل میدهند که برای هریک وظیفۀ قاطع است".
اسناد موجود اتنوگرافیک و تاریخی پیشا- 1922 در مورد تعامل با قبایل و دولت ها در افغانستان و مناطق اطراف آن هیچگونه ماخذ مشخصی در رابطه به مفهوم یا دستگاه لویه جرگه ندارد. با آنهم، نویسندگان نشنلیست افغانستان مانند میرغلام محمد غبار و محمد علم فیض زاد اصرار دارند که لویه جرگه به عنوان یک ویژگی حکومت مرکزی در افغانستان به زمان های پیشا- اسلامی میرسد. یک روشنفکر مهاجر افغان در امریکای شمالی ادعا میکند که یک "لویه جرگۀ بزرگ افغان توسط امپراتور کنیشکا حدود چیزی کم از دوهزار سال قبل برگزار شده بود". در حالیکه هیچگونه سند تاریخی یا باستان شناسی برای اثبات این ادعا ها وجود ندارد. هیچگونه سندی از مجالس یا شورا ها یا سایر نهاد های نمایندگان خاص وجود ندارد که پیش از 1922 حکومت برگزار کرده یا حاکمان افغانستان با آن مشوره کرده باشند. غبار برجسته ترین مورخ سدۀ بیستم افغانستان مینویسد که امیرشیرعلی (1863 - 1866 و 1868 - 1879) یک "لویه جرگه" را در سال 1866 برگزار کرده بود. اما به منبعی که او اشاره میکند، ذکری از یک "مجلس" دارد، نه جرگه و نه لویه جرگه. حسن کاون کاکر، یک مورخ افغان تعلیم یافته انگلیس سدۀ نزدهم افغانستان، از برگزاری سه لویه جرگه در جریان سلطنت امیرعبدالرحمن خان (1880 - 1901) مینویسد. اما او هیچ سندی برای ثبوت ادعای خویش ارایه نمی کند. به عین ترتیب، لوئیس دوپری ادعا میکند که عبدالرحمن "یک مجلس بزرگ (لویه جرگه) برگزار کرده که شامل سه گروه از شهروندان افغانستان بوده است: برخی سرداران (شهزادگان) خانوادۀ شاهی؛ خان های مهم یا خوانین ملکی در نخبگان قدرت روستائی از نقاط مختلف کشور؛ و رهبران مذهبی ایکه مخالف او نبودند". دوپری مانند کاکر هیچ سندی برای ثبوت این ادعای مهم خود ارایه نمیکند. به عین ترتیب، بارنیت روبین، یک دانشمند علوم سیاسی امریکا که نوشته های زیادی در مورد افغانستان دارد، بدون هیچگونه شواهدی مینویسد که عبدالرحمن "سنت نمایندگی قبیلوی را با ایجاد لویه جرگه اصلاح کرد". لودویگ آدمک یک دانشمند علوم سیاسی امریکا ادعا میکند که در 1915، امیرحبیب الله (1901 - 1919) یک "لویه جرگه" را به مقصد تصمیم روی موضعگیری افغانستان در جنگ جهانی اول و تهیۀ پاسخ برای تقاضای برتانیه جهت بیطرفی افغانستان برگزار کرد. او یک سند آرشیف برتانیه را ماخذ میدهد. غبار از طرف دیگر، بدون سندی، از یک "جرگۀ عمومی رهبران احتمالیی جهاد" 520 نفری سخن میگوید که امیرحبیب الله به این مقصود در کابل برگزار کرده بود.
با وجود ساخته شده از عناصر زبان پشتو، هیچگونه تطبیق برچسب لویه جرگه در هیچیک از میکانیزم های اجتماعی در بین پشتون های قبیلوی در منطقه وجود ندارد. در پشتو اسم جنسیتی بوده و صفت پیش از اسم باید نوع جنس را بازتاب دهد. لذا لویه (صفت مونث)، بزرگ یا کلان است و جرگه (اسم مونث) مجلس، محفل – لویه جرگه، مجلس بزرگ یا شورای بزرگ است. قدیم ترین کاربرد این برچسب مربوط به جریانات مجلس برگزار شده در 1922 به فرمان امیرامان الله در جلال آباد برای مذاکره و تصویب اولین قانون اساسی افغانستان است. این ماخذ در جریانات نشرشدۀ لویه جرگۀ 1924 موجود است. برچسب لویه جرگه که در سال 1922 توسط حکومت افغانستان اختراع شده، اشتقاقی از بازسازی استعماری رویداد 1747 به ارتباط ظهور احمد خان ابدالی (1747 - 1772) به برجستگی سیاسی (لحظه بنیادین سلطنت افغانستان) میباشد. این رویداد اصلا به اشکال مختلفی در چندین تاریخ محلی پارسی سده های هجدهم، نزدهم و بیستم توصیف شده است. احمد خان یک افسر پیشین در دربار نادرشاه افشار بوده، کسیکه پس از کشتن او، خود را حاکم یک قلمروی وسیعی مییابد که افغانستان بعدا در اواخر سدۀ نزدهم، از آن حکاکی میشود. سلسلۀ از جانشینان نسبی (مستقیم و موازی) احمدخان تا 1978 بر افغانستان حکومت می کنند.
مطابق متن های ساخته شده توسط حکومت افغانستان و روشنفکران و اندیشه های عمومی در بارۀ مجلس قبیلوی که درآن رویداد (1747) رخ داده، گفته میشود که احمد خان بنیانگذار افسانوی دولت افغانستان در 1747 توسط اجماع به عنوان شاه افغانستان انتخاب شده و تاجگذاری کرده است. این گزارشات توسط نمایندگان متعدد خیالباف اروپائی از تاریخ های محلی پارسی الهام گرفته است. قدیم ترین و جامع ترین گزارش پیشا-استعماری ظهور احمد خان به قدرت سیاسی، در یک نوشتۀ تاریخی در جریان 1753 - 1774 توسط محمود الحسینی المنشی ابن ابراهیم الجامی، مورخ دربار احمد خان ابدالی نوشته شده است. این گزارش هیچ ذکری از یک مجلس تنظیم شده ندارد که درآن انتخابات و تاجگذاری احمد خان صورت گرفته باشد. در آن، حتی هیچگونه ذکری از اعمال انتخابات یا تاجگذاری وجود ندارد. روایت حسینی بصورت روشن بیان میکند که در جریان یک نشست در قندهار در 1747، صابر درویش، تیغه های از گیاه سبز را در کلاه احمد خان گذاشته و او را پادشاه اعلام میکند. این درویش قبلا پیشگوئی کرده بوده که احمد خان پس از مرگ نادرشاه افشار پادشاه خواهد شد. حسینی از هیچگونه اجماعی نمی نویسد، مگر از خشونت زیاد در ماحول جلوس احمد خان، بشمول درگیری های مسلحانه در بین حامیان و مخالفان او و زیر پای فیل کردن (مرگ) بدگویان عمدۀ او. همچنان تنوع زیادی از گزارش حسینی در بارۀ ظهور احمد خان به رهبری سیاسی در تاریخ های اواخر سدۀ هجدهم، نزدهم و اوایل سدۀ بیستم وجود دارد. این گزارش ها مانند روایت حسینی، هیچیک ذکری از تاجگذاری، انتخابات، اجماع، افغانستان، پشتون ها یا لویه جرگه ندارند.
طوریکه فوقا ذکر شد، نویسندگان استعماری اروپا این روایات محلی رویداد به قدرت رسیدن احمد خان را به انواع تصاویر خیالبافانۀ شرقی برگردان کرده اند. دراینجا چند نمونۀ از این نوشته ها ارایه میشود: مونستوارت الفنستون قدیم ترین مولف استعماری مینویسد که "در اکتوبر 1747 (احمد خان) تاجگذاری کرد: گفته شده که روسای درانی، قزلباش، بلوچها و هزاره در تاجگذاری کمک کردند". جیمز فریزر در 1852 تحریف الفنستون را تکرار میکند: "احمد... پرچم شاهی را در کندهار بدست میآورد، در ماه اکتوبر 1747، روسای درانی، قزلباش، بلوچها و هزاره در تاجگذاری او کمک میکنند". جوزف پییر فیریر یک جهانگرد فرانسوی که در سال های 1844 - 1845 از افغانستان بازدید میکند، میگوید که درویش "یکتعداد خوشه های جو را از مزرعه مجاور برداشته، آنرا تاج گل ساخته، بر سر احمد خان گذاشته و علاوه میکند که این میتواند بحیث نیم تاج شما باشد... احمد خان که عنوان شاه را بدست آورد، در مسجد کندهار در اواخر 1747 تاج گذاری کرد. تاجگذاری او ساده ترین مراسم بود: ملای بزرگ یکمقدار گندم را بالای سر شاه جدید ریختانده و به مجلس افغان ها اعلام میکند که او برگزیدۀ خدا و ملت است". هنری جورج راورتی نویسندۀ پرکار انگلیسی استعماری در باره افغانستان، اختراعات اسلاف خود را تصدیق میکند: "در اکتوبر همین سال (1747) احمد... عنوان شاه افغانستان را کمائی میکند، در کندهار تاجگذاری شده، با تجمل زیاد، روسای مختلف قبایل متعدد افغان (به استثنای یکتعداد)، قزلباش ها، بلوچ ها و هزاره ها کمک کرده اند". سایر نویسندنگان استعماری اروپائی عین چیز را دنبال کرده اند: احمد خان "بحیث شاه افغانها در کندهار در اکتوبر 1747 تاجگذاری کرده است"؛ درویش "یک خوشۀ کوچک گندم را برداشته، آنرا در دستار احمد خان گذاشته و اعلام کردند که هیچ کس در آن مجلس برای شاهی بجز از احمد خان، گل درانی ها مناسب نیست".
این اختراعات اروپائی ها تاثیرات عمیقی براین داشته که افغانها و دیگران چگونه تاریخ افغانستان را ساخته اند و چگونه به خاستگاه (پیدایش) دولت افغانستان و سلسلۀ درانی حاکم بر افغانستان پرداخته اند. این مراجعه به جو و گندم در این گزارشات اروپائیان در بارۀ "تاجگذاری" احمد خان (بر بنیاد گنداسینگه) برای لوئیس دوپری باستان شناس این زمینه را مهیا ساخته تا در تشریح حرفۀ احمد خان بگوید که "من بحیث یک مردم شناس نمیتوانم نگویم که این نماد باروری باید ریشۀ ماقبل تاریخی باستانی در افغانستان داشته باشد". پادشاهان افغانستان این اختراعات اروپائیان در مورد این افسانه را، به عنوان یک منبع مشروعیت خود و اساس حق موروثی خود به سلطنت افغانستان استفاده کرده اند. امیرامان الله در خطاب به لویه جرگۀ 1924 بانگ میزند که "تاج ساخته شده از خوشۀ گندم که این ملت برای خانواده سلطنتی ما هدیه کرد - خانواده ای که جانشینان آن تا امروز حکومت میکند - افتخار (جانشینان) آنهاست". با آغاز حکومت امان الله، خوشه های گندم جای برجستۀ در نماد های رسمی دولتی، نشان ها و درفش های افغانستان داشته است.
لوئیس دوپری که به عنوان یک "متخصص" در بارۀ افغانستان شناخته میشود، با ادامۀ این تحریفات و علاوه کردن به آنها، لویه جرگه را به عنوان "مجلس ملی بزرگ - قسما انتخابی و قسما انتصابی" می پندارد. لیون پولادا یک دانشمند علوم سیاسی امریکا، لویه جرگه را بحیث "مجلس بزرگ قبیلوی" میخواند. آقای نظیف شهرانی، یک مردم شناس تعلیم یافته امریکا، لویه جرگه را به عنوان "مجلس بزرگ ملی" میداند. اشرف غنی مردم شناس افغان تعلیم یافتۀ امریکا، میگوید: "نخبگان قدرت کشور بخاطر شنیدن صدای مردم در تعین سیاست های دولت به برگزاری لویه جرگه ها اقدام کرده اند. چنین یک مجلسی، احمد شاه درانی را به عنوان پادشاه افغانستان انتخاب کرده بود". ادعای اشرف غنی معما گونه است، زیرا قرار معلوم او به متن حسینی دسترسی داشته که در لیست ماخذ خود آنرا ارایه کرده است.
مردم شناس برتانوی ریچارد تاپر مینویسد که "احمد خان... یک رهبر انتخابی توسط یک مجلس جرگۀ جنرالان افغان نادر بحیث یک سازش بوده... و رهبری او در بین روسای قبایل در واقعیت مانند چراغی بود دربین دیگران". مردم شناس امریکائی رابرت کانفیلد با احتیاط ضمنی ادعا میکند که: "بنیانگذار کشور، احمد شاه ابدالی پس ازاینکه تاجگذاری کرد، عنوان امیر را توسط یک مقام مذهبی مهم کمائی کرده و هر حاکم دیگر پس از او، به عین ترتیب یک عنوان اسلامی خاص ادعا میکنند (حد اقل تا 1973)". اولیور رای جامعه شناس فرانسوی میگوید که: "جنگ یک امر کوتاه مدت بوده و شورای روسای طوایف (یک جرگۀ محدود) تصمیم میگیرد. او (احمد خان ابدالی) در اول یک رئیس جنگجو بود که با پیروان خویش داخل یک معاهده میشود. حق او بر رهبری بر این حقیقت استوار بود که او توسط یک جرگۀ بزرگ قبیلوی تاجگذاری میشود (یک مجلس جنگجویان). جرگۀ بزرگ، افسانۀ بنیادین دولت افغانستان بوده و در دوره های بحران برگزار میشود (مانند تخت نشینی نادرخان در 1929)". بالند دانشمند علوم اجتماعی فرانسوی بیان میدارد که "احمد خان به اینترتیب توسط یک جرگه یا شورای قبیلوی روسای پشتون بحیث شاه افغان ها انتخاب میشود؛ در اکتوبر همین سال (1747) او در یک موقعیت نچندان دور از کندهار تاجگذاری میکند".
یو وی گنکوفسکی مورخ برجستۀ شوروی در بارۀ افغانستان، در جریان عصر شوروی وسیعا نوشته است. او یک گزارش جامعی از امپراتوری درانی و پشتون ها را به نشر رسانده است. او در نشرات 1958 در بارۀ چگونگی به قدرت رسیدن احمد خان هیچ چیزی نمیگوید. اما در یک نشریۀ جدید، پس از اینکه کتاب غبار در بارۀ احمد خان به روسی ترجمه میشود، گونکوفسکی مینویسد، "صابرشاه، یک مسلمان مشهور و رهبر صوفی های طریقۀ چشتیه، نقش عمدۀ در پشتیبانی از احمد خان دارد (سدوزی ها رابطه طولانی با اینها داشتند). صابرشاه احمد خان را برای مقام پیشنهاد کرده و خودش او را تاجگذاری میکند". بالاخره، به نظرات بارنیت روبین اشاره میکنیم که اندیشه های او در مورد افغانستان بطور گسترده توسط دانشگاهیان، سیاست گذاران ایالات متحده و رسانه ها استفاده میشود: "جرگۀ قبایل بطور همزمان یک نهاد نمایندگی، یک نوع رای انتخاباتی برای شاه و یک نیروی نظامی بوده است. فقط چنین یک جرگۀ احمد شاه را بحیث رهبر ابدالی ها انتخاب کرده... افغانها به جرگه های قبلی بزرگی مانند لویه جرگۀ که احمد شاه را انتخاب کرده، اشاره کرده اند، اما این اصطلاح هرگز یک معنای مدون قانونی نداشته است". روبین با اشاره به لویه جرگه 1955 می گوید: "لویه جرگه محفظۀ قبایل را نشان داد، نه ادامۀ قدرت آنها را"، لویه جرگه 1964 "احتمالا آزاد ترین و موثرترین موسسۀ (جرگۀ) بوده که توسط دولت برگزار شده است". "او (محمد داود) در یک لویه جرگۀ کنترول شده در 1977 یک قانون اساسی جدید را اعلام میکند". "نهاد لویه جرگه از تلاش دولت برای اصلاح رسوم قبیلوی پشتون ها انکشاف یافته تا یک مشروعیت ملی- قبیلوی برای قدرت دولت را بوجود آورد".
به گفتۀ روبین، در تلاش برای میانجیگری جنگ افغانستان در دهۀ 1980، ملل متحد "ایجاد گروههای افغانی را در نظر داشت که شانس واقعی برای بدست آوردن قدرت مورد نیاز داشتند. روش بر بنیاد سنت های معین افغانستان (بخصوص لویه جرگۀ اضطراری) مطرح و توسط مقامات تبعیدی رژیم سابق (بشمول شاه سابق و مشاوران او) برای ملل متحد تشریح گردید". "اسلام گرایان و مخالفان سیطرۀ پشتون به نیروهای سیاسی مخالفت کردند که لویه جرگه ارایه کرد، نه به لویه جرگه به عنوان یک سنت بسیار کهن". مشاهدات و گزارشات روبین واضحا نشان میدهد که چگونه پروسه های سیطره و سلطه در افغانستان تلفیق شده و چگونه روشنفکران پسا-استعماری، اندیشۀ عمومی و آگاهی مردم افغانستان از واقعیت های لویه جرگه حذف شده است، "یک دروغ اساسی سلطه، هم به حاکمان و هم به محکومان میگوید که فقط نخبگان مناسب حکومت میباشند". این نخبگان که در حکومت افغانستان لانه کرده اند، ساختار، پروسه و عضویت لویه جرگۀ افغانستان را تعین میکنند.
تحریفات و ارایۀ اطلاعات نادرست در سازۀ استعماری "انتخابات" و "تاجگذاری" احمد خان در یک بستر مشارکت "قبیلوی" (افسانۀ بنیانگذاری افغانستان، سلطنت افغانستان و اساس مشروع سازی لویه جرگه) بصورت مجازی و دست نخورده توسط حکومت افغانستان و نویسندگان محلی و غربی پسا- استعماری علاقمند در پروسه های سیاسی و رهبری افغانستان بازتولید (تکثیر) شده است. حکومت افغانستان لویه جرگه را به عنوان یک آرایش اشتقاق شده از عناصر اجتماعی و نمادین پشتون به تصویر کشیده، طوریکه در اسناد اولین لویه جرگه در 1924 خواهیم دید، در حالیکه در عمل (واقعیت) هیچ چیز پشتونی (به استثنای برچسب) در بارۀ این دستگاه سلطه وجود ندارد. ادعای پادشاهان افغانستان به هویت پشتونی کمترین اعتبار اتنوگرافیکی و تاریخی دارد. اصل و نسب شاهی ایشان پارسی شده است؛ اعضای آنها نه به پشتو صحبت کرده و نه چیزی از سایر ویژگیهای رفتاری و فرهنگی هویت پشتونی به نمایش میگذارند. پادشاهان با معرفی خویش با برچسب پشتونی "لویه جرگه" تلاش کرده اند تا ادعای مشکوک خود به هویت پشتونی را افزایش داده، قبایل پشتون را بطرف خود کشانیده و مردم غیرپشتون را با نشان دادن گویا اکثریت عددی پشتون ها و اعتبار تاریخی آنها بحیث جنگجویان شجاع تهدید و مرعوب سازند. اکثریت عددی پشتون ها صرف یک حدس و گمان بوده و تصورات در مورد شحاعت آنها یک مسئله تفسیری است که فقط در چارچوب مخالفت دیرینۀ آنها به مقابل ساختارهای دولتی قابل اعتبار است. نویسندگان غربی دانشگاهی لویه جرگه را بدون نگاه انتقادی بحیث یک ویژگی باستانی (ازلی) و مشروع شیوۀ حکومت افغانستان پذیرفته اند. در حالیکه این نویسندگان بصورت مجازی و به اتفاق آرا تز (پایان نامۀ) بی اعتبار سیطرۀ پشتونی افغانستان را ترویج میکنند، هیچکدام بصورت انتقادی از شفافیت و خصوصیت غیرپشتونی لویه جرگه در عمل اشاره و اذعان نکرده اند. این نظرات غیرانتقادی، لویه جرگه را بحیث چارچوب اشتراک عمومی (مردم) در امور حکومت افغانستان نمایش میدهند. این نظرات لویه جرگه و اندیشۀ اینکه این مجلس یک میکانیزمی بوده که توسط آن رهبری سیاسی از طریق سهم گیری قبیلوی بوجود آمده و مشروعیت میگیرد، بصورت گسترده توسط نویسندگان غربی دانشگاهی به اشتراک گذاشته میشود، کسانیکه دولت افغانستان را به عنوان یک ترکیب (مخلوط) قبایل افغان و پادشاهان افغانستان را به عنوان یک سازۀ قبیلوی پشتونی در نظر میگیرند. اکثریت نوشته های دانشگاهی در بارۀ افغانستان این برداشت را ارایه میکند که درآنجا هیچ جامعه قبیلوی غیرپشتون و جامعۀ غیرقبیلوی در افغانستان وجود ندارد. این برداشت های افغانستان، لویه جرگه و پادشاهان افغانستان در تقابل با حقایق اتنوگرافیکی و تاریخی تبخیر میشوند. با وجودیکه هرگز درافغانستان سرشماری اصولی صورت نگرفته، احتمال زیاد وجود دارد که غیرپشتون ها اکثریت مردم کشور را تشکیل دهد. جوامع غیرپشتونی نقش بسزائی در امور کشور بازی کرده اند.
سازۀ پسا- استعماری لویه جرگه، 1919 - 2001
شهرهای افغانستان در ربع اول سده بیستم، محل تلاقی و برخورد تعداد زیاد انکشافات مهم اجتماعی، سیاسی و اندیشوی بوده است. در طی این دوران که تماس ها با دنیای بیرون افزایش مییابد، نخبگان سیاسی افغانستان با مقدار سنگین اندیشه های سیاسی غربی مواجه میشوند. کمک های برتانیه پس از حصول استقلال سیاسی در 1919 قطع میشود. قطع این کمک ها قسما از طریق عواید توسعۀ سرمایۀ تجاران افغانستان جبران میشود. حکومت افغانستان نه تنها وابسته به سرمایۀ تجار میشود، بلکه نخبگان روشنفکری افغانستان نیز شامل این طبقۀ تجار کوچک بوده و به آن ادامه میدهند. در اولین 20 سال افغانستان پسا- 1919، این گروه کوچک نخبگان روشنفکری، متن های بیشماری تولید نموده، مشروعیت لویه جرگه را بالا برده و حکومت را قادر میسازد که کنترول مستقیم سلطه را بالای جامعۀ مدنی نوزاد افغانستان قایم کند. در طی این دوران، سیطرۀ حکومت مرکزی افغانستان بطور پیوسته از طریق قدرت اجباری روز افزون دولت و در درجۀ اول از طریق دستیابی به مقادیر زیاد اسلحۀ عصری از اروپا و روسیه افزایش مییابد. رضائیت نیز از طریق یکتعداد دستگاه های سلطه و عمدتا لویه جرگه تامین میگردد. سایر دستگاه های سلطه شامل رسانه های دولتی (روزنامه ها، مجلات و کابل رادیو که در 1940 ایجاد گردید)، ادبیات و کتابهای درسی مکاتب است. دو مجلس رسمی اضافی زیر کنترول دولت (یکی ظاهرا به نمایندگی از مردم افغانستان و دیگری که توسط شاه تعین میشد)، نیز بوجود میآید.
محمود طرزی یک عضو برجستۀ خاندان محمد زائی در جریان سلطنت امیرحبیب الله به نشر دو-هفته نامۀ سراج الاخبار (1911 - 1919) میپردازد. طرزی که خانواده اش قبلا تبعید شده بود، در سوریه زنگی نموده و به ترکیه و شمال افریقا مسافرت کرده بود. او این نشریه را بحیث یک بستر برای ترویج عصری سازی و غربی سازی افغانستان در یک چارچوبی استفاده میکند که شبیه ترکیه در تطبیق اندیشه های غربی و دستاورد های مادی میباشد. اما او مخالف سرسخت استعمار بریتانیا و طرفدار رفع کنترول برتانیه از امور سیاسی افغانستان بود. یکتعداد کوچک روشنفکران افغانی با الهام از محمود طرزی و نشریۀ او، بسیار فعال میشوند. آنچه این انکشاف را مشتعل میسازد، تصمیم حبیب الله در زیر فشار برتانیه و افزایش یارانۀ او بخاطر بیطرف ماندن در جنگ جهانی اول با وجود تقاضای رسمی ترکها و جرمن ها جهت طرفداری از ایشان است. این روشنفکران اکثرا خود آموز، مستخدمین با سواد حکومت افغانستان و اعضای طبقۀ تاجر جوان بودند که خود را مشروطه خواهان یا جنبش مشروطیت در افغانستان مینامیدند. غبار آنرا نهضت دموکراسی نامیده و اسمای 45 عضو آنرا می نویسد. آنها مخالف سیطرۀ برتانیه بر افغانستان و خواهان نقش بزرگتر خویش در امور دولتی در چارچوب یک سلطنت مشروطه بودند. این گروه اکثرا متشکل از نویسندگان با ریشه های بازرگانی شهری، کارمندان حکومت، زمینداران و یکتعداد هندیانی بودند که برای حکومت کار میکردند. غبار آنها را بحیث یک گروه، بورژوازی ملی و زمیندار لیبرال نامیده و آنها را به سه کتگوری تقسیم میکند: اعضای لیبرال دربار، حزب سری ملی که اعضای آن شاگردان انقلابی مکتب جدید التاسیس حبیبیه بودند و کسانیکه در خارج این دو گروه قرار داشتند. امیر حبیب الله در 1919 به قتل رسیده و پسرش امیرامان الله بحیث امیر افغانستان جانشین او میشود. پس از یک تقابل محدود نظامی با نیروهای امیر، حکومت هند برتانوی کنترول خویش بالای امور خارجی افغانستان را در 1919 از دست داده و یارانۀ سالانۀ خویش به حاکم آنرا قطع میکند.
در زمان حاکمیت امان الله، مشروط خواهان بحیث "روشنفکران" و "جوانان افغان" شناخته میشوند. غبار میگوید، امان الله "از آغاز حاکمیت خود به روشنفکران افغان با صمیمیت و همدردی مراجعه کرده و تمام مشروطه خواهانی را رها میکند که توسط پدرش محبوس شده بودند و برای آنها یکجا با دیگر روشنفکران جوان نقشی در امور دولت اعطا میکند". غبار عضو روشنفکران بوده و در کنفرانس های اشتراک کرده که درآن امان الله، مناقشه در بارۀ روابط خارجی افغانستان و اصلاحات داخلی را تشویق و ترویج کرده است. اندیشۀ لویه جرگه دراین بحث ها چکش کاری و ساخته میشود. امیر مترقی و اتباع نخبگان فکری افغان او چارچوبی در لویه جرگه میدیدند که در آن هر دو جانب میتوانستند اهداف خود را ترویج کنند؛ امیر با کاربُرد برچسب پشتو می توانست در تصویر یک پشتون، پشتیبانی عمومی برای اصلاحات و برنامه های عصری سازی خود را بدست آورد؛ روشنفکران نیز میتوانستند یک فرصت واقعی برای اشتراک در امور حکومتی داشته و بالای امیر و جریانات لویه جرگه اثرگذار باشند.
اولین لویه جرگه در 1922 توسط امیر در جلال آباد، پایتخت غیررسمی زمستانی او برگزار میشود. لویه جرگه بصورت قابل پیش بینی، اولین قانون اساسی افغانستان را بحث و تصویب میکند، چیزیکه روشنفکران افغانی صادقانه خواستار آن بودند. قانون اساسی بصورت رسمی در اپریل 1923 تائید میگردد. این قانون اساسی بصورت مستقیم، نه تنها زمینه را برای ارایۀ درخواست های مردم عادی فراهم میکند، بلکه تا حدی میرساند که مردم میتوانستند "پیشنهادات"، "درخواست ها" و "شکایات" خود را به حکومت ارایه کنند. دولت و شوراهای ولایتی شامل دو نوع اعضا بودند: کسانیکه گویا توسط مردم گزیده میشدند و کسانیکه توسط شاه منصوب میشدند. در قانون اساسی 1923 هیچگونه پیشبینی یا مادۀ صریح برای لویه جرگه وجود ندارد. لیون پولادا پیشنهاد دارد که این قانون اصلا در پشتو مطرح شده بود. این ممکن است، اما احتمال آن وجود ندارد، زیرا با وجودیکه لویه جرگۀ تصویب قانون اساسی در یک محیط پشتونی برگزار شده بود، شک وجود دارد که در این مورد، پارسی از حیثیت زبان رسمی اداری دولت افغانستان حذف شده باشد. اشرف غنی ظاهرا با اتکا به پولادا، در رابطه به قانون اساسی 1923 میگوید، "متن اصلی در پشتو بوده و یک ترجمۀ پارسی نیز تهیه شده بود". تا جائیکه من میدانم، هیچ شخص دیگری این ادعا را نکرده و هیچگونه شواهدی برای ثبوت چنین ادعا وجود ندارد. در هر صورت، فقط متن پارسی این قانون اساسی باقی مانده و هیچگونه نبشتۀ از جریانات لویه جرگۀ 1922 وجود ندارد که این سند را تصدیق کند.
نبشته های قسمی یا پراگنده از تمام 12 لویه جرگه وجود دارد، اما دسترسی به آنها مشکل است، زیرا آنها یا از بین برده شده اند و یا فقط در اختیار عدۀ محدود قرار داشتند. فقط لویه جرگه های 1924 و 1964 یکمقدار اسناد نسبتا جامع و قابل دسترس تولید کرده اند. ثبت نبشتۀ پارسی قسمی جریانات لویه جرگۀ قانون اساسی 1964 با یک خط تایپی 826 صفحۀ وجود دارد که صفحات 1 - 219 آن مفقود است. با آنهم، صفحات موجود در بین سایر چیزها، عاری از معلومات در مورد نقش فعال شاه، حکومت او، ارقام و زندگینامۀ اشتراک کنندگان آن است.
لویه جرگۀ 1924
لویه جرگۀ دوم در 1924 در پغمان، مسکونه تابستانی امیر برگزار شده که به فاصلۀ حدود 12 میل در غرب شهر کابل قرار دارد. این یگانه لویه جرگۀ است که اسناد رسمی، نشرشده و جامع آن وجود دارد. به تعداد یکهزار نسخۀ لیتوگرافی در 451 صفحه نشر شده است. هدف این لویه جرگه عبارت از تغییر و تعدیل یکتعداد اصلاحات امیر و بازنگری سیاست های داخلی و خارجی و فعالیت های حکومت او بوده است. لویه جرگه توسط امیرامان الله و مشاوران او به عنوان میکانیزمی دیده میشود که با دستکاری و فریب میتوان از طریق آن رضائیت جامعۀ مدنی را بدست آورد. لویه جرگه در یک فرمان شاهی در اوایل 1924 فرا خوانده میشود. امیر دراین فراخوان میگوید، از آنجائیکه مجلس 1922 فقط دربرگیرندۀ مناطق شرقی و بخش های از ولایت کابل بوده، لذا فراگیر نبوده است. اسناد و مدال های یادگاری که برای هر یک از اشتراک کنندگان در پایان مجلس 1924 داده میشود، این نشست را اولین لویه جرگه میخواند.
اعلامیه به حاکمان ولایتی هدایت میدهد که ترتیبی برای نیمی از نمایندگان مجالس محلی اتخاذ کنند که در لویه جرگه اشتراک می کنند و هم فرمان میدهد که این مقامات باید مصارف غذا و سفر ایشان تا کابل را بپردازند. نیم دیگر نمایندگان محلی در مقام های خود باقی بمانند تا وظایف روزمرۀ خویش را انجام دهند. درعین زمان، امیر فرمانی صادر نموده و از تمایل خود برای هر نماینده تعین شده برای لویه جرگه معلومات میدهد که آنها به کابل آمده، در لویه جرگه اشتراک کرده و با او و حکومت او مشوره میکنند. او به نمایندگان اطمینان میدهد که وقتی آنها به کابل برسند، مهمان او بوده و مصارف برگشت آنها از کابل توسط وزارت داخله پرداخته میشود.
طوریکه در جدول 1 دیده میشود، لویه جرگۀ 1924 متشکل از 1054 نفر از 9 ولایت و حکومت مرکزی کابل بوده است. 231 یا حدود 22% آن اعضای اداری حکومت مرکزی است که تماما توسط امیر انتصاب شده اند. این گروه شامل تمام کارمندان ملکی با درجۀ سرکاتب و بالاتر از آن و تمام کارمندان نظامی با درجۀ کندکمشر و بالاتر از آن بوده است. 823 عضو باقیمانده شامل 6 کتگوری زیر بوده است: علما (جمع عالم، مقامات مذهبی): 75 عضو (7%)؛ سادات (جمع سیدها، کسانیکه نسب مقدس دارند، بصورت مشخص غیرپشتون): 111 عضو (10.5%)؛ مشایخ (جمع شیخ، بصورت عام صوفیان، عارفانی که نسب مقدس ادعا دارند، تعریفا غیرپشتون – اعضای برجستۀ آنها شبکۀ صوفیان نقشبندی که گروه عمدۀ آنها در محل بنام مجددی ها و شبکۀ صوفیان قادریه که در محل بنام نقیب ها یاد میشوند. شیخ های مهم دیگر شامل ملا چکنهوار، مولوی کامه و شیخ کرخ): 33 عضو (3%)؛ خوانین (جمع خان، رهبران محلیی و زمینداران): 240 عضو (22.7%)؛ وکلا (جمع وکیل، نماینده، اکثرا زمیندار یا تاجر): 272 عضو (26%)؛ و خوانین و وکلا (خانها و نمایندگان): 111 عضو (%10.5). سه گروه اسلام گرایان (علما، سادات و مشایخ) بصورت یکجائی 219 عضو (26.6%) در لویه جرگه 1924 بودند. هر سه ولایت عمدتا پشتون (مشرقی، قندهار و جنوبی) و ساحات پشتونی قابل تشخیص ولایت کابل (44 (4%)) حدود 337 عضو (32%) داشتند. ساحات غیرپشتون قابل تشخیص ولایت کابل (153 (14.5%)) و ولایات هرات، قطغن و بدخشان، ترکستان، میمنه و فراه حدود 486 عضو (46%) داشتند. 22% اعضای نمایندۀ حکومت مرکزی در مجلس از کابل بودند که یک شهر غیرپشتونی است. به اینترتیب قوت عددی مجموعی اشتراک کنندگان از ساحات غیرپشتون در مجلس 1924 حدود 717 (68%) بوده است.
طوریکه میبینیم، حتی اگر ما به یک اشتباه قابل ملاحظۀ حاشیوی دراین محاسبه اجازه دهیم، تعداد اشتراک کنندگان در این مجلس از ساحات عمدتا پشتونی (32% ) کمتر از تعداد ساحات غیرپشتونی (68%) و به مراتب کمتر از اکثریت اشتراک کنندگان است. من باور دارم این ارقام را میتوان یک تخمین قابل اعتماد توزیع یا ترکیب مردم افغانستان در 1924 دانست. آیا این شاخص توزیعی بطور فوق العاده در لویه جرگه های بعدی تغیر خورده است؟ چطور و چرا؟ من جوابی برای این سوالات ندارم. اما این، یک آغاز معنا دار برای اشاره به سوال پیچیدۀ تعداد و ترکیب گروههای قومی و منطقوی در افغانستان است.
اشتراک کنندگان لویه جرگه در کابل اولا با مراسم شکوهمند شاهی در اوایل جولای و در جریان مراسم تجلیل عید اضحی پذیرائی شده و مهمان امیر میباشند. آنها بعدا (با خدمه ها و در بعضی موارد با شتران و اسپ های شان) در خانه های شخصی خانوادۀ شاهی و اعضای حکومت در پغمان (مسکونه تابستانی نخبگان سیاسی افغانستان) برای مجلس سه هفتۀ با مطلوب ترین آسایش و غذای کابلی جا داده میشوند. آنها به صورت مجانی به بهترین مواظبت صحی عصری موجود در پغمان دسترسی مییابند. تکت های مجانی ورود به سینما برای اشتراک کنندگان ولایات فراهم میگردد. به آنها وعده داده میشود که پس از پایان مجلس میتوانند درخواست های شخصی خود را بصورت موثر به شعبات مختلف و وزارت های حکومت بسپارند. امیر وعده میدهد که اگر درخواستی بصورت شخصی به او داده شود، او فورا پاسخ خواهد داد. پیش از آغاز لویه جرگه در پغمان، اشتراک کنندگان ولایات بصورت انفرادی در پذیرائی امیر در باغ های او استقبال و در آغوش گرفته شده و بهنگام عزیمت، برایشان جعبه های شیرینی هدیه میشود. یک تحلیل جامع انتقادی پیامد های عملی و معنای نمادین توزیع یکجانبه (غیرمتوازن) و دراماتیک هدایا از جانب امیر به اشتراک کنندگان، خارج از حوصلۀ این مقاله است. با آنهم، اگر ما لویه جرگه را یک پروسۀ سلطه در نظر گیریم که از طریق آن رضائیت توسط شاه استخراج میشود، هیچ شکی در نتیجه وجود ندارد - رضائیت مهمانان به آنچه امیر خواسته بود، با وجودیکه امان الله در اول بصورت واضح برایشان گفته بود که نظرات خویش را آزادانه ابراز بدارند. اما اسناد مباحثه و گفتگو چنین چیزی را نشان نمیدهد.
لویه جرگه 1924 بصورت واضح از درک محلی پروسه های پارلمانی در غرب الهام گرفته بود. قوانین نبشته شده و تفصیل جریانات مجلس در اختیار هر اشتراک کننده گذاشته شده بود. مراسم مذهبی برای آغاز و انجام بخش های روزانه در نظر گرفته شده بود. طرزالعمل رای دادن و قوانین بحث و گفتگو تهیه شده بود. در مجلس، خوردن و نوشیدن هیچ چیزی بجز از آب، ممنوع بود. لویه جرگه در یک تیاتر برگذار شده، جائیکه آرایش چوکی ها برای نشستن کتگوری های مختلف اشتراک کنندگان، امیر (دریک چوکات مرتفع و احاطه شده در سه جانب توسط مقامات حکومتی او) و منشی او در یک نقشه رسم شده بود. امیر مقام ریاست را بعهده داشت. کسانیکه میخواستند امیر یا مجلس را مخاطب سازند، باید برای گرفتن میکروفون بلند میشدند. اشتراک کنندگان اجازه نداشتند بالای شخص سخنران در مجلس، صدا کنند؛ استعمال زبان خشن و بی حرمتی ممنوع بود؛ مسایل شخصی نمیتوانست در مجلس مورد بحث قرار گیرد. جریانات لویه جرگه فقط به زبان پارسی بود.
حکومت در مرحلۀ اول، بازنگری مسئلۀ روابط خارجی بشمول معاهدات امضا شده با کشورهای مختلف را به مجلس ارایه میکند. باقیماندۀ مجلس به مسایل داخلی و بخصوص قوانین و نظام نامه های متعددی تخصیص داده میشود که امان الله از زمان به قدرت رسیدن صادر کرده بود. تجدید نظر در بعضی قوانین توسط امیر یا مقامات عالیرتبۀ حکومت او پیشنهاد شده و پس از بحث و یک مقدار گفتگو، بدون رای گیری، تائید شده محسوب میشود. به ارتباط مسایلی چون ازدواج، از علما دعوت میگردد تا در مورد تطابق آنها با فقه حنفی نظر بدهند. مجلس یک دارالعلمای اسلامیه (مدرسه برای مطالعات اسلامی)، یک مکتب حفاظ (مدرسه برای حفظ قرآن) و یک جمعیت العلما (مجلس مقامات مذهبی) ایجاد میکند. امیر با استفاده از هر موقع، اشتراک کنندگان را مخاطب ساخته و در مورد مسایل اجتماعی و اخلاقی مانند حرمت پوشیدن لباس های ساخته شده از تکۀ محلی، صرفه جوئی و آموزش اطفال صحبت می کند. امیر در آخرین نشست لویه جرگه، با یک بیانیۀ پرسوز اغتشاش پکتیا را تقبیح میکند. نمایندگان زیادی برای اشتراک در سرکوب یاغیان داوطلب میشوند. اما امیر آنها را به خویشتن داری دعوت میکند. امیر در هجدهمین روز لویه جرگه، اشتراک کنندگان ولایات را بحضور پذیرفته، هر عضو را جداگانه مورد نوازش قرار داده و برایش یک مدال یادگاری لویه جرگۀ 1924 را اعطا میکند. اشتراک کنندگان در پایان لویه جرگه تلاش میکنند تا برای امیر یک مدال، یک تفنگ، یک شمشیر و عنوان امیرالمومنین را اعطا کنند. امیر تمام هدایا را به استثنای تفنگ رد میکند. متن جریانات، واژۀ ساخته شدۀ پشتوی تولواک (فرماندۀ عمومی) را به عنوان معادل امیرالمومنین به کار میبرد؛ امان الله با رد این عنوان یک موضوع را آشکار میسازد: "من میدانم که معنای تولواک چیست، وقتی زبان افغانی (پشتو) در تمام مناطق افغانستان و در بین مقامات دولتی گسترش یابد، من بعدا این عنوان (پشتو) را می پذیرم".
میرغلام محمد غبار یک عضو لویه جرگه های 1924 و 1928 در بازتاب ترکیب و جریانات مجلس 1924 نتیجه گیری میکند، "در یک کشوری که هیچ قانون، حزب سیاسی علنی و رای گیری مخفی وجود نداشته باشد، اکثریت وسیع اعضای جرگه متشکل از رهبران مذهبی، تاجران بزرگ و زمیندارانی می باشند که از منافع طبقۀ خویش نمایندگی و دفاع میکنند، نه از منافع دهقانان، کوچیان و کارگران. یکتعداد محدود روشنفکران که از مردم دفاع میکردند، توسط این اکثریت محکوم به شکست شدند". غبار با اظهار این موضوع و نما سازی مداوم لویه جرگه و حامیان آن توسط دولت، یک اندیشۀ را اعلان میکند که نشان دهندۀ تنش های ذاتی در ترکیب نقش های روشنفکران ارگانیک و سنتی است - یک نمونۀ تناقض آشکار در محصولات روشنفکری نخبگان افغانستان تا امروز. جرگۀ سومی امیر در 1928 دایر میشود، جائیکه او اکثریت اصلاحات انقلابی خود را پس میگیرد. غبار میگوید، در این جرگه هیچکس اجازه نداشت تا در مورد سوئ مدیریت وزرا و حاکمان صحبت کند، یا راهی برای بهبود آن پیشنهاد نماید. با آنهم، غبار دفاع سختی از ماهیت برنامه های انقلابی غربی سازی پادشاه میکند.
از 1929 تا 2004، ده لویه جرگۀ دیگر در افغانستان برگزار میشود. محمد نادر در اکتوبر 1929، پس از بیرون راندن نیروهای حبیب الله کلکانی از کابل به کمک مادی حکومت هند برتانوی، بحیث شاه افغانستان اعلان میشود. نادر در سپتمبر 1930، فرمان میدهد که یک لویه جرگه را برادرش، محمدد هاشم صدراعظم برگزار و ریاست کند. جرگه به اتفاق آرا یک قانون اساسی جدید و پنج موضوع دیگر شامل اجندا را تصویب میکند: لوایح برای ایجاد یک مجلس ملی، لوایح برای شوراهای مشورتی ولایتی، مسایل مربوط به مدال ها و القاب، رنگ های بیرق افغانستان و درخواست (توسط محمد نادر) ضبط اموال شاه سابق. قانون اساسی نادر تا 1964 مرعی الاجرا میماند. دو لویه جرگۀ دیگر در طی این دوران برگذار میگردد.
محمد نادر در اوایل 1931 یک انجمن ادبی را بنیاد مینهد که بشکلی از اشکال خانۀ برای هستۀ نخبگان روشنفکری افغانستان در جریان 50 سال آینده گردیده و نفوذ و اثرات آن تا حال ادامه دارد. انجمن زیر نظارت سکرتریت (قلم مخصوص) شاه قرار داشته و در برج شمالی قصر شاهی در کابل جای داده میشود. هدف اساسی آن "اصلاح (بهبود) و ترویج ادبیات کشور و تهیۀ شیوه های درست (انسانی) یا شیوه های برای انسانیت میباشد". انجمن ادبی با 13 عضو هیئت مدیره، به نشر مجلۀ ماهانه پرنفوذ کابل در جون 1931 می پردازد. اکثریت اعضای انجمن میتوانستند از انگلیسی، فرانسوی یا اردو ترجمه کنند. تعداد زیاد نبشته های اعضای انجمن ادبی در مجلۀ کابل و یا بحیث عنوان های انفرادی و ترجمه های متن ها از زبان های خارجی به فارسی، به نشر رسیده است. میرغلام محمد غبار عضو هیئیت تحریر انجمن ادبی است. غبار بحیث یکی از نویسندگان بارور انجمن ادبی، متن های زیادی، از تاریخ افغانستان تا هر مسئلۀ کابل درجریان سال اول، می نویسد. نشر کتاب 1943 او بنام احمد شاه بابای افغان، عمده ترین اثر او تا نشر کتاب 1967 او، افغانستان در مسیر تاریخ، میباشد. کتاب افغانستان در مسیر تاریخ شاید پرخواننده ترین اثر در افغانستان باشد.
راجر کیسینگ با الهام از مفهوم سلطۀ انتونیو گرامشی، در بحث متن های تولیدی توسط روشنفکران جزایر پاسیفیک مینویسد، قرار معلوم دراینجا "یک خلیح در بین درستی جوامع حقیقی پیشا- استعماری و فرهنگ های آن و نادرستی گذشته های افسانوی وجود دارد که حالا اختراع میشود". طوریکه در زیر خواهیم دید، نخبگان روشنفکری افغانستان در ارایۀ خویش از گذشته ها، همان استنباط مشاهدات کیسینگ را تامین کرده اند. روشنفکران افغانستان در متن های مربوط به لویه جرگه، چنان تصاویری از گذشته ساخته اند که نه تنها بطور چشمگیری متناقض با گزارشات محلی تاریخی است، بلکه مشابه به ارایه تحریف شدۀ استعماری گذشته های افغانستان است. این متن ها تقویه کنندۀ ادعاهای حاکمان برای مشروعیت و دستیابی سهل به پروسۀ سلطۀ لویه جرگه است. مانند جزایر پاسیفیک، در بین نخبگان روشنفکری افغانستان، با وجودیکه خود را ملیگرا و ضد استعمار قلمداد می کنند، گفتمان ضد سلطه بطور فراگیر ساختار ها، کتگوری ها و مقدمات گفتمان (استعماری) سلطه را ترکیب میکند. قسما به این علت که کسانیکه مغلوب میشوند، مقدمات و کتگوری های دستۀ غالب را درونی میسازند... و قسما به این علت که نهان شناسی را طوری تعریف میکنند که ادعا های قدرت باید ارایه شود". به عبارۀ دیگر، "گفتمان غالبان گفتمان مغلوبان را شکل و قواره میدهد".
نخبگان روشنفکری افغانستان که توسط حکومت افغانستان استخدام شده بودند، بصورت گسترده در پشتیبانی استخدام کنندگان خود، شاهان افغانستان و منابع مشروعیت آنها نوشته اند. دراین نوشته ها، بصورت منظم حکومت به عنوان اسلامی و شاه به عنوان "سایۀ خدا" به تصویر کشیده شده است. لویه جرگه یا مهم ترین منبع سلطه و سیطرۀ اندیشۀ حکومت توسط روشنفکران افغانستان مانند افغانان بدوی خاطره ساز و ترویج شده است. طوریکه قبلا ذکر شد، نخبگان روشنفکری افغانستان در لویه جرگه، یک امید واقعی برای سلطنت مشروطه و اشتراک خود شان در امور دولت را می دیدند. به موازات ظهور لویه جرگه، بخصوص پس از 1930، متن های مختلفی در نشرات رسمی حکومت در باره مجلس افسانوی 1747 نمودار میشود که درآن احمد خان ابدالی بنیان گذار نامنهاد دولت افغانستان یک لویه جرگه برگزار نموده که متشکل از گروه های مختلف افغانستان بوده و او در آن مجلس به اتفاق آرا به عنوان شاه افغانستان "انتخاب" و "تاجگذاری" میکند. طوریکه قبلا تذکر رفت، امیرامان الله در جریان لویه جرگه 1924، به این موضوع اشاره میکند. غبار اولین مورخ افغان است که برای ایجاد یک رابطه در بین پادشاه افغانستان و لویه جرگه بحیث اساس و زمینۀ مشروعیت آن، برجستگی شبکه های صوفی در جامعۀ مدنی و حکومت افغانستان تلاش نموده است. او مولف اولین اثر معاصر محلی در بارۀ احمد خان ابدالی است. برای این کتاب او جایزۀ "درجه دوم آریانا" توسط حکومت افغانستان اعطا گردیده و در سال 1959 زیر عنوان "احمد شاه بنیانگذار دولت افغان" به روسی ترجمه شده و در همین سال در مسکو به نشر رسیده است. این اولین اثر یک نویسندۀ معاصر افغانستان بوده که بیکی از زبان های اروپائی نشر شده است.
فصل 16 (صفحات 82 - 90) احمد شاه بابای افغان زیر عنوان "احمدشاه چطور پادشاه افغانستان گردید" میباشد. متن زیر یک ترجمۀ آزاد از خلاصۀ یک متن غبار است: پس از مرگ نادرشاه افشار در 1747، احمد خان (یکی از نگهبانان افغان دربار او) به فکر حکمروائی در افغانستان بوده و بدون درگیری بیشتر در امور پارسیان، یکجا با قطعۀ نظامی افغان خود، به طرف کندهار میآید. او با رسیدن به کندهار، به رهبران افغان پیشنهاد میکند که یک شاه را برای افغانستان انتخاب کنند. ازآنجائیکه این موضوع یک مسئلۀ "ملی" بوده، رهبران موافقه میکنند که یک "مجلس مهم" برگزار گردد. پس از چند روز "جرگۀ افغان" در مقبره شیر سرخ برگزار شده و به پروسۀ انتخاب یک رهبر میپردازد. تصمیم جرگه باید به اتفاق آرا باشد. احمد خان یگانه شخصی است که در تمام مراحل جرگه خاموش بوده است. در مجلس نهم، یک عضو جرگه در بارۀ اخلاق نیکو و توانائی اداری احمد خان صحبت کرده و پیشنهاد میکند که او شایستۀ پادشاهی است. این مدافع احمد خان کسی بجز از صابرشاه کابلی پسر لایخوار ماهر نبوده است.
ازآنجائیکه صابرشاه یک صوفی بود، مورد احترام تمام رهبران قرار داشت. لذا، احمد خان به عنوان پادشاه افغانستان اعلام شده و جرگۀ ملی شیرسرخ پس از آنکه رسالت مهم تاریخی خود را تحقق می بخشد، به پایان میرسد. احمد خان جرگه را به عنوان شاه ترک میگوید، درحالیکه یک تاج به رنگ طلائی ساخته شده از خوشۀ گندم بر سر دارد. این تاج طبیعی تاریخی در کنار کلاه احمد خان توسط صابرشاه گذاشته میشود. متن غبار با یک رسم رنگه توسط عبدالغفور برشنا (یک عضو دارای نسب شاهی و عضو هیئت تحریر انجمن ادبی) همراه شده است (شکل 1 دیده شود).
این روایت رسیدن احمد خان به پادشاهی افغانستان در تعداد زیاد تولیدات فرهنگی حکومت، بشمول کتاب درسی تاریخ (توسط عثمان صدقی) برای صنف دوازدهم مکاتب عالی افغانستان درج گردیده است. کتاب های درسی زبان پارسی بار اول در 1949 به نشر رسیده و حد اقل تا1954 مورد استعمال بوده است (وقتیکه من از مکتب عالی غازی فارغ شدم). صدقی عضو انجمن تاریخ بود. انجمن تاریخ و پشتو تولنه، دو جانشین انجمن ادبی بودند. کتاب های درسی گزارش زیر را در مورد چگونگی به قدرت رسیدن احمد خان ارایه کرده اند:
پس از قتل نادرشاه، احمد خان افغان، که یکی از همرهان او بود، به کندهار میرسد. او در آنجا یک جرگۀ بزرگ را در شیرسرخ برای انتخاب شاه برگزار میکند. تمام رهبران افغان در جریان هشت روز نامزدی خود را به مجلس پیشنهاد میکنند. احمد خان یگانه کسی بود که در بارۀ خود حرفی نمیزند.سرانجام یک صوفی مورد احترام (صابرشاه کابلی)، احمد خان را برای پادشاهی پیشنهاد میکند. احمد خان به اتفاق آرا توسط جرگه انتخاب میشود. صابرشاه تاجی از یک خوشۀ گندم ساخته، آنرا بر سر احمدخان گذاشته و او را پادشاه اعلان میکند. احمد خان افغان درانی بنیانگذار حکومت ملی در افغانستان است.
شکل ا. "تاجگذاری" احمد خان ابدالی. رسامی توسط برشنا، هنرمند معاصر مشهور افغانستان. شیر سرخ: خوشۀ گندم در بالای دستار احمد شاه گذاشته میشود. منبع: میرغلام محمد غبار، احمد شاه بابای افغان، صفحه مقابل 90.
این ارایۀ جرگه و ظهور احمد خان به پادشاهی افغانستان نه تنها در کتاب های درسی دیده میشود، بلکه بطور گسترده در تمام نشرات حکومتی بشمول آریانا، کابل و افغانستان (سه نشریۀ مسلسل عمدۀ تولید شده توسط حکومت) و سایر کتاب های عمدۀ تاریخ و ادبیات تولیدی توسط حکومت بازتاب مییابد.
عبدالروف بینوا، یک پشتون عضو برجستۀ پشتو تولنه و نخبۀ روشنفکری افغانستان در 1957 می نویسد، "افغان ها از زمان های قدیم بدینسو مجلس های خاصی داشته اند که بنام جرگه یاد میشدند... هر افغان مکلفیت خود میداند که مطابق فیصله های آن عمل نموده و آنها آنرا حتی یک وظیفۀ ملی میدانند. امروز جرگۀ افغانها حیثیت و مقام یک ارگان قانونگذاری (پارلمانی)، دادگاهی (قضائی) و اجرائیوی دارد".
لویه جرگه پس از اختراع آن در 1922 یک ویژگی زندگی سیاسی در افغانستان شده است. با شروع در دهۀ 1920، هر دهه (به استثنای دهۀ 1990)، شاهد برگزاری حد اقل یک لویه جرگه بوده است. حکومت برتانیه در 1941 تقاضا میکند که شهروندان جرمنی و ایتالوی که در افغانستان برای حکومت افغانستان کار میکنند، کشور را ترک کنند. یک لویه جرگه برگزار شده و بدون بحث یا گفتگو، تصمیم حکومت افغانستان برای اخراج جرمن ها و ایتالوی ها تائید میشود. حکومت افغانستان در نومبر 1955، لویه جرگۀ دیگری برگزار نموده و تصمیم پشتیبانی از استقلال پشتون ها در پاکستان را (بنام مسئلۀ نامنهاد "پشتونستان") تائید میکند. در حالیکه مانند موارد قبلی، هیچگونه بحث یا گفتگوی معنا دار در مورد این مسئله صورت نگرفته است. حکومت، قضیۀ خود را به جرگه ارایه کرده و تائید به اتفاق ارا بر سیاست ها و تصامیم خود کمائی میکند. در 1963 محمد ظاهر شاه (1933 - 1973) کمیسیونی ایجاد میکند تا مسودۀ یک قانون اساسی جدید برای افغانستان را تهیه کند. کمیسیون شامل چندین عضو از روشنفکران، تاجران و نخبگان مذهبی میباشد. مسودۀ قانون اساسی در 1964 به لویه جرگه پیش شده و به اتفاق ارا تائید میشود. بخش 4 فقرۀ 78 - 84 این قانون اساسی، لویه جرگه را نهادینه میسازد. چنین قید میشود که لویه جرگه متشکل از دو اتاق پارلمان (ولسی جرگه و مشرانو جرگه) و رئیس "جرگه ها"ی ولایتی است. لویه جرگه توسط شاه فرا خوانده شده و رئیس ولسی جرگه ریاست آنرا به عهده میگیرد. اگر شاه فوت یا کناره گیری کند، جانشین او باید توسط لویه جرگه، "حکومت" و قضات دادگاه عالی تعین گردد. تصامیم لویه جرگه باید بر بنیاد رای اکثریت استوار باشد. سید قاسم رشتیا یک نخبۀ روشنفکر اشتراک کننده، گزارش مختصری از جریانات کمیسیون قانون اساسی و لویه جرگۀ 1964 را به رشتۀ تحریر درآورده است.
لویه جرگۀ بعدی در 1977 توسط محمد داود، "رئیس جمهور افغانستان" فرا خوانده میشود تا مسودۀ قانون اساسی جدید را تصویب کند. این قانون اساسی، مجلس بزرگان حکومت های قبلی را لغو کرده و نهاد "ملی جرگه" را به عوض مجلس مردم در قانون اساسی 1964 تصویب میکند. فصل 6 مواد 65 - 74 این قانون اساسی، لویه جرگه را بحیث "عالیترین مرجع قدرت و ارادۀ مردم آن" خوانده که متشکل از ملی جرگه، اعضای شورای مرکزی حزب سیاسی داود، اعضای حکومت و شورای عالی نیروهای مسلح، اعضای دادگاه عالی، پنج تا هشت عضو از هر ولایت و 30 عضو به انتخاب توسط رئیس جمهور میباشد. رئیس جمهور باید لویه جرگه را برگزار نموده و رئیس آن باشد. داود در 1978 توسط یک کودتای نظامی توسط حزب دموکراتیک خلق افغانستان از قدرت برکنار میشود. حکومت انقلابی در اپریل 1985 یک لویه جرگه برگزار نموده و گزینه های جدیدی را برای کاهش مخالفت های گسترده در مقابل سیاست های قبلی اش ارایه میکند، بسیار زیاد مشابه تلاش های امیرامان الله در 1924. حکومت نجیب در 1987، یک لویه جرگه را به مقصد تصویب قانون اساسی جدید برگزار میکند. فصل 4، مواد 66 - 70 این قانون اساسی در رابطه به لویه جرگه است. مجلس باید توسط رئیس جمهور برگزار شده و ریاست گردد. لویه جرگه دراین قانون اساسی متشکل از اعضای مجلس ملی؛ ده "نماینده مردم" از هر ولایت؛ والیان ولایات؛ شهردار کابل؛ نخست وزیر، معاونان نخست وزیر، اعضای شورای وزیران؛ رئیس دادگاه عالی، معاونان رئیس دادگاه عالی و قاضیان دادگاه عالی؛ دادستان کل و معاونان او؛ رئیس و اعضای شورای قانون اساسی؛ حد اقل 50 نفر از بین اشخاص برجستۀ سیاسی، علمی، اجتماعی و مذهبی که توسط رئیس جمهور بر بنیاد توصیه های سکرتریت جبهۀ ملی تعین میشود.
قانون اساسی 1987 در سال 1990 اصلاح میگردد. فصل 4 مواد 65 - 70 قانون اساسی جدید در رابطه به لویه جرگه بیان میدارد، "لویه جرگه عالیترین مرجع ارادۀ مردم افغانستان در مطابقت با سنت های تاریخی ملی است". لویه جرگه شامل رئیس جمهور و معاونانش، اعضای شورای ملی؛ نخست وزیر، معاونان نخست وزیر و اعضای شورای وزیران؛ رئیس دادگاه و معاونان او؛ دادستان کل؛ رئیس شورای قانون اساسی؛ رئیس شورای ولایات؛ از هر ولایت معادل اعضای نمایندگان ولسی جرگه و "انتخاب شده توسط مردم"؛ حد اعظم 50 نفر از بین شخصیت های سیاسی، علمی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی تعین شده توسط رئیس جمهور می باشد. در هر دو قانون اساسی 1987 و 1990 لویه جرگه صلاحیت دارد تا قانون اساسی را تصویب و اصلاح کند، رئیس جمهور را انتخاب و استعفایش را بپذیرد، به اعلان جنگ و متارکه رضائیت دهد و تصامیم در باره مسایل مهم به ارتباط سرنوشت کشور را اتخاذ کند.
لویه جرگه سازۀ استعمار نو
وقتی ایالات متحده و پشتیبانان او افغانستان را اشغال کردند، لویه جرگۀ اضطراری را که شاه تبعیدی و درباریان او با بارنیت روبین مطرح کرده بودند، بحیث آلۀ مرکزی استفاده کردند تا حکومت تعین شدۀ استعماری در کابل را مشروعیت بخشند. بین المللی ساختن لویه جرگه های 2002 و 2003 - 2004، این مجلس سلطه را برای ارزیابی انتقادی توسط خارجیان، باز و برملا ساخت. این آلۀ فریب برای اولین بار در تاریخ خود برای آنچه واقعیت داشت، استفاده گردید: یک ماشین رضائیت کشی ساخته شده از روایت نادرست استعماری و غیر مرتبط به پشتون ها، قبایل افغان یا قبیله گرائی و همچنان مستقل از خواهشات و تمنیات مردم افغانستان. مسایل مطرح شده در خیمۀ جرمنی لویه جرگه (مانند جرگه های قبلی)، چیزی نبود بجز از یک بازی هوشمندانۀ توسط حکومت بورژوازی زیر کنترول امریکا در کابل. تا کنون هیچ نبشتۀ دانشمندانه در مورد این لویه جرگه ها و هیچ معلومات قابل اعتمادی در مورد نام و هویت اشتراک کنندگان آنها وجود ندارد. این واقعیت ها نمونه های نسبتا درستی از عناوین گزارش ها در رسانه ها و انترنیت است: "هرگز چیز خوبی از لویه جرگه ها بیرون نشده است"؛ "فاجعۀ لویه جرگه: در لویه جرگه فرو نشانده شد"؛ "چیزی نماند که لویه جرگه تقلب کند"؛ ایالات متحده یک سایه بان بالای مجلس افغانستان گذاشت"؛ "لویه جرگه میتواند یک شرم باشد"؛ "لویه جرگۀ افغانستان: یک تمرین بدبینانه در استعمار نو"؛ "لویه جرگه: فراتر از گذشته با یک سنت کاذب". اما کسانیکه قدرت را در کابل اداره میکنند و همدستان روشنفکر افغان آنها یا در اندیشه های محلی این آلۀ سلطه تسلیم شده اند، یا به احتمال زیاد، استخدام شده اند تا پروژه های استعماری را بدون درنظر داشت وسایل مشروع و دورنمای پیامدهای وحشتناک آن برای زندگی اجتماعی در افغانستان تطبیق کنند.
در "موافقت نامۀ بن" برگزاری یک "لویه جرگۀ اضطراری" در جون 2002 در کابل قید شده بود تا حکومت کابل منصوب شده توسط استعمار را تصویب و مسایل قبل از برگزاری آنرا حل کند. نیروهای اشغالگر اروپائی و امریکائی (با تسهیلات ملل متحد) شاه سابق را قانع میسازند تا به افغانستان برگشته و لویه جرگۀ اضطراری را ریاست کند. موافقت نامه بن قید کرده بود که لویه جرگۀ اضطراری را شاه "افتتاح" خواهد کرد؛ احتمال دارد برای شاه پیر اطمینان داده باشند که وقتی برگردد، او و درباریانش در موقعیتی قرار خواهند داشت که لویه جرگۀ اضطراری را برای مقاصد خویش، بشمول برگشت محمد ظاهر به پادشاهی افغانستان دستکاری کنند. لویه جرگۀ اضطراری در یک خیمۀ بسیار بزرگ هدیه شده توسط جرمنی برگزار گردیده و اولا یک توافقنامه تولید میکند که درآن به ظاهر اجازه میدهد پادشاهی را از سر گیرد. اما این موضوع توسط زلمی خلیل زاد نمایندۀ خاص ایالات متحده (یک افغان تعلیم یافته در امریکا که پدرش برای ظاهرشاه کار میکرد) خنثی میشود. ظاهرا امریکائی ها حامد کرزی را در راس حکومت کابل ترجیح میدهند. اما، بخاطر تسکین و آرامش شاه، نمایندۀ امریکا پیشنهاد و لویه جرگۀ اضطراری تصویب میکند که برای شاه سابق لقب "بابای ملت" اعطا گردیده و هم برایش اجازه داده شود تا در قصر سابق خود سکونت نماید، اگر او آنرا با حامد کرزی شریک سازد. مجلس کمیسیونی تعین میکند تا طرح یک قانون اساسی برای افغانستان را آماده سازد تا در لویه جرگۀ قانون اساسی در ماه دسمبر 2003 تصویب گردد.
لویه جرگۀ 2003 در کابل و در عین خیمۀ جرمنی دایر میگردد. مجلس توسط یک صوفی بنام صبغت الله مجددی ریاست میشود، یک شخصیت شناخته شده در بین تضمین شدگان امریکائی در خط- مجلس "جهاد" دهۀ 1980. گزارش های وجود دارد مبنی بر اخراج یک زن عضو از لویه جرگه 2003 بخاطر تقبیح بعضی اعضای لویه جرگه که مجرمین جنگی اند. مجلس مسودۀ یک قانون اساسی را تصویب میکند که درآن لویه جرگه بحیث "عالیترین مرجع خواهشات مردم افغانستان" توصیف شده است. در اینجا بعضی سرخط رسانه ها در باره لویه جرگۀ قانون اساسی 2003 - 2004 آورده میشود: "لویه جرگه به آهنگ کرزی میرقصد"؛ "لویه جرگۀ افغانستان برگزار شد تا یک قانون اساسی غیر دموکراتیک را مُهر کند"؛ "نمایندگان لویه جرگه، قانون اساسی جدید افغانستان را مورد مناقشه قرار دادند"؛ "قانون اساسی با بعضی تحریفات امضا گردید"؛ "رهبر افغانستان متهم به امضای قانون اساسی دستکاری شده شد"؛ "دموکراسی تحمیل شدۀ امریکائی ها در افغانستان".
نتیجه گیری
هدف این مقاله برعلاوۀ تشریح و تحلیل مختصر، طرح سوالات و مسایلی است که ضرورت چوکات بندی انتقادی و تیوریک ارقام موجود اتنوگرافیک و تاریخی در رابطه به لویه جرگه را روشن سازد که به عنوان یک پروسۀ قدرتمند سلطه در طول یک سده به نماد رضائیت مشروع در جامعۀ مدنی، برای حاکمان افغانستان تبدیل شده است. اندیشۀ انتونیو گرامشی در بارۀ اینکه دولت اساسا تلفیق "جامعه سیاسی و جامعه مدنی است، به عبارۀ دیگر سلطه با سلاح زور نگهداری میشود"، با تداخل کامل جامعۀ مدنی نوزاد افغانستان از طریق چارچوب لویه جرگه توسط کسانیکه بر دولت افغانستان سیطره داشتند، قویا تائید میشود. حکومت افغانستان توانسته است از طریق دستگاه لویه جرگه، همکاری پشتون ها و تهدید و تخویف غیرپشتون ها را با تشخیص خود به عنوان پشتون و تشویق غلبۀ نامنهاد پشتونی، اعتبار تاریخی و نماد های قبیلوی آنها میسر سازد. نویسندگان غربی بطور غیرانتقادی این ادعا ها را پذیرفته و تز سیطرۀ پشتونی افغانستان و خصوصیت قبیلوی دموکراتیک لویه جرگه را دایمی ساخته اند. درحالیکه حقایق (طوریکه در لویه جرگۀ 1924 دیدیم)، خلاف این ادعا ها را نشان میدهد.
قالب لویه جرگۀ 1924 از تحریفات استعماری غربی تقسیم بندی های محلی توسط حاکمان افغانستان و همدستان روشنفکر آنها در جامعۀ مدنی، بخاطر تولید نماد اجماع از طریق دستکاری پر سروصدا و تقلب بافته شده است. ما دایرۀ کاملی را طی کرده ایم. دروغ مجلس 1747، "تاجگذاری" احمد خان ابدالی و "انتخاب" او به عنوان پادشاه در یک محیط بدون مرز و با تمویل منابع خارجی، یکبار دیگر در حکومت استعمار نو کابل 2002 در بالای یک مجلس دستچین، محافظه شده توسط نیروهای مسلح بین المللی و تمویل شده توسط کمک های بین المللی، توسط خارجیان تحمیل و قانونمند میگردد. افسانۀ انتخاب احمد خان به عنوان حاکم توسط یک صوفی نامنهاد از نگاه ساختاری، مشابه گماریدن حامد کرزی به عنوان حاکم کابل است. احمد خان با منابع خارجی تمویل شده بود که از ضبط خزانۀ نادرشاه، تهاجمات غارتگرانۀ هند و اسلام بین المللی بدست آورده بود و حامد کرزی از سرمایۀ بین المللی و استعمار نو. لویه جرگه شکاف در بین مردم افغانستان و حاکمان آنها را پنهان و دروغ یک مجلس نمایندگی برای مشروع سازی قدرت سیاسی را دایمی ساخت.
دورنمای احیای یک دولت پایدار، مستقل و دموکراتیک در افغانستان تابع اینستکه چگونه دختران و پسران وفادار و فداکار افغانستان میتوانند پیروزمندانه مهندسی آنرا از گذشتۀ دموکراتیک دروغ آن جدا سازند. مردم افغانستان نیازمند معلومات در بارۀ واقعیت ساختمان استعماری گذشتۀ سیاسی آنها و دستگاه سلطۀ لویه جرگه میباشند که حکومت کابل توسط آن رضائیت ایشان را با زور استخراج کرده است. آنها نیاز دارند از حقایقی آگاه شوند که حاکمان آنها تسهیل گران وابستگی عمیق کشورشان بالای دیگران بوده اند. در درجۀ نخست، افغان ها نیاز دارند بدانند، آنها گذشتۀ را به میراث برده اند که بطور سنگینی توسط رنگ و سرمایۀ استعمار ویرایش شده است. شکنندگی دولت افغانستان مستقیما مربوط به وابستگی آن به منابع خارجی، تصاویر خیالبافانۀ دیگران و شیوه های است که خود افغان ها توسط این نمایشنامه های ساختگی فریب خورده و اغفال گردیده اند. دوازده لویه جرگه و 9 قانون اساسی مختلف در طول 85 سال، علایم بی ثباتی مفرط است. خارجیان نقش عمیقی در ساختمان دولت افغانستان بازی کرده اند. آنها برچسب های بسیاری مانند "افغان" و "افغانستان" را ساخته اند؛ در ماهیت، لویه جرگه یک سازۀ استعماری و استعمار نو و تحمیل شده بالای مردم افغانستان توسط حاکمانی است که دست نشاندگان بلامنازع خارجیان بوده اند و میباشند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
1. دکتور محمد جمیل حنیفی در حال حاضر یک دانشمند مستقل (متقاعد) است که پژوهش های طولانی او بالای مردم شناسی و تاریخ افغانستان تمرکز دارد. او یک افغان (پشتون) و زادۀ سرخاب، ولایت لوگر است. او دکتورای خود را در مردم شناسی از دانشگاه ایلینای جنوبی کاربوندال در 1969 گرفته است. او ماستری خویش را در علوم سیاسی از دانشگاه دولتی میشیگان در 1962 حاصل نموده است. او لیسانس خود را در علوم سیاسی از دانشگاه دولتی میشیگان در 1960 بدست آورده است. دکتور حنیفی در فارسی/دری و پشتو مهارت دارد. او همچنان قابلیت خواندن در عربی، روسی، تاجیکی (سیریلیک) و اردو را دارد. او بصورت حق الزحمه در دانشگاه دولتی میشیگان و کالج جامعه لنزینگ تدریس میکند. او قبلا بحیث پروفیسور در دپارتمنت مردم شناسی دانشگاه ایلینای شمالی از 1969 تا 1982 کار نموده است. پژوهش های دکتور حنیفی قسما توسط اکادمی علوم ایالات متحده، خیریۀ ملی برای انسانیت و انستیتوت امریکایی برای مطالعات افغانستان در سال های 1982 تا 2006 پشتیبانی شده است. او همچنان مولف قاموس تاریخی و فرهنگی افغانستان (1976) و تعداد زیاد مقالات در مجلات و دایره المعارف ها است.
2. این مقاله در مجلۀ "مطالعات ایرانی" جلد 27، شماره 22، جون 2004 و صفحات 295 – 322 نشر شده است. به علاوه در سایت زیر نیز قابل دسترس است: