خوشه چين
گهواره
گفت:مادر«عیار»هنگام جنبانیدن گهواره
زگهــواره تــــا بـــه گـــوردانش بجـــوی
جزازطریـــق فکر وعمل دیگرهیچ مجـوی
سعی وتــــلاش زگهــــواره تابــــه گـــور
آورد،تورا درمیدان ،با هلهله وهیاهوی
پیام است برای تو آنچه که درذهن داری
مفاهیم ومطالب،درکل معطروخوش بوی
ادوات جملات وکلمات،جوشیده وپختــه
تراود ازان ذهن، بیرون،هنگامۀ گفتـگوی
ازمعنایش، شنونده میگیرد درک واحساس
مردم میبینند تورا،خوش قیافه خوش وروی
چون گلهای، وادی،دشت ودامن،هم کوه وکمر
احترام شود«عیار» برسرمنبرودرلـب جوی
گفت:مادر«عیار»هنگام جنبانیدن گهواره
زبــــام تـــابـــــه شام درسعـــی وتلاش،وارد کارباش
چابــک وچـــالاک،چـــــــون یک فـــرد«عیار»بــاش
زنده گــــی کـــــــــاروان است،زگهـــــواره تا به گور
درسازمــــانــــدهی این کــــاروان، ســر خــــــیل قطارباش
کــــاروان می رسد،ازجــادۀ خــــرد،به منـــــــــزل گاه شرف
ازآن دم تا به ابــــد،قابــــل تــوجـــه خلـــق بی شمارباش
پیــام زمــان،نـــوای تاریخ است.اعمال تــــو،ثبــت درآن
درتشخیص خوب وبـــــد نسبت به همــــه هوشیـاربـــاش
انسان،بــــا وجدان،صادق،کوشا،متین،دلیــــــر،باپشتــــکار
چون عیاران«خراسانی،صفار،کلکانی»مـــردان روزگارباش
نصیحت مادربشنو،احترام به معلم بنما،مدارا پیشه کـــــن
بالآخره،صاحب نظرشو،حلال مشکل، شرایط دشوارباش
گفت: مادر«عیار»هنگام جنبانیدن گهواره
با دست چپ جنبانم تورا،با ادای للو خوابانم تورا
برسررویت بوسه زنـــــــم،گویم که قربانم تـــــورا
بادست راست فهمانم تورا،باقلم وکاغذ دانانم تورا
گویم بخواب،هردم وهردم، فرزند دلبند گویم به تـــو
ازمکتب علم آمــــدی، قلم بدست چون بچۀ فلم آمدی
یک کمی راحت تر بخواب، فردا مه خیزانم تـــــورا
کتاب دهم به تو،فردوسی بخوان وابومسلم نامـــه را
«عیاران»کارنامه های دارند،یعقوب لیث گردانم تورا
ازتحلیل مشخص حرفی بزن،شارح وضع حال،بــاش
بامغز سرد،قلب گرم ودستان پاک، سرو سامانم تورا
افکارمثبت میدهم برتو،تاکه باورهای توپرازمثبت شوند
انسان کامل میشوی،خالی ازافکــــارمنفـــــی دانم تـــورا
فرزندم،توتوانمندی،وابسته مشو،خودرا دست کـــم نگیر
چون قطرات باران غلغله برپاکن،دریا شو،می جریانم تورا
تعلیم دهم وتربیت کنم،میسازمت فردی که میخواهم شوی
فارغ ازهمه عیبها شوی((انسان بهتر))پدرگیتی خوانم تورا
بلی!تاریخ دارای خود آگاهی به خود است،درجریان وقایع وحوادث،10%ذهن خود آگاهش به کار میرود،ومتباقی 90%ذهن نا خود آگاه تاریخ،عکس العمل هارا تحت کنترول قرارمیدهد.
تاریخ،ازذخیره گاه هایش،برای تو داستان((قصیرالقلبی)) ضحاک را قصه مینماید. شهامت وبرجستگی((کاوۀ آهنگر))به تومثال میدهد.همین قسم صدها وهزاران معامله گریها ووطن فروشیهای شاهان مستمری را طی سه قرن اخیر نشان میدهد.وازجنایات وفاجعه آفرینی چشم پوشی نمی نماید.
مادر«عیار»می گوید که توریشه دربسترسیاه ابومسلم داری،گل سفیدت،ازدرخت ((قامت بلند)) لیث صفارمیشگفد،لالۀ سرخ،رنگ ازخون خادم دین رسوالله گرفته است.
مادر«عیار» میگوید که فرزند دلبندم،این سه رنگ سیا وسرخ سفید را دست کم نگیر،این رنگها حوادثی اند،درسه مرحله به عین مفهوم مقاومت علیه ظلم وفساد، نابرابری،قساوت ودشمنی علیه مردم این سرزمین.اگرآن زمان نیازی داشت تا فرزندی بیافریند براینجات وطن ازشرو فساد. مگر این زمان هم فرزندان خود را ازمیان عیاران درجامعه برای نجات مردم عرضه می کند.شاید آن مرد امروز توبوده باشی که گفته ام.
فارغ ازهمه عیبها شوی((انسان بهتر))پدرگیتی خوانم تورا