ــــ

سیدموسی عثمان هستی

 

طنزآنست که ازسنگرآشکارهدف پنهان را بزند

ایمان داری روبرو هستی  بابی ایمانی

نگوتورازپنهانی که روزی گرددعیانی

خواهی زنده  بمانی ازخودنمان نشانی

"کجاکاری کندعاقل که بازآیدپشیمانی"

شاعربی وزن وبی ترازو

درهفته که گذشت خبرنگارماهنامه طنزی وانتقادی بینام درتورنتوایالت آنتریوی کانادامصاحبه استادسیاف جلادافشارکابل رازیرسوال برده که پیروان استادسیاف وشورای نظارسخت ناراحت شده اند

استادسیاف به قومندان جهادی سربکف خودسپرسالارجنگهای تنظمی افشارمشهوربه طوفان بی خدارادستورداده که جایدادهای میراثی قاضی موسی هستی رامانندداری های مردم وهمان طوریکه کوه ودامنه های کوه های کابل رابه فروش ، رسانیدم دارايی های این مرتدراهم ضبط وبفروش برسانید.

وهم برادران احمدشاه مسعودمشهوربه حلواخورک های سرقبررااستادسیاف طعنه داده که ازآهن (...)مانده چرابه دهن خبرنگارماهنامه طنزی وانتقادی بینام درتورنتوایالت آنتریوی کانادا نمی زنیدکه نتنهاخبرنگاربینام، دایپرکاغذ وقلم سایت کابل پرس هم لیک کندوبوی جوس آن به دماغ خامنه ی هم برسد. ازیکطرف استاد می گویدمن احترام به انسان وانسانیت وآزادی فردی وبیان  دارم وازطرف دیگرقوماندان سیاه قلب خودرادستورمی دهدکه جایدادمیراثی قاضی موسی هستی راضبط نماید تاپند به گرگان قلم شود.تادیگرجرات این رانداشته باشندکه نام تجاران دین ومذهب را رک وراست ویابا طنزدرجایی ببرند.حاضر را بزن که معقدغیرحاضرازترس بسوزد.

استادبزرگوار! من بیشترازسی وچندسال شده که ازافغانستان برآمده ام وسی سال شده که درکانادا زندگی می کنم نه تنهاکه به دین ومذهب آیدیالوژی وکمونست غیرکمونست کاری ندارم شوله خودرا می خورم وپرده خود رامی کنم. من بیشترازشماغرب زده شده ام حالا فرق بین ماوشماتنها چیزی که است که شمامردانه تجارت بر سردین ومذهب می کنیدوبین ملیت های افغانستان تفرقه می اندازیدواگرضروت شودآنهارابه وحدت وهمدلی دعوت می کنید!؟

به دهن من که کسی ملی پوست نمی کند. دستم به آلونمی رسدمی گویم آلوترش است. به خاطرکم کردن بادشکم گاگاهی چیزی می نویسم.  شمارهبرملت هستیدحوصله بزرگ داریدچرا به مردمان بی سواددستورمی دهيدوتحریک میکنیدکه جایدادهای قاضی موسی راضبط کنیدتامجبورشودداخل افغانستان گردد ، درکمرش کمربندسوسایت بم بسته کنیم واورابی هوش سازیم  ، موتررادرچهارراه عام پارک نمایم وباریموت کنترول مانند کفایت الله آن راانفجاردهیم . پولیس هم به خبرنگار بی بی سی بگویدکه طالب سوسایت بم کرده وطالب هم ماننداحمد پوده مسوولیت به گردن خودبگیرد وشماشب چند رکعت نمازشکرانه بخوانیدکه انسان های کشته شده رابه بهشت رسانیددیگرگردن پتی پیش زنهانمی کنندهرکدام شان هزارزن وبچه دراختیاردارندوغسل هم سرشان فرض نیست.

استاد! من چاره ندارم وآدم ترسو وبزدل هم هستم زبان پشتوهم نمی دانم که به کرزی برسم ، شعیه هم نیستم که خلیلی ومحقق ازمن دفاع کندوآن قدرسرشهکاری های دوستم نوشته ام که پیش ازبک هم روی ندارم.

 احمدشاه مسعود را که خودم ودوستانم ازلیزنورستان به پنجشیرآورده بودم نتوانستم که باآن سازش کنم وآب درآسیاب روس وآی اس آی بریزم پسران عمه من ضرارمقبل وبرادراش با این ضرب المثل آشنا هستند : نیم جوازمردی کم کن سالها فارغ بال باش واگرسرشان فشاربیایدازخون شرکی هم انکارمی کنند. خلاصه پلهای عقب خود را خودم ویران نموده ام  ، راه برگشت به افغانستان ندارم. تنهاراه که به من مانده توبه نامه می باشدآن هم بشرطی که شماقبول کنیدویابه من زنی پیداشودکه ازخانواده مجاهدپنجشیری ویاطالب قندهاری باشدکه من هم کمترازمارشال فهیم بادی گارد نداشته باشم آن وقت به تونشان بدهم که یک نان چندفطیراست.

 استاد! فکرنکنیدکه من ازبزدلی به بهانه طنزعذری پیش کرده ام من سی وچندسال شده که ازمیراث پدری چیزی نه گرفته ام ونه خورده ام ونه برده ام اگرمردشویداز دیگرغاصبین بگیریدازشیرمادربه شماحلال تراست من به جنگ روباه وشغال کاری ندارم.

راستی استاد، من فکرمیکردم که شمامردخیلی هوشیاروآدم شناس هستیدوقتی که شنیدم ازحلواخورک های سرقبراحمدشاه مسعودبه خاطرضبط جایدادپدری من کمک خواسته ایدومی خواهدسرزاغ بودنه بگیرید ،  معلوم می شود که اگردستگاه های جاسوسی باشمانمی بودعقل کل نبودید. حالا که اسهال های سیاسی رابه کاه گل کردن بام سیاست می طلبیدمعلوم است که شماهم بیچاره شده ایداید. تنهاراه موفقیت تان دست زدن به دامن آی اس آی ،دستگاه جاسوسی ایران ،سیاوکاجی بی است که خودشما بهترازمن می دانید. روباه چالاک می تواندکه جسدگاوشکارشده رابین خود،گرگ وشیرتقسیم کندکه آن روباه توخواهدبودی .

به امیدپیروزی استادسیاف درانتخابات . اگرانتخابات صورت بگیردهمین دیگ وهمان آش یعنی همین ملیت های بیخبروهمین رهبران گرگ درلباس میش!

(چنان پر کرده ای از خون من دست و دل دامن

که معصوم اند حتی پیش تو سیاف و بن لادن

غزل های مرا مثل شمالی می زنی آتش

و فرمان می دهی تا بشکند و زن مرا آهن

تلاوت می کنم هر شب دو چشمان تو را بانو

صبا هنگام می شویم میان گیسوانت تن

و تا لب می گشایی پاسخ لبخند هایم را

دو موشک می کند پسخانه ذهن مرا روشن

 

 * * *

 

کمونیست قشنگ من! مساوات تو یعنی این

خوشی های جهان سهم تو و رنج و بلا از من

مرا از سقف آویزان نما در خاد چشمانت

پل چرخی گیسوی تو لبریز است از شیون

مجاهد جان، بیا از کوتل تکبیر پایین تر

که افتاده میان صحن چشمانت سر بی تن

مجاهد جان، به فرمان تو دیشب آتش آوردند

و با نام خدا کشتند دراین قریه، مرد و زن

مجاهد جان! فدای ناز چشمان تو عزرائیل

که از یک قریه جا مانده است تنها کفش و پیراهن

چه ملا می وزد از سمت پاکستان گیسویت

هزاران دار برپار کرده ای از بهر یک گردن

ببین ملا عمر جان! رسم ملایی کجا بوده

که اول کشتن و آنگاه هم سوزاندن و بردن

 کمونیست قشنگم! طالب زیبا! مجاهد جان!

زبانم گشته در اوصاف زیبای شما الکن

بیا تا زنده ام لبخند هایت را بزن شانه

اگر مردم بروی گور من شمعی بکن روشن)

 

نوت : من ایمیل خودرا داده ام که مزاحم سایت هانشویدوشمامی توانیدمرادشنام بدهددل خودرایخ کنیدوآب دآسیاب سیاف هابریزداگرچیزی دست تان آمدمرافراموش نکنیداین نوشته من است که شمارا به مقصدمی رساندهمه حیوانات سرآخورباهم می جنگندتنهاخران است که سرآخورباهم نمی جنگندبه اتفاق می خورنداگرمشکل پیش آیدرهبران جهادی وطالبی ازاین رازباخبرهستندواین سلاح را همیش درکمرمکربسته اند

   benamnewspaper@hotmail.com

 

 

 


بالا
 
بازگشت