ــــ
سیدموسی عثمان هستی
سیدموسی عثمان هستی وارث دین خداازخانواده محمد(ص)سرورکانینات
در چنگال جنایتکاران جنگی
مرامرتدنگو وبرنام کفر محکوم نکن بی دین
نگوبراسپ دین چراسواری بی لجام وبی زین
توگرخودرابه دل خودخواندی وارث خداوآئین
من مگر حق ندارم که زنم خرهردین باقمچین
شاعربی وزن وبی ترازو
ازاین می ترسم که روزی
استادبزرگوارحمیدجان انوری مردکج نشین راست نوییس باتبصرهای سیاسی که درسایت وزین مرسل وافغان جرمن می کندومن ازگوش آن نوشته هامی گیرم موج وگردبادطوفان ملال خاطراستادنشودبابزرگی که استادداردمراببخشدنوشته مرافضولی قلمی فکرنکندچون گرفتن گوش نوشته نویسنده عادت به مرگ من است امیداست جل وپستک قلم کاغذمرابه پشتم ماننددیگرسایت هاندهد
بزرگوارانوری صاحب کرزی ازعکس دیروزخودباامریکایی هانشرمیدازعکسی که باوطن فروشان گرفته وافغان وطن فروش همه ازیک دیاروازیک قماش باردوش ملیت های افغانستان سالهابودندو هستندبارها گفته ام سگ سگ است دم سگ سگ است سرتاپای سگ سگ است واینهاسالها پاچه گیر ملیت های افغانستان میباشندباداران دیروزوبادران امروزکرزی باداران وحامی ونگهبااین دلقکان تاریخ زده است چراکرزی بشرمد بی غیرت گفتنددرمعقدتودرخت سبزکرده گفت فرق نداردزیرسایه آن درخت می نشینم همه از این وطن فروشان درتاریخ افغانستان نام بددارندوبه فکر این هستندآب که از سرپریدچه یک نیزه چه صدنیزه ودربین ازاینهااگرکدام انسان می شناسی که جنایکار ووطن فروش نیست وسابقه کمی انسان داشته اگرآزده نشویدلطف کنیدازآن دردانه اجنبی نام ببریدکه به 77 سال عمرمن رسیده و60 سال عمرمن درخاین شناسی گذشته
شایددوستانی پیداشودوبه من بگویندچرادردسربه خودایجاب می کنی اگرخانم زهره یوسف با دیگرهمکاران زن ومردتلویزون آریایی که درخارج وطن نشرات دارندوهم آغابلی گوی زیاددارددست به دست هم بدهند ازداوودها ویگروطن فروشان دفاع کنندوگل خشک به دیوارزندگی توباکریزی گلو بچسپاندوازخاینین که درتصویر دیده می شوندقهرمان وناجی وطن بسازندکاکاکی است که ازتودفاع کند؟ شعله خودبخورپرده خودبکن پای ازگلیم خودبیرون درازنکن استخوان دهن وطن فروشن وخاینین خودرابااین نوشته های دلخراش نسازچه ضروراست که به دهن این وآن هم خودوهم خانواده خوددردهن وطن فروشان اندازی مثلیکه پاپی گک ببرک بایک نوشته توتحریک کردیدبه تودشنام خواهرومادر درارورگان نشراتی سایت پرچم که ادمه دهنده همان پرچم بدنام اورگان نشراتی حزب دموکراتیک خلق است ناسزاگفت
بروکاکاکجاکاری کندعاقل که بازآیدپشیمانی ازسرکل خاینین دست بردارپیرشدی کنج مسجدوخانه خودرا بگیر
راستی وقتیکه سطر نصحت آمیزدوستان نوشته می کردم وهم درچرت بودم که این نوشته خشک رابی طنزنباید ارسال کنم ووعده هایکه به خواندگان این قلم داده ام بی طنزکمربندپطلون نوشته رانبندم
وقتیکه این دو عکس دیدم بیادم آمدکه درجایی درقسمت مدافعین خداخوانده بودم که خانه شخصی رابا حکمتی که خدادارد به نام حوادث طبعی نابودکرده که مردم نام آن حوادث سونامی ،زلزله یا زمین تکان یا زمین لرزان ، طوفان گردبادنام گذاری کرده اندحتی بیمه آن خانه خاطرنام حوادث طبعی حاضربه تاوان دادن به صاحب خانه نمی شود
مردی که خانه اش درحوادث طبعی ازبین رفته بودنزددفتربیمه خانه خودرفت فریاد وزاری کرد سروصدای آن سودی نبخشیدموی سرکنده به خانه آمدزن اش که شش بلیست زبان داشت وهر روزیخن مردمی گرفت که تومردک کودن هستی اگرمن درپهلوی تونباشم تراآب می برد
این بارکه مردناکام برگشته بودباخودگفت خانه رفت وتوان ساختن خانه نیست مشکلی که ماننده زبان درازی واذیت خانم دخترخان هنوز دراین خانه باقسیت بدون اینکه ماجرای برگشت خودرا به زن حکایت کندگفت اوزن من سالهاشده که از زبان درازی توبه ستوآمده ام ومن قناعت نمی کنم که زیر باریک زن ازنگاه کلچرخودبروم وتوهم مثل یک زن وطنی حاضربه اطاعت نمی شوی ببینم که من اشتباه کرده ام ویا تویک زن کودن لجوج وخودسرهستی اگرازاین امتحان بدرآمدی من سالهاغلامی ترا می کنم زن گفت اومردک بازچه گل به آب دادی اول بگوکه بابیمه امروزچه کردیدمردگفت اوزن تو اگردیده باشی دربعضی قسمت های اسنادبیمه که بامشتریان خوددرآن ورق امضامی کندبا خط خورد وضعیف چیزهایی می نویسند که نه تنهافکرکسی که تعهد امضامی کندبه آن بارکی هانمی رسدعقلی که من وتوداریم با آن حرامزادگی های کاغذ پرانی قدنمی دهددرتعهدی که من وتوامضابه خاطر بیمه خانه کردیم دریکجایی باخط خیلی باریک نوشته بودندکه بیمه به حادثات غیرمترقبه که به حکمت الهی پیش می آیدوخدابه حال غریبی وبی چارگی آن رحم نمی کندبیمه مکلفیت پرداخت تاوان به شخص متضرر نیست وبیمه نمی خواهددرمقابل حکمت خداقدعلم کندماوتوامضا کردیم اگربه محکمه هم برویم قاضی می گویددرهمان روزکه امضاکردی فکرخودمی گرفتی پول احمقانه به بیمه نمی دادی توزن به فکرخود طوفانی بسازاگربتوانی این کشتی مشکل به ساحل آروزی م بکشانی زن گفت بگذارکه من چای خود بخورم وچهلم خودبکشم فکرمی کنم بشرطی که مثل سابق راه حل پیدامی کردم تومی دانستی که فکرمن کارکرده ازشرم زیربارنظریات من نمی رفتی وعده بدهدکه این بارصادقانه نظرمرااگرپیش می بری که من چرت وفکرخودبزنم ونه مرادردسربدهد نه خودرامردکه قریب بوداز چرت زدن وفکرکردن دیوانه شودگفت زن به سرمادرات قسم که من به آن احترام دارم ودوست اش دارم که این بارمن نظربه توگوش فرامی دهم زن که می دانست که داماد دشمن سرسخت داماد است گفت ببین اومردک دراول کارغلطی کردی تومیخواهی دشمن هفتادپشت خودببینی وروی مادرمن رانبینی حال چه شدکه به سرمادرمن قسم می خوری سرمادرمن ترابشرماندمردورخطا شد قرآنی که سالهادرچندین دستمال بسته بودندوسردستمال خاک وگردنشته بودقران پاین کردوگفت زن به همین قرآنی که من وتوسالها دردستمال هابستیم وبازنکردیم قسم است که من به نظریات تونه تنهااحترام می گذارم فرق نداردنظر درست یانادرست باشد قبول می کنم به لحاظ خدازود شویک راه پیداکن ورنه مراقرآن هم دادی می کفم زن گفت بروای قرآن خوراگربه قرآن عقیده می داشتی اورادردستمال های رنگانگ درزمان حیات پدرکلانت شخ بسته نمی کردید وبه طاق فراموشی نمی گذاشتید خیرمن دنبال این پلوته بازی های تو نمی گردم به خاطرخود واولاد های خودیک فکرمی کنم رنگت دگورچهلم راتازهکن بیاورکه بعدازسالها یکجاباهم چهلم بزنیم وفکرتاوان خانه را کنیم تاریشه درآب است امیدسمراست تاوقتیکه من وتوزنده هستیم مغزوکله داریم مایوس نمی شویم راه امیدبازاست دنیابه امیدخورده شده زن ومردبعدسالهابا میل وصداقت چهلم کشیدن گورلغمان باشیر چای می خوردند زن ناخداگاه گفت پدر توبیمه راتالعنت نکنم وسرخوتوبیمه راه حل درمحکمه پیدانکنم ازسرکلت دست بردارنمی شوم مردکه این صدارا شنیدگفت اوزن دیوانگی را کناربگذاربیمه پای دست من وترابسه زن گفت حالا که اختیاربه من دادی بگذارهرکارکه بکنم تومردک سد راه من نشومردچون وعهده کرده بودناچارگفت توزن پیش من دنبال توزن می روم 30 سال درآتش باتودریک تنور بودم مرا سالها سیرداغ کردی مانندمادرات به من طعنه زدی سپردم به خداد توپیش من به دنبال توزن می روم تاخدابه من مرگ بدهدویاتوبه مراقبول کندکه درتارخام گیرمانده ام زن گفت من خودم به تننهایی به بیمه می روم زن به بیمه رفت بیمه هم مثلیکه زیربارشوهرازن نرفته بودبه زن گفت دیگراین طرف دورنخوریدماوقت اضافی نداریم ودیگرمامسوولیت بیمه شمارا نمی گیریم مردم جنجالی هستیدبه گپ نمی فهمیدبروبه محکه علیه بیمه اقامه دعوی بکن وقتی که نام محکمه گرفته شد زن اعصانی شدگفت حالا ببین به گفته همسایه غربی مامثلکه پدرامریکارادرآوردندمن پدرتوبیمه رادرمی آورم تاتوبیمه رابیچاره نکنم پیچه خوددر(...) می زنم بدون اینکه به خانه برگرددازهمان لجاجتی که سالهاداشت ناف شوهربااخلاقی لجاجت چپک کرده بودبه محکمه رفت اقامه دعوی علیه بیمه نمودروزمحکمه فرارسید بیمه باچندوکیل آمد زن باشوهربدون وکیل داخل محکمه شدندقاضی گفت خانم وکیل شماکجا است زن گفت تواقامه دعوای مرامثلیکه نخواندی گفت نه خوانده ام قاضی روی خودرابه ځارنوال دولتی کردگفت در قسمت ادعای این زن نظر توچه است ځانوال گفت نظربه اسنادی که بیمه اریه کرده زن به خاطرحادثه طبعی نمی تواندکه ازبیمه پول بگیردوخدامدعی این زن است به خدانه زورتومی کشدنه ازمن نه از این زن وقتیکه زن حرفهای ځارنوال شنیدکه خدابا وجودعدالت خود پبه محکمه حاضرنمی شودزن گفت قاضی صاحب اگرشمابدانید که مجرم زورآور وهمه کاره راسالهاشخص پنهان کرده ومدعی مجرم هم ناتوان وبیچاره است شماچه اقدام می کنیدقاضی گفت کسی که مجرم پت کرده کتمان جرم کرده اگراسناد،دلایل ،شواهد وقراین موجودباشد کسی که جرم کتمان می کنداورابه محکمه حاضر می کنیم وازاوضمانت می گیریم تامجرم بدست بدهدواگرندا دچون پای اسناوپد،شواهد،دلایل وقراین درمیان است کسی که وکیل مدافع مجرم وپنهان کننده مجرم بوده اورازندانی می کنیم تامجبورشودمجرم به پنجه قانون بسپارد
گفت قاضی صاحب وقتی که بیمه می گویدمابه حادثات غیرطبعی تاوان نمی دهدم خدارادربرابرمن مسکین قرارمی دهدپاپ هاپدرهای کلیسا وملاهای مسجد وسعادات که همیشه ازخدا دفاع می کنند ومردم به مرتدبودن تهدیدمی نمایندوازآب خط خداماهی دوسره وصد متربه نام دین می گیرندبیمه آنهارا مجبورکندکه سالها ملا ها وعلمای دین وارث گفته اندما وارث دین ، مذهب ،انبیاوخداهستیم یاخدارا پیداکنندیا سودوارث که سال ازخدا برده اند تاوان مراهمین مدافین خدایا خودخدابدهدقاضی روی بطرف وکیل بیمه می کندزن حق بجانب است راست می گویدازاین واقعیت نه من انکارکرده می توانم نه تو یاتاون این زن بدهداگرخداراپیدا کرده نمی توانید به دست زن نمی دهدکسانی که به گفته این خانم سرنام خداتجارت ساله کرده اندآنهارابه محکمه بکشانیدکه مدعی این زن که خدااست بدست این زن بدهندویا دیگربه نام خداتجارت نکنندوتاون زن بدهند بیمه نظربه فیصله وامرقاضی مجبورمی شودچون خدارا پیداکرده نمی تواندهمان طوریکه خود بیمه درنیرنگ بازی یدطولا داردمی داندکه این ملاهاوعلمای هردین ازقماش نیرنگ بازان وبه نام خداسالها مثل بیمه پول مردم به جیب خود زده اندعلیه علمای تمام ادیان اقامه دعوامی کندومیگویدکه من خانه این شخص بیمه کرده ام سرهمان خدایکه شماسالها تجارت کردیدوبه مردم اورا نشان هم ندادیدبیمه رابه جنجال گذاشته یاخداراشماپیداکنید ویاتاوان صاحب خانه را بدهدهرقدرشارلتان دین که درشهربودعسس شهربه اثرحکم دادگاه آنهاراحاضردرمحکمه حاضرکردقاضی روی خودرابه ځارنوال دولتی کردگفت مشکل ونظرخودبگوځارنوال تمام دسیه راخواند پیش ازاینکه قاضی زبان درازکنددلقکان دین دیدن که رسوایی ودروغ شان برملامی شودنه بامهدی درتماس هستندنه باخدامشت بسته شان بازمی شودبا زنگی خاصی که دلقکان وشارلتان دین به نام وارثین دین دارندبایک صداگفتنداین زن وبیمه حق به جانب هستنداگرخدابه مسافرت رفته ماوارث خدا وانبیاهستیم تاوان زن وتاوان سرگردانی وکلای بیمه رامی پردازیم قاضی حکم کردکه چون وارثین خدا حاضردادن به صاحب خانه وخساره سرگردانی بیمه ووکلای بیمه را می دهدحق به حقدارمی رسد وگوش خداهم بازمی شوددیگرخانه مظلومان به خاطریکه وارثین اش به مشکل دچارنشونددست ازظلم وویرانی انسان های بیچاره وبی دفاع خدابرمی داردواززن قاضی خیلی خوشی می کندمی گویدسالها بودکه دوسیه های حوادث طبعی دامن این محکمه رامانند خون قاتل محکم گرفته بودوماراه به این دوسیه های حوادث غیرمترقبه نداشتیم خوب شدکه گوش مارابازکردید که دیگراگرخدابی عدالتی کردما وارثین خداوانبیارابه محکمه بکشیم یاتاون بدهندیا دیگرسرنام خداتجارت نکنند
آقای انوری دوعکسی را که شماعکس جنایتکاران خواندی وارثین خداراتوهین نموده ایدخوب کردید که جرات به خرچ دادیدوارثین خداراتوهین کردیداین رامی دانی تاکه زنده باشی ومیلت های بی خبراز خود افغانستان پیروهمین وارثین خداباشندشمادیگرجای پای درافغانستان نداریداشخاصی که خودرا وارثین خداقلمدادکرده بودندوتوسط بیمه همان زنی که خانه آن درحوادث طبعی ازبین رفته بود بیمه عالمای دینی هرادیان همان شهرراجمع کرده بود وبه محکمه کشانده بودفرق داردبا وارثین خداکه دروطن ماوشما هم قاضی را مقررمی کندودزدان ادری حکومت وهم مجلس دلقکان پارالمان وسنارا کنترول می کنند
خودکوزه وخود کوزه گرو خود گل کوه زه
خودرب سرهرکوزه خریداربرآمد
انوری صاحب خودبه اساس شجاعتی که داری خودرادرجنجال انداختی به من بگویدکه من چرا این قدربی خبرازاوضاع وطن بودم وهستم که تاحال دوست ودشمن نشناختیم بی خریط همیش فیرقلم کرده ام حالا خوندکان صاحب این قلم به من مشوره بدهندکه ازبی باکی قلم مثل آقای انوری من کارگرفته ام وتمام مجرمین دوسیه بیمه صاحب خانه رازیرسوال برده ام اگرمثل بندی هایکه به حزب خادازترس سکنجه رزاق حریف رییس سیاسی خادپلچرخی که توبه نامه داده اندبه همان شکل مانند دیگر بزدلان توبه نامه بدهم ازاین جنجال خلاص می شوم ویاتاآخرعمرکه همین وارثین خداروی کاردروطن هستندداخل افغانستان نشوم امیداست که خواندگان این قلم بعدازخواندن این نوشته مرارهنمایی کنندکه چطور می توانم ازدست وسکنجه وارثین خدامن ودیگروطنداران مانجات یافته می توانند
لطفاًبه من ایمیل کندوقتی که ایمیل میکنیدمتوجه ومواظب خودباشیدکه کنترول گران دولت امریکا درخواب باشند یا مانند آقای(...) ازامریکا فرارکرده باشنددرغیرآن ایمیل های شماهم به من دردسرمی شودوهم امریکایی هاحق داردکه ازاین مزدوران خودکه مانندشاهان ودولت عربستان سعودی مزدورا ن سربه کف شان هستنددفاع کنندوماراجزابدهندکه سیاست وافشاگری درلباس طنزنکنیم پیرمردن آسان است رخنه مرگ باز می شود