محمد عالم افتخار
یاد داشت های پراگنده ولی نمونه وار
بنیاد روشنگری «گوهر اصیل آدمی» نظر به ملاحظات و مشورت هایی؛ مصمم است که مِنبعد در میانه مقالات نسبتاً ثقیلِ بیشتر متکی بر مقولات و مفاهیم علوم دقیقه؛ پاره ای از موضوعات متفرقه ولی دارای اهمیت بزرگ و برجسته را؛ چه با تتبع و ارزیابی خود و چه به طور انتخابی؛ از قلم و همت دانشمندان روشنگر هموطن؛ به بال امواج سپرده خدمت هموطنان پیشکش نماید.
با اینکه پیشتر هم این سنت وجود داشته است ولی از اینکه موارد اینچنینی؛ ناگزیر همراه با مقالات اساسی؛ می آمده؛ حجم مقالات را زیاد کرده و موجب دشواری هایی در خوانش متون میگردیده است.
بازهم چشم به راه نظرات و انتقادات گرانبهای هموطنان عزیز صاحبدل و صاحب نظر میباشیم.
ازدواج «مقدس» با سگ:
دو سه هفته قبل؛ یک دختر ۹ ساله هندی اهل یکی از قبایل این کشور به دستور رئیسان قبایل روستای خود مجبور ساخته شد تا با یک سگ ازدواج کند.
این مطلب را رسانه های دولتی هندوستان اعلام کردند.
این دختر 9 ساله «کارنامونی هاندسا» نام داشته، اهل قبیله «سانتال» در یکی از روستاهای دورافتاده در 60 کیلومتری «کلکته» میباشد که پدر و مادر وی به همراه بزرگان قبیله، او را مجبور کردند تا با یک سگ ازدواج کند.
پدر و مادر «کارنامونی هاندسا» و اکثریت مطلق اهالی و بزرگان قبیله «سانتال» این کار عجیب، وحشیانه و ضد انسانی برای دیگران ـ برای 7 ملیارد آدمیزاد روی دنیا را ـ؛ حسب عقیده و باور و رسم و عنعنه انجام دادند و از ناحیه آن نه تنها شرم و خجلت و ندامت ندارند و نخواهند داشت که بر آن تفاخر و تبختر هم میکنند؛ چرا که عقاید و معتقدات و به عبارتی؛ دین و آئین خویشتن را به جا کرده اند.
در باور و آئین آنها ـ چنانکه خود به رسانه های هندوستان ارشاد فرموده اند؛ این اقدام به منظور دور کردن «روح شیطان» و «افسونهای پلید» از این قبیله ضروریست. آنان اعلام کردند که این نوع ازدواج سبب باطل شدن سحر و جادو میشود.
بزرگان قبیله نیز طی گفتگوی خود با رسانههای دولتی هندوستان گفتند که این ازدواج هیچ تاثیری بر زندگی این دختر نمیگذارد و او را از شر ازدواج دو باره در سن جوانی راحت می کند.
ازدواج میان این دختر و سگ مذکور که «باچان» نام دارد، با حضور 100 مهمان معزز و بزرگان معظم قبیله صورت گرفت. برابر به گزارش ها، قبیله «سانتال» از بزرگ ترین قبایل هند است.
منبع عکس و متن خبری: سایت آوای زنان افغانستان. البته تمام انترنیت نیز پُر از این غوغاست!
*****
بلی؛ این یک «باور» و عقیده میباشد و در نتیجه ـ برای معتقدانش ـ یک امر «مقدس» است. میدانیم که نوع بشر درست کاملاً و برخلاف تمامی موجودات حیه دیگر در عالم قدیم و جدید؛ آنچه بسیار و بیحد و بیشمار دارد؛ «امر های مقدس»، «اشیای مقدس»، «اماکن مقدس»، «ذوات مقدس» و «چه چه ها»ی مقدس میباشد.
با اینکه هنوز تحقیقات و تتبعات این کمترین؛ در حدی نیست که با وزن علمی حکم کرده بتوانم ولی حدس میزنم که به لحاظ جغرافیا و نفوس و تعدد خرده فرهنگ ها و خرده زیستار ها(مثلاً: قبیله زیستی) هندوستان؛ سرزمین بیجوره «مقدسات» و سرزمین «خدایان» است.
منجمله در باور و رسم مقدس «ساتهی» که زنان بیوه، زنده زنده با شوهران مُرده شان یکجا سوختانده میشدند؛ و مانند آن «مقدس» های دیگری؛ این سرزمین؛ با دیگر نقاط دنیا مقایسه پذیر نیست! این «مقدس»؛ مانند سایر مقدسات؛ خیلی ها هم به زیبایی توسط شاعرانی تزئین و تجلیل گردیده است؛ مثلاً:
چون زن هندو کسی در عاشقی مردانه نیست ** سوختن بر شمع مرده؛ کار هر پروانه نیست
قرار معلوم؛ رسم و باور مقدس«ساتهی»؛ توسط استعمارگران نامقدس انگریزی؛ ممنوع قرار داده شده است و تاکنون؛ اقلاً به گونه علنی اجرا نمیشود. بدینگونه نامقدس های استعمارگر؛ توانسته اند؛ اقلاً یک «مقدس» را در سرزمین «مقدسات» از آسمان به زیر افکنند!
ولی؛ بنده در کتابگونه «افزوده تکاملی؛ که بشر را بیمار کرد!» خیلی پیش از اینکه به دیدار سرزمین هند و دقت به اینهمه «مقدسات» آن؛ شرفیاب شوم؛ با قوت بیشتری اثبات کرده ام که نوع بشر؛ در عمر 5 یا 3 میلیون ساله خویش؛ به مدد «افزوده تکاملی» در مغز خود؛ آنقدر غذا و دوا و آبادی و آزادی و زیبایی وغیره تولید نکرده است که باور ها و مقدسات تولید کرده است.
البته پیش از تقسیم جوامع به کاست ها و طبقات متضاد و دارای تفاوت های فاحش در موقعیت های اقتصادی و سیاسی؛ این پروسه ها ناگزیر و (محتاطانه!) طبیعی بوده است ولی پس از آن؛ «مقدسات» بیشتر تکیه گاه زورمندان و حکومتداران و غارتگران شده و اغلب به شمشیر و سلاح و بمب انتحاری مبدل گردیده رفته است!
این حقیقت را نه فقط تجربه عینی هند (منجمله در غایله جراحی کردن پاکستان از پیکر آن) و افغانستان و شرق میانه در حال حاضر؛ بلکه تجارب عینی در همه جهان و تاریخ آن؛ اثبات کرده است و به کرات و مرات اثبات میکند!
از «رحیم غلام بچه» تا میر غلام محمد غبار:
چندی پیش؛ یکی از معلمان محترم از ولسوالی سانچارک ولایت سرپل؛ همراه با نامه ای یک مقدار تحفه ها از تولیدات کمنظیر محلی؛ برایم فرستاده بودند؛ ولی با اینکه تحفه های مقبول و مقوی شان مصرف شده به اتمام رسید؛ من فرصت نکردم تا به نامه ایشان بپردازم.
یکی از علل؛ دشواری های متن نامه؛ برای سپردن به نشر بوده و میباشد.
ایشان؛ چنانکه حکایت فرموده اند؛ یکسال قبل کتاب «گوهر اصیل آدمی» را؛ از "استاد بلبل" دریافت داشته و پس از ورق زدنی؛ آنرا مانند شئ زینتی؛ به طاق بلند گذشته بوده اند تا که متأسفانه به مشکل صحی دچار شده؛ بستری و زمینگیر می گردند و آنگاه؛ کم کم برای پُر کردن اوقات خسته کن روی بستر؛ وادار به مطالعه گاه و ناگاه آن میشوند.
به سخن خودشان؛ پس از سی چهل صفحه؛ کتاب؛ ایشان را به خود کش مینماید و بعد با ولع تمام به مطالعه می پردازند و در مواردی بخش هایی را چندین بار به تکرار؛ مطالعه میفرمایند.
اما حرف بر سر نتیجه نهایی است. ایشان مینویسند که در اخیر؛ کاملاً «آدم دیگر» شدند؛ از گذشته ها سخت نادم و برای آینده ها زیاد با هدف و برنامه. منجمله اگر صحت یاب شده و به تدریس برگردند؛ اکنون بهتر میدانند که چگونه جوانان را به دانش ساینتفیک تشویق و تحریص و تجهیز نمایند.
اما ندامت شان از گذشته؛ منحصر به خودشان نیست و یا بهتر بگویم: احساسات خود را؛ تعمیم بخشیده و به اصطلاح علمی؛ «جنرالایز» کرده اند. ایشان این موارد را پیوسته؛ با جملاتی نظیر«ما مردم خودکش بیگانه پرور»، «ما مردم کور خود بینای دیگران»، «ما مردمیکه مرده بد و زنده خوب نداریم!» و با جملات خیلی خیلی غلیظ دیگری؛ نوشته اند.
مثلاً یکی از جملات شان این است: "ما مردمیکه رحیم غلام بچه ... ظاهر شاه را هم عزت و احترام و هم ... مالی کرده ایم و لیکن به سوی امثال میر غلام محمد غبار سنگ و تف پرتاب نموده ایم."
این است که بنده ضمن ابراز سپاس و آرزوی صحت کامل برایشان؛ متأسفانه نمیتوانم با همه متن نامه شان ابراز موافقت نمایم.
«مردم» مفهوم بسیار بزرگ و جلیل و جمیل است و مردم؛ هیچگاه سزاوار همچو نسبت ها نیستند؛ اینکه جنگل بی شغال نیست و متأسفانه در بافت جامعه قشر های نامطلوب و نامرغوب پیدا میشوند؛ موجب نمیشود که ما مردم را به طور کلی و مجرد و بی تفکیک و بی ملاحظه؛ مورد اتهام و خدانخواسته مورد دشنام قرار دهیم خاصتاً که مردم ما؛ چه به اعتبار محدود و محلی و چه به اعتبار کشوری و ملی؛ مظلوم تر و مغبون تر و رنجکشیده تر از آن میباشند؛ که مسئول جریانات و رفتار ها و خُلقیاتی شناخته شوند که اساساً توسط عامل های ضد مردمی داخلی و خارجی تحمیل گردیده است و تحمیل میگردد.
مثلاً کمیت بیسوادی و بهتر عرض کنم؛ محرومیت از سواد را مدنظر گیرید. آیا میتواند مردم خود؛ مسئول همچو محرومیت حساب شوند؟ اینچنین ناهنجاری های مولود و معلول آسیب های خرده فرهنگی که سر به میلیونها گونه میزند؛ گرفتاری های ناشی از بیکاری و فقر و فاقه؛ گرفتاری ها و حتی مرگ و تباهی ناشی از اعتیاد به مواد مخدر؛ گرفتاری ها و ناهنجاری های ناشی از تعلیم و تربیت غلط؛ وعظ و تبلیغ سوء، ترویج فساد و فحشا وغیره وغیره.
دانش های پیشرو معاصر اثبات کرده اند که مردم یعنی انسان به مفهوم عام دقیقاً اشرف مخلوقات است؛ حیات و حرمت آدمی؛ به نهایی ترین درجات محترم و حتی از اهم غایات اجتماعی و بشری میباشد.
تمامی ناهنجاری ها بایستی در نظامات جاهلانه و غافلانه برقرار شده کهن اجتماعی و در محیط و فرهنگی که انسان را بار می آورد؛ جستجو و از همانجا نیز اصلاحاتش آغاز و اجرا گردد.
من در بالا به «مقدسات» اشاراتی داشتم ولی به حکم علوم جامعه شناسی، روانشناسی، ژنتیک، اپی ژنتیک و شاخه های متعدد بین البینی و نزدیک به اینها؛ تقدس اصلی و حقیقی به ذات انسان یعنی به همان «گوهر اصیل آدمی» تعلق دارد؛ تا جاییکه در فرهنگ های قدیم مان نیز؛ از این گوهر به صفات شانداری چون "فره ایزدی"، "روح خدا" وغیره تذکار و تجلیل شده است.
ولی واقعیت این است که با وجود همین "فره ایزدی"، "روح خدا" و امثالهم؛ انسانها بنابر جبر های طبیعی و اجتماعی ناگزیر «انسانیت» را از «هیچ» و اصلاً از «اشتباه» آغاز نموده اند؛ چرا که پیش از آن؛ هیچگونه سابقه «دانایی و توانایی» وجود نداشته است.
آری! با وجود همین "فره ایزدی"، "روح خدا" و امثالهم؛ انسانها میلیون ها سال به ناچار "وحشی" بوده اند و هزاران سال هم "بربر" و هنوز؛ نه وحشیگری پایان گرفته است و نه هم بربریت...؛ و با اینهم طبق علمی ترین محاسبات؛ لا اقل 2 درصد انسانها در جوامع پر مسئاله کنونی؛ توانسته اند به مرحله «انسان کامل» برسند و فیصدی های مهمی هم چند و چندین زینه؛ به این مرحله اعلا و لطیف و شریف و زیبا تقرب پیدا نمایند.
تعریف حقیقی و شناسه قدر و منزلت انسان و انسانیت منجمله "مردم" از اینجاست که به دست می آید و به کمال درستی و دقت و صحت هم به دست می آید.
پس مبارزه حقیقی متوجه آنهمه ناهنجاری ها و جهل و مرض و خرافه ... است که مانع درخشش کامل "گوهر اصیل آدمی"؛ مانع درخشش "فره ایزدی"، "روح خدا" ... در تن و جان انسانها میگردد نه خود تن و جان انسانها؛ حتی بدترین مرض و جهل و جنون و میل به جرم و جنایت را باید بتوان در تن و جان آدمی؛ طوری درمان و رفع و دفع کرد که کوچکترین آسیب به خود تن و جان وارد نگردد؛ تن و جانیکه معجزه آفرینش است؛ کمال و جمال هستی است؛ تلالوی حقیقت و علت وجودی تکامل است!
«کتاب گوهر اصیل آدمی» مسلماً کدام اثر کامل و مقدس و بی عیب نیست ولی بر مبنای چنین دید و دانش؛ طراحی شده و انتشار یافته و منجمله به دست معلم گرانمایه مورد نظر مان رسیده است.
عزیزان خواننده باید به یاد داشته باشند که زادگاه اینجانب هم سانچارک است و غالباً به نظر میرسد که نمایش "گوهر اصیل آدمی" هم حدوداً نیم قرن قبل در ساحات همین ولسوالی اتفاق می افتد. با اینکه این معلم عزیز شاید در نیمه های عمر من باشند؛ معهذا طبعاً احساسات ناشی از هم محل بودن با من و داستان کتاب از یکطرف و ایستریس های ناشی از به بستر افتادگی خود ایشان؛ سبب شده تا تأثراتی آنچنانی ابراز نمایند.
از اینکه به نظر می آید انگیزه اصلی پیدایش این تأثرات در ایشان؛ دیر هنگام و آنهم اساساً از روی مجبوریت مطالعه کردن کتاب «گوهر اصیل آدمی» باشد؛ مایلم اینجا یک کلیپ کوتاه ولی سخت آموزنده از استاد دکتور فرهنگ هلاکویی را پیرامون مطالعه کردن و التزامات روانی آن؛ به ایشان و سایر عزیزان؛ منحیث تحفه تقدیم بدارم.
http://www.youtube.com/watch?v=wx-k46_9qxM
اگر این مکتب است و این مُلا؟!
بر روال توجه به دانش و پشتیبانی از دانشجو و دانشمند؛ امروز یک نقد خلص و وزین و کاری را از یک آموزگار مؤفق و مجرب ریاضیات در کشور محترم دکتور محمد انور غوری تقدیم حضور عزیزان میدارم و آرزو دارم که همچو نقد ها و بررسی ها بخصوص از کتب مربوط به نصاب درسی و دانشگاهی جاری در کشور توسط شخصیت های ذیصلاح افزایش و گسترش یابد.
این نقد بر کتاب ریاضیات کنونی معارف افغانستان جامد کرزایی ـ فاروق وردکی است و گفته میشود که در عقب جلد کتاب نام چهارده نفر از جمله مشاور وزیر ها، به حیث مؤلف و مدقق و مهتمم وغیره آن تسجیل شده میباشد.
قبل از تقدیم این نقد؛ لطفاً حوصله بفرمائید تا ببینیم منجمله این کتاب را چه کسانی در معارف افغانستان تدریس میفرمایند:
در جریان امسال رسانه های فراوانی گزارش دادند که ساکنان ولایتهای بدخشان، تخار و قندوز در شمال شرق افغانستان از تدریس ریاضیات و علوم طبیعی از سوی مُلا ها در مکاتب این ولایات شکایت دارند.
مثلاً مبین غفوری، خبرنگار بیبیسی در شمالشرق افغانستان میگوید که شماری از روحانیون مذهبی در مکتب های این مناطق خلاف رشته خود، علوم طبیعی و ریاضیات تدریس میکنند و شمار روحانیون در مکاتب بیشتر از آموزگاران تخصصی است.
ایوب باشنده بدخشان میگوید: "مردم حالا نمیفهمند اما وقتی به دانشگاهها راه یافتند، میفهمند این موضوع چقدر مهم (دارای عواقب بد و شوم) است." او میگوید که "عالمان دین" از نفوذ مذهبی خود استفاده میکنند و حاضر نیستند که کرسیهایی را که به آسانی به دست آوردهاند، از دست بدهند.
ذاکره رسولی از دانشآموزان پیشین در تخار میگوید: "در مکتب ما کسانی که (صرف) قرآن خوانده و "عالم دین" بودند، ساینس/علوم طبیعی درس میدادند."
اگرچه مقامات محلی آموزش و پرورش در این مناطق، کمبود آموزگاران متخصص را دلیل اصلی به وجود آمدن این مشکل میدانند اما شماری این موضوع را رد میکنند. چنانکه نقیب الله حمیدی، فارغ التحصیل از رشته ساینس است اما اکنون علوم دینی درس میدهد.
او میگوید: اینجا همیشه روابط و خویشخوری (پارتیبازی) مطرح است و هرگز تخصص در نظر گرفته نمیشود.
نمایندگان مردم در شوراهای ولایتی نیز این مشکل را تایید میکنند و دلیل آن را نفوذ "روحانیون" در این مناطق میدانند. لطیفه سعیدی، عضو شورای ولایتی تخار، اعضای پارلمان را در به میان آمدن این مشکل، دخیل میداند.
او میگوید: "بعضیها میروند پاکستان، دو سال درس میخوانند،عمامه به سر میگذارند و برمیگردند. چون قوم و چند صد رأی دارند، نماینده پارلمان واسطه میشود و در مکاتب دولتی استخدام می گردند."
اکنون افغانستان بیش از ۹.۳ میلیون دانش آموز و بیش از دوصد هزار آموزگار دارد.
همچنان طبق گزارش خبرگذاری بخدی؛
مقام ها در ولایت نورستان می گویند که بیش از 60 در صد معلمان مکاتب این ولایت،
افراد غیر مسلکی و مُلا هستند.
محمد تمیم نورستانی والی این ولایت می گوید که "علمای دینی" در این
ولایت مضامینی را که در آن تخصص ندارند تدریس می کنند و حضور گسترده "علمای
دینی" در مکاتب نورستان مشکلات مسلکی را به وجود آورده است.
به باور نهادهای مربوط، "عالمان دین" در حالی که خود آنان از مضامین ریاضی،
فزیک و کیمیا هیچ اطلاعاتی ندارند اما این مضامین را برای دانش آموزان تدریس می
کنند و به همین دلیل، سالانه هزاران نفر در امتحان کانکور بی نتیجه می مانند.
براساس یک آمار تایید شده سال گذشته، تنها 45 دانش آموز به شمول دو دختر
از ولایت نورستان به موسسات تحصیلات عالی راه یافته اند. تمیم نورستانی، والی
نورستان می گوید که معضله نبود معلمان مسلکی را٬ همواره با وزارت معارف کشور
مطرح کرده اما مقام های این وزارت، تنها کورس های آموزشی 2 تا 15 روزه برای
معلمان و "علمای دین" برگزار کردند.
هادی صادقی ژورنالیست معروف؛ ضمن تبصره بر این گزارش ها
معارف را گروگان زورمندان؛ میخواند و می نویسد:
"تصدی مُلایان و طلاب علوم دینی در کرسی های تدریس ساینس و ریاضیات، نه تنها که وقت دانش آموزان را هدر داده و هزینه های دولت را بیهوده ضایع می کند؛ بلکه ذهنیت مردم نسبت به علوم جدید، ساینس و ریاضیات را نیز به بیراهه می کشاند.
امروز بنیادگرایی اسلامی، باور های دگم و متصلبانه نسبت به جهان و مخالفت کورکورانه نسبت به دانش جدید، بزرگترین تهدید امنیت جهان و منطقه است. این زمینه مساعد ترین بستر رشد و نموی تروریسم بوده بقا و گسترش آن برای امنیت فوق العاده خطرناک می باشد. از سوی دیگر، فقط در چنین شرایط و محیط هایی است که عوامل مخالفین مسلح دولت و القاعده نفوذ نموده و به جلب و جذب در صفوف خود از میان مردم و جوانان ناآگاه می پردازند. نباید اجازه داد که مکاتب و معارف به کانونی برای بازتولید خشونت، پرورش تروریسم و بنیادگرایی تبدیل شود.
امروزه نیروهای کاری فراوانی در کشور وجود دارد که می تواند با حضور در مکاتب و تصدی کرسی های تدریس؛ معارف کشور را به سوی ترقی و تعالی سوق دهد. هم اکنون هزاران جوان فارغ التحصیل از دانشگاه ها و موسسات تحصیلات نیمه عالی در شهرها و روستاها بیکار اند و در مکاتب و ادارات برای آنها مجال و زمینه کار داده نمی شود. جوانانی که هم دانش و آگاهی کافی دارند، هم انرژی کاری و هم صداقت و انگیزه خدمت به مردم، به دلیل نبود شغل و زمینه کار به کارگری در روستاها و کوره های خشت پزی رانده شده اند. باید مبارزه پیگیری نموده و مکاتب و معارف این مناطق را از گروگان "علما" و زورمندان رها ساخت."
آموزش ریاضیات مستلزم استدلال منطقی ، رعایت تسلسل ، ممارست متوالی ، تدریس
فصیح و استفاده از کتب معیاری است. کشورهای جهان افراد متخصص ، شناخته شده ،
مدرس و کارکشته را توظیف می کنند تا با مسئولیت تام، کتاب های درسی مکاتب شان
را تهیه نمایند و همیشه جوابگوی حرف حرف و سطرسطر، نتایج کار خود باشند .
معارف کشور عزیز ما در عرصۀ تدریس ریاضیات مکاتب ، همیشه فارغ از دشواری
نبوده و اکنون با تجدید نصاب و تهیۀ کتب جدید درسی ، دچار بحرانی می باشد که
غلبه بر آن دشوار است . در نصاب جدید، در هر صنف پنج مضمون حساب ، هندسه ،
مثلثات ، الجبر و ریاضی عالی در قالب یک مضمون و یک کتاب، مدغم گردیده و
موضوعاتی دیگری نیز بر آنها علاوه شده است .
درین سلسله کتب ریاضی، تسلسل منطقی برهم ریخته ، غلطی های فاحش و صریح در آن ها وارد شده ، فصاحت کلام و شیوۀ بیان به هدر رفته و حتی در بعضی موارد ، بین چند صفحه با عبارات گنگ و بی مفهوم ، اصل موضوع، در یک کلیشۀ مبهم، مفقود شده است، گره ای که باید به دست باز می شد ، به دندان نیز باز نمی شود .
به طور نمونه موضوعات لیمت ، مشتق و انتگرال که از مهمترین مباحث ریاضی اند در چوکات کتاب درسی ریاضی صنف دوازدهم، بی ترتیب ، پُر از غلطی ، با عدم تسلسل ، شیوۀ طفلانه و خنده آور، تدوین شده ، به کار خانگی یک شاگرد نوآموز و ضعیف صنوف ابتدایی تحصیلات متوسط شباهت دارد که هنوز اصلاح نشده باشد .
مباحث متذکره را با همین اسم و رسم آن که درین کتاب تسجیل شده ، هیچ شخص مسلکی
و حتی پروفیسور و متخصص ریاضی ، برای شاگردان مکتب تدریس کرده نمیتواند . در
حالی که در عقب جلد کتاب نام چهارده نفر ازجمله مشاور وزیر، مولف و مهتمم تسجیل
شده ، اما در بعضی صفحات این کتاب بیشتر از چهارده غلطی وارد گردیده است .
معلمی که در تدریس یک مضمون مثلا هندسه یا الجبر تجربه و مهارت داشته ،
بار تدریس تمام مباحث متذکره را به دوش می کشد . در کارت سوانح فارغ التحصیل
مکتب که باید پنج مضمون ریاضی ، درج نتایج می شد ، فقط یک مضمون در هر صنف درج
می شود و این باعث سرکوبی استعداد شاگردان نخبه و لایق می گردد .
واقعیت این است که هیچ نابغه ، هیچ استاد و هیچ پروفیسور ، کتاب غلط را
درست و دقیق تدریس کرده نمی تواند و استادان ریاضی مکاتب ، کوه را به مژگان می
کنند تا مباحث غلط ، فورمول های غلط و ثبوت های غلط را بیاموزند و غلط
بیاموزانند و آنهایی که هم اکنون برای معلمین مکاتب در توضیح این کتب، سیمنار و
ورکشاپ دایر می کنند ، خیلی ضعیفتر از معلمین هستند .
هموطن عزیز ! وقتی انسان کتاب های درسی ریاضی کشور هایب مثلاً سنگاپور ،
مالیزیا ، اندونیزیا ، هندستان و حتی پاکستان را می بیند ، سراپا در حسرت و
حیرانی غرق می شود که در مملکت ما چه مزخرفات جریان دارد ، آخر ریاضی در تمام
دنیا یک محتوا دارد و همه دانشمندان بر مباحث آن متفق هستند ، چه می شد که از
شیوه ای آنها تقلید می کردیم و یا اینکه کتاب های ایشان را ترجمه می نمودیم و
یا اینکه از سردمداران تهیۀ کتاب های معارف خود، می پرسیدیم که چه بلایی بر
معارف ما تحمیل می کنند ؟
لینک منبع : بحران تدریس ریاضی در معارف کشورما - جام غور