محمد عالم افتخار
اگر؛ یک رئیس جمهور غیر طالبی؛ میداشتیم؟!
(تبصره سیاسی)
قبل از همه؛ نسبت فاجعه آفرینی بیسابقهِ لشکر نیابتی پاکستان (تروریستان طالبانی) در رستورانتی کاملاً ملکی و غیر نظامی در منطقه وزیر اکبر خان شهر کابل که منجر به کشتار حداقل 21 تن از هموطنان بی سلاح و مهمانان صلجو و مددگار افغانستان منجمله ماموران ملل متحد گردید؛ مراتب خشم و نفرت و لعنت به عاملان فاجعه و تسهیل کنندگان زمینه ها برای آنها از درون حکومت فاسد و تروریست نواز حامد کرزی؛ ابراز می دارم.
سزاوار دقت است که نوکران نظامیان پاکستانی؛ مسئولیت این ننگین ترین، ضد افغانی ترین و ضد انسانی ترین جنایت را عام و تام بر عهده گرفته و آنرا به حیث عمل انتقامی در برابر عملیات نیروهای وطنی و خارجی در دره سیاه گرد پروان خواندند.
قرار خبر ها؛ در عملیات برای پاکسازی منطقه سیاه گرد و تأمیت امنیت آن برای انتخابات ریاست جمهوری و شورا های ولایتی؛ ضرورت به حمایه قوای هوایی پیش آمده و در نتیجهِ سرکوبی تروریست ها(به شمول ملاعبدالرحمن قوماندان مشهور طالبان و آزادشده از زندان بگرام، قاری عتیق الله ـ ولسوال نام نهاد طالبان در ولسوالی سیاه گرد)؛ سه چهار فرد ملکی نیز آسیب دیده و شهید گردیدند که مسلماً اسفبار است ولی مانند صد ها مورد دیگر؛ مسئول خون و فلاکت آنها؛ فتنه انگیزان طالبی و باداران پاکستانی و عربی و حامیان دولتی شان میباشند و بس.
جالب ترین و پرمعنا ترین بُعد حادثه جنگی و امنیتی سیاه گرد؛ راه اندازی سروصدا های عمدی و عوام فریبانه توسط کاخ حامد کرزی میباشد که قانوناً خود به حیث سرقوماندان نیروهای مسلح افغانستان؛ می بایست عملیات های پاکسازی و تأمین امنیت حوزه های انتخاباتی و سایر گستره های زیستی مردم در سراسر کشور را دستور داده و رهبری نماید.
ولی جناب شان؛ به اصطلاح عوام «مگس زنده (و منجمله جنازه یک سرباز ویژه امریکایی درین نبرد) را قورت داده» اینهمه را؛ عمل خود سر امریکایی ها خوانده و به ترکیب و ریاست کسان معلوم الحالی چون طالب ستار خواصی (1) گویا هیأت حقیقت یاب به منطقه فرستاد و در آنجا از حلقوم آنها نعره «جهاد علیه امریکا و خارجی ها» بدر کرد تا منجمله؛ به نیت "یا ارگ یا مرگ!" موضع توجیه ناپذیر و گروگان گیرانه اش را در قبال پیمان امنیتی افغانستان ـ امریکا تقویت نماید.
از اینکه؛ علی الرغم تلاش های دم و دستگاه ارگ؛ حقیقت جریان عملیات پاکسازی سیاه گرد از جمله توسط مسئولان ذیصلاح محل؛ افشا و رسانه ای گردید و ناظران و مبصران فراوانی؛ موضوع را همه جانبه حلاجی نمودند؛ بنده از ورود به تفصیلات؛ معذرت خواسته صرف توجه عزیزان را به این نکتهِ اهم جلب مینمایم که حادثه سیاه گرد؛ آخرین پرده ها را از روی جناب حامد کرزی عقب زده و نشان داد که در کالبد این دست نشانده «امریکا و خارجی ها»؛ قویاً روح طالبی وجود دارد.
اینجانب به حیث شاهد و ناظری که تصور میکنم هموطنان؛ آگاهی و صلاحیت معینم را درین راستا اعتبار خواهند داد؛ میتوانم به اطلاع برسانم که این روح طالبی در محترم حامد کرزی؛ اخیراً ایجاد نشده و از همان آغازِ آغاز موجود و مشهود بود.
گذشته از اینکه ایشان از خادمانِ بانیان پروژه طالبان در 17 سال پیش در پاکستان مقدس! تشریف داشتند؛ در اواخر سال نخست یا اوایل سال دوم موجودیت شان به حیث رئیس ارگ کابل؛ طی بیانیه خیلی ها غرا و رُک و پوست کنده؛ این روح خبیثه را به نمایش گذاشته بودند.
من که درآن روزها کارمند نشریه «طلوع افغانستان» بودم در واکنش به همین بیانیه؛ سرمقاله مفصلی نگاشته و به نشر سپردم که عنوان داشت:
ـ نه تنظیمی، نه طالبی؛ فقط حکومت ملی!
از آنجا که حکومت؛ جدیداً ساختمان می یافت؛ درین مقاله از اتکا بیش از حد و غیر مشروط و غیر قابل کنترول بر جنگسالاران جهاد فروش و طالبان وحشی و قرون وسطایی؛ در حکومت هوشدار داده شده و بر ساختار افغانستان شمول، ملی، مسلکی و تخصصی آن تأکید گردیده بود.
آن بیانیه حامد کرزی که فکر میکنم به علت بر انگیخته شدن موج عظیم مخالفت ها و اعتراضات؛ به طور کامل؛ نشر مطبوع نگردید ولی شاید در آرشیف رادیو تلویزیون ملی و آرشیف های خصوصی تعقیب کنندگان اسناد تاریخی وجود داشته باشد و مقاله متذکره اینجانب، تبصره ها و واکنش های مشابه در نشرات همانوقت؛ به طرز قانع کننده اثبات میکند؛ که حامد کرزی همیشه قوی ترین میلان به طالبان و خلق کننده گان این غول فرانکشتاینی داشته است تا جاییکه بالاخره تمامی دم و دستگاه های عمده دولت و به ویژه ارگ ریاست جمهوری را "طالبانی" ساخت!
طی یک دهه؛ صد ها مورد فجایع همانند دهشت در رستوانت لیبنانی ی وزیر اکبر خان؛ وقوع یافته و همه با درد و خشم و اندوه شاهد آنها بوده ایم که روبات ها و ماشین های انتحاری؛ توسط «طالبان دولتی و ارگ نشین» به محلات هدفِ ددمنشانه؛ رسانیده شدند ولی به علت غلبه طالبانیت و ایادی آی ایس آس در دولت و قوای ثلاثه آن؛ حتی یک مورد هم تحقیق و کشف و برملا نگردید.
بالعکس هرآنچه تروریست و جنایتکار که بالفعل به دست نیرو های رزمی داخلی و بیرونی هم گرفتار میشد؛ گروه گروه به فرمان ریاست جمهوری و کمیته ها و کمسیون های طالبانی اش آزاد و رهسپار عرصه جنگ و جنایت و ترور میگردید؛ حتی جناب رئیس جمهور؛ در اقدامی فوق العاده بیشرمانه و ظاهراً دیوانه وار؛ سپوژمی دخترک ده ساله را که توسط برادر طالبش؛ وادار به عمل انتحاری گردیده و زنده به دست نیرو های امنیتی افتاده بود؛ امر بازگشت دادن به نزد فامیل! یعنی همان برادر طالب داد تا به جزای عمل نافرمانی اش برسد و دیگر احدی از کودکان و نوجوانان مامور شده به انتحار؛ جرئت نکنند که خود را زنده به دست نیرو های امنیتی تسلیم بدهند.
گمان نکنم کسی سوال نماید که اگر حامد کرزی نهایتاً طالب یا طالب پرست است و دم و دستگاه مرئوسش سرشار از طالبان ریشدار و بی ریش میباشد؛ پس چرا مراکز خبیثه ای چون «شورای کویته» با این دولت و سردمدارش؛ صلح و "جورآمد" نمیکنند. به خاطر اینکه چیز هایی مانند «شورای کویته» اسامی دیگر سازمان جهنمی آی ایس آی پاکستان میباشد و جز اجیران طالب؛ همه میدانند که اهداف آی ایس آی و نظامیان پنجابی و نیز اعضای دیگر شرکت سهامی منطقه ای و فرا منطقه ای فرانکشتاین طالبان؛ به مراتب بیشتر و بالاتر از آن مقامات و فرصت هایی است که حامد کرزی توانسته است برای «برادران عزیز»ش فراهم نماید.
بار ها در ستیژها و رسانه های داخلی و جهانی گفته و نوشته و داد و فریاد شده است که افغانستان در دهه اخیر؛ شانس ها و فرصت های بی مانند و بی مثال نه تنها به مقیاس تاریخ خود که به مقیاس تمام تاریخ بشریت داشت تا به حیث کشور آباد و آزاد و دموکرات و سیر و شاد و شاداب تبارز نماید؛ مگر همه این شانس ها و فرصت هایی طلایی را به باد داد و در موجودیت گسترده "جامعه جهانی" در هیأت یک "دولت ناکام" و "فاسد درجه اول" به مقیاس دنیا تبارز نمود. تا جاییکه هم اکنون فرزندانش آنهم در پایتخت کشور؛ ناگزیرند حتی غذای گندیده و زباله را؛ از دهان سگ ولگرد هم بربایند(1)!
انصافاً این سازمان جهنمی آی ایس آی پاکستان و باند های مافیایی و قدرت های پشتیبان و همسود آن بود که توانست بسیاری از شانس ها و فرصت های متذکره را از افغانستان بگیرد و یا به دست مفرزه های جنگ نیابتی؛ جابجا آنها را خاک و خاکستر نماید. معهذا اگر بتوانیم حساب و کتاب کنیم که فرضاً درین دهه؛ یک رئیس جمهور غیر طالبی میداشتیم؛ مسلماً آسان حدس خواهیم زد که حالا چه بودیم و کجا بودیم!؟
++++++++++++++
یاد آوری ها:
1ـ یکی از گزارشات مستند و ویدیویی پیرامون هنگامه سیاه گرد: http://homayun.org/?p=35381
2 ـ کابل (پژواک،٢دلو٩٢) : فقر و گرسنگى اطفال روى سرک، به حدى تکاندهنده و دردآورشده که حتى شمارى از آنها در انبار کثافات، بر سر مواد خوردنى با حيوانات دست و پنجه نرم ميکنند.
يکى از اين اطفال گرسنه که لباس چرکين به تن داشت و کرتى اش باجيب هاى فراخ در بدنش بزرگى ميکرد و شانه هاى کرتى به سوى بازوهايش لغزيده بود، با قدمهاى لرزان، روى يکى از سرک هاى شهر کابل به منظور جمع کردن هيزم روان بود...
اين پسرک که پطلون فراشوتى چرکين و موزه هاى پينه خورده پلاستيکى درپا داشت، بورى سفيد رنگ پلاستيکى را که مقدار کمى از پلاستيک و کاغذ را درون آن انباشته و در پس شانه هايش انداخته بود، گامهايش را بطرف انبار کثافات تيزتر ساخت که در آن سگی پلاستيکى را با پوزخود بسويش ميکشيد، ؛ گويا در آن غذاى خوشمزه را دريافته بود.
اين طفل، زانوهايش را برروى انبار کثافات خوابانيده، دستش را نزديک دهن سگ کرد، هرچند هردو از همديگر در هراس و بر قدرت همديگر باورمند بودند؛ اما سگ با غُر زدنهايش بر قدرت فزيکى پسرک پيشى گرفت.
وى چند بار دستش را کنار دهن سگ نموده؛ اما به زودى دور کرد، سگ مى غُريد و پلاستيک را از زير پنجالهايش دور نميکرد. پسرک چوبى را آورده محکم بر فرق سگ کوبيد.
سگ، نيروى فزيکى اش را از دست داد، با چند خيز بلند، از ساحه دور شد و پسرک در حاليکه دزدانه اطرافش را نگاه ميکرد، خريطه پنير را از آنجا برداشته، گره اش را با دندانش باز کرده، تکه پنير را از ميان آن برداشته نوش جان کرد و متباقى اش را در خريطه جيبش که خيلى بزرگ بود، گذاشت.
اين طفل که دستهايش را سردى به دردآورده بود وگاهى انگشتهاى دست راست و زمانى انگشتهاى دست چپش را به دهنش کرده و کُف ميکرد، به آژانس خبرى پژواک گفت: "نامم قاسم اس، از روزى که پيدا شديم و دست چپ و راست خوده شناختيم، ده همى جا کار ميکنم (هيزم جمع ميکنم) و ده خيمۀ پروان دو، با چهار خوار، دو بيادر و مادرم زندگى ميکنم."
اين درحالى است که بيش از پنجهزار خانوادۀ متاثر از جنگ و بيکارى از ولایات مختلف به شمول هلمند، ارزگان و کاپيسا در ٢٦ نقطۀ شهر کابل زیر خیمه ها و خانه های گلی زندگی مشقت بارى را سپرى ميکنند.
اين بيجا شدگان در مناطق چهار راهى قنبر، پروان دوم و سوم، قصبۀ ميدان هوايى، بگرامى، ارزان قيمت و عقب تپۀ پنجصد فاميلى خيرخانه مينه، زيست دارند، مانند قاسم، شمارى از اطفال خيمه نشين، به علت فقر ناگزيراند که زباله دانى هاى شهر را بپالند و مواد غذايى پسمانده و تاريخ گذشته را به دست آورند و با خوردن آن خود را قناعت بدهند و يا هم با جمع آورى پلاستيک و هيزم، خود و خانوادۀ خود را تا حدى از سردى زمستان حفظ نمايند.
اين طفل ١٢ ساله که بايد درس ميخواند و در آينده مصدر خدمت به مردم و جامعه ميشد، گفت: "مکتب خوانده نتوانستم، از روى چه مکتب بخوانم! مکتب؛ قلم، کتابچه بکس و کالا کار داره؛ اگه مه توان ميداشتم، چرا در اين خنک از اينجه هيزم جمع ميکدم؟ باز مره چى ميکنى؛ خوب، خوب با سوادهايت بيکاراستن، باز تو مره ميگويى!"
وى علاوه کرد که در حسرت آموختن سواد هنوزهم زندگيش را سپرى ميکند؛ اما کسى نيست که دست او را بگيرد و او را از اين منجلاب بدبختى نجات دهد.
به گفته قاسم، اگر پدرش زنده ميبود، او هر روز کثافات را مُشت نميکرد و حتى گاهگاهى محموله هاى غذاى خراب شده را که ديگران در زباله دانى مى اندازند براى خوراک به خانه خود نمى بُرد...
وى درحاليکه روى پرده چشمهايش را اشک فرا گرفته بود، افزود: "تو بگو فرق بين زندگى مه و يک سگ در چيست؟"
اين طفل با حسرت فراوان بسوى موتر شيشه سياهى که از محل ميگذشت نگاه کرده، گفت که اگر سواد ميداشت، وکيل پارلمان ميشد، با غريبان کمک ميکرد تا زندگى شان مانند ديگران اگر نميشد، کمى خوب ميشد.
اين قربانى حقوق بشر، افزود که امروز هرکس درغم جيب خودش است؛ کس از دل کس خبر ندارد همدردى و همنوايى در ميان مردم از ميان رفته!
به گفته قاسم يکى آنقدر پيسه دار شده که بلند منزل ها مى سازد؛ اما کسى از بيچارگى پول ندارد که نان بخورد و بخاطر بقاى خود غذا را از دهن سگ مى ربايد.
احمد شاه ستانکزى، يکتن از فعالان جامعه مدنى گفت: ((عواملى چون فساد، فقر، خشونت، بى سوادى، فقر فرهنگى، بى سر پناهى، بيکارى، درآمد ناکافى، اعتياد، والدين بى سواد و بى مسووليت، بى سر پرستى اطفال، فرار از خانه، آموزش نادرست والدين و اساتيد مکاتب و سوء استفاده از اعتقادات مذهبى، از مواردى اند که در افزايش تعداد کودکان روى سرک نقش عمده دارند.))
وى افزود که اطفال کارگر، اولين قربانيان بى عدالتى در کشور اند؛ آنها از کوچکترين حقوق خود که در اعلاميه جهانى حقوق بشر، اعلاميه جهانى حقوق کودک، کنوانسيون حقوق افراد داراى معلوليت و کنوانسيون حقوق کودک تذکر رفته، بهره نبرده اند.
براساس فیصلۀ کنوانسيون بين المللى حقوق بشر، اطفال از هرگونه تعرض مصوون بوده، کارشاقه بر آنها منع است و آنها حق دارند تعليم نمايند و به حيث افراد تعليم يافته، مصدر خدمت درجامعه شوند.
افغانستان از سال ١٣٧٣با عقد پروتوکولهای کنوانسیون حقوق طفل، مکلفیت دارد تا شرایط مناسب را غرض پرورش و تعلیم و تربیۀ اطفال، مهیا کرده و از مصروفیت آنها به کارهای شاقه، جلوگیری نماید.