تأثیر قومی سازی قدرت و سیاست, بر
کارکردهای انتخابات در افغانستان
عبدالعلیم برهانی
فارغ از بحث
مشروعیت و مقبولیت و چرایی حق حاکمیت یک نظام سیاسی و جدالهای
مطرح میان دانشمندان و مکاتب سیاسی، امروزه انتخابات و
گزینش نظام سیاسی به عنوان تابع از دموکراسی و
آزادی سیاسی، یک روش عقلانی و پسندیده شده و یک
قاعدة مناسب و پذیرفته شده برای
برخورداری از یک نظام دموکراتیک و مردم سالار، در میان ملتهاست. در قالب یک
انتخابات شفاف، آزاد و عادلانه مشارکت سیاسی افراد در قدرت
تحقق می یابد، خواسته های اساسی مردم تأمین می شود،
گردش قدرت به شکل مسالمت آمیز صورت می پذیرد، ازافتادن
کشور در ورطه ی دیکتاتوری و دام قدرت طلبی افراد و احزاب، و نزاع های
پیرامون آن جلوگیری می شود.
گرچه در بیشتر موارد, در صحنه ی انتخابات نیز
تنها افراد زورمند، احزاب نیرومند و جریانهای سیاسی قدرتمند
هستند که برای کسب قدرت تلاش می ورزند و به آن دست می
یابند، اما کارکرد سیاسی انتخابات این است که از سوی
این قدرت، نفوذ و نیرومندی را قانونمند می سازد، از سوی دیگر، راه ورود به
منازعات سیاسی و جنگ قدرت از سوی دیگر مدعیان قدرت را
مسدود و قدرت طلبی های بیشتری افراد و جریان های قدرت
طلب را محدود می نماید.
از سوی دیگر، انتخابات، تنها نقش
گزینش یا طبق برخی نظریه ها جنبه ی مشروعیت بخشی برای نظام های
سیاسی را ندارد، بلکه انتخابات جلوه های از فرهنگ،
رفتار، و شعور سیاسی یک ملت, در درون یک کشور را به
نمایش گذاشته, در معرض سنجش و قضاوت دیگران قرار می دهد. بر این اساس, امروزه
تمام رفتارهای انتخاباتی افراد, در تمامی مراحل و تشریفات آن،
مورد توجه محققان و مطالعات پژوهشگران و جامعه شناسان
قرار دارند. رفتارهای انتخاباتی، از میزان آزادی و حق
که برای انتخاب شدن و انتخاب کردن افراد در قانون پیش بینی شده است آغاز, تا
نحوه ی ثبت نام و کیفیت رقابت نامزدها، چگونگی برنامه های
تبلیغاتی و پوشش رسانه ای، میزان علاقمندی افراد به
مشارکت و حضور آنها در پای صندوقهای رأی، میزان شفافیت
در برگزاری انتخابات، در نهایت اعلام نتایج نهایی و معرفی نامزدهای پیروز عرصه
ی انتخابات را شامل می شود.
به همین ترتیب، انتخابات، پدیده ای است که با
مجموع سرنوشت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مسائل نظامی و امنیتی
یک ملت در صحنه داخلی و عرصه بین المللی ارتباط می گیرد
و به عنوان یک فرصت تازه,فضای جدیدی راخلق می کند تا در
سایه آن، مردم آزادانه و آگاهانه تصمیم گرفته و مسیر های جدیدی از پیشرفت و
توسعه را طی کنند.
در کشورهای که ربشه ها دموکراسی تاحدی استحکام
یافته، مردم سالاری به نحو مطلوب
تحقق یافته است، مردم هر نوع تغییر و دگرگونی سیاسی را
تنها از مسیر انتخابات ممکن و میسر می دانند. در چنین کشورهای مردم از انتخابات
به عنوان عرصه های تازه برای ایجاد تغییرات، انجام
اصلاحات و خلق فرصتهای جدید بهره می برند و با تجربه ی
از گذشته و نگاه به آینده تصمیم می گیرند.
خلق فرصتهای
تازه در انتخابات، در گیرو توجه به کارکردهای اصلی انتخابات
است و این که هر گونه انتخاب و گزینش با نگاهی دقیق به
برنامه ها صورت گیرد و از ورود سایر تعلقات و حاشیه
سازی ها به صحنه انتخابات جلوگیری به عمل آید. د. با این نوع نگاه به مسأله
انتخابات، دیگر مردم به شخص، قوم، نژاد، مذهب، زبان و ویژگی
های فیزیکی نامزدها و جریانهای سیاسی کمتر عطف توجه
نشان می دهند، بلکه شخصیت، منش، روش، اندیشه ها، توانای
ها و خلاقیتهای آنها را بررسی و مورد مطالعه قرار می دهند. با این طرز تفکر
و این نوع نگاه به مسأله دموکراسی و انتخابات است که یک سیاه
پوست، فرصت پیدا کند تا در رأس هرم قدرت یک کشور سفید
پوست، قرار گرفته و فرصت برای خدمت در بالاترین مسند و
درجه را پیدا کند.
اما در افغانستان، فارغ از چالشهای و تهدیدهای بی
شماری امنیتی, دخالت قدرتهای بیرونی, بیم تقلب و تخلف
انتخاباتی که در مسیر انتخابات قرار دارند، با توجه به
قومی سازی قدرت و ساختار قبیله ی سیاست و اداره کشور و
با توجه به نوپا بودن مسأله «دموکراسی» و «مردم سالاری» و تازه بودن پدیده
ی « انتخابات»، کارکرد اصلی انتخابات که روی کار آمدن یک نظام
سیاسی مطلوب, بهبود شیوه ی مدیریت کشور, ایجاد تغییرات
و انجام اصلاحات در سیاست داخلی و خارجی,
دستیابی به توسعه کشور و حل مشکلات و چالشهای فرا
روی آن است, مغفول می ماند.
مردم افغانستان در فرایند انتخابات بیشتر دچار
حاشیه سازی ها گردیده و از مسائل
اساسی و نیازهای بنیادین کشور به دور می مانند و یا به دور نگه داشته می
شوند. ریشه ی اساسی چالشها نیز در این است که در افغانستان
هنوز «هویت ملی» به معنای واقعی شکل نگرفته و اندیشه
جمعی جایگاه خود را نیافته است و تا کنون هیچ یک از
نظام های سیاسی افغانستان نتوانسته اند کشور را از «بحران هویت» و « بحران
مشارکت» به سلامت عبور دهند، لذا نگاه ها به مسأله انتخابات و
پدیده های سیاسی نیز از این زاویه ها و متأثر از این
بحرانهاست. با این نگاه حتی در صورت برگزاری انتخابات
ازاد و شفاف نیز, هیچ تغییری در سبک و سیاق اداره کشور و اصلاحات در مدل
سیاست و ساختار قدرت به وجود نمیاید؛ بلکه فقط شکل ظاهری قدرت
دست به دست گردیده و دوباره همان روند گذشته تداوم می
یابد. ریشه اصلی عدم کارکرد درست انتخابات و انجام
نیافتن تغییرات در این نکته نهفته است که در انتخابات افغانستان هنوز «برنامه
محوری» جایگاه نداشته و افراد « برنامه محور» نیز در صورت
حضور, جز در دایره تعلقات پذیرفته شده قومی و پایگاه
سنتی خود، پایگاهی ندارد.
اگر به تمامی فعل و
انفعالات انتخاباتی دقت شود به روشنی می بنیم که تمامی جست و
خیزها، سخنها و برنامه ها، شکل گیری اتحاد ها، پیوستن
به ائتلافها، تبلیغات احزاب و جریانها، نحوه مشارکت
مردم و رأی دهنده ها، تمام و کمال در دایره ی تعلقات قومی افراد شکل می گیرد؛
بر این اساس, تا کنون هیچ جریانی در افغانستان از محور
قوم، نژاد، مذهب، زبان و دیگر تعلقات این چنینی فراتر
نرفته است. به عبارتی، در افغانستان هنوز میزان لیاقت و
شایستگی افراد را « تعلقات» آنها تعیین می کند، نه کیفیت « برنامه» ها و چگونگی«
اندیشه» های آنها.
گرچه دموکراسی و انتخابات به گونه فعلی آن, از
پدیده های جدید و مدرن دنیایی معاصر
به شمار می آید، اما در افغانستان چون این پدیده از ابتدا
در قالب« قومیت»، « مذهب»، « زبان» و سایر تعلقات تعریف گردید
و زمینه ظهور و بروز یافت، در ادامه نیز، امکان و توان
فروریختن قالبهای قدیمی و ساختارهای سنتی قدرت را پیدا
نتوانست. در این کشور، هنوز توزیع قدرت، امکانات و فرصتها بر مبنای همان قالب
های ذهنی و قبیله ای افراد تعریف شده و بر همان اساس شکل می
گیرد. در قالب تعریف شده تنگ ذهنی و قبیله ی هیچگاه یک
فرد « هزاره»، یک« ازبک»، یک « ترکمن»، یک« بلوچ»
و یک « پشه ای» و...ولو با عالی ترین درجه ای از
تحصیل، تخصص و تعهد همراه باشد و
توان به حرکت در آوردن چرخهای توسعه و پیشرفت کشور را دارا باشد, نمی تواند
فراتر از قالب های فرضی و از پیش تعیین شده حرکت مثبتی
را انجام دهد. این که در افغانستان تا کنون، هیچ فرد از
افراد هزاره, ازبک, ترکمن, بلوچ, پشه ی و ... نتوانسته اند به
کرسی های کلیدی مانند وزارتهای دفاع، داخله، مالیه و خارجه دست
یابند و یا اینکه صلاحیت و شایستگی این اقوام تنها برای
جایگاه در حد معاونت دوم ریاست جمهوری تعریف و تبلیغ می
شود، ناشی از همین قانون نانوشته ذهنی قبیله ی و در همان قالب کهنه و
سنتی ساخت قدرت، قابل تعریف است.
بدیهی است که انتخابات و شکل گیری قدرت بر
مبنای قومیت و اندیشه های نژادپرستانه، تنها می تواند پاسخگوی
غریزه ی قدرت طلبی افراد در قالب قومیت و نژاد و سایر
تعلقات باشد و از این رهگذر می شود تا حدودی زمینه را
برای کسب جایگاه نازل اقوام و مشارکت پیین افراد یک قوم در سطوح معین از
قدرت فراهم کرد, آن هم به منظور کاستن از مزاحمتها و کاهش
زمینه های نزاع و در گیریها, که البته با توجه به تجربه
های خونین و تلخ گذشته, ذهنیت شکل گرفته است که همین
مقدار که دیگر احزاب و افراد برای به دست یابی به قدرت دست به قبضه سلاح نمی
برند و با لوله تفنگ سخن نمی گویند، غنیمت است بزرگ، اما
دموکراسی این چنین و انتخابات بر این مبنا و اساس، هیچ
گاه زمینه را برای رشد و توسعه ی کشور فراهم نکرده و
چشم انداز روشن را فرا روی ساکنان کشور نخواهد گشود و چنین انتخابات اگر
باربار هم تکرار شود, هرگز فرصتهای جدیدی را خلق نخواهد نکرد.
اکنون پس از
این همه بحران و تداوم آن در کشور، شاید همه به این نتیجه
رسیده باشیم و یا باید برسیم تا زمان که افکار، اندیشه
ها، قالبها و ساختارهای کهنه, سنتی قدرت و ساخت و
قدیمی سیاست و مدیریت کشور تغییر نکند، پدیده های جدیدی چون دموکراسی و
انتخابات به تنهای و به ذات خود، سرنوشت ما را تغییر
نخواهد داد، فضایی جدیدی را خلق نخواهد کرد و سایه ی
شوم تهدیدها را از سر کشور کم نخواهد ساخت.
انتخابات پیش رو، در
یکی از حساس ترین مقطع زمانی و تاریخی این کشور در حال شکل
گیری است؛ مقطع که با خروج نیروهای بین المللی از
افغانستان و تبلیغات و تهدیدات که در حاشیه ی آن صورت
می گیرد، حساسیت این انتخابات را چند برابر و بیم و امیدها را بیشتر ساخته است.
با در نظر داشت این شرائط و حساسیت های ایجاد شده در
پیرامون مسأله انتخابات و خروج نبروهای بین المللی از
کشور، مسئولیت تمامی نخبگان کشور است که با تکیه بر عقلانیت
سیاسی و اتکا بر خرد جمعی و با تعمق و آینده نگری، نه تنها
کشور را از این پیچ خطر ناک و تاریخی به سلامت عبور
دهند، بلکه کم کم زمینه و فضا را برای خود اتکای ملی و
رهای از وابستگی در تمامی عرصه ها فراهم سازند.
ناگفته پیداست که تحقق یک
انتخابات آزاد، عاقلانه، آگاهانه و به دنبال آن، روی کار آمدن
یک نظام سیاسی مطلوب و خلق یک فضای با چشم انداز روشن ،
تنها در گیرو تکیه بر عقلانیت، درایت و خرد جمعی، و
فاصله گرفتن ازدایره ی تنگ قبیلوی، عبور از تعلقات کهنه و پیش ساخته ذهنی و
رهای از دام قالبهای پوسیده قومی، و در نظرداشتن مصالح کلان
ملی و منافع همگانی میسر است