سید احمد ضیا نوری
شهید جان جانان یا مظهر، حضرت شمس الدین حبیب الله میرزا جان جانان، متخلص به مظهر، محدث، صوفی نقشبندی و شاعر پارسی گوی سده دوازده قمری هجدهم میلادی در شبه قاره هند.
پیشگفتار: بخشی از این نبشتار را با پژوهش و تحقیق خودم آماده گردید، لکن قسمت اعظم آنرا از یاد داشتهای دقیق و موثق سالهای بسیار پسین یکتن از دانشمندان و ارادتمندان شهید مظهر که پس از آن این مدرک بدست دوستش روان شاد ( عبدالرب رحیمی ) رسیده که بعدآ همین رساله خطی فرهنگی وعلمی برای پسرش (عبدالرحیم رحیمی) بجا ماند و موصوف در سال 1337 خورشیدی این سند گهربار تاریخی را با ذوق نفیس دست خط نمود، سپس در سال 1362 خورشیدی مغفور (عبدالرحیم رحیمی) همین شرحنامه و مجموعه برپار را برای پدرم که خداوند قرین رحمت اش نماید هدیه نموده بود. من نیز بعد پدرود پدرم همین گنجینه ی پر بهای شیهد جان جانان را حفظ و نگهداری کردم که در این آواخر توفیق باز نویس مجدد و اقتباس آنرا بدست آوردم که به اصحاب ذوق و اهل دل تقدیم میدارم.
حضرت میرزا جان جانان مظهر فیض الهی و مشرق صبح آگاهی، شاه مسند فقر و فنا و مقیم آستان توکل و استغنا، جامع فضیلت و سخنوری بود و با اقتضای اسم خود روح معنی پروری، نو عروس متعال را بمشاطه گی ذهنش طرز تازه و تصور خیالش را بتردستی فکرش حسن بی اندازه. شعله آوازش آتش زن خرمنها، و شوخی اندرزش شور افگن انجمن ها کلامش موثر و محرق و موجز و محرک احساسات بود.
شهید جان جانان، یا حضرت مظهر، شمسالدین حبیبالله میرزا جان جانان، متخلص به مظهر، محدث، صوفی نقشبندی و شاعر پارسی گوی سدۀ 12ق/ 18م در شبه قارۀ هند.
تاریخ میلاد با سعادت اش را خود در ترجمۀ احوالش در دهۀ نخست سدۀ دوازدهم ق بوقت صبح یازدهم ماه مبارک رمضان روز جمعه یاد کرده است. نسب او با بیست و هشت واسطه از طریق محمد بن حنفیه، به علی(ع) یکی از چهار یار حضرت محمد و امام اول شیعیان میرسد.
در عمر شانزده گی کرد یتیمی برو نسشت و در بیست سالگی کمر همت بسته دست از دنیا برداشت و پای سعی از سر ساخته علوم متعارف فرا گرفته و سند کرد، ذکر طریقه عالیه نقشبندیه با خرقه و اجازا مطلقه از حضرت سیدالسادات سید نور محمد بدوانی که بدو واسطه بحضرت قیوم ربانی مجدد الف ثانی میرسد حاصل نمود. ( جنبش های انقلابی صوفیان هند و امام ربانی نام کتابیست در مورد شرح احوال نقشبندیه و حضرت شيخ احمد فاروقی سر هندی(ملقب به امام ربانی و مشهور به مجدد الف ثانی.
ربانی يكی از رهبران بسيار دقيق، تحليلگر، پويا و راهگشای تصوف بوده او حل مسائل را در اسلام اصيل جستجو ميكرد و در پيروی از سيرۀ رسول الله (ص) و سلف صالح هيچگاه ترديد نميكرد. شخصيت و افكار اين انسان بزرگ در تاريخ فرهنگی اسلام جايگاه خاصی دارد.
ويژگی شاخص نقشبنديه همواره تكيهاش بر شريعت بوده است. جنبۀ با اهميت آموزههای نقشبندی، تأكيد و پافشاری قابل ملاحظه بر لزوم (زندگی الهی) است. يعنی فرد طوری زندگی كند كه گويی در محضر خداست، او بايد مملو از عشق به خدا باشد، فقط و فقط خدا را عبادت كند، بی آنکه به سويی توجه كند، يا چيزی در ميان آورد يا در پی پاداش دنيوی باشد
نورالدین عبدالرحمن ابن احمد ابن محمد معروف به جامی ملقب به خاتم الشعرا، شاعر، موسیقیدان، ادیب و صوفی نامدار پارسی گوی 898 ق ـ که خود مجذوب طریقه تصوف بود می گوید که : طريقۀ ايشان(نقشبنديان) اعتقاد اهل دل و جماعت است و اطاعت احكام شريعت و اتباع سنن سيدالمرسلين (ص) و دوام عبوديت كه عبارت است از دوام آگاهی به حق سبحانه بی مزاحمت شعور به وجود غيری.
نیای
(جد) بزرگ شهید مظهر، امیر کمال الدین در اوایل سدۀ نهم ق/ پانزدهم
م از شهر طائف عربستان به ترکستان مهاجرت کرد و حکومت برخی از نواحی آن دیار را
در دست گرفت. در سدۀ بعد دو تن از اعقاب کمال الدین به نامهای امیر مجنون و
امیر بابا در زمان همایون
963
ق ـ
1556م
به هندوستان رفتند و پس از آن، افراد این خانواده به تدریج به دربار پادشاهان
بابری هند راه یافتند. میرزا جان
1127ق
ـ
1715م
پدر جان جانان نیز از نوادگان آنان، و منصب دار اورنگ زیب تیموری
1118ق
ـ
1706م
بود، اما از کار دولتی کنارهگیری کرد و ناگزیر دکن را به مقصد اکبرآباد
(آگره)
ترک گفت.
(آگره
سومین شهر بزرگ در ایالت
اوتار پرادش
در کشور
هندوستان
است،
نام
آگره به شکل
(آگرهبانا)
نخستین بار در کتاب حماسی
(ماها
بها راتا)
آمده و معنا شناسان آن را
(پردیس)
یا
(بهشت)
معرفی کرده اند.)
شهید
حبیبالله جانان در راه آگره در جایی به نام کالا باغ، در ناحیۀ مالوه به دنیا
آمد و در اکبرآباد پرورش یافت. گویند: چون خبر تولد این پسر به اورنگ زیب رسید،
با این استدلال که میرزا جان پدر پسر است، دستور داد که او را جان جان نام نهند
و این نام بعدها به
(جان جانان) تبدیل شد.
حضرت جان جانان در آگره فارسی را نزد پدر خود، و قرآن را نزد حافظ عبدالرسول
دهلوی، از شاگردان شیخ عبدالقادر مصری فراگرفت. وی در شانزده یا هجده سالگی
پدرش را از دست داد و پس از آن، مدتی به مشاغل دولتی پرداخت. اما اندکی بعد آن
را ترک گفت و دست ارادت به شیخ نور محمد بدائونی
1135ق
ـ
1723م
خلیفۀ شیخ سیف الدین بن محمد معصوم سرهندی، از مشایخ مجددیۀ نقشبندیه داد و
چهار سال در مصاحبت او به سر برد و از او اجازۀ ارشاد گرفت. وی پس از درگذشت
پسر خود به مدت شش سال مجاور آرامگاه او ماند. مظهر پس از آن، نزد شیخ محمد
افضل
1733م
به تحصیل حدیث پرداخت و مدتی هم به تدریس روی آورد. اما چندی بعد تدریس را به
یک سو نهاد و دست ارادت به شیخ حافظ سعدالله دهلوی
1157ق
ـ
1744م
از خلفای محمد صدیق بن محمد معصوم سرهندی داد و دوازده سال هم در ملازمت او به
سر برد و در شعر و ادب نیز از وی تأثیر پذیرفت. وی پس از درگذشت حافظ سعدالله
به شیخ محمد عابد سنامی، از خلفای شیخ عبدالاحد سرهندی پیوست و یازده سال نیز
نزد او ماند و به این ترتیب بیش از بیست و پنج سال از عمر خود را در خدمت مشایخ
مختلف به سر برد. وی سرانجام در دهلی بر مسند ارشاد نشست و به دستگیری مریدان
در طریقۀ مجددیۀ نقشبندیه پرداخت.
حضرت شهید مظهر در این طریقه مریدان بسیاری تربیت کرد که برخی از آنان
عبارتاند از:
قاضی محمد ثناءالله
سنبهلی پانی پتی، مولوی نعیم الله بهرایچی که تعلیمات پیر خود را در کتاب
معمولات مظهریه، و فضایل مشایخ طریقۀ مجددیۀ نقشبندیه را در کتاب بشارات گرد
آورده است، شاه غلامعلی ملقب به شاه عبدالله مجددی دهلوی
1240ق
نیز شرح احوال و مقامات مظهر را در کتابی با عنوان مقامات مظهری نوشته است
آثـار: جان جانان شهید مظهر در آغاز، شعر ریخته
(اردو)
که آمیزهای از کلام فارسی و هندی است میسرود، اما اندکی بعد آن را رها کرد و
به فارسی شعر گفت. بیشتر آثار وی به فارسی است که عبارتاند از:
1. دیوان، شامل غزلیات به ترتیب الفبا، رباعیات، مخمس، قطعه، مسدس و مثنوی است.
آنگونه که خود اشاره میکند، چون در جوانی به دنبال نگهداری اشعار خود نبوده،
بیشتر آنها به باد رفته، چنانکه پس از جستجوی بسیار، از میان نزدیک به بیست
هزار بیت، تنها حدود هزار بیت به دست آمده است دیوان مظهر چندین بار به چاپ
رسیده است. مکتوبات، مجموعۀ نامههای مظهر است که وی به دوستان و مریدان خود
نوشته، و به آنها اندرزها و پندهای عرفانی و اخلاقی داده است. این مکتوبات را
عبدالرزاق قریشی گردآوری کرد که در
1386ق
در بمبئی به چاپ رسید.
2. خریطۀ جواهر، گلچینی است که مظهر از سرودههای دیگر شاعران به ترتیب الفبا
نام سرایندگان گردآورده، و در حرف
(م)
چند غزل خود را نیز ذکر کرده است. این کتاب در
1271ق
در کانپور، و در
1922م
در لاهور، و هر دو بار به پیوست دیوان مظهر به چاپ رسیده است.
3. کلمات طیبات پیران، شامل هشتاد و هشت مکتوب که آن را ابوالخیر محمد بن احمد
مراد آبادی نقشبندی در
1390
ق در دهلی منتشر کرده است.
4. رسالۀ عرفانی
5. مثنوی مظهر، که گویا منسوب به وی است.
واقعه شهادت
حضرت میرزا مظهر جان جانان بار ها میفرموده که بفضل الهی و عنایت سبحانی همه آرزوی های معنوی و دنیوی ما بحصول انجامیدند مگر شهادت ظاهری که قرب الهی درجه علیا دارد خداوند نصیب کند. چون از روی مکاشفه ایام شهادت را نزدیک دانستند بهمه دوستان و مخلصان خطوط وداعیه نوشتند و التماس دعا نمودند که وقت رحلت رسیده است و در قرب این واقعه در شب چهارشنبه هفتم ماه محرم سنه 1195 هجری پاسی از شب گذشته بود چند کس بدروازه خانقاه دستک زدند، خادم عرض کرد که بعضی مردم به زیارت آمده اند، حضرت جانان فرمود بیایند، سه کس اندرون خانه آمدند یکی ایشان مغل زاده بود چون ایشان داخل خانه شدند حضرت میرزا از طریق اخلاق کریمانه از جایگاه برخاسته روی بروی ایشان ایستاد و مغل پرسید که میرزا جانان شمایید! حضرت فرمود آری، دو کس دیگر هم گفتند که بلی میرزا جان جانان همین شخص است. آن بدبخت گلوله طپانچه بر حضرت زد و گوله بر چپ قریب دل اصابت کرد، حضرت از آن صدمه و غایت ضعف پیری بر زمین افتاد. قاتلان فرار نمودند چون مردم خبر شدند فوری رسیده و جراح حاضر اوردند حضرت مظهر فرمودند که شفا مطلق حق است حاجت تداوی نیست، شخص مرتکب را معاف کردم و خون خود را بخشیدم، تا سه روز حضرت مظهر بقید حیات بود روز سوم بروز جمعه بعد از نماز هر دو دست برداشته تا دیر دعا و فاتحه برخواند بعد الله الله گویان شامگاه جان بحق تسلیم نمود، فردای آن دهم محرم 1195 قمری بود و در جهان آباد دهلی به خاک سپرده شد. روح مطهرش شاد خلد برین منزلش.
دو چکیده ی از این شاعر و دانشمند :
چشم من بس که ز محرومی دیدار گریست گریه از رحم برین دیده ای خونبار گریست
دید کز مشهد ما تشنه لبی میروید ابر ایستاد برین مزرعه بسیار گریست
چون شب هجر تو مرگم به عیادت آمد دست بر سر زد و بر حال من زار گریست
سرو ناز تو روزی بخیالم بگذشت بعد از آن دیده ای من گوهر شهوار گریست
نیست این ابر که بارید بغم خانه ی ما بر سیه روزی عشاق شب تار گریست
نیست امروز بجز مظهر دیوانه ی ما آنکه هر شب به تمنای تو صد بار گریست ــــــ ــــــ ـــــــ
رفتنت در بزم مستان زهره آبم کرده است چهره از می آتشین کردن کبابم کرده است
یک خرام ناز شان صد بارم از جا می برد جلوه ی این خانه آبادان خرابم کرده است
اینقدر ها غافل از اندیشه ی روز حساب رحمت بیحد و لطف بی حسابم کرده است
رخت وا کردن همانا رخت از جهانش بستن است در سبکساری خجل وضع حبابم کرده است
رستن از قید خودی مظهر بحق پیوستن است قطره بودم بحر یک کشتی شرابم کرده است
سید احمد ضیا نوری
جنوری
2014
م سویدن