تقوی الله تقوا

بمناسبت تجلیل از سالروز تولد ومقام معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی :

 

 مولانا بحر وسال وتاریخ ما کوزه ایست

 

گر بریزی بحررا در کوزه ای        چند گنجد قسمت یک روزه ای

 

بعد ازآنکه به پیشنهاد دولت ترکیه و حمایت سازمان «یونسکو»،سال 2007میلادی بنام سال مولوی جلال الدین محمد بلخی مسمی گردید ، همه ساله به مناسبت سالروز تولد مولانا محافل از سوی انجمنهای ادبی ومحققان آثاروشیفتگان افکار عرفانی اوبرگزار میشود  .اگرچه  عظمت شخصیت مولاناوابعاد افکارواقلیم اندیشه وعشق سوزان او مانند بحر است واین بحرهرگزدر کوزۀ سال وماه نمی گنجد ، امادولت ترکیه وسازمان فرهنگی یونسکوفراخورامکانات خویش مقام اوراارج نهادند و بیشترینه تلاش را درجهت شناسایی وجهانی سازی شخصیت مولانا انجام دادند.           این پیشنهاد اصولا باید از سوی دولت افغانستان ویا دولتهای افغانستان وایران وتاجیکستان بعنوان کشورهای فارسی زبان مطرح می شد وسایر کشورها منجمله ترکیه وسازمان یونسکو آن پیشنهاد را حمایت وتایید مینمودند . نمیدانم وارثان وحاملان اصلی فرهنگ زبان فارسی ، بویژه ایرانی ها که اینهمه طبل وراثت و پاسداری فرهنگ ومدنیت حوزه زبان فارسی را می کوبند ، چرا در مناسبتهای جهانی تعلل میورزند وفرصتهای پیشاهنگی وپیشگامی رااز دست میدهند . چند سال قبل دولت آذر بایجان نوروزرا بعنوان یکی از روزهای بین المللی به سازمان ملل متحد پیشنهاد نمودومورد تأیید قرار گرفت، درحالیکه نوروز یکی از اعیاد باستانی وملی فاسی زبان ها است وباید ازسوی ایران ویا افغانستان وتاجیکستان پیشنهاد می شد  .

بهرحال ظرف زمانی متناسب به حجم معنویت وشخصیت مولانا ،  حد اقل قرن وحد اکثرامتداد خط نامتناهی زمان وفراخنای سیر تاریخی اندیشه های فلسفی وعرفانی بشروآنسوی اسرار  ناشناخته وتمدن ناشناخته وبالا خیره انسانهای ناشناخته  است ، نه سال وماه  وقالبهای تنگ جداول زمانی ما. جایگاه حقیقی مولانا دربسترابهای کم عمق وجویبارهای سال وماه تعیین نخواهد شد ، بلکه جایگاه اودربستر ابهای میلانی وجهنده بسوی  بحرابدیت وجاودانگی معین خواهد شد .  بالاخیره روزی مشفقان ارزشهای فناناپذیر انسانی و آنهایی که دغدغة سیطرۀ دائمی خیر را به شر، روشنایی را به ظلمت، فضایل را به رذایل، هدایت را به ضلالت، اهورا را به اهریمن و موسی را به فرعون در دل می پرورانند، جایگاه اصلی ودر خور شأن وشخصیت مولانارا خواهند شناخت . تا کنون تنها البرت انشتین بعنوان« شخصیت قرن » از سوی مجله تایم معرفی شده ودونفر دیگریکی مهاتما گاندی رهبرفقید هند ودیگرروزوولت ازروسأ جمهور پیشین ایالات متحده امریکا بعنوان نامزدان دریافت این مقام معرفی شده اند .  مولانا نه تنها شایسته دریافت مقام «شخصیت قرن »است بلکه انتصابش به «شخصیت هزاره سوم » نشانه بلوغ فکری بشر است . به نظر بنده  به عوض آنکه سال 2007 را بنام مولانا جلال الدین مسمی نمایند، باید مولانا جلال الدین سال 2007 را بر مبنای شاخص های علمی و تحقیقی انتخاب میکردند . بدین معنی که مراکز تحقیقاتی و جویندگان اسرار «مولانا» در نتیجة مطالعات تحقیقی خویش اگر کسی رادر سال 2007 شناسایی و تثبیت میکردند که اندیشه های مولانا را به درستی شگافته و به عمق اسرار درونی او راه یافته است ،  او را به مولانا جلال الدین سال 2007 مفتخر می ساختند. چون کوچکترین واحدات زمان سنج افکار «مولانا» کمتر از «ازل و ابد» و «فنا و بقا» و «آن پیش از آن‏ها» و «جان پیش از جان ها» و «آدم نبود و من بودم» و «عالم نبود و من بودم» نیست، پس چگونه میتوان بحر «ابدیت» را در کوزۀ«سال»ریخت. چنانکه عالم هستی نامتناهی است و ما بدرستی نمی دانیم که در کجای این عالم موقعیت داریم، در ابتدا، در مرکز و یا در انتهای آن. قلمرو افکار مولانا هم چنان بزرگ و گسترده است که ما موقعیت پیشرفت فعالیت های مولانا شناسانة خویش را هنوز مشخص ساخته نمی توانیم.

انسان از آن هنگام که «انسان» خطاب شده است، هیچگاه در چنان مرحلۀ از نادانی قرار نداشته است که هیچ چیز را نداند و هیچگاه هم به چنان درجۀ از دانایی نخواهد رسید که همه چیز را بداند، فراسوی ندانستن مطلق و دانستن مطلق اشیأ و ذات باری تعالی قرار دارد. اما دانش انسان نسبی است و همواره در جستجوی آگاهی بیشتر از کنه و حقیقت عالم هستی تلاش می ورزد. از جملۀ روشهای معتبر و قابل اعتماد انسان در جهت نیل به هدف شناخت حقیقت ناب یکی «علم» و یا «معرفت علمی» و دیگری «اشراق» و یا «معرفت شهودی» است. معرفت آدمی به طریق «علمی» و «عقلانی» پایان و نهایت ندارد، چون عالم هستی پایان و نهایت ندارد. اما معرفت آدمی به طریق «اشراقی» و «باطنی» و راهی که مشایخ صوفیه و مخصوصاً حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی برگزیده است ،آیا همانند «معرفت علمی» پایان و نهایت ندارد؟ «معرفت علمی» یک فرآیند امتدادی و استکمالی است. موضوع تحقیقش از یکجایی شروع میشود، رشد میکند، به پختگی و بدیهیات میرسد و در جایی دیگر به اثر دگردیسی الزامی تغییر حالت داده و حقیقت جدید علمی جای حقیقت قبلی علمی را احراز میکند، اما قانون و ضابط ء تحقیق همانست که در اول بود. «معرفت اشراقی» یک جریان انفصالی و اتصالی است، «نی» از «نیستان» منفصل شده است، ازینرو نالۀ دهان سوز بر لب و اسرار لب دوز بر دل و «سینۀشرحه شرحه از فراق» دارد و در آرزوی وصلت به «نیستان» پیوسته «حدیث راه پرخون» و شوریدگی و سربه صحرا زدن «عشق مجنون» میکند.

یک مسئله درینجا قابل پرسش است که چرا کوشندگان «معرفت اشراقی» و پیر طریقت و شیخ کامل از راهی که برگزیده اند تغییر سیر نمیدهند و از «معرفت اشراقی» به «معرفت علمی» بر نمی گردند اما جویندگان«معرفت علمی»بعد از فراگیری علوم متداوله، در اوج بلوغ فکری و غنای اندوخته های علمی خویش ناگهان تغییر جهت داده، وارد مرحلۀ ماهیتاً جدید«معرفت اشراقی»میگردند؟ چه اسراریست که«مولانا»ی واعظ و فقه و مفتی و مدرس و«سجاده نشین با وقار»ناگهان به کسوت «شمس» شوریده حال در می آید و خود را«بازیچۀ کودکان کوی»می پندارد، اما شمس ژولیده موی و برهنه پا هیچگاه به قیافت مولانای با وقار و صاحب جامه ودستار بر نمیگردد؟

 

زاهد بودم ترانه گویم کردی       سرحلقه بزم وباده جویم کردی

سجاده نشین باوقاری بودم            بازیچه کودکان کویم کردی

 

به همین ترتیب ناصر خسرو با خواب دوشینۀ« معرفت اشراقی» از خواب چهل سالۀ«معرفت علمی»بیدار می شود و راه سر زمین های دور دست و شام و مصر و جزیره العرب را در پیش میگیرد.

در ورای دانش علمی و فهم استدلالی و منطقی بشر چه رازها و افق هایی وجود دارد که از دید دانشمندان علمی و فلاسفۀ«چوبین استدلال»پنهان است و جز رازدانان راز (که افشای یکی ازآن رازها سر منصورحلاج را بدار کرد.) کسی دیگر محرم آن اسرار نیست و بدین افقها جزء«سیمرغ»و آنهایی که با شهپر نورانی معرفت باطنی پرواز میکنند و دیگران در خیلی«سی مرغی»وامانده و خسته و پروبال شکسته نمیتوانند از کثرت و عددهای چون از«سی مرغی»بگذرند و به وحدت و یگانگی« سیمرغی»نایل آیند، چون از«سی مرغ»تا«سیمرغ»راهیست بدرازای دره های« ناسوت»تا اوج قله«لاهوت ». اینکه دانشمندان معرفت علمی توانسته اند مناظر و افق های دور علمی را ببینند بدلیل آنست که بر شانة غول های مقدم بر خود ایستاده اند، مثلاً«انیشتین» بر شانة«نیوتن»و«کوانتوم پلانگ»ایستاده است،«مارکس»بر شانة«هگل»و«هگل»برشانة «کانت» ایستاده اند. اما اگر بتوان برشانة بزرگترین غول«معرفت اشراقی»یعنی مولانا جلال الدین ایستاد کدام افق ها پدیدار خواهند شد؟ یقیناً «آنچه اندر و هم ناید».

در هر کیلومتر «معرفت علمی»، ارسطو و بوعلی و انیشتین می روید ولی مجموع کیلومترهای «معرفت علمی» یک پرش شهسوار «معرفت اشراقی» مولانا شمرده نمی شود. از بطن «معرفت علمی» سفینه های فضایی و تیوری اندازه گیری سرعت نور و کهکشانها و حفره های سیاه کیهانی پدید می آید اما همة این اکتشافات و اختراعات به اندازة جنینی در بطن «معرفت اشراقی» مولانا جنبندگی ندارد. این پرسش ها معنای آنرا ندارد که من بگویم، مولانا از هر فیزیولوژیست امروز، فیزلوژی انسان را دقیق تر و کامل تر میدانسته است و یا از هر ستاره شناس و کیهان شناس، ابعاد کائنات را بهتر اندازه گرفته است. بل هدف آنست که مولانا  در ذات خویش ،یکنوع کائناتي است باخطوط و هندسه های معنوی و همینطورکائنات درحجم خود، مولانایي است بااندازه ها و هندسه های فیزیکی.

حقایق معنوی و ظرایف عرفانی در ضمیر مولانا به چنان درجۀ از رشد و تکامل و تعالی رسیده است، که در هر شعر و هر بیت و هر کلمۀ از گفتارش با رقه های عشق کیمیاگر از ژرفای درونش می جوشد و در پرتو انوار جمال الهی و نیروی جاذبۀ وحدت الوجود تمام ذرات وجودش تبدیل به «اندیشۀ» محض گردیده و هر آن ممکن است پیوستگی «تن ناسوتی» او از «روح لاهوتی» اش همچون اجتماع «آتش و نفت و بوریا» شعله ور گردیده، «مابقی استخوان و ریشه» را به خاکستر مبدل و در اشتیاق وصلت «جانان»، شهباز ملکوتی «جانش» از اقلیم زاغی «بدنش» به پرواز آید.

 


بالا
 
بازگشت