مؤلف کتاب: دوکتور گوناریارینگ
تورکـهـای افـغـانـستـان
تلاش مقدماتی در جهت دسته بندی اقوام تورک افغانستان
نویسنده
گوناريارينگ
ترجمۀ جلاير عظيمی
On the Distribution of Turk Tribes in Afghanistan
An Attempt at a Preliminary Classification
By
Gunnar Jarring
Lund
Printed by HAKAN OHLSSON
1939
LEIPZIG
OTTO HARRASSOWITZ
پيشگفتار
مرام کارکنونی ارايه تصويری ازمردمان تورکی زبان افغانستان بر پايه معلومات دست داشته از منابع پراگنده در باره کشور و مواد گرداوری شده در سال 1935م[1] توسط من دراين کشور ميباشد. مشخص نمودن خصوصيات مردمان تورکی زبان افغانستان ازارزش ويژه يی برخورددار است، زيرااين کشور مرزهای جنوبی مردمان تورکی زبان را تشکيل ميدهد.اين مرزها تقريبا تاحال ناشناخته اند، با وجود اين اميدوارم خصوصيتهای عمده يی را در کار خود انعکاس داده باشم. مشخص نمودن روشن مرزهای زبانی و مردمی به پژوهشهای آينده واگذار ميگردد. کسانی شايد جداساختن تورکهای ساکن افغانستان را از اقوام آسيای ميانه روسيه نادرست پندارند. بنده ازاين موضوع آگاه هستم و بايد کار کنونی را گسترده کی بيشتر با شامل ساختن مناطق شمالی دريای آمو مورد مطالعه قرار ميدادم، اما نسبت دشواری بزرگ در جهت گردآوری معلومات ازاين قسمت شوروی تلاش خودرا منحصر به افغانستان ساختم. درباره مردمان تورکی زبان اين کشور نيز اطلاعات ماناچيز است.[2]
آنهايی که پژوهشهای اتنولوژيک يا زبانشناسی را بين مردمان کشورهای چون افغانستان يا اسيای مرکزی پيش برده اند، به خوبی ميدانند اين کار چِ دشواريهايی را در قبال دارد. در کتاب کنونی کوشش به عمل امده است تا همه اطلاعات گرداوری شده برای آسان ساختن مطالعات آينده کسان ديگر از نقطه نظر زبانشناسی و اتنو لوژيکی تورکها تنظيم گردد. کارکنونی زمينه يی برای مشخص نمودن مناطق قبايل تورک و هم درباره مواد چاپ شده يی که ازآن بهره برده ام اطلاعات به دست ميدهد.
آماده ساختن کتابی در باره تورکها توسط کسانی که کارهای علمی را پيش ميبرند از مدتها قبل ارزو برده ميشد. اميدوارم کارکنونی وتلاشی که در جهت دسته بندی تورکهای افغانستان انجام يافته است، در جهت ارزوی بالا آسانيهايی را پيش نمايد، انهم در بخش کوچکی از مناطقی در طول تاريخ محل سکونت تورکها بوده و اکنون نيز دران سکونت دارند. به نظر من راه اندازی مطالعاتی ازاين گونه، پيش ازپژوهشهای ميتوديکی که ساحه گسترده تورکشناسی را در بر داشته باشد، ضروری ميباشد. پيش از آغازکاری بايد در مورد کار های انجام يافته در گذشته اطلاعات بدست بياوريم.
نام جاها براساس اصول انجمن جغرافيايی سلطنتی Royal Geographical Societyثبت گرديده است. من هميشه قادر به تفکيک ق(q ) و ک ( k ) نبوده ام، زيرا نامها توسط مسافرانی که زبان را نميدانسته اند گرداوری شده است. افزون براين ثبت شماری از نامهای جغرافيايی را دقيق نميدانم، چون گه اين نامها توسط زبانشناسان ورزيده گرداوری نشده است. واژه های تورکی در قوسها براساس شيوه يی که در تاليفات پيشين خود به کار برده ام ثبت شده اند که در ماخذ پايينی کتاب ذکرگرديده است.
منابع بيبليو گرافيک
مواد چاپ شده در باره افغانستان فراوان است، به ويژه درجريان سالهای 1840م تا 1900 م که فعاليتهای سياسی انگليسها و روسها در آسيای مرکزی در آن زمان زياد بود.[3] اما بيشتر اين مواد قابل وصول نيست. طبق معمول اين دشواری به ارتباط منابع روسی است. من نميتوانم ادعا نمايم که همه مواد چاپ شده را ازنظر گزرانده ام، زيرا در مجموع کارهای بيبليو گرافيک, به استثنای انهايی که در زير آمده اند ناقص است.
يگانه تلاش در جهت بيبليو گرافی کامل افغانستان کتاب روسی " بيبليو گرافی افغانستان" توسط ماسلوفسکی ( S. D. Maslovski )[4] است که درسال 1908 م به چاپ رسيده است. با درنظرداشت وضع کنونی مکمل نيست، اما با بيبليوگرافی شرقشناسان جرمنی و پيشگامان آن که مواد چاپی فراوانی رادرسالهای گذشته پيشکش نموده اند يکجا استفاده شده ميتواند. درباره بعضی از بخشهای افغانستان مواد بيبليو گرافيک باارزشی در کتاب منايف I. Minaev" اطلاعات پيرامون مناطق عليای آمو" آمده است، اما تنها تاسال 1878 م اطلاعات را بدست ميدهد. در فرجام پيرامون حالات کنونی کتاب لنز ( W. Lentz ) اطلاعات ارايه مينمايد.[5]
در گذشته وحال بيبليو گرافيهای کوچک ، درباره افغانستان موجود است، به گونه مثال کار کورزن (Curzon)[6] و ترينکلر (Trinkler)[7] ، کار مرا خيلی سهولت بخشيده است. از نظر من کار اريستوف (Aristov)[8] پيرامون افغانستان و جمعيت آن خيلی باارزش است، با وجود اينکه درباره تورکهای افغانستان اطلاعات زيادی بدست نميدهد. ارزش آن بيشتر با ارتباط موادی است که اريستوف گردآوری نموده است. به همين گونه کتاب ديگروی " ديدگاه هایی پيرامون حالات اتنيکی قبايل تورک ونفوس آنها"[9] نيز قابل ياددآوری ميباشد. يگانه اطلاعات قابل توجه در مورد تورکهای افغانستان اطلاعاتی است که درباره جمعيت آنها بوده اما قابل اعتماد نميباشد.
درپايان دررابطه به دلچسپی ام پيرامون کار بسنيک (A. G. Besnek) و شفرانوفسکی (K. E. Shafranovski) 1935،" بيبليوگرافی بيبليوگرافيهای آسيای مرکزی" بايد نوشت، که نکات ارزنده را در باره مواد چاپ شده به زبان روسی درباره افغانستان ارايه مينمايد. طوری که ديده خواهد شد، کميت کار پيرامون افغانستان از کيفيت آن نمايندگی نميتواند. بيشتر کارها حتی کارهای تازه، آنچه را قبلا شناخته شده اند تکرار مي نمايد مانند کارهای الفنستنElphinston، برنسBurnes وبيليوBellew.
مردمان و زبانهای غير اندو- اروپايی افغانستان
شمارزبانهايی که در افغانستان سخن زده ميشود فراوان است. اين مساله تا اندازه يی از سبب موقعيت جغرافيايی کشور است. از زمانهای قديم اين کشور کذرگاه آنهايی بوده است که از طريق راه های مساعد ميان گذرگاه ها، کوه های ولايات مرزی شمال غرب هند، راه به سوی هند گشوده اند. اينها کسانی بوده اند که به نحوی از انحا تاثيرات خودرا بالای زبان يا مردمان ساکن افغانستان برجا گذاشته اند. نتيجه ان گوناگونی درزبان و توزيع نفوس امروزه اين کشوراست.
ازسوی ديگر اين حالت ناشی ازاين حقيقت است که بسياری از مردمان در گذشته و هنوز هم، صحرانورد بوده اند. دليل ديگر را ايوين( Iven ) ذکر مينمايد.[10] طبق نوشته وی اين حالت از سبب سياست داخلی دولتها بوده است. چنان که به قبايل وفادار به دولت هديه ها داده ميشد و قبايل سرکش و شکست خورده به نواحی دوردست انتقال مييافتند و مجبور بودندبا مواشی و چراگاه های موجود روزگار بسر آورند. به گونه مثال ايوين ميگويد که درسال 1924م امان الله خان بخش بزرگی از قبيله منگل را که مخالف او بودند از مرزهای هند به ولايات شمال هندوکش کوچ داد. نمونه های ديگر از ايوين بدست امده ميتواند. بدون شک ما نيز هنگام مطالعه قبايل تورک افغانستان چنين عوامل را بايد در نظر داشته باشيم.
مهمترين بخش نفوس کشوررا مردمانی با منَشأ ايرانی يا اندو-ايرانی تشکيل ميدهد. اين موضوع بيشتر توسط مورگن شتاينر (G. Morgeanstiener)[11] مورد مطالعه قرار گرفته است. گزارش وی که طی سفر يک هيات زبانشناسی در افغانستان تهيه گرديده است، اطلاعات با ارزشی را ارايه ميدهد. اطلاعات ديگر توسط لنز (W. Lentz)[12] وديگران, که به نظر من بحث درباره آن ضرور نيست، گردآوری گرديده است.
جمعيت غير ايرانی افغانستان متشکل از تورکها ومغولها بوده، از نقطه نظر زبانشناسی و اتنولوژيکی تقريبا مطالعه نگرديده است.[13] و تلاشی برای دسته بندی اين اقوام صورت نگرفته است. قابل يادآوری است که بيليو Bellew طی سه اثر خود، "اقوام افغانستان" 1880 ،"ديدگاه های مقدماتی در جهت شناسايی اتنوگرافيک افغانستان"1891، و"تحقيقی در اتنوگرافی افغانستان" 1891 ، تقريبا هيچگونه اطلاعاتی درباره مردمان تورک يا قبايل تورکی زبان افغانستان نميدهد. دراثر اخير خود مينويسد[14] که" دسته ها وشاخه های قبايل تورکمن واوزبک را تکميل ننموده ام، لست مکمل ضميمه ميگردد". من قادر نبوده ام اين لست را رديابی نمايم و ميتوانم ادعا نمايم که اين لست هرگز چاپ نشده است.
دربسياری حالات نميتوانيم قبايل خالص تورک يا مغول را بيابيم، چرا که جمعيت اين اقوام با عناصر اندو-ايرانی مخلوط گرديده است. اين اختلاط خون بيگانه، اغلب اختلاط زبانی، خيلی گسترده است. مثال خوبی ازاينگونه در نمونه هايی از لهجه اوزبکهای اندخوی موجود است که من در سال 1935 گرداوری نموده ام.[15] در باره اختلاط نژادها و ربانها دراين مناطق کمتر اطلاعات داريم. اطلاعات اتنولوژيکی و زبانشناسی بايد پيش ازاينکه دير شود، گرداوری گردد.
مردمان تورک
درزمان ما تورکها در بخشهای شمالی افغانستان، مرزهای جنوبی مسکن اصلی شان که به هندوکش ميرسد، سکونت دارند. اين منطقه تورکستان افغان يا چهار ولايت[16] ناميده ميشود. استثنااتی دراين گفته برنس ( Burnes ) موجوداست که جمعيت تورکها در کوهستان موجود بوده که در جايی ديگر بحث گرديده است وهم پيرامون قزيل باشها که دراصل تورک اند و در هر قسمت در شهرهای مختلف ديده ميشوند.
بخش عمده مردمان تورکی زبان، اوزبکها بوده که در سده 19 خان نشينهای نيمه مستقل را در تورکستان افغانی[17] پايه کذاری کردند، و ديگر تورکمنها اند. به شمار کمتر قزاقها، قرغيزها، قره قالپاقها و قبايل ديگر که بعدتر ازآنها ياد ميگردد موجوداند. همه اين مردمان ارتباط نزديک با اقوام تورکستان روسی و تا حدودی با اقوام شمال شرق ايران دارند. به منزله قاعده کلی، بايد جمعيت مختلط را دراين مناطق توقع برد که بخش غير تورکی جمعيت مغول اندو-اروپايی است. قاعدتا در مناطقی که جمعيت خالص مردمان تورک توقع برده شده است، آنرا يادآوری نموده ام.
نقشه
جمعيت تورکی زبان ولايت قته غن وبدخشان
پيرامون جمعيت تورکی زبان مناطق مشخص شمال شرق افغانستان، تنها در يک مورد ميتوانيم اطلاعات موثق بدست بياوريم. سرچشمه کتاب برهان الدين کشککی است که در سال 1923م با وزير دفاع وقت محمد نادر خان به ولايت قته غن و بدخشان مسافرت نمود. نادر خان در سال 1929م موفق به تاجگذاری به نام نادر شاه گرديد. گزارش برهان الدين به پارسی زير عنوان" رهنمای قته غن و بدخشان يعنی ملخص سفرنامه 1301 سپهسالار غازی سردار محمد نادر خان وزير حربيه مرتبه جناب مولوی برهان الدين خان کشککی" چاپ گرديده است.
درسال 1936م ترجمه روسی کار برهان الدين کشککی تحت نظرشرقشناس مشهور پروفيسور سمينوف A.A.Semenov در تاشکنت به چاپ رسيد. ترجمه روسی که توسط انجمن مطالعات تاجکستان ومردمان ايرانی خارج ازمرزها چاپ شده بود، دارای اطلاعات ارزنده زير عنوان" قته غن و بدخشان حقايق جغرافيايی کشور، تاريخ اوضاع طبيعی، جمعيت، اقتصاد و ارتباطات آن" ميباشد. (دارای 34 نقشه، ترجمه شده از پارسی توسط ويدينسکی P.P. Vvedenski، دولگوپولف . I. Dolgopolov وليف کيفسکی E. V. Levkievski تحت نظر پروفيسور سمينوف A. A. Semenov، تاشکنت 1926).
دستيابی اين کتاب مانند ساير آثار روسی مشکل است. کتاب دربرگيرنده حقايق مهم درباره جمعيت مجموعی بدخشان وقته غن، يعنی بخش شمالشرق افغانستان، هم مرز بازوسيه شوروی، تورکستان چينی وهند برتانوی ميباشد. بدون شک اين قسمت افغانستان از جمله مناطق غير قابل دسترس ميباشد. اطلاعات عمومی از جهانگردان درباره اين منطقه دردست است اندک وناچيز ميباشد. با وجود اينکه اطلاعات منابع اوليه سده نزده مانند الفنستن (Elphinstone) خيلی دلچسپ ميباشد[18]. اطلاعات برهان الدين البته که کامل نيست، اما اطلاعات کلی درباره جمعيت منطقه به ويژه درباره تورکها بدست ميدهد. پسانتر، بيشتر با سود بردن از نوشته برهان الدين ، در مورد اينکه در کدام مناطق تورکهارا ميتوان يافت معلومات ميدهم. البته از منابع ديگر نيز بهره گرفته ام، گرچه تهيه گزارش مکمل قابل توجه است اما خارج از توان من خواهد بود. درباره بدخشان و قته غن بحث جداگانه نموده ام، اما در مورد تورکها ومغولها اطلاعات بيشتر در بخشهای ديگر ارايه ميگردد.
احتمال بدست آوردن ارقام دقيق پيرامون ساکنان تورکی زبان اين منطقه با استفاده از کتاب برهان الدين موجود نيست. در حالاتی که به اين ارتباط اطلاعات موجود باشد ازآن ياد نموده ام. شهرها و قريه ها رابراساس نوشته برهان الدين آورده ام. برای مشخص نمودن جاها بالای نقشه کوشش نگرديده است، زيرا دقيق بودن آنها از نظر جغرافيايی قابل استناد نميباشد و بخش بزرگ کشور تا هنوز سروی نگرديده است.
خان آباد
خان آباد پايتخت ولايت بوده ومقر نايب الحکومه است.[19] جمعيت خان آباد وولايت عمدتا متشکل از اوزبکهاو افغانها بوده، که در قريه ها يکجا با مردم وقبايل ديگرسکونت دارند. درعين قريه اوزبکها، افغانها، تاجکهاوهزاره ها را ديده ميتوانيم. جمعيت مجموعی ولسوالی خان آباد در حدود 12000 نفر ( 4192 خانه) تخمين گرديده است. با تخمين محتاطانه شمار اوزبکها (شايد هم ساير تورکها) شايد 4000 باشد. هنگام سفرمن درخان آباد اوزبکها درشهر کمتر بودند، بيشترآنها درقريه ها به دهقانی ومالداری مشغول بودند.
درکوه های شرق خان اباد دره يی است که بنگی ناميده ميشود، طبق نوشته برهان الدين جمعيت اين منطقه را اوزبکها تشکيل ميدهند.[20] قبايل تورکمنهای کوچی دراطراف اندراب، بغلان، غوری، امام صاحب، خان آباد وتالقان ديده ميشوند.[21]
اندراب
اندراب شهری در جنوب خان آباد است. برهان الدين درمورد تورکها در اندراب چيزی نمينويسد.[22] اما براساس تذکر قبلی وی بايد تورکمنهای کوچی در منطقه ساکن باشند. دو قبيله هزاره به نامهای قرغه لی و قوزی که هردو نام تورکی است درمنطقه سکونت دارند. دراينجا، قسمی که در جای ديگر نيز ذکر نموده ام، بايد سردرگمی به ارتباط هزاره و تورک را درنظر بايد داشت.
خوست و فرنگ
دروادی های دوابی و چرخ قبيله يی ازتورکها موجوداست که ايله تورک يا قورغان ناميده ميشود.[23] اين قبيله درخود دوآبی نيز ساکن است. دردوآبی اينها 30 خانوار تخمين شده اند. دراين ناحيه هزاره ها نيز سکونت دارند اما تاجکها بيشتراند.
خنجان
درخنجان، منطقه مربوط به اندراب، گفته شده که تورکها سکونت ندارند. اما برهان الدين قبيله سالنگی را نام ميبرد که به گمان من دراصل تورک هستند.[24] از هزاره ها نيز دراين منطقه گزارش شده است.
غوری
غوری منطه يی است در جنوب غرب خان اباد،جمعيت ان شهر نشين اما مختلط میباشد. طبق نوشته برهان الدين مليتهای تاجک، اوزبک، هزاره، سيدی، افغان، لرخابی،ايماق، جمشيدی،هراتی، ديميرک و کاگی درمنطقه سکونت دارند.[25] ازاين جمله مطمينا اوزبکها تورک اند. ابراز نظر درمورد ايماق و جمشيدی مشکل است اما اختلاط نژاد تورک توقع برده ميشود.
بغلان
بغلان بين غوری و خان آباد موقعيت دارد. برهان الدين در باره تورکهای اين منطقه چيزی نمينويسد اما ميگويد که جمعيت منطقه مختلط است. طبق تذکر قبلی وی در منطقه تورکمنهای کوچی بايد موجود باشند و نظر به چشمديد خود نيز اين را گفته ميتوانم. افزون براين من اوزبکهاراکه در قشلاقهای گوناگون زندگی مينمايند ديده ام.
حضرت امام صاحب
ولسوالی امام صاحب در شمال خان آباد نزديک دريای آمو موقعيت دارد.[26] درنقشه انگليسی سلسله آسيای جنوبی، افغانستان، اين منطقه حضرت امام ناميده شده و شهر مهم آن خواجه امام سيد است. همچنين است در نقشه روسی درآن حضرت امام سيد ذکرشده است. منطقه پر جمعيت است. طبق نوشته برهان الدين ساکنان آن به 15000نفر ميرسد[27]. برپايه معلوماتی که در خان آباد گردآوری نموده ام، جمعيت اين منطقه را بيشتر اوزبکها تشکيل ميدهند و به اندازه کمتر قزاقها و تورکمنها ساکن اند.[28] برهان الدين در مورد جمعيت اين منطقه جزيياتی ارايه نميکند، اما جدولی از اشخاص سرشناس حضرت امام را بدست ميدهد[29] که16 نفراند. ازاين جمله يازده نفر اوزبک اند که به قبيله تورک توغلن تعلق دارند که شايد با توغل يکی باشد.(ص20)
قندوز
شهر شناخته شده قندوز درشمالغرب خان آباد موقعيت داشته دراين روزها دوباره ازنظر به حيث مرکز مهم تجارتی عرض اندام نموده است. هنگام عبور من درسال 1935م شهرنو قندوزتکميل شده بود. علاقمندان دراينمورد ميتوانند ازمقاله من "افغانستان نوين" تفصيلات بيشتررا بدست بياورند.[30] اطلاعات عمومی درمورد قندوز درنوشته افغانستان وود (ٌWood) و هاملتن (Hamilton) موجوداست. (اولی ص127 و دومی ص253). هنگام ورود وود قندوز وضع خرابی داشته است." جمعيت شهر در5 يا 6 خانه گلی غير منظم زندگی ميکرد درحالی که در بعضی قسمتها درحومه شهر به صورت پراگنده، خانه های ساخته شده از بته های صحرايی به صورت مختلط با خيمه ها وخرگاه های اوزبکها به چشم ميخورد."
جمعيت قابل ملاحظه تورکها شهر قندوز و منطقه زندگی مينمايند.[31] الفنستنElphinstone مينويسد که قندوز مربوط به قبيله اوزبک قته غن بوده خان آن قل داود خان[32]بود. قبيله اوزبک قودغن که توسط برنس (Burnes) ذکر گرديده است[33] ظاهرا همين قبيله قته غن است. برهان الدين مردمان ذيل را در قندوز نام ميبرد: افغانها، تاجکها، لرخابی ها، سيد جانی ها، عرب ها، هزاره ها، تورکمنها، قونغرات ها، بلوس ها، اوزبک ها، قزاقها، چوراک هاو ميرداد ها.[34] ازاين جمله بدون شک اوزبکها، تورکمنها و قزاقها تورک اند. قبيله قونغرات و چوراک نيز دراصل تورک اند. چوراک طبق نوشته اريستوف (Aristov) قبيله يی از قزاقها بوده که به اردوی کوچک تعلق دارند.[35]
من با عده يی ازاوزبکهای حوالی قندوز صحبت نمودم، با لهجه غير ايرانی خالص حرف ميزنند. طبق نوشته بالا جمعيت اين منطقه از آميزش مردمان گوناگون به وجود امده تصوير پيچيده يی از جمعيت قندوز وزبانهای رايج را بدست ميايد،پيچيدگی که بدون شک بالای اوضاع زبانهای گوناگون وفرهنگهای موجود تاثير قوی وارد مينمايد.
برهان الدين اطلاعات ارزنده يی درباره قندوز ميدهد، ازجمله درباره تورکهای قندوز اطلاعات دلچسپی را بدست ميدهد[36] جدول قريه های قندوز راتهيه ديده است. (البته درمورد نبودن تورکها در ساير قريه ها مطمين نيستيم، طوری که در بعضی حالات برهان الدين متذکر گشته است.) درباره موجوديت جمعيت تورکها درمناطق زير اطلاعات ميدهد:
الف) در قشلاقهای شرق قندوز اوزبکها سکونت دارند:
آلچين اوزبکها و افغانها 120 خانه
قوچی اوزبکها 250 خانه
قوش تيپه اوزبکها 10 خانه
کوبی سفلی و
کوبی عليا اوزبکها 100 خانه
دردو محل آخری اوزبکهای قبيله سلطان مراد خان سکونت دارند. جمعيت مختلط ( اوزبکها و ديگران) در قشلاقهای زير موجود اند:
نوآباد 30 خانه
بيش کوپروک 30 خانه
چيله ی مير 20 خانه
درقريه سيد جانی ايماقهای قته غن، درحدود 150 خانه مسکون اند. گفته نميتوانيم که تورکها بين شان موجود است يا نه؟
ب) قشلاقهای شمال قندوز
دراينجا تنها از قشلاق آق تيپه ازتورکمنها وافغانهای قندهاری ذکرشده است. شمارمجموعی خانه ها در اين قشلاق 1500 است. درقشلاقهای لرخابی و ملا قلندر ايماقها سکونت دارند.
ج) قشلاقهای غرب قندوز ( درمجموع چهاردره گفته ميشود.):
دراين مورد برهان الدين درباره محل تورکها چيزی ننوشته است، اما موجوديت تورکها در محلات نظر به نامهای آنها که در اصل تورکی اند، حدس زده ميشود:
قزاق 200 خانه
تاير تورکمن 100 خانه
قونغرات 200 خانه
قونغرات ثانی 50 خانه
چوراک 100 خانه
د) قشلاقهای جنوب قندوز:
جمعيت خالص اوزبک رد شينواربای به تعداد 150 خانه ذکر گرديده است و در چيله مزار جمعيت مختلط 80 خانه ودر ناگی 40 خانه موجود است. ايماقهای قته غن در طايفه سرساين ديده ميشوند و هم در دورته بولاقی و لرخابی موجود اند. دردره شورآب در جنوب، جنوب شرق قندوز وود خيمه های اوزبکها را ديده است.[37]
تالقان
اين منطقه در شرق خان آباد موقعيت دارد. جمعيت آن مختلط بوده، اما زبانهای رايج پارسی، تورکی و افغانی است. جمعيت آن مخلوطی از تاجکها، اوزبکها، افغانها وغيره ميباشد. در منطقه خواجه غار تورکهای کوچی, همچنان اوزبکهای شهری موجود اند[38]. الفنستن[39] مينويسد که تالقان را قبيله کوچک اما جنگجو وآزاد اوزبکها اداره مينمايد، ومورکرافت (Moorcroft) تالقان را شهری نسبتا بزرگ با جمعيت در حال تغيير ميداند، زيرا در فصل تابستان اوزبکها با رمه های خود به مناطق مرتفع ميروند وتنها تاجکهای کشاورز و سوداگر باقی ميمانند[40]. قبلا بخاری ازمردمانی در تالقان نام برده است که سريغ باش يا سرهای زرد ياد ميگردد که شاخه ی از قبيله ميناس ميباشد[41].
در يکی از قريه های تالقان ( نام قريه ذکر نگرديده است) تورکهای قبيله چيچکه سکونت دارند. اينها کشاورز ومالدار بوده . متشکل از 100 خانه اند.
درقريه خزر باغ تورکهای توغل ساکن اند که در حدود 40 خانه اند. در شمال تالقان قريه ديگری است که توغل ناميده ميشود، بايد گمان کرد که تورکهای اين قبيله ساکن اند.توغل طبق نوشته لوگوفت (Logofet) ص 56 نمره18، يکی از قبايل شناخته شده اوزبک است.
قريه خيوه سای توسط تورکهای قرق (چهل)مسکون است. اينها 25 خانه اند. نام قبيلوی قرق از گذشته ها بين قزاقها و اوزبکها موجود بوده است[42].
همچنان جمعيت ديگر تورکی زبان توسط برهان الدين درقريه گل بولاق ذکر شده است که قريه توسط تورکها، تاجکها، قلوقها (قرلوقها) و عربها که در مجموع 50 خانه اند، مسکون است.
پيرامون منشه تورک بودن قلوقها من نيز گمان دارم که در اصل بانام تورکی قبيله کارتک ( يا شايد قارتاق) ارتباط دارد. اين قبيله يکجايی با مغولها[43] در قريه عنبر کوه .همراه با هزاره ها در قريه قره بادام زندگی ميکنند. همچنان هزاره ها در تلاقان توسط ايوين (Iven ) ذکرشده است (ص160) اينها تکه تويمس ناميده ميشوند. از نام قبيله فهميده ميشود که منشه تورکی بايد داشته باشند.
نمک آب
درباره تورکهای اين منطقه چيزی نوشته نشده است، اما گفته اينکه جمعيت منطقه مشتمل بر تاجکها و هزاره ها بوده قابل توجه ميباشد. شايد چنين پنداشته شود که هزاره ها در بعضی مناطق زبان مادری خودرا حفظ کرده باشند. برهان الدين فقط شش قريه را نام ميبرد، بزرگترين آن تاش ييلاق 130 خانه است، روشن است که نام تورکی دارد.[44]
کلفگان
کلفگان بخش اداری کوچک مربوط تالقان است. بيشتر ساکنان منطقه به لهجه تورکی سخن ميزنند ودراصل تورک اند. بيشتر شان به مالداری مشغول اند. ساکنان منطقه در خانه های ساخته شده از نی که کپه ( کفه) ناميده ميشود زندگی ميکنند. جمعيت آن در مجموع 4000 نفر است[45].
ازآنجايی که همه جمعيت تورک اند تنها نام قريه را ها ذکر مينمايم: زردآلو، قره تو، قره بولاق، چنار گنجشکان، چهارتوت، بولاق بالايه، چقل، عربان، آق بولاق،خره کان، جلدراغ، مغول، خان دستمال، آستانه، نوان، چقل و معدن نمک، ملايق مامان، قرق سای.
نهرين
نهرين قرارگاه خان منطقه است که بالای مناطق ديگر چون چال واشکمش نيز فرمان ميراند. در هرسه منطقه اوزبکها سکونت دارند که به قبيله برکه و تيموز تعلق دارند. اراينرو نهرين اغلب برکه و تيموز ناميده ميشود.
جمعيت منطقه را کاملا تورکها تشکيل نميدهد. علاوه از اوزبکها دراينجا هزاره ها، تاجکها و کمی هم افغانها موجود است. دراينجا ،براساس نوشته برهان الدين تعداد زياد قريه ها موجوداست که محل سکونت تورکها است:
الف) در شرق نهرين:
خواجه جيران( قبيله قودری تورک ساکن است) 250 خانه
ب) درشمال نهرين:
شورچه اوزبکها 40 خانه
قزيل کول اوزبکها 20 خانه
ميده چپه اوزبکها 50 خانه
آقسای چپه اوزبکها 20 خانه
يون قم اوزبکها 60 خانه
بلوک پسته اوزبکها 37 خانه
ايله چولاق اوزبکها 20 خانه
تغای چشمه اوزبکها وهزاره 20 خانه
آق کوتل اوزبکها 30 خانه
قزيل سای اوزبکها وتاجکها 20 خانه
قزيل تمشک اوزبکها 37 خانه
تاش توکان[46] اوزبکها 30 خانه
ملايی اوزبکها 80 خانه
قشلاق خواجه اوزبکها 30 خانه
قشلاق شيرم اوزبکها 20 خانه
قشلاق قره اپاق اوزبکها 30 خانه
قزيل قيشو اوزبکها 20 خانه
تاج چشمه اوزبکها 50 خانه
آق چشمه اوزبکها 30 خانه
قوتوربولاق اوزبکها 20 خانه
بادام دره اوزبکها 20 خانه
بادام دره کلان اوزبکها 35 خانه
هزار قاق اوزبکها 80 خانه
شور قودوق اوزبکها 50 خانه
پهلوان تاش اوزبکها 25 خانه
پش گزه اوزبکها 15 خانه
يکه بادام اوزبکها 60 خانه
کمر قشلاق اوزبکها 10 خانه
تنگی مورچ اوزبکها 20 خانه
ج) در غرب نهرين:
برهان الدين به استثنای سه حالت (تاجکها، افغانها، هزاره ها) در مورد جمعيت قريه های اين منطقه جزيياتی ارايه نميکند. با وجود اين قريه هايی وجوددارند که دارای نامهای تورکی اند مانن تورک، قره غاچ ميرزا و چهار سای که مطمينا دارای عناصر تورکی اند.
د) در جنوب نهرين:
درهمه قريه های اين منطقه تاجکها، هزاره ها و پنجيرها سکونت دارند.
چال و اشکمش
جمعيت کوچک اين دومنطقه کوجک را اوزکهای تيموز تشکيل ميدهد. اين قبيله پنج شاخه دارد: توغروک، قشقرچه، شير، برق[47] . نام پنجمی را برهان الدين ذکر نکرده است. جمعيت کوچک چال مخلوطی از اوزبکها (تيموز) و تاجکها ميباشد. برهان الين درمنطقه از 17 قريه نام ميبرد از جمله قريه های زير دارای جمعيت خالص تورک ( اوزبک) اند:
علی قتن اوزبکها 100 خانه
يکه توت اوزبکها 100 خانه
توغدانه اوزبکها 50 خانه
برک (برق؟) اوزبکها 200 خانه
اولگر اوزبکها 150 خانه
حاجی رمضان اوزبکها 100 خانه
خواجه پلخا اوزبکها 100 خانه
کان نمک اوزبکها 150 خانه
درساير قريه ها تاجکها و هزاره ها سکونت دارند.
ازاينکه در 8 قريه ازجمله 17 قريه اوزبکها سک.نت دارند با گفته قبلی وی که گويا همه جمعيت منطقه را اوزبکها تشکيل ميدهد هماهنگی ندارد.
ايوين (Iven ) ص159، از جمعيت بزرگ اوزبکها دردشتهای اشکمش و دشت جبل داق و دشت نارين گزارش ميدهد. اوزبکها در خرگاه های خورد در دشتها و تاجکها در قريه ها سکونت دارند. ايوينIven همچنان از قريه غزستان که عربها درآن ساکن اند، نام ميبرد.
بدخشان
جمعيت بدخشان نيز مختلط است اما عناصر ايرانی (تاجکها) متبارز است. تعداد تورکها کمتر است[48]. طبق نوشته پانديت من فول (Manphul) تاجکها در بدخشان اکثريت اند. تورکهای بدخشان به صورت عموم ثروتمند اند. عموما جنگجو بوده نسبت به تاجکها در شجاعت، جنگاوری همچنان تجارت و امور معاملاتی پيشقدم اند[49]. براساس نوشته برهان الدين درباره بدخشان نيز مانند قته غن بحث مينماييم.
درصفحه 91 موضوع دلچسپی را مينويسد. تاجران بدخشان به صورت عموم تورک و مربوط قبيله اترنجی اند . بيشتر با شهر يارقند تورکستان چينی معامله مينمايند. وود[50] مينويسد که ساکنان بدخشان در اصل از بلخ آمده اند، او تنها در مورد جمعيت ايرانی بدخشان بحث نموده است که ازآن صرفنظر گرديد.
الفنستن درباره شهر قشقر نزديک افغانستان مينويسد که شهريست بزرگ اما کوهستانی و از نظر مسکونی غير منظم بوده در غرب بدخشان موقعيت دارد وازآن توسط بولوت تاغ جدا ميگردد. طبق نوشته الفنستن مردم کوبی درآن سکونت دارند. اما درباره اصليت آنها چيزی نمينويسد.يگانه موضوع شباهت نام آن با شاخه وسيعی از تاتارهای جينی است(ج2 ص389). برای بحث ار مورد بولور و بولوت تاغ که به موضوع بالا ارتباط دارد ديده شود، يول (Yule) يادداشتها به ارتباط عليای آمو؛ راورتی (Raverty) يادداشتهايی درباره افغانستان؛ مارکوپولو ( يول و کورديه Yule-Cordier) و حدودالعا لم ترجمه مينورسکیMinorski 269 .
فيض آباد
فيض آباد مرکز بدخشان بوده در شمالشرق خان آباد موقعيت دارد. درگذشته جوزون[51] ناميده ميشد. جمعيت آن مخلوطی از افغانها، تورکه و قبايل ديگر است.
ارگو
ارگو قريه يی درغرب بدخشان است. ردآن تورکها، مغولها، تاجکها و اترنجيها سکونت دارند[52]. جمعيـ منطقه نظر به روشنی رنگ جلد فرق ميگرددو آينها به تورکی حرف ميزنند و مالدار اند. در زمستان به يار قند ترياک صادر ميکنند. برهان الدين 42 قريه را در ارگو حساب ميکند و جمعيت تورکهارا در مناطق زير ذکر مينماي.:
بيتاش تورکها 167 خانه
تيرومغول تورکها 97 خانه
خاکساری تورکها 79 خانه
حافظ مغول تورکها 105 خانه
آب باريک تورکها 98 خانه
قره مغول تورکها 189 خانه
دهقان خانه تورکها 13 خانه
شماری تورکها 89 خانه
شيرن شاه تورکها 70 خانه
قره قاضی تورکها 119 خانه
اورن قل تورکها 33 خانه
کيجی تورکها 22 خانه
گيری تورکها و سيد ها 54 خانه
پوست خور تورکها 26 خانه
چخل کپه تورکها 51 خانه
پتوان تورکها 27 خانه
ديخ ديخی تورکها 54 خانه
برلاس تورکها 55 خانه
آخ بوريه تورکها 85 خانه
المنکو تورکها 74 خانه
تخت شاه تورکها 66 خانه
خروکی تورکها 46 خانه
کيچی سبزی مار تورکها 44 خانه
هزار ميشی تورکها 17 خانه
در ميان قريه های که پيرامون آنها چيزی نوشته نشده است، قريه هايی موجود اند کهنامهای تورکی داشته اند مانند بوغه قره، توغ بای وغيره. طوری که برهان الدين تفاوت بين اوزبکها، تورکمنها وديگر مليتهای تورک را قبلا يادآوری نموده است، ساير قبايل تورک را در ارگو بايد توقع برد، همچنان درديگر بخشهای بدخشان به صورت مجموعی نام تورک را ذکر مينمايد.
بر طبق نوشته وود[53] دردشتهای ارگو زمانی 6000 خانوار سکونت داشت اما هنگام عبور وودWood ( 1838) ساحه کوچکتر شده بود نه انسان و نه حيوان در منطقه مشاهده ميشد. مسير وودWood وآنچه مشاهده نموده است شرح داده ميشود[54]: آنسوی اين دشتها منطقه ريشخان قراردارد نامی که در روان هر بدخشی با همه بدبختيهای آن نقش بسته است. حدود يک سده قبل خان خواجه يکی از حکام مسلمان کاشغر و يارقند عالم مذهبی شناخته شده از محل مسکونی اش توسط چينی ها رانده ميشود، با جها هزار تن از پيروان خود در بدخشان اقامت مينمايد. او ثروتمند بود و اين موضوع به شکوه حرم او ميافزود. اين موضوع حرص سلطان شاه جکمران بدخشان را تحريک نمود. حاکم سابق کاشغر به موضوع پی برد و مخفيانه به سوی قندوز جرکت نود، اما سلطان شاه او را در ريشخان دستگير نمود. طرفداران خواجه مغلوب گرديدند و خواجه اسير شد. او در طول عمر خود بدون نتيجه بدخشان را نفرين و لعنت نمود تا جمعيت آن سه مرتبه نابود گردد، طوری که حتی سگی هم در آن زنده باقی نماند. قبل ازاين ساکنان اين محل دو بار به فاجعه مواجه شده بودند. نخست پس از حمله کوهان بيک از قندوز و بار دوم توسط مراد بيک در سال 1829.
يفتل
يفتل در شمال غرب فيض آباد موقعيت دارد و ساکنان آن بيشتر تاجک است. از جمله 28 قريه شماری تورک نشين اند که عبارتند از:
درهزيران 25 خانه
کيلوليگی 49 خانه
ناردره 41 خانه
کينده لان 110 خانه
فرگمبول 15 خانه
دهقان دره 11 خانه
درايم و تشکان
اين مناطق درجنوب فيض آباد قرار دارد وساکنان آن تاجکه، هزاره ها، بيلوجیهاو کلوکها (قرلوق) اند. تاجکها وهزاره ها به پارسی حرف ميزنند اما بيلوجيها و قرلوقها به تورکی صحبت ميکنند. هر بيله قريه خودرا دارد. تاجکها جلد روشن دارند. بيلوجيها وهزاره ها جلد تيره دارند. از نظر مذهبی جمعيت منطقه سنی است[55]. طبق نوشته برهان الدين اوزبکها بايد در درايم وتشکان نيز سککونت داشته باشند.[56]
خاش
خاش دره دور افتاده ايست که مربوط جرم ميباشد. راه های بين خاش و فيض آباد کوتلهای زياد دارد.جمعيت آن بامناطق اطراف کمتر آميزش دارند.تنها در دو قريه خاش تاجکها سکونت دارند در بقيه مردمان تورکی زبان ساکن اند. اينها به قبيله کلته تای تعلق دارند. انچه در مورد مردم تورکی زبان درايم و تشکان ذکر گرديد درباره خاش نيز صدق مينمايد. مطالعه زبان تورکهای اين منطقه دلچسپ خواهد بود زيرا احتمال دارد زبان خودرا طور خالص نگهداشته باشند. طبيعی است که در مورد اقامت تورکها دراين منطقه چيزی نميدانيم، اما اين مساله تنها در صورت تحقيق از خود ساکنان محل روشن خواهد شد. برهان الدين يازده قريه را نام ميبرد که ازجمله 9 قريه تورک نشين است. اينها عبارت اند از: سرلوله، بوکلوک، شرن، مغولان، درخان، کج گردن، اورنعمت، دونوکوم، گزر.
جمعيت مجموعی قريه ها دوهزار تن يا پنجصد خانه حدس رده شده است. خاش مربوط جرم بوده که در چند قريه ان تورکها ساکن اند.
1. دره يمگان: دو قريه دراين دره تورک نشين است: چينگه با 60 خانه و خرنداب با 100 خانه.
2. دره وردوج: در چندين قريه تورکها ساکن اند ودرشماری ديگر تاجکها سکونت دارند. برهان الدين قريه های تورک نشين ذيل را نام ميبرد:
قربان بای علی مغول 3 خانه
آزگيچه 8 خانه
خسرو 8 خانه
اوشکن 30 خانه
اشته کن 24 خانه
گيجن 20 خانه
تاجکها و تورکها در قريه های ذيل با هم زندگی مينمايند:
آخشيری 15 خانه
يومل 30 خانه
تيکرن 100 خانه
انيوه 15 خانه
زوی 15 خانه
باشن 24 خانه
جمعيت مجموعی در حدود چهار هزار تن است.
پاميرخورد
واديی است که از لنگر شوری خورده آغاز گرديأه در قلعه جراره به پايان ميرسد.[57] جمعيت منطقه تورک نژاد بوده همه قرغيز اند.بر اساس نوشته برهان الدين کاملا به مغولها شباهت دارند. اينها در يورتهايی که از قشقر تورکستان چينی ميايد زندگی مينمايند. جمعيت آن در حدود يکصد خانوار است که از جمله شصت خانوار آن را بايها تشکيل داده متباقی چهل خانوار مالداران و کارگران اند. سی خانوار مدتی در پامير کلان اقامت مينمايند. جمعيت مجموعی قرغيز ها در منطقه دوهزار تن تخمين زده ميشود. يورت قرغيز پنج تايی يا ده تايی در منطق مختلف ديده ميشود. قرغيز های اين منطقه مذهب سنی دارند. بيشتر آنها در باره مسايل مذهبی آموزش ديده اند و کتابهايی را که در آسيای مرکزی معمول است ميخوانند مانند صلوات مسعودی، طوری که سميونف مينمويسد کتابی است که در آسيای مرکزی خيلی مشهور است. برهان الدين نامهای مناطق زير را در پامير خورد ذکر مينمايد: شور خورد، لنگر، بزای گنبد، انده مين[58]،يه من چلاق. يخمير.در مورد جغرافيای منطقه برهان الدين در صفحه 149 اطلاعات ارزنده ارايه مينمايد.
پامير بزرگ
مانند پامير خورد وادی کوهستانی است، جمعيت اين محل را نيز قرغيز های عين قبيله تشکيل ميدهند. برهان الدين لست نامهای افراد سرشناس منطقه را بدست ميدهد.
شغنان
در بعضی مناطق آن قرغيز ها ساکن اند، اما در مجموع تورکها اينجا ساکن نيستند. وود (Wood) خيمه های قرغيز ها را نزديک کوندوت دردريای پنجه، بين شغنان و واخان ديده است. ( ص212 تا 215). همچنان در باره قزاقها و قرغيز ها های منطق اطلاعات ارزشمند ارايه ميدارد ( ص 221 تا 225).
شيوه
شيوه منطقه اطراف درياچه شيوه است که از نظر چراگاه ها قنی است. در گذشته محل سکونت تورکهای ارگو بود، از همين سبب اينهارا شيواچی، مردمانی از شيوا، ميگفتند. اما فراوانی چراگاه ها به مردم ديگر مکشوف شد و تورکهای ارگو تنها نماندند. اکنون در تابستان مردم از قندهار وکابل، عربها از بغلان، غوری وخان آباد، تورکهای اترنجی و ديگران ميآيند. اينها مواشی خودررا برای چريدن ميآورند و در پاييز دوباره بر ميگردندو برهان الدين اينهارا در تابستان هشت هزار خانوار تخمين مينمايد[59]. طبق نوشته پانديت من فولManphol Pandit ( يولYule، يادداشتهایی به ارتباط منطقه عليای آمو، 1872، ص441) در آن زمان تورکهای قبيله يکه مغول در شيوه زندگی ميکردند.
شهر بزرگ
اين منطقه در شمال فيض آباد موقعيت دارد. جمعيت آن را تاجکها تشکيل ميدهد، اما اوزبکها، قرلوقها و هزاره ها نيز موجود اند. اوزبکهابه اوزبکی و قرلوقها به تورکی حرف ميزنند.نام قرلوق را برهان الدين در اين قسمت قلق نوشته است.[60]
رستاق
رستاق در غرب فيض آباد واقع است. جمعيت آن مخلوطی از تاجکها، اوزبکها، هزاره ها و قرلوقهاست. زبان تاجکها و هزاره ها پارسی بوده و از اوزبکها وقرلوقها تورکی است. قرلوق دراينجا کرلوک ثبت گرديده است[61].
برهان الدين از قريه های زيادی نام ميبرد. تورکها در اين قريه ها ساکن اند:
قره بولاق اوزبکها وقرلوقها 120 خانه
يمچی اوزبکها وقرلوقها 57 خانه
خواجه قشقر اوزبکها وقرلوقها 20 خانه
سيکنه اوزبکها وقرلوقها 45 خانه
سيايی قرلوقها 30 خانه
شيخ سليمان قرلوقها 40 خانه
قودوق اوزبکها وقرلوقها 120 خانه
هزار لميوچ اوزبکها وقرلوقها 50 خانه
گنده چشمه قرلوقها 120 خانه
بولوک دشت قلوقها 11 خانه
حافظان قرلوقها 10 خانه
تالک قرلوقها 31 خانه
گنده بای قرلوقها 30 خانه
مرغک قرلوقها 20 خانه
آغيل سيايی قرلوقها 30 خانه
زنگ بابا اوزبکها 20 خانه
بيش کيند اوزبکها 80 خانه
بای نظر اوزبکها 147 خانه
آق جر اوزبکها 49 خانه
قره کول اوزبکها 55 خانه
بيتاش اوزبکها 26 خانه
لنگر قرلوقها 25 خانه
سرجوی بالا قرلوقها 34 خانه
قره غاچ قرلوقها 20 خانه
ارلات قرلوقها 43 خانه
قزيل قشلاق قرلوقها 46 خانه
دشت ميزای قرلوقها 70 خانه
جواز خانه قرلوقها 32 خانه
داوشی و تاوه خانه قرلوقها 89 خانه
صاحب شير محمد اوزبکها 61 خانه
گله بان اوزبکها 11 خانه
کاکل بيک اوزبکها 20 خانه
لوگری اوزبکها 20 خانه
چيه خانه اوزبکها 40 خانه
يکه توت اوزبکها 80 خانه
چپ دره قرلوقها 40 خانه
چشمه گان قرلوقها 43 خانه
سرجوی پايان قرلوقها 42 خانه
چنار قرلوقها 15 خانه
چقير قرلوقها 45 خانه
چقير قشلاق قرلوقها 16 خانه
قلعه گرداب قرلوقها 23 خانه
قودوق (قديق ؟) قرلوقها 25 خانه
در قريه قزيل قلعه جمعيتی ار تورکها که تورکهای توچ ناميده ميشوند سکونت دارند. اينها 83 خانه اند.
جمعيت مخلوط تورک-ايرانی درقريه های زير سکونت دارند:
چغيان تاجک وتورک شمار خانه ها ذکر نشده است.
خواجه جرغه تو مختلط 39 خانه
آب آسيابی تاجگها و تورکها[62] -
توجه بيشتررا قبيله سيد که در قريه های گوناگون زندگی مينمايند جاب مينمايد. اينکه اين قبيله به کدام مليت تعلق دارد، حدس زدن آن مشکل است.[63] برهان الدين قريه های زيررا محل سکونت سيد ها ميداند:
لنگر 50 خانه
پنج چخ 20 خانه
سيید آباد 23 خانه
داخ پشت 30 خانه
کيشن اوزبکها و سید ها 50 خانه
کمانگر اوزبکها و سيدها 4 خانه
در دو قريه دکان کيوان (45 خانه) و پستکه (80 خانه) بيلوجيها، شايد تورکی صحبت نمايند، سکونت دارند.
يولYule در مقدمه وود (Wood) محلی را به نام کرلوغ (قرلوق) ذکر مينمايد که در حدود 20 ميل پايينتر ار رستاق موقعيت دارد (کوکشه). " اين محل ومناطق اطراف آن، به نظر ميرسد نام خودرا پس از اقامت تورکهای قرلوق درآن که زمان در تورکستان خيلی مشهور بودن و جمعيت شان نيز زياد بود، گرفته است."
چاه آب
چاه آب شهری از مربوطات رستاق است که در شمال آن موقعيت دارد. جمعيتی از اوزبکها در چهار قريه نزديک به قريه قودوق ديده ميشود. بقيه جمعيت منطقه همه تاجک اند.
ينگی قلعه
ينگی قلعه نيز از مربوطات رستاق است. جمعيت آن از افغانها و اوزبکها تشکيل شده است، اما در ساير مناطق اوزبکها سکونت دارند. جمعيت اوزبکها به 8000 تا 9000 ميرسد. هرگاه نظر به برهان الدين درست باشد در همه قريه ها به استثنای ينگی اوزبکها سکونت دارند.[64] جدول قريه ها قابل توجه خواهد بود. قريه های مورد نظر اينها اند:
ينگی قلعه 750 خانه
گلداش 20 خانه
عبدالنظر بيک 60 خانه
مغولان 45 خانه
خواجه حافظ 30 خانه
جوباشی 50 خانه
بای آبی 40 خانه
پيشکين په 50 خانه
تاش مالته بيک 20 خانه
کرکرخانه 15 خانه
خواجه بها الدين 50 خانه
دشت قلعه 100 خانه
درقت 50 خانه
بوستان 40 خانه
ملا بيک محمد 20 خانه
کفتر علی 200 خانه
کوکول (کاکل) 100 خانه
قره تيپه 30 خانه
اورتی خواجه 40 خانه
تورکمنها
قبايل تورکمنهای صحرانورد، در شمال افغانستان همراه با اوزبکها و جمعيت ايرانی نژاد يکجا زندگی مينمايند. اما برخلاف اوزبکها که بيشتر ازعناصرعناصر ايرانی متاثر گشته اند، تورکمنها در اکثر حالات خصوصيات اصلی خودرا حفظ نموده اند. تورکمنها اکثر صحرا نورد بوده به مالداری و پرورش قره قل مشغول اند، که جز عمده صادرات افغانستان را تشکيل ميدهد. به انداز کمتر به کشاورزی اشتغال دارند.
قبايل تورکمنهای ساکن افقانستان عبارتند از: سالور، ساريق، ايرساری، تکه، اليلی، قره مه و چودر[65]. اطلاعات درمورد اينها اندک است. اين قبايل دوامدار محل اقامت خودرا از افغانستان به روسيه وايران وبرعکس، طبق خواست خودشان يا دراثر فشار تغيير ميدهند. کوشش گرديده است تا اطلاعات متناقض موجود درباره آنهارا گردآوری و تنظيم نمايم. اطلاعات جداگانه تحت نام هر قبيله ذکر ميگردد.
اطلاعات عمومی درباره تورکمنهای افغانستان
بيشتر منابع موجود درباره جمعيت مجموعی تورکمنهای شمال اطلاعات ارايه ميدارند، اما درباره اينکه به کدام قبيله تعلق دارند چيزی نميگويند. نخست اطلاعات موجود درمورد تورکمنهارا تقديم ميدارم، سپس درباره هر قبيله جداگانه بحث مينمايم.
طبق نوشته هاکن (Hackin)[66] تورکمنها بيشتر در منطقه بين اندخوی، مرغاب و مرو چاق، با کوچيهای افغان، به ويژه دسته غلزايی( شکزی و اوتک) سکونت دارند.درمناطق ديگر نيز تورکمنها گزارش داده شده اند. هاملتن Hamilton ميگويد که مناطق هرات، ميمنه واندخوی باالعموم توسط تورکمنها مسکون است.[67] فورن (Furon) گزارش ميدهد که جمعيتی از تورکمنها در وادی سرخاب سکونت دارد[68]
از اطلاعات بالا معلوم ميگردد که تورکمنها تنها د رمنا طق ذکر شده بالا سکونت ندارند. تا جايی که من مشاهده نموده ام قبايل تورکمنها در تاشقورغان(تورکمن در تاشقورغان)، مزار شريف، بلخ، آقچه، اندخوی ودولت آباد زندگی مينمايند. بايد تورکمنها در همسايگی هرات نيز ساکن باشند. هولديچ (Holdich)[69] اولين نشانه تورکمنهارا، که بدون شک به سوی شرق ادامه مييابد، در چمن آباد پيدا نمود. فيض بخش موقعيت تورکمنهارا درشمال مزارشريف و سواحل دريای آمو گزارش ميدهد.[70] طبق نوشته برهان الدين[71] و ديگران تورکمنها در قته غن، بغلان و بدخشان بيشتر در اطراف اندراب، بغلان، غوری، قندوز، امام صاحب، خان آباد وتالقان ديده ميشوند. جزييات بيشتر در باره اين مناطق قبلا ذکر گرديد.
دسته بندی قبيلوی تورکمنها
قبل از بحث در باره قبايل ساکن افغانستان، دسته بندی عمومی تومانوويچ (Tumanovich) را ذکر مينمايم که در جهت دسته بندی قبايل تورکمنهای آسيای مرکزی آسانی پيش خواهد نمود[72]. کار تومانوويچTumanovich برای آنهايی که به پژوهشهای اتنولوژيکی تورکمنها مصروف اند ارزش به سزايی دارد. در مورد دسته بندی تورکمنهای افغانستان من کار وامبری (Vambery) را که توسط اريستوفAristov نيز پيروی گرديده است ، تعقيب مينمايم، با ارزومندی اينکه خود خواننده آن را با دسته بندی تومانوويچTumanovich که در زير آمده است مقايسه نمايد. پيرامون دسته بندی تورکمنهای ايران به دسته بندی هانشه (Hantzsche) مراجعه مينمايم که از يک منبع رسمی ايرانی نقل نموده است و هنوز توجه را جلب مينمايد.[73] تومانوويچTumanvich تورکمنهارا به پنج دسته تقسيم مينمايد:
يک) به اين دسه قبايۀی تعلق دارند که مستقيما از سالور-اغورجق خلف یالور قزان ميايند. از سالور اغورجق پنج قبيله جدا ميگردد:
الف) سالور:
1. قره مان
2. يلوواچ
3. کيچی آغخ
هر يک از اين سه قبيله مجددا به شش تا هفت شاخه و هر شاخه به دو تا ده شاخچه تازه تقسيم ميگردد. در سيستم قبيلوی سالور در حدود 110 نام قبيلوی وجود دارد.
ب) ساريق:
1. اله شه
- النيش
- الناخ
- اوسته
- خوجه نظاره
2. پولت شاه
- ساپی
- بيراچ
- خراسانلی
- گرزکی
- ارخاکی وغيره
هر يک ازاين قبايۀ دسته های کوچک ديگر دارند. د ر مجموع چند درجن نامهای قبيلوی در سيستم قبيلوی ساريقها وجود دارد.
ج) تکه
1. تاخته ميش
- وکيل
- بيک
2. اوته ميش
- بخشی
- سيچمز
چندين شاخه ديگر وجود دارد که تومانوويچ ذکز نکرده است.
د) يومود
1. قره چقه
- چينی آته بای
. ده دسته کوچک ديگر
- شريف جعفر بای
. سه دسته کوچک ديگر
هر گروه کوچک دو تا سه شاخه ديکر دارد ( اطلاعات بيشتر از کونولیConolly جلد اول، ص 37 تا 45، شجره جينالوجيکی ييموت، که چندين ام قبيله يومود را در بر دارد، بدست ميدهد.)
2. بيرم چولی يا اوتلی-تيمر
- اورسوقچی
- اوکوز
- سلاخ
هر کدام دارای دو تا سه شاخه ديگر است.
3. اوشاق، با هفت شاخه، که بعضی از آن دو تا سه شاخه ديگر دارد. در مجموع در حدود 140 نام قبيلوی بين يومود ها ديده ميشود.
دو) دسته دوم مستقيما از اوغوز خان جدا ميشود:
الف) چودار يا جودور
- ابدال
- مشرق
- ايکدر
- قره
- بزه چی
- بروندوق
در مجموع در حدود 50 دست قبيلوی وجود دارد.
ب) گوکلان
- کای
سه شاخه دارد
- دوبرغه
دو شاخه ديگر دارد
در مجموع دارای 78 نام قبيلوی موجود است.
ج) ختب (ختاب): به گوکلان ارتباط دارد.
د) موکری: به گوکلان ارتباط دارد.
ه) قره دشلی: نام جديد قبيله ياريز است.
- گيندالی الی، سه شاخه جانبی دارد.
- جلالی، چهار شاخه جانبی دارد.
- گوک-چاقلی، شش شاخه جانبی دارد.
و) قرقين با تعدادی شاخه های جانبی.
ز) ارساری
- اولوق
- گونش
- قره آول
- بکاول
ح) بيات
ط) اگر
ی) اوغورج الی
سه) دسته سوم دراصل تورکمن نيستند اما تورکمن شده اند:
1. آته
2. شيخ
3. خواجه
4. سيد
5. مختوم
- نورمختوم
- کالی مختوم
در مجموع 55 قبيله را شمار ميتوانيم، همه در اصل عرب اند که تورکمن شده اند.
چهار) دسته چهارم منشه اوغوز ندارند اما اکنون در جمله تورکمنها اند:
الف) سونچی
ب) نوخورلی
ج) اناولی
د) مورچه
پنج) دسته پنجم، اين دسته متشکل از قبايل نو بنياد است که منشه اوغوز ندارند:
الف) اليلی
ب) خضر يا قوتلر
ج) خضر ايلی
سالورها
بدون شک سالور مهمترين قبيله تورکمنها ست که به نام سالار، سليور يا سالير نيز ناميده شده اند. طبق نوشته وامبریVambery اين قبيله سه شاخه دارد: جلاووش يا يله واچ، کره مان يا قره مان، انه بوليغی که اين شاخه ها دوباره به شاخچه های ديگر تقسيم شده است که وامبریVambery از آنها نام نميبرد[74] اما در سفرنامه اش (ص 304) دزراين باره چنين نوشته است:
يله واچ: ياز، تيزی، سکر، اردو خواجه.
کره مان: الم، گورجيگلی، بی بوليغی.
انه بوليغی: ياشی، بوکه ره، بکشتلور، تيمور.
کوپرولو[75] با نقل از ايونوويچIvanovich [76] از سه شاخه يلوواچ[77]، از قره مان و انه بيليگی نام ميبرد:
يلواچ: 1. اردو خواجه
2. داز
3. بيک سکر
قره مان: 1. اردو جه لی
2. بيک غزن
3. الين
کيرشی آغه 1. کيرشی آغه
2. بيک اوروک
دسته بندی ديگر را وامبری از پتروشيويچ (Petrusevich) و ماروين (Marvin) نقل ميکند[78]. اين سه دسته بندی چنين است: قپچاق، دزردو (اردو؟) چودشاه ( نخستين شاخه که توسط ايوانوويچ ذکر شده که در بالا نقل گرديد.) و قره مان.
ييت (Yate) ميگويد، که سالور ها به سه ددسته تقسيم ميشوند: يله واچ، گيچاره و کره وان. آخری بدون شک قره مان است که اشتباه شده است[79].
آخرين و مهمترين دسته بندی سالورها را کارپوف (Karpov) و اربيکوفArbekov اورده اند[80]، طبق نوشته آنها قبيله سالور به سه طايفه تقسط» ميشود: کيجی آغه، قره مان و يلواچ. اينها دوباره به اوبه ( يآ اوروغ) و آنها به تيره تقسيم شده که به بير آته جدا شده ان.
نامهای اوبه (يا اوروغ) قرار ذيل است:
کيچی آغه
1. کيچی آغه
2. بيش اوروغ
قره مان
1. قره مان
2. اولم ( آلان)
يلواچ
1. داز
2. اوردی خواجه
3. اورده خود
4. يوسف
5. بير سکر
6. کيسه
7. کريم آغه
8. قورت
9. ايگری-آغير
10. قرق اويلی
11. اوروس
درمجموع 129 نامهای قبيلوی وجود دارد.
درباره سالور های افغانستان اطلاعات ما اندک است. وامبریVambery [81] دشتهای بين بالا مرغاب و ميمنه را مسکن سالورها ميداند، اما تفصيلات بيشتر نميدهد. فيض بخش[82] گزارش داده است که شبرغان محل سکونت تورکمنهای سالور بوده که وابسته به امير کابل اند، مگر جمعيت خالص تورکمن مورد سوال بوده نميتواند، زيرا درجاهای ديگر جمعيت مختلط گزارش شده است[83].
جمعيت سالور های افغانستان بر طبق نوشته ليسر (Lessar) در سال 1882، دو صد خانوار بوده که در ميمنه سکونت داشتند.[84]
اينکه از چه زمانی سالور ها در افغانستان سکونت دارند چيزی نميدانيم ، مگر بر طبق نوشته ييت[85] (Yate) بخشی از اينها در سال 1860 به سوی ميمنه رفتند و در "سرچشمه چيچکلی" اقامت گزيدند که چند ميل دورتر، در شرق جارشنبه قراردارد. ييت همچنان درباره سالور های که اجازه برگشت به ايران برای شان دراين اواخر داده شده است اطلاعات ارايه ميدارد.
ساريقها
ساريقها يا ساريکها طبق نوشته وامبریVambery [86] به پنج طايفه تقسيم ميشوند: هرزه گی، خراسانلی، عليشاه، سوختی، و بيراچ[87]. اين پنج طايفه شامل تيره های ذيل اند:
هرزه گی
1. سوغون علی
2. گولشه
3. قوشعلی قزيل
4. ّبيدن
5. قانلی باش
خراسانلی
1. قزان شی
2. مامه تای
عليشاه
1. اوسته ليک
2. اينيش
سوختی
1. داغدی قلی
2. ايردن
بيراچ
1. شانی بيگ
2. ايرکی گورم
3. سدليک
نامها وشمار اين تقسيمات با مقايسه کار قبلی وامبریVambery تفاوت زيادی نشان ميدهد.[88] تفاوتهای موجود در کار های گوناگون با ارتباط تورکمنها ايجاب مطالعات دقيق تازه، به ويژه تقسيمات قبيلوی تورکمنها و ديگر اقوام تورک ساکن آسيای ميانه را قبل از گذشتن وقت مينمايد. اينهم نامهايی که وامبریVambery ذکر نموده است:
هرزه گی:
1. ييرکی
2. جانی بيگ
3. قوره مه
4. جتن
5. چپه گی
خراسانلی:
1. بيدنگ
2. خواجه علی
3. قزيل
4. حسين علی
عليشاه ( اينجا اله شه ذکر شده است):
1. کوچيک
2. بوغه جه
3. حسين قره
4. سجاد
5. اوکين سيز
سوختی:
1. تپير
2. مومه تاغ
3. کرد
4. کدير
بيراچ:
1. قانلی باش
2. کولچه
3. سوجان
دسته بندی نسبتا متفاوت ديگر توسط ييت (Yate ) ذکر شده است با وجود اينکه خصوصيات عمده آن مانند لست وامبری است. لست ييت چنين است:
قبيله شاخه شاخچه
1. سوختی ايردن 2
چمچه 2
دده قلی 7
2. هرزه گی 6
3. خراسانلی 7
4. بيراچ 6
5. عليشاه 6
لومسدن (Lumsden )[89] قبيله ششمی را ذکر مينمايد که وامبری وييتYate نام نبرده اند، اين قبيله را دوداقلی ميگويد. من نتوانستم اين دسته را در جايی ديگر رديابی نمايم. نام هرزه گی که ييتYate بکار برده است، توسط لومسدنLumsden هزورغی آمده است. چنين مينمايد که جمعيت موجود ساريق در مناطق اطراف مرغاب و نواحی جنوب سکونت دارد. وامبریVambery [90] ساريقهارا بين ميمنه و بالا مرغاب يافت و فيض بخش[91] پنج هزار خانوار تورکمنهای ساروق را در خيمه هايی در پندی ( نزديک مرز) و 4000 را بين پندی و مروچاق گزارش داده است. طبق نوشته ييت[92] در منطقه قلعه ولی کاملا تورکمنهای ساريق سکونت داشتند که از پنجده آمده بودند. گفته شده است که420 خانهيا کيبتکه بودند که ازاين جمله 300 يآ بيشتر آن به قبيله هزره گی مربوط بود. اکثريت باقيمانده خراسانلی بودند و شمار کمی از قبيله عليشاه و بيراچ در بين آنها موجود بوده است. ييتYate ميگويد که سکونت هزره گی ها تا قراول خانه و قلعه ولی ادامه دارد.[93]
طبق نوشته هاکن (Hackin)[94] تورکمنهای ساريق در منطقه چخانسور، در جنوب غرب افغانستان زندگی ميکنند. تورکمنها دراين منطقه تاره وارد اند ودر اصل مربوط قبيله ساريق بوده آنچه از نظر مالداری و زراعت در مرغاب قديم بين بالا مرغاب و مرو چاق در شمالغرب افغانستان معمول بوده با خود به اين منطقه انتقال داده و مروج ساخته اند.
نمونه خوب دشواريهای عملی سروی پيرامون قبايل را طوری که ييت[95] Yate سرگردانيهای قبايل و نقل وانتقال آنها مينويسد، دراين مناطق کشور داريم. در اواسط قرن نزده سوختی ها از سبب جنگهای اطراف مرو به اندخوی مهاجرت نمودند. در اندخوی آنها وسايل نگهداری و ذخيره آب داشتند، از طريق دشتها، ازراه قره بل گذشتند، در حالی که به سوی ميمنه وقلعه ولی رفتند. در اصل همه تورکمنهای ساريق در پنجده سکونت داشتند، اما هنگامی که جمعيت آنها افزايش يافت به سوی جنوب، به قراول خانه و قلعه ولی پراگنده شدند. ساکنان اين دومنطقه تا زمانی که افغانستان به وجود آمد در انجا سکونت داشتند. طوری که ييت گزارش ميدهد دولت افغانی از اقامت آنها در حوالی مرز جلوگيری به عمل آورد( از سبب دشواری با قبايل داخل روسيه) و دولت تصميم گرفت تا ساريقهارا به سوی ججهار شنبه و محلات نزديک تپه های جنوب، از قلعه ولی و قراول خانه کوچ بدهد، جايی که خوبتر زير نظارت بودند و در مناطق آنها افغانها بدون دشواری جايگزين شده ميتوانستند. شايعه در مورد عملی ساختن اين تصميم با اعمال زور به حدی بود که به مجرد شنيدن آن تورکمنها آغاز به تخليه قلعه ولی نمودند و دوباره به سوی پنجده سرازير شدند. گفته شده است که از جمله بيش از 300 خانوار در منطقه در حدود 30 خانه در افغانستان باقيمانده است.
ارساريها
درباره ارساريها اطلاعات دقيق توسط کارپوفKarpov ارايه شده است. طبق نوشته او تقسيمات قبيلوی ارساريها قرار ذيل است:
1. قره بکاول
الف) قره، دارای 12 شاخه.
ب) بکاول، دارای پنج شاخه.
2. گونش، دارای شش قبيله کوچک.
3. اولوق تيپه، دارای دوازده قبيله کوچک.
وامبری[96] Vambery درسفر نامه خود ارساريهارا متشکل از 12 طايفه و تعداد زياد تيره ميداند. در کتاب (Turkenvolk)[97] بيستر بالای اطلاعات پتروسويچ Petrusevichمتکی بوده قبايل زير را مربوط ارساريها ميداند: 1) قره، 2) اولو تيپه، 3) کونيش، 4) بکاول. اما وامبری, پتروسويچPetrusevich را منبع قابل اعتماد نميداند. وامبریVambery قبيله قره تورکمنهارا جدا ازديگران ميدانست، اما بعد ها نطر خودرا تغيير داد و آن را شاخه يی از ارساريها به شمارآورد.[98] تورکمنهای ارساری بيشتر در سواحل چپ دريای آمو ساکن اند و به لب آبی ياد ميشوند.[99] ييت Yateاين نام را در باره شاخه قره ارساريها بکار ميبرد.[100]
اطلاعات دست داشته ما درباره ارساريها مربوط به وامبریVambery است که مينويسد که آنها در ساحل چپ دريای آمو، از چهارجوی تا به دور دستهای بلخ زندگی ميکنند و هولديچ Holdichميگويد که تورکمنها در مناطق وسيع جنوب آمو خواجه سالر ناميده ميشود اقامت دارند. ييت[101]Yate مينويسد که تورکمنهای ارساری در دولت آباد سکونت دارند. او حدس ميزند که ارساريها در 300 کيبتکه و خيمه سکونت دارند. شپيگلSpiegel بدون ذکر ماخذ ميگويد که در حدود 60000 خيمه تورکمنهای ارساري در خاک افغانستان وجود دارد که دارای 20 قبيۀه با تقسيمات کوچک ديگر اند. کارپوف Karpovسه قبيله دالی، قزان و تيتن را که مربوط به شاخه قره اند درداخل افغانستان ساکن ميداند.[102]
ييتYate اطلاع دلچسپ بيشری رادرباره اين تورکمنها دارد. درشمال مينگ درخت وادی سياب قيصار، هنگام عبور ييتYate دشتهای وجودداشت که پر جمعيت بود. عربها و ارساريها دران سکونت داشتند، رمه ها و مواشی آنها در چولهای غربی ميچريدند، پس از حملات تورکمنها جمعيت اين منطقه کاهش يافت واز سال 1877 بدينسو منطقه بدون سکنه باقيمانده است.[103] کارپوفKarpov در نوشته خود " اطلاعات احصاييوی فشرده درباره ارساری ساکن جنوب دريای آمو"درباره تورکمنهای ارساری اطلاعات مفصل ارايه مينمايد.[104] طبق نوشته او در تورکستان افغانی 30 تا 40 هزار خانوار ارساری سکونت دارد، که بيشتر در اندخوی، شبرغان، آقچه و مزارشريف ساکن اند. سپس او رقم 4282 خانوار را درباره آن بخش کشور که ازنزديک ديده است ارايه مينمايد، اما اين بيشتر قسمت شمال غربی بوده است. کارپوفKarpov شاخه های مردم قره را در آقچه با نامهای تغان و قره بويين و قبيله يی به نام سالتوق رادر آريالچه و شبرغان ساکن ميداند. با وجود اين قبيله سالتوق را قبيله خالص ارساری نميداند، در حالی که سالتوقها خودرا ارساری ميدانند. قبيله های پنجی، اينچکه و پريک نيز مربوط قبيله قره بوده و درتورکستان افغانی سکونت دارند.
شاخه های کوچک مربوط بکاول، سارلی و چارشنگه به تعداد قابل ملاحظه در افغانستان سکونت اختيار کرده اند. در آقچه چای که مربوط قبيله بکاول است زندگی مينمايد. احتمال دارد ارساريها ديرتر به افغانستان سرازير شده باشند. اينها در پايان قرن 17 در قلمرو خان نشين بخارا داخل شدند.[105]
تکه ها
تا همين نزديکيها تکه[106] تورکمنها، قبيله مهم ونيرومند تورکمن محسوب ميشد. نظر به موقعيت جغزافيايی تکه ها به دودسته عمده، اخل تکه و مرو تکه، تقسيم شده اند. وامبریVambery مينويسد که اخل تکه دارای 14 شاخه به نامهای کوکشه، سالق، ياسمن يا جا سمن، ميريش، شيلتک، قاغور، قره داش آجک، قره قنغور، امان شاه، سيچمز، ققشل، بوکری، قره جومای و کشوک اند. مرو تکه شاخه های پيچيده يی دارد که وامبری[107] Vamberyچنين بر ميشمارد:
1. توخته مش( همچنان توقته مش)
بيک وکيل:
- کوکشه
- امان شاه
- قان
- قنغور
- آق وکيل
- قره وکيل
2. اوته مش
- سيچمز
- بخشی.
احتمال تداخل بين شاخه های اخل تکه و مرو تکه وجود دارد مانند کوکشه، امان شاه و سيچمز. بدون شک اين حقيقت تداخل هردو قبيله از دلايل خالص جغرافيايی منشه ميگيرد. وامبری در سفرنامه اش دسته بندی متفاوتی را ارايه ميدارد. اين دسته بندی نقل ميگردد شايد در پژوهشهای آينده پيرامون سازمان قبيلوی تکه ها سودمند افتد.[108] دو دسته عمده اخل تکه و مرو تکه دارای سه شاخه يا طايفه است، که وامبریVambery در باره اين شاخه ها بااطمينان مينويسد که به شاخه ها يا تيره های کوچکتر تقسيم ميشوند:
1. اوته مش:
- کيله شو
- سلطان سيز
- سيچمز
- قره احمد
2. بخشی:
- پرينگ
- توپاز
- کورزه گری
- اله ياغوز
- تاشه جک آق سفی کاه
- مرسی
- ذاکر
- قاضی لر
3. توقته مش:
- بوک بورون
- امان شاه
- گوکشه بيک
- قره
- خار
- قنغور
- يوسف
- يازسپی
- اريق قره جه
طبق نوشته بلوکويل (H. De Blocqueville)[109] تکه های مرو به 24 طايفه تقسيم شده اند، اما تفصيلات بيشتر نميدهد.
تکه تورکمنهای که به قبايل ذکر شده بالا مربوط اند، بادرنظر داشت منابع موجود در افغانستان کم اند. در يکی از منابع تازه روسی" سرزمينهای شرقی"[110] ، مسکو سال 1936 م تکه هابا ساريقها، سالورها و ارساريها يکجا گزارش شده اند، که دردشتهای دو طرف سرحد شمالی افغانستان سکونت دارند. به استثنای يک واقعه، از سکونت تکه ها در افغانستان مطمين نيستم. فيض بخش[111] درزمان خود در حدود 30000 تورکمن توغه را که در خيمه ها نزديک سواحل دريای مرغاب ميزيستند مشاهده نمود. يول توغه را تکه ميخواند که بدون شک درست است. درباره بقيه تکه ها اينها از گذشته های دور به حملات برق آسا در خاک افغانستان شهرت دارند( در سده 19) ، که گزارشهای آن در مطبوعات آن وقت در هر نشريه پيدا ميشود.[112]
الی ليها
شماری الی ليهارا مربوط قبيله تکه ميدانند که مورد سوال است.اين موضوع بار نخست توسط بولگر (Boulger)[113] به نقل از فريه (Ferrier) ذکر شده است. بولگرBoulger مينويسد که هرگاه نوشته فريهFerrier درست باشد اليلی ها يک قبيله منطقوی نيستند وفقط شاخه يی از تکه ها بوده که درزمان شاه عباس کبير از اندخوی منتقل شداند. او اينهارا اسلاف اقشارها ميداند که نادر شاه مربوط آن قبيله است. من نتوانستم اطلاعات بيشتر و قانع کننده در باره اصل و شاخه خای اليلی ها گرداوری نمايم. ازاينرو نسبت نبودن اطلاعات کافی، اليلیها را درحال حاضر غير تکه تورکمن به شمار مياوريم.
درزمان وامبریVambery ، الی ليها در سرمينهای اطراف اندخوی ساکن بودند.[114] به اساس تخمين او ساکنان منطقه 2000 خانه بوده و در حدود 3000 خيمه دراطراف شهر يا در دشتهای حاصلخيز به شکل پراگنده موجود بوده که تورکمنها درآن ساکن اند. تعداد ساکنين منطقه را 15000 تخمين نموده است. اينها بيشتر تورکمنهای اليلی بوده با اوزبکها و تعداد کمی ار تاجکها يکجايی زندگی ميکنند. بولگرBoulger [115] تعدادمجموعی اليلی هارا در خان نشين اندخوی 12000 تن تخمين نموده است، اما ماخذ خودرا ذکرنمينمايد. تصور نميکنم الیلیها امروز در اندخوی موجود باشند. قرار نوشته ييتYate در سال ،188 الیلیها به خراسان منتقل شده اند.[116] هاملتنHamilton (1906) از مردمان الیلی در اندخوی و دولت آباد همچنان در خواجه سالار رد مرز های دريای آمو گزارش داده است.[117]
تورکمنهای کره مه (قره مه)
فيض بخش گزارش داده است که در ميمنه و مربوطات آن درزمان وی، در حدود 12000 خانوار قبيۀه قره ساکن بوده است. درآن زمان ميمنه ازمربوطات بلخ بود. او از جمعيت قره مه در قريه ايشان نيز گزارش ميدهد.[118] برطبق ونيوکف (Veniukov) قره مه تورکمنها يآ سکاريها در نواحی شرقی به طرف اندخوی اقامت دارند. تعداد اينها کم بوده، اما گفته ميشود که به غارت مسافران ميپردازند.[119] قره مه ها ، طوری که برنسBurnes ميگويد شايد با سکار يا سقارهای آمو يکی باشند. او تعداد آنهارا 2000 ذکر نموده است.[120] از اطلاعات دست داشته چنين ميبرايد که آنچه در باره قره مه ها در دست است ناکافی بوده بايد اطلاعات نو گردآوری گردد.
تورکمنهای چودار
تومانوويچ (Tumanovich) در اثرش " تورکمنها و تورکمنستان" مينويسد، که بخشهای قابل ملاحظه قبيله چودار در قلمرو افغانستان ساکن اند.[121] دراين باره اطلاعات ديگری بدست آورده نتوانستم. پژوهشهای آينده اطلاعات ما را دراين رابطه تکميل خواهد نمود.
شمار تورکمنها در افغانستان
ارايه احصاييه دقيق در باره جمعيت تورکمنهای ساکن افغانستان تقريبا ناممکن است. طبق نوشته اريستوفAristove [122] ، البته منابع احصاييوی نداشت، در حدود 80000 تورکمن در افغانستان و ايران ساکن است، که ازاين جمله 50000 تن به افغانستان تعلق دارد. در گزارش تازه ريسنر (Reysner)[123] ( سال 1929) جمعيت تورکمنها و اوزبکهای افغانستان در حدود 700000 تا 900000 تخمين شده است. در نوشته ديگر ريسنر 200000تورکمن را در افغانستان ساکن ميداند.[124] در گذشته ياوورسکی (Yavorski)[125] جمعيت اقوام کوچک افغانستان قرغيزها، تورکمنها، هزاره ها، ايرانيها، افشارها، هندو ها،يهودها وعربها را کمتر از50000 تخمين ننموده است. اين رقم بدون شک درس نيست. تلاش در جهت تيين جمعيت تورکمنها در افغانستان از سبب مهاجرت دوامدار آنها در قلمرو روسيه وايران پژوهشها را به مشکل مواجه ساخته است.
اوزبکها
اوزبکها در بخشهای شمالی افغانستان، مناطقی که اکثرا تورکستان افغانی، ناميده ميشود، سکونت دارند. اوزبکها بيشتر در شهرها و قشلاقها زندگی مينمايند، وبه تجارت، دهقانی يا صنايع دستی مشغول اند. دراينروزها اوزبکها خيلی کم به شکل کوچی زندگی ميکنند.
اطلاعات عمومی در باره تقسيمات قبيلوی اوزبکها
طبق نظر خانيکوف (Khanikov)[126]، اوزبکهای قلمرو تورکستان روسی به 97 قبيله، بر طبق خوروشکين (Khoroshkin)[127] به 72 قبيله و بر طبق لوگوفيت (Logofet)[128] به 102 قبيله بزرگ تقسيم شده اند. در زير دسته بندی اوزبکها براساس خانيکوف و لوگوفيت، بيشتر به خاطر تفاوتهای آنها، ارايه ميگردد. مانند تورکمنها دشواری مشابه درمورد اوزبکها موجود است، از سبب غير موثق بودن منابعی که تقسيمات قبيلوی اوزبکهارا ذکر نموده اند، اين مساله به پژوهشهای تازه دقيق نياز دارد. تفاوت بين تقسيمات قبيلوی اوزبکهای افغانستان وروسيه چندان بزرگ نيست. لذااراه اندازی پژوهشها دراين زمينه ارزش به سزايی خواهد داشت، اگر اين کار در تورکستان افغانی اجرا شود يا در تورکستان روسی.
خانيکوف لوگوفيت
1. منغيت منغيت (1)
الف) توق منغيت _
ب) آق منغيت _
ج) قره منغيت _
2. مينگ مينگ (102)
3. يوز _
4. قرق _
5. اونگ _
6. اونگه چت _
7. جلاير _
8. سرای _
9. قونغراد قونغراد (2)
الف) قنجاغلی قونغرات (54)
ب) اوينلی _
9 قبيله کوچک ذکر شده است.
ج) قوش تمغه لی
با 9 قبيله کوچک ديگر
د) واق تمغه لی _
با 7 قبيله کوچک ديگر
ه) قير
با 5 قبيله کوچک ديگر
10. يالچين _
11. ارغون _
12. نايمان _
13. قپچاق قپچاق (14)
14. چيچک _
15. اويرات _
16. قلماق _
17. قرتو _
18. بورلاق _
19. بوسلاق _
20. سمرچين _
21. قته غن قته غن (5)
22. گله چی _
23. کينه گس _
24. بوتراق _
25. اوزوی _
26. کبت _
27. ختای _
28. قانغلی _
29. اوز _
30. چوپلاچی _
31. توپچی _
32. اوترچی _
33. اوپوله چی _
34. جولون _
35. جيد _
36. جويوت _
37. چيل جويوت _
38. بوی ماووت _
39. اوی ماووت _
40. اره لات _
41. کرايت _
42. اونگوت _
43. کانگيت _
44. خله وت _
45. مه سد _
46. مورکوت _
47. برکيوت _
48. قوره لاس _
49. اوغلان _
50. قاری _
51. عرب _
52. ايله چی _
53. جوله گن _
54. کيش ليک _
55. گيدای _
56. تورکمن _
57. دورمن دورمن (11)
58. ته بين _
59. تمه _
60. رندان _
61. مومن _
62. يويشون _
63. بيردی _
64. حافظ _
65. قرغيز قرق قيز يا قزاق (4)
66. يويروچی _
67. جويرات _
68. بوره چی _
69. سيختيان _
70. بيتاش _
71. ياغرينی _
72. شولدور _
73. تومای _
74. تليو _
75. قيردار _
76. قرقين _
77. اغلان _
78. گورلات _
79. ايغلان _
80. جمعه بای _
81. چل کس _
82. اويغور _
83. آغير _
84. يابو يابو ( 15)
85. نارگيل _
86. يوزه ک _
87. کاخيت _
88. ناچار _
89. قوجه لق _
90. بوزان _
91. شيرين _
92. بخرين _
93. تومه _
94. نکوز _
95. مغول مغل ( 26)
96. کيان _
97. تاتار _
قبايل زير توسط لوگوفيتLogofet نام برده شده است، اما خانيکوفKhanikov ازآنها ياد نکرده است. شماره های لوگوفيتLogofet دربين قوس آمده است:
1. اوزبک (3)
2. لقه ی (6)
3. سوجانی (7)
4. قرليق (8)
5. اوته بولاق (9)
6. مرکه چی يوز (10)
7. ساری قته غن (12)
8. کينه گس(13)
- قايره سالی
- اچه مه يلی
- اباخلی
- چيخوت
9. مونگل (16)
10. تورک (17)
11. باروت (18)
12. تاز (19)
13. تيمز (20)
14. بورکه (21)
15. سرمن تای (22)
16. ساريخ (23)
17. شيشکه (24)
18. توغول (25)
19. باليش (27)
20. علی بيردی (28)
21. خواجه خوشگار (29 )
22. ملای (30)
23. خوتات (31)
24. سری مالو (32)
25. اپانی (33)
26. تنتای (34)
27. بنکيشی (35)
28. داناشی (36)
29. ايلاز (37)
30. سخاو (38)
31. جه بينش (39)
32. چال خانه قه (40 )
33. ابدال (41)
34. بوين کيسی مر (42)
35. بليقشی ( 43)
36. قره شه (44)
37. ارمت (45)
38. گنده شی (46)
39. قره بولاق ( 47)
40. قلده من (48)
41. سيمز (49)
42. انديجانی (50)
43. قندوزی (51)
44. جيلاندی (52)
45. ينگی تغان (53)
46. غزالک لی (55)
47. کلته تای (56)
48. پلوان (57)
49. چالی (58)
50. بيش تينتک (59)
51. ميريشگر (60)
52. باسيز (61)
53. بای گيلدی (62)
54. قلعه بان (63)
55. فنگانی (64)
56. کيشگينه ( 65)
57. خواجه بچه ( 66)
58. مه مای (67)
59. قوشی ( 68)
60. شير بچه (69)
61. باقيله بچه (70)
62. خزر مه مش (71)
63. سری سنگی (72)
64. فاضل ( 73)
65. قراول ( 74)
66. مه شتی (75)
67. کنه باتی (76)
68. جاوکيلدی (77)
69. زربورون (78)
70. اوز تيمر (79)
71. الله بيردی (80)
72. خواجه رمضان (81)
73. يير تيپر (82)
74. قته غن قلعه سی (83)
75. مردات (84)
76. شوراق (85)
77. خان بچه (86)
78. براق (87)
79. تولکيشی (88)
80. توغه لان ( 89)
81. ايشکه (90)
82. شيخ (91)
83. بای قشقه (92)
84. ساری باش (93)
85. سوباق (94)
86. سولدوزی (95)
87. پوکیر ه ک (96)
88. زرموخه (97)
89. ينگی گاور (98)
90. امام تيمز (99)
91. شالی تيمز (100)
92. بيات (101)
توزيع جمعيت اوزبکها در افغانستان
ياوورسکیYavorski[129] مينويسد، دربخشهای از تورکستان افغانی اوزبکها اکثريت را تشکيل ميدهند.اين موضوع بيشتر به ارتباط قندوز، اندخوی و شبرغان بوده است. اوزبکهای اين مناطق به تشکيلات بزرگ اوزبکها که اورته يوز ناميده ميشود، تعلق دارند. در قندوزو تاشقورغان اوزبکها طور عموم به قبيله قته غن تعلق دارند ( در حالی که ياوورسکی در صفحه 120 نوشته خود نظر متناقض دارد، گويا در تاشقورغان اوزبکهای قبيله مينگ ساکن اند.)، در مزار شريف و بلخ قبايل سرای و مينگ ساکن بوده، اما طبق مفمول قبايل با يکديگر مختلط زندگی ميکنند.
با بهره گيری از اطلاعات دست داشته در مورد تورکستان افغانی من موضوع را از غرب به شرق از هرات آخاز مينمايم. جمعيت تورکی زبان قته غن و بدخشان در فصل ويژه بحث گرديده است. فشرده يی از جمعيت اوزبکهای اين ولايتها در پايان اين فصل ذکر ميگردد.[130]
در شهر هرات جمعيت مخلوط افغانها، تاجکها، تورکمنها، اوزبکها، هزاره ها، يهودها وغيره ديده ميشود[131]. چنين جمعيت آميخته در شهرهای ديگر مانند ميمنه، شبرغان، اندخوی و آقچه نيز موجود است. تاجايی که من از نزديگ مشاهده نموده ام اوزبکهای ساکن در شهر مزار شريف خيلی زياد نيست. جمعيت مخلوط را دراين شهر طوری که درمورد شهرهای ديگر تورکستان افغانی ذکر گرديد، نيز ميتوان ديد.
در قريه ده ديراز نزديک سروان واوبه، خانيکوفKhanikov [132] جمعيت اوزبکهارا ذکر نموده است که از قبيله قونغرات بوده اند. در دوران قدرت محمد رحيم خان، خان خيوه، يکصد هانوار ازاين قبيله دريآی آمو را عبور نموده به اين منطقه مهاجرت نمودند.
ييت (Yate) درباره اوزبکهای جارشنبه، در غرب ميمنه اطلاعات دلچسپی دارد.[133] اوزبکهای اين محل عموما مالدار هستند، ازاينکه اوزبکهای چارشنبه خودرا اوزبک نميدانند کنجکاوی را تحريک مينمايد. اينها به اختلاط نژادهای گوناگون تعلق ميگيرند. اينها خودرا دوازده ايماق ميخوانند که به معنی دوازده قبيله کوچی ميباشد.[134] اينها در باره وطن اصلی شان و اينکه مربوط کدام قبيله اند، چيزی نميدانند. به باور ييتYate ، اينها با درنظر داشت تمايلات و اهداف شان، و با وجود تفاوت در نام ، در حقيقت اوزبک اند. در اصل نادر شاه 12000 خانوار قبايل گوناگون را دراين منطقه جابجا ساخت، در پايان شماری دوباره به محل ابايی شان برگشتند و عده يی در منطقه ماندند و شماری ديگر به مناطق ديگر نقل و مکان نمودند.
هيراک (Hirak) واديی است در زير تپه های چارشنبه به سوی جنوب، که قرار نوشته ييـتYate محل سکونت اوزبکها بوده که از قبيله مکريت[135] است که تعداد شان به 250 خانوار ميرسد.[136]
در هزاره قلعه، طبق نام آن بايد هزاره ها ساکن باشند، مگر ييتYate مشاهده نمود که نيمه جمعيـت انرا اوزبکها تشکيل ميدهند و هزاره های باقيمانده مشخصات هزاره گی خودراازدست داده به استثنای نام همه اوزبک شده اند.[137]
ييت[138] (Yate) و فريه[139] (Ferrier) از يک دسته اوزبکهای کوچی در اطراف ميمنه ذکر ميکنند، که بيشتر در دشتهای المار در غرب ميمنه سکونت دارندو وامبریVambery [140] درباره اوزبکهای کوچی و شهر نشين در ميمنه مينويسد. او جمعيت مجموعی منطقه را در حدود 100000 تن تخمين مينمايد که اکثريت اوزبکهای قبيله مينگ (مين)، اچمه يلی وداز هستند. طبق نوشته وامبری جمعيت ميمنه را اوزبکها با شماری از هراتيها، در حدود 50 خانوار يهودها، و چند خانوار هندو و افغانها تشکيل ميدهد. فريهFerrier [141] اوزبکهای شهر را 15تا 18 هزار تخمين مينمايد و بخش کوچکی از تاجکهارا نيز ساکن ميداند. برنسBurnes مينويسد که در زمان او حکمران ميمنه از قبيله وون اوزبک بود.[142]
طبق نوشته ييتYate در کافر قلعه ورباط عبدالله خان (درمنطقه خيرآباد دورترين قريه اوزبک نشين در شمال ميمنه)، بين ميمنه و شبرغان فريه هنگام عبور مردمان اوزبک را ديده است. کافر قلعه توقفگاهی در قله کوه بوده که در منطقه و اطراف آن اوزبکها ساکن اند.[143]،[144] وامبریVambery هنگام مسافرت به مناطق غرب، به سوی هرات، آخرين بقايای اوزبکها را در چيچکتو (غرب ميمنه) مشاهده نمود.[145]
در قريه خان آباد و جلاير، در شمال ميمنه تا سال 1877 جمعيتی از اوزبکها ساکن بودند، از اثر تهاجمات تورکمنها از آن سال به بعد تا حال قريه بدون سکنه باقی مانده است.[146]
سايکس (Sykes)[147] در بالا مرغاب، نزديک مرز روسيه، جمعيتی از اوزبکهارا مشاهده نموده است که با تورکمنها يکجا زندگی ميکنند، اما اوزبکها اکثريت را تشکيل ميدهند.[148]
نخستين بار فريهFerrier [149] در باره اوزبکهای شبرغان نوشت. او جمعيت مجموعی شهررا 12000 تن تخمين نمود که اوزبکها و پارسی زبانها درآن ساکن اند، اما اوزبکها دراکثريت اند. بعدتر نيدرماير[150] (Niedermayer) نوشت که در شبرغان اوزبکها و کمی هم تاجکها سکونت دارند. در قريه سلمه زار( در نقشه سليمه زار) در سه کيلومتری جنوب شبرغان،ودردو طرف دريآی سرپل، گروديکوف[151] (Grodekov) هنگام عبور در سال 1878م اوزبکهارا که در خيمه ها سکونت داشتند، مشاهده نمود، که نسبت فراوانی آب در منطقه در باغهای سرسبز کشت ميکنند. بين سلمه زار و سرپل، اوزبکهای که در کيبتکه ها سکونت دارند به باغبانی و مزورکاری مشغول اند.[152] دراين منطقه تنها يک قريه بزرک در 26 کيلومتری سلمه زار با يکصد خانه، به نام سيد آباد موقعيت دارد. گروديکوفGrodekov در اثر روسی خود" از طريق افغانستان" از قريه قرقين نام ميبرد که بين سلمه زار و جدايلق واقع است و يک قريه بدون نام، که در آن نيز اوزبکها در کيبتکه هاسکونت دارند.[153]
طبق نظر گروديگوفGrodekov شهر يا شايد قريه سرپل در حدود 3000 جمعيت اوزبک دارد.[154] طبق معمول او از جمعيـ مختلط ذکر نميکند. هاکين[155] (Hackin) مخلوطی از جمعيت اوزبکها و افغانهارا در دره دريای سرپل مشاهده نمود که افغانها اکثر غلزاژی اند. در زمان برنس در سرپل حکمرانی از قبيله اچه مه يلی شهررا اداره مينمود که به "ذوالفقار شيری: مشهور بود.[156]
گروديکوفGrodekov [157] در قريه قورچی و بلچراغ، بين ميمنه و سرپل، از اقامت اوزبکها گزارش ميدهد. که در هر کدام 300 خانه وجودداشته است. بيشتر اوزبکها دراين مناطق در خيمه ها زندگی ميکنند. طبق نوشته هولديچHoldich [158] جمعيت اوزبکها رد حدود هشت ميلی جرغان و نزديک بلچراغ، به پايان ميرسد وازآن به بعد فيروز کو هيها و کمی هم تايمنيها سکونت دارند.
درباره جمعيت اندخوی و جمعيت مختلط آن جای ديگر بحث گرديده است.[159] هنگام عبور وامبریVambery[160] در شهر در حدود 2000 خانه وجود داشت که در مجموع شهررا ميساخت. همچنان در حدود 3000 خيمه در اطراف شهر ويا به شکل پراگنده در قسمتهای حاصلخيز دشتها ديده ميشود. شمار ساکنان اندخوی 15000 تخمين شده بود. برخلاف عثمان، وامبری تورکمنها را در اندخوی اکثريت ميداند که اوزبکها و تاجکها نيز سکونت دارند. وامبری جمعيت مجموعی را 15000 تخمين نمود. به نظرف وامبریVambery صايب نبوده است، حد اقل با ارتباط جمعيت که نادرا از تورکمنها تشکيل شده بود. فريهFerrier [161] که از نزديک شهر را نديده است، اما اطلاعات را از منبع ديگر بدست آورده است، مينويسد که سه چهارم جمعيت پارسی زبانان قبيله افشار و يک چهارم را اوزبکها تشکيل ميدهند و جمعيت مجموعی را 15000 ميداند.
به نظر من اطلاعات فريهFerrier قابل اعتماد نيست، زيرا اطلاعات او دست دوم بود. اين اطلاعات تا حدی توسط برنسBurnes نيز تاييد شده است، او گزارش ميدهد که اندخوی را شاه ولی خان، تورک افشاری اداره مينمود، که قبيله او در زمان نادر دراين منطقه اقامت گزيدند.[162]
فريهFerrier از آقچه عبور نمود و تعداد اوزبکها را در منطقه 7000 تا 8000 تن يافت ودر قريه ملک در حدود 2500 اوزبک ساکن بود.[163] شمار اوزبکهای آقچه براساس گزارش (Iperial Gazetteer of India) در حدود 1200 خانوار بوده است. فريه[164] در بلخ در حدود 5000 اوزبک مربوط به قبيله قپچاق و يابو را مشاهده نمود. گروديکوفGrodekov از قريه اوگن قلعه در نزديک بلخ نام ميبرد که اوزبکها در آن ساکن بودند.[165] بخشی از اطلاعات توسط الفنستنElphinstone ج2، ص 217-234، در مورد اوزبکهای که هنگام عبور او حاکم دربلخ بودند ، درباره رسم و رواج آنها هنوز قابل توجه است. هنگام بازديد من از بلخ، پس از عبور از کوچه سياهگرد و پته کيسر، در تمام منطق از بلخ تا تاشقورغان اوزبکها، بيشتر در قشلاقها و کمتر در شهرها، سکونت داشتند. در باره تعداد و قبيله های شان اطلاعاتی در دست نيست.
طوری که قبلا ذکر گرديد در شهر مزارشريف نشانه يی از جمعيت اوزبکها نيست. اما فريهFerrier در اطراف مزار شريف هزار خيمه اوزبکها و ايماقها را مشاهده نموده است.[166]
طبق نوشته ياوورسکیYavorski ، اکثريت جمعيت تاشقورغان را تورکهای قبيله مينگ تشکيل ميدهد، همچنان اوزبکهای قبيله قته غن نيز در آن ساکن اند. ترديأی در مورد نوشته ياوورسکیYavorski نيست زيرا او مدتها در تاشقورغان زندگی نموده است. روسکوشنی (Roskoschny) مينويسد، که اوزبکهای قبيله مينگ، سورای (سورج) در حوالی بلخ و مزار شريف موجود اند. من نتوانستم در باره منبع نوشته او چيزی بدست بياورم. تا جايی که از دوران اقامتم در اينجا به ياد دارم، در آن هنگام اوزبکها در اقليت بودند.
فريه در باره اوزبکهای هيبک، در جنوب تاشقورغان مينويسد. اينها مربوط قبيله کنجالی يا کند جيلی، طوری که در چاپ فرانسه آمده است، ميباشند.[167] کسان ديگر در باره قبيله چغتای ساکن در منطقه نوشته اند.
مير عبدالکريم بخاری درباره اوزبکهای ساکن قندهار مينويسد[168]، شايد منظور او تاجران تورکستان افغانی باشد که برای تجارت به منطقه امده اند.
جنوبی ترين منطقه يی که اوزبکها را توانستم بيابم، بغلان در شمال کوه های هندو کش بود، اما درباره منشه آنها و يا سابقه شان چيزی گفته نميتوانم.
دور از امکان نيست، اينکه جمعيت اوزبکها در قسمت جنوبی هندوکش موجود باشد. برنسBurnes [169] مينويسد که سيغان در شمال باميان توسط يک اوزبک ادراه ميشد. اما در باره جمعيت اوزبکها چيزی نمينويسد، مگر موهن لالMohanlal[170] که درآن زمان به باميان سفر نموده است گزارش ميدهد، که ساکنان شهر سيغان تورک بوده و کلاه های تکه يی نوکدار به سر ميکنند. اين کلاه به کلاه دادو پانتی گدا های هندو شباهت دارد. اندکی جلوتر در دوابه، مورکرافت و تریبک (Moorkroft & Trebeck ) جمعيتی از اوزبکها را که در خيمه ها زندگی ميکردند، مشاهده نمودند.[171] اين گروه توسط ملکی از ميان گروه اداره ميگرديد. کلاه مخروطی که موهن لال Mohanlal نام برده است، شايد بورک باشد[172]، که بين اوزبکها و ديگر اقوام تورک اسيای ميانه معمول است.
طوری که ذکر شد[173]، اوزبکها در ولايات قته غن و بدخشان سکونت دارند. در قته غن اوربکها در ولسواليهای خان آباد، غوری، بغلان، حضرت امام صاحب، قندوز، تالقان، نهرين و چال و اشکمش سکونت دارند. برهان الدين در باره اوزبکهای بدخشان تنها از ولسواليهای شهر بزرگ و رستاق ذکر ميکند، اما موجوديت اوزبکها در مناطق ديگر در نظر باشد.
شمار اوزبکهای افغانستان
اطلاعات دقيقی پيرامون اوزبکهای ساکن افغانستان دردست نداريم. در مواد تازه چاپ شده در روسيه، ريسنر Reysner(1936) جمعيت مجموعی اوزبکها را در افغانستان 500000 ذکر ميکند.[174] اينها اوزبکهايی اند که در ميمنه، مزارشريف، بلخ، خان آباد، تاشقورغان و قندوز زندگی ميکنند.در همين نزديکيها نشريه ايتاليايی[175] “Gli stati del mondo” (1935) عين رقم را ارايه نموده است. سنيساروفSnesarev رقم 700 تا 800 هزار را ذکر ميکند و ميافزايد که اين رقم تخمينی است.[176] (Imperial Gazetteer of India) (1908) شمار اوزبکهارا 300000 حدس زده است واز اين جمله يک سوم آن در قته غن و کمی بيشتر به شکل پراگنده در بخشهای از بدخشان سکونت دارد.[177] بدون شک اين رقم درست نيست. در سال 1878 با نقل از گستاگنی (Castagne)ياوورسکیYavoeski مينويسد که اوزبکهای چهار ولايت ( تورکستان افغانی) در حدود 400000 است.[178] دنی[179] (Deny) تعداد اوزبکها را 200000 تخمين مينمايد، اما بعدا رقم 100000 را برای سارتهای افغانستان ارايه ميدارد، بدون شک تعداد قابل ملاحظه اوزبکها بين سارتها وجود دارد. به نظر ميرسد دليلی ندارد که جمعيت اوزبکهای افغانستان را 500000 حدس نزنيم.
قپچاقها
مشهورترين قبيله تورک، قپچاق در تورکستان روسی شناخته شده است. بيشتر به نام قبيله اوزبک گاهی هم مربوط به قزاقها ذکر شده است.[180] اين قبيله در افغانستان مشهور است، اما روشن نيست که در جمله اوزبکها حساب شوند يا قبايل ديگر. گاهی هم در جمله چهار ايماق حساب شده اند. خانيکوفKhanikov [181] مينويسد، که قپچاقها، جمشيديها، تايمنيها و فيروز کوهيها، چار ايماق را تشکيل ميدهند و استوارت قبيله پنجمی يعنی هزاره را ميافزايد.[182] طبق نظر او قپچاقها قبيله کوچکی را در اوبه تشکيل داده اند، تا جايی که از منابع ديگر ميدانيم اوزبکها در منطقه سکونت دارند.[183] فريهFerrier قپچاقها را کپچک ذکر مينمايد و قبيله يی از اوزبکها در بلخ ميداند.[184] قپچاقها در مناطق ديگر، بدون مشخص نمودن قبيله يی که به آن متعلق اند، ذکر شده اند.
فريهFerrier که در منطقه چارشنبه اقامت داشت، افشارها، جمشيديها و قپچاقها را مشاهده نمود.[185] او ميگويد که قلعه ولی در غرب چارشنبه از 230 خانه تشکيل گرديده است، جمعيت آن را شماری اوزبک بوده بقيه قپچاق ميباشد.[186] اين قبيله طی جنگها و خشونتها از بين رفته و در حدود 800 خيمه از ايشان باقی مانده است. فريه در قيصار، در شرق ميمنه، قپچاقها را ديده است[187] که با فيروز کوهيها زندگی ميگنند، هردوی اينها از قبايل خود جدا شده اند.
اوزبکهای مربوط به قپچاق در نوشته های ييتYate آمده است، که در همواريهای قيصار ساکن اند.[188] نقل آنچه ييتYate در باره مينويسد دلچسپ است:" به گونه مثال از اختلاط نژادها دراين منطقه، جمعيت قپچاق را که در حدود 600 تا 700 خانوار است در دشتها و پشت تپه های قيصار مييابيم که 12 ميل دورتر در قسمت شرق موقعيت دارد. اينها درباره اينکه دراصل از کجا آمده اند چيزی نميدانند، اين گروه يگانه نماينده اين نژاد در کشور اند. اينها دارای دو رييس اند، دو برادر به نامهای حکيم خان و کريم خان که خود را خلف چنگيز خان بزرگ ميدانند. دومی در سال 1227 وفات يافت، ممکن است اينها باز مانده صحرا نيشينان نيرو مند مروط وی باشند که در قلمرو .ی پراگنده بودند. در بالای تپخ ها بالاتر از محل قپچاقها، در محلی به نام چهار تگاو، قبيله ديگری با 300 خانه سکونت دارد، که به نام قرايی موسوم است. اينکه در اصل اينها کيها اند کسی نميداند و در اين وقت سال احتمال رسيدن به مناطق پربرف آنها ممکن است. اطلاعات بدست آمده در مورد شان اينست،که سه مير به نامهای فرحت بيگ، توره بيگ و مراد بيگ دارند، که سالها بين هم در کشمکش بودند اما بعدها اختلافات خود را با با ازدواج گرفتن دختران همديگر به نزديکان شان کنار گذاشتند و حداقل اکنون در ارامش به سر ميبرند. گفته ميشود که اينها در ظاهر به قپچاقها شباهت دارند، طوری که قپچاقها به اوزبکها خيلی شبيه اند. فکر نميکنم چيز قابل ملاحطه يی در باره اينها موجود باشد. زبان مشتورک بين اين قبايل تورکی با لهجه های گوناگون است، اما همه اينها پارسی را ميدانند و به آن حرف ميزنند."
تورکهای چغتای
ييت (Yate) هنگام عبور از هيبک مردمانی را ديد که خودرا چغتايی ميدانستند.[189] اينها در اصل تورک بودند اما به پارسی حرف ميزدند. پسانتر ها اينها با تاجکها اميزش نمودند. فريهFerrier قبلا در باره قبيله اوزبکهای کنجالی معلو مات ارايه نموده بود.[190]
برنسBurnes [191] مزدمان هيبک را مقايسه با ديگر مناطق افغانستان متفاوت يافت، او مينويسد که مردمان موجود مانند خانه ها ازهم فرق داشتند، کلاه های مخروطی به سر ميکنند نه لنگی، تقريبا همه کسانی را که ديدم، چه مسافر و چه ساکنان قريه ها بوتهای دراز نصواری به پای داشتند، زنها درمقايسه با مردها سفيدتراند.... با وجود اينکه تاتار اند.
درباره تورک بودن آنها شکی وجود ندارد. مساله قابل توجه نوشته ييتYate است، که آنها خود را چغتايی ميدانند. اطلاعات روشنی درباره تورکهای چغتای افغانستان دردست نداريم. اما ميتوان ادعا کرد که اينها مربوط دسته اصلی اوزبکها اند. اين قبيله در تورکستان روسی (زرافشان) به حيث يک قبيله اوزبک شناخته شده است[192] و بيليو (Bellew) ذکر ميکند که دسته های تورکهای چغتای نزديک مناطق غلجی ها زندگی ميکنند.[193] همچنان او دسته های مغول و تورک چغتای شاخه های منگل، جدران، جاجی، ختای وغيره را که در پوار و در مصب دريای کرم ساکن اند، نام ميبرد که هنگام حملات چنگيز و تيمور دراين مناطق اورده شده اند.[194] بدون شک قبيله جگه تای، که ييتYate نام ميبرد[195] همين قبيله چغتای است. اينها درشاباش (بين هرات و کوشن) زندگی ميکنند وتاتارهای قبيله جگه تای ناميده ميشوند. الفنستنElphinstone [196] طوري که قبلا ذکرشد، مينويسد که چغتای ها در همسايه گی هرات بسر ميبرند. با آنچه که ييتYate ذکر نموده مطابقت مينمايد. ييتYate به زيارت بابای فورخ (Furkh) بين اسياب ديو و قره باغ رفت جايی که جگه تایها قلعه قديمی قره باغ را ساخته درآن ساکن بودند ودرآنجا دفن شده بودند.[197] قبايل چغتای که بيليوBellew ذکر ميکند عبارتند از بيات در غزنی وهرات، قرلوق(کرلوغ)، چونگ ومغول تورک ( يکه، چيرکه وغيره) در بلخ اند.[198] دراين باره اطلاعات بيشتر ارايه نشده است.
قزاقها
اطلاعاتی که در شمال افغانستان گرداوری نموده ام نشان ميدهد که قزاقها در چندين قسمت افغانستان سکونت دارند. با وجود اينکه عثمان ازموجوديت قراقها در آقچه واندخوی ياداوری نمود، اما بر طبق منابع ديگر قزاقها کمی دورتر در شرق ديده ميشوند. من قزاقها را در خان آباد ديدم که ان را گزارش برهان الدين کشککی نيز تاييد مينمايد. او مينويسد، که 200خانوار آنها در قريه غرب قندوز موجود است که منطقه را چهاردره مينامند. در ميان قبايلی که برهان الدين آنهارا تورک ميداند يکی قبيله چورک است که گمان برده ميشود اصلا قزاق باشد، زيرا اينها در اردوی کوچک قزاق يکی از قبايل شناخته شده قزاق اند. شايد قبيله قرق در تالقان نيز دراصل قزاق باشد. به سوی شمال نزديک خواجه صلاح (خواجه سلار) مورکرافتMoorcroft و تريبکTrebek هنگام عبور قراقهارا ديده اند، اما تفصيلی نميدهند.[199] درفرجام وود (Wood) درباره قرغيزها و قزاقهای ساکن در شغنان وواخان معلومات ميدهد.[200] تومانوويچTumanovich [201] قزاقهای ساکن افغانستان را مربوط سه اوردو ميداند.[202]
در بسياری حالات چنين گمان برده ميشود که قزاقها و قرغيز ها توسط مسافران مغالطه شده باشند، چرا که روسها قادر نيستند هردو را ازهم تفکيک نمايند.
قرغيزها
طوری که در گذشته ذکر شد، طبق اطلاعات برهان الدين قرغيز ها در پامير سکونت دارند.[203] بر طبق نوشته او قرغيز ها در پامير کوچک محدود اند و جمعيت آنها در حدود 2000 تن بوده و کمی هم به سوی پامير بزرگ سکونت دارند. طبق نوشته وود (Wood) در شغنان نيز قرغيز ها موجود اند. منابع ديگر درمورد قرغيزها اطلاعات مفصل ارايه نمينمايد.
عثمان ازموجوديت قرغيز ها در اندخوی حکايه مينمايد.[204] دسته های کوچک قرغيز ها در بين ساکنان تورکستان افغانی ديده ميشوند، که بيشتر کوچی اند. ريسنرReysner[205] رقم 3000 را درمورد قرغيز های افغانستان ذکر مينمايد، اين رقم با رقم 2000 برهان الدين، مطابقت دارد.
قره قلپاقها
هنگام اقامتم در مزار شريف، درباره دسته هايی از قره قلپاقها که در بخشهای گوناگون تورکستان افغانی سکونت دارند، اطلاعات بدست اوردم. اينها به زبان خود حرف ميزنند که از زبانهای ديگر تورکی فرق دارد. درحدود 2000 تن از قره قلپاقها سالعای قبل توسط دولت به حوالی جلال آباد منتقل گرديدند، شايد هنوز در منطقه ساکن باشند.
قرلوقها
درمقدمه چاپ دوم سفر نامه وودWood درباره آمو، يولYule مينويسد که محلی به نام قرلوغ در دوازده ميلی پايينتر از رستاق وجود دارد.[206] بر اساس نظر يول اين منطقه نام خودرا از ساکنان خود که تورکهای قرلوغ اند، گرفته است که زمانی قبيله يی مشهور درتورکستان بود و جمعيت زيادی داشته است.
درباره تورکهای قرلوق با نقل از برهان الدين در فصل تورکهای قته غن و بدخشان، ذکر شد. برهان الدين قلوقها را در قريه گل بولاغ تالقان ساکن ميداند. همين قلوقها در درايم و تشکان ( قلغ يادشده)، شهر بزرگ در شمال فيض آباد، ودر رستاق، که لست قريه ها نيز ذکر شده است، زندگی ميکنند.
با وجود اينکه ما سه نام متفاوت قلوق و قرلوق داريم، بدون تامل همه را يکی دانسته، قرلوق را ذکر مينمايم. شکل مشکوک عبارت از قلوق است که به گفته سميونفSemenov که حرف حلقی او يا اوو را نشان ميأهد که بايد (K) راk نيز حلقی تلفط کنيم نه (q) يآ ق را. شکل قلوق به شيوه يی که مينورسکی (Minorski) تو ضيح نموده است، با صرفنظر نمودن _ر_ قبل از ساکن، حل ميشود، چيزی که در تورکی شرقی خيلی معمول است.[207]
تورکهای قرلوق که از قرن 8 به اينسو در کتيبه های اورخون و تنگ شوی چين[208]، شناخته شده اند، بعد ها تدريجا نا پديد کشته اند. بر طبق نظر بارتولدBarthold ، اين نام به حيث يکی از نامهای قبيلوی تنها بين اوزبکهای شمال افغانستان شناخته شده است. تا جايی که اطلاع دارم، اين گفته بارتولدBarthold بالای نظر وودWood استوار است، که درباره کرلوغ ذکر گرديد. از اينرو ساکنان اين منطقه را بارتولدBarthold اوزبک ميداند. با اين همه اينکار ضروری نيست. قبايل اوزبکها و قرلوقها در مناطق مختلف قته غن يکجا زندگی ميکنند. اما درنطر بايد داشت که اينها دو قبيله جدا يا مردمان مختلف اند. برهان الدين مينويسد، که قرلوقها به تورکی حرف ميزنند، برخلاف اوزبکها به اوزبکی سخن ميزنند.[209] چنين است در شهر بزرگ و در درايم وتشکان که گفته شد به تورکی حرف ميزنند، برخلاف تاجکها و هزاره ها به پارسی حرف ميزنند.[210] هرگاه قرلوق قبيله اوزبک ميبود، برهان الدين بدون شک چيزی درباره تفاوت زبانها نمينوشت.
امکان ندارد ما بقايای قرلوقهای اصلی را در بدخشان و قته غن نداشته باشيم. حتی اينها شايد خصوصيتهای قديمی زبان خودرا نسبت دور افتاده بودن محل زيست شان در نقاط دور دست جغرافيايی تا امروز حفظ نموده باشند. چنين گزارش شده است که تورکهای قرلوق در گذشته فقط دراين مناطق سکونت داشتند و در حدود العالم آمده که تورکهای خلخ (خرلوخ) در بلنديهای ولايت تورکستان، تقريبا مناطق امروزی قته غن و بدخشان زندگی ميکنند.[211] شايد پسانتر از اثر تهاجمات آن زمان به سوی شمالشرق تورکستان حرکت نموده باشند، شايد ما بتوانيم بقايای آنها را در بين قبايل که قرلوق ناميده ميشوند، بيابيم.
ناممکن به نظر نميرسد که ما نشا نه های تورکهای قرلوق را در مناطق ديگر افغانستان رد يابی نتوانيم. گفته ميشود که قرلوقها بخشهای از اردوی مغولهای هند را تشکيل ميدادن که در سده 13 به بعد هند را فتح نمودند. هنگامی که تيمور هند را تسخير نمود بخشی از قشون خودرا رد هند کذاشت که قرلوقها نيز در ميان آن بودند. اينها در هند باقی ماندند و قلمروی را که در دست داشتند هزاره ناميده ميشد يا شايد به صورت درست هزاره قرلوق ناميده ميشود.[212] اين تورکها از قلمرو افغانستان کنونی نيز پراگنده شدند ودر هند سکونت اختيار نمودند. در ولايت مرزی شمالغرب هند، حتی امروز هم قبيله کوچکی از تورکی زبانها موجود اند، برای تاييد اين موضوع بايد گفت که حدس زده ميشود که اينها قرلوقهايی اند که توسط تيمور به هند آورده شده اند.[213]
تورکها در شرق افغانستان
اطلاعات ديگری درباره جمعيت تورکی زبانها يا رد پای آنها در افغانستان دردست است، اما اينکه به کدام مردم تورکی زبان يا قبيله متعلق اند، ذکری نشده است. راورتی (Raverty) درمورد تورکهای شرق افغانستان اطلاعات بدست ميدهد. او مينويسد که " مسير قابل ملاحظه بين کابل و پشاور وشمال دريای کابل، همچنان شرق سلسله کوه های سپين غر، تا ورود افغانها دراين منطقه توسط تورکها مسکون بود. اين موضوع را موجوديت نامهای تورکی متعدد مناطق و زبان تورکی تاييد مينمايد."[214] مانند شماری از قبايل افغان مثلا غلجی[215] بايد منشه تورکی بعضی قبايل را دراين منطقه در نطر داشته باشيم. پژوهشهای جديد با روشن ساختن مطالب مهم در اين زمينه، به همين گونه درباره کوهستان وکوهدامن که بعدتر ذکر ميگردد، کمک خواهد نمود.
راورتیRaverty در جمله مناطقی که که تورکها درآن ساکن اند، از ننگرهار مربوط جلال آباد نام ميبرد.[216]
تورکها در کوهستان
برنسBurnes [217] در اثر خود کابل (1842) در باره بومیهای کوهستان معلومات ميدهد. "شماری ازآنها به مردمان آنسوی کوه ها شباهت قوی دارند واين سنتی را به ما ميرساند که اينها در زمان تيمور به اين قسمتها گذشته اند. در چندين منطقه اينها با تورکی مغلوط حرف ميزنند و درميآن قريه ها دراين منطقه دو قريه به نامهای توغ ويردی و توغ بوغه موسوم اند. نميتوان بالای نوشته برنس Burnes زياد مطمين بود، اما اين موضوع بايد طور دقيق پژوهش گردد. آيا ما توانسته ايم قبايل تورکی زبان را که کاملا زبان اصلی خودرا در کوهستان وکوهدامن ازدست نداده باشند پيگيری نماييم. گفته برنسBurnes که تورکها در کوهستان ساکن اند توسط ميسن[218] (Masson) تاييد گرديده است. او مينويسد با مراجعه به جهانگشایی ماهيگير تيمور، ساکنان خواجه خدری در حال امتنان از پدرکلانهای شان که سکونت خودرا در منطقه مديون انها هستند، در مورد اسلاف خود سخن زده خودرا تورک ميدانند وتنها ساکنان کوهستان اند که به تورکی حرف ميزنند.
قراين ديگر برای ثبوت تاثيرات تورکها در منطقه نام جاها ميباشد. در ميان نامهايی که ميسنMasson ذکرنموده است نامهای زير به نظرم تورکی اصيل اند ( همه در اطراف کانالی فرار دارند که از توتوم دره ميايد): يورچ، توکچی و جگده ليک.[219] اطلاعات بيشتر در فصل نامهای مناطق با منشه تورکی داده شده است.
تورکهای دره کوهدامن
طبق نوشته وود[220] (Wood) هنگامی که بابر افغانستان را فتح نمود، شماری از نفرات خودرا در کوهدامن، واديی در شمال کابل که از آن توسط کوتل خوردی که از شهر چندان دور نيست، جدا گرديده است، جابجا ساخت. وادی کوهدامن حاصلخيز است و بدون شک اين موضوع سبب گرديد بابر عساکر خودرا درمنطقه بگذارد.[221] در زمان وودWood اخلاف اين تورکها از جمله مردمان سرشناس اين منطقه بودند، هنگام گفتگو با يکديگر به تورکی سخن ميگفتند، با وجود اينکه زبان پارسی، زبان ارتباطی با همسايه های شان بود. در زمان اقامتم در کابل ار باره گفته های وودWood چيزی نميدانستم، لذا قادر نبودم موضوع همشهريان بابر را از نزديک بررسی نمايم، يا اينکه آنها در اين روز ها پيگيری شده ميتوانستند.
قزيل باشها
نادر شاه از ايران که در اصل تورک بود[222] به قبيله تورکمن افشار تعلق داشت، از سال 1736 به بعد به افغانستان و هند هجوم آورد. سربازان تورکی الاصل او به حيث گارنيزون در مناطق فتح شده مانند کابل، هرات و ديگر جاها جابجا شدند. بر اساس نوشته بيليو[223] (Bellew) نادر شاه در حوالی 1737 در حدود 12000 قزيل باش را به صفت چنداول يا محافظ عقبی در کابل گذاشت. پس از مرگ نادرشاه اينها به منزله رشته نظامی در کابل باقی ماندند و بازماندگان آنها هنوز در منطقه مشخصی از کابل زندگی ميکنند، که چنداول ناميده ميشود. اين قزيل باشها در مناطق خود به حيث جامعه پارسی زبان بت مذهب شيعه در مقابل ساکنان اصی منطقه با مذهب سنی زندگی مينمايند. اينها از بخش عمده جمعيت مجموعی شهر نمايندگی ميکنندو در مسايل سياسی محلی تاثير و نقش برجسته دارند.
اين سربازان تورک نژاد نادرشاه در اصل آن بخشی از جمعيت افغانستان را تشکيل ميدهند که هنوز به نام قزيل باش ياد ميشوند.[224] اينها مربوط به مردمانی اند که در ايران، قفقاز و تورکيه شناخته شده اند. طور عمده در شهرها[225]، به ويژه کابل و هرات، اقامت دارند.[226] ( طبق نظر الفنستنElphinstone [227] در اطراف اين شهر ها زندگی ميکنند.) اينها ميرزاها( نويسنده) بودند و برای دولت افغان و در محکمه شهر کابل تا مرگ حبيب الله خان کار ميکردند (1919). همچنان اينها به معامله و تجارت و صنايع دستی مشغول اند. چنين معلوم ميشود که اينها در اين اواخر کاملا به زبان پارسی صحبت مينمايند، اما طبق نظر الفنستنElphinstone هنگام صحبت با يکديگر با زبان اصلی شان تورکی سخن ميگويند.[228] اين موضوع توسط ويگنی[229] (Vigne) نيز تاييد شده است. او ميگويد که مکالمه با افغانها به پشتو بوده و با قزيل باشهای کابل و مهمانان تورکستان به تورکی است.
قزيل باشهای ايرانی در اصل از هفت قبيله متشکل بودند ( بدون ترديد با منشه اصلی تورکمن) بر طبق نظر مالکم[230] (Malcolm) استاجلو، شاملو، نيکالو، بهارلو، ذوالقدر، کوجر (قاجار) و افشار اند. هر يک اينها هفت قبيله زير فرمان خود داشتند، اما به نظر مالکم اين موضوع دررابطه به قبايل اصلی نبوده، بلکه مربوط به شاخه ها يآ تيره های فرعی ميباشد.
الفنستنElphinstone [231] مينويسد که در بين شاخه های قزيل باشهای کابل چنداولها ( چنداول در کابل) يا جوانشير ها و مراد خانيها اند که اين نام را از سرکرده درانی که زمانی رهبر آنها بوده، گرفته شده است.
يگانه تذکر درباره قزيل باشهای خارج از شهر توسط الفنستن[232] Elphinstoneو هاکين[233]Hackin بوده است. اينها دسته کوچکی از قزيل باشهارا در دره فولادی مشاهده کرده اند.
شمار قزيل باشهای افغانستان
در مورد قزيل باشهای ساکن افغانستان ارقام دقيقی دردست نيست. بالاترين رقم را بيليوBellew[234] ذکر نموده است که دو صد هزار است. اريستوفAristov [235] صد تا صد و پنجاه هزار و کين[236] (Keane) 150000 ذکر نموده اند. هوارت[237] (Huart) رقم 75000 راذکر مينمايد، در حالی که امپريال گزيتی اف انديا (Imperial Gazetteer of India) شمار قزيل باشهارا کمتر از 50000 ميداند و شويگر[238] (Schwager)12 تا 15 هزار را حساب مينمايد. در منابع روسی[239] رقم دوصد هزار ( عين رقم بيليوBellew) ذکر شده است که بدون شک مطمين نيست، اما مولفی گمنام قزيل باشهارا فقط 12000 خانوار تخمين مينمايد. اين گفته اخير شايد اساس گفته شويگر Schwagerباشد وعقيده سايرين براين است که تعداد قزيل باشها فقط 12 تا 15 هزار است.
هزاره و ايماق
حقيقت روشن است که در افغانستان مردمانی که در اصل مغو ل اند و هزاره ناميده ميشوند سکونت دارند.[240] اينها عمدتا در مناطق مرکزی کشور سکونت دارند، اما درشمال وهم در مناطق مرزی ايران و تورکستان روسی نيز موجود اند. ادعا شده است که اينها اخلاف مغولهایي اند که در قرن 13 در اين مناطق ساکن شدند. نظر به تعلقات شان هزاره ها، بربری هم ناميده ميشوند و به دودسته عمده تقسيم ميشوند: دايکندی در همسايگی هرات و قلعه نو و در خراسان ايران؛ ودومی دايزنگی[241] که بين هندوکش، کوه بابا و هلمند زندگی ميکنند.[242] همچنان چهارايماق "چهار قبيله" را داريم که طبق نظر مارکوفسکی[243] (Markovski) و ديگران قبل از وی، به چهار دسته تقسيم شده است: جمشيد دراطراف کشک؛ فيروز کوهی در مرغاب عليا؛ تايمنی در جنوب هريرود و در غور؛ و تيموری در کوه های غربی افغانستان سکونت دارند. ازآنجايی که هدف اين نوشته بحث درباره تورکهای افغانستان است، درباره قبايل با منشه مغولی بحث نميکنم. اما نکاتی رااز نشريه های موجود درباره آنها ياداوری مينمايم.
در مورد اينها از منبع زير اطلاعات بدست داريم: ييت (Yate) در برتانيه وروسيه، زير عنوان قبايل ايماق هزاره های بربری، چهارايماق، فيروز کوهیها، هزاره ها، جمشيدی ها، تايمنی ها، تيموری ها؛ در افغانستان شمالی، ييتYate عنوان ايماقها، فيروز کهی ها، هزاره ها، جمشيدی ها، مغولها، تايمنی ها؛ لومسدن Lumsden ص562، ساکنان جمشيدی کشک اطلاعات مهم در باره هزاره ها و ايماقهای قته غن و بدخشان در نوشته هاس برهان الدين قابل درژآفت است که در جای ديگر ازآن ژاد شده است. فريهFerrier، سفرهای کاروان ص194-195، درباره تقسيمات هزاره ها و چهار ايماقها وود ص 127 با جدولی دسته بندی هزاره ها؛ اطلاعات بيشتر با نقل از شپيگلSpiegel ص 343-349؛ يولYule، اوراق مربوط به منطقه عليآی آمو، با تذکرات درباره ولسواليها، شهرها، و قشلاقهای که هزاره ها وايماقها درآن ساکن اند. بيليوBellew، نژادهای افغانستان ص113 تا 117؛ راورتیRaverthy درباره تورکها، تات تارها و معولها؛ پرين (Perrin)، افغانستان ص317 تا 412 اي»اقها وهزاره ها؛ برنسBurnes، کابل ص228 تا 233 قبايل هزاره با مقاله فوق العاده توسط ليچ (Leech)، ميسنMasson، گزارش سفر های گوناگون جلد1-4، 1844 وغيره.
درباره زبان مغولهای افغانستان بار نخست واندر گيبلنتز (C. Von Der Gabelentz)[244] نوشت، او مطالعاتی درباره واژه های گردآوری شده توسط ليچ[245] (Leech) نمود. بعدتر رامشتد (Ramstedt)[246] نمونه هایی از بوميان شمالی افغانستان را گردآوری نمود. روشن است که زبان گفتاری آن وقت هزاره ها معولی بود، اما با عناصر ايرانی مخلوط شده بود. ما دلايل زيادی داريم تا ادعا کنيم که اکثريت هزاره های زمان ما کاملا ايرانی شده اند و پارسی حرف ميزنند.
اطلاعات عمومی ما درباره هزاره ها و چهار ايماقها ناکافی است . قبل از همه اين موضوع که ايا بقايای تورکها بين شان وجود دارديا نه، مورد مطالعه قرار گيرد. در بسيار حالات تفاوت اندکی در عادات ورسوم زندگی تورکها و چهارايماقها و هزاره ها ديده ميشود.[247] من ماخذ لانگورت ديمس (H. Longworth Dames)[248] را پيدا نتوانستم که ميگويد "چهار ايماقهای تورکی گوی سنی هستند و برخلاف هزاره های پارسی گوی شيعه اند". گفته نميتوانم که اين نظر درست باشد. بيليوBellew نظر محتاطانه دارد و ميگويد که به استثنای شماری از قغات تورکی، اينها کاملا زبان مادری خود راازدست داده اند و به عوض آن به پارسی لهجه سده سيزده حرف ميزنند و مذهب شيعه را پذيرفته اند.[249] ودر اين رابطه از اطلاعات برهان الدين درباره جمعيت قته غن و بدخشان معلوم ميگردد که اصطلاح منگول يا مغول دقيقا به هزاره ها اطلاق نميشود، بلکه برای مردمان تورکی گوی نيز اطلاق ميگردد.
نام جاها که نشاندهنده جمعيت تورکی زبان يا بقايای شان است
مردمان گوناگون افغانستان طوری به هم اميزش يافته اند که تعيين مرز بين اين اقوام و زباهای شان کاريست بس دشوار. اين مساله، طوری که قبلا اشاره شد، از مورد تورکستان افغانس صدق ميکند. برای براورده شدن اين هدف بايد به نامهای مناطق مراجعه نمود، تلاش نموده ام تا خط فاصلی را برای نشان دادن مسطر انتشار تورکها شمال افغانستان، با همکاری خود انها ترسيم نمايم، مگر به نتيجه منفی آن بايد اعتراف نمايم. اينکار ازسبب نا مکمل بودن نامهای مناطق در نقشه ها بوده است ونامها به صورت عموم قابل اعتماد نيستند. اين نامها هيچگاهی توسط زبانشناسان ماهر گرداوری نشده است. از سوی ديگر در بعضی حالات، مناطقی وجود دارد که دو يا بيشتر نام دارند که از سبب اختلاط جمعيت گوناگون آن به وجود آمده است (تورکها وايرانيها).
در قته غن وبدخشان عناصر تورکی زبان شيوه نامگذاری شان اغلب روشن است. با اتکا به برهان الدين در فصل مربوط، نامهای مناطقی را که به تورکی بود در اين ولايت يادآوری نمودم. به گونه مثال نامهای قريه جات مربوط نهرين تقريبا همه کلمات تورکی دارند و يا تورکی اصيل اند.[250] در بعضی حالات با سود بردن از اطلاعات برهان الدين پيرامون نام جاها بين مناطق و قبايل تورک آنها ميتوان ارتباطهايی را يافت. مثلا ايله چولاق[251] در نهرين يا قبيله ايله تورک شايد ارتباط داشته باشند و يا قرغن که در خوست وفرنگ شناخته شده است.[252] اينکه بقايای اين قبيله را در نهرين يافته ميتوانيم يا خير، بايد مطالعه گردد. به نظر من با در دست داشتن اطلاعات موجود، امکان راه اندازی پيروزمندانه پژوهش نامهای مناطق قته غن وبدخشان موجود است، طوری که جمعيت تورکی زبان يا بقايای انها را نشان داده بتواند.
در تورکستان افغانی نتيجه گيری درباره موقعيت مردمان تورک با درنظر داشت نام مناطق خيلی دشواراست. ما نقشه های خوبی دردسترس نداريم و نامهای نقشه های موجود هم به ارتباط کارهای جهانگردان مختلف، قابل اعتماد نيست. زمانی وامبریVambery کوشش کرد تا نامهای مناطق اطراف هرات را در اثرش" نامشناسی جغرافيايی مناطق مورد بحث بين هرات ومرو"[253] تجديد نظر نمايد، مگر نتيجه يآ اطلاعات تازه يی را درقبال نداشت.
به نظر من اگر ناممکن نباشد، کاری دشوار خواهد بود، تا پيرامون محل بودوباش تورکهای شمال افغانستان در زمانهای گذشته، با بهره گيری از نام منطق به نتيجه مثبتی برسيم. شايد ممکن باشد تا خط مرزی جنوب را هندوکش بدانيم و نام مناطق را بر اساس نامهای تورکی آنها که توسط تورکها در گذشته مسکون بوده است، نشانی کرد. به منظور تهيه کرونولوژی انتشار تورکهای افغانستان اين تلاش، خيلی کم ارزش خواهد بود، زيرا تورکها در همه مناطق اين کشور اقامت داشته اند.
درمناطق ديگر افغانستان، نام جاها به حيث مبدا پخش شدن تورکها در گذشته های دور، ارزش عمده خواهد داشت. اين بيشتر به ارتباط مناطقی است که قبلا اشاره شد و در اطراف کابل، در کوهدامن وکوهستان ميباشد. نامهای جاها دراين مناطق بايد به دقت زياد گردآوری وثبت گردد، زيرا دراينجا ( و احتمالا جاهای ديگرکشور) شايد ما بقايای تورکها ومغولهارا بيابيم که پس از سده سيزده هند را مورد تهاجم قراردادند.
[1] .. ملاحظه شود، پيشگفتاراثرمن " متنهای اوزبکی از تورکستان افغانی" 1938.
[2] . ايوانف، يادداشتها درباره اتنولوژی خراسان، ص 144.
[3] . به گونه مثال هيبرتن Habbertonروابط انگليس و روسيه در ارتباط به افغانستان 1837 تب 1907 (1927) ، راولنسن ( Rawlinson ) روسيه و برتانيه در شرق (1875)، فصل 4، با اطلاعات ارزنده در باره سفر اسيا، ماروين ( Marvin ) آسيای مرکزی (1885، کورزن ( Curzon ) روسيه در آسيای مرکزی (1889)، هولديچ Holdich، دروازه های هند، بازگو کننده تاريخ (1910) فصل 3-17 تاريخ سياحت افغانستان.
[4] . Bibliografiya Avganistana
[5] .ZMDG, Bd 91:3, 1937
[6] . Curzon, Rusia in Central Asia, 2nd Ed. 1889
[7] . Trinkler, Afghanistan, 1928
[8] . Jivaya starina,1989
[9] .Jivaya starina, 1896
[10] . Iven, Vom Pandschir zum Pandsch, p. 160
[11] .Indo-Iranian frontier languages. 1-2. 1929-38
[12] . Pamir Dialect. 1933. Cf. further Deutsche im Hindukusch, p. 247 sq.
W. Lentz, Spraschwissenschaftliche und volkerkundliche Studien in Nuristan.
[13] . Bellew
[14] .Jarring
[15] .Jarring
[16] . Roskoschny , Hamilton, Niedermayer: Handbuchder geographischen Wissenschaft: Vorder- und Sudasien,
[17] . Marvin, Grodekoff
[18] . همچنان مقاله ارزشمند يول ( Yule) يادداشتها پيرامون مناطق عليای آمو 1872، با اطلاعات ارزنده با نقل از کزارش پاندين من فول ( Manphu lPandit ) در باره بدخشان، وسفر فيض بخش از پشاور تا کابل، بدخشان و پامير به کاشغر، برای جغرافيای عمومی منطقه ديأه شود گيگر (W. Geiger) 1887 ، گرچه کهنه شده اشت و »منايف ( Minaev ) با بيبليو گرافی.
[19]. برهان الدين، ص18، خان آباد توسط وود ( )نيز شرح گرديده است ص 150.
[20] . برهان الدين ص 27.
[21] . برهان الدين ص28،
[22] . برهان الدين ص
[23] . برهان الدين ص35، نام قبيله درترجمه روسی ايله تورک و قرغان است. اميدوارم نوشته آن درست باشد زيرا نسخه پارسی کتاب برهان الدين را بدست آورده نتوانستم.
[24] . برهان الدين ص39.
[25] . برهان الدين ص40.
[26] . تشريحات توسط Wood، ص256.
[27] . برهان الدين ص 47.
[28] . جمعيت اوزبک حضرت امام توسط وود تشريح شده است: ص257.
[29] . برهان الين ص49.
[30] . سالنامه انجمن شرقشناسی سويدن 1937.
[31] . قبلا ذکر شد، توشط الفنستنElphinstone 2، ص200.
[32] . همچنان توسط وود ذکر شده است، ص138، ص141.
[33] . برنس، سفرها 1، ص228.
[34] . برهان الدينف ص 50، نوشته او (ص55) درباره قرغيزهادر قندوز شايد درست نباشد. به نظر من رهان الدين قرغيز و قزاق را به آميخته است. گفته شده است که قرغيزها شکارچيان ماهر هستند. آنها پس از بخارا و اندخوی، پوستين ميسازند.
[35] . اريستوف، ص385.
[36] . يگانه تلاش برای تشريح رسم ورواج اوزبکهای اين منطقه و از ساير مناطق توسط داکتر لارد همسفر برنس بوده است. (برنس، کابل، ص197-203).
[37] . وود ص269
[38] . برهان الدين ص 62، تالقان در اثر وود ص
[39] . الفنستن ص 200
[40] . مورکرافت و تری بک ص482
[41] . مير عبدالکريم بخاری، تاريخ آسيای مرکزی ص 262، ميناس بايد در اصل قبيله قزاق مناس باشد که توسط اريستوف ذکر شده است ص 352، 424، 427.
[42] . اريستوف ص 352، 424، 427.
[43] . اينجا تنها مغول ذکر گرديده است، تفاوتی بين هزاره يا ايماق ذکر نشده است، چنين مي نمايد که مغولها در تالقان زياد باشند. گفته شده است که مغولها در قرا مه می، کله چه، سرخ، آق لای ساکن بوده مجموعا 128 خانه اند. برهان الدين ص 59.
[44] . برهان الدين ص 65-66.
[45] . برهان الدين ص64.
[46] . تلفظ نام قريه دقيق نيست، در اصل دری اصل دری آن خوانا نبود. يادداشت سميونف.
[47] . عين قبيله که قبلا به نام برکه ذکر شد.
[48] . برهان الين ص191.
[49] . يول، يادداستها در باره منطقه عليای آمو ص 448.
[50] . وود ص191.
[51] . برهان الدين ص 101.
[52] . ارهان الدينف ص 104، اترنجی ها طبق نوشته قبلی در اصل بايد تورک باشن، وود ص 252، نيز در باره جمعيتی از تورکها در ارگو مينويسد.
[53] . وود ص 161.
[54] . وود ص 161 و162.
[55] . برهان الدين ص 108.
[56] . برهان الدين ص 111 و112.
[57] . تقسيم معمول پامير را يول Yule بدست ميدهد که از سوی جغرافيدانان ارايه شده اشت. در پامير شش بخش موجود است: 1) پامير علی چور، 2) پامير خورد، 3) پامير کلان، 4) پامير خرگوشی، 5) پامير ساريس، 6) پامير رنگ کول. پامير خورد را مورگن (Morgan) چنين تشريح مينمايد:و ادی طويل، هموار، سرسبز است، طول آن 2-4 ميل، دردو نهايت توسط تپه های مايل به آن احاطه گرديأه است. طول آن از جنوب تا وادی آقتاش تابه شش ميلی غرب درياچه، در حدود 58 ميل است.
مورگنMorgan پامير بزرگ را چنين تشريح مينمايد: نزديک پامير خورد قرار دارد، وادی هموار وسرسبز است، وسعت آن يک ميل بوده توسط کوه های با ارتغاع 5000پا احاطه شده که بالای درياچه ويکتوريا ( سری کول) به گفته مردم محلی کول پامير کلان، ازسطح بحر 13950 پا ارتفاع دارد…. ( مورگن، پامير، نقشه سياسی و جغرافيايی، همراه با 2 مقاله و نقشه.)
[58] . نسبت ارتفاع زياد از سطح بحر بيماری کوه، توتاق بسيار معمول است. بيماری به شيوه مخصوص با خوردن پنير خشک شير گوسفند که قروت گفته ميشود درمان ميگردد. برهان الدين ص163.
[59] . برهان الدين ص199.
[60] . برهان الدين ص 200.
[61] . Bathoux, Le badekchan(1929) P.1092, Roustak est people d’Uzbeks
[62] . برهان الدين ص 210.
[63] . طبق نظر گروديکوفGrodekov اينها عرب اند. (ماروينMarvin ، سفر نامه گروديکوف ص116.)
[64] . برهان الدين ص213.
[65] . مير عبدالکريم بخاری، تاريخ آسيای مرکزی، ص258، از قبيله جار سينگوی در اطراف هرات نيز نام ميبرد.
[66] . هاکنHackin ، در پرشيا وافغانستان، ص 360، بالا مرغاب با جمعيت مختلط افغان، تورکمن و اوربک، نظر سايکس (Sykes ) يادداشتها ص 330، درباره تورکمنهای ميمنه مينويسد.
[67] . هاملتن Hamilton، افغانستان ص263.
[68] . فورنFuron، از هندوکش به کابلستان ص 39.
[69] . هولديچHoldich ، کميسيون مرز افغان، ص 280.
[70] . يولYule ، يادداشتهای منطقه عليای آمو، ص425.
[71] . برهان الدين، ص27 و 15.
[72] . تورکمنستان و تورکمنها، ص 83 (1926). همچنان کارپوف Karpov (19925)، کارپوفKarpov (1939).
[73] . هانشهHantzsche ، توپو گرافی و احصاييه تورکمنهای پرشيا، 1922. همچنان شپيگلSpiegel (1862) Eranische alterthumskunde, I,p. 740, دراينجا ميتوان از کارهای روسها در مورد دسته بندی قبايل تورکمنها يادکرد که قابل بحث دراينجا نيست مثلا موراويفMuraviev ، (1868)Reise Turkpmanien ص78-79، و وينجوکوWenjukow , ص474 و بيبليو گرافيهای ذکر شده در فصل بيبليو گرافيها ديده شود.
[74] . وامبری Das Turkenvolk ص399.
[75] . Enz. D. Isl. Art. Salur
[76] .از نسخه چاپ نشده محفوظ در کتابخانه انجمن جفرافيایی روسيه و زير عنوان "Us et coutumes des Turkmenes-Salores d’apres les etudes faites en 1892-1893, " (به روسی،کستگنیCastagne ص66, n2
[77] . دليلی برای تغيير يله واچ به اله واچ وجود ندارد طوری که توسط کستگنیCastagne ص66 چنين شده است.
[78] . وامبری Das Turkenvolk ص 399.
[79] . ييتYate ، برتانيه وروسيه، ص 302.
[80] . کارپوفKarpov و اربيکوفArbekov ، تورکمنهای سالور، 1930، ص 27.
[81] . وامبریVambery، سفر نامه ص 263.
[82] . يولYule ، يادداشتها، ص 454.
[83] . ديده شود ص 60.
[84] . ماروينMarvin ، روسها در دروازه های هرات، ص112.
[85] . ييتYate ، انگلستان و روسيه، ص301.
[86] . وامبریVambery، Das Turkenvolk ص 397، همچنان کستگنیCastagne ص66.
[87] . اين سه تقسيمات آخری را وامبریVambery ، در سفرنامه ص 305 اله شه، سوختی وبيراج ذکر نموده است. اريستوف ,Zamejke ص415 نامهای مشابه وامبریVambery را اورده است Das Turkenvolk.
[88] . وامبریVambery ، سفرنامه ص 304 و 305.
[89] . لومسدن Lumsden ص 566، ص562، اطلاعات عمومی درباره ساريقها در بعضی نواحی کشور ميدهد. همچنان هولديچHoldich ، کمسيون مرزهای افغانی، ص 280.
[90] . وامبریVambery سفرنامه، ص 255.
[91] . يولYule ، يادداشتها، ص455.
[92] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص293.
[93] . ييتYate ، افغانستان سمالی، ص187.
[94] . هاکنHackin ، درايران وافغانستان، ص356، ص362.
[95] . ييتYate ، افغانستان شمالی ، ص 189.
[96] . وامبریVambery ، ص 303.
[97] . ص 399.
[98] . ماخذ قبلی ص 401.
[99] . وامبری Vambery ، سفر نامه ص 300، به شکل لباب تورکمن آمده و هم ( ).
[100] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص131.
[101] . ييتYate ، افغانستان شمالی ص 234، تومانوويچ ص 86، مينويسد که شمار قابل ملاحظه ارساريها در افغانستان موجود اند. ستوارتStuart ( سرزمين تکه تورکمنها، ص534) مينويسد که با موجوديت 75000 خيمه يا 375000 تن در جنوب ساحل آمو رقم قابل ملا حظه تورکمنهای ارساری است.
[102] . شپيگلSpiegel ، جلد 1، ص 351.
[103] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص231 و 232.
[104] . کارپوفKarpov ، ص278-280.
[105] . وامبری Vambery، سفر نامه، ص231.
[106] . من تکه را به تککه استعمال نمودم کارپوف و تومانوويچ نيز چنين کرده اند.
[107] . وامبری (Vambery) ص 397.
[108] . وامبری Vambery، سفر نامه، ص305 و 306.
[109] . يادداشتهای درباره صحرا نوردان تورکستان ( )
[110] . بولگرBoulger ، انگلستان و روسيه، 1، ص 222-223.
[111] . يولYule ، يادداشتها، ص455.
[112] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص 177، ماروين، مرو.......
[113] . بولگرBoulger ، برتانيه وزوسيه، ص222و 223.
[114] . وامبری Vambery ،سفرنامه، ص24؛ ستوارت ص
[115] . بولگرBoulger ص 222.
[116] . ييتYate ، برتانيه و روسيه، ص252.
[117] . هاملتنHamilton ، افغانستان، ص.264.
[118] . يولYule ، يادداشتها پيرامون مناطق عليای آمو، ص 454.
[119] . ونيوکفVaniukov ، ص 477.
[120] . برنسBurnes ، سفر های بخارا، ص253.
[121] . تومانوويچTumanovich ، تورکمنها و تورکمنستان، ص 85.
[122] . اريستوفAristov ، ص420، همچنان
[123] . ص 21.
[124] . افغانستان ص 269.
[125] . ياوورسکیYavorski ، ص231.
[126] . خانيکوفKhanikov ، ص 58-63.
[127] . روسيه ج19، ص 381.
[128] . لوگوفت Logofet ج1، ص
[129] . ياوورسکیYavorski 2، ص231.
[130] . به گونه مثال درباره کارهای تازه پيرامون افغانستان از فورن (Furon) نقل مينمايم که درمورد تاريخچه، مردم شناسی، سفر ها مينويسد ( چاپ پاريس 1926، ص 23 و1925).
[131] . ييتYate ، برتانيه وروسيه، ص 139؛ همچنان مالسن Malleson( ) هرات، برتراند(Bertrand ) ص 113.
[132] . خانيکوفKhanikov ، ص138.
[133] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص130, 132, 135.
[134] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص81.
[135] . در جاهای ديگر مرکيت ذکر شده است.
[136] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص136.
[137] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص 136.
[138] . ييتYate ، ص344.
[139] . فريهFerrier ، سفرهای کاروان ص 197.
[140] . وامبریVambery ، سفرنامه، ص249، ماخذ هاملتن است که مينويسد: ميمنه توسط قبيله مين، اچه مه يلی و دوز مسکون است و کمی هم تاجکها، هراتيها و عده يی هندو، افغان ويهود موجود است ( هاملتنHamilton ، افغانستان، ص259).
[141] .فريهFerrier ، ص197.
[142] . برنسBurnes ، کابل ص 226، وون شايد اونگ خانيکوفKhaikov باشد، ص53.
[143] .ييتYate ، ص233.
[144] . فريهFerrier ، ص200و 201 و سياحتها، ص378 تا 380.
[145] . وامبریVambery ، سفرنامه، ص255.
[146] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص232.
[147] . سايکسSykes ، يادداشتهایی پيرامون سفر اخيز در افغانستان، ص23.
[148] .سايکسSykes ، ص
[149] . فريهFerrier ، سفر های کاروان، ص 202، وسفرها ج1 ص 380، عبدالکريم بخاری ص261.
[150] . نيدرمايرNiedermayer ، ص130.
[151] . گروديکوفGrodekov ، Itineraire ص133.
[152] . گروديکوفGrodekov ، Cherez Afghanistanص134.
[153] . گروديکوفGrodekov ، ص64و65.
[154] . گروديکوف، Itineraire ص 135.
[155] . هاکينHackin ، ص361.
[156] . برنسرBurnes، کابل، ص227.
[157] . گروديکوفgrodekov ، ص71-72.
[158] . هولديچHoldich ، دروازه های هند، ص 252و253.
[159] .يارينگJaaring، ديأگاه يک اوزبک، سال 1939.
[160] . وامبریVambery ، سفرنامه، ص 240.
[161] . فريهFerrier ، ص 204 سياحتها، ص385 و مير عبدالکريم بخاری ص 261.
[162] . برنسBurnes ، کابل، ص 226 و 227.
[163] . فريهFerrier ، سياحتها، ص 226-227.
[164] . فريهFerrier ، سفر های کاروانها، ص 207؛ سياحتها، ص391.
[165] .ماروينMarvin، سير گروديکوف به هرات، ص 80.
[166] . فريهFerrier ، سفر های کاروان،
[167] . فريهFerrier ، سفر های کاروان، ص و سيآحتها، ج1، ص404.215.
[168] . برنسBurnes ، سفرنامه ج1، ص189.
[169] . برنسBurnes ، سفرنامه،ج1، ص189.
[170] . موهن لالMohanlal، جورنال، ص79، سفرنامه، ص.
[171] . Moorkroft & Trebeck سفرها، ج2، ص 396.
[172] .Le Coq, Volkskundliches aus Ost-Turkistan, p 28
[173] . بخش تورکهای قته غن و بدخشان.
[174] . Strane Vastoka II, 219
[175] . ص635
[176] . سنيساروفSnesarev افغانستان، ص116.
[177] . چلد 5، ص 47.
[178] . گستاگنیCastagne ، ص 56، ياوورسکی ج2، ص231 وهم
[179] . دنیDeny ص5،
[180] . بارتولدBarthold ، ذيل مقاله قپچاق؛ همچنان يارينگJarring ، لهجه اوزبکی قليچ ص7 وزاروبن ص 17.
[181] . خانيکوفKhanikov ، درباره اسيای ميانه، ص138.
[182] . استوارتStuart ، وادی هرات و سرحد ايران، ص48.
[183] . استوارتStuart ، ص58.
[184] . فريهferrier ، سفرهای کاروان، ص197 و سياحتها 1، ص372.
[185] . فريهFerrier ، سفرهای کاروان، ص197.
[186] فريهFerrier ، سفرهای کاروان، ص196.
[187] . فريهFerrier ، سفرهای کاروان، ص196.
[188] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص126-127.
[189] . ييتYate ، افغانستان شمالی، ص321.
[190] . فريهFerrier ، سفرهای کاروان، ص215 و سياحتها 1، ص404.
[191] . برنسBurnes ، سفرها، ج1، ص205.
[192] . اريستوفAristov ، ص 423.
[193] . بيليوBellew ، نژادها، ص 102.
[194] . بيليوBellew ، نژادها، ص 103.
[195] . ييتYate ، برتانيه وروسيه، ص150.
[196] . الفنستنElphinstone ج2، ص412.
[197] . ييتYate ، ص 178.
[198] . بيليوBellew ، نژادهای افغانستان، ص102.
[199] . مورکرافتMoorcroft وتريبکTrebek ، سفرها، چ2ف ص 500.
[200] . وودWood ، ص 21-215.
[201] . تورکمنهای تورکمنستان، ص30.
[202] . برای دسته بندی قزاقها به اورده ها ديده شود، هودسن Hodson ساختارهای اجتماعی قزاق (1938).
[203] . برهان الدين، ص149.
[204] . يارينگJarring ، ديدگاه های اوزبک.
[205] . افغانستان، ص149. اطلاعات درباره قرغيز های چين . روسيه دراثر شولتزSchultz يافت ميگردد.
[206] . صLXXVIII
[207] . حدودالعالم، ص296.
[208] . بارتولدBarthold ، قرلوق.
[209] . برهان الدين، ص300.
[210] . ص 27.
[211] . حدودالعالم، چاپ مينورسکیMinorski ، ص 108 و287-288.
[212] . راورتیRaverty ، يادداشتهایی در باره افغانستان، ص280-282، 292 و298.
[213] . هزاره، ص 315، توسط M. Longworth Dames .
[214] . راورتیRaverty ، يادداشتهایی در باره افغانستان، ص101
[215] .بيليو، نژادهای افغانستان، ص97 ,Longworth Dames; Ghalzai, E.I.
[216] . ص 51.
[217] . ص 156.
[218] . ميسنMasson 3، ص 163.
[219] . ميسنMasson 3، ص 129 و 180.
[220] . وودWood ، با نقل از يول Yule، ص 114.
[221] . بابر اين وادی را در بابر نامه شرح داده است، بابر نامه ترجمه بيوريجBeveridge ،ج1، ص215.
[222] . لوکهارت Lockhart نادر شاه (1938)، ص 17-20.
[223] . بيليوBellew ، نژادهای افغانستان، ص 107، ژورنال هيات سياسیJournal of PoliticL Mission ، ص16-17.
[224] . اطلاعات عمومی درباره قزيل باش، هوارتHuart ، Le Coq, Kyzylbasch und Yaschilbasch
[225] . Gzetter of India ج5 ، ص 47; Das afghanische Strafgesetzbuch, Beck ص71 Markowski;، ص 23.
[226] . نيدرمايرNiedermayer ص 71، موهن لال، سفرها ص 266.
[227] . الفنستن,Elphinstone 1 ، ص 147.
[228] . Huart ص 417
[229] . Vigneص355.
[230] . مالکوم Malcolm ،1، ص 502به نقل ازسايکس Sykes ، 2، ص 159 اما به عوض نکالو، تکالو مياورد. هوارد ، اوستاجلو، شاملو، تکه لو، بهارلو، ذوالقدر، کجر و افشار.
[231] . الفنستن Elphinstone ، 1،ص419
[232] . الفنستن Elphinstone ، 1، ص76 .
[233] .هاکينHackin ، در ايران و افغانستان ص 359.
[234] .بيليوBellew ، ژورنال هيات سياسی ص 17.
[235] . اريستوف Aristov ، ص51.
[236] . کين Keane ، آسيا 1، ص51
[237] . همانجا.
[238] . ج5، ص47.
[239] . ص 31، ش 40.
[240] . لانگورث Longwoth Dames، هزاره.
[241] . برای تورکستان روسي، ، ص 234؛ برای ايران، ايوانوفIvanov ، يادداشتهای در باره اتنولوژی خراسان همراه با اطلاعات ارزنده در مورد تورکهای خراسان.
[242] . ايوانوفIvanov ص 155، دايزنگی و دايکندی.
[243] . بر اساس مارکوفسکیMarkowski ص 25، در اصل از نيدر مايرNiedermayer ص 31.
[244] . واندر گيبلنتز (C. Von Der Gabelentz)، ، 1866
[245] . ليچ Leech، لغتنامه زبان ايماق های مغول، 1838.
[246] . رامشتد Ramstedt، همراه اطلاعات در مورد هزاره های ساکن در تورکستان روسی 1906.
[247] . طور مثال ييتYate ، انگلستان و روسيه، ص228. تعريف ايماق از سوی او دلچسپ است (ص 230) اگرچه من کاملا آنرا نمی پذيرم. ييت مينويسد: کلمه ايماق مفهوم قبيله نيمه چوپان، نيمه دهقان عموما با منشه پارسی و تکلم به پارسی و مذهب سنی را ميرساند. کلمه ايماق هرگز درمورد تورکمنها بکار نرفته است اما گاهی شنيده ام که در مورد کوچيهای افغان بکار رفته است. با وجود اين دليلی نيست تا به کوچيها اطلاق گردد، گرچه معمولا برای کوچيها استعمال شده است. نه چهار ايماق ولايت هرات ( جمشيدی، هزاره، فيروزکوهی و تايمنی) و نه تيموری های خاف ايران کوچی هستند، گرچه محل سکونت خودرا وقتا فوقتا تغيير ميدهند.
[248] . گفته های مشابه که ايماقها و هزاره ها قبلا تورکی گوی بودند در اثر مک مونMacMunn ، افغانستان ص25؛ ترينکلرTrinkler ص 53؛ شويگرSchwager ص31؛ مير عبدالکريم بخاری، Histoire de l’Asie Centrale ص 256 بدون تامل در مورد هزاره، تايمنی، جمشيدی و تيموری تورکی گوی امده است.
[249] . بيليوBellew ، نژادهای افغانستان، ص115.
[250] . ص 22-23.
[251] . ص22.
[252] . ص15.
[253] . بحثهای انجمن سلطنتی جغرافيا 1885، ص 591؛ اضافات و تصحيح گولد سميدGoldsmid در رابطه ص 823-824.