دیوان قصاید
و
درهم کوبی برج و بارو
از این نوشته، در اندازۀ کوچکش، تقریباً در دو صفحۀ A4 پیراسته شده بود و تا جائی کوشش صورت گرفت تا مطابق روحیۀ نشراتی مطبوعات افغانستان آراسته گردد، و سپس به ادارۀ محترم روزنامۀ ملی انیس جهت نشر فرستاده شد. آن اداره هم با تمام لطفی که داشت، نوشته را به روز چهار شنبه، 11 دلو 1391 خورشیدی برابر با 30 جنوری 2013 میلادی، در صفحۀ وزین "هفت شهر هنر" بچاپ رسانیدند. اینک توجه را به پوره مقاله معطوف مینمایم. |
"بیرجند"، بار دیگر مظهر جلوه نماییهای فرهنگ و ادبیات سرزمین خراسان گشت. تا اکنون هم، همواره تصور بر این بوده است که گنجهای پنهانی که ارزشهای مادی و معنوی برون از حساب دارد، در درون خاکروبه ها، زیر تپه ها و قصرهای مخروبه نهفته است و گاه گاهی در اثر کاوشها و یا هم بر اساس تعاملات تصادفی طبیعی کشف میشود. ولی هیچگاهی فکر آن وجود نداشته که کتابهائی که از کاغذ قرن هفتم هجری بوجود آمده باشد، در قات دیوارهای گلی بعد قرنها، با سپری شدن سیر حوادث جانگذار سیاسی و جنگی، دوباره سر به هستی زمان بگذارد.
در سالهای پیش از 1343خورشیدی ما شاهد کشف بزرگی در خراسان، در سرزمین پهناور ادبیات فارسی دری بوده ایم. دیوان قصایدی که در عصر هفتم هجری سروده شده بود، بدون اینکه در طول هفت قرن دیگر، یادی و نشانی از آن در لای اوراق تاریخ، ادبیات، اشعار و دیوانها بظهور رسیده باشد، روی صحنه آمد و دنیای شعر فارسی را محو و مدهوش ساخت. این نه بخاطری که ما، کاغذ پاره های قرن هفتم هجری را بچشم سر میبینیم، بلکه این مستی، از می گلگون فرهنگ و سخن بی بدیلی است که اگر امروز ناصر خسرو زنده میبود، دیوان قصاید بیزوالش را در پای "دیوان قائمیّات" هدیه مینمود.
ما در اینجا با چهارمین شاعر قصیده سرای فارسی دینی اسماعیلی سروکار داریم که سراپا وجود خویش را بخاطر دین و ایمان اسلامیش وقف کرد و شهکاری در این زمینه آفرید که تا امروز بلآخره نسبتاً مکمل بما رسیده است. با آنکه از شاعر بودن امیر حسین المروزی، سپهسالار نامی سامانیان و فاتح چند بارۀ سیستان، و المؤید فی الدین شیرازی، داعی الدعات، سیاستمدار زمان خلیفه المستنصر بالله اول فاطمی و رهنمای ناصر خسرو آگاهی کاملی داریم، ولی عجالتاً این را نمیدانیم که اشعار المروزی به فارسی بوده و یا عربی؟ ولی این مسلم است که از نمونه های شعرش چیزی در دست نیست. در مورد شیرازی، حقیقت آنست که اشعار عربی وی تدوین شده، ولی از اشعار دری وی نیز آگاهی نداریم. بنااً نتوانستیم این دو تن را در میان شعرای قصیده سرای فارسی اسماعیلی چهارگانۀ آتی بشمار بیاوریم:
نخستین آن؛ سرایندۀ قصیدۀ معروف به "قصیدۀ فارسی" است که آن را ابوالهیثم سروده بود که زمانی در باره اش از طریق روزنامۀ ملی "انیس" بحث کوتاهی نموده بودیم. با تأسف فراوان از این فیلسوف شاعر مشرب، ما جز همین قصیدۀ معروف، چیز دیگری در دست نداریم، ولی یادش در تاریخها فراوان آمده است. برمبنای همین قصیدۀ فارسی ابوالهیثم بود که ناصر خسرو، کتاب معروف "جامع الحکمتین" خویش را آفرید و در واقعیت آن را برای حامی خودش، امیر بدخشان نوشت.
دومین قصیده سرای توانا در این عرصه؛ بحق ناصر خسرو بلخی یمگانی است که دیوان قصاید او از زمان زندگی خودش شهرت داشته است، و در زمانه های اخیر بارها بچاپ رسیده، پیشگفتارهای فراوانی از جانب دانشمندان زبان فارسی برآن نگاشته شده که این کلیات مشحون از اندیشه های ناب دین دارانه است.
سومین شاعر دانشمند هم؛ نزاری قهستانی است که در هرات در دربار آل کرت میزیست و دیوان بزرگی از وی بجا مانده، اما اشعار و آفریده هایش را با احتیاط تمام سروده است تا زولانه ای در گردنش نگردد، زیرا وی مانند ناصر خسرو از داشتن "یمگان"ی برای پناهگاه و از داشتن "امیر اسد"ی برای حمایۀ همه جانبۀ خویش محروم بوده است، تا به جرأت "ناصری" سخنش را از لب فروریزاند.
و اینک میرسیم به چهارمین قصیده گوی دینی و شاعری جسور، که همین آفرینندۀ "دیوان قائمیّات" است. این شاعر کلاً در دربار امامان اسماعیلی در "رودبار" و "دیلم" میزیست و قصاید دیوانش را بصورت مکمل در پای دو امام اسماعیلی یعنی "امام حسن علی ذکره السلام" (امامت 557- 561 ق) و "امام اعلأ محمد بن حسن" (امامت 561- 607 ق) علیهم السلام ریختانده است.
این شاعر پر قریحه و در واقع دانشمند، نیز خود حسن نام دارد و با داشتن چنان اشعاری پرمحتوا و مالامال از هنر شعری، تا اکنون کسی نامی از وی نگرفته است. دلیل این امر نیز در بدو ظن موجه است؛ وی با داشتن رابطۀ درباری در دیلم، ترس و هراس قلم بدستان و تذکره نگاران را بر انگیخته، تا یاد و آثارش را پنهان دارند، نمیگویم تعصبی که در مقابل مذهبش وجود داشته، ولی کم از کم با امامان اسماعیلی آن زمان دشمنی ورزیده میشد، که بر آن بنا، قصاید دیوان قائمیّات، مانند خشت دیوار، بکار گرفته شد تا از گزند روزگار در امان باقی بماند.
این تجربۀ تاریخی نشان میدهد، از کجا معلوم که به صدها چنین دیوانها و کتابها هنوز در میان دیوارها و خاکزارها، کشف نشده باقیمانده باشد، و چشم به انتظار فرداهائی هستیم که آثار با ازرش دیگری از این گونه روی صحنه قد برافرازد و جایگاه اصلی خود را دریابد.
درست در همین بهار الی تابستان سال 1391 خورشیدی است که کتاب فروشیهای شهر کابل امتعۀ گرانقیمتی را به بازار عرضه کردند و آن "دیوان قائمیّات" سرودۀ حسن محمود کاتب، شاعر و دانشمند قرن هفتم هجری است. این کتاب که پیش از سال 1343خورشیدی کشف شد، بلآخره در سال 1390خ در تهران اقبال چاپ یافت. کتاب را دکتر سید جلال حسینی بدخشانی، از خراسان امروزی، بعد کشفش بدست آورد و در مدت سالهای بین کشف و چاپش، آن را تصحیح نمود و مقدمۀ انگلیسی برآن نگاشت، و به تعقیب آن، نسخۀ تصحیح و مقابله شدۀ آن، در اختیار پژهشگر سرشناس زبان فارسی دری، آقای دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی قرار گرفت و موصوف نیز صمیمانه و با اشتیاق فراوان مقدمۀ خوبی برآن نگاشت، و اکنون این کتاب در بازار کتابفروشیهای کابل دست بدست میگردد. ولی تا جائی که من میدانم، با تأسف هنوز محافل ادبی، فرهنگی، نشراتی، آموزشگاهی و حتی دانشگاهی کشور ما از وجود این دیوان معتبر، در مأمن خود شان آگاهی ندارند، تا مگر این نوشتۀ سراسیمه رقم یافتۀ ما را بخوانند.
این دیوان چاپ شده کلاً دارای 484 صفحه، بشمول مقدمۀ کوتاه شش صفحه یی مصنف آن، حسن محمود کاتب است که صفحات؛ "جدول فهرست قصاید جلد اول از دیوان قائمیّات"، "فهرست مجلد الثانی فی قائمیّات"، "فهرست قصائد و قطعات بر ترتیب قوافی آنها"، "فهرست قصائد بر ترتیب الفبایی بیت اول آنها" و در اخیر "نمایۀ عام" نیز که شامل همین صفحات 484گانه است، میباشد.
برعلاوۀ آن؛ یکصد و بیست و هشت صفحه در شروع کتاب، بشمول یادداشت یک صحفه یی "مدیر عامل مرکز پژوهشی میراث مکتوب"، "فهرست مطالب" یک صفحه یی، مقدمۀ محمد رضا شفیعی کدکنی تحت عنوان "قائمیّات و جایگاه آن در شعر و ادب فارسی"، "مقدمۀ مصحح" از سید جلال حسینی بدخشانی، که در سال 1390 خورشیدی در شهر لندن بر آن نوشته است، شش صفحۀ عکاسی شده از نسخۀ "نخا" که در 29 شعبان 806 هجری قمری نسخه برداری شده و دو صفحۀ عکاسی هم از نسخۀ "نخ"، بر این کتاب اضافه شده است. و در پایان هم، 20 صفحۀ مقدمۀ انگلیسی آقای بدخشانی به آن ضمیمه گردیده است.
دیوان قائمیّات چاپ شده، جمعاً دارای 157 قصیده است، که بیشتر قصیده های آن با "اللّهم مولانا" و نثر کوتاهی با حد اقل دو خط و حد اکثر ده خط، آغاز یافته است. آنگونه ای که اشاره رفت؛ قصاید دیوان کلاً در شأن امامان اسماعیلی شروع از حضرت مولا مرتضی علی علیه السلام، خاصتاً امامان بیست و سوم و بیست و چهارم یعنی حضرات امام علی ذکره السلام و امام اعلأ محمد بن علی ذکره السلام سروده شده است، که اوصاف و خصایص امامت این دو تن را توصیف نموده است. از لحاظ محتوا، این دیوان به تمام، از اندیشه های اسماعیلی زمان الموت مایه گرفته، ولی از لحاظ هنر شعری ایجاب تدقیق و پژوهش شعر شناسانه را مینماید. آنچه که مسلم است اینست که زبان شعری این دیوان، در حد بسیار بلندی قرار دارد و مقدمۀ دکتر شفیعی کدکنی مؤید ادعای ما خواهد بود، که طی همین نوشته، گاهگاهی به آن استناد خواهیم ورزید.
داستان کشف این دیوان را از زبان دکتر جلال پی میگیریم: آقای حسینی بدخشانی – یکی از دانشمندان و پژوهشگران برجسته در انستیتوت مطالعات اسماعیلی/ اسلامی در لندن – در اواخر تابستان سال 1343 خورشیدی برای اولین بار از وجود دیوان اشعاری بنام "قائمیّات" آگاه شده بود، و با گروهی از اطبا بجنوب خراسان جهت بررسی وضع بهداشتی این مناطق سفر نمود. این گروه برای مدت چند روزی در خانۀ آخوند ملا مرتضی در "یهن"، روستائی در 45 کیلو متری شمالشرق "بیرجند" اقامت گزید. دکتر بدخشانی، در این سفر میکوشید تا با استفاده از فرصت کاریی که دست داده بود، راجع به ادبیات اسماعیلی و دانشمندان صفحات جنوب خراسان امروزی، دست به جست و جو بزند. وی در ضمن این تلاشها دریافت که میزبانش خود دانشمندی "بارع و فاضلی تمام عیار" است. روزی، طی سلسله ای از صحبتهایش با آخوند ملا مرتضی، دریافت که دیوانی تحت عنوان "قائمیّات" در این سرزمین وجود داشته و هنوز نامی از آن در محافل اسماعیلی باقیست. ملا آخوند اشاره نمود که در این اواخر "پس از گذشت چندین قرن به هنگام بازسازی یکی از خانه های روستا، از جرز دیوار فرو ریخته" کتابی بدست آمد که بعد از تدوین آن، بنام "دیوان کبیر قائمیّات" شهرت یافته بود.
مطابق اظهارات ملای موصوف که خود از اهل کتاب بود، این دیوان در واقع، دارای هفت جلد بوده، ولی با تأسف از کل این کتاب جز همین دو جلد، چیز دیگری باقی نمانده است، و براساس گفتۀ ملا، این دو جلد نیز صرف در نزد آقای شفیع رضایی، در روستای "یهن" موجود است. بنا بر اظهارات دکتر بدخشانی؛ حتی اسماعیلیه شناس معروف معاصر، آقای ولادیمیر ایوانف نیز از این دیوان ذکری ننموده است. (ص یکصد و یک، دیوان قائمیّات)
بعداً دکتر بدخشانی "دست از طلب بر نداشت" و رابطه اش را در "یهن" با آقای شفیع رضایی برقرار ساخت، و از فهوای کلامش پیداست که دو جلد نسخۀ نسبتاً کامل کتاب دست داشتۀ آقای رضایی، اساس چاپ دیوان حاضر گردیده است. در پایان این نسخۀ دیوان بدست رسیده، آمده است:
"تمت کتاب القائمیّات من کلام سلطان النظم و النثر جلال الدین حسن ابن محمود کاتب الفقیر ... خداوند بغفرانه ایزد سبحانه و تعالی بر صاحبش مبارک کنادا. توقع به کرم بزرگان چنان است که چون بنظر مبارکشان درآید اگر سهوی و خطائی ببینند از راه کرم اصلاح خلل فرمایند نه مؤاخذت زلل تا ثواب یابند انشاءالله تعالی خدای بر همگان بیامرزد.
شد به توفیق خالق الایام یوم اثنین این کتاب تمام
خمس و الف مائه سنه ای ئیل بعد هجر نبی رسول الانام
شکر که این نامه به سامان رسید بیشتر عمر به پایان رسید"
به باور دکتر بدخشانی، نسخه بردار بعد از مقایسۀ نسخۀ دست داشته اش با نسخۀ اصلی، بار دیگر یادداشت ختم تحریرش را می آراید، و این بار از نام و هویت خود برخلاف گذشته تذکر بعمل میآورد که کاتب؛ میرزا علی، پسر عبدالمؤمن است و کتابتش را بتاریخ دهم ماه رمضان سال 1105 هجری قمری برابر با پنجم ماه اپریل سال 1694 میلادی در قریۀ "مائوسک (ماهوسک)" در بیست و چهار کیلومتری شرق بیرجند بپایان رسانیده است. (ص یکصد و دو)
آقای بدخشانی، در سال 1997 میلادی در لندن به نسخۀ دیگری از دیوان قائمیّات دست یافت، که در صفحۀ آخری این نسخۀ لندن، کاتب تاریخ کتابت را سال 1101 قمری یعنی چهار سال پیش از نسخۀ میرزا علی، از روی نسخۀ سال 855 ق برابر با 1451 میلادی ذکر نموده است. مصحح دیوان قائمیّات، این دو نسخۀ دیوان را نامگذاری نموده و نسخۀ میرزا علی را بنام نسخۀ "د" و نسخۀ لندن را بنام "نخ" مسمی نموده است. در سال 2008 میلادی نسخۀ دیگری به لندن انتقال مییابد و مصحح، این نسخه را "نخا" نامگذاری میکند که بطور فشرده گفته میتوانیم که آقای دکتر بدخشانی در جریان چاپ و تصحیح دیوان "قائمیّات" از سه نسخۀ "د"، "نخ" و "نخا" استفاده نموده، تا اینکه این اثر قرن هفتم هجری را به ما عرضه داشته است.
بنا به تصریح وی؛ آنچه تا اکنون از دیوان قائمیّات بدست آمده همان 157 قصیده شامل 4784 بیت است، که حسن محمود کاتب ملقب به جلال الدین آن را سروده است. حسن گاهی با نامهائی چون سیّدالدعات صلاح الدولة و الدین منشی جهان مبدع النظم و النثر حسن محمود، حسن صلاح، حسن صلاح منشی و یا حسن صلاح بیرجندی از او یاد شده است. حسن، مصنف رسالۀ منثوری بنام "هفت باب" نیز هست که به غلط ، بنا بر شباهت اسمی با حسن صبّاح، به "هفت باب بابا سیّدنا" مشهور و زبان به زبان گردیده است.
حسن محمود بنا برگمان آقای بدخشانی در قزوین یا در حوالی آن بدنیا آمده و در جوانی به مذهب اسماعیلی/ قائمی گرویده است، و در نیمۀ اول قرن ششم هجری تولد یافته است. بدخشانی از این هم فراتر رفته تاریخ تولد او را در حوالی سال 587 ق/ 1191م میلادی تا حدی میپذیرد. حسن در آوانی که خواجه نصیر الدین طوسی در تلاش پیوستن بدربار اسماعیلیان و پذیرفتن دعوت آنان بود، در حوالی سال 617ق/ 1220م، ساکن "گرد کوه" دامغان بود، و به شغل کتابت در دستگاه محتشم شهاب الدین اشتغال داشته است. وفات حسن در حدود سال 645 قمری برابر با 1246 میلادی، چند سال بعد از بازخوانی "روضۀ تسلیم" در محضر خواجه نصیرالدین طوسی روی داده است. (107)
از قصاید دیوان قائمیّات پیداست که در دوران اقامت خواجه نصیر در "قاین" و "بیرجند"، حسن نیز ملازمت وی را داشته و بین آن دو دوستی ریشه داری برقرار بوده است. وی در بعضی از قصایدش "بیرجندی" نیز تخلص نموده که از این پیداست، وی مدت زیادی در بیرجند سکونت داشته است. و حتی گفته میشود؛ در سفر خواجه به "الموت"، حسن نیز در معیت وی بوده است، در این سفر ناصرالدین محتشم، حکمران قهستان، قبل از سال 638 ق در رأس این کاروان قرار داشته. آقای بدخشانی به این موضوع، مفصلتر پرداخته و آن را چنین توضیح میدارد:
"بهنگام اقامت در الموت و یا میمون دژ، حسن بجمع آوری "منشآت" و "امالی" خواجه در بارۀ مبانی اعتقادی اسماعیلیه پرداخته و مجموعه ای که خواجه آن را "روضۀ تسلیم" یا "تصورات" نامیده است، در روز سه شنبه منتصف شوال سنۀ اربعین و ست مأة (640 قمری مطابق با 1243 میلادی) از نظر خواجه گذرانیده و به امضای وی منتشر کرده است.
دوستی نزدیک و دراز مدت حسن با خواجه و حضور او در مجالس درس و بحث باعث شده است که حسن نکات مورد بحث در "روضۀ تسلیم، سیر و سلوک، آغاز و انجام، تولا و تبرّا"، و احتمالاً پاره ای دیگر از رسائل خواجه دربارۀ مذهب اسماعیلی را – که بمرور زمان از بین رفته است – به نظم درآورد." (108)
دکتر بدخشانی در پایان بحث، در منتهای شکسته نفسی، از "عجز" خود در مورد بررسی جایگاه علمی، تاریخی، سبک شناسی و شرح و تبیین نکات پوشیدۀ این دیوان، و چند و چون بر اهمیت شعری آن، اعتراف نموده، و موضوع تصحیح این دیوان را بعنوان فتح الباب، سعی نمود تا ویرایشی منقّح از این دیوان، با مقدمه و شرح عبارات و واژه های نامأنوس به قلم توانای استاد ارجمند دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در اختیار خوانندگان و پژوهشگران قرار دهد. با این کار، این اثر گرانبها که "مدت هفتصد و شصت سال از نظرها پنهان و در کنج فراموشی نهان مانده بود از نهانخانۀ تاریخ بدر آمده" و به پیشگاه اهل دانش و پژوهش تقدیم گردد. (117)
اگر اهمیت این دیوان را از رهگذر محتوای مضامین آن و قوت بلند شعری، با بی انصافی نادیده بگیریم، باز کاغذ پاره هائی را که بعد از بالاتر از هفتصد سال و نیم در اختیار داریم، این خود اهمیت و ارزش تاریخی این اثر را ثابت میسازد. بهمین دلیل هم هست که دکتر رضا شفیعی کدکنی، با تمام دلچسپی این دیوان را سراپا خواند و حرف به حرف آن را از نظر گذرانید و مقدمۀ 54 صفحه یی، و واژه های دیوان را در 38 صفحه توضیح و تشریح نموده است. چه اگر این مقدار واژه ها عام فهم میبود، و اهمیت چندانی نمیداشت، اصلاً "کدکنی" به آن توجهی نمیکرد، و ابداً به آن نمیپرداخت.
بعد از آنکه دکتر کدکنی اشعار دینی ناصر خسرو، نزاری قهستانی و دیوان قائمیّات را به مقایسه میگیرد، به این نتیجه میرسد که "وجه اسماعیلی و تبلیغی شعر نزاری به گسترش شعر ناصر خسرو و حسن محمود نمیرسد" و جایگاه دیوان قائمیّات را همسنگ اشعار ناصر خسرو قرار داده است. وی به اهمیت جنبش مذهبی و فلسفی دعوت اسماعیلی و متفکّران آن اذعان نموده، متذکر میشود که اینان در عرصۀ خلاقیت شعری نیز سهم بیشتری داشته اند، و ممکن روزی فرا رسد تا آثاری از نوع دیوان قائمیّات و یا بالاتر از آن کشف و یا از "نهان خانه ها" بیرون آید و "جریان شعر اسماعیلی را دگرگون کند". وی ظهور دیوان قائمیّات را برای زبان فارسی دری یک واقعۀ بزرگ ادبی میداند. (ص ده)
"از چشم انداز شعر فارسی و انواع آن، دیوان قائمیّات، تافتۀ جدا بافته ای است که هیچ مجموعه ای نمیتواند جانشین آن گردد و تنها با دیوان ناصر خسرو قابل مقایسه است. دیگر شاعران مذهب اسماعیلی، با همه اهمیتی که هر کدام دارند، در جایگاهی بسی فروتر از آن قرار خواهند گرفت." کدکنی به سهم عظیم آثار درخشانی که متفکران اسماعیلی، در بعضی از مقاطع تاریخی بوجود آورده اند اشاره نموده، مقام شعری آنان را پایانتر از دانش فلسفی شان قرار میدهد، و تنها ناصر خسرو و نزاری قهستانی را واجد شهرت در میان آثار شعری زبان فارسی میداند. ولی با کشف دیوان قائمیّات، همه عاشقان شعر فارسی، سپاسگذار کاشف این دیوان خواهند بود. (ص سیزده)
گفته میشود که در سرایش دیوان قائمیّات، چند شاعر دیگر نیز دست داشته اند، که بعضی از ایشان در سطح پایان و بعضی در کمال پختگی شعری جایگاه خاصی دارند، ولی حسن گویندۀ اصلی و بیشترین قصاید و زیادترین حجم این دیوان است. و به تصریح خود حسن محمود، قصاید چند تن شاعر دیگر نیز در این دیوان درج شده است که نام شاعران این قصاید هم ذکر شده است از جمله؛ نامهای "عمید علی، رئیس اجل، و جمال" در درون ابیات آمده است. (ص بیست)
همچنان به ارتباط ارزش ادبی دیوان قائمیّات، کدکنی، آن را در جایگاه بسیار والا قرار میدهد و بیان میدارد که "ما از طریق این دیوان با مجموعۀ چشمگیری از مفردات، ترکیبات، کنایات و امثال آشنا میشویم که یا به کلی بیسابقه است یا در حدّی است که میتواند شواهد نادر و اندکیاب متون و فرهنگها را تکمیل کند و هیچ فرهنگ نویسی از آن بینیاز نیست." وی از این پیشتر رفته "مفاهیم" و "مصطلحات" فلسفی، کلامی و مذهبی آن را بلند تر از سایر شعرا و نویسندگان اسماعیلی منجمله از قدمای وی مانند؛ شرح محمد بن صرخ نیشاپوری بر قصیدۀ ابوالهیثم، آثار ناصر خسرو، یا خواجه نصیرالدین طوسی قرار میدهد. (ص بیست و هفت)
بسیار جالب است که محمد رضا شفیعی کدکنی، طی مقدمه اش بر دیوان قائمیّات به یک کشف تازه ای دست یازیده است، اینکه این کشف تا چه اندازه مورد قبول مؤرخین و تحلیلگران تاریخی قرار میگیرد، حرف دیگریست، ولی وی ظن خود را در مورد مقام و جایگاه ناصر خسرو در زمان حیات حسن محمود کاتب برملا ساخته است. آنگونه که از چندین بیت حسن در دیوان قائمیّاتش نیز هویداست وی، سنائی غزنوی (473-525 یا 535 ق) را که تقریباً 76 سال بعدتر از تولد ناصر خسرو بدنیا آمده و در غزنه زندگی داشته، یکی از داعیان برجستۀ اسماعیلی ذکر میکند و از اشعارش پیروی و آن را اقتفا نموده است. ولی از ناصر خسرو، با همه پیگیریش در مسایل عقیده و دانش دینی و مذهبیش، و با آن همه قوت شعریش، هیچ حرفی و هیچ ذکری، در دیوان قائمیّات نیست. کدکنی میپندارد که از لحاظ سیاست مذهبی، مطالعۀ آثار و افکار ناصر خسرو در الموت و خاصتاً در زمانی که حسن محمود، "قائمیّات" را میسروده گویا ممنوع بوده است و در آندیار یعنی در "کرسی دیلم" و "تخت دیلمان" در میان جامعۀ اسماعیلی کسی حق نداشته آثار ناصر را بخواند. (ص بیست و هشت)
در این میان آنچه که مسلم است، اینست که ناصر خسرو (تولد 394ق) از لحاظ نظریه پردازی دینی با اسلوب فلسفی، در خط خلفای فاطمی مصر قرار داشت که این امر تا زمان حیات حضرت امام المستنصربالله اول (امامت و خلافت 427-487ق/ 1036-1095م) حرف مسلم است، ولی بعد از آن معلوم نیست که پس از رحلت این امام، ناصر خسرو جانب امام نزار (امامت 487-490ق/ 1095-1097م)، امام حاضر آن زمان را گرفته و یا همانسان با مستعلی و در خط وی که اینک خلیفۀ بعدی فاطمی و پسر دوم امام المستنصربالله است، باقیمانده؟ در این دوران در الموت طرفداران امام نزار و در رأس آنان حسن صبّاح، از یکطرف با سلجوقیان در اصفهان و الموت در گیر هستند، و از جانب دیگر روابط خود را کاملاً با خلیفۀ جدید فاطمی مصر نه تنها اینکه قطع کردند، بلکه بگواهی تاریخ این رابطه را دشمنانه نیز ساختند. بنااً با این پسمنظر سیاسی، و نبود نامی از ناصر خسرو در الموت زمان حسن محمود، آقای کدکنی حق دارد که دست به چنین کشفی بزند.
ولی از سنائی غزنوی هنوز در نمیگذریم؛ زیرا در دیوان قائمیّات، در حدود 12 جای نام سنائی آمده و به القابهای "حکیم زمانه" و "شاه حکیمان" و "شمع و تاج داعیان" نیز از وی یاد شده است:
صفحۀ 47: در شروع قصیدۀ 4 در طی یک نثر کوتاه چهار سطری از وی به این شکل "... و مجابات قصیدۀ سنائی رضوان الله علیه ..." یاد شده است.
صفحۀ 50: با این بیت از وی یاد شده است:
بلی امید میدارم به فیض رحمت عامت که آن بیت سنائی کو باستغفار کرد انشا
بیت سنائی چنین است:
"به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که در منزل بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا"
صفحۀ 203:
این بیت بر آن وزن که گفته ست سنائی ای بی سببی از بر ما رفته به آزار
صفحۀ 218:
شمع و تاج داعیان یعنی سنائی داد نظم ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
صفحۀ 287:
"این بندگی در آن باب گفته شد که این ضعیفترین ضعیفان را توفیق مطالعۀ سیر العباد الی المعاد که داعی الدعات الی الخیر الهدة سنائی علیه الرأفة و الرضوان نظم داده است مساعدت نمود بنیاد بر قطع مراتب آن تضادّ و ترتب با وحدت بود من ضعیف خواستم که قصیده ای نظم دهم مشتمل بر محافظت دقایق آن معانی از مبدا ..."
صفحۀ 290:
برخوانده ام این بیت که گفته ست سنائی المنة لله که به مقصود رسیدم
صفحۀ 338:
"عبودیت هیجدهم بمجابات قصیدۀ حکیم سنائی رحمةالله علیه گفته شد که "برگ بی برگی نداری لاف درویشی مزن" و خطاب با نفس خود و وعظ و نصیحت و تحریص بر بندگی محقّ یگانۀ روزگار علت کلمته فی عشرین شعبان المعظم سنه ثمان ثلثین و ستمائة"
صفحۀ 394:
"عبودیت نوزدهم بمجابات قصیدۀ سنائی رضوان الله علیه ..."
صفحۀ 399:
بنازم خاطر پاک سنائی را که میگوید مسلمانان مسلمانان مسلمانان مسلمانی
صفحۀ 119:
هست این جواب آنکه حکیم زمانه گفت اطراف ملک شاه به خنجر قرار داد
صفحۀ 368:
حکیم زمانه بر این وزن گوید زهی خیل تو کوه و صحرا گرفته
صفحۀ 404:
هست این جواب آنکه حکیم زمانه گفت گر من ز دام و دانۀ شیطان رهانمی
صفحۀ 341:
من بنازم جان آن شاه حکیمان را که گفت برگ بی برگی نداری لاف درویشی مزن
به اقتفای تمام این اشعار سنائی غزنوی، حسن محمود کاتب با تمام اخلاصی که به این حکیم و بزرگترین عارف زبان فارسی دری داشته، قصاید دینیش را سروده و درج دیوان قائمیّات ساخته است.
برای اثبات حقانیت و اینک حضور فرخندۀ دیوان قائمیّات در میان دیوانهای معتبر اشعار زبان فارسی دری، بی انصافی خواهد بود اگر نمونۀ کلام شعر حسن را از دیوان قصایدش نگزینیم و عطش خواننده را فرو ننشانیم. از نخستین ابیات اولین قصیدۀ این دیوان چاپ شده، چند تای آن را بخواننده محول مینماییم:
نبات و نیشکر از طرف جویبار وفا کسی نیافت در این مرغزار خوف و رجا
به صد هزار زبان خود سپهر میگوید که در طبیعت من هیچ نیست مهر و وفا
در این جهان مُشعبد نگر که هر ساعت برآورد ز پس پرده بازی زیبا
ز مهره کردنش از زیر حُقّه بی خبری به آسمان و زمین درنگر یکی عمدا
ببین به چشم تعجب بمانده مهره کل میان حقه این دایرات چون مینا
به آب زیر کهش کرد دوستی تشبیه کدام کاه و کدام آب سهو کرد و خطا
به زیر هر پر یک کاه او که میبینی هزار بحر محیط است پر نهنگ بلا
تو ای عزیز بر آنی که آهوی جان را به گِرد روضۀ رضوان همی بری به چرا
برو برو که در این ضیمران بهشت شده ست تعبیه با برگهاش زهره گیا
نه این سخن، به ازاین گوی و ژرفتر بنگر غوامض سخنان را به وجه استقصا
به یک نظر که بود بر مشابهت مقصور مبین و فرق کن اینجا معانی از اسما
بدان که ذات جهان است از این طرف ناقص که بر مناقص او احتیاج اوست گوا
ولیکن از طرف مُکمِل و متمم اوست به امر کامل و اندر کمال مستوفا (ص 28)
در پایان این قصیده، که جمعاً هشت صفحه را در برگرفته این دو بیت اخیر را هم میآوریم:
جواب آن سخن است اینکه گفت خاقانی عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا
بساز بدر حبش پردۀ عراق و بگو نبات و نی شکر از طرف جویبار وفا (ص 34)
و اینک داستان "دیوان قائمیّات" سرودۀ حسن محمود کاتب را با این جملات آغازین مقدمۀ کدکنی: "با همه تشخص شعرش، جز در محافل اسماعیلی، هیچ گونه شناختی نسبت به او در کتب تاریخ ادب و تذکره ها دیده نمیشود" (صفحۀ نه) به پایان میرسانیم.
علی شاه صبّار، مکروریان سوم، کابل
چهارشنبه، 27جدی 1391خورشیدی، 16جنوری 2013 میلادی