پرتو نادری
اسحاق فایز و شعر نو در افغانستان
سخن آغازین
« پیشینۀ تجدد، پیدایش وبالندهگی شعرنو درافغانستان»، نام کتاب پژوهشی است ازشاعر و پژوهشگر ارجمند محمد اسحاق فاییزکه تازهگیها به وسیلۀ انتشارات سعید درشهر کابل درهزارنسخه به نشر رسیده است. کتاب نتیجۀ چند سال پژوهش و زحمت کشیها وقلم کشیهای شاعراست.
نویسنده پس ازبحث فشردهیی درپیوند به روزگار امیر دوست محمد خان، به بررسی رویداد های فرهنگی زمان امیر شیرعلی، پیدایی نشریۀ شمس النهار، اثرگذاری فرهنگی شمس الهنار و دیگر رویداد فرهنگی این دوره می پردازد. دبیرالملک میرزا محمد نبی واصل، غلام محمد طرزی، میرزا محمد مخلص از نخستین شاعرانی اند که در این کتاب معرفی شده اند.
جنبش مشروطیت و شعر افغانستان
نویسنده در گام بعدی به بررسی جنبش مشروطیت و تاثر گذاری این جنبش در تحولات ادبی – فرهنگی در دورۀ امیر حبیب الله و چگونهگی تحولات مدنی و فرهنگی دورۀ استقلال می پردازد. آنهایی که باورمند به باز خوانی و بازنویسی تاریخ افغانستان اند، در پیوند به جایگاه جنبش مشروطیت در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور پرسشهای را به میان می آورند. هرچند ذهن مطلق گرای شماری هنوز آماده نیست که کوچکترین پرسش دراین پیوند مطرح شود؛ اما این مساله دیگر روشن است که جنبش مشروطیت افغانستان هیچگاهی نتوانسته بود تا یک ظریفت بزرگ اجتماعی- سیاسی را به دنبال کشد؛ بلکه این جنبش در دایره نشستها غیر سازمانی در میان شماری از شاعران، نویسندهگان و طرفداران یک تحول اجتماعی خلاصه می شد. من فکرمی کنم، گاهی تاریخی که برای جنبش مشروطیت ساخته شده است، گسترده تر از تاثیر گذاری، فرهنگی و سیاسی – اجتماعی آن است. البته این نکته به جای خود باشد که جوانانی پرشوری سر در راه مشروطیت کردند، چنان که امیر حبیب الله در نخستین اقدام انتقامجویانۀ خویش شمارزیادی از جوانان آموزش دیده، آگاه و تحول طلب این سرزمین را یا از دم تیغ گذشتاند، یا دردهن توپ بست و یا هم شماری آنها را آنقدر در زندانها و سیهچالها نگهداشت تا زمینگیر شدند.
با این همه بزرگترین تاثیر گذاری این جنبش بر شعر معاصر افغانستان، گونهیی گرایش به مضمون در شعر بود. شماری از شاعران و در راس آنان محمود طرزی، موضوعاتی تازهیی را که عمدتاً در برگیرندۀ موضوعات فن آوری و علمی بود وارد شعر کردند و بدینگونه نخستین بار چنین شاعرانی از پرورش مفاهیم انتزاعی در شعر و سرایش به سبک وشیوۀ هندی و عمدتاً ابوالمعانی بیدل فاصله گرفتند. البته این امر به ذات خود امر پسندیدهیی بود؛ اما وارد شدن چنین موضوعاتی در شعر این دوره بیشتر میکانیکی و غیر ارکانیک به نظر می آید. چنان که شاعران موضوعاتی را از پیش انتخاب می کردند و بعد به بیان آن درسخنان موزون می پرداختند. این امر گاهی ارائه های ادبی و بعد هنری عاطفی شعر را صدمه می زد. چنین است که شعر این دوره از نگاه زیبایی شناختی بسیار ناتوان به نظر می آید. از این نقطه نظر میتوان گفت که شعر دورۀ مشروطیت از نظر فروم همچنان یک شعر محافظهکار باقی ماند و تنها تحولی را که در شعر این دوره می بینیم همانا گسترش موضوع است، یعنی شاعران از موضوعات عاشقانه، رومانتیک و تغزلی به موضوعات مربوط به زندهگی و بیان دست آوردهای علم وفن آوری روی آوردند.
با این حال اگر سیر تحول شعر فارسی در افغانستان را بررسی کنیم، سرچشمۀ این تحول به همین دوره بر می گردد. در شعر این دوره است که از برج عاج تخیلات رمانتیک بیرون می شود و با موضوعات سیاسی - اجتماعی در می آمیزد. از شعر به گونۀ افزاری آگاهی دهی به مردم استفاده می شود. شاعران مشروطیت نوع تعهد شاعرانه از خود نشان می دهند. چنان که گاهی شعرهای آنان زبان انتقادی پیدا می کند و مردم برای رسیدن به یک زندهگی مدنی تشویق می شوند.
فایز در پیوند به جنبش مشروطیت و چگونهگی وضعیت فرهنگی آن به گستردهگی سخن گفته است؛ ظاهراً چنین به نظر می آید که فایز نیروی سیاسی - اجتماعی و فرهنگی مشروطیت را از روزنه همان تاریخ نویسیهای مبالغه آمیز دیده است. همان گونه که گفته شد، جنبش مشروطیت در افغانستان بدون تردید تاثیرگذاریهای را بر زندهگی اجتماعی و فرهنگی و به ویژه بر شعر افغانستان داشت، اما چنین تاثیر گذاریهای هرگز با تاثیرگذاریهای جنبش مشروطیت ایران قابل مقایسه نیست. مشروطیت در ایران مبنای یک حرکت بزرگ سیاسی – اجتماعی و ادبی در آن کشور شد که با دریغ در کشور ما چنین نشد و دلیل آن هم به این امر بر می گردد که مشروطیت در افغانستان به هیچ وجه یک حرکت بزرگ وگستردۀ سیاسی- اجتماعی و فرهنگی نبود.
دوره بندی شعر نوی افغانستان
فایز شعر نوی فارسی دری درافغانستان را به پنج دوره به گونۀ زیرین دسته بندی کرده است:
این پنج دوره، چهارده فصل و بیش از هزار صفحه را در بر گرفته است. در پیوند به دسته بندی دورههای شعر معاصرافغانستان، درمیان پژوهشگران دیدگاههای همگونی وجود ندارد. شماری علاقه دارند تا دوره بندی های خود را بر بنیاد رویدادهای سیاسی استوار سازند. این دسته از پژوهشگران باور دارند که رویدادهای سیاسی در افغانستان از نظر ماهیت گوناگون و گاهی متضاد اند که این گوناگونی وتضاد برتمام جلوههای زندهگی و پدیدههای معنوی کشور تاثیرگذاربوده است. چنان که دهۀ استقلال، دورۀ نادرخان، صدرات هاشیم خان، نخستین تجربۀ دموکراسی در زمان صدارت شاه محمود خان، دهه دموکراسی، حاکمیت حزب دموکراتیک، حکومت مجاهدان، طالبان و دوره حاضر نه تنها از نظرماهیت سیاسی با هم متفاوت اند؛ بلکه گاهی چنان نظامهای دشمن و آشتی ناپذیر در برابرهم قرار دارند. این رویداد های سیاسی و نظامهای سیاسی شکل گرفته از آنها مهر و نشانی خود را بر شعرمعاصرافغانستان کوبیده اند که این امر سبب پیدایی ویژهگیهایی شعری در هر دوره شده است. مثلاً درنخستین دهه های پادشاهی ظاهرشاه، تاریخ ادبیات با انبوه از شاعران مداح روبه رواست که هیچ گونه تعهد اجتماعی و سیاسی از خود نشان نمی دهند. در همین دوره در دهۀ دموکراسی شعر فارسی دری در کشور نه تنها بیشتر از گذشته سیاسی – اجتماعی می شود؛ بلکه ما شاهد پیدایی شعرایدیولوژیک نیز هستیم. به همین گونه شعر دوران مجاهدان و طالبان با شعر دهۀ پسین که می توان از آن به نام شعر پسا طالبانی یاد کرد، هرگز قابل مقایسه نیست. شعر پسا طالبانی ویژهگی های دارد که خود را از شعر تمام دوره های پیشین جدا می سازد.
یک چنین ویژهگی های که رویدادهای گوناگون سیاسی به شعر افغانستان داده است، دسته بندی زمانی شعر کشور را دشوار می سازد. با این حال هنوز کسانی هستند که می خواهند شعر معاصر افغانستان را بر اساس دهه ها دسته بندی شود. فایز کوشیده است تا از هردو شیوه استفاده کند. هم دسته بندی زمانی و هم دسته بندی بر بنیاد رویداد های سیاسی. با وجود این، مرز های این دسته بندی هنوزآمیختهگی به نظر می آید. مثلاً چگونه می توان شعر دوراه مجاهدان، طالبان و دروان پسا طالبانی را در زیر یک دوره مطالعه کرد!
پیدایی شعر نو در افغانستان
بدون تردید هیچ پدیدهیی یکی ویک بار قامت بر نمی افرازد؛ بلکه سلسله عواملی در یک پدیده، پدید می آید که بعداً مرحلۀ تازهیی در زندهگی آن پدیده آغاز میشود. شعر نو در افغانستان نیز در نتیجه یک رشته عوامل فرهنگی وسیاسی – اجتماعی درونی و بیرونی پدید آمده و بعداً در کنار شعر کلاسیک هویت خود را پیدا کرده است.
فایز در کتاب خود در زمینۀ چگونهگی پیدایی شعر نو در افغانستان به بررسی یک رشته عوامل درونی وبیرونی پرداخته و گونههای شعر نو را به گونۀ فشرده معرفی کرده است. در چنین مواردی پیوسته این پرسش مطرح می شود که نخستین شعر نو یا شعر آزاد عروضی را کدام شاعر سروده است؟ پاسخ به چنین پرسشی گاهی در افغانستان به سبب کمبود مدارک خیلیها دشوار است.
فایز با بررسیهای که دارد به این نتیجه می رسد که نخستین تلاش برای هنجار شکنی یا نخستین گام در جهت شکستن وزن عروضی را استاد خلیل الله خلیلی با « سرود کهسار» انجام داده است.
شب اندر دامن کوه
درختان سبزو انبوه
ستاره روشن و مهتاب در پرتو فشانی
شب عشق و جوانی
میان سبزه و گل
نشیمنگاه بلبل
ز دور آید صدایی چون سروش آسمانی
زنیهای شبانی
به گفتۀ فایز این شعر در 1318 خورشیدی سروده شده است؛ اما در دیوان استاد درپای شعر، تاریخی نوشته نشده است. فایز در ادامۀ جستجوی های خویش به این نتیجه می رسد که نخستین شعر نمیایی یا شعر آزاد عروضی در افغانستان را استاد رضامایل سروده است که این شعر « تقدیم به تو» نام دارد که به سال 1332 در مجلۀ ژوندون به نشر رسیده است:
شبنم است این که شده از رخ گل بوسه طلب
یا عرق کرده گل روی تو از شدت تب
از تب است این که چنین
رخ بر افروخته ای
یا که داری به منی سوخته جان
سر پرخاش و غضب
دوستان از دل مجروح من است
یا دو تبخال که جا کرده بر آن گوشۀ لب
فایز ، یوسف آیینه را سومین شاعر نیمایی افغانستان می داند، در حالی که باری یوسف آینه در گفتگویی با هفته نامۀ قلم ارگان نشراتی انجمن نویسنده گان افغانستان گفته بود که او نخستین شاعری است که شعر نیمایی سروده است.
شاید بسیار دشوار باشد که بدانیم که نخستین شعر نیمایی در افغانستان را چه کسی سروده است. در این زمینه یگانه مدرکی که می توان به آن اتکا کرد، همان کتاب « نوی شعرونه» یا اشعار نو است که به سال 1341 خورشیدی به وسیلۀ ریاست مستقل مطبوعات افغانستان انتشار یافته است. این کتاب دو بخش دارد. بخش پشتو و بخش فارسی. این کتاب در حقیقت نخستین سروده های افغانستان در فرم نیمایی است. یا بهتر است گفته شود که نخستین تلاشهای شاعران افغانستان است در جهت شکستن اوزان عروضی. در بخش فارسی که زیر نام« اشعارفارسی» به نشر رسیده است، 53 پارچه شعر از آرین پور، یوسف آیینه، رحیم الهام، بارق شفیعی، حبیب الله بهجت، توفیق، استاد خلیل الله خلیلی، شفیع رهگذر، داکتر آصف سهیل، ابراهیم صفا، ضیا قاریزاده، محمود فارانی، سلیمان لایق، مایل هروی، فتح محمد منتظر و موسای نهمت به نشر رسیده است. با دریغ تاریخ سرایش در پایان شعرها نوشته نشده است؛ اما می توان گفت که این شعرها سرودههای دهۀ سی خورشیدی افغانستان است. از این جا می توان گفت که نخستین نمونههای نیمایی یا نخستین تلاشها در جهت ساختار شکنی و سرایش در اوزان آزاد عروضی در دهه سی خورشیدی در افغانستان پدید آمده است. حال این که کدام یک از این شاعران نخستین بار شعر نیمایی سروده است، نمی توان به یقین چیزی گفت. می شود گفت که این ها نخستین پیشگامان یا نخستین نسل ازنیمایی سرایان افغانستان اند. این نکته را هم در نظر داشته باشیم که بعداً بعضی از این شاعران رغبتی به شعر نیمایی نشان ندادند و کلاً به شعر کلاسیک روی آوردند.
سخن دیگر این که شعر این شاعران در آن روزگار به نام « اشعار فارسی » در این کتاب به نشر رسیده است. در حالی که اگر امروزه شما فارسی یا فارسی دری بگوید، بعد شماری از متعصبان کج خرد کج اندیش وتفوق طلب که کاری جز فرهنگ ستیزی و انحلال فرهنگ اقوام دیگر ندارند، خیلی آسان و ساده مدال جاسوسی ایران را بر گردن شما می آویزند که نفرین بر همه متعصبان فرهنگ ستیز جهان باد! من در شگفتم که این زبان ظرف پنجاه سال گذشته چگونه شده است دری. آن هم چنان دری که گویا هیچ پیوندی با فارسی یا فارسی دری ندارد و زبانی است جداگانه. متعصبان آن اندازه بی آزرم اند که می خواهند مقدرات دانش و فرهنگ را نیز آن گونه تغیر دهند که خود می خواهند!
در همینجا نیاز است تا بگویم رویای شاعر و آخرین ستاره از محمود فارانی، نهال از آرین پور، ستاک از بارق شفیعی، اضار قاریزاده، اموج هریوا از رضا مایل از نخستین گزینههای شعری اند که نمونه های شعر نمیایی در آن آنها به نشر رسیده است.
چگونهگی و جایگاه کتاب
کتاب پیشینه تجدد؛ پیدایش و بالندهگی شعر نو در افغانستان، که کاش این همه نام دراز نمی داشت، رشته بحثهای را در حلقههای ادبی و فرهنگی کابل بر انگیخته است. شماری پنداشته اند که این کتاب گونۀ نقد و بررسی شعر معاصر افغانستان است. بناً با معیارهای با کتاب برخورد کرده اند که با چگونهگی آن هم آهنگی ندارد. بدون تردید وقتی شما از روزنۀ اشتباه به یک اثر ادبی یا پژوهشی نگاه می کنید، در نهایت به برداشتهای اشتباه آمیز می رسید.
این کتاب نه نقد شعر معاصر است ونه هم بحثی در پیوند به نقد ادبی دارد. چنین است که کتاب نمی تواند یک تصویر کلی از چگونه شعر معاصر افغانسان به دست دهد. اساساً نویسنده به هدف چنین چیز به نوشتن کتاب نپرداخته است. عمدتاً می توان گفت که کتاب دو بخش دارد، نخست همان برسی وضعیت ادبی و فرهنگی دوره های گوناگون تاریخ معاصر افغانستان است در پیوند به رویدادهای سیاسی کشور که از زمان امیر دوست محمد خان آغاز می شود. بعدا به جنبش مشروطیت وتاثیر گذاری آن بر ادبیات وفرهنگ می پردازد و می رسد به بررسی عوامل درونی وبیرونی تحول شعر فارسی دری در افغانستان . هم چنان در کتاب به گونۀ فشرده و کوتاه گونههای شعر نو معرفی شده است. فایز در این بخش اطلاعات سودمندی را گرد آوری کرده است. همین بخش کتاب است که کار فایز را از کار آن دوستانی که در دهه های پسین به تذکره نگاری شاعران پارسی گوی افغانستان پرداخته اند؛ جدا می سازد. بخش دیگر کتاب زندگینامههای شاعران است، همراه با نمونههای سخن آنان.
فایز در هیچ جایی در پیوند به چگونهگی شعر شاعران به بیان دیدگاهها ودریافتهای خود نپرداخته است، تحلیلی از شعر شاعران و یژهگیهای شعر آنان به دست نمی دهد. شاید اگر چنین می کرد، کتاب می توانست از اهمیت بیشتری برخوردار گردد.
تا جایی که من می اندیشم، فایز در تهیۀ زندهگی نامهها نیز مدارک زیادی در دست، نداشته است. چنان که بیشترینه این زندهگی نامهها نمی توانند تصویر روشنی از آموزش وکارهای ادبی شاعران به دست دهند. گاهی در چند جمله خلاصه می شوند و مواردی هم وجود دارد، شعر شاعر بدون زندهگی نامۀ او در کتاب آمده است. شاید بهتر می بود که درکتاب فهرست کامل آثار شاعران نوشته می شد.
می پندارم ظرف چند سالی که نویسندۀ ارجمند فایز دست اندرکار نوشتن این کتاب بود، اگر به شاعران مراجعه می کرد و اطلاعاتی را در پیوند به زندهگی، آموزش و آثار آنان گرد آوردی می کرد کتاب به غنامندی بیشتری می رسید. به همین گونه دقت بیشتر در گزینش شعرها نیز سبب می شد تا کتاب نمونه های موفق شعر معاصر فارسی دری را بیشتردر خود می داشت.
بدون تردید یک چنین کار بزرگی نمی تواند از لغزشها به دور باشد؛ اما من حس می کنم که جایگاه چنین کتابی در افغانستان خالی بود، این کتاب نه تنها برای دانشآموزان و دانشجویان؛ بلکه برای استادن فارسی دری در مکتبها و دانشگاهها و موسسههای آموزشهای عالی نیزمی تواند سودمند باشد. همچنان برای پژوهشگران در آینده می تواند بسیار سودمند باشد.
فایز و قلم کشیهای نخستین
زادگاه فایز دهکدۀ تاجیکان نام دارد. در جبل السراج ، درولایت پروان. گذشته گان او همهگان در همین دهکده زیسته اند. سال 1336 بود که فایز در همین دهکده چشم به جهان گشود. آموزشهای ابتدایی، میانه و لیسه را در دهکدۀ خود فرا گرفت. بعداً به کابل آمد و در دانشکدۀ علوم دانشگاه کابل در بخش ریاضی و فزیک مشغول آموزش شد. او ازاین دانشکده به سال 1360خورشیدی گواهینامۀ لیسانس به دست آورد. از این نقطه نظر او با نورالله وثوق، داود سرمد، میرویس موج، علی محمد رسولی، من وشاید هم چند تن دیگر همانندی دارد. برای آن که اینها همه گان از دنیای مجردات علوم طبیعی و ریاضیات به دنیای عواطف و تخیل ، شعر و سرایش با دشواری راه زده اند، بی آن که چراغی فرا راه بوده باشد و پیشوایی و رهبری و استادی، تا آنها را با فن و فوت شعر و نویسنده گی آشنا سازد.
شاید جای داشته باشد تا از آن شمار شاعران و نویسندهگانی یادکنم که درکنار آموزشهای تخصصی در بخشهای گوناگون علوم طبیعی، درعرصۀ ادبیات کشور نیز ازشمار نام آوران اند. مانند داکتر سمیع حامد، داکتر سیاهسنگ، کاظم کاظمی، نوذرالیاس، ظاهر ایوبی، ناهید بشردوست و شمار دیگری که در همان سال های اموزش در دانشگاه کابل خوش درخشیدند؛ امابعداً در غبار سالهای دراز غربت و آوارهگی از نظرها نا پدید شدند.
نخستین تجربههای شعری فایز به زمانی بر می گردد که او هنوز شاگرد مکتب بود، بعداً در دوران آموزشهای دانشگاهی به سرایش بیشتری پرداخت. دهۀ شصت خورشیدی بود که اندک اندک سروده های او در نشریه های شهر کابل راه یافتند، تا جایی که می دانم زنده یاد لیلای صراحت سروده های نخستین او را از نظر می گذرانده و گاهی هم قلمی بر آنها می کشیده است. در آن سالها لیلا در لیسۀ مریم آموزگار زبان و ادبیات فارسی دری بود و افزون برآن مسوُولیت کانون فرهنگی این لیسه را نیز بر عهده داشت و دختران جوان را با رمز و راز شعر آشنا می ساخت. فاییز نیز در همین سالها شغل آموزگاری داشت و سروده هایش را از نظر لیلا می گذرانید. من نخستین گزینۀ شعری چاپ ناشدۀ اسحاق فاییز را در نزد لیلا که در آن زمان در انجمن نویسندهگان افغانستان کار می کرد، دیده بودم. من نیز بر آن گزینۀ شعری مروری داشتم و از همنین جا بودکه با شعر و نام او آشنا شدم.
در سالهای اخیر فاییز یکی از شاعران پرکار در کشور است. او در این سالها چند گزینۀ شعری خود را به نشر رسانده است. افزون بران در همین سالهای اخیر است نوشته های او در زمینۀ پژوهشهای ادبی و نقد ادبی نیز به نشر رسیده اند.
با متانت و دور از هر گونه هیاهوی رسانه ای می نویسد و بدون تردید که زیبا نیز می نویسد. از اسحاق فایز تا هم اکنون آثار زیرین به نشررسیده است :
*- دیر و با فاجعه، گزینۀ شعر سال نشر1383
*- عبور از خط قرمز، گزینۀ شعر سال نشر1384
*- برای مرگ آزادی ، گزینۀ شعر سال 1386
*- افغانستان به کجا می رود، بررسی عوامل ظهور دوبارۀ بحران درافغانستان .
*- مارهای آستین گزینۀ شعر، 1386
*- آه ای امید گنگ ؛ گزینۀ شعر، 1386
*- قرن بی حماسه، گزینۀ شعر،1388
*- واگویههای لحظۀ حسرت، گزینۀ شعر
*- سلام آزادی، رمان، سال نشر1386
*- آری تمام زندهگی من بهانه بود، گزینۀ شعر، 1388
*- پاییزیها، گزینۀ شعر، 1387
*- دشنه و صدا ، برسی تاثیرات اشغال افغانستان به وسیلۀ ارتش سرخ ، بر شعر معاصر افغانستان ، سال نشر 1384
*- پیشینۀ تجدد، پیدایش و بالندهگی شعر نو در افغانستان، 1392
آمادۀ نشر :
*- بلوط های سبز، جلد دوم سلام آزادی
*- روزگاران غریب جلد سوم سلام آزادی
*- کیمیا بته، گزینۀ شعر
*- شب بی ماه وستاره، گزینۀ شعر
*- پس از باران، گزینۀ شعر
*- چکامۀ سرخ، گزینۀ شعر
*- هرمنوتیک رازی که ناگفته ماند، گزینۀ شعر
گذشته ازاین شمار زیادی از نوشته های پژوهشی فایز در زمینه های نقد ادبی و ادبیات شناسی در نشریههای گوناگون کشور به گونۀ پراگنده به نشررسیده است. آن گونه که گفتیم، فایزسالیان چند در بعضی از لیسه های کابل شغل آموزگاری داشت . بعداً این شغل را رها کرد و به کار در عرصۀ ادبیات و ژورنالیزم پرداخت. او در دوران تسلط طالبان و القاعده در افغانستان در جبهۀمقاومت رفت و به خبرنگاری اشتغال داشت. رویدادهای خونین آن سالها در آیینۀ شعرهای او تجلی گسترده دارد. او از تیرۀ شاعران مقاومت افغانستان است. شعرش لبریز از مفاهیم اجتماعی و سیاسی است و مردم را به مقاومت در برابر بیداد و استبداد فرا می خواند. برای مردم از شعر هایش پنجره یی می گشاید تا آنها بتوانند چهرۀ شکوهمند آزادی و عدالت را تماشا کنند. شاعر ندبه و نا امیدی نیست. چنین است که پیوسته می کوشد تا در هوای آزادی و عدالت فریاد زند و مردم را به پایداری در برابر تجاوز و استبداد فرا خواند.
به امید سرایش ها و پژوهشهای بیشتر شاعر و پژوهشگر ارجمند اسحاق فاییز!
جدی 1392
کابل