دستګیر نایل

 

هنر وزنده گی

 

بخش دوم

            ازهنر و رسالت هنرمند سخن ګفتیم پس بهتر است بحث را در مورد هنر موسیقی، تیاتر و سینما ادامه بدهیم زنده یاد « احمد ظاهر»،الګویی ازنسل جوانِ زمانه ء خود درهنر موسیقی وآواز خوانی بود.او هیچګاه شعر وتصنیف های مبتذل و بد را درآهنګ هایش انتخاب نمیکرد.موسیقی او ترکیبی ازموسیقی مدرن وسُنتی بود،عاشق هنر وعاشق مردم خود بود. و از سفر جاودانی اش به سرای آخرت که بیش از سی سال می ګذرد، هنوزهم طنین صدایش از نهان خانهء دل های پیر وجوان شنیده میشود. هنوزعشق ملکوتی اش به هنر و مردم، عالمګیر تر میشود.بقول حافظ :    « هرګزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق 

 ثبت است  بر جریدهء  عالم، دوام   ما»

آری،احمد ظاهر نمُرده است،فقط کالبدش را در دل ګرم خاک ګذاشته اند.امروز از نسل ومعاصران احمدظاهر بیشتر از انګشتان دستان ما مانند فرهاد دریا،شریف غزل،حیدرسلیم،احمد ولی،وحید قاسمی، ګلزمان شاه ولی وچند تن دیګر که سرهای شان به تن شان می ارزد، نمانده اند. و از جوانتر هایی پس از او چون ولی فتحعلی خان،نذیر خارا، فرهاد شمس جاوید شریف،فواد رامز،وچند تن دیګر که با موسیقی سنتی کشورما آهنګ میخوانند، دیګران از موسیقی اصیل وسنتی دست شُسته اند.از شمار بانوان هم اګر استاد مهوش ،خانم هنګامه، خانم پرستو و خانم قمرګل و فرشته سما و چند آواز خوان جوان را سواء کنیم،دیګر کسی بنام هنرمند نداریم.( البته این سخنان متوجه نسل دیروز مانند ناشناس و دیګران نیست.) درمیان جوانان وبانوان استعداد هایی هست که در باغستانِ هنر درحال شکفتن وبه ثمر رسیدن اند. امید وارم با روَند مبتذلی که امروز در پيشروی هنر موسیقی ما قرار دارد، آسیب پذیر نشوند. 

خانهء هنرمندِ محبوب «وحید قاسمی» آباد وعمرش ُپربار و دراز باد که با سفر های خستګی نا پذیرش در ولایات کشور،آهنګ های محلی را جمع آوری کرده تا این ارزش ها به فراموشی سپرده نشوند. با دریغ هرسالی که می ګذرد، یکی یکی از غنیمت ها وارزش های ګذشتهِ موسیقی افغانستان را در داخل وخارج از کشور از دست میدهیم. ساربان، جلیل ځلاند،نصرت پارسا، ظاهر هویدا، استاد هماهنګ، رحیم مهریار و بسیار دیګر که روان شان شاد باد!.آیا از نسل امروز کسی یا کسانی هستند که جای خالی این ارزش ها را پرکنند؟ آیا امید وار میتوان بود که هنر موسیقی افغانستان استاد غلام سرور،استاد محمد عُمر( سلطانِ رُباب)،استاد غلام نبی،استاد هاشم،استاد عبد المجید،شاهین ملنګ نجرابی ودهها نوازنده ء دیګر که طی نیم قرن اخیر خوش  درخشیده بودند را دوباره بدست آورد ؟ آیا کوچه ء خرابات و خرا باتیان زنده  دل، سر از ویرانه ها و از پسِ دیوار ها و کنګره های زخمی و درد آلود  کابل بَدَر خواهند آورد  تا  سرود عاشقی را دوباره سَر دهند؟ من که تا سالهای دراز دیګر وتا زمانی که وطن درآتش اِشغال وسِتَم سرمایه داران جهان و مافیای قدرت داخلی میسوزد، این امکان را نمی بیم.

 داکتر اسد بدیع که خود یکی ازآواز خوانان مشهور کشور است،درمصاحبه ای با رادیو بی بی سی ګفت که « وضع موسیقی ما خیلی آشفته ودچار بحران است.موسیقی سنتی ما که افتخار و سربلندی ماست،به طاق نسیان ګذاشته شده ومن هیچ نامی بالای موسیقی کنونی ګذاشته نمی توانم ». یک آواز خوان آماتور بنام ( بیژن قندزی ) به تقلید از سیاه پوستان افریقا،آهنګ (رَب) خوانده است.زنده یاد ظاهر هویدا در مصاحبه ای ګفته بود: وقتی هنرمند نتواند درد و آلام خود را به یک قطعه شعر بیان کند، اګر انرا در قطعهء آزاد آهنګ بسازد، بهتر است اما این آواز خوان به زَعمِ خودش خواسته با این آهنګِ (رَب) آهنګ ِمیهنی بخواند وبه اصطلاح « وحدت ملی!» را تمثیل کند.این تصنیف همه چیزاست، بغیر ازاندیشهء وحدت ملی! آهنګ های میهنی ( دا زموژ زیبا وطن )،( وطن، عشق تو افتخارم ) و ( ربابم را بیارید تا بخوانم ) را با میهنی خوانی های جوانان امروز مقایسه نمایید.هرچند که شفیق مُرید، از نسل جوان امروز است. اما خیلی زیبا و دل انګیز سروده است.از جوانترها، این آهنګ و شعراز حبیب قادری که ظاهرن با موسیقی محلی لپسِنګ کرده وبسیار شهرت هم دارد را بشنوید که چه ګلهایی را به آب داده است « افتَو بارانَک شده، دلم لرزانَک شده ،  

  ده پُشتِ کمان رُستم، دختر پنهانک شده »..  

 میده میده بمان پای،بجنبانی سراپای، بلرزانی سراپای

 پرده ء پُشت کلکین،میشه بالا و پایین  

  پشتِ ابرِ پنجره،دختر نِهانک شده »( دِه  در کجا، درخت ها در کجا) این واژه ها از زبان یک هنرمند مکتب خوانده و تحصیلکرده بیرون میشود، نه از حاجی سیف الدین و عالِم شوقی.(وَلی ) یکی دیګر از این قماش هنرمندان است که درمیان جوانان،شنونده زیاد دارد.صرف نظر از موسیقی آڼ،بخوانید که چه تصنیف مبتذل دارد:  

 « ناز و ادای تُره دَه جان بګیرم دلبر، عشوه و نار تُره دَه جان بګیرم دلبر، بیش از این عشوه نکن، عشوه ګرفتاری داره، دل،جګر خونی داره!!» یکی ازعناصر مهم هنر آواز خوانی ، داشتن صدای دلکش و رساست.مګر ولی و بسیار دیګر متاسفانه از این نعمتِ الهی محروم اند.هفت هشت سال پیش،خانم « وجیهه» آهنګی را ثبت کرده بود که شعرش از داکتر سمیع حامد است و می ګوید:« به مَه دِل مِل، نمانده، حوصَله موصَله، نمانده » این تصنیف، هزار بار پرمعنا تر از این چرند هاست.همین آواز خوان که متعلق به یک نسل پیش از این جوانک هاست،آهنګ های میهنی نابی دارد که میتوان او را یک هنرمند متعهد دانست.تعهد به مردم، تعهد به هنر ونسلهای آینده.وقتی میخواند: 

« میخواهم هرجا که آدم، باشه، دلش بیغم، باشه ای یار 

 میخواهم آرزو ها، خوب باشه، غمها، مغلوب باشه  

  در سرنوشت آدم، غیر از خوشبختی نباشه، کاشکی! » ویا در آهنګ دیګر که میګوید:

 « یکی دور ازغم دنیای مردُم     پیامِ بیغمی با هم میفرستد  

  کِی، با کِی؟ برادر، با برادر       یکی از پُشت دیوار جدایی 

 پیام جنګ، پیهم میفرستد» این تصنیف ها از ساخته های« امیرجان صبوری» است که خود از آواز خوانان سرشناس ومتعهد و پرورش یافتهء دوران ( جنګِ ګرم ) است.جنګ میان دو سیستم ودوابَر قدرت جهانی که پایګاهش افغانستان است و هنرمند هر روز، شهادت داغ آفرینِ بهترین دوستان ورفیقان خود را با چشم سر می بیند.وسنګینی تلفات جنګ را با تماس حواس خود لمس میکند.لذا تصنیف ها وسروده هایش حِس صلح کردن ودر شرایط صلح زیستن را در دل ها بیدار میکند.اما امروز از امریکا و اروپا هنرمند و آواز خوان دعوت می کنند تا برای میهن و تامین صلح ، آهنګ میهنی بخوانند.و دُهل آشتی و صلح با جنایتکار ترین فرزندان ناخلفِ آدم  و حوا و دشمنان دین و فرهنګ (طالبان) را بنوازند. مګر می شود کسی یا کسانی که دردِ جانکاه جنګ و مصیبت را ندیده و حس نکرده باشد، آهنګی بخواند که احساس درونی اش را منعکس نماید؟ آری، می ایند و میخوانند و شعار می دهند و ریا کاری می کنند و دوباره که به بهشت زمینی خود برګشتند، نه وطن بیاد شان می آید و نه مردم وطن مانند ( سهیلا جان ځلاند ) که نه لباس و کلاهِ شَپویش به زنان وطن ما میماند ونه آهنګ هایش، حس وطنخواهی را در دلها بیدار میکند. 

 اما پيام آن هنرمند وآهنګسازِ جنګزده برای شنونده وخواننده اش روشن است.آرزوی خوشبختی کردن برای مردم ،درصلح وصفا ودر تفاهم باهمی زیستن و دور کردن غبارِ غم ها از روی سینه های درد مند مردم (ببین تفاوت ره، از کجاست تا بکجا ) من فکر میکنم اګر جوانان ما میخواهند مطابق شرایط عصر، موسیقی داشته باشند وآهنګ بخوانند، اګر موسیقی سُنتی وطن را با موسیقی معاصر خلط (مِکس) کنند،عیبش درکجا است؟جاوید شریف آهنګی دارد «  یک قدم پیش،یک قدم پَس، نازنین مَیده بِکُن رقص» هر چند که تصنیف آن کاستی های فراوان دارد مګر موسیقی دلنشینی دارد آهنګ آنهم خیلی خوب است و صدایش هم رسا است که در دل ها نشسته است.هنرمندان محلی دیروزی ما عموما صدای دلکش داشتند. اما سوادِ  کافی نداشتند و این نمی تواند عیب  بزرګی باشد. چون سطحِ  سواد  در جامعه بحیث مجموع، پایین بود. خوبی و دلنشینی مَحلی خوانان افغانستان مانند بازګل بدخشی، دُرمحمد کشمی، ګلزمان، حمید الله چاریکاری و بسیار دیګردر این بود که با موسیقی سُنتی و محلی خود آهنګ می خواندند و انهم چه اشعار دلنشینی.ما هیچګاه از زبان بازګل بدخشی ودُرمحمد کشمی ومانند اینها شعرضعیف نه شنیده ایم.موسیقی « لوګری» که مُبتکرِ ان استاد دُرَی لوګری بود،از دلنشین ترین و شور انګیز ترین موسیقی در افغانستان بود.«هماهنګ»، موسیقی خرابات و محلی را باهم یکی کرد و سالهای دراز بردلها حکومت نمود.اکنون آن سازها و آواز ها درکجاست؟وزارت فرهنګ نیز دست به زیر الاشه نشسته به نِرخ روز، نان میخورد و به دُهل دکانداران دین،می رقصد تعهد و مسولیت پذیری اصلن وجدان های خفتهِ انها را بیدار نکرده است 

 ازدههء نود به اینسو که متولیان دینی حاکمیت درافغانستان راغصب کردند وبویژه طالبان که نواختن تار و طنبور وساز و سرود و فیلم و سینما ودر بست هنر را (حرام) دانستند، دیګر هنر وهنرمند روز خوشی را ندید.هنر و فرهنګ در دوران حاکمیت حامد کرزی هم بد تر مبتذل و مانند تمام عرصه های زنده ګی،بازاری تر وتجارتی ترګردید موسیقی وآواز خوانی مانند کالای وارداتی و دموکراسی وارداتی به بازارِ مصرف،عرضه شدند وهنر نیز به بازارِمصرف تبدیل شد.بجای آنکه با استفاده از امکانات موجود و آزادی های بدست آمده، راه کمال و شګوفایی را بپيماید،بیمایه تر و از ارزشهای هنری تهی ګردید.شما به برنامه های هنری تلویزیون های کابل واز جمله آریانا ګوش بدهید شرم آور است.        تصادفی نیست که تنها هنر و فرهنګ دستخوش بی سر وسامانی و ابتذال ګردیده ، بلکه اقتصاد،سیاست و تمامی عرصه های زنده ګی به بحران و انارشیزم روبرو شده است. لذا در چنین نظامی نباید  انتظار شګو فایی فرهنګ وهنر در داخل کشور را داشت. شبکه تلویزیونی « آریانای » جناب احسان الله بیات تا کنون ( هفت ) جشنواره ی هنرمندان افغان در داخل و خارج از کشور را راه اندازی کرده است.که  قابل قدر و ستایش است.در جشنوارهء هنرمندان در سال ۲۰۱۳ در هند ما دیدیم و شنیدیم که داوَرها، کِی ها بودند و کِی ها، هنرمندان ممتاز شناخته شدند. خیلی افتضاح آمیز وشرم آور بود که در جشنوارهء هند درسال روان، بهترین جایزه راعارف کیهان و صدیق شباب در آهنګ ( اوصنوبر تو چقدر دلم را اوګار کدی) و( ولی) نصیب شدند. و(شبانه مهریار) با بهترین آهنګ و شعرش، سرِ خویش بګرفت و به راه خویش برفت. فرهاد دریا، مردانه در این ګرد همایی شرکت نکرد و با طنز ظریفی ګفت که سال ګذشته من این افتخار را نصیب شدم و حالا میدان را برای جوانان می ګذارم. روشن است که در انتخاب هنر مندان بهتر، ملا حظات قومی، سیاسی، و زبانی تاثیر خودش را داشته است.  

  اکثر (کلیپ) هایی را که هنرمندان جوان ما در کشورهای همسایه و اروپا به پیروی از غرب با دختران در حال رقص و پایکوبی میسازند وبه تلویزیون ها برای نشر می سپارند، افزود براینکه از موسیقی سنتی مانند رباب، طبله، دلربا، طنبور، دف وچنګ و سِتار وهارمونیه اثری نیست.با دختر ها آهنګ خواندن و رقص کردن و کلیپ ساختن آنقدر مود شده که حتا جناب (نعیم پوپل) هم در سال هایی که پایش به لب ګور رسیده ،شوق جوانی کرده با یک خانم ایرانی (کلیپ) ساخته است .آهنګ دوګانه خواندن در ګذشته ها هم معمول بود احمد ظاهر و خانم ژیلا، رحیم مهر یار و خانم پرستو،هنګامه و احمد ولی وبسیار دیګر این کار را کرده اند.درهمان هندوستان که موسیقی وهنر،مانند مذهب تقدیس میشود،دوګانه خوانی بوده وهست و معنا و کیفیت خاص خودش را دارد. مګر متاسفانه این بی بند وباری و ابتذال فر هنګی که محصول فرهنګ غربی ونظام سرمایه است، فقط  ګلوی هنر وفرهنګ ما را ګرفته است.  

      بخش سوم  

     متاءسفانه هنرتیاتر وسینما روزګار بد تر ازاین را دارد تیاتر درافغانستان،پیش ازهنر سینما ظهور کرد و از زمان زنده یاد رشید لطیفی ببعد،راهش را درافغانستان باز نمود.امروز بیشتر هنرپیشه ګان سینما،نخست درستیژ تیاتر بخت خود را آزموده اند و سپس به سینما راه یافته اند.رفیق صادق،عبدالله شادان عزیز الله هدف،حاجی محمد کامران،حکیم اطرافی،مرتضا بایقراء،فضلی،فـ عبادی،قادر فرخ،حشمت فنایی زرغونه آرام،انیسه وهاب، حمیده عبد الله (شیرین ګل) عادله ادیم عبید ورکزی وبسیار دیګر،ازهنرپیشه ګان مشهور تیاتر بودند که پسانها به هنر سینما روی آوردند وهمین ها بودند که سریال ها و فیلم هایی چون: رابعه وبکتاش،فرار،دهکده ها بیدار میشوند،دختری با پیراهن سفید،شکست محاصره،ګناه، مرداره قَول است، دکوندی زوی و... را ساختند که هرکدام ارزش هنری و جایګاه خودش را دارد.سلام سنګی،ممنون مقصودی،ولی تلاش،ابراهیم طغیان،عبید ورکزی حاج محمد کامران، حمیده عبدالله ازستارګان درخشان سینمای افغانستان شمرده می شوند که سالها در راه غنامند شدن هنر سینما ریاضت کشیدند و دودِ چراغ خوردند.

 پس از تشکیل حکومت جناب کرزی وسرازیر شدن ملیارد ها دالر برای سازنده ګی دوباره ء افغانستان ،در داخل و خارج از کشور دهها فیلم و نمایشنامه ساخته شده است.به استثنای چند فیلم و شماری از هنر پیشه ګان پیشین که در جشنواره ها راه یافتند هنر پیشه ګان دیګر فیلم ها کی ها اند و چند سال تجربه تمثیل هنر پیشګی دارند؟ در کجا درس خوانده و تجربه کسب نموده اند؟ مشهور ترین این هنر پیشګان و فیلم سازان غیر حرفوی و آماتور امروز در داخل و خارج ازکشور،سلیم شاهین،آرین خان،اسد سکندر،نبی تنها،کاکا آصف،مریم شریفی،لینا علم،رسول ایمان،حلیم تنویر، بصیرحیدر،فضل حکیمی،شکور شمشاد،زلمی مسجدی،صدیق برمک،جوانشیر حیدری،انجینیر لطیف وبسیار دیګر به استثنای انجینیر لطیف صدیق برمک ، جوانشیر حیدری که در ګذشته نیز به همین شغل کار میکردند، دیګران همه آدم های تصادفی،آماتور و تجارت پیشه اند که هنر پیشه سینما بودن، شغل سومی یا چهارمی انها است. موالید هنری اینها فیلم های ګل محمد ودُرمحمد، ساخته حلیم تنویر،آشیانه،ساختهء فضل حکیمی،پیوند عاطفه و شکست قلب ها کار سلیم شاهین ،عُثامه به کارګردانی صدیق برمک ،سنګِ صبور از عتیق رحیمی، ګدی پران باز، داستان از خالد حسینی،سیبی از بهشت، ساختهء مروت وبسیار فیلم های دیګر که برخی از این فیلم ها نتها فیلم نیستند بلکه ننګ هنر سینما شمرده میشوند.ګفتنی است که فضل حکیمی با وصف نداشتن تجارب کافی درهنر فیلم سازی.در سال روان فیلم نیمه مستند وهنری زیر عنوان « سینما » را در کابل ساخت که حال رقتبار سینما های افغانستان را بنمایش میګذارد. ونشان میدهد که دراین سالهای طلایی وکیسه های پر از زروسیم، دولت افغانستان هیچ توجهی به هنر،و از جمله هنر سینما نکرده است.تعمیر سینماها به چرس خانه ها واعلانات تجارتی وخاطرات نویسی مردم مبدل شده واز در ودیوار زخمی ودرد آلود سینما ها بوی خون وباروت می آید. 

 « سلیم شاهین»که خود را ( دهرمندر افغانستان ) لقب داده است شاید به این سوال بیننده فیلم هایش پاسخی داده نتواند که در کدام مکتب وکالج درس هنر پیشه ګی خوانده است آیا سواد نوشتن سناریوی یک فیلم را دارد؟ اما به کار های بزرګی چون فیلم سازی دست می زند؟ همین جوانترین نسل سینما که فهیم سدوزی باشد،چند سال در کشور بلغار درس هنر پیشګی خواند وشما (دهرمندر افغان) در کجا؟وقتی درکشوری مانند افغانستان کمپودری مانند فاروق وردک دوکتورای خریده ګی بدست بیاورد تا وزیر کابینه شود، سلیم شاهین وکریم تنویر نیز باید حق داشته باشند دعوای کار ګردانی فیلم وهنر پیشه ګی نمایند.  

 از جالب ترین فیلمی که میتوان نام برد، فیلم کمیدی ( بلبل ) در کابل است که توسط هنر پیشه ګان موفقی چون نبی تنها کاکا آصف جلالی ودیګران تهیه شده والحق که فیلم زیبا وپذیرفتنی وبر دل،نشستنی است. فیلم (ګدی پران باز) که داستانش از خالد حسینی وبه زبان انګلیسی است،وفیلم را یک تیم امریکایی ساخته، بدلیل اینکه ضد حکومت دوکتور نجیب الله است وتجاوز روسها را تمثیل میکند،(از برکت جنګ سرد) از طریق میدیا شهرت جهانی کسب کرد.حال انکه متن داستان، انچنانی نیست که به اینهمه شُهرت وآوازه بیرزد.از این نوع داستانها، در کوچه پسکوچه های افغانستان فراوان نوشته شده که کسی به ارزش ان نګاه نکرده است.  

«کریم تنویر» درهالند،اتحادیه ای بنام سینماګران جوان ساخته است که اعضای ان همه دکانداران بازار( بیفروایک) هالند و آدم های بی روزګار وهمه کاره اند، بغیر از هنرپیشه که یکروز هم درکار هنرِ تمثیل،تجربه نداشته اند.از «فیلم ګل محمد ودُرمحمد» و«پروفیسور» او آشکار است که چند تا بچه های کوچه را بنام هنرپیشه شامل فیلم ساخته است. دریغ زنده یاد ظاهر هویدا که نام بزرګ وبلند هنرمندی خود را با شرکت در این فیلم، به خاک یکسان کرد. آیا همه این فیلم های امروزی که فاقد محتوا وسوژه و پیام اند و دیالوګ های مسخره ،کوچګی و بازاری دارند، میتوانند جای فیلم « ګناه »،«دِ کُندی زوی» و« مرداره قول است » را پُر کنند؟ اګر ما فیلم کمیدی« بلبل » و« سنګ صبور» و«سیبی از بهشت» را از میان انها سواء بسازیم هنری بنام سینما دیده میتوانیم؟ آشکار ترین پیام این فیلم های تجارتی و بازاری ،آوردن دختر از افغانستان به اروپا و قاچاق موار مخدر است، جنګ است، هیرو سازی های بیمعنا و بی هدف است و مشت زنی و آډمکشی های ترسناک و دهشت آور و آڼهم نه آنچنان که فیلم سازان هندی یا امریکایی تهیه میکنند. این است پیامی که فیلم سازان امروز ما به بیننده ونسل جوان ما میدهند. زیبا ترین و آموزنده ترین سریالی را که تا کنون از این هنر پيشه ګان در خارج از کشور تماشا کرده ام، بخش اول نمایشنامه ء ( از سلمان تا سلطان ) به کار ګردانی زبیر پاداش و بصیر حیدر و ( ګوهر شاد بیګم ) اثر جناب شهیر حسینی. است که الحق،شاهکار است.. 

دربخش اول  نمایشنامه ء از سلمان تا سلطان، چهره های حقیقی رهبران جهادی،دولتمردان وجنګ سالاران افغان با طنز ها و واژه های ظریفی بیان شده است.و نمایشنامه ء ګوهر شاد بیګم، شکوه وجلال وعدل و دادګستری و فضل و کمال یک زن نامدار تاریخ عصر تیموری را بنمایش میګذارد که ستودنی است نمایشنامهء (شکسپیر) یکی دیګر از کار کرد ها و موفقیت درخشان هنرپیشه ګان تیاتر امروز افغانستان است که درهمین سال ها در اروپا و بویژه در لندن به نمایش ګذاشته شد.این نمایشنامه بکمک مالی سه کشور خارجی از جمله بریتانیا تهیه شده است.  

 سریال « عشق پیری» که در کابل تهیه شده ،حرف ها وسوژه های جالب دارد و باید به هنر پیشه ګان اڼ تبریک ګفت.دربارهء سریال تلویزیونی به اصطلاح « مُتخصِص» که در تلویزیون اریانا هرهفته پخش میشود وبا ګذشت زمان ابتذال وبی مضمونی ان که ګاهی سلطان میشود و« ریزه ګل » مَلِکه.عدالت میکند و زمانی هم تفنګ میګیرد و به کوه می برآید،مضحک و دلګیر کننده شده است،سخن های زیادی هست که به فرصت های دیګر درباره اش خواهم نوشت. ..

 من فکر میکنم اګر وضع هنر سینما وتیاتر مانند همه پدیده های هنری با همین روال ادامه پيدا کند،دیګر سریال (شیرین ګل وشیرآقا)وفیلم مسافرت این دوهنر پيشه به مسکو وفیلم (دِ کوندی ځوی) درهنر سینمای افغانستان،تکرار نخواهد شد و این، یک فاجعه ء بزرګ است.باید آګاهان فرهنګ وهنر ومسوولان طراز اول، سعی بخرچ دهند تا با هر وسیله ء ممکن جلو ابتذال وخود سری های بی هنران را بګیرند.یګانه خدمتی را که مسولین و اهل فرهنګ میتواند به مردم وبویژه نسل مهاجر ونسل جدا شده از اصلها وریشه های تاریخی وفرهنګی انجام دهند،همین جلوګیری از ابتذال فرهنګی و ذوق های پَست وبیراهه رفتن نسل سرګردان مهاجر از یکسو ومردم ما که دچار یک بحران عمیق سیاسی وفرهنګی شده اند، میباشد.                                                                                                                           نتیجه اینکه تمام هنرها درخدمت بشریت قرار دارند ونقش بزرگی در تربیت و اخلاق،عاطفه واحساس انسان ها دارند ما باید هنر را درخدمت هنر،قرار ندهیم ،بلکه آن را وسیله ای برای رسیدن به هدف های بزرگ انسانی وتجلیل شخصیت انسان ها بدانیم. ( پایان )   

  جولای ۲۰۱۳ لندن  

 

 

++++++++++++++++++++++

 

         انسان ها در زنده گی روزانه وعمومن در دوران حیات خود میخواهند بیشترین لحظه های عمر خود را در بیان احساسات،تلطیف عواطف ،رشد معنویت و تجلیل شخصیت خود سپری نمایند.مثلن:تحصیل علم کنند، موسیقی بشنوند کتاب بخوانند، فیلم ببینند، آواز بخوانند، دوست بدارند،عشق بورزند وبسا ارزشهای دیگر که در زنده گی وجود دارند. هدف از زنده گی کردن تنها خوب خوردن، لباس بهتر وشیک پوشیدن و لذت بردن نفسانیات و اجرای عبادات نیست، بلکه انسان ها به رشد معنویت و تلطیف بخشیدن ذوقیات وآرامش دادن روان و احساسات درونی خود نیز نیاز دارند. بهبود بخشیدن حیات مادی ومعنوی انسانها به کوشش،اندیشه، کار وتفکر نیز وابسته است.معی الوصف دراین زمینه ها استعداد ها، ذوقها ومهارت های انسان ها هم متفاوت اند. 

 البته انسان های متمدن امروزی، بیشتر به ذوقیات و آنچه که لذت بخش است،.روی می آورند  چون زمینه های زیادی را دراختیار دارند. مانند دیدن فیلم درسینما، ویدیو و تلویزیون، تماشای تیاتر و اوپرا و بالت، و مهمتر از همه پیشرفت تخنیک و انترنت که زمینه ارتباط جمعی آدم ها را بسیار آسان ساخته و دنیا را با این بزرگی اش، به دهکدهء کوچکی تبدیل نموده است.اما  برای انسان های عقبمانده ازتمدن و وسایل ارتباط  جمعی که با این وسیله ها دسترسی ندارند،راه های دیگری را برای تلطیف وارضاء عواطف خود جستجو میکنند مثلن:چوپانی درکنار رمهء خود در دامن کوه، ازشکوه وجلال طبیعت، و نواختن ( نی ) لذت میبرد. دهقانی روستا زادهاز سکوت صحرا،غریو جنگل و خروش آب دریا احساس ذوق ولذت میکند؛ برای یک مرد ویا زن صحرا نشین،خار ودشت ولالهء صحرا وهیا هوی حیوانات زیباست؛ برای یک باغبان،نوای پرنده گان، گل وسبزه و درخت وبرگ، زیبا و شادی آفرین است.و برای یک مرد و یا زن شهر نشین ،پدیده های زیاد دیگری شاید دلپذیر باشند و آن چیز های که ذکر شدند، خوش آیند نباشند.

       هر پدیده ای را که ما، در اطراف خود زیبا می بینیم، حاصل تخیل و ذهن خود ما و حاصل تخیل و ذهن خلاق هنر مندان است.شاعر وهنرمندی که قرنها پیش، چشم های سیاه یک زن شرقی رابه چشم های حورِ بهشت که هرگز ندیده بود، تشبیه میکرد واز سروِقد وتیغ ابرو وخالِ لب سخن می گفت، امروز این تشبیهات و استعاره ها تبدیل به تشبیهات واستعاره های جدید دیگری شده اند.وآنقدر خال لب وکمان ابرو وزیبایی های « زمینی» و« حسی» اطرافش را احاطه کرده اند که دیگر با« سیه چشمان کشمیری» و« ُترکان سمرقندی»،اُلفتی ندارد.«زمانیکه ملاحان وتاجران دنیا، منافع خود را در دریا دیدند، دریا بنظر مردم، جز منبع منفعت ، چیز دیگری نبود.هنرمندان، از دو قرن بد ینسو، کشف کردند که دریا علاوه برانکه دُر ومرجان و ماهی های رنگین دارد، زیبا هم است. از آن پس، چه پرده های دل آویزی که  نقا شان از آن نساختند.و چه شعر های دلکش و نثرهای زیبایی که در وصف دریا، نه سرودند.»

       درک ازمقولهء زیبایی،همیشه وابسته به این است که تجربه ها و دریافت های انسانها، درکدام حد بوده است. و در چګونه شرایطی می زیسته است.هر انسان مطابق به ذوق وسلیقه و استعداد خود از زنده گی، طبیعت و زیبایی ها لذت میبرد.ما میدانیم که ذوقها،استعداد ها،ومهارت ها وعواطف درانسانها متفاوت اند مخصوصن درهنر وآثار بدیعی. کسی شعر می سراید، دیگری،موسیقی مینوازد،یکی آواز می خواند،ان دیگری میرقصد وعده ای هم تیاتر و سینما را می پسندد،گروهی، موسیقی کلاسیک وبرخی هم موسیقی جاز که  مست و شور افرین است را خوش دارند. در همهء این حالات، وظیفهء هنرمند، بیدار باش اجتماعی و بلند بردن ذوقها و حس زیبایی شناختی مردم است. آواز خوانی که آهنگ میخواند،مُمَثلی که  در تیاتر تمثیل می کند، شاعری که شعر می سراید،نویسنده ای که کتاب می نویسد، همه در برابر مردم واجتماع خود وفرهنگ عمومی جامعه وبشریت،تعهدات ومسوولیت های مساوی دارند.مقوله ء« زیبایی » در میان ملت های مختلف جهان معنا های مختلف دارد. روس ها از واژهء زیبایی تنها آنچه خوشایند بینایی است، می دانند.« باومګارتن» میګوید:موضوع معرفت منطقی،حقیقت است وموضوع علم الجمال یا(معرفت حسی) زیبایی است. زیبایی کامل یا مطلق آنست که به مدد احساس شناخته می شود.....حقیقت کامل یا مطلق آنست که با عقل شناخته می شود.و« خوبی» کامل یا مطلق آنست که از طریق ارادهء اخلاق بدست می آید.» اومی افزاید: عالی ترین تحقق زیبایی را میتوان در طبیعت جستجو کرد.وتقلید از طبیعت عالی ترین مسالهء هنر است.(۱ )

 مخالفان نظریات باومګارتن ازجمله « زولستر» میګوید منظور هنر، زیبایی نیست،بلکه «خوبی» است.او میګوید تنها ان چیزی که  متضمن «خوب » است،میتواند بعنوان « زیبا» شناخته شود.هدف تمام زندګانی بشریت،خوبی حیات اجتماعی است.این خوبی،از راه آراء و تدابیر اخلاقی بدست می آید و هنر بایستی تابع این مقصد باشد.زیبایی ان است که این آراء وتدابیر را برانګیزد وتربیت کند. ( ۲ )

  تا جایی که دیده شده در مفاهیم زیبایی و خوبی،همیشه خلط مبحث شده ویکی را بجای دیګری نشانده اند وګاه هم هردو را یک مفهوم پنداشته اند.حال انکه آنچه که «زیباست»،نمیتواند «خوب » باشد و آنچه که خوب است، می تواند زیبا هم باشد.لیون تولستوی نویسندهء بزرګ روس میګوید:« یک انسان،یک اسپ،یک خانه،یک منظره ویک حرکت میتواند زیبا باشد لیکن اعمال،افکار،اخلاق و موسیقی را اګر بسیار بپسندیم، می توانیم بګوییم « خوب» است.و اګر نپسندیم،« بد» است.« زیبا» فقط به چیزی میتوانیم بګوییم که خوشایند حس باصرهء ما باشد.از اینرو،واژه و مفهوم «خوب » شامل مفهوم « زیبا» هم هست.ولی عکس آن صحیح نیست.یعنی مفهوم «زیبا» معنی « خوب» را ندارد.» (۳) «شیلر» آلمانی که از پیروان « کانت » بود،به تایید از نظریات استاد خود زیبایی و منشاء زیبایی را نیز ناشی از لذت میداند. به باور« فیخته» زیبایی و زشتی وابسته به دیدګاه بیننده است.از اینرو زیبایی درجهان وجود ندارد.بلکه در روح زیبا، جان دارد.هنر، ظهور وبروز این روح زیبا است.» (۴ )  

چارلز داروین انګلیسی میګوید: زیبایی احساسی است که فقط مختص به انسان نیست، بلکه در حیوانات نیز وجود دارد ودر اجداد بشر هم وجود داشته است. پرنده ګان،آشیانه ء خویش را می آرایند و زیبایی را درجفت خود میستایند. جمال، درکار وصلت ها موءثر است ....منشاء هنر موسیقی صداییست که نرینه ها برای دعوت از مادینه  های خویش بر می آورند.» (۵ ).از آنچه که تا کنون بطور فشرده در تعریف زیبایی ګفته امد دو نتیجه بدست می آید « یکی تعریف عینی وعرفانی است که ارتباط بین عینیت وعرفان را با«کمال عالی» با خداوند درهم می آمیزد که تعریف خیالیست که برهیچ اصلی استوار نیست.ودیګری، یک تعریف ساده و قابل فهم و ذهنی است.این تعریف،زیبایی را چیزی میداند که سبب التذاذ ما میګردد.(۶ ). 

 چنانکه ګفته آمد،انسانها در عرصه ها ګوناګون هنر، اشتغال دارند وبه نحوی به ارضاء نیاز های خود میپردازند اما درک ازمقوله ء هنر هنوزهم نزد بسیاری ها نا مشخص است وآنرا یک سرګرمی ودر نهایت وسیله ای برای کسب شهرت قرار داده اند و انهم یک شهرت کاذب و ګذرا که پيش از خود آنها،هنر ایشان به ګورستان فراموشی سپرده می شود.« برای اینکه هنر را دقیقن تعریف کنیم، پیش از همه لازم است که بدان همچون یک وسیله ی کسب لذت ننګریم بلکه هنر را یکی از شرایط حیات بشری بشناسیم.آنګاه که به زنده ګی این چنین نګریستیم،ناګزیریم که هنر را یکی از وسایل ارتباط میان انسان ها بدانیم.» « هنر، لذت و سر ګرمی نیست هنر، موضوع بزرګی است.هنر، یک عضو حیات انسانیت است که شعور معقول انسان ها را به حوزهء ( احساس) منتقل میکند.»(۷) .

        فراموش نکنیم که ادیب وهنرمند امروز کشور ما در برابر نسل جوان،نسلی که وطن وزادګاه خویش را از دست داده اند و با فرهنگ ها و زبان ها و تمدن های رنگا رنگ آشنا شده اند، مسوولیت خطیری دارند که چگونه ذوق ها و احساسات نسل سرگردان امروز را دریابند، ذهن های خفته را بیدار سازند تا ازهنر وفرهنگ اصیل خود بیگانه نمانند. این سخن پذیرفتنی نخواهد بود که میگوییم ما باید هنر خودرا درسطح تفکر وفهم و ذوق مردم عادی تنزل دهیم.تا انها بدانند که  ما چی میگوییم.و چه پیامی را برای شنونده و ببینده گان خود القاء می کنیم.پس وظیفهء هنرمند و ادیب،در ارتقای سطح فکری و ذوق های مردم درچیست ؟ ادیب و هنرمند باید از طریق آگاهاندن و نشان دادن، مردم و جوانان را در سطح فکری وذوق بلند، بالا ببرند..

       جوانان، به پدیده های هنری نو،احساساتی، تحریک کننده،مست و شور آفرین،علاقهء زیاد دارند مثلن میخواهند موسیقی مست وشاد بشنوند.ویا فیلمی را تماشا کنند که جنگ ومشت زنی وآدمکشی داشته با شد. و اینهم راست است که جوانان درجستجوی تلطیف ذوق هایی میباشند که  سن و سال آنها ایجاب میکند.اما جوانان ممکن است مطابق سن خود بسیار ذوق های پَست خرافاتی و نا سالم را هم طلب کنند.پس هنرمند هم باید ذوق های نا سالم و خُرافاتی و رشد نیافتهء جوانان را مد نظر گرفته آثار مبتذل وبیمایه بیافرینند؟ ذوق ها، سلیقه ها واحساس ها از اول بلند، عالی ورشد یافته نیستند وبه اثر تلقین ها، تربیه و آموزش وپرورش،رشد می یابند و به حد بلوغ خود می رسند.در اینجا، وظیفهء هنرمند وادیب است که استعداد آنها را رشد دهد وغنا ببخشد واگر خود هنرمند و ادیب آدم بد ذوق واز لحاظ هنر، فقیر ودر سطح سواد پایین باشد، دریغ به آن هنر وهنرمند.  

  بعنوان مثال به هنر موسیقی وسینمای امروز افغانستان در داخل وخارج از کشور نګاه میکنیم.روشن است وقتی. مُمَثلی که در تیاتر کارِ تمثیل میکند،رقاصی که می رقصد، و آهنگساز و آواز خوانی که آهنگ می خواند اول باید بداند که برای شنونده وبیننده ء خود چه چیزی و چه پیا می را القاء میکند؟ چه چیزی برای گفتن و شنیدن دارد؟ و پیام او، پیامی انسانی و رسالتمندانه است که ذوق ها واحساس ها و عواطف انسانی را غنی و کامل و پر بار سازد و یا اینکه پیامی پوچ،بیمعنی وتخدیر کننده است؟« شکسپیر»میگفت:« شعرِ بدون پیام،به سیب سرخی میماند که درونش را کِرم خورده باشد. » لذا هرهنر،هدف وپیام معینی را دنبال میکند.و وسیله ایست برای رسیدن به آن هدف.کسیکه می رقصد ،هد فی دارد،او، بوسیلهء نشاندن و حرکات  موزون و زیبای خود،حالات رنج و شادی و سرور انسانرا بر می انگیزد. واضح است که حرکات نا موزون و بی هدف، هنر نیست. مثلن راه رفتن و کار کردن که هنر نیست همانگونه که شعر بی وزن وآهنگ و بی پیام، شعر نیست .یا نویسنده ای که کتاب می نویسد، آیا با این کتاب خود نیاز معنوی مردم را بر طرف کرده میتواند ویا اینکه میخواهد با نوشتن کتابی، تنش های قومی ومذهبی و دینی و ملی مردم را بیشتر بسازد.؟

    نویسنده،شاعر وهنرمندی که برای مردم وملت خود وبرای مردم همه زمانه ها وملت ها وبشریت شعر می سراید، وهنرمندی که چنین اثرهنری می آفریند،هم خودش وهم هنرش ،جاودانه و ماند گار است ابوالقاسم فردوسی که گفت:

« ز باران و از  گردش  آفتاب      بنا  های  آباد،  گردد  خراب

 پی افگندم از نظم، کاخی بلند      که از باد وباران، نیابد گزند

بسی رنج بُردم دراین سالِ سی    عجم زنده کردم، بدین پارسی

نمیرم ازاین پس که من زنده ام    که تُخمِ سخن  را پرا گنده ام

( ادامه  دارد )

یاد داشت ها:

۱ و ۲ ) تاریخ علم الجمال صفحات ۳۶۱ ــ۳۶۹

 ۳ ) تولستوی، لیون ـ هنر چیست ؟ ص ۲۲

۴ ـ۵ ـ۶ ـ ۷ ) تولستوی، لیون،هنر چیست؟ صص ۳۲ ،۴۲ ،۴۷ ،۵۴ ،۲۲۱ ...

 

 

 


بالا
 
بازگشت