محتاج

 

ربا عی

 نو ر وچرا غ و پنجره هر سه اسیر شد

شا عر غر یب و دیده او هم ضریر شد

تنها صدا ست مونس او در گداز روز

او را بسا ط زند گی شبه کویر شد

عزل

به پا سخ  آقای پرتو مرد درد و درک

{امشب صدا ی قا فله ء نور میر سد}

بر درب با غ لشکر زنبور میرسد

ای باغبان خسته و افسرده و مریض

فصل فر یب و غارت مزدور میر سد

بر خیز همتی که به تاراج میرویم

آ فت بباغ شاخهء  انگو ر میرسد

از دو ر میرسد به دو گو شم نهیب خا ص

هر چه که هست ضجه نا جو ر میرسد

تا درک ما به معنی این سا ز میرسد

تند یس ما به پر تگه  گور میرسد

پیش از وقوع حا دثه تا ایستلا ی شب

همت کنیم جا ده ء پر نو ر میر سد 

 

 


بالا
 
بازگشت