نورالدین همسنگر
عيد قربانم نگر
عید قربان آمد و حال پریشانم نگر
بر رخ زردم بیا این داغ هجرانم نگر
بغض غم در سینه ام شور قیامت ریخته
زین قساوت نالهءجانسوز پنهانم نگر
جان به لب آمد زدردجور بیداد فلک
اشک حسرت تا سحر در چشم گریانم نگر
عید قربان آمد وزخم دلم را تازه کرد
داغهای سینه از چاک گریبانم نگر
پای در بند جفای روز گارم ایدریغ
مانده از صبر و قرار این کنج زندانم نگر
برگ بارم غربت بیچاره گی پژمرده شد
در سراب آباد غم این موج توفانم نگر
دیدهءخسته زدرب انتظارم را ببین
اين پریشان حالی واین عید قربانم نگر
هالند-اکتوبر ۲۰۱۳
نورالدین همسنگر
+++++++++++++++++++++++++++++++
دیو را از پا فگن
خیز شور تازه یی دلها فگن
هلهله بر دور این دنیا فگن
ظلمت دیرینه را بر هم بریز
آذرخشی پهنهء شبها فگن
زنده گی را هر نفس فریاد کن
آفتابی،شام بی فردا فگن
سینه را لبریز کن از سوز عشق
غرشی در موج این دریا فگن
ذوق هستی در دل ویرانه بر
موج شیدایی بجان ما فگن
حرص دنیا را زلوح دل زدا
خفت وخواری به زیر پا فگن
دشت گر ما کشته را باران ببار
بذر شادی طرف این صحرا فگن
با سیاهی ها درآویز وبیا
دیو بیداد زمان از پا فگن
مژدهءبانگ طرب انگیز را
در خراب آباد شهر ما فگن
شهپر اندیشه را پرواز ده
بس خروشی گنبد خضرا فگن
قامتی افراز تا اوج فلک
باور فردایی بر دلها فگن .
هالند - دسمبر ۲۰۱۲
نورالدین همسنگر