تهیه وترتیب از:
عبدالشکور حکم
افسـانـۀ چـهـارچـتـۀ کـابـل
وپیامدهای تاریخی وپادشاه گردشی هاالی تخریب بنای کهن:
افسانه سرایان وتاریخ نگاران عصاروراویان اخبارآورده اند: چون ظهرالدین محمدبابرپسرعمرشیخ(888/ 938هـ ) حکمران (اندجان)که سلسلۀ نسبش به پنج واسطه به امیرتیمورلنگ میرسد، مادرش قتلق نگارخاتون دختر(یونس خان) فرمانروای مغلستان بابردرمقابل (شیبک خان) حکمران توران کاری ازپیش برده نتوانست ،روبه کشورخراسان آوردوپس ازجنگهای برکابل(1) مرکزخراسان مستولی گردید، لذاخطبه وسکه بنامش کرد(910هـ) بیت
خدیوکامران پرتوی در ملاذملک وملت شاه بابر
بابرشخص عالم،شاعرودانشمندبودوبکابل علاقۀ خاص گرفت ، آبادی های دراین خطه برپاداشت وچون ارگ بالاحصارکابل ، چنانچهخود آورده:
بخورمی درارگ کابل بگردان کاسه پی درپی که هم کوهیت وهم دریا وهمشهراست هم صحر ا
آنگاه دست به تعمیر باغهازد، چون باغ شهرارا، باغ جهان آرا ،چهارباغ، مهتاب باغ، وغیره که بعضآ بابردراین باغها بادوستان موافق به می گساری میپرداخت، چنانکه خود گوید:
نوروزونوبهارودلبری خوش است بابربه عیش کوش که عالم دوباره نیست
دیگر اینکه وی درکابل دست به تأسیس مدارس مساجدوکتابخانه هازد، حتی جهت خوددردل کوه شیردروازه کابل امربه عماریک تخت ازسنگ بداد که تاامروزمعروف به تخت شاه است .
ازجانب دیگر بابرارادت خودرا بگذرخرابات کابل چنین توضیح میدارد :
ای خوش آنروزکه ایامی چند ساکن کوه خرابات بودم به بدنامی چند (2 )
ازساخته های مهم وحیرت انگیزدیگرعصربابر بازار سرپوشیدۀ چهارچتۀ سرچوک کابل است که عمار آن درسال (910) به امروی توسط علیمردانخان فرزندگنجعلی خان زنگینه
پایان یافت (3) بنابراظهارموسفیدان کابل : بابربراین عقیده استوار بود که نباید مسکوکات در خزانه انبار شود ، بایدازآن به منافع مردم کارگرفت ، بنآازخزینۀ دولت مقدارمتنابع مسکوکات را بیرون آورد تابرای جلوگیری ازبیکاری مردم غریب جلوگیری نموده وکارومصروفیت وروزگار محیا سازد، روی این اصل دست به اعمارمساجد،مدارس ، کتابخانه ها وآبینه عام المنفعه زدتایادگاری برای آینده گان باشد، پس بدین مفکوره بناهای متعدداعمار کرد : که یکی از این بناها چهارچتۀ سرچوک کابل بود که درساحۀ پنجصد مترمربع درمرکزشهرکابل احداث گردید، این بازارمرکزی سربسته شهر معروف به چهارچته سرچوک کابل که اززیباترین بازارهای مشرق زمین بودوبانقاشی های نفیس وحیرت انگیز تزئین یافته بود، وچهارمیدان داشت ودروسط هرمیدان حوض وفواره تعبیه شده بود، با مسجد وآبینه دیگر، این بنای تاریخی مرکزتجارت ودادوستدومرکزاعلانات دولتی ودیواری بود، وراه آمدوشد شهریان واطرافیان وعیاران بود، دروسط چوک میدانی قرار داشت وسرکهای بچهار طرف کشیده شده به اصطلاح مرکزشهر بود، عابرین هرسمتی که میرفتند از چوک وچهارچته میگذشتند، چهارچتۀ سرچوک کابل باسقفهای پوشیده وبلندوآینه کاری وچوب کاری که توسط معماران وصنعتگران معروف باهنرمندی وذوق عالی ساخته بودکه دیدنی وتماشائی واز آبدات تاریخی کشوربشمار میرفت(4) واز مزدهم ترین نقاط شهربود، دراین بازار آگهی های دولتی واشتهارات تجارتی دروترین های دیواری آن نصب وبه آگاهی عمومی میرسید، سقف این بازار بصورت کمانی ازخشت پخته اعمار گردیده بودکه درایام زمستان وبهارریزش برف وباران برآن تأثیرنداشت وطوری ساخته شده بودکه آب برف وباران ازچویچه های کوچک آن جریان پیدامیکرد، بنابراظهارتاریخ درانیان ص (261) درمیان شهرکابل بازارمسقف بسیار عالی است که ازخشت پخته وسنگ وگچ بنا یافته شده که سقف آن بغایت مرتفع وخیلی عریض است که آنرا ( چهارسوق )مینامند وبانی این بازار علیمردان خان ایرانی است این بنا موردتوجع جهان گردان ، مؤرخین ونویسندگان سرودخوانان وافسانه سرایان واقع گردید،
به این اشعار عامیانه وتاریخی همان عصرتوجع نمائید:
دلبره کم بیا بکابل بریم سیلی بتی مرغوله کاکل بریم
وعدۀ ماوتوده پایان چوک گشته خرامان بیامثل کوک
کارمن ازعشق توگردیده چوک ازچته ها(5)سوئی سرپل (6)بریم
گه به بارانه (7)وگه جوی شیر(8) گه شویم سوی ریکاخانه تیر(9)
باغ لطیف(10) است خوش ودل پزیر سیلی گل وسوسن وسنبل بریم
ســوی خـرابات(11)تماشـاکـنیم تاشــهـدا(12) رفـته دعاهـاکنیم
خوجه صفا (13) صفا به دلها کنیم از پـی نـالـیـدن بـلبـل بـریـم
برگردیم به ظهرالدین محمدبابر ، بابرپس از تنظیم امور خراسان در کابل درفکر کشورگشائی افتاد، وی درقدم اول پیوندخودرابا خراسنیان محکم کردوبه کمک آنها عزم تسخیر هند کرد، جمالی دهلوی درمورد گوید:
ازخراسان چون به هندوستان شدی آمدترا بخت ودولت دریمین وفتح ونصرت دریسار
بابرسرانجام باقشون بزرگ به هند حمله برد ودرمیدان پانی پت برابراهیم لودی پادشاه افغان پیروزی حاصل کرد1526 م وچندی بعدبابرمرکزحکومتش راازکابل به دهلی انتقال داد وبخشهای ازکشورخراسان ضمیمۀهند گردید، وبخش های دیگرکشورخراسان همچنان بدست صفوی های ایران وترکهای ماورالنهر وبلوچستان ماند، برگردیم بکشور خراسان: درهنگامیکه کشورهای همسایه خراسان بخش های از کشور خراسان رابدست داشتند، روبزوال نهادند، درخراسان قیام آزادیخواهی آغاز گشت ، این قیام به رهبری مردی آزادیخوا بنام میرویس پسر باقرخان ازتبار ترکهای کشورغلجی در1707 میلادی آغاز گردیدوخراسان صاحب استقلال گشت، وی خطبه وسکه بنامش کرد ودرمسکوکاتش این بیت نقش کرد :
سـکه زد درهـم دردارالقرارقندهار شـاه عـادل میرویـس نـامـدار
پس ازدزگذشت میرویس بازماندگانش بجایی اینکه دربهبودکشورنوبه استقلال رسیده خراسان بپردازند، به ایران قشون کشیدندوآنکشورراشغال کردندوسلطنت صفوی رابرانداختند، اماچندی بعدبانادرافشارمقابل شدند، چون کاری ازپیش برده نتوانستند، بنآبکشورخراسان عقب نشستند.
نادرافشارپس ازتنظیم امورایران باقشون بزرگ به خراسان روآوردوخاندان خلجی قندهاررابرانداخت وبه اشغال هندپرداخت وبخشهای ازآن کشورراضمیمۀ ایران گردانیدوباچپاول گران به ایران برگشت ودریک کودتای درباری کشته گردید، ومرزامهدی آسترابادی درموردآورده:
به یک گردش چرخ نیلوفری نه نادربجا ماندونی نادری
ازاین هنگام یکی ازجنرالهایش بنام احمدخان درقندهار توسط صابرشاه لاهوری بانصب خوشۀ کندم به دستارش احمدخان را احمدشاه پادشاه خراسان اعلانکرد، احمدشاه پس از تنظیم امورقندهاردست به کشورگشاهی زد، ایشان هفت باربه هند، چهارباربه ایران ، دوباربهبلوچستان ویکبار به بخارا لشکرکشیدومناطق وسیع راباتلفات خودی اشغال کرد، بنابرقول مرزاعبدالهادی منشی درباراحمدشاه :
بحکم ثانی محمود واحمد شۀ توران وهندوهم خراسان
اماادارۀاموراین ساحۀ بزرگ فتح شده رادوباره به صاحبان اصلی اش سپردبنابرقول شاعر:
ازدلودست گهرریزی که داشت سلطنت هابردوبی پرواگذاشت
تااینکه احمدشاه به سبب محنت سفرهای مسلسل جنگی ناتوان گردیدودرسال 1772م پس از24 سال حکومت درقندهار درگذشتوازجمله هشت فرزندانش شهزاده سلیمان پسربزرگش به سعی وتلاش شاه ولی وزیراعظم که دامادش بودبه اریکۀ قدرت رسید، اما تیمورشاه که حکمران هرات بودباقشون بزرگ به قندهاررسیدوپس ازنبردی برقوای سلیمان پیروزگشت ، بنآ برادررازندانی وشاهولی خانراباهمرایی عدۀازپیروانش اعدام کرد، آنگاه به سیطنتپرداخت وچندی بعدپایتخت راازقندهاربه کابل انتقال دادشهاب ترشیزی شاعردربارش درموردانتقال پایتخت ازقندهاربکابل درتجلیل ازاین عمل شاه آورده:
که درکابل امروزبه آئین کیان جشن گرفت که نهدتاج بسرشاه خراسان تیمور
تیمورشاه(1772/1793) م پادشاه علم دوست بودوطبع شعرنیزداشت، ایشان دارای حرم بزرگبودند، بنابرپارۀ روایات 300زن و24 پسربجاگذاشت اماولیعدتعین نکردواین شهزاده گان همه دعوای سلطنت داشتندوپس ازمرگ تیمورشاه درکابل شهزاده زمان پسرهفتم وی خلاف اصول قبول شدۀ قدیم دست به غصب قدرت زد، درحالیکه پادشاهی حق مسلم پسرکلان شاه مرحوم یعنی شهزاده همایون بود، بنآ شهزاده زمان به همراهی صفی الله مجددی عرب تبارروحانی بزرگ عصرمراجعه نمود، وی دریک صحنه آرایی مزحک دستارپادشاهی بسرش گذاشت وپادشاهی ویراتائیدکرد،آنگاه خوانین ولشکریان خواسته وناخواسته به وی بعیت کردند. بیت:
عروس ملک که مهرش بریده اند به تیغ به جز به تیغ مراوراطلاق نتوان کرد
(14) پس زمان شاه برادرانش رازندانیکردوآنهاتحت فشارپنج روزگرسنگی ناچاربپادشاهی وی تن دردادند(1797/ 1801) اماکاردرولایات بدین آسانی نبود، زیرا برادران دیگرش درسائر ولایات حکمرانی داشتند، وبنای مخالفت آغازکردند، زمانشاه که خود مسبب اختلاف داخلی بود، ناگزیر دستبکارشده ، رحمت الله خان فوفلزائی رابه لقب وفادارخان بوزارت گماشت وسردارپینده خان محمدزائی رابحیث امرالعمرای دربار واحمدخان نورزائی رابه حیث سپه سالار تعین کرد. زمانشاه پس ازتامین امنیت داخلی درصددرفع حملات انگلیسها که بجانب سرحدات کشور درحال پیشروی بودند ، اقدام جدی نماید، اما بنابرشرایط زمان اولآ باید درصدد نابودی دشمنان داخلی بپردازد، لذانخست به قندهار رفت تابرادران همایون راکه طبل شاهی میکوفتند براندازند، ودرنبردی که صورت گرفت همایون شکست خورده به سند فراری شد، زمان شاه پس از تنظیم امور قندهاربالشکرگران غرض دفع انگلیسها برخواست. انگلیسها با آگاهی که داشتندراه مراوده بادشمنان زمانشاه را گشودند، شاه هنوزدرپشاوربودکه خبریافت که همایون بکمک امرای سندبه قندهارحمله کرده وازجانبی هم ازبکهای بخارا، بلخ را اشغال کرده ، زمان شاه سفرخودراناتمام گذاشته بکابل برگشت ،وبلافاصله بسوی قندهار با مفابلۀهمایون پرداخت ، ودرنتیجه همایون شکست خورده واسیروازحیلۀ بصرعاری گردید، امیربخارا چون ازشکست همایون اطلاع یافت ازبلخ عقب نشست وزمان شاه عنان جانب سند برگردانیدودراین هنگام شهزاده محمودبرادرهم تن همایون که حکمران هرات بودعلم مخالفت برافراشت، زمان شاه بااطلاع ازاین حرکت کارپشاوروسندرا ناتمام گذاشته راهی فندهارشدودرنبردی محمود راشکست داده رهسپار هرات گردید ، محمود توصل به قرآن گردیدوموردعفه قرار گرفت ودوباره به ولایت هرات گماشته گردیدوزمان شاه دوباره باقواعازم پشاور گردید،تابا انگلیسها پنجه نرم کند، دراین حین سردارپاینده خان برعلیۀ زمانشاه توطعه براانداخت ومحمودشاه نیز علم مخالفت برداشت ، زمانشاه به سرعت ازلاهور بقندهارآمده، سردارپاینده وهمراهانش را اعدام کرد. این عمل شاه پسران 21 گانۀ سردارپاینده خانرابه مخالفت باشاه تحریک کرد. بیت :
هربیشه گمان مبرکه خالیست شایدکه پلنگ خفته باشد
آنگاه زمانشاه جهت سرکوب محمود شاه رهرسپار هرات شد،محمودشاه مقاومت نیاورده به ایران گریخت ومورد توجع شاه زمان قرارگرفت ،بیت:
همین است رسم سرایی درشت گهی پشت برزین گهی زین برپشت
زمانشاه به امنیت هرات پرداخت وبعدآ به قندهارآمدوعنان جانب کابل گردانید. دراین ایام محمودشاه همراهبا وزیرفتح خان با قوای اعزامی ایران وارد هرات شد وپس ازتنظیم امورآنجارهسپارقندهار وسرانجام بکابل دست یافت ودرنبردی زمانشاه مغلوب رااسیرگردانیدوازحیلۀ بصرعاری ساخت وپیروانش را بخاک وخون نشانیدومردم کابل رانیز بی نصیب نگذاشت بازار چهارچتۀ چوک را موردچپاول قرارگرفت بیت :
نیابی خشک ازخون هرچه بینی جنوب ومغرب ومشرق وشمالش
محمودشاه1801/ 1803 میلادی
محمودشاه چون ازمهم زمانشاه فارغ گشت به عیاشی وخوشگذرانی پرداخت وفرمان بازگشائی چهارچتۀ سرچوک کابل راصادرکردوفتیح خان وزیرتمام اختیار
گردانید
محمودشاه اولین پادشاه دست نشاندۀ اجنبی کشوراست که دراثر دسایس وقوای مالی انگلیس ونیروی نظامی فارس درکشور مابه سلطنت رسید ویکی ازعوامل مهم آن سهم فعال پسران سردارپاینده خان محمدزایی یعنی وزیرفتیح خان وبرادرانش رامیتوان بحساب آورد:
دیگرمحمودشاه برای خوشخدمتی به ایرانیان ازخزینۀ دولت درانی همه را مال آمال کرد، وایرانیان رادرسرکوب سنیها دست بازداد، وآنها درکابل خونریزی برپاداشتند، که باعث انزجارمردم کابل گردید، بیت:
فشاندی بوی خون بادسحرگاه نوای مرگ خیزدازتلالش
شجاع شاه که دراین ایام والی کشمیربود، باطلاع ازاین باقشون فراوان بسوی کابل حمله آورد،ودرنبردی محمودشاه راشکست داده فراری ساخت، ازاین حادثه چهارچتۀ سرچوک کابل بازارمعاملات مردم کابل مسدود گشت، تا شجاع شاه توسط روحانی عصرکلا سلطنت بسرگذاشت ( 1803/1809 ) م بیت:
نه تاب جلوۀ ماه تمامی نه مهری بخشدازگردون هلالش
شجاع شاه پس ازتنظیم امورکابل واستحکام قدرت رهسپار پشاور گردید، محمود شاه ووزیر فتیح خان ازعنایت شجاع شاه استفاده کرده برقندهار مسلط گشتند، دراین ایام ( استواردالفنستن ) نماینده انگلیس باب مذاکره باشاه شجاع بست، دوره اول پادشاهی شجاع شاه ( 1803/1809 )م درجنگ بابرادران سپری گردید ، تااینکه محمودشاه باهمرایی وزیرفتیح خان وبرادرانش کابل گرفت وشجاع شاه متواری گشت .
چنین است رسم سرایی غرور یکی جای ماتم یکی جای سور
محمودشاه درسال 1809 م کابل را اشغال وچهارچته سرچوک کابل چپاول گردید واین بازار مسدود ماندتا شاه توسط روحانی عصرتاج شاهی بسرگذاشت 1809.18018 م بیت:
عروس ملک کسی تنگ دربغل گیرد که بوسه برلب شمشیر آبدار زند
پس محمودشاه وزیرفتیح خان رادست باز درامور کشورداد وخودبه خوشگذرانی وعیاشی پرداخت، وزیرفتیح خان کشوررا مانند میراث پدر بین برادران تقسیم کرد، ولی شجاع شاه تاسال 1818 م بحیث پادشاه بامحمودشاه درحال نبردبودوباید گفت : دوپادشاه دریکدار کشوروضع تازمانی ادامه پیداکرد که فتیح خان به امر محمودشاه از حیلۀ بصرعاری گشت وبعدآ به وضع فجع اعدام گردید. این عمل شاه باعث قیام برادران وزیرفتیح خان که درکشور حکمرانی داشتند مواجع گردید، این برادران درقدم اول دست به شاه سازی زدند، بدین معنی که سردارمحمدعظیم خان حکمران کشمیر به پشاور آمدوشهزاده ایوب را پادشاه ساخت وخود صدارت ویرابدوش گرفت وراهی کابل گردید، دراین حال سرداردوست محمدخان شهزاده علی را به پادشاهی برداشت وزمامصدارت ویرا متقبل گردید، بدین ترتیب درکشوردوپادشاه عرض وجود کرد، درحالیکه محمود هنوز پادشاه برحال بود، دیری نپائیدکه این برادران شاهان انتخابی شانرا سربه نیست کردند وخودزمام اموررابدست گفتند ، ازوضع مردم کابل باید گفت: دراین دور هرروز که مردم کابل از خواب برمیخواستندودروازه های منازل وکوجه های شهرکابل رامی گشودند، یکی از دیگر میپرسیدند باز نوبت کیست؟ یعنی بازکی پادشاه شده است، دیگری میگفت: خداوندمنازل مردم وچهار چته سرچوک کابل را ازاین غارتگران حفظ کند.وضع مردم مظلوم کابل را ازقلم شاعرهمان عصربخوانید :
غم ودردومصیبت رزق روزش به ماتم صرف گرددماه وسالش
ازحس اتفاق سردار محمد اعظم خان درگذشت وسرداردوست محمد خان یکه تازمیدان گردید، این سردادجاطلب درنبردی که بامحمودشاه کرد، محمودشاه شکست یافته فرارکرد وبه هرات رفت ودولت سدوزائی رادرهرات تشکیل دادودوست محمد پادشاهی اولش را اساس گذاشت 185/1839 م دراین هنگام درپشاورانگلیسها باشجاع شاه فراری باب مذاکره را کشودند، البته دراین مذاکره رنجیت سنگ حکمران پنجاب نیز اشتراک داشت، برگردیم به یک رویداددیگرکه دوست محمد ازترس برادران به روحانیون مراجعه کرد، آورده اند روزی میرحاجی پسرمیرواعظ بخاری متصوف که دربین مردم وجاهت داشت باعدۀ محدود ازنعتمدین خوددرمسجدعیدگاه کابل مراسم دستاربندی دوست محمدخان محمدزایی را بی سروصدا باخلانیدن خوشۀجوبدستاروی به تاسی از تاج پوشی احمدشاه درانی ، دوست محمدخانرا امیردوست محمدخان اعلان کردولقب امیرالمومنین بروی ارزانی کرد وکان ذالک فی محرم 1252هـ 1835 م (14) هنوز چندی ازامارت امیردوست محمدخان نگذشته بود که شجاع شاه همراه قوای بزرگ انگلیس واردکابل گردید وچنگ اول انگلیس وافغان آغاز گردید، 1839/1842 م امیردرخود تاب مقاومت ندید لذا صف ملت را رها کرد.ورهسپاربخاراگردید، چندی بعد قوای اشغالگردست به شکنجه وتعرض بناموس ملت گشودند، چنانچه درجنگنامه آورده :
زناموس درشهرنامی نماند بسازوبه قانون مقامی نماند
اما ملت بانیروی ایمان بپاخواستندومتجاوزین رابه پرتگاه سقوط رسانیدند، امیردوست محمدخان چون ازپیروزی مجاهدین آگاهی یافت، ازبخارا بکشورآمدودورازانظارمردم نزدمکناتن درکابل آمدوخودراتسلیم وی کرد ، انگلیسها امیررابه هندوستان تبعید کردند، این عمل امیرباعث تظعیف صفوف مجاهدین نگردید، وملت انگلیسهارا قتل عام کردند، وازنیروی 40 هزاری شان تنها یک نفرداکتر برایدن نیمه جان خودرا به جلال آباد رسانید، وازتباهی قشون انگلیس خبرداد ، ودر جنگنامه آمده :
به هما ازسرسران فرنگ قرن درقرن استخوان بخشی
دراین ایام امردوست محمدخان نزدانگلیسها اسیربود، انگلیسهاباوی باب مذاکره را کشودند، امیر غافل از اوضاع کشوروپیروزی مجاهدین تسلیم خواستهای انگلیسها گردید، بنآ به پسرش محمداکبرخان پیام فرستاد که ازجنگ دست کشیده ودرصفوف مجاهدین تفرقه ایجاد نماید وازصحنه دورگردد، بنآامیرغرض صدق گفتارش کدوی نصواروعینک هایش رابه طور نشانی به پسرش محمداکبرخان فرستاد ،محمد اکبرخان بادیدن آثارپدرش امرپدرراجامع عمل پوشانید وازصف مجاهدین خودرا کنارکشید، ورهسپاربامیان گردید ،وجهت اعادۀ حیثیت انگلیسها به مجاهدین توسعه کرد تابرای چندروزی انگلیسها به کابل بیایند وبعدرهسپارهندمیشوند، بنآ انگلیسهاتحت رهبری جنرال پالک بکابل آمدندوکشتاروحشیانۀ رابه راه انداختند، وبالاحصار کابل را ویران کردند، چـــارچـــتــۀ ســـرچــوک کابل راکه نعش مکناتن ازآن حلق آویزشده بود، توست باروت به هوا پراندند. امامردم پس از رفتن انگلیسهاازکابل بقدرتوان خودتااندازه یی دست به مرمت کاری دوباه سازی این مکان تاریخی زدند، استالف رابه آتش کشیدند وشمالی رابخاک یکسان کردند وتمام مردان بالاتر از 14 سال را بقتل رسانیدندبرزنان ودختران تجاوزکردند، بنابراظهارشاعرهمان عصر( دربندان)
دریغ ازدختران غرقه درخون فسوس ازقتل وکشتاروچالش
خـرامی درخـیابانـی نـه بـیـنـم شـکـستـه گـویـا پـای غـزالش
جنرال دیگر انگلیس دروازۀ مزارسلطان محمودغزنوی را ازجایش کنده بنام دروازۀ سومنات گفته باخودبه هند بردند، تا هندوستان ثابت سازند که انگلیسها دوستان هندوستان اند. امبعدآ معلوم گردیدکه این یک دروازۀ معمولی بوده که انگلیسها باخودبه هند برده اند.
برگردیم به چهارچتۀ سرچوک کابل غلام سخی رحمانی درمورد چهارچتۀ سرچوک کابل پس ازتخریب اولش توسط انگلیسها واعمارومرمت مجدد آن چنین توضیح دارد: چهارچتۀ سرچوک وبدن آن درحدود یک هزار متر میرسد، سقف چهرچته باچوب های گردم وخیلی ضخیم پهلوبه پهلوی یک دیگرقرارداشته که پوش هرچته راتشکیل میدهد، عرض بازار 10 متروارتفاع هرچته اززمین الی سقف 14 متر بوده، درهر چته برای هرصنف دوکانهای جدابازیردوکانی تعین شده بود ، بالای دوکانها منازل رهایشی عمارشده بود که کلکین ها صرف برای دیدن بازار به طرف چتۀ مربوط بازمیشد.
اماامارت دوم امیردوست محمدخان 1842/ 1862 م ، امیردرامارت دوم خود بالای مجاهدین کشورکه انگلیسها راازکشوررانده بودند اعتمادنکرده بلکه کشوررابین پسرانش تقسیم کرد تااینکه هرات را اشغال کرد وازجملۀ 52نفراولادش پسرکوچکش سیرعلی خان را به امارت برداشت وخودرهسپاروخودرهسپاردیارعدم گردید، امیرشیرعلی خان 1862 / 1867 م امیردرقدم اول برادرانش را که درهرات بودند زندانی کرد، امابرادران دیگرش که درسایرولایات حکمرانی داشتند برضدوی قیام کردند، که میتوان ازامارت کوتاه مدت امیرمحمدافضل خان در 1867م نام برد، وی درمسکوکاتش این بیت رانقش کرد :
دوفوج مشرق ومغرب زهم مفصل شد امیر ملک خراسان محمد افضل شد
پس ازوی برادرش محمداعظم خان به امارت رسید، 1868 م امکاری ازپیش برده نتوانست وناگزیر کشورراترک گفت ، وامارت دوم امیرشیرعلیخان 1868 / 1879 م آغازگشت ، دوردوم امارت امیردرجنگ بافرزندانش سپری گردید ، با این هم اصلاحاتی درامورملکی ونظامی دولت توسط آگاهان امورچون قاضی عبدالقادرپشاوری مصائب امیروچندنفردیگربارآورد، چون تاسیس مطابع، تاسیس مکاتب ملکی ونظامی ، تأسیس فابریکۀ حربی، نشرپوسته، نشرجریدۀ شمس نهار ، نشروطبع رساله های نظامی ، توجع به امورنطامی . امیرشیرعلیخان سیدنورمحمدشاه راصدراعظم تعین کرد، ولقب افتخاری لوی تولمختاربوی ارزانی کردومؤظف به تشکیل کابینه ازاقوام مختلف ودارای القاب پشتو تعین فرمود، دیگرسیع درانکشاف زبان پشتو، با حذف نامهای کهن مقامات ملکی ونظامی ازطبان دری وجای گزین کردن نامهای پشتو بجای آن ، دیگر شهر جدید بنام شیرپور، درکشورتحمل نکردند بنآ باب مذکره را گشودند، چون انگلیسها تحولات رادرکشور تحمل نکردند، بنآبابهانه های واهی دست به تعرض بالای کشورما زدندوجنگ دوم انگلیس وافغان را آغازکردند 1879 .1881 م امیرمانند پدرش صف مردم را گذاشته رهسپارمزارشریف گردیدودرآن شهردرگذشت، مردم پسربزرگش یعقوب خان رااززندان پدربیرون آورده به امارت برداشتند، اما این امیرنیز صف مردم را گذاشته درگندمک نزد انگلیسها رفته وبا آنها ماهدۀ گندمک راکه سراپا به ضررکشور بود امضإ کرد ودرمقابل انگلیسها امیرراتبعیدهندنمودند، پس ملت به پا خواست وتحت شعار ( جهادفرض برمسلمان است ) ملت راتحریک به جهاد کردند، وازهمه نقاط کشور ازهمل اقوام بپاخواست تااینکه ( کمناری) را باعدۀ دیگرانگلیسها بقتل رسانیدندودرجبهه هاپیروزی کمایی کردند، بنآ انگلیسهاعبدالرحمن خانراکه ازقبل باوی مراوده داشتند، به اریکۀ قدرت نشاندند، وخود با سرافگندگی وبا دادن خسارات مالی وجانی، کشورماراترک کردند. 1881 م امیرعبدالرحمن خان 1880 / 1901 م : امیرعبدالرحمن خان شخص سفاک سرکوبگر قهاری بودچون درکابل حاکمیت یافت ، بنابراظهار موسفیدان چه گردنها که نبودکه به امراین درنده خوی درچهارچته سرچوک کابل برای زهرچشمی به دیگران حلق آویزنگردید، این مستبد جنرال رستم خانرامانندسگی درزنجیرکرده دربین کنبد کوتوالی
معبرعام میخ کوب کرد، امیرعبدالرحمن خان نام کشورراکه تاعصرامارت پدرش خراسان نامیده میشد بدون کدام نظرخواهی به اشارۀ انگلیسها بنام افغانستان تبدیل کردودرپهلوی اسمش کلمۀ افغان اضافه کرد ( بعدآاین نام عمومیت پیدا کرد، چون امان افغان ، نادرافغان ، ظاهرافغان وغیره ) بطورفشرده این امیرصدها هزارنفرازساکنین کشور رابنامهای گوناگون اعدام کردوهزاران نفرزن ومردرادرسیاه چاه ها وزندانهای کابل وولایات کشور نابود کرد، ازسرمردم هزاره کله منارها برپاداشت وهزاران نفردیگر ازاین مردمان رابه
غلامی وکنیزی دربازار های کابل وولایات بفروش رسانید، نورستان را که اسلام قبول کرده بود به اصطلاح مسلمان ساخت، دراخیر ماهدۀ دیورند 1893 م راکه تائید ماهدۀ گندمک 1879 م باانگلیسها بود بست، ودرمقابل انگلیسها بوی معاش سالانه 18 لگ روپیه تعین کردند، امیرازاین امداد ارگ کابل را بازندان مخوف آن وشکنجگاه کنبد
کوتوالی وغیره را اعمار کرد، پروانه خان را برآنها مؤظف گردانید، واماپسران زیبای خوانین را بشکل گروگان درارگ نزدخود جمع آوری کرده بنام غلام بچه ها نگاه داشته ازآنها کام میگرفت ، تااینکه امیرعبدالرحمان خان دریک توطعه درباری کشته گردید، 1901 م درمرگ این سفاک مردم شادمانیها کردند ومرقدش را به آتش کشیدند، گس ازوی حبیب الله پسرش بقدرت رسید 1901 / 1919 م امیرحبیب الله بعد ازمرگ پدر کشورخاموش، سپاه قوی وحکومت متشکل یافت، امیردرقدم اول به رهایی زندانیان پدرش اقدام کرد، وی برای اینکه ازخودچهرۀ مذهبی نشان بدهد ، از جملۀ هفت زن نکاهی سه آنرا طلاق گفت تاطبق شرعت عمل کرده باشد، امادیری نگذشت که شمارزنان ازشمارسه صد گذشت، این امیربخاطر حمایت مردم خودش را درحلقۀ مریدان حضرت شوربازارقرارداد، اماچون معمولآ درباریان واعضای خانوادۀ شاهی ازمامورین عالیرتبه به تقلید ازشاه ویابراساس تملق گویی های مروج به عین اقدام متوصل شدند،ودراندک مدت حضرات موردحمایت مادی ومعنوی بزرگان کشورقرارگزفتندولنگرخانقای نقشبندی رونق دیگرگرفت وازعقاید پاک مردم زیرنام پیری ومریدی استفاده هابردند، وهمین نکته مؤجبگردیدتا امان الله بحضرت توجع مبذول کرد، تااینکه امیر زنباره درلغمان دریک توطعۀ درباری کشته گردید1919 م وبرادرش امیرنصرالله توسط نقیب بغدادی کلا امارت درجلال آباد به سرگذاشت، امادرکابل امان الله توسط حضرت شورباازار کلاامارت بسرگذاشت وخواستار استقلال کشور ازانگلیسها گردید، سردارنصرالله خان چون درخودتوان مقابله ندید، ناگزیر خودرا پس ازچندروزسلطنت تسلیم دولت کابل کرد، امیرامان الله بعدازاعلان استقلال کشورلقب شاه امان الله اختیارکردواصلاحاتی درکشورآورد، اما ازسوئه اداره دولت ملت قیام کردودرجرگۀ کلکان مردم دهقانی را بنام حبیب الله به امارت برداشتند 1929 م شاه امان الله درخود توان مقابله ندید بنآ رهسپارقندهارگردیدوبرادرش عنایت الله را به نیابت خود بکابل گذاشت ، اما وی نیزپس ازسه روزپادشاهی ازسلطنت استعفاع کرد وحبیب الله به امارت توسط شمس الحق مجددی کلاامارت به شرگذاشت ومردم بیعتش کردند، اما درجلال آباد والی علی احمداعلان امارت کردوکلاامارت توسط نقیب بغدادی بسرگذاشت ، اماکاری ازپیش برده نتوانست ، دراین حین انگلیسهاازاین بی سروسامانی کشوراستفاده کرده ونادرخان راکه ازقبل برای چنین روزی آماده داشتند ، تجهیزومسلح کرده داخل کشورنمودند، ودرچندجنگ وگریزبلاخر بکابل مسلط کردند، وامیر حبیب الله درارگ محاصره میشود، دراین حین سپه سالار پردل خان ازلوگر باقشون دهقانی غرض امداد به محاصره شدگان بکابل میآید ، اما دراثراثابت گلولۀ ازعقب شهید میشود وقوایش رهسپار شمالی میگردند، دراین وقت نادرشاه برای اینکه به قبائیل سرحدی روحیه بدهد امر میدهد تا نعش بیجان سپه سالار پردل خان رادر
چهارچتۀ سرچوک کابل آویزان نمایند .
افسانه سرایان آورده اند: قبل ازسپه سالار پردل خان ، شاید دها نفردیگرازآزادیخواهان را شاهان وامیران برسرقدرت دردوره اضمحلال وفتور( 1793 / 1842 م برای زهرچشمیبرای دیگران ازهمین چهارچته سرچوک کابل حلق آویزکرده باشندوسپه سالارپردلخان آخرین قربانی این بنای کهن باشد، گفتیم که امیرحبیب الله ویارانش غرض تجدیدقوا وحملۀ به کابل رهسپار شمالی گردیدند، ونادرشاه که عودت امیرویارانش به خود احساس خطرتلقی میکرد، دست به حیله زده هیت صلح تحت رهبری برادرانش ، زلمی خان منگلی وحضرات کوهدامن وشوربازار با قرآنهای امضاشده وتضمین های محکم ووعده های واهی بشمال اعزام میدارد، این هیئت پس از چندین نشست درقصر جبل اسراج موفق گردید، تا امیر ویارانش را بکابل غرض مذاکره وتشکیل یک دولت ائتلافی فریب داده بکابل آوردند، وده روزمهمان دولت بودند،آنگاه نادرشاه خلاف تعهدش بقرآن این زندانیان را درپای دیواربرج شمالی ارگ ایستاده کرده وتوسط قبایل تیرباران کردند، 1929 م بعدآنادرشاه عساکروملیشای سرحدی رابشمالی اعزام کردودما ازروزگارمردم شمالی برآورد، پس به جان روشنفکران افتادوزندانهارا مملواز چیزفهمها کرد، تااینکه توسط یک جوان انقلابی کشته شد،1933 م آنگاه اعضای حکومت ونظامیان ظاهرشاه رابه پادشاهی برداشتند، وسردارمحمدهاشم حان صدراعظم وکابینه اش موردتائیدشورای سلطنت قرارگرفت وحضرت شوربازار کلای شاهی رابرسرظاهرشاه نهاد ووزارت یافت ، سردارمحمدهاشم خان مستبدمدت هفده سال باکمال قصاوت امورکشوررا پیش برد ، تااینکه به امرشاه ازصدارت برکنارگردیدوبرادرش شاه محمود خان عهده دارصدارت گردید، ایشان درقدم نخست دست به رهایی زندانیان سیاسی زد، ودیموکراسی را درکشورنوید داد ، وقانون انتخابات وبلدیه هارا برمبنای انتخابات آزاد میدهد که در کابل انجنیرغلام محمدفرهاد رویس بلدیه انتخابی مردم کابل شروع به کارکرد 1950 م وی درمدت تصدی خود تحولاتی درشهرکابل بمیان آورد ازجمله تخریب بخشهای ازمنازل مسکونی مردم کابل وبجای آن احداث جادۀ میوند وجادۀنادرپشتون حتی قبل از تخریب این بناهای تاریخی عدۀ ازدانشمندان بدولت گوشزدکردند که باید این بناهای تاریخی حفظ گردند ، حتی درجرایدومجلات درموردمقالاتی درج کردند، ودرخواست کردند که این بنا هاتاریخی را باید مرمت وبازسازی نمایند، وپیشنهاداتی درموردبازسازی طرح ودیطلین کردند، که جایی را نگرفت بنآ مردم محزون وکاکه های سرچوک جگرخون شدند،
باید گفت : درتخریب شهرکهنه وبرپا نمودن جاده های میوندوجادۀ نادرپشتون بسا آثار کهن که باید حفظ میشد که حفاظت نشد؟ وقصدآ ازمیان برداشته شدوبخاک خون یکسان گردید، چهرچتۀ سرچوک کابل وگنبدکوتوالی وبسا آثاردیگرتاریخی بنابرقول شاعر کابلی ( باقی):
مکن خراب که درنزد صاحبان هنر هنوزطعنه به محمود بت شکن باقیست
ویا:
مصیبتی نشود،زین زیاده تر که کسی بدست خویش کندمتاع خویش خراب
بنابرقول آستادآیئنه :
چوک وچارسوق چته ازیادرفت هفت شهرعشق عطارت چه شد
کاکه های چوک وشوربازارکو بالکه های رندوچوتارت چه شد
بنابرقول استادآصف آهنگ :
گنبدکوتوالی وچوک وچته چارباغ وارگ سرکارت چه شد
کاکه اورنگ ورضای عرعری حیدری، سائین پیزارت چه شد
کاکه طیغون مردافسوس ای غنی غرفۀ خالی زنصوارت چه شد
پایان
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
منابع ومأخذ :
1: ظهرالدین محمدبابرتالیف پوهاندعبدالحی حبیبی صفحات متعدد کتاب
2: افغانستان درقرن 19، تاریخ مختصرافغانستان/فرهنگ کابل باستان تالیف عزیزالدینوکیلیفوفلزائی ص 125 / 126 چهارسطح چهاربام، مردم عوام چت یاد میکنندوبازار چهارچته میگویند،واصلآ چهارسطحه است وچهاسوب بازاریکه بهرچهارراسته دوکانها داردوبه معنی راه کلان که درآن چهارراه مجتمع شده باشد ، یعنی نقطۀ اتصال چهارراه که عوام چوک یادکیکنند، این بنای عظیم به امر بابرشاه توسط علیمردان خان ولد گنجعلی خان اعمارگردید.
3 : کابل قدیم تألیف محمد آصف آهنگ ص214/ 215 ، افغانستان درپنج قرن اخیر، تالیف میرمحمدصدیق فرهنگ جلداول ص /291
4 : اوستا تالیف داکترعبدالاحمد جاوید، افغانستان درمسیرتاریخ ص654/ ، کابل درگذرگاه تاریخ ص 45
5 : تاریخ دورانیان تالیف سیدحسین شیرازی ص261
6 : روایات مردمان کابل ازسیاه چاه ها وزرندانهای کابل وولایات
براین جوی مقداری شیرمیانداختند ، بنآ معروف بهجوی شیر گردید، عبدالغفورندیم آورده ندیم اگرنبودکابل بهشت برین بگوچگونه درو جوی شیرمی آید
بنابرقول دربندان شاعرکابلی :
بجوی شیرآب آیددگربار نه اهریمن بماندنی خیالش
اماکوه آسمایی کابل بنابرقول شاعرکابلی :
همای آسمایی رفته ازکوه عقاب کهساری خسته بالش
8 : ریکاخانه گذرپست درکابل که ساکنان آنرا مردمان ترک ویا کرد تشکیل میدهد، ازساخلوی نادرشاه افشار بیت :
ازریکاخانه گذرتاچندول ساده رویان دلازارت چه شد
9 : بارانه گذرپست مشهوردرکابل بیت :
ساده ومداح راگفتارنی قصۀ بارانه وبارت چه شد
کابل قدیم تالیف محمد آصف آهنگ ص23/، چگونگی کشوری بنام افغامستان تالیف پروفیسورداکترلعل زاد .
10 : باغ لطیف : ازبافهای مشهورکابل کهزبانزدمردم غرارداشه،چنانچه درمورداین باغ مردم این ترانه را میگفتند:
هموشرشره یی او، هموکش کدن گو هموگوشه ییپیتو، بخداباغ لطیف اس
هموجنت کابل، هموچمن پرگل هموحوض سرپل، بخداباغ لطیف اس
ازباغهای دیگرکابل چون باغ شهرارا، جهان آرا ودرموردصائب اصفهانی آورده: تعالی الله ازباغ جهان آراوشهرارا که طوبی خشک برجامانده استازرشک اشجارش
11 : خوجه صفا : ازتفریحگاه مشهورکابل باارغوانزارش که دروسط کوه شیردروازه ومؤغیعت دارد ، دارای مزاری نیز است، بنا برغول دربندان شاعرهمان عصر:
نه درخواجه صفاهرگزصفایی نهخضرراعین الکمالش
12 : خرابات گذرمشهوریست درکابل که باید دانشگاه موسیقی ، ومحل بودوباش هنرمندان موسیقی کشوراست ، بیت :
قدم منه بخرابات جزبه شرط ادب که ساکنان درش محرمان پادشه اند
13 : چوک وچته : مراد، چهارچته سرچوک کابل ، درمورد شاعرعصرپادشاه گردشیها آورده :
خراب ازجنگ، چوک وجته وپل بجان شاهین وبازار ازکبرغالش
مراد از پل ، پل خشتی باشد ، امدیگرپل مستان، چنانکه صائب اصفهانی آورده :
چه موزون است یارب تاق ابروی پل مستان خراازچشم شوخ زاهدان بادا نگهدارش
14 : افغانستان درپنج غرن اخیرجلد اول قسمت دوم ص 661 رجال ورویداد های تاریخی افغانستان وجهان درقرن18/ 19/ ص80 ، درکشورهای شرقی اصولی ازامرای قدیم نهفته است که پسران کلان شاه بسلطنت برازنده تراست، این اصل حتی در شادی وماتم نیزمراعات میشود> هرآنکه این اصول را مراعات نکرد، باعث تباهی برای بازمانده گانش است .
دربندان شاعرکابلی که پس ازمرگ تیمورشاه جنگهای داخلی بین شاهان سدوزایی وامیران محمد زایی وتجاوز انگلیسها وغارتگری وکشتار آنهارا درشعری آورده. کابل قدیم تالیف محمد آصف آهنگ ص 1و2 .
شهرکابل دارای کوچه ها وگذرهای بودوهرگذردیگرتوسط دروازه های بزرگ ازهم جدامیشد، درهنگام صلح دروازه های کوچه ها بازمیبود، امادرهنگام جنگ ویا پادشاه گردشی برای حفظ جان ومال مردم وجلوگیری ازچپاول این دروازه ها توسط عیاران مسدود میگزدید.