فگارزاده
شکست
ايمـانهـــا ضعــيف شد و التجــا شکســــت
وارونـه اعتبــار شـــد و ادعــــا شکســـت
جای نمــانـد که خون ناحق مردم نريخــت
حتـی که کنــج منـبر و محرابهــا شکســت
شيـــخ و خطيــب و بــزرگ و کــلان قـوم
گنــگه شد از بيان و زبان در دعا شـکست
دلها کباب گشت ودهان خشک و بسته ماند
زانرو فغان هر يکی پيش از صدا شکسـت
بيچاره گشت چاره ساز جوانمرد شهر و ده
دست و دهان و پای همــه پا به پا شکســت
عهد و وفا و حرمت انسان ز هم گسيـخـت
ديـــوارهای امـن زمان هـرکجـــا شکســت
از دست فتــنه گان مفسد و ناترس از خــدا
گنجيــــنه های عــزت دنيـــای ما شکســت
حرص و طمع به غير، بلای که در وطن
هم اعتمـــاد و همت و پيمانهــــا شکســـت
افتـــيده در دروغ و غضـب طبــع مردمی
انصاف و داد در دل اين ناکجـــا شکســت
ای مهــدی زمان تو کجـــايی که دير شـــد
کاين جمع از نفــاق رۀ مصطفـــا شکســت
فگارزاده
شهر کابل، ۲۶ميزان ۱۳۹۲