ســید مقصـود برهان

 

ارج گذاری بمقام فرهنگی ملک الشعرأ

محمد طاهر هاتف

شام روز پنحشنبه 6 مارچ بمنظور تجلیل از مقام ادبی ملک الشعرأ، محمد ظاهر هاتف از طرف بیناد دوستداران فرهنگ و خانواده های هاتف- فتاح محفل مجلل وشانداری در بنکویت هال بامیان واقع در شهر تورنتوی کانادا دایر گردیده بود؛ که در آن تعداد زیادی از فرهنگیان افغان وایرانی اشتراک داشتند. ابتدا بانو کریمه کرامت یکتن از اعضای فرهیخته بنیاد دوستداران فرهنگ، مهمانان را خوش آمد گفته و از جناب سید مقصود برهان مسئوول بنیاد خواهش نمود تا حضار را با زوایای زندگی استاد هاتف آشنا سازد، سپس محمود باهر فرملی رئیس اتحادیه افغانهای مقیم اونتاریوی کانادا در مورد زندگی واشعار هاتف بیانیه مبسوطی ایراد- بعداً ژورنالست سابقه دار کشور محترم غلام نبی خاطر که در دهه دموکراسی مسؤولیت نخستین نشریه آزاد را بعهده داشت از شناختهای شخصی اش با ملک الشعرأ هافت صحبت نمود. بدنبال آن فاطمه اختر شاعر و رئیس کانون فرهنگی یسنا  شعری از هاتف را به خوانش گرفت. مضمون محترم نجیب داوری که خودش نسبت مصروفیت کاری در بیرون از تورنتو بسر میبردند، در رابطه با شناخت با خانواده های هاتف- فتاح و ضرورت تجلیل از بزرگان  وگذشته گان فرهنگی، توسط خانم انیس زیرک قرائت گردید. همایون باختریانی غزلی از ملک الشعرا را دیکلمه و محترم فیض نړیوال مرثیه یی که درزمینه خود بزبان پشتو سروده بود، با احساس تمام قرائت کرد. سخنران دیگر مجلس میر حسین مهدوی با نظر نقادانه دیوان هاتف را به بررسی گرفت و سپس پیکار پامیر شاعر ونویسنده معروف افغان در مورد اشعار حماسی ومیهنی استاد هاتف صحبت جالبی ارائه نمود. بدنبال آن دیکلماتور خوش ذوق ایرانی یکپارچه مناجات را استادانه با ویلون چنان به زیبایی دیکلمه کرد که فضای محفل را سکوت فرا گرفته بود.  در اخیر هم محترمه سلطانه سدید شعری دیگری از ملک الشعرأ هاتف به قرائت گرفت. همچنان نسخه های ازدیوان ضخیم هاتف که به قطع وصحافت فوق العلاده زیبا در یکی از مطابع شهر کابل به چاپ رسیده است، به تعدادی از فرهنگیان حاضر در مجلس توزیع و برای تعدادی دیگر هم وعدهِ ارسال آن داده شد. مرحوم هاتف خود وصیت کرده بود که دیوان شان به فروش گذاشته نشده، بلکه طور مجانی در اختیار فرهنگیان وادیبان گذاشته شود. پایان بخش محفل آهنگ های دل انگیزی بود با صدا هایی از احمد فرید حاجز وهنر مندان ایرانی هریک مهندس جهانگیری و خانم مهناز منتظر، که باکف زدنهای ممتد حضار بدرقه گریدد.

متن مقاله قرائت شده

در محفل ما چه سروران آمده اند             بادست پر از جنس گران آمده اند

درمقدم شـــــان گلِ ارادت ریــــزم             زیراکه ز اقلیم بیان آمده انـــــــــد

 

       بنیاد دوستداران فرهنگ،خانواده های هاتف وفتاح که هرکدام به یک نقطه اتصال دارند حضور گرم ورنگین شما عزیزان را خوش آمدید میگویند

حضورت گرمی بخش محفل ما              بیا که امشق میزبان توباشم 

دوستان گرامی! اگر به تاریخ افغانستان در دو- سه قرن اخیر نظر افگنیم یعنی در نیمه دوم  قرن هژدهم درنگ نمائیم به نقطه یی میرسیم که بعد از وفات احمدشاه بابای درانی زمام امور یک امپراتوری وسیع بدست فرزند اش اعلیحضرت تیمورشاه رسید. گرچه خود احمد شاه درانی شاعر وصاحب دیوانی بود اما جنگها ولشکر کشی هایش مانع از آن شد که به ادب وادبیات بشکل وسیع تر بپردازد . اما تیمورشاه در زمانی  امور ممکلت را بدست گرفت که امنیت درقلمروش تأمین بود. اوخود چون شخص ادیب  وبا فرهگی بود وبه قولی هم شاعر و طبع شعری داشت، دربارش چه درزمانی که  نائب السلطنه لاهور بود  وچه زمانی که کابل را پایتخت امپراتوری خود بر گزید، برای ورود شعرا وادبا کاملاً باز بود . چنانچه  واقف لاهوری را بحیث هدیه به پدرش در قندهار معرفی، و حتی زنان شاعر را تقدیر وتشویق میکرد. چنانچه برای عایشه درانی صله ها داد ومعاش مقرر کرد. فرزندانش هم بعضاً شاعر بودند وشعر را دوست داشتند منجمله شاه شجاع شاعر خوبی بود ودیوان ارزشمندی داشت. هکذا شاه محمود زمانیکه والی هرات بود شعرا را بدور خود جمع کرده، که یکی از آنها عبدالله شهاب ترشیزی نام داشت. خلاصه اراکین دولت اش همه شاعر و فاضل بودند؛ چنانچه سرطبیب حاذق و خاص دربار و طرف اعتماد اش شخصی بود بنام میرزا لعل محمد عاجز که در شعر وادب از پیش کسوتان عصر واز زمره کسانی بودکه شعر ابوالمعانی بیدل را از هند به افغانتسان آوردو خود هم در شعر از بیدل پیروی میکرد. چنانچه در مطلع یکی از غزل هایش میخوانیم.

دارم از بــــــــــاده غم صهبا لـــــــبریز               چشم آئینه ام از اشک تمنا لبریــــــــز

جزدورنگی نتوان یافت  ز ارباب جهان               بـــــود این باغ ز بوی گل رعنا لبریز                  

این شخصیت بزرگ در خانواده خود علاوه از اینکه طبابت را به ارث گذاشت، شعر وادب را هم چون گنجینه سرشاری که از گزند زمان آسیب نبیند واز نسلی به نسلی انتقال کند، هدیه داد. فرزندان و خانواده هم راه جد بزرگوار شانرا تعقیب نمودند که یکی از آنجمله طبیب خاص وطرف اعتماد امیر عبدالرحمن خان شد و به لقب صدر الحکما مفتخر گردید. او هم در پهلوی اینکه طبیب حاذق بود یدطولایی در شعر وادب نیز داشت - داعی تخلص و اسمش محمد ابراهیم بود. نه تنها وی بلکه اکثر از افراد  خانواده او هم در شعر طبع آزمایی میکردند. شاعر و شخصیتی که ما امروز بخاطر تجلیل از مقام ادبی او گرد آمده ایم فرزند برومند صدر الحکما محمد ابراهیم داعی است.

        استاد محمد طاهر هاتف چون شعر وادب را از پدر و جد بزرگوارش به ارث برده است دوره ابتدایی وثانوی را در دارالمعلمین کابل به پایان رسانیده به فاکولته حقوق وعلوم سیاسی که تازه بنیان گذاشته شده بود شامل  وبعد از چهار سال سند لیسانس را بدست آورد. شش سال به صفت معلم وبیست یکسال در شعبات مختلف وزارت امورداخله کار وقوانین پولیس را تدوین وتدریس مینمود؛ تا اینکه سر انجام بحیث  والی  فراه وچخانسور عز تقرر حاصل و به پاس خدمات ارزشمند اش به اخذ مدال مطلای خدمت نائل گردید. اما با تغیر حکومت مغضوب رژیم وقت گردید و به کابل احضارو در حالت بلا تکلیفی قرار گرفت. ولی از طرف محکمه بری الذمه اعلان شد.  دیری نگذشت که وضع سیاسی مملکت متشنج و مانند هزاران هزار هموطن خلاف خواست خودش راهی دیارغربت گردید و در سرزمین امریکا رحل اقامت افگند واین تقارن داشت به سال 1364 هجری خورشیدی. مرحوم هاتف در پهلوی دروس مکتب، مدرسه وفاکولته خواست باطنی خود را که همانا شعر وادب بود از یاد نبرده و همیشه کوشیده است تا به محضر استادانی بشتابد و چیز های غیر از دروس مکتب بیآموزد. او در بخشهای از ادب مطالعات گسترده یی اجرا تا اینکه توانست در زمینه های معانی- بیان و دیگر فنون ادبی آثاری بیآفریند تا رهگشای آیندگان باشد.

ملک الشعرا هاتف در سال 1298 خورشیدی مطابق 1919 میلادی وسال اعلان استرداد استقلال افغانستان در گذر مسجد سفیدِ شور بازار- شهر کابل چشم بدنیا گشود. او از آغاز جوانی به سرودن شعر آغاز و اولین شعر خود را زمانی سرود که ملک الشعرأ استاد عبدالحق بیتاب با برادرش محمد شفیع در خانه شان صحبت میکردند و باهم این شعر را زمزمه مینمودند:

سراپا شوق آینه بنــــــــــد حیرتم دارد                 چه باشد گر درآیی بی تکلف در اتاق من

فی المجلس هاتف غزلی به عین قافیه سرود و به آنها تقدیم کرد.

بیا با من که نبود بیوفایی درسیاق من                 بت شکر لب آتش عذار سیم ساق مــــن

ز طفلی هاتفا با ساده رویان الفتی دارم              مگر از مصدر عشق بتان شد اشتقاق من

 

محفل امروزی ما که به مناسبت تجلیل بزرگذاشت از مقام ادبی شاعر وادیب نامور کشور شاد روان محمد طاهر هاتف تدویر یافته است در واقع نخستین محفل  یاد وبود از مرحوم هاتف پس از مرگ شان در بیرون امریکا ودومین محفل در سطح منطقه میباشد.  گرچه در زمان حیات شان محافلی در حضور داشت شان از طرف دانشمندان، استادان وشاعران بیرون مرزی افغانستان در ویرجینا برگزار گردیده بود که کاری بود در خور ستایش .

در دیوان اشعار ملک الشعرأ هاتف که بقطع و صحافت بسیار زیبا در شهرکابل بچاپ رسیده است شخصیت های ذیل تقریظ نوشته اند.

1- استاد سید عبدالقادر جاهد.

2- استاد واصف باختری تحت عنوان استاد هاتف یار گاری از بزرگان قرن

3- ادیب، نویسنده و متفکر جناب علامه استاد سمندر غوریانی،تحت عنوان واپسین فرهنگ سالار از نظم  کهن.

4- استاد یوسف سیمگرباختری ،تحت عنوان مردی از تبار آزادگان

5- استاد محمد اسحاق نگارگرتحت عنوان مردی که سراسر زندگیش شعر است

6- محترم قوی کوشان مسؤول هفته نامه امید در امریکا

7- پروفیسور داکتر سید خلیل الله هاشمیان،زباشناس ومدیر مسؤول مجله آئیه افغانستان در امریکا

8- پروفیسور لطیفی

9- محترم حسین نصرتی

جناب ملک الشعرأ را فقط یکبار آنهم پنجاه سال قبل دیده ام. ولی با ایشان کدام معرفتی نداشته ام. اما در غیاب با نام ونشان و شعر شان آشنا بوده،حرفهای در مورد شخصیت شان شنیده و خوانده ام که بطور خلاصه میتوان گفت که موصوف شخصی بود بزرگوار، حلیم و متواضع، پرکار وسخاوت پیشه،مناعت نفس داشت و درمقابل زور و زر سرتعظیم فرود نمی آورد. او یک انسان کاملاً عیار بود و بزرگی اش را میتوان ازاین وصیت کوچک اش درک کرد:

موصوف به فرزندش توصیه کرده بود:

دیوان مرا به فروش نگذارئید، هر آنکه به خواندن اش علاقمند باشد، برایش مجانی هدیه کنید.مرحوم هاتف در ماه نوامبر سال 2012 میلادی برحمت حق پیوست. روحش شاد باد.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت