ســید مقصـود برهان

 

درد انگیز خاطره یی ازقتل

 هنرمند پرشور وبی بدیل احمدظاهر

احمد ظاهر را اندکی بعد از آنکه به عالم هنر پا گذاشت، شناختم؛ مخصوصاً از سال 1347 خورشیدی، زمانیکه مأمور رادیو افغانستان شدم او را از نزدیک دیدم وبا هم آشنا شدیم . در سال 1352 خورشیدی من مدیر آرشیف رادیو مقرر شدم او مانند همه آواز خوانان به دفتر من غرض چک اشعار و راجستر آهنگ هایش میآمد. بناً زمینه دوستی وآشنایی ما بیشتر مهیاشد. گاهیکه به کنسرت هایش چه در تالار رادیو افغانستان وچه در جاهای دیگری میرفتم او مستانه میخواند و پر شور، مردم آهنگهایش را با هیاهو وکف زدنها ممتد بدرقه میکردند . احمد ظاهر هنر را از محدوده کوچه خرابات بر کشید وبه عمق جامعه جا داد. گر چه کسان دیگری هم در ین راه گام برداشته بودند، اما احمد ظاهر این نضهت را به اوج رسانید و از آن تاریخ به بعد مردم به هنر بدیده قدر نگریسته وبرای آواز خوانان ، نوازنده گان و هنر مندان سازنده نمی گفتند  جوانان زیادی به تقلید ازاحمد ظاهر به هنر موسیقی رو آوردند و هنر مذکور در جامعه راه خود را باز کرد.

احمد ظاهر زمانیکه به محوطه رادیو میآمد با همه دوستانه برخورد میکرد، برای او مقام کسی اهمیت نداشت، با بزرگان به احترام و حسن ادب و با جوانان هم سن وسال دوستانه ورفیقانه و همزمان ملازمین و نوازنده گان کم بضاعت را کمک مادی کرده و گاهی هم معاش خود را به نوازنده گان و رفقای گروپ اش تقسیم مینمود. مقام پدرش را بعنوان رئیس شورای ملی و صدراعظم هرگز برخ کسی نه کشید، وی هنر مند تحصیلکرده یی بود که در انتخاب اشعارِ آهنگ هایش دقت زیاد بخرچ داده؛ از تصنیفها و اشعار مبتذل خوشش نمی آمد، حتی اگر گاهی در ادای کلمه یی مشکوک میشد از شخصیت های صاحب نظر استمداد می جست. هر ترانه یی را که میخواست بخواند، ابتدا درخانه خود با استادانی چون مرحوم استاد سلیم سرمست، استاد آرمان، استاد اسماعیل اعظمی، موحوم استاد ننگیالی وغیره دست اندر کاران مشق وتمرین میکرد، گوشش به سر وتال آشنا بود، وقتی در همرایی  آرکستر بزرگ رادیو آهنگی را ثبت میکرد، کم سری یک تار تنبور  یا کم نفسی یک فلوت را هم متوجه میشد و از آن اغماض نمیکرد.

احمد ظاهر گاهگاهی مانند مرحوم استاد نتو،مرحوم استاد  هاشم ، وغیره تقاضای اشعار ناب از شعرای خوبی را از من میکرد و من هم درجواب از شعرای بزرگ برایش  شعر انتخاب میکردم . روزی با  لحن دوستانه وهمیشگی که بعضاً به من «مدیر جان» و یاهم «برهان جان» خطاب میکرد گفت: از اشعار خودت برایم غزلی بدهید یا تصنیفی بسازئید. گفتم: ظاهر جان شعر های مه کجا قابل خواندن است، خنده کرده وگفت: نی نی دیگه دفعه که آمدم برم بتی ازت میگیرم. اینرا گفت و از دفتر بیرون شدو طرف استدیو ها رفت. بار دیگر که آمد یک غزل و دو تصنیف برایش دادم. بدون اینکه به کاغذ ها نظری بیآندازد کاغذ ها را در جیب خود گذاشت گفت که میخوانم. بعد از مدتی من برای یکسال بنا بدعوت سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران عازم آنکشور شدم. وقتی برگشتم دیدم که یکی از غزل هایم را در آهنگی اجرا نموده است. که غزلم از اینقرار بود.

از آنروزی که پیمان با تو بستم                 دوصد پیمان دیگر را شکســـــتم

بجام  وساغــــــرم کاری نباشد                  که من از کیف چشمان تو مسـتم

برای آنکه تنها از تو باشــــــم                  زهر مهروی دیــــگر دل گسستم

چو در خلوتگه پا نـــــــــهادی                  خیال دیگری در سر نه بستــــــــم

ترانه موصوف در سال 1353 شمسی با صدای احمد ظاهر ثبت و در آرشیف رادیو افغانستان موجود است.

سالهای 1357 و 1358 خورشیدی برای هنرمند بی بدیل ما سالهای توطئه وتفتین بود، گاهی او رابه زندان میآنداختند وگاهی هم توسط نوکران جیره خوار اگسا مورد لت کوب واذیت قرار میگرفت. 

احمد ظاهر زمانیکه بنا بر اختناق رژیم های خود کامه به ستوه آمده بود خواند:

بداغ نامرادی سوختم ای اشک جولانی               به تنگ آمد دلم زین زنده گی ای مرگ جولانی

و زمانیکه اختناق رژیم کودتا به اوج  رسید، بی تابانه فریاد کشید:

ناله بدل شد گره راه نیستان کجاست                سینه قفس شد بمن طرف بیابان کجاست

وقتی کودتای ثور بوقوع پیوست او را گفتند مانند سایر آواز خوانان به انقلاب 7 ثور آهنگ بخوان گفت میخوانم، به رادیو آمد و خواند:

نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکند            بشکند دستی که بازوی ضعیفان بشکند

وهم خواند:

زنده گی آخر سر آید بنده گی در کار نیست          بنده گی گر شرط باشد زنده گی در کار نیست

وقتیکه رژیم متوجه شد که او به انقلاب آهنگ نمیخواند، آهنگ های که قبلاً از آن نام گرفته شد به شمول یکتعداد دیگر زندانی شده واز نشر بازماندند وهنر مند ما را به زندان انداختند و بعد از مدتی با پا درمیانی عده یی او را راضی ساختند که آهنگ انقلابی بخواند، به رادیو آمد  وشهکار خود را سرود:

تنیده یاد تو در تار وپودم میهن ای میهن                    بود لبریز ازعشقت وجودم میهن ای میهن

زمانیکه رژیم فهمید که او ضد رژیم است و به انقلاب؟ آهنگ نمیخواند در پی آن شدند تا توطئه یی ناجوانمردانه را طرح ریزی کنند و احمد ظاهر را مانند هزاران فرزند اصیل این خاک سر به نیست بسازند. همان  بود که توطئه گران به کمک دوستان بیوفایش چرخ توطئه را به روز 24 جوزای 1358 به کار انداخته وا حمد ظاهر را غرض تفریح به سالنگ برده و پلان خود را توسط اعمال دستگاه پولیس وقت عملی کردند.

 درچاریکار چه دیدم؟

نویسنده این سطور همانروز اتفاقاً غرض دیدن والدین به چاریکار رفته بودم  از خانه برآمده، خواستم طرف چوک شهر بروم و خانه ما که از چوک شهر چندان فاصله یی نداشت بعد از مدت پنج دقیقه به چوک رسیدم ؛ از دور مشاهده نمودم که گروه انبوهی ا زمردم در چوک گرد آمده اند، متعجب شدم و همزمان جمعیت لحظه به لحظه افزون ترشده و مردم بطرف شفاخانه شهر که در فاصله  200 متری چوک موقیعت داشت، در حال حرکت بودند. علت را پرسیدم، گفتند که احمد ظاهر کشته شده است.

مات ومبهوت شدم ، کسانی را که میشناختم پرسیدم احمد ظاهر را در کجا کشته اند، جسد اش کجاس؟ برایم گفتندکه او را در سالنگ کشته شده است و جسد اش در موتر «دینا»  است. ملاحظه نمودم که موتر دینای آبی رنگ درصحن شفاخانه پارک شده است و صدها تن اعم  ازمسلمان وهندباور وحتی زنان ودختران  به دور موتر دینا ایستاده و میخواهند که به موتر بالا شده و جسد غرق درخون احمد ظاهر را ببینند؛ جسد کسی را که سالها برای شان مستانه میخواند. سر طبیب شفاخانه مرحوم دوکتور شریف عثمانی برادر کوچک غلام ایشان عثمانی که از دوستان دوره مکتب ام بود با سائر پرسونل به دستپاچگی و وارخطایی هر طرف میرفتند به مشکل توانستم خود را به مرحوم دوکتور عثمانی برسانم و  چگونگی قتل را جویا شوم، مرحوم عثمانی همینقدر گفت: احمد ظاهر کشته شده، گفتم میدانم – چگونه کشته شده ؟ گفت: همرای چیزی به چوقی اش زده اند، گفتم با تفنگچه؟ مختصراً گفت: نی . واز نزدم دور شد. از سابقه دار ترین نرس شفاخانه، شکورخان  که مرد مسنی بود  و او را از طفولیت میشناختم زیرا دوست پدرم بود. مختصراً پرسیدم . داکتر، احمد ظاهر را کی آورده است؟ گفت: در موتر دینا همراه دو دختر آورده  اند. گفتم دختر ها کجاست؟ گفت "بداخل شفاخانه دریک اتاق بندی هستن"  دخترها در اتاق نمبر 1 تعمیر که سابق اتاق نرسها بود،بندی ودروازه اتاق قفل بود تا کسی مزاحم آنها نشود یا فرار نکنند. چند لحظه بعد افراد پولیس آمدند، موتر را بداخل محوطه مستورات شفاخانه برده ومردم را از شفاخانه اخراج کردند.

من هم با اشک و آه خود را به موتر حامل جسد احمد ظاهر رسانیده و بالا شدم ونمیدانم که چه دیدم ... ایکاش نمیدیدم... کسی که مستانه بود... ورفتارش مستانه بود، برخورد ها وصحبتهایش پر از خنده وشادی بود...  او که دلهای ناشاد را شادی می بخشید ، اوکه پر از شور بود و با آهنگهایش شور وهیجان می آفرید اکنون بروی موتر باربری دینا غرق درخون افتیده است....

من که مانند صد ها مسلمان، هندو، مرد و زن پروان اشک میریختم و نمیتوانستم  جلواحساسات خود را بگیرم باتاکسی روانه کابل شدم  تا به اصطلاح چون «عکه بد خبر» این خبر ناخوش آیند را به کابلیان برسانم. اما این خبر پیش از من به کابل رسیده و کوچه وبازار، هوا وفضای کابل خون میگریسیت، مردم همه به ماتم نشسته و  شهریان کابل برای میهمان عزیزی که راهی راه بی برگشت هست آماده پذیرایی و در عین حال آماده مشایعت و خدا حافظی، جسد او را به کابل آوردند. شهریان کابل  اعم از هزاران پسر ودخترمویه کنان و سوگورانه جسد او را به شهدای صالحین بردند و او  راهی راه بی برگشت شد و از او جز صدا وخاطره چیزی بجانماند.

روحش شاد  صدا وخاطره اش گرامی

اینهم رباعیاتی چند بجای قطره اشک:

ای ظاهر ما ستاره رخشنـــــــــــــــده                و آسمـــــــــــان هنر  بدی زتو زیبنده

یکدم بدرخشیدی و افسوس چو اشک                پاینــــــــده نبودی بدی ناپایــــــنده

*********************

آن ظاهر ما صدای گیـــــــرایی داشـت                آهنگ خوش و چه صوت زیبایی داشت

در بزم اگر ســـــــرودی برخــــواندی                 یکدل نه  که صد دل هوا خواهی داشت

*********************

بودی تو به خلق خوش مشهور زمان                دلبسته  به صوت تو همه پیرو جوان

تنها نه که جــــــــــایت بدل مردم بود                 دوستدار صدای تو  سلاطین جــــهان

                                                                                                                                                          تورنتو5 جون 2013

*********************

ظاهـــرا روح وروانت شـــــــــاد بــاد                 دشمنـــــانت هـــر کجــــــــــــــــا برباد باد

تو برفتی و صـــدایت نزد ماســـــــت                 از تو-ات ما را هـــــــــــــــــزاران یا د باد

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           تورنتو5 جون 2013

 

 

 


بالا
 
بازگشت