فریبا آتش صادق

 

 

مشت خاکی از میهنم

شعر از الیزابت اندرسن

برگردان از فریبا آتش صادق

 

حسی مرا سوی میهنم میکشد

آنجایی که پرورده ای دامانش هستم

از دور دستها برجهای بلندش را میبینم

وقتی در دره های سر سبزش پا گذاشتم

نوای نای چوپانی گوشهایم را به نوازش گرفت

روی سنگی نشستم و خدا را شکر گذار شدم

روی جاده هایی که گام گذاشته بودم

                     بار دیگر پا گذاشتم

از گوشه ای درختان پر پشتش را به تماشا نشستم

که در پشت آنها چشم پتکان میکردیم

در تپه هایی که هر روز ته و بالا میرفتم

خاطراتم دوباره زنده میگردیدند

در باغچه ای خانه ای مان گاهی چهره ترا به خود میگرفتم

و گاهی خود میشدم

                  و با هم بازی میکردیم

روی اسپ خاطراتم نشسته و بسوی بهشت کودکانه ام رفتم

هوا گرم و لذت بخش بود

                         همانند همان زمان

پا هایم را در ریگها فرو بردم

روی خاک میهنم در آن تپه ای یاد ها خوابیدم

همزمان که چشمانم را به آسمان دوخته بودم

مشت خاکی در دستم جا گرفت

آری مشت خاکی از میهنم 

 

آلمان

10.03.2014

 

 

 


بالا
 
بازگشت