محمد الله وطندوست
از تبار گرایی خشن تا جنایت علیه زن
در پهلوی امضا و عدم امضای پیمان استراتژیک نظامی افغانستان و امریکا، خروج نیرو های ناتو از کشور و انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، دو مسله عمده در هفته گذشته بازار رسانه های جمعی را ملتهب نموده توجه حلقات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را بخود معطوف داشته است. تبارزتبار گرایی خشن افراطی توسط جنرال عبدالواحد طاقت و اسمعیل یون در یک پروگرام تلویزیونی ( ژوندوی) نه تنها باعث تعجب عده یی که از سالها بدین طرف طبل ملت سازی را می کوبند بلکه تنفر عمیق توده های ملیونی مردم را نیز بر انگیخت و شعار من (افغان نیستم) در سرک های کابل طنین افگند.
تبار گرایی در کشور ما اساسا از زمان امیر عبدالرحمن مستبد تا امروز به اشکال گوناگون چهره نمایی داشته و تا سرحد سیاست رسمی کشور نیز پیش برده شده است. قتل عام هزاره ها در زمان امیر عبدالرحمن، چور و چپاول ازبیک ها، ترکمن ها و تاجک ها و قلع و قمع رهبران محلی این ملیت ها در زمان این شاه مستبد، انتقال قبایل دو طرف خط دیورند در شمال و غرب کشور و غصب زمین های مردمان بومی در زمان نادر غدار و پسرش ظاهر شاه که مزورانه لقب بابای ملت برایش عطا شده است، قتل عام هزاره ها، ازبیک ها و تاجک ها توسط طالبان جهل و خرافات، سیاست تبعیض آمیز سردار محمد داود در پذیرش فرزندان ملیت های محروم در مکاتب و موسسات تحصیلات عالی کشور مظاهر بارز این سیاست در صد سال اخیر شمرده شده می تواند.
مردم افغانستان علرغم حاکمیت قبیلوی سرداران محمد زایی زمانیکه کشور با تجاوز خارجی مواجه شده متحد و یکپارچه علیه تجاوز قرار گرفته تسلط بیگانه را بهیچ وجه نپذیرفته اند. اما بیگانگان همیشه به کمک سرداران، مبارزه متحد توده ها را به خاک و خون کشانیده اند و در عرصه سیاسی دستاورد مبارزات فداکارانه مردم را به پای سرداران مزدور ریخته اند. تنها در دهه دموکراسی ظاهر شاهی، حزب دموکراتیک خلق افغانستان با شعار مبارزه طبقاتی و حل مسالمت آمیز و عادلانه مسله ملی توانست فرزندان همه ملیت ها و اقوام کشور را در مسیر واحد سوق دهد و حاکمیت دو صد ساله سرداران قبیله سالار را به نابودی بکشاند. اما متاسفانه در فردای پیروزی تحول هفتم ثور بازهم قوم گرایی و قبیله سالاری در چهره جدید خود نمایی کرد و حفیظ الله امین این جلاد مشهور تاریخ معاصر کشور با شعارمبارزه طبقاتی تسلط قبیله را دوباره بر قرار نمود و همه نیروهای ترقی خواه را به انزوا کشانید. دوره کوتاه حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان بعد از امین، فرصت کوتاهی بود که حاکمیت بدون تبعیض را به نمایش گذاشت و امیدواری برای حل مسله ملی جوانه زد. متاسفانه این دوره کوتاه با مداخله خشن قدرت های بیرونی و رقابت ابر قدرت ها و در ادامه جنگ سرد در سرزمین بلا کشیده ما نتوانست به اهداف خود نایل شود و جایش را به حاکمیت خشن جهادی خالی نمود که نتایج این حاکمیت نیز بر همگان روشن است. حاکمیتی که کشور را با فلاکت های بزرگی مواجه نمود و حاکمیت های گوناگون نه تنها در ولایات مختلف بلکه در کوچه، کوچه کابل ایجاد وجوی خون در کوچه ها وپس کوچه های کابل جاری شد.
پاکستان این کشور ناقص الخلقه که نطفه آن توسط انگریزان بخاطر انتقام گیری از مردم هندوستان و افغانستان گذاشته شده با استفاده از فرصت مزدوران بی کفایت خود را با مزدوران سر سپرده تعویض نمود، طالبان را بنام ناجیان صلح و امنیت وارد کشور ساخت و جرنیل ها وکرنیل های خود را بحیث مشاور و کار آگاه مستقیما وارد عرصه نمود. طالبان که عمدتا از مردمان دو طرف خط دیورند تشکیل شده بودند، سیاست نسل کشی عبدالرحمن خان و سیاست تبعیضی هاشم خانی را دوباره در پیش گرفتند و به قتل عام مردم هزاره و ازبیک و تاجک آغاز کردند. سیاست زمین سوخته در شمالی، قتل عام در یکاولنگ و مزارشریف، قتل های عام در المار و قیصار فاریاب نمونه های بارز تبارگرایی خشن و افراطی طالبان است که تا امروز در ذهن و روان مردمان این مناطق سنگینی می کند و بهیچ وجه مورد بخشایش قرار گرفته نمی تواند.
با چنین پس منظر تاریخی وقتیکه جنرال طاقت و اسمعیل یون بازهم از پشتونیزم و پشتونوالی صحبت می کنند و دیگران را نه تنها بیگانه بلکه با کلمات زشت و غیر اخلاقی یاد می کنند. مردم نیز حق دارند این جنرال نالایق را لقب حرامی بدهند و به جنرال حرامی نام گذاری کنند. امروز اکثریت جوانان در فسبوک ها جنرال طاقت را بدون لقبش که جدیدا کمایی نموده نمی شناسند و او را جنرال حرامی می گویند. آقای یون با تلویزیون مشکوک و مزدور ژوندونش معلوم است که دساتیر استخبارات پاکستان را عملی می کند و با تخریش روحیه وحدت و همبستگی مردم افغانستان آتش نفاق را به نفع باداران خویش مشتعل نگه می دارد.
باید طاقت ها و یون ها بدانند کشوریکه امروز افغانستانش می خوانند مربوط همه باشنده گان این خطه بوده تاجک ها، ازبیک ها، پشتون ها، هزاره ها، ترکمن ها، بلوچ ها، نورستانی ها، پشه یی ها، قرغیز ها و هندو ها و سک های باشنده این کشور برابر با یون ها و طاقت ها دارای حق، امتیاز و مسولیت بوده هیچ کس بر دیگری برتری و تفوق ندارد. یاوه گویی های هستریک طاقت ها و یون ها در قرن بیست و یکم انعکاس صدای قبیله پرستان جاهل و عقب مانده قرون وسطاییست که بشریت متمدن امروزی حاملان چنین اندیشه ها را در تیمارستان ها ودارالمجانین هانگه می دارند تا دیگران از آسیب آنان در امان باشند. از محکمه عالی افغانستان نیز منحیث یک شهروند افغانستان می خواهم طاقت مشهور به حرامی و یون نماینده آی.اس.آی پاکستان و دیگر یون ها و طاقت ها را غرض معالجه به دارالمجانین بفرستند و دولت افغانستان نیز بصورت عاجل به ایجاد چنین دارالمجانین اقدام نماید.
حرکت تبعیض آمیز دیگری که از تربیون پارلمان انعکاس یافت رد نماینده گی هندو تباران کشور در پارلمان بود. نماینده گان استدلال داشتند که هر هندو و سک افغانستان می تواند خود را در پارلمان کاندید نمایند و در صورت کسب آرای مردم بحیث نماینده در پارلمان عضویت حاصل نماید. این وکلای محترم بی خبر از آن اند که از برکت تسلط روحیه طالبانی در کشور، برادارن هندو و سک افغانستان برای اتشسپاری میت شان جای معینی به اختیار ندارند. اولادشان از تعلیم و تحصیل محروم اند. جایداد های اجدادیشان توسط زمین خواران غصب گردیده، در مسال و عبادتگاه آنان از بین رفته است. در چنین فضا چگونه می توانند آنان رای بدست آرند و بحیث نماینده مردم در پارلمان راه یابند. اگر این منطق در شرایط امروزی افغانستان کاربرد دارد چرا کوچی ها که اکثریت مطلق شان تذکره تابعیت ندارند و بخش عمده سال را در پاکستان سپری می کنند حق دارند ده نفر نماینده در پارلمان داشته باشند و زنان چگونه در هر ولایت حق دارند سهمیه معینی داشته باشند. معلوم است که هرگونه قانون و مقررات با در نظر داشت شرایط زمان و مکان وضع و تحقق می یابد و با تغیر شرایط قانون نیز تغیر می پذیرد. حالا قبول یک نفر نماینده اهل هنود در پارلمان کشور در میان دو صد و چهل و یا بیشتر از آن نماینده گان کدام موازنه را به نفع هندو ها و سک ها تغیر می دهد. حق نماینده گی برای سک ها و هندو ها صرف می تواند صدای آنان را به پارلمان انعکاس دهد و خواسته های مشخص فرهنگی و اجتماعی این هموطنان محروم و مظلوم را منعکس سازد. آرزومندم وکلای آگاه و چیز فهم مردم در پارلمان مخصوصا وکلای جوانی که هنوز به ویروس تعصب و تبعیض آلوده نشده اند و روحیه قرون وسطایی طالبانی بر آنها مسلط نیست، صدای خود را رساتر بلند نمایند و در تامین نماینده گی برادران هندو و سک افغانستان که باشنده گان خیلی قدیمی این کشور اند و از زمان های قبل از اسلام تا امروز در وطن آبایی خود انواع محرومیت ها را متقبل شده اند، بپردازند.
مسله مهم دیگری که از طریق تلویزیون های کشور و تلویزیون های برون مرزی و صفحات فسبوک انعکاس وسیع داشت، قطع ظالمانه بینی و لب خانم ستاره توسط شوهرش در هرات است. این عمل وحشیانه و ناجوانمردانه حتی در میان وحشی ترین قبایل نیز امروز معمول نیست و هیچ انسانی چنین جنایت را نمی تواند تحمل نماید. جالب است که گناه این جنایت نا بخشودنی به اعتیاد مرد نسبت داده شده گویا تنها معتاد بودن شوهر باعث این جنایت نابخشودنی گردیده است. جامعه، دولت، دستگاه پولیس و قضا، ریشسفیدان محل و مسوولین ولسوالی شیندند مسوولیتی در قبال ندارند. در حالیکه تسلط تعلیمات و آموزش طالبانی در قریه ها و ولسوالی ها و ولایات کشور و تسلط روحیه زن ستیزانه در کشور باعث چنین جنایات غیر قابل باور گردیده تبلیغات لجام گسیخته نیمچه ملا ها در کشور زمینه چنین جنایات را مساعد گردانیده است. تبلیغی های بی هویت و مجهول الهویه پاکستانی در سراسر افغانستان در مساجد و مدارس جا خوش کرده اند و شب و روز با تبلیغ خرافات و نظریات زن ستیزانه مردم را به بیراهه می کشانند و زنان را از فعالیت های فرهنگی و اجتماعی مانع می شوند قطع بینی و لب های خانم ستاره ، سنگسار زنان، قتل های ناموسی همه و همه از منبع واحدی که همانا تسلط افکار طالبی و تبلیغ لجام گسیخته زن ستیزی زمینه آن را مساعد نموده آب می خورد. بایست علیه افکار افراطی طالبی و وهابی که از جانب گماشته گان پاکستانی و سعودی راه اندازی شده تدابیر جدی اتخاذ گردد و ارگان های دولتی مکلف اند که جلو تبلیغات گسترده زن ستیزی را بگیرند تا حوادث غم بار قطع بینی و لب ، سنگسار خود سرانه و جاهلانه و قتل های ناموسی رخ ندهد و زنان این نیمه با ارزش پیکر جامعه نیمه پرورش دهنده و تربیت کننده جامعه بتواند دوشا دوش مردان استعداد، قدرت و خلاقیت خود را بکار گیرند. آرزویی که جز تلاش خود زنان، بسیج و تشکل آنان در سازمانهای دموکراتیک خود شان میسر نیست. زنان بجای اشک ریختن و طلب حق از مردان باید خود نیرومند شوند و با یکپارچه گی و تشکل خود حق مسلم خود را بدست آرند. در همه کشور ها و قاره ها و در طول تاریخ همیشه حق با نیرو و توان بدست آمده است. در افغانستان نیز برابری مرد و زن از طریق مبارزه و تشکل بدست می آید و بس. مردان ترقی خواه و متمدن امروزی که به تساوی حقوق مرد و زن معتقد اند مکلف اند زن را در این امر بزرگ یاری رسانند و کمک کنند. تا جامعه از منجلاب عقب مانی فرهنگی کنونی نجات یابد و هر انسان صرف نظر از جنس، تبار، سمت، مذهب و زبان منحیث انسان جایگاه شایسته خود را داشته باشد