داستان
عبرت انگیز تتبع ونگـارش : الحاج امــیـن الـدیــن» سعـیـدی – سعید افـغــانی« مــدیـــر مطـالعات سـتراتــــیـژیک افـغـان و مسؤل مرکز کلتوری دحـــــق لاره- جرمنی
محسر منطقه است که در میان مزدلفه و منی موقعیت دارد ومطابق
روایات تاریخی ، اصحاب فیل و سپاهیان ابرهه که قصد تخریب بیت الله
( کعبه ) را داشتند ،در همین وادی به هلاکت رسیده اند. بعد از
هلاکت ، شکست تاریخی وفرار نیروهای ابرهه ، این وادی در بین قبایل
اعراب بنام وادی مُحَسّر شهرت یافت . این وادی در منطقه ای
قرار دارد که نه جزو منطقه منی و نه جزمنطقه مشعر میباشد .
معنای لغوی(محسّر)
|
داستا ن اصحاب فیل
:
بسم الله الرحمن الرحيم
أَلَمْ
تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ (1)أَلَمْ
يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ(2) وَأَرْسَلَ
عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ(3) تَرْمِيهِمْ
بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ (4) فَجَعَلَهُمْ
كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ
داستان اصحب فیل یکی از با عبر ترین داستانی در تاریخ بشریت میباشد
،
مورخین
داستان ( ابرهه ) مسیحی که در سال (
۵۷۰- ۵۷۱ )
میلا دی ، با قوای
۶۰
هزار نفری مجهز با فیل ها وساز وبرګ نظامی برای فتح مکه وتخریب کعبه براه
افتاد
چنین شرح داده اند .
مؤرخین مینویسند زمانیکه قوای نظامی وحربی ابرهه از
کشور یمن
به منطقه ( المغمس ) رسید ، ګروه سواره را غرض تسلیمی مردم به مکه
فرستادند، و طی نامه ای به اهالی مکه خطاب نموده اعلام داشتند :
( من قصد جنګ با اهالی مکه را ندارم ، آمده ام تا فقط کعبه را ویران کنم ، اګر
با این خواهش من موافق هستید ، نمایند ه خویش راغرض مذاکره وجرګه نزدم ارسال
نماید .)
در این میان مردم مکه
با هم جرگه مینمایند ودر مورد این اقدام تصمیم مشترک را اتخاذ مینمایند. سران
مکه
بعد از مطاله نامه تهدید آمیز ابرهه سردار مکه عبد المطلب را به منظور مذاکره
نزد ابرهه میفرستند .
میګویند عبد المطب مرد قوی هیکل ، دارای ریش مبارک ، مرد چهار شانه ، وسروصورت
نورانی وجذابی داشت .
همینکه عبد المطلب به نزد ابراهه آمد ، ابرهه از دیدن اوسخت تحت تــأثیرش
قرار ګرفت. میګویند ابرهه بخاطر احترام او از تاخت خود پایین آمد وروی زمین
ونزدیک او نشست.
بعد از عرض سلام ابرهه سر صحبت را با عبد المطلب آغاز کرد وعزم خویش را که
ویرانی وتخریب کعبه است با عبد المطلب در میان ګذاشت .
عبد المطلب صحبت های ابراهه را با دقت تام ګوش میګرد ، ودر جریان صحبت هیچ
ابراز نظر نمیکرد وچیزی نمی ګفت :
در ختم صحبت ابراهه روی بطرف عبد المطلب نموده ګفت : اګر شما خواهش از من
داشته باشید میتوانید بګوید :
عبد المطلب به تر جمان ابراهه ګفت : ( سربازان
ولشکریان تو دوصد دانه شتر مرا به غارت برده اند ، به ایشان هدایت فرماید تا آن
را دوباره بمن مسترد نمایند )
.
ابراهه از این درخواست عبد المطلب سخت در تعجب افتاد به مترجم ګفت : به عبد
المطلب بګوید :
( هنګامی که شما را دیدم عظمتی از تو در دلم بوجود آمد ، ولی شنیدن صحبت شما در
مورد مطالبه اموالت از وقارت نزدم کاست، عجب است که در استرداد شتر هایت
اصرار داری، ولی در باره کعبه که محل عبادت شما، محل عبادت ابا واجداد تا ن
بود ، ومن حالا برای تخریب وویرانی اش کمر بسته ام مطلقآ حرفی بزبا ن نمی آوری
!! )
عبد المطلب در جواب ابرهه ګفت : ( انا
رب الابل وان للبیت ربآ سیمنعه ! )
( من
مالک شتر های خود هستم ومطالبه استرداد دوباره آنرا از شما دارم ، این معبد
وعبادت ګاه واین خانه مالک دیګری دارد که خود از آن حفاظت خواهد کرد. )
واقعآ همانطور هم شد
،
زمانیکه لشکریان ابراهه به منطقه
وادی محسر
میرسند، ابابـیـل ها بر سپاه ابراهه حمله ور شدند . ( تر
میهم بحجاره من سجیل )
به پرتاب سنګ های ، برلشکر متجاوز ابراهه آغاز مینمایند ، واین لشکر
۶۰
هزار نفری ابراهه را به شکست ورسوای مواجه ساخته، وخانه کعبه را از تخریب
وویرانی نجات میدهند
، اینست معجزه آسمانی که در دفاع از کعبه در
وادی
محسّر به اتفاق افتاده است
.
پایان