پوهنیار بشیرمومن

 

زیبا شناسی غرورملی

«...تعداد آدم‌هایی که من واقعاً دوست‌شان داشته باشم زیاد نیست، تعداد کسانی که نظر خوبی درباره شان دارم از آن هم کمتر است. من هرچه بیشتر دنیا را می‌شناسم از آن ناراضی‌تر می‌شوم. هر روز که می‌گذرد بیشتر معتقد می‌شوم که آدم‌ها شخصیت ناپایداری دارند و نمی‌شود روی ظواهر لیاقت یا فهم و شعورشان حساب کرد...»
  جینآستن نویسنده انگلیسی 

غرور  یکی از مسایل  پیچیده ایست که تا کنون کمتر به آن پرداخته شده  ودر اجتماعات افغانی مان  زیادتر جلوه میکند. برای باز کرد چند وچون آن با مراجعه به علوم اجتماعی از آن جمله   زیباشناسی  یا استتیک  چنین استنباط میگردد که بعضاً مقوله غرور در برابر اعتماد به نفس قرار میگیرد  ، در حال که چنین نیست، چون غرور به دو نوع یا شکل است: اول غرور منفی و در اينجا مفاهيم متعددى چون خودخواهى‏ و فخرفروشى‏ است که  ريشه همه آنها به «تكبر» وغرور منفی برمیگردد. دوم غرورمثبت یا میشود اعتماد به نقس گفت،: یعنى، اعتماد به خود، اعتماد به وتوان و قابلیت خویش ، باور به توانایى خود در ایجاد ارتباطى معنادار و محبت‏آمیز با دیگر انسان‏هادر لحظات دشوار روزگار . اما اصطلاح غرور در زبان عربی به معنای فریب خوردن و فریفته شدن و گول خوردن است واصطلاح تکبر در زبانهای ما معادل غرور منفی مورد استفاده قرار میگیرد . درین جا  مراد از غرور همان خودخواهی است و انسان مغرور به معنای انسان جاه طلب و مغرور می باشد. به قول نیچه «فرد خودپسند از هر نظر نيكي كه درباره خود مي شنود، خوش مي شود و از هر نظر بدي عصبانی مي شود؛ زيرا خود را تسليم هر دو مي كند». تكبر به انسان احساس خود بزرگ بيني و غرور بيجا مي‌دهد. غرور يك انسان نورمال همان احساس لذت  ‌بخش در مورد كاريست كه انجام مي‌دهد. اين احساس همراه با تواضع و فروتني است. اين غرور متراد ف با بزرگي روح و دل است ولي تكبر متراد ف با خود بزرگ بيني است.اصطلاح تکبر یا غرور منفی  بطور مثال  فرد چنان راه میرود که زمین را میگوید «منتگدار من باش که سرت راه میروم» و خود را برتر از همقطارانش مى‏بيند. افراد متكبر توقعات زيادى از مردم دارند، توقع دارند ديگران به آنها سلام دهند، كسى پيش از آنها وارد مجلس نشود، هميشه در صدر مجلس بنشینند، كسى از آنان انتقاد نكند و حتى پند و اندرز نگويد، همه براى آنها امتيازى قایل شوند ، مردم در برابر آنها دست‏ به سينه باشند و هميشه از عظمت آنان سخن بزنند.اين حالات گاه بسيار ضعيف و پنهان است ‏به طورى كه ممكن است افراد در برخوردهاى نخستين هرگز متوجه آن نشوند و حتى اين صفت مذموم را با نقطه‏ هاى مثبت و قوت اشتباه كنند و گاه به قدرى آشكار است كه هر كس از دور متوجه آن مى‏شود. یکی  نوع دیگر ازین مرض غرور منفی نارسیسیسم یعنی عاشق خود بودن است. نارسیسیسم اصطلاح یونانی  به معنی نرگس، از اسطوره نارسیسیوس آمده. نارسیس یا نرگس، آدم مقبول بود  که عاشق خود بود .نام گل نرگس برگرفته از این افسانه‌است. نارسیس وقتی به عشق خود نمی‌رسد، آنقدر غمگین بر لب چشمه می‌نشیند تا تبدیل به گل می‌شود.این اصطلاح  نارسیسیسم به معنی ، خودپرستی و یا خودپسندی  ویا همان عاشق خود بودن بکار میرود .از نگاه  دانشمندان علم  زیباشناسی  غرور منفی یا تکبر از صفات زشتى است كه هر گروهى به نوعى به آن گرفتارند هر چند درجا ت غرور آنها مختلف است.علت والمنت های غرور و خودخواهی بسيار زياد است و مغروران گروه‏هاى مختلفى هستند:مغروران گاه مى‏شود كه افراد كم ظرف ‏با خواندن چند كتاب و يا كتابهايى چنان اکت های میکنند  توگویی که کلید تمام معضلات جهان در دست ایشان است. مغرور بودن به دانش خود، بدترين نوع ناداني است. جرجی تایلر دانشمند انگلیسی معتقد است که « غرور به دانش خود بدترين ناداني است و اين بد ترين نوع غرور است كه عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمى ساقط مى‏كند و هم از جهت ارزش اجتماعىی» .جهل و نادانى اصل اساسی غرور است، همان گونه كه علم و دانش گاه سبب غرور مى‏شود حماقت نادانى نيز در بسيارى از احمقان سبب غرور است. باید دانست که غرور مايه شكست در زنده گى و سبب پس رفت است، يك سياست مدار مغرور به زودی پوزش به زمین میخورد،  زيرا هنگامى كه انسان مغرور مى‏شود نقايص خود را نمى‏بيند و كسى كه احساس نقصان نكند راه پیشرفت بر  رویش مسدود میگردد. ريچارد باخ  عالم امریکایی  برای نجات ازین مرض چنین توصیه مینماید:  « وجدان شما، ابزار سنجش درست شما از خودخواهي تان است؛ با دقت به آن گوش دهيد». يكي ديگر از ريشه‌هاي غرور، عقده حقارت و نوعي پستي و ذلت است كه شخص مغرور در باطن خويش احساس مي‌كند و با ابرار بزرگي و دست زدن به كارهايي كه شايسته او نيست مي‌كوشد تا حقارت دروني خويش را از مردم پنهان نمايد.  به خاطر باید داشت که غرور و تکبر زیبایی را از بین می برد و زشتی و خیالات فاسد را پدید می آورد. کسی که مغرور و متکبر است, با زبان غرور می خواهد بگوید که بقیه باید در مقابل من سر خم کنند, فرد مغرور و متکبر با چهرهء مغرورش, قصد زدن دیگران را دارد و به خیال خود آدم مهربانی است, به فکر خود آدمی است که اعتماد به نفس دارد. جواهر لعل نهرو کلام زیبای دارد که میگفت « بهترين نشانه ي تمدن، وجود انسان بزرگوار و نيك است كه خودخواه نباشد و همراه با ديگران براي خوشبختي همه كار كند».

به وصف این همه کلمه غروردر گفتار ونوشتار  مان بدون پسوند منفی ومثبت بکار گرفته میشود واز سیاق کلام فهمیده میشود که منظور گوینده ویا نویسنده چیست. غرور درفرهنگ های مختلف تعاریف مختلفی هم دارد و چون جامعه ما یک جامعه سنتی هست اگر غرور را مساوی حفظ ارزش و شخصیت انسانی و شرف وعزت  بدانیم ، لازمه ی شخصیت هر انسانی هست. برای تا یید این مسله دانشمند امریکایی آبراهام مازلو چنین بیان میدارد« آدمي بايد براي ابتكار و آفريدن، از غرور "آفرينش" برخوردار باشد.. واگر به  خود خواهی و کم دانستن اطرافیان معنی کنیم ، غرور منفی است . غرور منفی به انسان اعتماد به نفس کاذب  میدهد ولی  درحد متعارف که تعریف آن حفظ شرف وعزت باشد غرور مثبت است که درین گفت آنتوني رابينز هنرمند امریکایی مقصد همین است «  خويشتن داري به انسان غرور مي بخشد، زيرا احساس مي كنيد كه عواطف خود را آگاهانه، روشن كرده و خويشتن را به سوي ارزشهايي برتر هدايت مي كنيد. یعنی غرور باعث میگردد تا انسان  در میان جامعه خویش  صاحب شرف وعزت باشد. کارت استیونس باور داشت که « غرور خود را نگهدار، اما براي آن زندگي نكن.» . به عباره دیگر حس غرور داشتن که  در وجود هرانسانی نهاده شده درمقابل بدی ها و زشتی ها مثبت است ولی در مقابل ضعیفان و زیردستان یک عمل زشت و غیر انسانی شمرده میشود . دیل کارنگی عالم دیگر امریکایی چنین می اند یشد که« حس غرور و خودبيني در تمام مردم يكسان است؛ تفاوتش تنها در نحوه ظهور آن است». به قول  گوته عالم المانی  پنج چيز است كه پنج چيز از آن نزايد واینطور خلاصه میسازد:« دلي كه خانه ي غرور است كانون محبت نشود. ياران دوران فرومايگي، نكوخويي ندانند و تنگ نظران ره به بزرگي نبرند. حسودان بر جمال و كمال جز به چشم كين ننگرند و دروغگويان از كسي وفا و اعتماد نبينند».  

از بیان بالا شاید تا حدود تفهیم شده باشد که غرور یعنی چی  وانسان ها باید دارای غرور مثبت باشند  ولازمه شخصیت انسانی شمرده میشود . حال در یک معنی کلان  که غرور ملی  گفته میشود ،در سطح کشور احزاب وجهان باز هم همان غرور مثبت ومنفی مطرح است.ﻏﺮور ﻣﻠﻲیک مقوله چند ﺑﻌﺪي اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻫﺮ ﻛﺸﻮري  مطابق شرایط اجتماعی وتاریخی شان ﺷﻜﻞ ﻣﻲ ﮔﻴﺮد و ﺑﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻫﺎي خاص کشوری ارتباط ﻋـﺎﻃﻔﻲ دارد. اﻳـﻦ ﭘﻴﻮﻧـﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ در ﺷﻜﻞ دادن اﺣﺘﺮام ﺑﻪ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻛﺸﻮر، پیوندهای عاطفی مردم، ﻗﻮاﻧﻴﻦ اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ و ﻏﻴـﺮه در ﺑﻴﻦ مردم ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﻲ اﻳﻔﺎ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﻣﻤﻜـﻦ اﺳـﺖ  گاهیﺑﺴﻴﺎر ﺷﺪﻳﺪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ شکل ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﮔﺮاﻳﺶﻫﺎي ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺘﻲ و ﺷﻮوﻧﻴﺴﺘﻲﮔـﺎم ﺑـﺮدارد ووباعث جنگ گردد.یعنی  اگر غرور ملت به تعصب مبدل شود  که خود را برتر از دیگران بداند ، سرنوشت آن کشورمثل المان در زمان رایش سوم یا هیتلر خواهد بود که ادعای ناسیونالزم مینمود وملت خود را از نژاد برترمی دانست ودر نهایت باعث نابودی خود وامکانات وذخایر انسا نی واقتصادی ملت خود شد.در تاریخ جنگ دوم دیدیم که هیتلرظاهرا به خاطر جبران حقارت ملت جرمن در شکست جنگ  جهانی اول وامضای قرارداد در یک واگون ریل یا ترن فرانسه به وسیله شکست خورده گان آلمانی آن وقت به فرانسه حمله نموده وپس از حمله برق اسا وشکست فرانسه، فرانسویان را مجبور ساخت تا در همان واگون  قرارداد تسلیمی را امضا کنند  در جای که خودشان امضا کرده بودند  واین یک  نمونه از استفاده نا مناسب از غرور ملی است که در نهایت به ضرر آلمان تمام شد.ﮔﺎﻫﻲ ﻣﻤﻜﻦ اﺳـﺖ ﻏـﺮور ﻣﻠـﻲ آن ﻗـﺪر ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺧﻮد، ﻋﺎﻣﻠﻲ در اﻳﺠﺎد اﺣﺴﺎس ﻳﺄس و ﺧﻮدﺑـﺎﺧﺘﮕﻲ ﻣﻠـﻲ در ﺑـﻴﻦ ﻣـﺮدم ﺟﺎﻣﻌـﻪ ﺷﻮد و ﻧﻴﺰ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﻲ اﻧﮕﻴﺰﮔﻲ اﺣﺰاب ﺳﻴﺎﺳﻲ و ﻋـﺪم ﻣﺸـﺎرﻛﺖ ﻓﻌـﺎل ﻣـﺮدم در ﭘـﻴﺶ ﮔﻴـﺮي از  ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻫﺎي ﺧﺎرﺟﻲ ﻣﻨﻔﻌﻼﻧﻪ ﺷﻮد  چیزیکه امروز سر نوشت  سیاسیون مان را رقم زده ؛ ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻏﺮور ﻣﻠﻲﻣﻲتواند ﺣﺎﻟﺘﻲ از اﻋﺘﺪال ﺑﻪ وﺟﻮد آورد؛ در اﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻓﺮد ﻫﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺧﻮد اﺣﺴﺎس ﻏﺮور ﻣﻲ ﻛﻨﺪ، ﻫﻢ ﺑـﺮاي دﻳﮕـﺮ ﻣﻠـﺖ ﻫـﺎ اﺣﺘﺮام ﻗﺎیﻞ اﺳﺖ و ﻫﻢ اﺟﺎزه ﻧﻤﻲ دﻫﺪﻏﺮور ﺑﻴﺠﺎ ﻧﺴـﺒﺖ ﺑـﻪ ﻣﻤﻠﻜـﺘﺶ، ﻣـﺎﻧﻊ از آن ﺷـﻮد ﻛـﻪ  ﻧﺎرﺳﺎﻳﻲهاو ﺿﻌﻒ ﻫﺎي ﺟﺎﻣﻌﻪ را ﺑﺒﻴﻨﺪ. ﭼﻨـﻴﻦ اﺣﺴـﺎس وطن پرستانه ﻧﺎﺷـﻲ از ﻏـﺮور ﻣﻠـﻲ  ﭘﺪﻳﺪ آورﻧﺪه اﺣﺴﺎس ﺗﻌﻬد ﺑﻪ ﻣﻠﺖ ﻣﻲﺷﻮد و ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﻓﻌﺎل اﻓﺮ اد وطندوﺳﺖ را در اﻣﻮر ﺟﺎﻣﻌﻪ  ﺑﻪ دﻧﺒﺎل دارد. بدون شک که  افغانستا ن «قبرستان  امپراتوریها»   در طول تاریخ بوده وآن به این  معنی  که   تلاشها  ومجاهد ت  همه  مهاجمین  ومتجاوزین  که  آرزوی  تسلط بر کشور مان رادرسرپرورانیده اند بالاخره به شکست وناکامی مواجه شده اند ودرهرتهاجم با وجود برتری نظامی از لحاظ مهما ت وتجهیزات جنگی، هزاران تن چه بشکل فردی ویا بشکل جمعی زنده گی شان را ازدست داده اند  ومزهء ناکامی را چشیده اند. ببینید همین خارجیها  غرور ملی ما افغانان را چقدر زیبا توصیف کرده اند: «زمانیکه دردامنه ونزدیکی این کوه ها کسی آوازی بلند کند ویا کسی راصدا زند، با لمقابل همچو صدا وفریا د آوازها  و صداهای مهیب وجنون امیز بگوشش میرسد و چنین پنداشته میشود که این کوه ها چشم دارند،  همچو کسانیکه  با  همچو چشمان  تاریخ   روزهای   فاتحان بزرگ همچو الکساندر کبیررا قرین به سال 330 قبل از میلاد بنگردکه با اهداف سلطه جویی شان نتوانستند نایل آیند  وهمه  یکی  بعد ازدیگری درین سرزمین به شکست مواجه شد ند ، چنانچه که خشم همچو کوهای پر ابهت را  در ین  اوخر  انگلیسها  و روسها کاملاً ملاحظه وتجربه نموده  درس عبرت  ازآن شاید گرفته باشند   » . 

البته که مایه غرورماست.  ولی اگر به یک نگاه  عقلانی  دور وبرخود را از نظر بگذرانیم با این قبرستان چه کنیم؟ مابه شهرستان ضرورت داریم سر این قبرستانها دیگر نمیشود زندهگی کرد!و با این غرور بی جا وبا مرده ها زندهگی کردن دیگر پذیرفتنی نیست . ای افغان به هوش بیا !این دوران دوران دیگر است ، این دوران خود ساختن است نه خود کشتن! هموطن چشم باز کن دنیا را بنگر که ریل و ترن ترقی قریب است از کوچه  وکاشانه تان رد شود! با آن هم شرایط آن  دوران که ما باسکندر وانگلیسها جنگیدیم تا روسها  فرق داشت. در مقاومت مردم حرف نیست، حرف سر سو استفاده خارجی ها از  مقاومت مردم در برابر ناروایی های حاکمان وقت است  ونتیجه بدست آمده از آنست!. ویا «جنگهای » که  امروز در برخی نقاط کشور به شکل جسته وگریخته وجود دارد  وهر روز سر یک هموطن خود را  میبرید،آخر کجای این غرور است وکجای آن افغانیت ! سخن اصلی اینست که این جنگها به ما چه گذاشته یک ملک ویرانه وبا بیشیتر از دومیلیون کشته وزخمی این  تاریخ غم انگیز وتراژِیک افغان  است! به کجای این میتوان مغرور بود؟  به ملت وغرور ملی چه کمایی کردیم ؟ یک ویرانه با هزاران کشته وزخمی وهزاران پسر ودختر بی تعلیم .هزاران یتیم ،بیوه و... هموطن تو خود با حملات انتخاری ضد اسلامی ومین گذاری در برابر پول ناچیزی که از پاکستان وایران  میگیری  زمینه آنرا مساعد ساختی که خارجیها در حق تان از هیچ ناروایی صرفه نکنند ، آخر کجای این غرور وفخر است! برادر به  حال بیا  که زمینه ساز اکثر بی عزتیهای که امروز در وطنت  جاری است ، تو هستی !

با عبور ازین درد وغم بر میگردم به اصل مسله ، دانشمندان علم استتیک یا « زیباشناسی»، به این باور هستند که ، ﻏﺮور ﻣﻠﻲ به دو ترتیب عرض وجود میکند: ﻳﻜـﻲ روش غرور ملی منفی یا  ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺘﻲ افراطی اﺳﺖ ﻛﻪ دﻳﺪﮔﺎه ﺧﺼـﻤﺎﻧﻪ ﺑـﻪ ﺳـﺎﻳﺮ ﻣﻠـﺖ ﻫـﺎ را درﭘـﻲ دارد که در فوق ذکر گردیدو دﻳﮕـﺮي، غرور ملی مثبت یا روش وطن دوﺳﺘﺎ ﻧه اﺳﺖ .ﻏﺮور ﻣﻠﻲ ﻣﺜﺒﺖ ﻳﺎ ﻫﻤﺎن وطن پرستی باعث آن میگردد تا میان اﻗـﻮام و ﻓﺮﻫﻨگ ها ﻳﻚﭘﺎرﭼﮕﻲ اﻳﺠﺎد گردد، در روش و پالیسی وطنپسرستانه  ﻏﺮور ﻣﻠﻲ، ﻓﺮد ﻫﻢ ﻧﺴﺒﺖﺑﻪ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺧﻮد اﺣﺴﺎس ﻏﺮور ﻣﻲ ﻛﻨﺪ، ﻫﻢ ﺑﺮاي دﻳﮕﺮ ﻣﻠﺖ ﻫـﺎ اﺣﺘـﺮام ﻗﺎیـﻞ اﺳـﺖ و ﻫـﻢ اﺟـﺎزه  ﻧﻤﻲدﻫﺪ ﻏﺮور ﺑﻴﺠﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﻤﻠﻜﺘﺶﻣﺎﻧﻊ از دﻳﺪن ﺿﻌﻒ ﻫـﺎ و ﻧﺎرﺳـﺎﻳﻲ ﻫـﺎي ﺟﺎﻣﻌـﻪ ﺷـﻮد. برعکسﻏـﺮور ﻣﻠـﻲ ﻣﻨﻔـﻲ ﻳـﺎﻫﻤـﺎن  ناسیونالیزم می ﺗﻮاﻧﺪ ﺿﻤﻦ اﻳﺠﺎد ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ و ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﻣﻨﻔﻌﻼﻧﻪ در ﺑﻴﻦ اﻋﻀـﺎي ﻣﻠـﺖ، ﻋـﺎﻣﻠﻲ در ﺗﻮﺳﻌﺔ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎرﺟﻲﺗﺠﺎوزﻛﺎراﻧﻪ، ﻧﭙﺬﻳﺮش ﺿﻌﻒ ﻫﺎ و ﻧﺎرﺳﺎﻳﻲ ﻫﺎي ﻛﺸﻮر و ﺧﺼﻮﻣﺖﻫﺎ ﺷﻮد.  با تمام این «ﻏﺮور ﻣﻠﻲ اﺣﺴﺎس ﻣﺜﺒﺘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻓﺮاد درﻧﺘﻴﺠﺔ ارزﻳﺎﺑﻲ ﺷـﺎن از ﻫﻮﻳـﺖ ﻣﻠـﻲ ﺧـﻮد ﺗﺠﺮﺑـﻪ  ﻛﻨﻨﺪ و ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ در دو ﺷﻜﻞ ﻣﻴﻬﻦدوﺳﺘﺎﻧﻪ و ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺴﺘﻲ ﻇـﺎﻫﺮ ﺷـﻮد» .ﻏــﺮور ﻣﻠــﻲ وطنپرستانه ﺿــﻌﻒ و ﻧﺎرﺳﺎﻳﻲﻫﺎي ﻛﺸﻮر را اﻧﻜﺎر ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ و ﺑﺮاي رﻓﻊ آن ﻫﺎ درﺗﻼش اﺳﺖ.به پندار پائولو كوئيلو نویسنده برازیلی   «غرور مي‌تواند برانگيزاننده ي خوبي باشد. پول نيز مي‌تواند، ولي هرگز نبايد آنها را هدف بدانيم».. وطن پرستی ﺑﻪﻣﻠﺖ و ﻧﻬﺎدﻫﺎ و دﺳﺘﺎوردﻫﺎي آن اﺳﺖ ﻛﻪ اﻏﻠﺐ از اﻋﺘﻘﺎدات و ارزشﻫـﺎي ﻣﺮﺑـﻮط ﺑـﻪﻧﻈـﺎم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻛﺸﻮر ﺷﻜﻞ ﻣﻲ ﮔﻴﺮد.دراینجا با دوتیپ مردم روبرو میشویم:

 اول  آنهایکه بدون چون وچرا وطن خود را دوست دارد وبه اصطلاح عاشق است وچشم عاشق هم کور است وبه کشورش مغرور است ومنتقد را دشمن خود میداند. این نوع غرور را شوپنهاور چنین توصیف میدارد :«مبتذل‌ترین نوع غرور، غرور ملی است، زیرا کسي که به ملیت خود افتخار می‌کند در خود کیفیت باارزشی برای افتخار ندارد، وگرنه به چیزی متوسل نمی‌شد که با هزاران هزار نفر در آن مشترک است. برعکس، کسي که امتیازات فردی مهمی در شخصيت خود داشته باشد، کمبودها و خطاهای ملت خود را واضح‌تر از دیگران می‌بیند، زیرا مدام با این‌ها برخورد می‌کند. اما هر نادان فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد، به مثابه‌ي آخرین دستاویز به ملتی متوسل می‌شود که خود جزیی از آن است. چنین کسي آماده ‏و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملتش دارد، با چنگ و دندان دفاع کند. به طور مثال در میان انگلیسی‌ها به ندرت می‌توان از هر پنجاه ‏نفر یکی دو نفر را یافت که وقتی درباره‌ي دورویی احمقانه وطن و ملتش با تحقیر سخن مي‌گویند، ‏موافقت خود را ابراز کند، اما آن یک نفرمعمولاً فردی عاقل است». معمولا از اصطلاح غرور ملی بهره برداری های سیاسی بسیاری برای اعمال حاکمیت یک طبقه یا یک ایدئولوژی بر یک ملت شده و می شود. شاید  در این حرف  تردیدی نباشد که شخصیت مهمتر از ملیت است، اما این شخصیت باعث نمی شود که غرور ملی نداشته باشیم. غرور ملی به معنی آماده بودن برای حمایت از خطاهای ملتی نیست بلکه غروری برآمده از ارزشها و افتخاراتی است که پیش متن هایِ هویتیِ شخصِ مسکون در آن ملت را خواهی نخواهی می سازند. ممکن  است  مقصد شوپنهاور در متن  فوق از  مسئله ی غرور ملی منفی  حس ناسیونالیستی افراطی  وخود خواهی باشد همان طوریکه در فرهنگ عربی ترجمه شده، باشد.

دوی دیگر افرادی اند که با رهبران وطرح ها ی شان انتقادی بر خورد میکنند اما  وطن خود را دوست دارند درین صورت ﻓﺮد ﺿﻤﻦ داﺷﺘﻦ ارزﻳﺎﺑﻲهای اﻧﺘﻘﺎدي ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺸﻮرش و ﺗـﻼش ﺑـﺮاي رﻓـﻊ ﻛﺎﺳـﺘﻲ ﻣﻮﺟﻮد و اﺣﺘﺮام ﻗﺎیل ﺷﺪن ﺑﺮاي ﺟﺮﻳﺎن ﻫﺎي ﺳﻴﺎﺳﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻣﺘﻔﺎوت در ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻛﺸﻮر ﺧﻮد را دوﺳﺖ دارد و ﺑﻪ آن ﻣﻐﺮور اﺳﺖ، نه آنطوریکه چند تن درکشورمان هم مخالف رهبران وطرح شان است  وهم دل در ایران وپاکستان دارند. البته این افراد فاقد غرورملی مثبت هستند وبه هر قسم قابل خرید وفروش هستند وبه هیچ بند وقرار بغیر از منافع شخصی شان پابند نیستند چون فاقد غروراند ودر پی منافع خود هستند.سرانجام غرور ملی پديده ای وابسته به چيزی عميق تر در وجود معنوی هر يک از ما  افغانان است که خودباوری نام دارد که از وجود امکان تشريک مساعی، چيره گی احساس وطنداری و آگاهی به داشتن سرنوشتی مشترک  ساخته شده و خودباوری را به «روحيهء ملی» تبديل می کند. نبود این بسترها چيزی نيست جز تزلزل در روحيهء ملی، نابسامانی اجتماعی، دسیسه و توطه علیه  يکديگر، نداشتن حسی از سرنوشت مشترک، و محو تدريجی آن خودباوری که به غرور ملی می انجامد و، متقابلاً هرچه تشريک مساعی مردمان در ساختن زنده گی مشترک اجتماعی و احساس وطنی شان بيشتر باشد، ميزان خودباوری، غرور ملی، و آماده گی شان در تمام عرصه های زنده گی بيشتر می شود.

 

  
 


بالا
 
بازگشت