پوهنیار بشیرمومن
نگاهی بر مسله اخلاق در جامعه افغانی
از علوم انسانی میدانیم که بحث درمورد اخلاق در میان علمای غربی از قدیم رواج دارد و از سقراط که اندیشیدن درباره اخلاق را با اندیشه فلسفی پیوند داد، تا کنون فیلسوفان بزرگی به تخقیق دراین باره پرداختهاند. به همین منوال جامعهشناسان از آخرین دههی قرن نوزدهم تاکنون از "ماکس وبر" تا "یورگن هابرماس" همگی به این تأکید میکنند که اخلاق به عنوان مهمترین عامل نقش اساسی در فورماسیون و تحولات اجتماعی دارد. کانت کمبود تربیت اخلاقی را تفاوت جوامع متمدن و جوامع عقب مانده دانست. زیرا در جوامع عقبمانده این اصل حاکم است که:” چون همه فاسد هستند، من هم اجازه دارم که فاسد باشم. چیزیکه در جامعه ما هر روز و در هر کجا به گوش میرسد و یا از آنجا که دیگران به من ظلم کردهاند، من هم اگر بتوانم مجاز هستم ظلم کنم.” کانت بدرستی نشان داد که بر چنین مردمانی حاکمانی فاسد و زورگو حکومت مییابند و هرچند همگان از زور و ستم حکومتگران ناراضیاند، اما چون خود نیز کمابیش به فساد اخلاقی آغشته هستند، مجبورند آنان را تحمل کنند.بدین سبب از نظر کانت هرگونه پیشرفت اجتماعی وابسته به بهبود اخلاق فردی و جمعی است و اخلاق بعنوان بنیاد زنده گی انسانی از اهمیت فوق العاده در قوام جامعه برخوردار است. ماکس وبر جامعه شناس المانی نوع برخورد به اخلاق را به دو نوع "اخلاق ایدیالوژیک یا عقیدتی" و "اخلاق مسئولانه" تقسیم میکند.در هر فعالیتی که بر اساس اخلاق انجام گیرد الزاماً یکی از دو شیوهی متفاوت و کاملا متضاد بنام "اخلاق مسئولیتی" و "اخلاق عقیدتی" بهکار گرفته میشود. لذا باید تشخیص داد که آن فعالیت آیا بر اساس اخلاق مسئولیتی انجام گرفته یا اخلاق عقیدتی یعنی ایدیالوژیک یا ایمانی، در اولی شخص در قبال عملکرد خویش مسئول پاسخگویی در برابر مردم است، اما در دومی او خود را در قبال مرام و ایدیالوژی یا اگر مذهبی باشد فقط خود را در برابر خداورسول مسئول میداند و قضاوت مردم برایش اهمیت ندارد مانند «مجاهدین ازسال 1992 تا1996» وبعد طالبان که مردم برایشان اصلا معنی نداشت.
به عبارت دیگر در اخلاق مسئولیتی شخص خود را در مقابل مردم پاسخگو میبیند، لذا باید نتیجهی اعمال و فعالیتهای وی طوری باشد که در مقابل مردم بتواند با سربلندی پاسخگو باشد، حال آنکه در اخلاق عقیدتی یا ایدیالوژیکی یا ایمانی شخص کاری را طبق ایمان خویش انجام میدهد و در آن مثلا اگر فردی مومن به خدا باشد رضایت خداوند را شرط قرار میدهد و برایش مهم نیست که مردم دربارهی عمل وی چه میگویند، او مسئولیتی در پاسخگویی به مردم ندارد. یا اگر فرد یک کارمند دولت باشد استدلال میکند که رفتارش مطابق فلان آیه قرآن یا فلان لایحه یا مقرره یا فلان تعالیم ایدیالوگ خویش مثلا مارکس، لنین و ماکسیدون یا ماوو ودیگران بودهاست و همین را کافی میداند.اما در اخلاق مسئولیتی، ملاک قضاوت شخص در برخورد به مسائل مختلف این است که نتیجه و عاقبت کار وی آیا تأثیر مثبتی در پیشرفت و تعالی جامعهاش داشته و نسل کنونی و نسلهای آینده چه قضاوتی در مورد او به عمل خواهند آورد.البته این بدین معنا نیست که آنان که اخلاق مسئولیتی را در پیش میگیرند فاقد ایمان و ایدیالوژی هستند و بالعکس.وقتی نتایج یک عمل صرفا عقیدتی نامطلوب است فرد طرفدار اخلاق عقیدتی با عباراتی چون مامور است و معذور، دستور صریح خدا و رسول خدا این بوده ، درین رابطه زمان از ملا عمر پرسیدند که شما چی برنامهای اقتصادی برای مردم وکشور تان دارید ؟ او در جواب گفت « من حکم خدا را اجرا میکنم روزی رسان مردم خود خداست که به کی نان میدهد وبه کی نمی دهد» به این شکل مسئولیت امر را به گردن خدا و رسول و رئیس وغیره انداخته، خود را از زیر بار آن رها میکند.فیخته میگوید که نباید "پیشاپیش فرض کرد که انسان خوبست" لذا طرفدار اخلاق مسئولیتی دقیقاً با علم به جایزالخطا بودن انسان نمیتواند مسئولیت کارهای خود را به گردن عوامل دیگر بیاندازد، بهخصوص اگر وی قادر به پیشبینی نتیجهی کار خود بودهباشد. لازم به گفتن است که مارکسیستها هم به نوعی با تأکید فراوان چی عملی وچی از لحاظ نظری بر اصول و موازین اخلاقی، تأثیر زیاد وقابل ملاحظه در ترویج اخلاقیات در جنبشهای کمونستی و رهاییبخش ملی جوامع مختلف داشتند.
با درنظرداشت افکار ودیگاه های فوق الذکر پیرامون اخلاق ،درک سنتی غالب بر جامعه افغانی پیرامون اخلاق شاید یکی از دلایل باشد که مبانی اخلاقی انسان افغانی بر اساس درکی سنتی است و این درک سنتی شاخص های لازم اخلاقی را برای اندازه گیری و قضاوت برملا نمیکند.در زبان های اروپایی در برابر اصطلاح «اخلاق» دو اصطلاح «مورال» و «ایتیک» قرار دارند. البته ایتیک را در زبانهای ما «اخلاقیات»، «علم الاخلاق» نیز ترجمه کرده اند ولی این ترجمه ها بازتاب دهنده دقیق این دو اصطلاح لاتین نیستند از این رو بهتر است تا خود آنرا یعنی «مورال » و «ایتیک » به جای اخلاق استفاده نمایم.این مطلب خودبخود میرساند که در فرهنگ کشورمان «ایتیک» چندان مقامی ندارد.اما آنچه در نشریات ما تحت نام اخلاق به کار برده میشود ، بیشتر به درک اروپایی ها از «مورال» شباهت دارد،یعنی اینکه «مورال» اخلاق سنتی است. آن چیزی است که از فرهنگ ملی-منطقه ای، مذهب و سنت های جامعه برآمده است. مورال از گذشته آمده، واپس گراست، نگاهش همواره به گذشته است، تلاش عمده اش حفظ ارزش های تثبیت شده اخلاقی جامعه در برابر ارزش های جدید است و آنها را چالش فرهنگی، بیگانگی و به بیانی، تهاجم فرهنگی و انحطاط می داند. ارزش های «مورال» ثابت و تغییرناپذیر هستند، نماینده گان آن در برابر هر گونه تغییر در این ارزش ها مقاومت می کنند و برخورد انتفادی با آنها را نمی پذیرند. بیاد دارم که زمان الحاج منهاج ا لدین گهیځ ناشر ومدیر مسول اخبار ګهیځ ویکی از رهبران خوشنام اخوان المسلمین در دهه 40و50 ، که در سال 1351 به منزلش در گذر گاه کابل به شکل مرموز کشته شد ، در یکی از شماره ها اخبار خود چنین نوشت بود«پیشرفت با فساد همراه است». از دید همچو نماینده گان «مورال»، در گذشته جامعه سالم بود و «هر چیزی جای خود را داشت». چنان که تذکر رفت نماینده گان جدی این گونه درک اخلاقی، مذاهب و بخش های سنتی جامعه با پوشش های گوناگون هستند. در این راستا تفاوت چندانی میان اسلام، مسیحیت، یهودیت و دیگر مذهب ها و یا حتی فرهنگ ها نیست. محافظه کاری سیاسی و واپس گرایی اخلاقی معمولا با هم همراه هستند.باوجود آنکه اساس حرکت ایتیک سنتها وععنعنات ملی ومذهبی است ، اما برخورد آن به این ارزش ها انتقادی هم است. آنها را مبنا قرار داده، یا می پذیرد، آنها را مطابق عصر وزمان می کند و گسترش می دهد و یا به کنار می نهد و ارزش های نوین می سازد. ایتیک است که بر اساس پیشرفت تمدن انسانی به پرابلم های پیش رو توجه می کند و ارزش های جدید را بنیاد می گذارد. مثلاٌمانیفست حقوق بشر، جنبش زنان، مبارزه با نژادپرستی، حفظ محیط زیست، جنبش صلح ، مبارزه با خطر سلاح های هسته ای، حمایت از حیوانات، مبارزه با کار کودکان، توجه به شکل های نوین زنده گی انسان ها با یکدیگر در کنار خانواده سنتی و بسیار مسایل دیگر، نتیجه برخورد انتقادی و آگاهانه «ايتیک» به ارزش های موجود و گذشته و طراحی ارزش های جدید است. در حالیکه «مورال» برای هیچ یک ازمثالهای فوق راه حلی ندارد. یا آنها را به عنوان انحطاط اخلاقی، بیماری یا بیگانگی مردود میدانند و یا اگر هم توجه کند، بیشترین تلاش نماینده گانش در برخورد با ارزش های جدید این است که نمونه قابل تفسیر مشابهی با این ارزش ها را در نوشته های باستانی خود بیابند و بر پایه آن مدعی شوند که ارزش های آنها این چیزها را نیز هزار سال پیش دیده بوده اند بطور مثال اګر یک عیسوی درمقابل سوال لاجواب بماند هرگز نمیگوید که بلی این درست نیست ، او میگوید نه خیر درک ما از کتاب مقدس درست نیست وباید دوباره به کتاب مقدس رجوع کرد، که در رجوع دوباره تفسیر جدید ارایه میکند. در نهایت نیز نماینده گان مورال تلاش می کنند که با نشان دادن چنین شباهتی، دیگر ارزش های سنتی طرد شده را نیز به جامعه بقبولانند و برای آنها حقانیت بتراشند. بنابراین با این دیدگاه که از تفاوت کیفی میان «مورال» و «ایتیک» نشان داده شد، نماینده گان «مورال» تنها زمانی ارزش های جدید را می پذیرند که با ارزش های سنتی آنها مغایرت نداشته باشد. بدین صورت اخلاق غالب بر جامعه ما چه در حکومت و چه در میان مردم اخلاق سنتی و واپس گرا یا «مورال» است که این نیز از محافظه کاری حاکم بر فرهنگ افغانی بر می آید. متاسفانه در محافل چیزفهمان ما چیزی ازین حرفها شنیده نمیشود واین مسله به هر دلیلی که شده، چندان مورد توجه قرار نگرفته است.از لحاظ علم جامعه شناسی سياست و اخلاق واقعی صرفا در جهاني متكثر معنی پيدا ميكنند، به بيان ديگر، تا دیگر و غيری نباشد، نه سياست و نه اخلاق فلسفه وجودي پيدا نميكنند زیرا «افراد که با ما هم عقیده هستند ،به ما آرامش میدهد.وافرادی که با ما هم عقیده نیستند به ما دانش میدهد. آدمی برای لذت بردن از زندهگی به آرامش نیاز دارد.وبرای چگونه گی زندهگی کردن به دانش نیاز دارد». استوارت ميل فیلسوف واقتصاد دان انگلیسی معتقداست چنانچه ميان منافع شخصي و منافع عمومي اختلافي به وجود آيد، بايد نفع عمومي را به نفع شخصي ترجيح داد. اما جرمی بنتام حقوقدان وفیلسوفف انکلیسی برعکس معتقد بود كه با اين معيار، يعني سود عمومي، نميتوان در ارزش اخلاقي اعمال قضاوت كرد، زيرا در موارد بسياري ممكن است توجه به سود عمومي با منافع شخصي مغايرت و تعارض داشته باشد. منتقدان نظريه اخلاقي استوارت ميل همچنين ميافزايند كه ترجيح دادن منافع ديگران به خود يك حكم روشن عاقلانه نيست.ولی این گفتها به این معنی هم نیست که هركاري كه به کسی لذت آورد، خوب و هر كاري كه رنجآورد را بد دانست، يا به بيان ديگر نبايد معيار و ملاك ارزشهاي اخلاقي را لذت شخصي فرض كرد یا هرکس خوشم آمد آدم خوب ، واگر کسی خوشم نیامدآدم بد است.درینجا هدف تعميم همه اخلاق بر همه قانون يا بالعكس نيست، زيرا چنين امري نه ممكن است و نه هم مطلوب ولی سوال اساسی اینست كه آيا اساسا ميتوان به انسان اخلاقي افغانی انديشيد كه در عین حال كه عادات و شيوههاي مرسوم و سنتی قضاوتهاي اخلاقي و در واقع ضداخلاقي، خود را متزلزل ميسازد، به نظم و سامان اخلاقي بينديشد كه رابطهاش با قانون ضرورتا رابطه دوگانه مخالف نباشد. اما معلوم است که بسياري از افغانان بهواسطه شكلگيري يك ذهنیت تاريخي، قانون را معمولا بهمثابه یک چیزی اجباری وقابل پیروی ميدانند كه با قدرت و سياست عجين شده و از اخلاق صرفا به عنوان يك روكش استفاده ميكند. بنابراين، جامعه امروز ما هم از نهادينه نشدن قانون و هم از عدم نشت و رسوب بسياري از قواعدو حالات اخلاقي بهخصوص در عرصه سياست و قدرت رنج ميبرد.اگر کمی به مضمون مکالمات روزمرهی فعالان سیاسی و مدنی دقت کنیم، متوجه میشویم بخش وسیعی از این مکالمات اختصاص به نقد یا تمجید اخلاقی یکدیگر دارد. همین وزن بالای ادبیات شفاهی در نقد اخلاقی دیگران بدین معناست که ما نیاز بسیاری به کاردرین عرصه و مدرن روی اخلاقیات داریم. یکی از نمودهای ظاهری اخلاق ادب است روی این اصل انسان با تعلیلم وادب پرورش شده در عملکرد اجتماعی خود و در برخورد با دیگران موازینی را رعایت می کند که به سبب تربیت در او نهادینه شدهاند. این موازین از آداب نان خوردن گرفته تا لحن سخن گفتن و شیوۀ لباس پوشیدن تا سلیقۀ هنری، همه بر اثر تربیت شکل می گیرند و رفته رفته در ساخت شخصیت هر فردی از جایگاهی معین وثابت برخوردار می گردند. به همینگونه انسانی با ادب که از تربیتی والا برخوردار شده است نه تنها از ارتکاب جرم و یا حتی آزار دیگران می پرهیزد، بلکه آنرا توهینی به شخصیت خود تلقی می کند. بنابراین در شناخت ماهیت اخلاق و روش درست پرورش نمی توان از این جنبه صرفنظر کرد.این کارها هم در تنظیم روابط فیمابین خودمان به عنوان پیشاهنگ حرکات اجتماعی و هم به نحو اولی در فرهنگسازی عمومی جامعه یا ارتقاء فرهنگی آن جهت نیل به مراحل والاتری چون دموکراسی و تأمین عدالت اجتماعی امری ضروری وحتمیست . در کشورهای عقبمانده تصور اینست که بهبود اخلاق تنها به سعی وتلاش فردی ممکن است و در چهارچوب رفتار شخصی اهمیت دارد. از سوی دیگر، تعداد معتقد بودند که با تحول در سیاست و برقراری نظام سیاسی عادلانه و دمکراتیک، جامعه خود بخود از هر لحاظ رو به بهبود خواهد رفت.تحولات نیم قرن گذشته برعکس را نشان داده است. تا بدانجا که میتوان گفت، بحران سیاسی اجتماعی درافغانستان تا حد زیادی خود نتیجه بحران اخلاقی دولتمداران است و نه برعکس و در آینده نیز هیچگونه روند مثبتی بدون بهبود منش اخلاقی در سطح اجتماعی ممکن نخواهد بود.سخن کوتاه اینکه هیچ جامعهای بدون برخورداری از تربیت اخلاقی موفق نخواهد شد حکومتی را برگزیند که در جهت عدالت گام بردارد. بعبارت دیگر سطح تربیت اخلاقی با رشد اجتماعی و سیاسی رابطۀ مستقیم دارد. زیرا مادامیکه موازین نیکی بر جامعهای حاکم نباشد، بالطبع نه مردم میدانند که چه کسانی را با چه خصوصیات انتخاب کنند و نه انتخاب شونده گان از رفتار و کرداری پسندیده برخوردار خواهند بود. علرغم آنچه گفته آمدیم یکی از مسایل حیاتی که امروز در برابر افغانان فرار دارد مسله آینده وانتخابات سرنوشت ساز پیش روست ونمیشود که از خیر وشر جامعه که یک بحث اخلاقی است خود را کنار کشید. همه میدانند که از یکطرف امروز لجام حاکمیت به دست نیروهای شر وفساد است که نه به خدا ورسول پابند هستند ونه به مردم ووجدان و سراسر جامعه را تا مرز اخلاق بحران نا علاج فراگرفته است وازجانب دیگر سرنوشت کشورمان در برون از کشور رقم زده میشود. در همچو وضعیت از دید من طرح«اجماع ملی» آقای داکتر زلمی خلیل زاد یک طرح منطقی مطلوب وممکن به نظر میآید مشروط بر اینکه بتوانددرپهلوی نیروهای روی صحنه سیاسی از تمام اقشار وشخصیت ها ومتخصصین که تاکنون کنار زده شد اند ،درین «اجماع ملی» دعوت نماید و مطابق منافع ملی کشور یک راه بیرون رفت از بحران کنونی را دریابند وشاید همین یک کانال درست ارتباط با قدرتهای بزرگ جهانی دخیل در افغانستان هم باشد . از نظر من با چنین طرح در اجماع ملی که از «خیر اخلاقی »برخودار باشد باید لبیک گفت زیرا تا کنون کدام طرح معقول که بتوان به آن دل بست وجود ندارد لذا نباید فرصتها و زمان را از دست داد .