مهرالدین مشید
هرمنوتیك در غرب سه دوره اصلی را پشت سر گذاشته است كه عبارتند از: كلاسیك، رمانتیك و هرمنوتیك فلسفی. سه پیشگام بزرگ و مؤثر در مقوله هرمنوتیک عبارت اند از: شلایرماخر (1834- 1768)، دیلتای (1911- 1833) و هایدگر (1976- 1889) هستند.
شلای ماخر (3) که از کانت و اسپینوزا متاثراست . وی به مثابۀ ینیانگذار هرمنوتیک کلاسیک، به هرمنوتیک دستوری یا فهم زبانی و فنی یا فهم گوینده اشاره کرده است. او میگوید که زبان به مثابهٔ کلیدی برای رسیدن به «فهم در گوینده » عمل میکند . گرچه این فهم فهمی نیست که در قالب الفاظ و واژهها درآید و با دیدگاهٔ گادامیر از تاویل همخوانی نماید .
شلایرماخر(4) وظیفه ی خودش را وساطت میان درونی بودن فلسفه ی نظری استعلایی و بیرونی بودن علم تجربی وتحصلی می دید پیش فرض او این بود که میان ذات درونی و ایده آل و نمود بیرونی تفاوتی موجود است و لذا متن نمی توانست تجلی مستقیم عمل ذهنی درونی انگاشته شود بلکه چیزی محسوب می شد که تسلیم مقتضیات تجربی زبان است . بدین ترتیب وظیفۀ علم هرمنوتیک در نهایت به وظیفۀ استعلایعنی بلند گردیدن از زبان منجر شد تا عمل درونی را کشف کند . بدین سان عمل بازسازی ذهنی در علم هرمنوتیک دیگر عملی باطنا زبانی تصور نشد . ماخر بیشتر دغدغۀ متنی دارد و به دو مقولۀ مولف و مخاطب توجه داشته و در صدد هماهنگی افق دید مولف با افق متن است. به این ترتیب در جستجوی واقعی ترین معنا است .
در حالیکه هرمنوتیک دیلتای از جریان ذهنی فهم بحث میکند . او فهم را بیان حقایق درونی و در نهایت بیان خود زنده گی میداند . او حوزهٔ علم هرمنوتیک را علوم انسانی میداند و میان فهم و توصیف تفاوت قایل شده و فهم را در مورد علوم انسانی و توصیف را مربوط علوم طبیعی میداند . در هرمنوتیک او تاویل وابسته به زبان و دلالت های متن و موقعیت فکری ویژهٔ مولف شمرده شده است . زبان در دیدگاۀ دیلتای نقش مرکزی تری پیدا میکند.
ریچارد پالمر در توضیح قلمرو هرمنوتیک وعدم انحصار آن به قلمرو خاصی به سه مقولهٔ متفاوت و متمایز از هم اشاره دارد . به سه نوع هرمنوتیک اشاره دارد، هرمنوتیک خاص بیشتر برای تاویل متون مقدس ، هرمنوتیک عام که اختصاص به زمینه های خاصی از علوم ندارد و هرمنوتیک فلسفی . هرمنوتيك فلسفی : (6)تأمّل فلسفی در پديدۀ فهم را وجهه همّت خود قرار داده است. بنابراين، علاقه یی به ارایۀ روشها و بيان اصول و قواعد حاكم بر فهم و تفسير ندارد؛ چه اين روش در باب فهم متن باشد و چه در باب مطلق علوم انساني. البته اگر دقت كنيم اين نوع هرمنوتيك نه تنها علاقه یی به ارایۀ روش ندارد، بلكه به نقد روششناسی میپردازد و اين نظر را كه (از راه تنقيح روش ميتوان به حقيقت رسيد) به نقد می كشد.
اما هاید گر(5) می گوید که فهم عبارت از قدرت درک امکان های خود شخص برای هستی و در متن زیست جهانی که خود آدمی در آن زنده گی میکند . او فهم را به لحاظ هستی شناختی بنیادی و مقدم بر هر فعل وجود میداند . جنبهٔ دوم فهم در این امر واقع قرار دارد که فهم همواره با آینده مرتبط است . این جنبهٔ فهم همان ویژه گی فراافگنی آن است ؛ اما فرافگنی باید اساسی داشته باشد . از این رو فهم با موقعیت آدمی مربوط می شود ؛ اما ذات فهم در در درک صرف موقعیت آدمی نهفته نیست ؛ بلکه در افشای امکان های تحقق یافته برای وجود در بطن افق جایگاهٔ آدمی در جهان نهفته است . او این فهم را عمل ذهنی ندانسته ؛ بلکه عمل هستی شناختی میداند . به همین جهت او فهم را اساس زبان و تاویل دانسته و تاویل را عبارت از صراحت بخشیدن به فهم عنوان کرده است. زبان در دید هایدگر نقش کلیدی را برای فهم پیدا میکند. او فهم را به لحاظ هستی شناختی بنیادی و مقدم بر هر فعل وجود میداند . به گفتۀ او فهم با موقعیت آدمی مربوط می شود ؛ اما ذات فهم در در درک صرف موقعیت آدمی نهفته نیست ؛ بلکه در افشای امکان های تحقق یافته برای وجود در بطن افق جایگاهٔ آدمی در جهان نهفته است . از این رو او واژۀ فهمیدن را به معنای خاصی به کار می برد.او فهمیدن را موخر از شناخت نه ؛ بلکه مقدم بر شناخت می پندارد. هایدگر شاگرد هوسرل آغازگر فلسفۀ هرمنوتیک است و اندیشه های شالوده شکنانۀ او در هرمنوتیک دریدایی اثرات ژرفی نموده است.
کار های هایدگر در هرمنوتیک رهگشا برای گادامیر شد تا هرمنوتیک فلسفی قوام بیشتر یافت. 1. هرمنوتيك فلسفی رويكردي پديدارشناسانه به مقوله فهم است كه با رهيافتی فلسفی به ماهيت فهم، فرايند تحقق فهم را مورد بررسی قرار میدهد
گادامیر : (7) در این اتفاق افق معنایی مفسر که متاثر از فضای رشد یافته در آن است (تز) ، با افق معنایی متن (انتی تز) ازدواج نموده ومولودی به نام "فهم" (سنتز) تولید می شود . پس تفسیراز روی منطق امری موقت است ؛ زیرا وابسته به زمینه ها و علایق و شرایط تاریخی مفسر است . گادامیر فلسفۀ هرمنوتیک را به کمال رساند. در فلسفۀ هرمنوتیک گادامیر افق معنایی جای افق متن را احزاز می نماید.
در هرمنوتیک مدرن نشانه ها خود تاویل اند؛ اما چون بدخواه شده اند به تعبیر فوکوخود را به مثابه نشانه و سمبول بروز می دهند ؛ یعنی نشانه ها چیزی که نیستند را نشان می دهند . نشانه تاویلی است که خود را تاویل نشان نمی دهد ؛ بلکه خود را به عنوان حقیقت ارائه می کند . این حقیقت تعبیری است که انسان دراو نهاده است . فوکو می گوید هر نوع نشانه شناسی با هر نوع هرمنوتیک در تضاد است.پس فرایند تاویل ، پایان ناپذیر است و تاویل هم باز گرداندن چیزی به اصلش است .
اما اندیشه های فوکو در مورد نسبیت گرایی خیلی ویرانگر بررسی شده و نباید آن را نشانه شناسی اش خلط نمود؛ بویژه زمانیکه دیدگاه های او بدون مسامحه به بررسی گرفته شوند، چنین برمی آید که تیوری او تنها محدود به علوم غربی نبوده؛ بلکه شامل فقه اسلامی نیز می گردد و فلسفه و کلا م اسلامی را نیز احتوا میکنند. به این ترتیب همه را از مقام اعتبار به زیر خواهند افگند. ناقدان فوکو(8) آنانی را مورد انتقاد شدید قرار میدهند که با استفاده از اندیشه های او برای ابطال علوم انسانی غربی استفاده میکنند. . اگر آن تیوری ها درست باشند، آن وقت تیشۀ ویرانگرش به ریشه علوم اسلامی هم خواهد خورد. نه فقط علومی که تاکنون پدید آمده، بلکه علومی را که بعد از این هم پدید خواهد آمد در بر خواهد گرفت. و هیچ علمی معتبرباقی نخواهد ماند،از جمله علومی زیر سوال خواهد رفت که با استفاده از اندیشه های فوکو جان میگیرند.
به این ترتیب یک نماز گذار در هنگام نماز نه تنها در هر قیام، رکوع، قعده و سجده قرائت های تازه رو به رو میگردد؛ بلکه هر قرائتی با تاویل دیگر با ظهور تز، انتی تز و تولد سنتز جدید چه که در سنتز های تازه به تازه رخ بنمایند. در واقع هر سنتز بعد از روند دیالیکتکی از تز، انتی تر به سنتز های دیگر مبدل می شوند. در این روند نو به نو شدن ها چنان تازه، متوالی، پیهم و فشرده اند که به تعبیری " من او شوم او من شود"، من و او یعنی مولف و مخاطب درهم چنان می آمیزند که "فهم" برای "فهمیدن" های پیهم ، در افق معنا به گونۀ روشن و درخشان ظاهر می شوند. به هر میزانی که زبان توانایی های بیشتر داشته باشد، این زایش ها و رویش های فکری غنامندتر و بالنده تر رخ می نمایند . همگی بر نوعی بیکرانگی دینی دلالت دارند و از نوعی آمیزش با عرفان که بی تاثیر از متافزیک افلاظون و نوافلاطونیان نبود و از نوعی هم آویزی رار آلود و شفقت آمیز با آنها سخن می گوید . از همین رو است که مرحوم شریعتی از"عرفان، برابری و آزادی" صادقانه و عاشقان سخن می گوید . او تا حدودی دریافته بود تا آموزههای عرفانی را چون جزیره یی جداافتاده از تلاطمها و جزر و مدهایی که در دریای معرفت رخ مید هد، حداقل از دست نخورده گی رهایی بخشید . شاید هم گاهی زبان اظهار عجز نموده و قدرت بیان را دراین عرصه از دست بدهد . چنانچه مولانای بزرگ می فرماید:
یا رب به غیر این زبان جان را زبانی ده روان در قطع و وصل وحدتت تا بسکلد زنار من
اما این بدان
معنا نیست که زبان برای همیش خاموشی اختیار کند و از آگاهی دم نزند . بازهم
مولانای بزرگ به عقل متوسل میگردد و فریاد برمیدارد:
صبر
از دل من برده ای مست و خرابم کرده ای کو علم من کو حلم من کو عقل
زیرکسار من
اما این اضطراب های عقلی را در چاشنی جان آرای روح به نوازش می کشاند و میگوید، این لرزه ها زمانی پایان می یابند که چشم های موج جوی حقیقت در قلزم مواج آگاهی ها توان نظر افگنی ها را دریابند:
جان گر همی لرزد از او صد لرزه را می ارزد او کو دیده های موج جو در قلزم زخار من
یا که
:عارفان را سرمه یی هست آن بجوی تا که دریا گردد این چشم چو جوی
در
این صورت است که چشمان انسان به گونۀ تاجدار های فراتر از پنج و شش، دست حیرت
را در انبان شگفتی ها بفشارد و پردۀ اسرار آگاهی ها را فرو افگند که حتا طلسم
حیرت را در زمان یا مکان بعثت و زنده گی بشکنند:
من تا
قیامت گویمش ای تاجدار پنج و شش حیرت همی حیران شود در مبعث و انشار من
نماز در معنا سرشار از تفکر و آزاد اندیشی است و هر قیام، رکوع، قعده و سجده اش نمادی از فرورفتن در معانی گونه گون قرآنکریم است؛ بلکه ظاهر نماز نیز نمادی از آزادی است که استقلالیت فکری مسلمانان را به گونۀ مجسم به تصویر کشیده است. در نماز چند چیز اصل است که هر مسلمان به رعایت آن مکلف است و تمام مسلمانان جهان در هر مذهبی که هستند در به کار بردن و رعایت فرایض یاد شده اختلاف ندارند و تنها اختلاف روی مسایلی از نماز است که فرع بوده و پیامبر هر یک از روش های مذاهب مختلف را انجام داده است. این عمل پیامبر آگاهانه و منطقی بوده که پرده از برخورد های راهبردی پیامبر برداشته و خط درشتی میان برخورد های مرحله یی و راهبردی او برمیدارد. این عمل او از یک سو مداومت و پایداری او را در اصول و از سویی هم اعطای حق آزادی هایی است که در عرصۀ تفکر برای امت خود روا داشته است. این آزادی ها در نماز، نه تنها در عمل؛ بلکه در نظر هم تبارز کرده اند . از این رو است که اجرای یک سلسله اعمال در نماز مانند؛ بالا بردن دست ها، بستن و باز بودن دست ها، خواندن آیات و دعا ها و چیز هایی دیگر از جمله آزادی های مذهبی قبول شده اند که در اصول بر نماز کدام ضرر و فتوری نمی رساند. این نشانگر این واقعیت است که اصول های اسلامی مانند، خواندن کمۀ طیبه، نماز، ذکات، حج و جهاد از جمله فرایضی اند که هر یک سرشار از مفاهیم و ارزش های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی بوده که در حوزه های فردی و جمعی زنده گی مسلمانان را به نمایش می گذارد. نماز مومن در واقع آیینۀ تمام نمای زنده گی واقعی او است که ارزش های مادی و معنوی زنده گی او را بازتاب داده و تجسم عینی اعمال واقعی او در دنیا؛ البته برای پاداش حقیقی در دنیا و آخرت است . به این ترتیب نماز سمبول استوار باورمندی ها برای اعتلای ارزش های معنوی و مادی بوده و نماد راستین حقیقت، توحید، عدالت، آگاهی و آزادی های گونه گون به شمار می رود.
منابع و ماخذ :
3- هرمنوتیک هرش و دانش تفسیر ٬ ماندگار٬شمارهٔ ۶۰۰ ٬ ۲۶
http://www.seemorgh.com/thought/default.aspx?conid=13858&tabid=2671- 4
5 - هرمنوتیک هرش و دانش تفسیر ٬ ماندگار٬شمارهٔ ۶۰۰ ٬ ۲۶
6 ـ احمد واعظى، پيشين، ص 33 و 35
7 - هرمنوتیک فلسفی یا فلسفۀ هرمنوتیک ، ماندگار، شمارۀ 553 ، 20 اپریل
http://www.goodreads.com/topic/show/276878 - 8