خوشه چین

 

من کیستم؟

من فرزند دهقان کم زمین ونا دار زاده شده ام.ازهمان آغازطفولیت متکی به خود بودن را تجربه می کردم،رنج ومحنت را بهترین مشق وتمرین برای استقلالیت فکری خودم انتخاب نموده بودم، تحقیر وتوهین بچه های هم سن وسالم که ازامکانات مادی دروضع بهتری قرارداشتند،با نشان دادن لباسهای فاخرانه.به روانم اثرمنفی نمیگذاشت.ولی جایگاه خویش را،با عرض احترام به مستحقین ((موسفید،ملا ومعلم وصاحب نظر))درقلب بزرگ سالان،قریه  ومحل به حیث طفل باهوش،با حیا ومؤدب می یافتم.

 ازین خاطراست که جانب دهقانها ی کم زمین ویتم بچه هارا گرفته ام، به نسبت استقلال فکری مکرراً شلاق های برادران وپسران کاکا را گه وبیگاه نصیب  می گردیدم.                 شکستهای پی درپی وتجارب زنده گی ام((سیاسی&اجتماعی)) رارهانکردم،آنچه که درمخیله ام می گشت،درپی تطبیق آن برخاستم،به خود ایمان داشتم وتا به آخرهمان کسی باقیماندم که بودم،آرزوهای که داشتم ودارم،درجهت تحقق آن اصول ریختم،تکتیک واسترا تـیژیک را ازخیال دورنداشتم،عقب نشینی های کوتا مدت را باگام های ضعیف، تمرین کردم تا گام های بلندی را برای پروازبه پیش بردارم،ازاشتباهات درعمل آموختم ((هزاران اشتباه به معنی طی وطریق هزاران راه)) که باردیگراشتباه نکنم. به انرژی وتوانایی خود باورداشتم ودارم که درمیان قفس سینه ام،عقربۀ عشق به انسان،عشق به پیش رفت وترقی وتحول ودگرگونی بر بنیاد علم وخرد.درگردش است. میدانم که آتش سوزان میان قفس سینه ام،درمقابل طوفان،حسرت،کینه ونفرت دشمنان بشریت قرارگرفته است.طوفان کینه میخواهد که این شعلۀ سوزان عشق به انسان را خاموش سازد.اما مخالفین این اجازه را گرفته نتوانستند که با تقدیم،رشوت،توطئه ودسیسه،راضی شوم وباعث ننگ وشرمندهگی برای نسل های بعدی خود شوم.

 بهترین افتخار به خودم است:خودم بهترین دوست خودم هستم،خودم ازخودم انتقاد مینمایم،کلاه خودرا درپایان هرروز درپیش روی خود گذاشته،با حفظ نظریات انتقادی  دیگران،ازخوم آئینه میسازم،اعمال روزمره ام بازتاب زنده گی ام میشوند،بارمثبت الکتریکی را انکشاف میدهم،وبارمنفی الکتریکی را دفع مینمایم،با درک ازاین شیوۀ کار احساس مینمایم که سرانجام الگوئ خواهم شد برای دیگران.ازتکبر،فضل فروشی وفخر فروشی،قطعاًپرهیز مینمایم.به اطفال ونونهالانم توصیه مینمایم که((بچۀ خان، جنرال، سرمایه دار،والی وغیره......وغیره))،دربرخورد وپیش آمد بادیگران وعدم رعایت ازسنتهای قبول شدۀ جامعه زمینه های بدنامی را برایم فراهم نسازید.یعنی که هرانسان معنویت خودرا وارزش خودرا خود درکتاب خاطرات زنده گی خود ثبت مینماید.

 خودم ازخود آغازیدم:صداقت،ایمان داری،وفا به عهد،غریب نوازی،علم دوستی وهنر پروری،آگاهی،خردورزی،به طورطبعی درروانم منحیث ذخیره جا داشت.پس دانستم که خودم عامل تغیر وتحول هستم.کوشش کردم که درانجام هرعمل((بارمثبت افزوده باشد وبارمنفی زدوده)) یعنی که درهرقدم کمک وهمنوایی برای کسانی که نیازمند آن اند،زنده گی ام را پربارتر میسازد.

سرحال وثابت هستم:

"لکه ونه مستقیم په خپل مکان یم"

"که خزان را باندی راشی که بهـــــــار"

خوشی ها ازنهاد وجودی خودم برایم لب خند میدهد وچهرۀ بشاش،این اندیشۀ سالم من است که برایم شادی می آفریند.خوشیها وشادی هایم نتیجۀ نگرشم میباشند که درتغیر وتحول مؤثرواقع می گردد وبه جهان چهرۀ دیگرمی بخشد.

 وقتم را بیجا تلف نمی کنم:((هزاران اشتباه به معنی طی وطریق هزاران راه))تکرار اشتباه را گناه پنداشتم،وقت را با ارزش حساب کردم،زنده گی ام را با برنامه ریزی سازمان دهی کردم،کوشش کردم که مدیریت برنامه ریزی را که خود ایجاد گرآن هستم ازدست ندهم.با قبول این منطق که،باید میان دوره های تربیتی وآموزشی  ودوره های کاربا پلان را فرق قایل گشت.

  زمان چون آب روان است میرودوبرنمیگردد.تنها میتوانی درهمان وقت ازش استفاده کنی.

 کنون درحق خود خاین نیستم:چنانچه که درگذشته های سیاسی ام،درحق خود وفامیل خود خیانت کردم،باپرداخت  اعانه  وحق العضویت برای حزب از اعاشۀ فامیلم کاستۀ،برای بلند بردن موقف یک تعداد اوباش بی خاصیت بی مقدارکه همین اکنون،ازموقف سنتر کمیته درمحل منطقه وقوم وزبان سقوت کرده اندازانها به جای رهبررابرتیارشده است ((هزاران اشتباه به معنی طی وطریق هزاران راه))تکراراشتباه را گناه نا بخشیدنی پنداشته،مسیرراهی که انتخاب کرده ام((سلک عیاری))درراه خود وحق خود صادق میباشم تنها به بازوی خود اتکادارم.

 محبت جوهرانسانیت است:عاطفه ومحبت به منزلۀ شعاع آفتابی است،که ازنهاد انسان بازتاب می یابد وبرای انسان لبخند می بخشد وچهرۀ شادمان میدهد.بدین حساب فرد جانب مقابل مجذوب محبت می گردد.یعنی که رفقایم دوستانم واقاربم درمجموع همسایه هایم،هم گذرم،همشهری ام،هموطنم میدانند که من برای آنها دروازۀ زنده گی را بازکرده ام،بامن می آیند رازدل می کنند درد دل می گویند.آنها مرا درک می کنند ومن آنهارا. راه حل می سنجیم وبعد تصمیم به انجام عمل نیکو می گیریم. 

عاشق بودم:کسیکه عاشق بوده است به مفهوم عشق پی می برد.عشق سیلابی که ازمیان جوف های قلب فوران مینماید،انسان را با خود به سوی ارمانی که دردل داری می کشاند.عشق  برای انسان جرأت ودلاوری می بخشد.ازجمله عشقیکه انسانیت را ازمحیط خانه بیرون می کشد وبه سوی جامعه پرتاب مینماید.((هزاران اشتباه به معنی طی وطریق هزاران راه))عشق دربرابر،انسان،وطن عشق به همسر،فرزندان،اعضای خانواده، دوستان ورفقا،بلی! عشق یارروزهای دشواراست تورا کمک مینماید.

عشق با من سخن می گوید.توخودت را دوست  داری،ورنه من را باتو سفری درپیش نبود.هرآن کس که خودرا دوست دارد.فرزند وعیال وخانمان خودرا،خانوادۀ خودرا،...............بلآخره وطن خودرا دوست دارد اوعاشق وطن است. 

 میدانم که عشق دلاوراست:فرهنگ بخشایش را ازخود تبارز میدهد. عشق تارخام ونازک،وظریفی است.برروابط اجتماعی انسانها چون فیوزبرق،اهمیت می بخشد.اندک ترین اشتباه وعدم رعایت ازمناسبات نیک میان انسانها خطرجبران ناپذیر ایجاد مینماید.بازهم همین عشق است که انسان را((هزاران اشتباه به معنی طی وطریق هزاران راه)) برای گذشت ومدارا هرچندکه درد ورنج مؤقتی ایجاد مینماید.مگربه تقویت وثبات فامیل خا نواده، ........... کشورمؤثراست.                                                                

             عشق را احترام کن وبعد درآب رحمتش حمام کن.

کارمسؤلانه انجام داده ام ومیدهم:((هزاران اشتباه به معنی طی وطریق هزاران راه)) اوراق وکارنامۀ زنده گی ام دردستان خودم بود واست،وخواهد بود با دستان خود خانه پری مینمایم. ارباب خوم میباشم ،هستم وخواهم بود.حق انتخاب را دارم،درانتخاب راه ،همیش راهی را انتخاب مینمایم  که به تکرارش متوصل نشوم.راه که قبلاً اشتباه کرده ام ازبیان اندیشۀ که داشتم،دارم وخواهم داشت((همه چیزبه خاطر انسان زحمت کش)) پشیمان نیستم.کارهای که مسؤلانه،بارفقا دوستان،خویشاوندان، انجام داده ام درجهت خیروفلاح جامعه مردم انجام داده ام پشیمان نیستم،ازین به بعد هرنوع کاری که ازتوانم باشد ازروشنگری گرفته تا به کارتعلیمی وتربیتی،با تمام امانت داری وحفظ احترام به رنگ،عقیده وایمان،زبان،محل وسمت درجهت ترویج وتحقق داعیۀ برحق انسانی دریغ نخواهم کرد.افغانستان یک پارچه واحد ومستقل ناموس تمامی متولدین وباشنده گان آن اند.بدست آوردن استقلال سیاسی ،وحفاظت ازآزادی ودفاع ازتمامیت ارضی کشور،را یکی از اساسات ناموس پرستی اعلان میدارم.این راه انتخاب من است تا به پیمانۀ قربانی شدن، ترک راه رابه خود حرام میشمارم. برای نسل جوان وبرومند کشورم ابلاغ مینمایم،به هر رنگی که هستی،به هرعقیدۀ که پابندی،کوشش نمایید که به سیاست های فعلی که کشورت درکام آتش فروبرده است،خودر را درگیر نسازید،حالات تأسف بارموجود باعث یأس ونا امیدی خود نه پندارید،ازخود برایتان میگویم کتابخانه ها بهترین تفریحگاه من بوده است،ازخود می پرسیدم که درطول روز چه آموخته ام،ازخود می پرسید،بعد ازفراغت برای کشورم چه بکنم،برای پیشرفت واعتلای کشورم چه باید بکنم،اجازه دهید که به صدای بلند اعلان کنم ، آنان که امکانات مالی دارند.توان مند نیستند،توانمند کسی است،که صاحب وعلم وخرد است.چهاردهه جنگهای پی درپی،ثابت ساخت که خردمندان ووطن دوستان، درپی کسب پول نبودند تاریخ معنویت اخلاق انسان را دردفترخود به نام آنها ثبت مینماید.کنون آواره وسرگردان اند وکسانی که درپی زراندوزی بودند.سلاح را بهترین وسیلۀ بدست آوردن سرمایه می شمردند.صلاح بیگانه را برشانه برداشته درپی کشتارفراوان هموطن وویرانی،شهروده قصبه ومدرسه ومکتب برآمدند.جنگهارا شعله ورساختند وشعله ورنگه میدارند.پس این شما هستید که.

عشق را احترام می کنید وبعد درآب رحمتش حمام می کنید. 

عشق به انسان، عشق به مادروپدر، برادر، خواهر،فامیل خانواده،شهروده وکشورسرانجام ،عشق به وطن را،عشق به علم وخرد را وازان طریق عشق به پیشرف وتره قی را،به کرکتر،خاصیت وسرشت انسانی تان گره می زنید وبه درک ناخود آگاه تان مبدل میسازید.بدین وسیله میگویم که شما توان مند هستید.تحقیق میکنید ومیدانید که من کی بودم وکی هستم وکی خواهم بود.راهی را که ایجاد کرده ام((عیاران))خامه است، شما ذریعۀ ریگ وسمنت وجغله پخته می سازید.

                                    با احترام

                                  عبدالشکور«خوشه چی

 

 

 


بالا
 
بازگشت