عبدالواحد خرم
مفاهیم تمدن اسلامی
نویسنده : عبدالواحد خرم دهلی جدید 3 نوامبر 2013
تمدن یا مدنیت در اصل از کلمه مدن اشتقاق شده است که به معنای شهر نشین شدن، خوی شهری گزیدن وبا اخلاق مردم شهر آشنا شدن، همکاری مردم با یکدیگر در امور زنده گی وفراهم ساختن اسباب ترقی وآسایش میباشد، در زبان عربی تمدن را (حضاره) ودر انگلیسی (Civilization) گویند.
اشتقاق لفظ تمدن در زبانهای غربی : لفظ تمدن از کلمه لاتینی ( civtis) سویتس گرفته شده که متعلق است به شهر نشینی.
تمدن در اصطلاح:
( تمدن محصول ودستاورد انسان مدنی واجتماعی است ، باویژگی ها وخصوصیات فکری ، روحی ، درونی ، ورفتاری ، برای تحقق بخشیدن به اهداف مردمی واصول وارزشهای انسانی وهر آنچه که این انسان ها برای پیشرفت خود می پسندند. وبه آن نیاز دارد.)
از این تعریف دو مطلب برداشت میشود:
1- ( تمدن) همان راه وروش زندگی است که مردم وجامعه برای پیشبرد اهداف خود در تمامی زمینه های روحی ، اجتماعی ، سیاسی ، عمرانی ومادی برای خود برمی گزینند واز ارزش ها واصول وقوانین خاصی نشات میگیرد.
2- تمدن دوجنبه دارد جنبه اول ، مظاهر پیشرفت مادی است که شامل تمام جوانب زندگی صنعت ، تجارت ، زراعت ، اختراغ واکتاشف ، فنون وکار های مختلف دیگر میشود.
جنبه دوم: مظاهر پیشرفت معنوی است که با ارزش های روحی واصول اختلاقی ودستاوردهای فکری ونوآوری های ادبی و...ارتباط دارد.
بر اساس این تعریف ونتیجه گیری از آن ، مشخص میشود که از نظر محققان وصاحب نظران ( تمدن) تازمانی که پیشرفت مادی ومعنوی را به صورت یکسان همراه نداشته باشد ، دارای ارزش انسانی نمی شود، چون بر اساس تعریف (تمدن) تنها با پیش رفت علمی یا صنعتی وافزایش وسایل وامکانات زندگی ورفاه ووفور نعمت ، سنجیده نمیشود ، مگر در حدی ایکه این امور به منظور مقاصد صحیح انسانی واصول برجسته اخلاقی باشد.
جامعه شناسان وپژهشگران تربیت واصلاح عقیده دارنده که هر ملت یا هر جامعه ای از جوامع بشری که صاحب تمدن انسانی باشد لازم نیست که حتما از نظر مادی وصنعتی هم پیشرفته باشد، همچنان که ملتها وجوامع بسیاری یافت میشود که از نظر مادی واقتصادی بسیار پیشرفته هستند از نظر علمی وصنعتی به اوج موفقیت رسیده اند اما از نظر انسانی غیر متمدن وعقب مانده بوده واز نظر روحی واخلاقی ومعنوی درقهقرا بسرمیبرند.
خلاصه اینکه تمدن عبارت از مجموعه داشته ها ، ودست آورد ها میباشد. دو نوع تمدن وجود دارد.
یکی تمدن اسلامی ودیگری تمدن جاهلی.( تمدن اسلامی همان تمدنی است که بر اساس فرهنگ وثقافت اسلام اعمار میگردد ودست آوردهای مدنیت وترقی مادی آن نیز متناسب با این ثقافت میباشد) غیر این ، تمام تمدنهای دیگر جاهلی به حساب میباید. نمو ورشد جانب مادی وشهری شدن هر امت دایماً وابسته گی وملازمت کامل به رشد فرهنگی آن امت ندارد بلکه از عوامل مختلف دیگری نیز متاثر میگردد.
از ینکه تمدن مجوعه از داشته های یک قوم، کشور ، ملت ، یا سرزمین است بناً شامل عناصری ذیل میگردد:
1- فکرواندیشه ( اعتقادات) باورها.
2- اخلاقی
3- سیاسی
4- اقتصادی
5- علمی
6- فرهنگی
7- هنری وغیره
ازاینکه تمدن نتایج این داشته ها را دربر می گیرد، بنا شامل تغیراتی در زنده گی مثل : وجود نهاد های عقیدتی وفکری مشخص، داشتن ارزشهای اخلاقی خاص، ایجاد نظامهای حکومتی،شهرنشینی،بناهای مختلف،برنامه های اقتصادی،کشف وایجاد علوم جدید، باور داشتن به ارزش های خاص وایجاد کار های هنری ویژه تمدن می شود .
بنا تحول در تمدن ها در امور مختلفی صورت می گیرد که مورخان برای تمدن خصوصیاتی را بیان داشته اند که عبارت است از:
1 –انقلا ب شهری
2- وجود نهاد های مذهبی مشخص
3- ساختار های نظامی وسیاسی جدید
4- ساختار نظام اجتماعی واقتصادی جدید
5- گسترش شکل های جدید از فعالیت های مهم فکری وهنری
عناصرمتشکله تمدن عبارت اند از: زنده گی مادی، سازمان اجتماعی، زنده گی معنوی مخصوصا زنده گی فکری ومعنوی .
ویل دورانت عناصر متشکله تمدن را چنین برشمرده است : وی نخستین عنصر تمدن را کار می داند که در عمل کشت کاری،صنعت کاری،حمل ونقل ، داد وستد ومهندسی تبارز نموده است که قدیمترین نوع آن مربوط به مصر کهن است .
دومین عنصر تمدن دولت است که در اجتماع روستایی در هند وحکومت شهری در سومر واشور قدیم مظاهر آن مشاهد ه شده است .
سومین عنصرتمدن اخلاق است واین راه ورسم ادب واخلاق از در بارهای قدیم مصر، بین النهرین و آریانا منشا گرفته است .
چارمین عنصر تمدن دین است که آنهم تاریخ کهن دارد .
پنجمین عنصر تمدن علم است.
ششمین عنصر تمدن فلسفه است.
هفتمین عنصر تمدن ادبیات وهنر را میتوان شامل ساخت.
ویل دورانت معتقد است که تمامی این عناصر از شرق منشا گرفته است.
ارتباط تمدن با فرهنگ
با وجود ارتباط فرهنگ وتمدن ، این دو لازم وملزوم یکدیگر نیستند . ممکن است که اعتلای فرهنگی موجب دست یابی جامعه به مدنیت شود. همچنین جامعه می تواند صرفاً بر پایه اقتباس از تمدنی دیگر رشد کند وبه تمدنی متکی شود که با تمدن مادر تفاوت است . در سوی دیگر ، این نکته نیز در خور تامل است که جامعه غیر متمدن می تواند برخور دار از فرهنگ باشد.مثلا بومیان استرالیا وافریقا تمدنی ندارند ولی دارای فرهنگ بومی خود ، یعنی مجموعه ای از باور ها ،آداب ورسوم هستند. بنابر این ، اجتماعات بشری هر چند ابتدایی باشند از فرهنگ خاص خود بهره مندند.
اخلاق ، فرهنگ ، تمدن وقانون:
اعتلای هر کدام از مفاهیم اخلاق ، فرهنگ ، تمدن وقانون در هر جامعه به منزله ارتقای دیگری است وانحطاط هر یک خواسته یا ناخواسته نشان از سقوط دیگری دارد. در هر جامعه ، هنگامی که اخلاق رشد می کند ومردم اصول اخلاقی را محترم می شمارند جو اعتماد زمینه توسعه ارتباط را فراهم می سازد وگسترش آن به نمایان شدن فرهنگ می انجامد وجامعه برای حفظ وتقویت تفاهم در نظام اجتماعی خود ناگزیر از قانونمندی است . بنابر این ، رویکرد مردم جامعه به این چهار عامل ، زمینه ساز اعتلا ورشد یا انحطاط وسقوط جامعه به شمار می رود. همان گونه که اقبال مردم به این چهار عامل باعث بهروزی وسعادت جامعه می گردد، دوری وروی بر گرداندن از آن نیز باعث فساد، تباهی ، فحشا ودر نهایت ، سقوط ونابودی آن جامعه می گردد.
درحالیکه اساس تمدن اسلامی را اندیشه اسلامی می دانیم،ولی موجودیت شخصیت های مومن به این عقیده ، فهم وتطبیق کامل اساسات این اندیشه توانست که تمدن را به اوج خود رساند.
در کنار این عوامل ، از دو عامل دیگر نیز باید نام برد: رفاه نسبی وفشار اقتصادی واجتماعی. عامل نخست می تواند برای هر جامعه ای زیر ساخت یک تمدن باشد که بادست یابی بدان، شرایط بروز واشکار شدن تواناییها هموار می گردد، وعامل دوم این ویژگی را دارد که نیاز جامعه را عیان ساخته ، افراد را گرد یک محور قرار می دهد وبدین ترتیب ، شرایط را برای زایش یا اعتلای تمدن فراهم می کند.