ناديه فضل
با بهترين آرزو ها روز جهانی زن را به همه زنان به ويژه زنان عزيز همديارم مبركباد ميگويم.
آسمان مشكل به آسانی دهـد
پرواز دل
بحر توفانها كند تا قطره ی گوهر شود
دقيقا بعد از تسلط طالبان در 27.09.1996 بر كابل و سلب حقوق همه انسانهای
افغانستان جامعه ی جهانی بر مشكلات زنان افغانستان تا حدی توجه نمودند. و اما
چون يورش طالبها بر كابل و شهر های ديگر افغانستان برنامه ريزی دقيق كشور
هایمداخله گر خارجی بود ، آنچنانيكه بايد، برين مهم پرداخته نشد ، و اما گذشته
از اينها ميشود گفت سر آغاز همه بدبختی های زنان سرزمينی بنام افغانستان را
ميتوان از همين هنگام به بعد شمرد؟؟؟؟
با توجه به روابط سنتی در افغانستان و معيار های تعين كننده ی بساء پوسيده ی ،
با ديدگاه های ما قبل انسانيت و برداشت های گوناگون از قوانين و رهنمود های
دينی به ويژه درهم آميزی مغلق دين با سياست روز، زن افغانستان از دير زمانی
بدينسو در محروميت كامل بسر برده كه حتی خود متقاعد است بر اينكه محصور بودنش
در چوكات همين معيار ها و رابطه های از پيش تعين شده ، امريست كاملآ طبيعی و سر
فرود آوردن به بسياری از اين ها حتمی .
و باز هم اين خود رنان است كه بنابر حاكميت مشكل بيسوادی و دوری از تمدن جهانی
قادر نيستند با درك ضرورت پيكار با اينهمه ناسازگاری گام گذارند.
همچنان گرايش های باوری در هاله ی خرافات يكی از جهات ديگر تاريك زندگی زنان
همديار ماست ، كه باعث آن شده است تا از محدوده ی همين باور ها بنگرند.
همينجاست كه كه ترس از تصوير های خود ساخته و پرداخته مجال تفكر و شناخت خودی
را از آنان به سادگی ميگيرد ، كه به همين دليل هم هر حركت و عملی كه از حلقه ی
تنگ همين نوع ديد و تفكر فراتر رود گناه عظيم و در بسياری از موارد توهين به
عنعنات و رسوم جامعه شمرده ميشود.
بنابرين امكان استفاده بردن اشخاص مغرض در ين ميان وسعت بيشتری ميابد.
اينجا نميخواهم از جامعه و كشور مرد سالار تذكر ببرم ، زيرا از موجوديكه من به
عنوان( مرد) بدان احترام دارم نميشود انتظار سلطه جويی و بی عدالتی برد.
ولی اين تعداد سرگردان در بيراهه ها را هرگز نميشود مرد خطاب نمود . به قول
بيدل :
چنين در بســــتر خنثی كی خوابانيد عالم را
كه گردی هم بنام مرد از ين كشور نميخيزد
به يقين يكی از مشكلات فراه راه آدمهای سرزمين ما كمبود انسانهای با شخصيت ثابت
است.
موجودی كه گويا مرد بايد.... در بسياری موارد زندگيی مغشوشی دارد ، گوشه ی از
ضعف خودرا در پرده ی اوهام ننگ و ناموس پنهان ميدارد و هر چه نارواست بر جنس
مخالفش ( زن ) تحميل مينمايد ، تا شايد توانسته باشد خودش را بنام موجود زورمند
ثابت نمايد ، و همينجاست كه لت و كوب و تجاوز بر حريم انسانی زن را با ( غيرت )
كه فاصله ی بسياری با اين اعمال دارد اشتباهی ميگيرد.
و زن هم در گريز متداوم از اينهمه خشونت راهی جز اين نمی بيند كه خاموشی
بايد... و قبول هر چه نابرابری و تاريك انديشيست .
يكی از نكات ديگر قابل دقت مسآله نقض حقوق بشر در افغانستان است ، كه از جانب
جامعه ی جهانی به نوعی گهگاهی مطرح ميشود . در كشوری با رابطه های بسيار بدوی و
قبيلوی رعايت حقوق انسانها بدان ميماند كه در دشت خشكی انتظار آبشاران و
چمنزاران روح نوازی را برد. در حاليكه انسان افغانستان هيچگاه از صلاحيت لازم
برخوردار نبوده است چنانچه در نخستين مواد قانون اساسی اين سرزمين بر تابعيت و
تابع بودن اين آدمها حتم شده است ، بدين مفهوم كه از هيچ امری نبايد سركشی نمود
و به همين دليل هم كمتر اتفاق ميافتد كه شخصی ابراز نظر نمايد .
در ضمن همين روابط باعث آن ميشود كه نپذيرفتن اشخاص ديگر انديش در جامعه ما از
عموميت ويژه ی برخوردار گردد، كه در ين ميان زندگی زنان بيشتر آسيب پذير گرديده
و در حاشيه راندن زنان دگر انديش زير نامها و القاب گوناگون برهانيست بر ين
واقعيت تلخ.
چناچه پيشتر هم تذكر رفت يكی از عوامل بدبختی جامعه زنان ما مشكل بيسواديست كه
دست و پا گير جدی فعاليت زنان گرديده و وابستگی اقتصادی به جنس مخالف ، ناگذيری
های درد انگيزي را در قبال دارد. در ضمن يكی از آسيب های جبران نا پذير اين
مشكل را در افزايش قربانيان جنگ كه برای تآ مين احتياجات اوليه ی خانواده به
روسپيگری رو آورده اند ميتوان ديد.
با آنكه اين عمل در كشور ما ظاهرآ ممنوعست و اما ده ها مورد را ميتوان برشمرد
بر ناگذيری اين زنان . طور مثال ازدواج اجباری دختران كم سن و سال با مردان پير
دست و پا افتاده ، كه باعث فرار اين دوشيزه گان از اجبار خانواده ميگردد.
با دريغ سقوط آنان به منجلاب نابودی و رو آوردن به فحشا ناگذيری ديگريست ... و
يكی از آسيب های وحشتناك بر زندگی زنان. بنا برين نبود استقلال اقتصادی ونداشتن
حضور بالفعل در اجتماع امكان زيست انسانی را به سادگی از زنان می ربايد. به طور
نمونه آخرين گذارش سازمان ملل متحد در رابطه با افغانستان و آمار تكاندهنده ی
مرگ و مير زنان و كودكان در اين كشور ، نبود درمان ، دارو، و بيمارستان ها خود
گواه بدبختی های چشمگير مردمان افغانستان ، در گام نخستين زنان ماست .
همچنان يكی از موضوعات ديگر مسآله ی خود اراديت زنان است كه تا اكنون در جامعه
زنان افغانستان حتی تهداب گذاری نشده است . موضوع بحث تك شماری از زنان شهر
نشين افغانستان نيست ، كه به باور من آنان نيز از حق خود اراديت لازم برخوردار
نيستند. بايد افزود كه در جامعه ی ما اين تنها زنان نيست كه به اصل خود اراديت
آشنايی چندانی ندارند ، بلكه در بساء موارد تصميم گير زندگی مردان سرزمين ما
نيز كهن سالان خانواده و سران قوم و قبيله اند. بنا برين نبود حق نظر دهی و
تصميم گيری به ويژه در جمع زنان افغانستان سبب شده است كه ما با كتله ی وسيع
ولی عقيمی رو در رو بمانيم .
در ين ترديدی نيست كه برای ادامه ی حيات رژيم های استبدادی و بنياد گراء سركوب
زنان و سلب حق و هويت آنان يكی از معيار هاست ، كه ما رژيم های مبتنی به توهين
بر حيثيت انسانی زنان را نه چندان دور ولی بسيار تجربه كرده ايم ، كه از مضحك
چادر بپوش و نپوش تا آموزش و حضور در اجتماع يعنی كفر و الحاد و ده ها نمونه
ديگر را ميتوان ياد نمود .
همچنان حضور مافيای مذهبی و تسلط بی قيد و شرط آنان بر همه امور سياسی و
اجتماعی ما دليل ديگريست بر سلب حق زيستن انسانی مان با در نظر داشت مقتضيات
جامعه مدرن جهانی ، كه درين ساليان اخير تار تنك وار فراگير شده است. واكنش
زنان را در رابطه با جهالت حاكم مافيای دينی در خود سوزی دوشيزه گان هرات
ميتوان به وضاحت ديد.
باری برای دوباره سازی ويرانه های افغانستان سهم زنان در همه امور اجتماعی و
سياسی با پيش شرط آزادی آموزش برای زنان ، حق انتخاب شغل ، و برگزيدن پوشش از
جانب خود زنان يكی از مهمترين نكات قابل توجه ست .همچنان ياد گيری فرهنگ مفاهمه
و پذيرش دگر انديشی واحترام به اعتقاد و باور های ديگر .
با بيتی از سعدی آرزوی روز های بهتری را برای زنان همديارم مينمايم.
گرت از دست برآيد دهنـــــی شيرين كن
مردی آن نيست كه مشتی بزنی بر دهنی .