خواجه بشير احمد انصارى
كانكورد- كاليفرنيا
بمناسبت روز جهانى زن
روز جهاني زن
براى همه مردان سياست مبارک باد!
درين شب و روزى كه زمين برف كرختى و بى شعورى از چهره مى زدايد و آفتاب بهارى نيزه هايش را به استقامت جبهه سردى و بى احساسى پرتاب نموده و طبيعت از پايان يك سال و آغاز سال ديگرى خبر مى دهد؛ هموطنان ما بسان ملتهاى ديگر دنيا روز هشتم مارچ و يا هفدهم حوت را گرامى داشته، از مقام و حقوق نيمه ی لطيف نوع انسان تجليل بعمل میآورند.
كشورها و جوامع مختلف بشرى با ديدگاه هاى متفاوتى به اين روز می نگرند؛ دسته اى آنرا سرآغاز رهائى زنان از سلطه وحشيانه ی مرد قلمداد كرده؛ گروهى دیگری آنرا برخاسته از مبارزات جنبش كارگرى وانمود می کنند و عده یی نیز اين مناسبت را تيرى جهيده از غرب به استقامت شرق خوانده اند كه ميخواهد از سنگر اين شعار انسانى، فرهنگ خاورزمین و جهان اسلام را هدف قرار داده، راه را براى بسط نفوذ و هيمنه ی استعمار و امپرياليزم هموار سازد.
بهرحال، ما در افغانستان از سالها بدينسو اين مناسبت را گرامى داشته؛ مقاله مى نويسيم، كنفرانس داير مينمایيم، جشن برپا ميكنيم، شعر مي سرایيم و شادى سر میدهيم. حكومتها و جريانهاى سياسى ما هم از دستآوردهاى خويش سخن بميان آورده و هر كدام بنوبه ی خود از توجه به زنان و قرار دادن حقوق آنان در ميان شعارهاى اوليه ی خويش حرف مى زنند؛ ولى با وجود همه ی اين حرفها و تلاشها هيچ دولت و جريان سياسى و مذهبى یى تا هنوز نتوانسته است وضعيت زنان را با جديت و اخلاص و بدور از بهره بردارى هاى سياسى و ايديولوژيك مطرح سازد. سياستمردان ما كه هميشه كوشش كرده اند تا هر پديده و مناسبت و داعيه یى را در جهت منافع خودشان بكار برند، بيشترين استفاده را از اين مناسبت برده اند كه از همين لحاظ ما اين روز را به ايشان تهنيت عرض كرده ايم.
امروز مسأله ی زن و حقوق او نه تنها كه در محور بحرانهاى شديد اجتماعى ما قرار گرفته، بلكه گرمترين مرز و پر غوغا ترين جبهه برروى نقشه ی نبرد فكرى تمدنهاى بزرگ بشرى - كه در طول و عرض گيتى در جريان است- بحساب مى آيد. امروز جايگاه اجتماعى زن را از نخستين معيارهاى پيشرفت جوامع ميدانند. مرز هاى اعتدال و بنياد گرائى، شرق و غرب و سنت و مدرنيته را نيز همين مسئله جنجال آفرين مشخص مى سازد.
تاريخ شهادت ميدهد كه مسئله ی زن و جايگاه اجتماعى او هميشه با سير تكاملى بشر و مشاركت عمومى مردم در امور جامعه همگام بوده است. در جامعه ی ما هم بحث روى اين مسأله همزمان با تحصیل استقلال سیاسی کشور، لغو برده گى و مشاركت نسبى مردم در امور كشور آغاز گرديد. نهضت زنان افغانستان كه از همان سالیان نخستین استقلال تا به امروز، فراز و فرود و گرمى و سردى فراوانى را ديده است؛ داراى خصوصيتهاى ويژه یى مى باشد. اگر نقاط ديگر گيتى شاهد رشد طبيعى شخصيت اجتماعى زن بوده، اين مسأله در جامعه ما از همان آغاز تا لحظه ی نگارش اين سطور بجاى آنكه يك گرايش پويا و خود جوش اجتماعى باشد، رفورمى بوده دولتى كه ميخواسته است تا اوضاع زنان را از بالا و از راه تقليد و تقنين و فرمانهاى شاهانه و توجه به قشر و لايه هاى بيرونى تمدن دگرگون ساخته و ره صد ساله را يك شبه طى نمايد. نهضت زنان در كشور ما هميشه بازتاب دهنده اراده دربار بوده و بجاى آنكه بر رسالت سياسى و اجتماعى و شخصيت حقوقى اين نيمه فراموش شده ی جامعه توجهى شود، روى حضور نمادين و تزئینی او در هيكل زشت قدرت، پا فشارى صورت مى گيرد.
از خود بيگانگى و نا ديده گرفتن اصول فرهنگى و وارد كردن قالبها و الگوهاى از قبل آماده شده و تقليد كوركورانه خصوصيت ديگر جنبش زنان افغانستان بوده است. اين راه و روش بجاى آنكه وضعيت زنان را بهبود بخشد، نتايج معكوسى را ببار آورده است. اگر امان الله خان خواست تا جلوه هاى بيرونى فرهنگ غربى را اساس دگرگونى اجتماعى قرار دهد، حكومتهاى بعدى كشور نیز همين انديشه را ولى با احتياط و تأنى تعقيب نمودند. با روى كار آمدن رژيم به اصطلاح سوسيالست افغانستان باز هم قالب ديگرى را از خارج آوردند تا شخصيت زن را در آن شكل دهند. در اين دوره از برنامه هاى سازنده و مثبتى حرف بميان آمد؛ ولى نظر به بيگانه بودن زيربناى ايديولوژيك رژيم با باورها و اعتقادات جمعى مردان و زنان كشور به واكنش تند مردم مواجه گرديده و همه اين برنامه ها نقش بر آب گرديد. در همين دوره بود كه هسته خانواده بعنوان حوزه ی خصوصى شده توليد نيروى كار، يكى از پايه هاى اساسى ستم اجتماعى و اقتصادى خوانده شده و در مناسبتهايى انهدام كامل آن مطالبه گرديد. سازمانهاى زنان اين دوره حيثيت لانه هاى خبرچينى و روس پرستى و مراكز پخش و نشر مبادى ايديولوژيك را بخود اختيار نمود. استفاده از عنصر سكس و فرستادن زنان به آنسوى خطوط جنگ براى بدست آوردن معلومات و براه انداختن ساير فعاليتهاى تجسسى و امنيتى و ريختن گوهر زنانه در پاى "خدمات اطلاعات دولتى" كه در فرهنگ ما سخت محكوم است، از يادگار هاى ديگر اين دوران بحساب مى آيد. ولى همانطورى كه فزيك واکنش ها را هميشه متناسب با عمل ها ميداند؛ يورش تند رژيم جديد بر باور هاى اعتقادى مردم عکس العمل شديدى را در جامعه به بار آورد. شعله هاى جنگ از هر طرف زبانه كشيد و آسياب قتل و هجرت و خانه بدوشى بروى جمجمه ی زنان چرخيدن گرفت. جهاد افغانستان بعنوان يك واكنش مردمى به طوفانى شبيه بود كه هم ويژگيهاى مثبت و هم خصوصيتهاى منفى جامعه را در سطح كشيد. اگر از يكسو ارزشهايى چون بيگانه ستيزى، شهامت، ايثار، تحمل، استقامت و امثال آن به نمايش گذاشته شد از سوى ديگر خصوصيتهاى منفى جامعه ی ما نيز آفتابى شد، كه ميتوان از شخصيت محورى، بى نظمى، بى برنامه گى، مديريتهاى خانواده گى و زن ستيزى نام برد. درگيرى هاى مسلحانه و ترويج ادبيات خون و آتش، فرهنگ نظاميگرى را فربه تر ساخت. جامعه شناسان ميگويند كه خشونت و بيزارى از زن جزء لا ينفك زندگى مليتاريستى بوده و نظاميگرى وتيورى اعمال قدرت بر ديگران با انديشه تجاوز بر زنان و تحقير آنان رابطه مستقيمى دارد. آنها ميگويند كه اشكال خشونت عليه زنان در دوران جنگ تشديد شده و تأثيرات مستقيم آن بر روان همه افراد جامعه جنگ زده سرايت مى نماند. در فضاى جنگ و نظاميگرى تحقير جنس زن بعنوان جنسى ضعيف و نا توان، سلطه جويى و تجاوزكارى مردان را شدت مى بخشد. و حتى زمانى كه غرش توپ و تانك خاموش مى شود و پرواز راكت و طياره توقف مينمايد و سرباز به خانه اش بر مى گردد، مرد نظامى از جنگ بر گشته به خود حق مى دهد كه تمامى آن خشونت رايج در ميدانهاى جنگ را به حريم خانه و خانواده خويش بياورد. اگر مردم ما از بيست و پنج سال بدينسو با جنگ و خشونت سر و كار داشته اند، در اينجا من از سربازانى ياد ميكنم كه تنها با يك يا دو ماه سكونت در اوضاع جنگى كشور ما به جانورانى تبديل شدند كه حتى به همسران خود شان رحمى نكردند! آن عده از هموطنان ما كه در امريكا حيات بسر مى برند؛ شايد گزارش خبرى بيست و هفتم جولاى سال ۲٠٠۲ خانم باربارا استار خبر نگار چينل تلويزنونى سی-ان-ان را بياد داشته باشند كه از قتل همسران سه تن از سربازان قطعات ويژه امريكایى برگشته از افغانستان خبر داد كه چگونه در روزهاى نخست بر گشت از ميدانهاى جنگ در افغانستان، اولى همسرش را خفه نمود، دومى او را با ضرب گلوله از پا درآورد و سومى هم خانمش را تا دم مرگ خنجر زد. قابل ياد آورى است كه اين سه حادثه تنها وضعيت نظاميان برگشته از جنگ منطقه (فورت براگ) ايالت كاروليناى شمالى را بيان مينمايد كه در ظرف شش هفته صورت گرفته است ولى اينكه در زمانها و ايالتهاى ديگرى چه اتفاقات مشابهى رخ داده اما به حكم طبيعت نظامى و امنيتى و حساس بودن همچو مسايل، از چشم و گوش رسانه هاى گروهى پنهان نگاه داشته شده است، شمار آنرا تنها خدا ميداند.
ترويج فحشا و روسپىگرى از آثار ديگر نظاميگرى است. آنهائى كه در جاپان و فليپين زندگى كرده اند؛ ميدانند كه قرارگاه هاى نظامى ارتش امريكا در آن سرزمين ها چه چيز هائى را براى زنان جاپانى و فليپينى به ارمغان برده اند. آري! در پايگاه هاى نظامى ارتش امريكا همواره زنان را مى آورند تا "سربازان را خوشحال نگه دارند!". آوردن پنج هزار فاحشه از فليپين و كشورهاى شوروى سابق در نيمه هاى دههء نود به (نايت كلپ) هاى نزديك به پايگاه هاى نظامى امريكا در كورياى جنوبى يكى ازين نمونه ها است. آنهائى كه در اين اواخر از افغانستان ديدار نموده اند نیز حكايت ميكنند كه در كابل بازار تجارت برده هاى سفيد سخت گرم است. آنها ميگويند كه دختران معصوم كشور هر روز از سکرتری و مترجمی به روسپیگری کشانيده شده و در محافل خوشگذرانی و شب نشينى هاى نمايندگان عالیرتبه ی سازمانهاى داخلى و خارجي بوتل های ويسکی و کنياک را در حلقه گرگان انسان نما چرخ داده و جام های تهی شان را پر مينمايند. اخبار واصله از پايتخت كشور حاكى از آنست كه هر روز بر شمار روسپى هاى شهر كابل افزوده شده و دختران خردسال خانواده هاى بى بضاعتى كه در آتش فقر میسوزند و يا كسانى كه نتوانسته اند فرزندان شان را از تهاجم فرهنگ بيمار و مخرب وقايه نمايند، شكار لاشخواران مافيايي ميشوند. لوموند دپلوماتيك و محمد رضا اسكندري گزارش داده اند كه امروز خود فروشى زنان و دختران در افغانستان بيداد ميكند. او ميگويد كه يك هوتل مجلل مركز فروش زنان و دختران افغان به خارجيان و فرماندهان است. به قول سربازانى كه در ماموريتهاى مختلف به كشورهاى ديگر رفت و آمد كرده اند، در هيچ جاى دنيا به اين اندازه خودفروشى و ارزانفروشى را بچشم نديده اند. اين روزنامه نگار مى نويسد كه داير كنندگان خانه هاى فساد و فروش زنان به خارجى ها و سربازان خارجى با مسئولين دولتى در ارتباط مستقيم هستند. ميگويند خانه هايى كه بنام رستورانت به كرايه گرفته شده اند ولى در زير سقف آن چيز هاى ننگين ديگرى انجام مى يابد حتى فاقد آشپز خانه اند!
در اينجا بايد پرسيد كه كجایند اين همه پرچمداران حقوق زن و اين همه مؤسسات طويل و عريض تا از جناياتى كه در حق اين دختران انجام مى يابد، سخنى بر زبان آرند؟ ولى همه ميدانيم كه سخن در جاى ديگریست. امروز ميخواهند ساير قضاياى بزرگ را در زير سر و صداى حقوق زنان پنهان سازند. در لويه جرگه ی قانون اساسى افغانستان، زنى از جا برخاست و با ناخن هيجان بر تار حساسى كوبيده و جلسه را در مسير آشوب قرار داد. روحانى دربار كه رئيس جرگه هم بود در مقابل واكنش سختى از خود نشان داد و مجلس از مسير بحث روى قضاياى سرنوشت ساز به سمت عقده گشايى هاى گروهى كشانده شد. نكته سنجان در آن زمان درك كردند كه همه اين تارها در دست جادويى خان دپلوم داریست كه همه هنرش در بهم انداختن این و آن خلاصه مى شود، تا آنكه گروه هاى مختلف سياسى از شر يكديگر خود را به دامان او بيندازند. و در نتيجه كسى به فكر نهادينه ساختن قدرت سياسى نيفتد. عقده گشائى هاى بيمارگونه و انتقامگيرى هاى متقابل گروهى كارى به زن و حقوق او ندارد. ولى امروز حتى پديده هاى اجتماعى را تجارتى وبزنسى ساخته اند. به اين معنى كه اگر تا ديروز از تصاوير زنان در جهت زيبا جلوه دادن محصولات تجارتى سود مى بردند، امروز سياستهاى بزرگ و برنامه هاى استراتيژيك را زير نام زن پياده مى سازند. استفاده ابزارى از شعار حقوق زن، بزرگترين جنايت در حق خود زن به شمار می رود. كيست امروز كه از اين همه ثروتهاى غارت شده، از اين همه دزدان دپلوم دار، از اين همه احتكار و استثمار و از اين همه باند های مافيائى و سوداگران مواد مخدره و در يك سخن از مصادره ی حقوق طبيعى زنان، مردان، افراد و گروه هاى بزرگ انسانى در كشور ما حرفى بر زبان آرد؟ كيست امروز كه از مافياى سكس، مافياى مواد مخدر، مافياى قدرت سياسى، مافياى غارت و چپاول منظم و (قانونمند)، مافياى قاچاق آثار عتيقه فرهنگى حرفى بر زبان آورد كه اینها همه دست به دست هم داده اند تا كشور ما را در مدار مافياى بين المللى قرار دهند. بالا رفتن قيمتها، فقدان زمينه هاى كار آبرومند براى زنان، ازدياد تفاوتهاى طبقاتى، ترويج فحشا، انتشار ايدز، اختطاف و دزدى دختران و پسران، تصعيد جنون آور رشوت، از هم پاشى خانواده ها و... از نشانه هاى مصيبت بار آينده ایست كه در انتظار جامعه ی مظلوم و بى دفاع ما كمين كرده است.
امروز زنان سركارى و آنهائى كه به حرمسراهاى مدرن در رفت و آمد هستند، بجاى آنكه به درد هاى اصلى زنان كشور انگشت نهند، همه "مبارزات" شان در چند شعار كليشه یى و حركت نمايشى خلاصه شده و ابزارى شده اند برای تحكيم پايه هاى قدرتى كه خود به نوعى در آن سهيم اند. نهضت زنان افغانستان بايد مبارزه بر ضد دختر فروشی و ميراث شدن زنان بيوه و خونبها قراردادن دختران معصوم و سپردن آنها به خانواده مقتول را كه از سنتهاى غير انسانى و اعراف تهوع آور و در يك سخن داغ شرمى بر جبين جامعه قبيلوى ما محسوب مى شود، در سرلوحه اهداف مبارزاتى و آزاديخواهانه شان قرار دهند. ولى سوال در اينجاست كه آيا نظامى كه فرهنگ قبيله را زيربناى نهاد سياسى و اجتماعى كشور قرار ميدهد، خواهد توانست اين بساط اشمئزاز آور را برچيند!؟
امروز مسأله ی زن طورى مطرح ميشود كه با تفرقه هاى نژادى و قومى و قبيلوى كمتر تفاوت دارد. امروز اگر جامعه ما از يكسو در آتش تفوق طلبى هاى قومى و قبيلوى مى سوزد در سايه ی اين شعارها به تفرقه یى دامن زده مى شود كه دامنه اش هر خانه و خانواده را در بر خواهد گرفت. از نظر ما منطقى ترين راه و بهترين شيوه اينست كه هنگام صحبت از مسئله زن، از موضع "انسان" در دفاع از "انسان" حركت كنيم، چه اين انسان مذكر باشد و يا مؤنث. نه اينكه زن و مرد در صدد انكار همديگر برامده، زنان در يك صف ايستاده شوند و مردان در صف ديگر و ناقوس جنگ جنسيتى را بصدا در آورند.
سوال در اين نيست كه زن تا چه اندازه در نهاد سياسى كشور مشاركت دارد؛ بلكه سوال در اين است كه تا چه اندازه از حقوق طبيعى و انسانى خويش بهره مى برد. اگر تاريخ سياسى خويش را مرور نمایيم مى بينيم كه در استبدادى ترين مراحل آن زنهایى بوده اند كه نقش هاى مهمى در روند تصميمگيرى هاى بزرگ داشته اند تا اندازه اى كه هيچ شخص و نهادى نميتوانست با آن برابرى كند که مادر شهزاده عبدالله ولیعهد امیر شیرعلیخان، شاه بوبو جان همسر امير عبدالرحمن خان و سراج الخواتين ملكه حبيب الله خان نمونه های برجسته ی آنند؛ ولى آيا تأثیرگزاری اینها در برخی از تصمیمات مهم دولتی ميتوانست درد اصلى عموم زنان كشور ما را درمان نمايد؟!
پرداختن به مسايل زنان، از سه لحاظ سخن از نيمه ی پنهان جامعه نه، بلكه به معناى پرداختن به كليه مسايل اساسى و سرنوشت ساز جامعه افغانستان است؛ زیرا : نخست آنكه زن بيشتر از نصف جامعه را تشكيل مى دهد، نصفی كه نيمه ی ديگر را هم در دامان پر مهرش پرورش مى دهد؛ دودیگر اينكه سخن از زن و داعيه او سخن از خير و حق و عدالت و در يك كلام بمعناى جنگ عليه تبعيض و تعصب و زورگوئى است كه اختاپوت سرطانى آن تار و پود جامعه ما را در چنگال گرفته است و سه دیگر اينكه پيشرفت، توسعه و رفاه جامعه بدون توجه به اين نيمه ی حساس آن امكان پذير نيست.
هر زمانى كه از روز جهانى زن تجليل بعمل میآوريم، بايد به سه نکته ی بسيار مهم توجه نمایيم: يکی اينكه همانطورى كه پيشتر ياد كرديم مسأله ی زنان مسأله ی حق و عدالت اجتماعى و در نتيجه مسأله ی كل جامعه است، به اين مفهوم كه اعتراض ما عليه تحقير زن، صرفاً به معناى دفاع از جنس زن نه، بلکه عصيانی بر ضد همه نابرابريها، تمامى تبعيضها و همه ستمهای اجتماعی، اقتصادى، قومى و مذهبى است و دوم اينكه احقاق حقوق زنان نه از راه پذيرفتن كوركورانه سنتهاى بومى ممكن است و نه از طريق تقليد و پيروى كوركورانه سنتهاى غربى. سوم اينكه تلاش در جهت بهبود بخشيدن به اوضاع زنان در كشور ما يك پروژهء اقتصادى نيست كه براى انجام آن وقت و زمان محدودى را در نظر بگيريم بلكه پروسه ی دوامداریست كه نحوه ی تحقق آن از يك جامعه به جامعه ی ديگر، از يك زمان به زمان ديگر و از يك بستر فرهنگى به بستر ديگر تفاوت پيدا ميكند.
براى كسب حقوق انسانى زنان و تحقق عدالت و رفع تبعيض، ما نيازمند يك خانه تكانى بنيادين در درون مغزهاى خود ميباشيم، همانطورى كه هموطنان ما بحكم فرهنگ نوروزى، در اين شب و روز منازل شان را خانه تكانى ميكنند. مشكل زنان با برگزارى اجلاسها، و تخصيص يكی يا دو وزارتخانه برای زنان و يا تأسيس چند مؤسسه دولتى و اخبار و راديو و انجمن و يا سازمان سياسى كه اغلب كارگردانان آنها را مردان تشكيل ميدهند، رفع نمى گردد. اين مأمول مقدس را نميتوان با دشنام و شعار و هورا و سر كشيدن از آستين سازمانهاى اطلاعاتى كشور هاى همسايه و غير همسايه پياده نمود. امروز اكثريت مطلق مردان ما به هر فكر و اندیشه یى كه وابسته اند در درون خانه هاى شان برخوردار از حقوق اضافى و بى دليل و برترى هاى بدون علت بيشمارى اند كه كمتر كسى از جمع ما مردان حاضر است تا از اين همه قدرت مفت و امتياز مجانى یى كه سنتهاى اجتماعى در كف ما گذاشته است، بسادگى صرفنظر نمايد. تنازل نمودن ما از بخشى از اين حقوق اضافى و بى دليل نخستين قدم در اين مسير بحساب مى آيد. نگاه عميق تر به مسأله ی زنان و تعريف انسانى از زن و دنبال كردن ريشه هاى مشكلات او تا عمق سنتهاى اجتماعى و ساختار هاى سياسى پيش مى رود. پس لازم است که در اندیشه ی تغییر دادن این سنت ها و ساختار ها بود تا بتوان از شعار به عمل آمد و قدمی در راه حل این مشکل بزرگ اجتماعی برداشت.
در پايان بايد ياد آور شد كه مبازره برای برچيدن بساط تبعيض و بى عدالتى در جامعه فقط به اين روز خلاصه نمی شود. بلكه در همه لحظات زندگی و تا رسيدن به جامعه اى بدون تبعيض ادامه خواهد داشت. آري! ما بايد در همه جبهات حق و عدالت، بيباكانه بجنگيم كه اين رسالت انسانى و اسلامى همه ی ما است.
خلاصه سخن اينكه مقام اجتماعى زنان را نميتوان از راه تقنين ها و تقليدهاى مضحك، فرمانهاى دولتى شتابزده و رفورم هاى نمايشى تأمين نمود. و يا اينكه نبايد سنت شكنى هاى بى لزوم و ترويج ادبيات انحلال و لجام گسيختگى را با اين مسئله مقدس اشتباه نمود. ما امروز سخت نيازمند يك جنبش نسائى خود جوش، پويا و مدبر هستيم، جنبشى كه مبادى تساوى حيثيت انسانى زن و مرد را با فرهنگ بومی و اصول اعتقادی خويش پيوند داده و در نتيجه زمينه هاى رشد، استمرار و پايدارى اين مسأله ی سرنوشت ساز را تضمين نمايد. جنبشى كه بجاى انكار ذات و از خود بيگانگى ثروت سرشار عرفانى اين حوزه فرهنگى را توشه راه خود سازد. فرهنگى كه بر حقوق مادر بيشتر از حقوق پدر تأكيد نموده و بجاى آنكه به ريختن مادران در خانه هاى بزرگسالان توصيه نمايد، بهشت برين را زير پاى شان ميگذارد. و عرفانى كه نه تنها مهر و لطافت زيبائى كه حتى جلال و جمال خدا را در سيماى زن مى بيند:
اين شرح بى نهايت كز زلف يار گفتند
حرفيست از هزاران كاندر عبارت آمد
bashir_ansari@hotmail.com