داکتر عبدالغنی خان
نگاهی بر جنبش و تحريک مشروطه اول و دوره « امانيه »
نوشته محمود نجفی
کارمند دانشگاه همبولت برلين ، سيمينار آسيای مرکزی
وظيفه مورخ آنست ، تا گرد و غباريکه بروی صفحات تاريخ وطن واذهان ساکنان آن نشسته ، با نوشته های خود پاکسازی نمايد و تا حد امکان به زبان و بيان ساده وبا در نظر داشت ذهنيت وعلميت جامعه خويش از نوشته های مغلق و پيچيده خوداری و پرهيز نمايد. چونکه مضمون تاريخ گزارش و تعريفست از وقايع گذشته جامعه ، افراد ، ممالک و جهان ، بايد عام فهم بيان و تحرير شود تا همه مستفيد گردند.
ملت کشوريکه « تاريخ ، فرهنگ ، ادبيات و زبان » خود را نشناسد ، نمی تواند حافظ و نگهبان هويت ملی خويش باشد.
سياست های فرهنگی حکومت های استبدادی سلطنتی ، جمهوری های بنام و دست نشاندگان اجانب بيانگر واقعيت های تلخيست که در نصاب تعليمی و معارف معاصر افغانستان از فعاليت های ملی و علمی ، مبارزات آزاديخواهانه ، قهرمانان ملی و از کارنامه ايشان ، دانش و آگاهی خيلی کم در دسترس شاگردان و محصلين قرار داده می شد که نمی توانست د رشد و نموی فکری ، سياسی و اجتماعی شان کدام نقش فعال و سازنده داشته باشد. منشاء اتفاقات و حوادث مهم تاريخ کشوربرای اکثريت مطلق افغانها نا معلوم است.
دولت های استبدادی و حاکمان قهار مورخين را مجبور می نمودند تا تاريخ را طوری بنويسند که آنها حکم می کردند و بعدا اين تبليغات را بنام تاريخ برای مردم عرضه می نمودند. نتيجه اين افسانه سازی ها ، بی خبرماندن ما افغانها از تاريخ حقيقی کشور مان است. همچنان ديگر نويسندگان و مورخين که موضوعات تاريخی را تنقيدی مطرح می نمودند از ايشان آزادی بيان و گفتار هم سلب ميگرديد.
و آن عده از اشخاصيکه جنبش مشروطيت در افغانستان را الهام پذير واثر انداز از انقلاب اکتوبر روسيه می دانند و به آن جريان ربط داده و برسرچشمه و منشاء اصلی آن خط بطلان می کشند.
آنها نه تنها از حقايق تاريخ آن زمان کشور بی اطلاع و نا آگاه بودند بلکه پژوهش و بررسی ايشان در مورد نيز ناچيز می باشد که مرتکب همچو اشتباهات بزرگ تاريخی گرديدند.
نهضت مشروطيت و آزادی خواهان کشور را می توان نمونهً دانست از اتحاد ، همبستگی و برابری مليت های هندی ، ازبيک ،ترکمن ، هزاره ، بلوچ ، پشتون و تاجيک که همه بروی قرآن مجيد ، قلم و شمشير قسم و سوگند ياد کرده بودند که تا آخرين قطره خون ، يار ، برادر و همرزم يکديگر باشند.
اين نياکان و بزرگان نيک ما که در راه حصول استقلال وطن و در مبارزه برضد استبداد و مطلق العنانی جان های عزيز خويش را قربان و نثار راه آزادی کرده و برای رفاه و سعادت ملت ، ترقی و تعالی کشور لحظه ای آرام نه نشستند و شب و روز در جد و جهد بودند. از اعدام ها بردهانه توپ ، شکنجه و زندان های مداوم نه هراسيدند. در عزم و اراده خويش همچو مردان آهنين ، شجاع ، راسخ ، محکم و پابرجا ماندند. روح و روان شان شاد باد !
نسل فعلی ، جوانان ما و فرزندان آينده ايشان ازين رادمردان و پدران خود درس عبرت و پند بگيرند و نگذارند تا استبداد و ديکتاتوری دوباره برفضای کشور و برملت مظلوم وستم ديده حکمفرما گردد.
افغانستان در مسير تاريخ خود صرف در دو مرحله طعم آزادی ، خود مختاری و استقلال را چشيد يکی در دوره احمدشاه ابدالی و سپس چند صد سال بعد در زمان حکومت شاه امان الله خان غازی ، مردم ما ازاين نعمت برخوردار بودند. بخصوص دوره امانيه را بايد يکی از ادوار شاندار و پرافتخار اين سرزمين دانست.
ملت افغان متکی بخود گام های مثبت در راه ترقی و تعالی کشور خويش گذاشت ولی ارتجاع داخلی و دست نشاندگان اجانب مانع اين پيشرفت و تلاش ملت ما گرديده و نگذاشتند که مانند ملل مترقی جهان آنزمان به پاه ايستيم و حاکم خويش باشيم.
ورنه اين جهل و ناداننی ، جنگ ، جنگ قوميت ها ، قتل و کشتار ، انتقام جويی ها ، فقر ، گرسنگی ، کشت وسيع ترياک ، مين ها ، معيوبين ، قوم پرستی ، تبعيض نژادی ، مذهبی و لسانی دامن گير ما نميگرديد که بيگانگان برای مقاصد و مرام های شوم خود از آن استفاده برند و اين ملت رنجيده ، ستم ديده و مظلوم ، قربانی جنگ سرد ابر قدرت ها نمی شد و خون های پاک مردم ما به اين سادگی و آسانی نمی ريخت. و آنانيکه از حوادث و تلاطم روزگار سربه سلامت بردند ولی خانه و کاشانه خود را از دست دادند و هجرت کردند ، در ديار غير و در غربت آواراه و سرگردان نمی بودند.
ظهورجنبش مشروطه خواهی : اين حرکت برای اولين مرتبه که در انگلستان بوجود آمده بود و سپس در انقلاب کبير فرانسه مطرح شد وسراسر اروپا را دربرگرفت ، آهسته آهسته به شرق رسيد و در کشور هايی چون ترکيه ، مصر ، ايران ، افغانستان و هندوستان جنبش های مشروطه خواهان و آزادی خواهان قدعلم نمودند. بسا مبارزين دراين کشورها از عقايد و از کار علامه سيدجمال الدين افغانی پيروی می کردند.
جنبش مشروطيت درشرق با دو دشمن مواجه بوده و به مبارزه برخاستند، يکی استبداد سلطنتی و ارتجاع داخلی و دومی استعمارگران خارجی چون انگليس وغيره ...
اما اروپائيان آن زمان صرف با استبداد داخلی خود دست به گريبان بودند و کدام استعمار خارجی کشور های شانرا تهديد نمی کرد.
آغاز جنبش مشروطيت در افغانستان بعد از مرگ اميرعبدالرحمن خان ، زمانيکه پسرش امير حبيب الله در سال 1901 به اريکه قدرت نشست و در سال 1903 بود که اولين مکتب بنام حبيبيه بناء و افتتاح شد. معارف معاصر در کشور تاسيس گرديد. مديريت و رهبری مکتب را داکتر عبدالغنی خان هندی و برادر بزرگش مولوی نجف علی خان بعهده گرفت و در همين جريان ليسه دارالمعلمين نيز با رهنمود و هدايات وی پايه گذاری گرديد. او درسراسرکشورسفر نموده وحدود سيزده مکتب ابتدائيه و متوسط را هم افتتاح کرد.
قبل ازاين در افغانستان کسی از مفاهيم چون شاهی مشروطه ، جمهوری ، ديموکراسی و يا مبارزه پارلمانی و حق خود اراديت ملت چيزی نمی دانست و همين جنبش اول بود که برای مبارزين تحريک دوم الهام و نويد بخشيد. در مجموع اين بنياد فرهنگی نوين ( مکتب حبيبيه ) زمينه ايجاد و پرورش کدرهای مختلف اداری و فنی و مسلکی بوجود آورد و بتدريج به حيث يکی از مراکز مهم و عمده فعاليت های سياسی روشنفکران دموکرات ، ترقيخواه ، اصلاح طلبان ، آزادی خواهان و استقلال طلبان گرديد. مکتب حبيبيه منحيث يک کانون بزرگ معرفت بود و از همانجا هم بود که اولين صداهای مشروطه خاهان بلند گرديد.
در دوره امير حبيب الله ، جرايد و اخبار مشروطه خواهان که در هند و ترکيه ، مصر و ايران نشر و طبع می شد به دربار افغانستان نيز رسيد. گروهی از جوانان داخل دربار و غلام بچگان ناراضی که آموزش های علمی خود را نزد اساتيذ و معلمين هندی خويش کسب و تحصيل نموده بودند ، شيفته و گرويده نظام شاهی مشروطه شدند و عضو جنبش و تحريک مشروطيت اول گرديدند.
شهزاده امان الله در حلقه مشروطه خواهان درباری که به شکل سری تشکيل شده بود ، شموليت داشت و حلقه ديگر ملی به نام جان نثاران ملت که در راس آن داکتر عبدالغنی خان قرار داشت با ديگر حلقه های منورين و مترقيون اين نهضت به شکل زنجيری در ارتباط بودند و به فعاليت های سياسی آغاز نمودند و بروی قرآن مجيد ، قلم و شمشير قسم و سوگند ياد کردند تا برای بدست آوردن آن مقاصد عالی و تا آخرين قطرهً خون ، يار ، برادر و همسنگر يکديگر باشند و از اعدام ها بردهانه های توپ ، شکنجه و زندان های مداوم نه هراسند و به اينترتيب پيش گامان جنبش مشروطيت اول گرديدند. دراين نهضت فرخنده ميهنی همه فرزندان ملت چون هندی ، ازبيک ، پشتون ، هزاره ، بلوچ و تاجيک شريک و عضويت داشتند. تبعيض نژادی و قومی را حرام می دانستند و می توان اين اتحاد و همبستگی آنانرا از جمله بهترين مثال های خوب يک ملت واحد و متشکل از همه اقوام بطور نمونه پيش کرد تا آيندگان ما هم از آن الهام گيرند و بياموزند.
مشروطه خواهان حاکميت ملی را که حق مردم است و بايد ملت در چوکات شاهی مشروطه قدرت اجرائيه را با داشتن پارلمان انتخابی بدست گيرند ، مطرح وخواسته های ذيل را درج مرامنامه خود نموده و انتخاب کردند.
1 ـ اطاعت از اصول اسلام و تقدس قرآن عظيم الشان و قبول احکام اسلام
2 ـ کوشش مداوم در بدست آوردن حقوق ملی و مشروطه ساختن رژيم حکومت تحت نظر نمايندگان ملت و تامين حاکميت ملی و حکم قانون.
3 ـ سعی در راه تلقين عامه به درستی امور معاشرت و نکوهش عادات مزمومه.
4 ـ آشتی و حسن تفاهم بين اقوام و قبايل افغانستان و تحکيم وحدت ملی.
5 ـ سعی در اصلاح ملت از راه صلح و آشتی نه با دهشت افگنی و استعمال سلاح و زور.
6 ـ تعميم معارف و مکاتب ووسايل بيداری مردم و مطبوعات.
7 ـ تاسيس مجلس شورای ملی از راه انتخابات آزاد نمايندگان مردم.
8 ـ تحصيل استقلال سياسی و آزادی افغانستان و گسترش روابط سياسی و اقتصادی با دنيای خارج ( در آن وقت امير حبيب الله مکلف بود ، غير از دولت هند بريتانوی با ديگر دولتی ، روابط سياسی نداشته باشد ).
9 ـ تامين اصول مساوات و عدالت اجتماعی.
10 ـ بسط مبانی مدنيت جديد از صنعت و حرفه و ساختن شوارع و بلاد امنيه و منابع آب و برق وغيره
رهبران جنبش متعقد بودند که حتی المقدور از راه سلم و صلاح و تلقين مصلحانه اهداف خويش را به پيش ببرند و حبيب الله را به تعميم معارف و قبولی اصلاحات امور دولتی و رفع ظلم و استبداد تشويق نمايند و موانع را با خيرانديشی و حفظ امنيت از بين بردارند و در راه حصول مرام و اهداف خويش تا حد ممکن قربانی جانی کمتر باشد. چونکه روشنفکران و شخصيت های فهيم و دانا در بين جوانان مملکت کم بودند و هر کدام از ايشان ارزش و بهای برای جنبش داشت بنابرين از تلفات جانی جلوگيری کردن و شرط احتياط را لازمی می پنداشتند.
مشروطه خواهان آتشين مزاج و بی باک اين برنامه را درحلقه های خويش ، در مرام نامه خود به نوع ديگر نوشتند.
1 ـ استقرار نظام شاهی مشروطه ، واژگون کردن استبداد و برقراری حکومت قانون.
2 ـ تعويض اداره خشن و تنبل ، فاسد و عياش يکنفری بيک اداره فعال و صالح و کارکن گروپی.
3 ـ کسب فرهنگ و علوم جديد به پيمانه وسيع و تعميم معارف.
4 ـ بيداری و رشد افکار مردم از طريق تاسيس و تعميم مطبوعات.
5 ـ کسب تمدن جديد و لزوم بسط آن در عرصه های گوناگون
6 ـ تامين عدالت اجتماعی ، مساوات و حفظ حقوق مردم.
7 ـ تحکيم مبانی وحدت ملی.
8 ـ تامين استقلال سياسی در سايه يک نظام ملی.
اين برنامه های مشروطه خواهان وفعاليت های ايشان برای انگليس ، امير حبيب الله و ارتجاع داخلی تحمل ناپذير شد چونکه خواسته های جنبش به منافع آنان ضربه می زد و هرچه زود تر در صدد از بين بردن اين حرکت مردمی شدند. يکعده زياد از اشخاص برجسته و نامدار جنبش گرفتار گرديدند و محکوم به اعدام و در دهنه توپ و يا به اشکال ديگر جان های عزيز خويش را فدای راه آزادی ونثار ملت نمودند. ياد شان گرامی و روح شان شاد باد !
اسمای مرحومان شهيد قرار ذيل اند :
جوهرشاه خان غوربندی ، عبدالقيوم خان الکوزی ، لعل محمد خان کابلی ، محمد ايوب خان پوپلزايی ، مولوی محمدسرورخان واصف ، محمد عثمان خان پروانی.
آنانيکه زندانی شدند ، داکتر عبدالغنی خان ، مولوی نجف علی خان و مولوی محمد چراغ که برادارن بودند. احمد قلی خان چنداولی ، امرالدين خان هندی جاسوس ، تاج محمد خان پغمانی بلوچ ، حبيب الله خان طرزی ، سيد احمد خان لودين ، شيرعلی خان بارکزی ، سردار حبيب الله خان ، قاضی عبدالحق سليمان خيل ، مولوی عبدالرب خان ، سردار عبدالرحمن خان ، مولوی عبدالروف خان قندهاری ، عبدالقيوم خان مجذوب ، مولوی عبدالواسع خان قندهاری ، غلام محمد خان ميمنگی ، فيض محمد کاتب هزاره مورخ سراج التواريخ ، مير سيد قاسم خان لغمانی و مولوی محمد حسين هندی و ....
حبيب الله ، داکتر عبدالغنی را اعدام نکرد ولی خواست روحيهً مبارزش را بشکند و به حبس ابد محکومش نمود تا در طول عمر مبتلا به شکنجه روحی و روانی باشد.
يگانه پسرک يازده ساله وی بنام عبدالجبار را در همين جريان به شکل خيلی ناجوانمردانه با قطع و بريدن اعضای بدنش به قتل رسانيدند. قاتلين اين معصوم تا به امروز نامعلوم اند اما نزد اهل دانش آفتاب را نمی توان با دو انگشت پنهان کرد.
داکتر عبدالغنی پس از اطلاع ازاين خبر دلخراش ، امير حبيب الله را به زبان شعر از عقب پنجرهً زندان فحش و ناسزا گفت. ( برای معلومات بيشتر و مطالعه اين شعر لطفا در اين سايت دربخش مبارزات مشروطه خواهان به سوانح داکترعبدالغنی خان مراجعه کنيد. )
محترم غبار مورخ شهير کشور می فرمايند : امير حبيب الله به خانواده های مشروطه خواهان دست به تغذيب و شکنجه نبرد. محترم غبار با اين طرز بيان خويش دراين قسمت طفره رفته اند و يکنوع برائت برای امير حبيب الله پيش می کند که حقيقت ندارد. در مسيرتاريخ صفحه 719 مبحث دموکراسی غبار صاحب چنين می فرمايند : امير حبيب الله بخانواده ها و دوستان مشروطه طلبان مقتول و مجبوس تعرض نکرد و به عوض استنطاق از مشروطه خواهان دست به تعذيب و شکنجه نبرد. با همه احتراميکه به شخصيت مرحوم دارم ، اين اظهار محترم غبار صدق و حقيقت ندارد. نوشتن چنين مطلبی يا به علت بی اطلاعی شان بوده است و يا چيز ديگری. همچنين در بعضی صفحات ديگر موضوع داکتر عبدالغنی خان را ضد و نقيض به رشته تحرير در آورده اند. به هر صورت ، مورخ در بسا اوقات مرتکب اشتباهات هم ميگردد ولی همچو قضاوت در حق يک شخصيت عارف ، بادانش و ملی و ديگر مشروطه خواهان محترم دور از انصاف است. در مورد فقره عبدالغنی خان ، محترم عبدالحی حبيبی در کتاب واثرخود بنام « جنبش مشروطيت در افغانستان » از آن يآد کرده اند ، جريان آن چنين بوده است که نقلا نگاشته می شود : آن همه شخصيت های نامدار و برجسته جنبش مشروطيت اول چه آنائيکه محکوم به اعدام گرديدند ويا زندانی شدند از همه ايشان تحت فقره غنی بازرسی و تحقيقات صورت گرفته و سپس جزا تعيين ميگرديد. دراين مورد می توان در صورت لزوم تشريح بيشتر ارايه گردد....
رهبريت جنبش مشروطيت اول را داکتر عبدالغنی خان بعهده داشت. در بارهً اين موضوع شواهد و اثبات زياد وجود دارد که اين نوشته را تثبيت می کند.
در اسناد انتلجنت سرويس انگليس که اکنون از محرميت برآمده و در دسترس پژوهشگران قرار دارد درمورد داکترعبدالغنی خان اسناد موجود است که تذکر و نقل يک قسمت آن برای صدق و تائيد موضوعات مربوط لازمی می باشد و متن انگليسی آن مطالب ، غرض ارزيابی و قضاوت خوانندگان تقديم ميگردد ( تمام مطالب انگليسی اين مقاله از بخش« وضع سياسی آسيای ميانه» نقل گرديده است) :
1 ـ توطئه توسط داکتر عبدالغنی براه انداخته شده که هدف آن تاسيس حکومت پارلمانی است. چون اين اقدام تازمانيکه امير حبيب الله زنده است غير قابل حصول است. بناء عبدالغنی و حزب اش تصميم به کشيدن امير ... از صحنه ميباشد..... )
( … plot was engineered by doctor Abdul Ghani , whose object was to give parliamentary government to Afghanistan , and as this was unathainable while Amir lived. Abdul Ghani and his party decided that his majesty … must be removed … )
درجای ديگر بازهم داکتر عبدالغنی را ليدر حزب و سرکرده جمعيت سری می نامند.
2 ـ از بستر خواب ، اسلم غلام بچه و جوهر شاه ، ياداشتی بامضا شان بدست آمده است که عنوانی غنی نوشته شده و درين ياداشت رفيقانه ، درجمله آخر آن آمده است که « نرگس » در حال ضايع شدن و خراب شدن و « عود » و « عنبر» قريب به خشک شدن است ... »
3 ـ ملا منهاج الدين در جلال آباد به امير گفت که : توطئه گران ، شبانه بخانه داکتر عبدالغنی اجتماع می کردند ... راز شان آن بود که امير کشته شود و در قرآن امضاء کردند ، بخاطريکه فرنگی شده است ...»
4 ـ « ... سه نفر به توپ پرانده شد ... اين اشخاص اعضای « جميعت مخفی » بسرکردگی داکتر عبدالغنی بودند. »
5 ـ « ... پروفيسورهای هندی که در زندان با داکتر عبدالغنی اند ، بخاطر نارامی مشروطه خواهی که چندی قبل توسط داکتر غنی ساخته بود ، در زندان عاطل نيستند ...»
اسناد متذکره محض مشت نمونه خروار است. در همين سند آمده است که : داکتر عبدالغنی يک انجمن ( سوسايتی ) تاسيس کرده است که اعضای آن شبانه در خانه داکتر مذکور اجتماع ميکنند. در اينجا او شروع بتدريس ، اساسات اقتصاد سياسی نموده و بتدريج راجع به مفاد پارلمان در عوض حکومت مطلقه و استبدادی لکچر ميدهد. در ظرف شش ماه ، امير هيچ اطلاعی ازاين امر نداشت.... »
متن آن از اينقرار است :
( The doctor made a society , the member of which used to assemble in this house at night. There he first started to teach them the principle of political economy and gradually began to give lectures on the advantages of having a parliament, instead of a despotic government. For six months the society worked without anything to knowledge of the Amir …)
دراسناد محرمانه آمده است که : توطئه توسط داکتر عبدالغنی ، تنظيم شده که هدف آنست که يک حکومت پارلمانی را در افغانستان رويکار آرند... » که متن آن چنين است :
Plot was engineered by doctor Abdul Ghani , whose object was to give parliamentary government to Afghanistan…)
در اسناد محرمانه آمده است که : « داکتر عبدالغنی چندی قبل يک ياداشت عنوانی اميرحبيب الله خان نوشت و در آن راجع به اهميت معارف نوين به سبک هند ، پيشنهادی تقديم کرده است. امير در جواب نوشته که داکتر عبدالغنی آزاد است که اين رهنمود را بدون قيد ، انجام دهد. متن انگليسی آن از اينقرار است :
( Doctor Abdul Ghani sometimes ago sent a written representation to Amir , suggesting the importance of giving education on modern lines, i.e. On the lines given in India. The Amir replied that the director was a liberty to give instruction according to his own will without any restriction.
ولی داکتر عبدالغنی می نويسد : « قبل از آنکه امير حبيب الله خان ، اراده تاسيس مکتب را نمايد ، از من و برادرم خواست تا ترتيبات لازم را اتخاذ نماييم... »
وباز می گويد : « ... مکتب کابل که من نام را باسم اميرحبيب الله خان ، « حبيبيه » ياد کرده ام ...»
متن انگليسی هر دومطلب فوق غرض ارزيابی وقضاوت خوانندگان عرضه ميگردد :
( Bur before that his majesty Amir Habibullah Khan had desired to establish an art school for general education , and he asked me and my brother to make necessary arrangements for it…)
The Kabul school which I had named Habibia, after his Majesty’s name… )
داکتر عبدالغنی خان اين منبع دست اول به قلم خودش می نويسد که : « ... ولی تخم آزادی و افکار ضديت با استبداد و مطلقيت ، قبل از آنکه اين ارگان « سراج الاخبار افغانيه » عرض وجود نمايد کاشته شده بود برنامه انکشاف صلح آميز روشنفکری من که با امير حبيب الله خان تقديم شده بود آنرا ضربه به قدرت خود تلقی ميکرد... برنامه واقعی من پنهانی و مخفی ماند ، لذا زندانی شدن من يک خاطره قوی بجا گذاشت ... اينجا و آنجا يکی ازديگر ، پنهانی و بهراس می پرسيدند که قانون اساسی چيست؟ داکتر عبدالغنی چه می خواست؟ آنان راجع به قانون اساسی ( مشروطه ) خوب جستجو و پرسش می کردند ، وقتيکه دريافتند که مشروطه تفاوتی از رژيم که در اوايل خلافت موجود بود ، ندارد ، بنابران يک خاموشی و خاتمه دادن به تائيد آنچه معتقد بودم و تقاضا داشتم ، صورت گرفت ... »
اينک عين متن انگليسی آنرا نقل ميکنيم :
( But the seed of free anti –despotic thought had been sow before this organ made its appearance . My scheme of peaceful intellectual development had been represented to the Amir as a blow to his power.
My real scheme was keep a secret. So my imprisonment made a profound impression.
Here and there questions were whispered: what is it that the doctor wanted?
They probed into the nature of constitution ( mashrotah ) and when it was found out the Mashrotah was neither more or less than the regime, which existed in the time of the early Caliphs, there was a silent and suppressed approval of what I was believed to have demanded…)
ازکار های شايسته و با ارزش و عمده ايکه در دوره امير حبيب الله صورت گرفت ، تاسيس معارف معاصر و نشر روز نامه سراج الاخبار بود.
اولين نشريه سراج الاخبار در يازدهم جنوری سال 1906 به رهبری هيئات تحريريه مولوی نجف علی خان و مولوی عبدالروف خان قندهاری متخلص به خاکی در 36 صفحه پخش و منتشر شد. ولی بزودی آن صدای قلمی خفه گرديد. انگليس ها مانع اين فعاليت مطبوعاتی آنان گرديده و جريده را ممنوع قرار دادند. بعد ها محترم محمود طرزی مديريت اين نشريه را به عهده گرفت که بعضی از مشروطه خواهان دوم را پرورانيدند. محمود طرزی ازجمله کاکازادگان امير حبيب الله که در زمان سلطنت اميرعبدالرحمن خان با خانواده اش به ترکيه تبعيد شده بود نظر به دعوت امير جديد دوباره به وطن برگشت. محمود بيگ طرزی مرد مجرب و بادانش بود و بامشروطه خواهان ترک آشنايی داشت. طرزی دو دخترش را به عقد دو پسر حبيب الله در آورد ، ملکه ثريا خانم امان الله خان بود. طرزی در داخل دربار نيز نفوذ و تاثير زياد داشت.
مادر شهزاده امان الله از عياشی و زن بارگی امير حبيب الله سخت عقده مند شده بود. فساد و نارضائيت های در دربار و هم درون جامعه روز بروز افزون می شد و زمينه و فضا را در کشور برای يک تحول سياسی مساعد گردانيده بود.
قتل اميرحبيب الله طی يک نقشه وبرنامه سری وزيرکانه دردربار و هم درخفا با مشروطه خواهان درون زندان طرح شد . وی در تفريحگاه خودش در منطقه کله گوش لغمان در بيستم فبروی سال 1919 با فير تفنگچه توسط مرد ناشناس به شکل اسرار آميز به قتل رسيده و راهی ملک عدم ميگردد.
قضيه و جريان قتل اميرحبيب الله هم يک مبحث جالب است که در آينده ها درين رابطه توضيخ بيشتر داده خواهد شد.
شهزراده امان الله ( 1919 ـ 1929 ) سومين پسر حبيب الله اعلام سلطنت می کند و از جمله کار های مهم که در شروع اقتدار خود نمود : تمام مشروطه خواهان اول بشمول داکتر عبدالغنی خان و بردارنش را از زندان های دوران پدر بعد از يازده سال رها نموده ، منزلت و احترام کرد و از آيشان خواست تا در معارف کشور مصدر خدمات بيشتر گردند.
چنانچه داکتر عبدالغنی خان وظايف مهم و پرارزش را در ادوار مختلف ايفا نمود : عضو برجسته مجلس قانون گذاری و مجلس مشاورت برای امان الله خان ، آمر دارالترجمه و تاليف ، آمر ساختمانی خدمات اجتماعی ، آمر سرطبيبان کابل . وی در گسترش معارف معاصر افغانستان نقش عمده و بارز داشت.
شهزاده امان الله با هيئات آلمانی که به اشتراک کاظم بيگ نماينده ترکيه به افغانستان آمده بود تا امير حبيب الله را برضد انگليس تحريک نمايند ، ملاقات ها کرده و سخنان آنها نيز در روحيه شهزاده جوان اثر گذاشته بود.
زمانيکه امان الله پس از مرگ پدر به اريکه قدرت تکيه زد در يک سخنرانی در محضر عام چنين اظهار داشت : « در حاليکه ملت بزرگ من تاج سلطنت را برسر من نهاده به آواز بلند اعلان می کنم که بدان شرايط تاج را به سرمی گذارم که شما به انديشه و افکار من همکاری کنيد. من دراين رابطه با شما صحبت کرده ام و مختصرا بازهم تکرار می کنم : «
اول : دولت افغانستان از نگاه داخلی و خارجی آزاد است.
دوم : شما بايد همدست شده و انتقام قتل پدرم را که پدر معنوی شما می باشد ، بگيريد. بناء من تاج شما را بدون اين شرايط نخواهم پذيرفت و به ياری خداوند چنان اصلاحات را که به حکومت و ملت مفيد باشد تجويز خواهم کرد تا همرديف قدرت های جهان گردد. »
باوجوديکه شاه جديد در جمله مشروطه خواهان بود ، طرفدار شاهی مشروطه و توسط مشروطه خواهان برمسند قدرت نشست ولی همين که قدرت را بدست گرفت مانند يک شاه مطلق العنان عمل نمود و حتی بعدها مشروطه خواهان را هم فراموش کرد..... در اين موضوع در آينده ها برايتان روشنی انداخته ، يک تذکر و يا تحليل مقنع ارايه خواهم کرد.
امير امان الله خان بتاريخ سوم مارچ 1919 مطابق 1298 ش به نايب السلطنه هند مکتوبی نوشت : « به اين طريق خواستم ، دوستم نايب السلطنه بريتانيای کبير در امپراطوری هند را از چگونگی جنايت الم انگير قتل غير قانونی پدرم اعليحضرت سراج الملت والدين پادشاه افغانستان شما را مطلع سازم. بعد از شهادت پدرم همه مردم در کابل و اهالی پايتخت مرا به جانشينی پدرم ، پادشاه افغانستان برگزيدند و سوگند وفاداری ياد کردند. برآن دوست ما پوشيده نماند که دولت مستقل و آزاد افغانستان آماده است درهرزمان و موقع بنابر ايجابات دوستی موافقت ها و معاهداتی را با دولت مقتدر انگلستان که در راه تجارت برای ما و شما مفيد باشد ، بنمايد.»
نايب السلطنه هند برپاسخ نامه شاه که بتاريخ 15 اپريل 1919 نوشته شده بود تاسف خود را در مورد قتل پدر شاه و بعضی مسايل ذکر کرده بود .... ولی در رابطه با استقلال و آزادی افغانستان طرفه رفته بود. شاه امان الله ازاين پاسخ نايب السلطنه برآشفته شده وبا جانب روسيه باب مکاتبه را باز کرد و مردم را عليه انگليس بخاطر آزادی و استقلال تحريک نمود.
مردم افغانستان درخواست شاه را با هيجان استقبال کردند و سوقيات جانب جنوب ، مشرقی و قندهار آغاز گرديد. انگليس ها بالاخره حاضر به قبول آزادی و استقلال افغانستان گرديدند.
خواسته های دولت کابل قرار ذيل بود :
1 ـ آزادی مطلق کشور در ساحه داخلی و خارجی.
2 ـ قلمرو قبايل بايد تحت اثر افغانستان باشد.
3 ـ بريتانيا بايد از لحاظ نظامی افغانستان را تقويه کند.
4 ـ تاديه اعانه باقيمانده زمان امير حبيب الله خان.
5 ـ عفو عمومی افريدی ها که درجنگ استقلال افغانستان را کمک نموده بودند.
اما انگليس ها جز استقلال افغانستان متباقی را قبول نکردند. جانب افغانی نيز خواسته های انگليس ها را در باره اخراج هندی های شورشی و آزادی خواهان که در کابل بودند ، رد نمود.
امان الله خان نه تنها اخراج هندی های شورشی و آزادی خواهان آنکشور را رد نمود ، بلکه از جمله آنان استاد و معلم خويش داکتر عبدالغنی خان را که از رهبران جنبش مشروطيت اول بود بحيث عضو هيئات مذاکرات صلح و استقلال وطن به راولپندی فرستاد.
انگليس ها وی را يکی از مخالفين سرسخت ، مزاحم اهداف ومرام های خود می دانستند چنانچه اين عملکرد امان الله خان بذات خود ماهيت يک جنگ روانی و ديپلوماسی را دارا بوده و در ضمن دين وممنونيت که از استاد خويش داشت ، را هم ادا ميکرد.
افغانها خواهش انگليس که با روسيه شوروی تماس نداشته باشد را نيز رد کردند.
ازکار های قابل ذکر و بزرگ شاه امان الله استقلال افغانستان ، گسترش معارف در سرتاسر کشور ، ازميان برداشتن تبعيض های قومی و دينی ، لغو بردگی ، آوردن قانون اساسی و قوانين ديگر بنام « نظام نامه » می باشد. در زمان امان الله خان هفتاد و هفت نظام نامه تنفيذ گرديد که از زمان احمد خان ابدالی تا روی کار آمدن آمان الله خان چنين عمل انجام نيافته بود. و اين نشان ميدهد که موصوف به قانون و نظم اجتماعی بسيار ارج می گذاشت. يکی از قوانين امان الله خان اين بود که وی امر داد تا فرزندان اهل هنود مانند اطفال مسلمانان در مکاتب تدريس دينی خود را داشته باشند. برخلاف اين عمل انسانی امان الله خان ، نعيم خان ، داود خان 20 سال بعد تر فرزندان اهل هنود را حتی ازمکاتب اخراج نمودند و تبعيض قومی را جزء سياست رسمی خود قرار دادند.
انگليس ها چون از امان الله خان دل خوش نداشتند و در هراس بودند که مبادا مردم هند در مقابل آنها بشورآيند ، طی يک توطئه پلان شده وی را از ميان برداشتند.
که اول به تحريک بعضی ملاها ، مرد مسلمان بی سواد گمنام ولی شجاع وساده لوح را به قدرت رسانيدند، اين شخص حبيب الله کلکانی نام داشت. روی کار آمدن حبيب الله کلکانی يک مانور و دسيسه بود ، چون جنرال محمد نادر را نسبت قرابت فاميلی نمی توانستند به قدرت بنشانند چون در بين قوم محمد زايی کشمکش بوجود می آمد.
فقط بعد از چند ماه سلطنت حبيب الله کلکانی ، انگليس ها توانستند کانديد اصلی خود ، محمد نادر خان را بتاريخ 16 اکتوبر 1929 به اريکه قدرت بنشانند.
هنگاميکه نادرخان قدرت را بدست گرفت ، به حکم و دستور انگليس تمام مشروطه خواهان و شخصيت های آزادی خواه و ملی را کشت و خاطر خود و انگليس را از طرف آنها جمع ساخت. تازمانيکه خودش در سال 1933 توسط عبدالخالق که از جوانان دست پرورده يکی از امانيست ها به نام غلام نبی خان چرخی بود ، با فير تفنگچه کشته شد.
تاريخ بر حال و آيندگان خودش درس عبرت است. نيک پنداشت ، نيک گفت و نيک عمل بايد کرد. اينست فشرده فلسفه يک آئين. انسانها به ( اميد ) ادامه حيات می دهند و زندگی می نمايند. ياس و نااميدی چون گل است که خوشبويی و عطر خود از دست داده باشد و يا پلی است که پايه ندارد. آينده ها را بايد تاريک و مبهم نه پنداشت و برای فردای روشن وپر از سعادت کشور وبرای پياده نمودن ديموکراسی و حاکميت قانون ، تلاش ، سعی و عمل نيک کرد و صادق بود.
برابری ، برتری و مقام ما جز در دانش و علم باشد و بس . آنچه که دين و آيين می گويد.
در خاتمه يگانه خواهشی که از حق شناسان وطن دارم اينست که در روز های تجليل استقلال کشور ياد اين نياکان نيک و پدران بزرگ را که در راه استقلال وطن و مبارزه بر ضد استبداد جان های عزيز خود را فدا و نثار ملت نمودند ، گرامی دارند.. برای خشنودی ارواح پاک اين شهيدان راه آزادی از کارنامه ها و خدمات شان تذکر بعمل آيد.
برای معلومات بيشتر در مورد مبارزات داکتر عبدالغنی خان