يادی ازدگر جنرال پيلوت محمد مصطفی
محمد مصطفی پيلوت متولد ولسوالی محمد آغه لوگر بود. تحصيلات ابتدايی را در آنجا سپری کرده بعد شامل مکتب حربی گرديد و بعد از ختم تحصيل از مکتب حربی جهت تحصيلات عالی به شوری فرستاده شد و در رشته پيلوتی تحصيلاتش را بعد از 4 سال به پايان رسانيد و عازم وطن شد و در بزرگترين ميدان هوايی نظامی افغانستان يعنی بگرام شروع به وظيفه نمود و در طيارات نوع سو ـ 22 پرواز می کرد و آهسته آهسته به يک پيلوت افسانوی تبديل گرديد که مشاورين روس در همان سال ها از استعداد وی تعجب ميکردند.
وی يگانه پيلوتی بود که در 24 ساعت 10 ـ 11 پرواز محاربوی را انجام ميداد. در هر نوع آب و هوا ، شب و روز آماده پرواز بود.
پيلوت نامبرده در ناکامی حمله مجاهدين برهبری پاکستان در سال 1369 به جلال آباد نقش قاطع و تعيين کننده داشت. وی از ميدان هوايی بگرام و مزارشريف روزانه تا ده پرواز محاربوی را انجام ميداد. بالاخره وی در اين جنگ مورد اصابت راکت دافع هوا پاکستانی ها قرار ميگيرد ، طياره اش سقوط ميکند ولی وی توانست توسط پراشوت خود را نجات دهد ولی از ناحيه کمر و پا ضربه شديدی را متحمل می شود. پس از آن از طرف دولت برايش رتبه جنرالی و لقب قهرمان ملی افغانستان که عاليترين لقب بود داده شد و مقام قوماندانی غند طيارات سو ـ 22 نيز بوی سپرده شد.
جنرال مصطفی در ناکامی کودتای شهنواز تنی نيز نقش بسيار مهم داشت که با انجام پرواز های پی در پی که خود شاهد آن بودم ، ميدان هوايی بگرام را فلج ساخت و پيلوتان طرفدار تنی نتوانستند پرواز نمايند. شهنواز تنی و همراهانش که در محل قومانده بگرام در محل کار اينجانب بودند ، با هم مشوره نمودند و بصورت فوری توسط يک طياره نوع« 12 ـ ای ان » که از قبلا آماده شده بود بطرف پاکستان فرار کردند. دولت برايش برای بار دوم لقب قهرمان ملی افغانستان را اعطا کرد و بحيث معاون قوماندان عمومی قوای هوايی و مدافعه هوايی مقرر گرديد. وی با داکتر نجيب روابط نزديکی پيدا کرد.
محمدمصطفی پيلوت زمانيکه مجاهدين بگرام را تصرف کردند در بگرام بود و فرار نکرد و گمان ميرود که بشکلی با مسعود ارتباط پيدا کرده بود. درهنگام حرکت مسعود بسمت کابل ، پيلوت مذکور قطار مسعود و همراهانش را به کابل از هوا همرايی کرد.
وی مدت زيادی در بگرام تحت محافظت افراد مسلح شورای نظار بسر برد. در ميدان هوايی بگرام افراد مسلح مربوط به باند سياف نيز جابجا شده بودند که وظيفه ترور نظاميان باسابقه را داشتند و در صدد بودند تا وسايط بگرام را تخريب نمايند. آنها در يک روز در سال 1372 در حاليکه جنگ شديد با گلبدين در جبهه تگاب ادامه داشت ، پنج فروند طياره سو ـ 22 را به آتش کشيدند که ضربهً مهلکی بر قدرت دفاعی دولت زدند. بنابران محمد مصطفی به هدايت مسعود به مزارشريف فرستاده شد و از آنجا نيز به نفع دولت ربانی پرواز های محاربوی انجام ميداد.
در سال 1372 که مناسبات دولت وقت با جنرال دوستم خراب شد و دوستم ائتلافی را عليه دولت تشکيل داد ، مصطفی نيز با آنها پيوست و بحيث قوماندان عمومی قوای هوايی و مدافعه هوايی جنبش مقرر گرديد. اکنون وی عليه دوست قبلی اش ( مسعود ) روزانه چندين پرواز محاربوی را از مزار شريف و شبرغان در ساحات شمالی ـ پروان ـ بگرام و کابل انجام ميداد. اين بار جنگ مانند قوای دو مملکت بود ، زيرا قوای هر دو جانب از سلاح های پيشرفته استفاده می کردند. هر دو طرف دارای طيارات جت شکاری ، انواع طيارات بمب افگن پيشرفته ، طيارات ترانسپورتی و ميدانهای بزرگ و مجهز هوايی بودند.
در ماه جدی سال 1372 زمانيکه وی از بمباردمان کابل برگشته بود ، طياره وی در صفحه رادار بگرام ديده شد. دراين هنگام سوق اداره طيارت شکاری بگرام بدست دگروال آقا محمد بود. وی دستور داد تا يک طياره شکاری به پيلوتی جنرال محمد شعيب لوگری به پرواز در آيد. در اثر کمک و رهنمايی ها از مرکز قومانده ، توسط جنرال محمد شعيب يک راکت رهبری شده بالای طياره جنرال مصطفی فير گرديد که در نتيجه طياره پيلوت نامدار و افسانوی کشور در مسافه 100 کيلومتری کابل بين غوربند و سالنگ سقوط داده شد. اين حادثه باعث خشم و انزجار دوستم و مايه خوشحالی طرف مقابل شد
***********************
اينک در اين ارتباط بخشی ازنوشتهً کاوه آهنگر را خدمت خوانندگان محترم تقديم ميدارم
مصطفی پیلوت، یکی از این افسران بود، که
عملیات هوایی او، ویرا نزد مجاهدین شناسانده بوداو به د
فتر قوماندان جدید وارد وبه
رسم عسکری ادای احترام وخودش را معرفی کرد. فرماندهء جدید
دستش را فشرده وبرایش
گفت: " قوماندان صاحب بفرمایید!" خود مصروف اموردفترو انتقال
هدایات آمرش به
مادونان ومنسوبان خویش گردید. لحظاتی بدین سان گذشت، زنگ تلفون به
صدادرآمد،
قوماندان گوشی را بر داشت و با اشاره به مصطفی گفت:" قوماندان
صاحب به
شماست".
مصطفی به صحبت آغاز کرد :" همین حالا روبروی قوماندان جدید نشسته
ام،
آدم خوش برخورداست، کدام خطری فکر می کنم متوجه ما نیست ".
قوماندان جدید متوجه
صحبت مصطفی شده پرسید:" قوماندان صاحب کیست؟ "
مصطفی جواب داد: " خانمم است
تشویش داره
".
قوماندان جدید: " از طرف مه به همشیره اطمینان بده، هیچگونه خطری
از طرف ما متوجه شما نیست، آمر صاحب هدایت داده با
پرسونل برخورد توأم با احترام
صورت گیرد و از گذشته ذکری نشود ". مصطفی سخنان
قوماندان جدید را به خانمش تکرار و
گوشی را گذاشت. لحظاتی بعد مصطفی به منزل خود، در
فامیلی های افسران هوایی که در
کنار میدان بگرام موقعیت داشت رفت و روزانه ساعاتی چند
به دفتر قوماندان جدید آمده
و باز می گشت.
او قهرمان دو مرحله ئی!! دورهء حاکمیت حزب دیموکراتیک خلق بود که
در یک عملیات هوایی با سقوط هوا پیمای جنگی اش کمرش
شکسته بود، اما این شکستگی در
کمرش مانع اجرای وظیفه اش نشده و در سخت ترین عملیات
هوایی به نفع رژیم اشتراک
میکرد، لقب دوم قهرمانی را بعد از آن بدست آورد. او صد
ها بار پنجشیر را بمباردمان
کرده بود، شاید بر قلب هر عضوی از افراد قطعهء تحت امر
فرمانده بسم اله، داغ مرگ
عضوی از خانواده یا عزیزان او را، نهاده بود، بدین-
ترتیب هراس او بی موجب نبود،
اما آمر صاحب، چنان هدایت داده بود و هیچیک از افرادش
از امر او سر پیچی نمی کرد.
روزی مسعود غرض ملاقات با پرسونل میدان هوایی بگرام،به آنجا رفت.
بسم اله،
پیلوت و قهرمان دو مرحله ئی!! رژیم ساقط شده را به او معرفی کرد،
مسعود روی او را
بوسید و از احوالش جویا شد: " قوماندان صاحب مشکل ندارید؟ "
مصطفی: " قطعا آمر
صاحب! " مسعود: " موتر تان است یا برده اند؟
مصطفی با خنده: " آمر صاحب! برده
اند."
مسعود رو به بسم اله کرده و گفت: " به قوماندان صاحب یک عراده
موتر بخرید
که آرام و مطمئن به وظیفه بیاید و برود!
"
مسعود در هیچیک از عملیات هوایی جنگ
های اطراف کابل به او وظیفه نسپرد، اما عزتش میکرد و از
افراد خود میخواست به او
احترام گذارند و اجازه نمیداد در حضور او از گذشته ها،
یادی کنند. میدان هوایی
بگرام با موجودیت گروپ های متعدد جهادی در اطراف آن موقیعت خطر
ناکی داشت، چون عدهء
از این گروه ها با عملیات هوایی دولت بر مواضع گلبدین، همنوا
نبودند و میدان هوایی
بگرام را همواره زیر حملات راکتی خود از استقامت قره باغ قرار
میدادند. مسعود از
تخریب امکانات و جنگنده های مستقر در بگرام مشوش بوده بنا" تصمیم
اتخاذ کرد که تا
بهبود وضعیت امنیتی اطراف بگرام تعدادی از جنگنده های مستقر در
بگرام، به میدان
هوایی مزار شریف، زیر کنترول جنرال دوستم که در آنوقت متحد او
خوانده میشد، انتقال
گردد. تا هم از تخریب آن جلوگیری گردد وهم در صورت ضرورت در
عملیات های اطراف کابل
از آنها استفاده به عمل اید. لذا هشت فروند جنگنده نظامی با پیلوت
های آن به مزار
شریف منتقل گردید. یکی ازاین طیارات را مصطفی پرواز داده وبه این
ترتیب او به مزار
شریف نزد جنرال دوستم رفت. خانواده های این پیلوت ها بعدا" منتقل
گردیدند.
در یک روز سرد زمستان،
قهرمان دو مرحله یی بعداز پرتاب بم بالای کابل
به صوب
پایگایش در حال پرواز بود. اما:پیلوت قوای هوایی بگرام که
در کمینش نشسته
بود،در باز گشت از عملیات، بعد ازظاهر شدن هدف در صفحه رادارش،
فورا خط پرواز را طی
وبا جنگنده شکاری تحت هدایتش به فضا پرواز کرد. در این لحظات
قهرمان از فراز
میدان بگرام گذشته بود، پیلوت قوای هوایی بگرام او را تعقیب می
کرد.
مصطفی با
ظاهر شدن دشمن در حال تعقیب، موقعیت خطرناک خودرا احساس کرده بود
و چون ماهی در
آسمان نیلگون ازپهلو به پهلو دیگر غوطه می خورد، اما حریف نیز از
تعقیب او دست نمی
کشید. پیلوت با نزدیک شدن به طیارهء دشمن ودقیق کردن نشانه، راکت
هوا به هوای
نصب شده در بال طیاره را رها کرد. راکت به هدف اصابت کرد. طیاره
آتش گرفت و سقوط
کرد. جنگندهء شکاری دو باره
به پایگاه خود بر گشت.
دگروال شير آقا
دنمارک
سابق افسر قوای هوايی در محل قومانده ميدان هوايی بگرام