برگرفته شده ازسايت صدای مردم
از کتاب کارستان شیخ سیاسی
حکایت اول
بروایت
خاک عبدالصمد صارم
آورده اند دبیری بود فرهیخته واز جور طالبان گریخته. "رهنورد"
جاده های صعب بود و "زریافته" ی اقلیم ادب. به شهر پاریس سکنی گزیده و گریبان
شکیب
در فراق وطن تا بدامن دریده.
شعر:
وطن ای نکو نامت افغانستان
هوایت خوش و
منظرت دلستان
روان بخش دلهاست بوم و برت
سرالفت ما و خاک درت
سالی چند
گذشت و گشایشی در کار وطن حاصل شد و سکه ی امارت امیرالمومنین باطل. دبیر خانه
و
کاشانه گذاشت و به خدمت دولت سرکاری شتافت. مدتی
محشور بزرگان بود و ساکن خانه خویش
به مکرویان.
قضا را روزی مسرورش دیدم. سبب پرسیدم. گفت:
به عزم توبه سحر گفتم
استخاره کنم
ندا رسید: چاره ات به "استشاره" کنم
دانستم کارش بالاگرفته.
فردایش با دسته گلی بدیدارش شتافتم و در مقام "مستشار ارشد" وزارت فرهنگش
یافتم.
قطعه:
من چه گویم وصف میز آن جناب
هم شکوه اوستاد مستطاب
هشت
متره میز و اندر روی آن
عکس کرزی در کنار یک کتاب!
روزگاری شد. شنیدم در
کار ترتیل سرود ملی مشغول است و با حبیب الله خان رفیع و زلمی خان هیواد مل
محشور.
شعرنو:
"چه
ها که نوشتند"
و چه ها که نکردند!
چون از این مهم
سرخرو برآمد، عمر منصبش نیز بسر آمد. چوکی مستشاریت به شهراده میرویس رسیده بود
و
دبیر ما لاجرم شوکران استعفا سرکشیده، که بزرگان گفته اند دو چیز با دو چیز
باید
کرد: " ریاست به توقیع و استعفا به موقع"!
ارسالی محمد زمان مزمل
تر سو چی دا زمکه د کرزی
خان وی
تر سو چی دا جهان د جورج بوش خان وی
تر سو چی داجهان بی سراو به
سامان وی
تر سو چی پاتی یو، دوه پاسپورتان وی
تل به دا اوغانستان وی
تل به دا اوغانستان وی
هزاره که بلوچان یی
پشه یان نورستانیان یی
ازبکان که ترکمنان یی
که ایماق یا تا جکان یی
که دا قوم یی غلامان
یی
د ملت بابا بچیان یی
دامو ده شعار د وروروالی
دا مو ده معنا د
آزادی
دا مو ده معنی د سوکالی
دا دی عدالت او ترقی
دا مو غز دی
بختور
دا مو غز دی با خبر
دا مو غز دی با خبر
ارسالی اسماعيل الکوزی
څو چی دا ځمکه د زلمی خان
دی
څوچی امريکی زمونژ پشيتيان دی
څو چی کابینه دطالب بچیان دی
څوچی یو
طالب په دی جهان دی
تل به دا " نیو طالبان" دی
تل به دا " نيو طالبان"
دی
هزاره که بلوچان يو
پشه يان، نورستانيان يو
ازبکان که ترکمنان
يو
پښتانه که تاجکان يو
ځکه چی ذوتابيعتان يو
دامريکی مزودران يو
د
مشرف پلويان يو
دی شعار مو امدادی
په گور کښی آزادی
عداوت او
تفرقی
ملی وحدت بق بقی
دا موغږ دی زور آور
وايو بوش زمونژ
رهبر
واي و بوش زمونژ رهبر
کابينهء قسم خور!
نوشته: نجیب دهزاد
اتفاقا" آن شب مثل همیشه نبود که برق مان نیاید؛ ولی خوب باز هم نیامد. تنها
وسيلهء ارتباط با دور و بر دنیا همین رادیو چینایی را داشتیم. خبر ها غالبا" از
کشتن و بستن در فلسطین و عراق حکایت میکرد. رادیو آشنا هم چیزی برای شنیدن
نداشت. صحبت آشنایان تلفونی تمام شده بود. تبصرهء صدای امریکا هم که به درد ما
نا امریکایی ها نمی خورد. جام جهان نمای بی بی سی همه اش در بارهء غنی سازی
یورانیم ایران حرف میزد. تمام فرکوانسی ها را گشتم تا ببینم شاید یک کانال دوست
و آشنای دیگری به دری حرف بزند که ما هم بفهمیم. چون شب های زمستان بیشتر از حد
معمول دراز هستند و آدم نمی تواند تا صبح روز بعد ده ها خواب وحشتناک دولتی و
غیر دولتی نبیند.
دستم روی امواج رادیو کهنه میچرخید و تصادفا" یک شبکهء جدید خبری را پیدا کردم
که درست مثل خیلی های ما تلفظ کلماتش دری را اذیت میکرد. اولین خبر از انتخابات
بی خطر عراق بود که به گفته "چیززاد" خود شان بدون حادثهء الهی دایر خواهد شد.
و خبر دوم در مورد حلف وفاداری کابینهء یکی از کشور های افریقایی بود که چندان
در شنیدنش بی میل نبودم. درست یک هفته پیش از این کابینهء خودمان هم معرفی
شدند. چون آن موقع در سفر بودم کلمه یی از سوگند بیست و شش هفت وزیر را نشنیدم.
بنابرین رادیو را بلندتر کردم و با دقت به حرف های که رییس جمهور آن کشور میگفت
و کابینه اش آنها را از عقب وی تکرار میکردند گوش گرفتم. شما را نمی دانم اما
برای من شنیدن این گونه سوگند ها بسیار لذت بخش و کیف ناک است، بخصوص که از
حنجرهء دو سه درجن سیاستمدار به تکرار خارج شود. راستی یک چیز را نشد واضح تر
بفهمم که آیا کابینه این کشور سیاه پوست مشارکتی بود یا ائتلافی. بهر صورت
قسمتی های از مراسم حلف وفاداری از رادیو بخش شد و منم با همان سواد وقت شاهی
رونویس اش کردم. رییس جمهور منتخب کشور متذکره قسم دادن اعضای کابینه اش را این
گونه آغاز کرد:
ما اعضای کابینهء دولت جمهوری ... بنام خدای بزرگ سوگند یاد می کنیم که:
ما اعضای کابینهء دولت جمهوری ... بنام خدای بزرگ سوگند یاد می کنیم که:
- از شرف دموکراسی، صلاحیت خارجی ها، آزادی انجوها، و افتخار چوکی های به ما
داده شده دفاع خواهیم کرد.
- از شرف دموکراسی، صلاحیت خارجی ها، آزادی انجوها و افتخار چوکی های به ما
داده شده تا پنج سال آتی دفاع خواهیم کرد.
- دست به خریدوفروش رياستهای وزارت و ساختن انجوهای شخصی نمی زنیم.
- دست به خریدوفروش رياستهای وزارت وساختن انجوهای شخصی نمی زنیم.
- در محلات فقیر نشین بلند منزل نمی سازیم.
- در محلات فقیر نشین بلند منزل نمی سازیم.
- بعضی از مستحقین را هم به بورس های خارجی می فرستیم.
- بعضی از مستحقین را هم به بورس های خارجی می فرستیم.
- از پول ناروای تریاک تفنگسالار تربیه نمی کنیم.
- از پول ناروای تریاک تفنگسالار تربیه نمی کنیم.
- ورقهای پاره شدهء تابعت دومی مان را در آخر وظیفه دوباره به هم نمیچسپانیم.
- ورقهای پاره شدهء تابعت دومی مان را در آخر وظیفه دوباره به هم نمیچسپانیم.
- بیرون از چوکات وزارت سیاستبازی را روا نمی دانیم.(ولو که رهبر حزب هم باشیم)
- بیرون از چوکات وزارت سیاستبازی را روا نمی دانیم.
- و دیگر وغیره های تهمت آلودی را که مردم میگویند انجام نمی دهیم.
- و دیگر وغیره های تهمت آلودی را که مردم میگویند انجام نمی دهیم.
- در آخر به راستی و صداقت سوگند میخوریم که
- در آخر به راستی و صداقت سوگند میخوریم که
- پنج سال بعد کاندید شدن در مقابل شما را گناه دموکراتی و شرعی میدانیم.
- پنج سال بعد کاندید شدن در مقابل شما را گناه دموکراتی و شرعی ميدانيم.
ساعت پنج صبح با رويا های عجیب و غریبی از خواب بيدار شدم. برق نيامده بود ولی
راديو هنوز هم حلف وفاداری کابينهء همان کشوری را که سر شب برايتان نوشتم،
تکرار ميکرد! و میگفت:
ما اعضای کابینهء جمهوری ... ( البته بخاطر گپ خراب مردم که نگویند از کابینه
تجارتخانه ساخته اند) با چای الکوزی قسم میخوریم که در شورای عالی وزرا حتی
وزیر تجارت را خبر نمی کنیم!
ذکر اعلان کابینه و پایان کار مارشال!
نوشته: ابوالقلق بیرقی
چون نایب السلطنه از کار حریفان انتخاباتی فراغ یافت و طوایف سیاسیه متخاصمه را
به مساعدت و معاونت جهانپناه، گوشمالی نیکو داد. خلوت کرد با حلال زاده گان و
بزرگ تباران و ذوتابیتعتان، حمدی جمیل گفت جهانپناه را و اعتمادالسلطنه را و
آنگاه روی به ایشان کرد و گفت: اکنون برخورید از خوان دولت که شما را ارزانی شد
و برخویش شوید و صفوف استوارنگه دارید و وحدت ملی را بپاسید! که همه خصمان را
سخت مالیدیم.
خاصان که از فرحت فیروزی باد ها در بروت ها داشتند، غریو برداشتند: ای سرور
قبیله مبارکه ما! بشارت باد این پیروزی! اما حزم و احتیاط نگه باید داشت که
موتلفین نیز مناصب خواهند و دایرات طلبند و نشاید که حشمت خودی ها شکنی و کار
بر ناکسان استوار داری!
نایب السلطنه برسم جهانداری تبسمی کردو فرمود:
ای بیخبران مگر من نبودم نخست جهانداری که لقب شوالیه از اقران ستاندم؟
ازین سخن حلال زادگان دریافتند که نایب السلطنه فنون جهانداری و چالاکی و حمیت
ملی خوب آموخته است.
القصه کابینه به شهرین متوالیین کتمان کردند و موتلفین سیاسیه از مداحان و
کاهنان و هفته نامه داران و چربک نویسان و سران و سرهنگان و پهلوانان و
خوابگزاران و بی خاصیتان و بی خصیتان و ... چشم بر کرسی داشتند چون خدمت ها
کرده بودند نایب السلطنه را و هریک سهم خویش خواستند و نایب السلطنه نیز به حکم
یک مویز و چهل قلندر جمله را پشت شاه توت سیاه فرستاده بود. وی رموزات کار نیکو
دانستی، وثیقت محکم کرد و دایرات کلیدی بر حلال زادگان و برزگ تباران بخشید،
سرهنگ نامدار وردگ را دایره لشکری بخشید و شوهر خواهر او را دایره امورات
کشوری، سهمی برتر داد مشر بزرگ تباران را و دایره محسابات او را بخشید تا عدالت
معیشتی نیز بر قرار دارد و زوجت او را هلالی از زر احمر داد.
و نیز قاضی القضات از کسان خویش گماشت و بازرگانی بر بازرگان نکو نام داد و
بدینسان هریک نیک بنواخت و الحق برسم "پدریان" کمال معدلت استوار داشت.
و سهمی داد نیکو مرمیران را و مخدومان را و پیران را وسادات و مشایخ کبار را از
فرهنگ و مخدوم و رهین و معصوم و عاصی و مطیع، اینان بی آزاران بودند و ارکان
دین نیز محکم داشتندی.
و اما مارشال را سهم بیشتر داد و فرمان راند که هفتاد هزار ستاره از آسمان
بنامش کنند و بر برج عاجش نشاندند بر هودج نازش لماندند و الحق که مستحق چنان
مقام رفیع و منیعی بود.
و علی الصباح موتلفین و خوابگزاران و هفته نامه داران و چربک نویسان و سرهنگان
قمار را باخته دیدند و حریف را نشناخته، هریک به کنجی خزیدند و حرمان ها خوردند
و انگشت حیرت به دهن ها فروکردند، دیگر نه روی قبیله خویش داشتند و نه تاب زور
نایب السلطنه! و بدینسان همه امور به تدبیر آراسته شد و لیل شنبه من ماه جدی
سنه هزار و سه صد و هشتاد و سه الخورشیدی، اعظم مخبران ام الاستعمار ، دکتور
ظاهر طنین سخن های لطیف راند و ترحیب عظیم گفت و تحلیل جامع خواند و ساعتی بعد
جمال الدین الموسوی فهرست کابینه از حنجره بی بی سکینه برخواند و غریو شادی
برفلک برشد و "منورالفکران" هرکجا چون عبدالله شادان، سخت شادمان شدند و باز
دست کوبان و پای افشان جشن ها آراستند و "ویلکم" ها گفتند و "کانگروچولیشن" ها
سرودند و "ویل دن" ها نثار کردند.
گویند کوتوال بزرگ (مشرف) به شنیدن این خبر از سرشوق فریاد زد: " کرزي بهايي!
ويري گود جاب!" ...
ذکر محمد يونس قانوني!
از تذکرة الروسأ
سیاست پوه سیل بین دهستانی
آن رهبر خوش پوش گروه اپوزيسيون، آن صاحب کراوات و عينک و عصاهاي گوناگون، آن
باني تفکر نوين سياسي، آن خبره رموز و کنوز دپلوماسي، آن کانديداي مغلوب معرکه
رياست، آن بلبل هزاردستان باغستان سياست، رهبر خردمند اپوزيسيون کنوني، سیدنا
محمد يونس قانوني، افصح الکانديدا بود و در رموز مذاکره و اصول مفاهمه استاد.
وي را اقدم الوزرأ نيز گفتندي، بدانجهت که درچند دور سياست وزير بود و هربار هم
از عهده کار چنان سرخرو برآمدي که حبيب الله رفيع در کار ترتيل و ترتيب شعر
سرود ملي از وراي امواج راديو آزادي.
همو راست تيوري تفکر نوين سياسي که از غموضات فلسفي عصر بود. نقلست که اين
تيوري را بر اعظم تيوريسن هاي فرنگ، قصيص اعظم سامويل هانتينگتون برخواندند. وي
درحال انگشت حيرت به دندان گزيد و گفت: "بشارت باد دنيا را ارسطوي افغاني"!
گويند روزي مريدان پرسيدند: بازگو اين تفکر نوين سياسي را!
گفت: آنست که در شهر بن قرباني دهي!
گفتند: بيشتر!
گفت: باز زیر خیمه لويه جرگه قرباني دهي!
گفتند: بيشتر!
گفت: باز در انتخابات قرباني دهي!
گفتند: بيشتر!
گفت: باز فزون تر قرباني دهي و اپوزيسيون دولتي شوي تا چيني نازک وحدت ملي درز
نکند!
گفتند: بيشتر!
گفت: اگر آن نشد باز جام "شوکران در ساتگين اصلاح طلبی" نوشي و بر فراز غندي
خير نشيني!
کرامات آن بزرگ چندان بودکه لاتعد و لاتحصي. در روايت آمده بارها جام هاي زهر
هلاهل سياسي لاجرعه سر کشيد و باز مست و شنگول به ميدان سياست اندر شد.
قطعه:
از کرامات شيخ ما اين است
زهر را خورد و گفت: شيرين است
آنچه بر اسپ مي نهند زين است
آنکه جايم نشست، "قرقين" است
آن بزرگ نرم خوي، نيکو روي و خجسته خصال بود. سخن به ملايمت چنان راندي که بشکه
هاي نفت در حلق تشنه يونوکال، کارها را به طريقه ممدوحه کميسيوني چنان سامان
دادي که آب از آب تکان نخوردي و بقيه احوال نيز خود برخوان به همين منوال.
و همو بود که بعد تشکيل کابينه با جبين گشاده گفت: "سخت خجسته آمد اين کابينه
ولي اگر از فلان ناحيت دو کس نبودي چه بهتر بود".
تيزفهمان نزديک خوان و دور انديش نيکو دانند که اين سخن همچون در ثمين را رايحه
دلاويز اصلاح طلبي چنين خوشگوار کرده و نيز باب تند خويي برمعترضان نايب سلطان
بسته دارد.
اوصاف آن بزرگ بسیار است، و ما به همین مجمل قناعت کنیم.
ذکر مرحله نوين و تکاملي انقلاب ظفر نمون ثور!
از تاريخ بيرقي
نوشته: ابوالقلق بيرقي
چون شاگرد وفادار از مهم آموزگار کبير و متکاي مبهم صغير فارغ شد، بشکرانه اين
فيروزي شايگان، توغ هاي سرخ افراختند و سرود ها خواندند و دست افشانيها ها و پا
کوبيهاي فراوان کردند و هوراهاي بسيار از راه حجره آزاد کردند و جیغ های
انقلابی کشیدندوهزار هزار کاتب و سرکاتب و دبير و سر دبير و حکيم و شاعر و طبيب
ومهندس و اصحاب رسايل و فضايل و اهل کوچه و پسکوچه را غل و زنجير بستند و
جمعيتي را تيغ براندند و جمع ديگر را تفريق ها و تضريب ها کردند و سياست ها
راندند. درشتي ها چندان کردند که دشوار شرح توان کرد.
عوام الناس افغان را محنتي عظيم افتاد و عقار و ضياع گذاشتند و به بلاد ديگر
شدند. بدان زمان اينان دو طايفه بودند اولي را "خلق" گفتندي و آن آموزگار کبير
و شاگرد وفادار و دويمي را "پرچم" که قبل بران رييسان اين دسته را به "سفارات
کبارات" به بلاد محروسه وموتلفه ملک روس فرستاده و تني چند را در حساب پس انداز
بانک "دارالانقلاب" امانت نگهداشتند.
القصه چون ايشان را باد (مقدمتاً و تنها) در سرها افتيد و آفت دولت بدماغ، بر
خودها نيز عنف ها و تشديد ها کردند، زندان ها وسياهچال از رفقاي سرخ پوش و
سپيدچال انباشته شد روايت است که بر يکديگر نیز تعدي ها راندند، اجحاف ها کردند
و مبلغي شکنجه غير اخلاقي نيز روا داشتند.
و از آنسوي اميران و امير واره گان و سرهنگ زاده گان پرچم هورا گويان بدربار
قيصر روس بداد خواهی شدند و زينهار خواستند و حرمان ها رفت و تعريض ها گفتند مر
امپرياليزم جهانخوار و ارتجاع منطقه را تا صفرا به دماغ رهبر پرولتارياي جهان
حادث شد و با غيظ انقلابي فرياد زد: " تواريش امين ذبح انقلابي شود!"
و چنين بود که فصل نابودي شاگرد وفادار آغازيدن گرفت.
رفقاي پرچم سرود آرکستر انترناسيونال برلب با خيل لشکر جراره روس به بلاد تابعه
بخارا شدند و شبانه جمعي را با طايرات جويه به قصرشاگرد وفادار فرستادند و رفيق
انقلابي را با سموم شديده اندر اطعمه و اشربه لذيذه اعدام انقلابي فرمودند.
و لیل سته الجدی من سنه هزار و سی صد و پنجاه و هشت الخورشیدی طايرات ثقيله
وجهازات جویه ملک روس بر کابل وبلخ و هرات پرواز ها کردند و علي الصباح رفقا
سوار بر دبابات ناريه هورا گويان بر مسند امارت نشستند.
مردمان را باور نمي شد، بهر کوي و برزن سپاه کبود چشم و زردگيسوي بيگانه بود و
قشون آراسته اصحاب پرچم با طايفه از خلق بهم آميختند و مرحله نوين و تکاملي
ساختند و از طنز بق بقي روزگار آنکه فرداي آنروز همان شکنجه گر غير اخلاقي با
همان قرباني معلوم الحال خويش به شوراي انقلابي صبوحي زدند و بازهم در عالم
خيال بر مصداق ضرب المثل فوق الذکر "همجنس با همجنس" پروازها کردند. اما مردمان
افغان چون وطن از دست شده بديدند، بقيام شدند و صغير و کبير به فريضه صالحه
جهاد برخاستند و بعد هشت سال افواج روس هورا گويان از راه ترمذ بگریختند
وانقلاب برگشت ناپذير از میان راه برگشت . اميرواره گان طايفه هاي خلق و پرچم
جمعي به ديار فرنگ شدند و از برکت امپرياليزم جهانخوار مدد معاشي يافتند. از آن
ميانه جمعي امير المومنين را خدمت ها کردند، برخي به عرفانيات سهرابيه سپهريه
پناه بردند و بعضي در گوشه هاي امن وبلاگيه و وبسايتيه بنام هاي نيمه اصلي و
نيمه مستعار سنگر گرفتند و طايفه اي هم اکنون بر طريقه مرضيه ديموقراطيه شده
اند و احزاب مدنيه امثال "دسولی غورزنگ" ساخته اند تا الطاف جهانپناه شامل حال
شان گرددو باز برگرده خلق سوار شوند.
این فصل را من که ابوالقلق بیرقی ام به ایجاز نوشتم بهر عبرت کسان، ورنه اندرین
باب سخن ها فراوان است .
تمت بالخير و العاقبت امور جاريه بالکل بخير
ذکر تشکیل کابینه!
از تاریخ بیرقی
نوشته: ابوالقلق بیرقی
چون نایب السلطنه" حامد الدین کرزی" به مدد اعتماد السلطنه" خلیلزاد"، به نایب
السلطنگی بلاد تابعه خراسان "انتصخاب" شد، جهانپناه، سلطان ِ اعظم بلاد
ماورالبحر، "جورج الصغیر" اعتماد السلطنه را که ازداهیان امور استراتیژیک
بدرگاهش بود، بخویش خواند وخلوت کرد و سخن ها راند که ما را به بلاد بین
النهرین کار فرو مانده است و نشاید که بلاد تابعه خراسان را فتنه ای از آن دست
افتد! و گفته آمد که خصمان را نیز به پاره ای از" دایرات دار الامارت" دل خوش
باید داشت.
پس اعتماد السلطنه طوایف سیاسیه را بخویش خواند و باب دیالوگات با حواریون ِ
کوتوال اعظم "مشرف" نیز باز نگه داشت و شیخ متوکل را لقب" شیخ معتدل" داد تا
حواریون امیرالمومنین ماضی را هم، راضی به مشارکت در" جامعه المدنیه" سازد!
و اما طوایف سیاسیه آن زمان را چنین تصنیف و تعریف داشت:
طایفه اولی خودی ها بودند که شامل نایب السلطنه و اخوانش و نیز جمعی دیگر از
معتمدان الغربیه و صاحبان موسسات الانجوییه مثل دکتوراشرف و اخوان و اعوانش و
اصحاب گرایشات القومیه الشدیده مثل دکتور احدی والمهندس اتمر.
وازاحفاد و اولاد ابوملت سلطان ماضی که دانایان و عالمان علم النفس از آن
دودمان مبارکه فقط یک عقل سلیم یافتند و آن مصطفی ظاهر بود و بس.
و امیر ماضی برهان الدین ربانی و شیخوخناالسیاف والمحسنی و المجددی و الگیلانی
از سران سبعه الجهادیه بودند، اینها از "کمپ"! نایب السلطنه بودندی و نیز کسان
دیگرهم سهمی خواستندی از" مشارکت ملی" و آنها ازطوایف تاجیکه و ازبکیه و
هزارستانی ها نیز که" مشران" خود داشتند .از اسماعیل ِ سیاست و قربانی کیاست
محمد یونس القانونی و سرهنگ عبدالرشید دوستم الگوزگانی و شیخ محمد محقق البلخی
که چالش! های سختی دادند نایب السلطنه را در انتخصابات هرچند نیکو دانستندی که
چنین چلنجی! با کسان جهانپناه کار صواب نبود چون رای خلقان نیزازآن جهانپناه
بود وبس.
چون لیست ها بدانگونه که گفتم "طنزیم"! شد هر طایفه کاندید ها دادند و دایره
های خواستند، و چشم کسان بیشتر بر" دایرات کلیدیه" اعم از دایره جنگ و دایره
امورات خارجه و دیوان محاسبات و دایره امور کشوری بود.
هم اکنون که کاتب، این سطور را مرقوم می دارد، در آنجا یعنی در اصل دارالسلطنه
قریب دایره رادیو تلویزون! بحث و حدیث ها روان است و کسان فزون خواهی ها کنند و
اعتماد السلطنه انکار.
جهانپناه را خاطر بغایت فارغ است که اعتمادالسلطنه کاردان است و کارها و" گیم
های پشت صحنه" را نیک داند. فرقه ای را سیاست کند که زور دارد و وجماعت دیگررا
به زرمغربی دلشاد نماید که او را این کیمیا نیز فراوان است. من که ابولقلق
بیرقی ام نیک می دانم که همین چند روز کار ها برصواب رود و هرکس حق خویش ستاند
و همه از بر دولت جهانپناه به نیکویی خورند.
حاشیه: اصطلاح "انتصخاب" را از شیخنا "خواجه بشیراحمد الانصاری" دامت عزه
الشریف وام گرفتم.
ایشان دبیرنکته دان اند واز تالیفات شان "الذهنیه القبیلویه" شهره خاص و عام
است.
در حال و هوای کابینه جدید و چانه زنی های پشت پرده!
شب چوکی گرفتن بود دیشب
و چشم خواب روشن بود دیشب
درون دلگشا آیینه بندان
حدیث دزد و خرمن بود دیشب!
گرفتن آن وزارت خیلی
سخت است
زمیراث امارت خیلی سخت است
شدم کاندید و جام زهر
خوردم!
اصولا کاردولت خیلی سخت است!
چرا ا ز"وی" گسستم از که پرسم؟!
و
اینگونه شکستم از که پرسم؟!
وزارت رفت و من درمانده خویش
نمی دانم که هستم از
که پرسم؟!
به هر نامی که شد پیوست، پژمرد
به دامان هوا زد دست،
پژمرد
جنابش با تمام سرخ بودن
به کاخ و وعده ای دل بست، پژمرد!
گهی از
نام های" واجدان" گفت
گهی یک حرف دیگر در میان گفت
چو برخوانند نامم را
برایش
"نه" کوتاه، ولی زیر زبان گفت!
چه شد آن شب که در دل خانه می
کرد
به سقف مهربانی لانه می کرد
سر شب داد ما را یک وزارت
ولی صبحش هزاران
بانه (بهانه) می کرد!
یاداشت: دوبیتی ها از کتاب "در کوچه های کوچک
پاییزی" داکتر سمیع حامد برداشته شده و چندک کاری ها هم از
متصدی صفحه لویه خنده است.
دو دوبیتی پلان نشده!
این دو دوبیتی صورت طنزیم! شده از دو دوبیتی شاعر ارجمند سمیع حامد است که از کتاب "درکوچه های کوچک پاییز" گرفته شده.
از قول کرزی:
به گوش "ان جی او" پر گفت و بگریخت
غلط فرمود و بی سٌر گفت و بگریخت
به وقت کار در پیکار اشرف!
چون میدان دادمش قٌر گفت و بگریخت!
از قول بشر دوست:
مرا کرده پریشان این وزارت
ندارد هیچ سامان این وزارت
بسان کودکی در دست انجو
شده برباد و یران این وزارت!
***************************************************************************
قلندر
نه من بيهوده گرد دالر و دينار ميگردم
شريک مافيا هستم پي کوکنار ميگردم
ز لطف بوش و بلير رسيدم بر مراد دل
که من از نشهء قدرت کنون خمار ميگردم
دريشی و کف و کالر فدای ملتم يکسر
کلاه بر سر چپن در بر قلندر وار ميگردم
شراب و خنده و ساقي چه شيرين است و سکه آور
همه را آزمون کردم پي نسوار ميگردم
ز کف رفت اعتماد ملت و مردم و من امروز
ز جمع دوستان رفتم و با اغيار ميگردم
نه شرم از ملت و ني خجلتي از يوناما دارم
من از بهر خريداری درين بازار ميگردم
به احسان عمر بينم بقاي قدرتم ز آنرو
ندارم چاره ديگر به حکمت ،يار ميگردم
به از دست دادن قدرت نميدانم چه خواهم کرد
به دور ارگ جمهوري بسر چلتار ميگردم
نه عدل و داد و انصاف است،امنيت چه مي پرسي
ز بازسازي فقط نام است و من سرشار ميگردم
*************************
مائيم که پنتاگون
و عضو سيائيم
در کشور تاريک
شما نور خدائيم
با کبکبه و
دبدبه و تانک
و مسلسل
در کابل و
بغداد رئيس الرؤسائيم
کرديم تجاوز
چو به مرزي چو به درزي
با دادن ارزي
ز مجازات رهائيم
ما در همه
احوال به نام پرزيدنت
با حفظ سمت،
اهل دل و مرد صفائيم
تا راه بيابيم
به دل هاي
جوانان
با پول وهم
پپسي کولا راهگشائيم!
فقر شما، دالر
ماگره گشاه است
ما
نيز درين
رابطه استاد سخائيم
اي جان مترجم
تو بکن ترجمه ما را
تا خلق بدانند
چه با مهر و
وفائيم
اي ملت افغان،
به گواهي مترجم
مائيم که از
راه کرم، پشت
شمائيم