لشکرکشي و حقوق بشر
سنگ شکن
در حاليکه طراحان حقوق بشر هنوز موفق نگشته اند معناي حقوق بشر را از مرز يک انجمن دفاع از حيوانات فرا تر برند ، نهاد هاي قدرتمند جهانی و سياستمداران بوق و کرناي دفاع از حقوق بشر را سر داده اند. وزير خارجه آلمان در کنفرانس سران اتحاديه اروپا در اواخر سال 2003 در ناپل ،مي گويد:" امنيت ما در قرن 21 تنها وابسته به جهاني شدن موفقيت آميز جابجائي آزاد کالاها و اجناس نيست بلکه بيشتر به جهاني شدن ارزشهاي بنياني حقوق بشر وابسته مي باشد". اروپا مسلح به تسليحات نظامي مي شود که با تهديدات مقابله نمايد. تا کنون يک چنين بعد گسترده اي از اشتراکات ابزاري ، برای توسعه، سياست های مالي و تجاري، حقوق بشر، پليس و ارتش و .... در جهت رفع بحرانها را هيچ مجري سياست های امنيتي ، بخود نديده است. نگراني اخلاقي براي همنوعان ، مدتهاست که تنها براي سرگرمي انسان هاي خير و ايده آليست تبديل شده است. ه حقوق بشر در جهان امروز به مسئله اي دو لبه تبديل گشته است. از سوئي حقوق بشر مدافع اهداف برابري خواهانه و از سوي ديگر جنبه امنيتي براي پيش برد نظم جهاني که تنها نابرابري و فقر را توليد مي نمايد ، پيدانموده است. بحثي را که جوامع شمال جهان حول اين حقوق مرتبا مطرح مي نمايند آيا بيان واقعي توسعه کنوني است؟ آيا اين بشردوستي مرتبا تکرار شده کوچکترين قصدي در جهت جلوگيري از زير پا گذاشتن حقوق انسانها در تمامي جهان را دارد؟ از آغاز جهاني شدن سرمايه، با وجود اينکه جهان به دهکده اي کوچک تبديل گشته ،اما هيچگاه چون امروز دچار اين چنين بحراني نبوده است. به موازات گسترش بازار جهاني تا دورترين نقاط جهان، بخش اعظم شهروندان کره خاکي قرباني اقتصاد فراگيرو پايمال شدن منافع اجتماعی گشته اند. به نظر ميرسد که براي ميليون ها انسان در اين اقتصاد جهاني شده چه به نام مصرف کننده و چه توليد کننده جائي وجود ندارد. اين انسانها براي اين سيستم چيزي اضافي اند. طبيعتا جائي که رفاه وجود داشته باشد، انسانها هم از حقوق انساني برخوردارند! نويسنده مکزيکي کارلوس فونتس ، درفاصله کمی بعد از بر داشتن ديوار برلين هشدارداده بود که آزادي در پرتو آزادي نئو ليبرالي که ادعاي اجراي وظايف اجتماعي را دارد، در حال پژمردگي است. از آن به بعد مجريان آزاد سازي، ديگر آزاد سازي انسانها را در نظر نداشته بلکه به آزاد سازي تجارت، رفت و آمد سرمايه و سرمايه گذاري انديشيدند. گستردگی اين ايده در سالهاي اخير بيان گر حقانيت اخطاري ست که کارلوس داده بود. در واقعيت هم اين خطر وجود دارد که حقوق بشر از تعهدات اجتماعيش بري گردد تا بدينوسيله بتواند از حقانيت رهبري سرمايه داري غربي هر چه بيشتر دفاع نمايد. آنچه که در اين ميان کاملا مشهود است اين است که: خواست پياده شدن و احترام گذاشتن به حقوق بشر درکشور هاي جنوب جهان از سوي کشور هاي شمال، هميشه بدنبال خود خواست توجه و پيوستن به بازار اقتصادي جهان را دنبال داشته است. مشخصا محافظه کاران نوين آمريکا همزمان اين حق آزاد سازي را که در واقع همان حق آزاد سازي بازار هاي بسته براي گسترش منافعشان است، آنقدر ماهرانه طرح ريزي نمودند که عاقبت به يک منطق در ظاهر اخلاقي عامه پسند تبديل گشت و در نتيجه آنان وقاهت را بجائي رساندند که جنگ را بعنوان يک وظيفه از جانب خدا به خورد مردم آمريکا و جهان دادند. در اين رابطه ديده ميشود که سخن از سرمايه گذاري بشردوستانه به ميان مي آيد. بطور مثال جنگ افغانستان بايد اتفاق می افتاد تا مردم اين کشور به حقوق خود برسند. در واقع آنها بمب ها را به سر مردم افغانستان نه بخاطر زير پا گذاشتن حقوق بشر از سوي طالبان بلکه تنها به خاطر خطري که رهبري و امنيت آنان را تهديد و زير سئوال مي برد سرازير نمودند. توجيه حقوق بشر بهانه اي براي به اجرا گذاشتن جنگي خانمان سوز و فريب افکار عمومي جهان و آمريکا بود. قدرت و اخلاق به صورت قابل توجه و خارق العاده اي با يکديگر عجين گشته اند. زمانيکه آنان موفق شدند به مخالفان جنگ، اين چنين تلقين نمايند که مي بايست از زير پا گذاشتن حقوق بشر جلو گيري نمود، فورا ارتش آمريکا نقش منجي نجات را بعهده گرفته و مانند فيلم هاي معروف سينمايی ( رامبو و ... ) براي نجات تمدن و بشريت از دامان شر و قبيله بربرها به صحنه وارد گشت. حقوق بشر هيچگاه حقوقي انتزاعي نبوده است. درجه به واقعيت پيوستنش به يک مجموعه عملکردهاي تاريخي و اجتماعي وابسته است. حتي امروز هم در بسياري از جوامع براي اجراي حقوق بشر مبارزه ميشود. متاسفانه بنظر مي رسد که هم اکنون توسعه حقوق بشر حرکتي عقب گرد دارد. بخش اعظمي از حقوق واقعي شهروندان جهان حذف شده اند. از همه مهمتر حقوق اجتماعي انسانها در خطر جدي قرار گرفته اند. براي اينکه بتوانيم از محتواي برابري خواهانه حقوق بشر دفاع نمائيم در ابتدا بايد خود واژه حقوق بشر را به نقد بکشانيم . به اين لحاظ سه مقوله را بايد درنظر بگيريم :
1- توجه به ريشه هاي تاريخي حاکم بر تفاهمات حقوق بشري
2-ايستادگي بر عدم تقسيم پذيري حقوق بشر
3- اينکه حقوق بشر بدون جنبه سياسي آن ، مقوله ای بي مفهوم خواهد بود.
فعالان حقوق بشر تا کنون به تفاهمات حاکم بر حقوق بشر در رابطه با شهروندان توجه اي نکرده اند. آنها بيشتر به خواست هاي دمکراتيک حقوق بشر بسنده نموده و توجه اي ندارند که توسعه حقوق بشر در رابطه تنگاتنگ با توسعه سرمايه داري قرار گرفته است. اين مسئله بطور مثال خود را به طور واضح در حق مالکيت خصوصی نشان مي دهد . درآمد شهرنشينان و جوامع شهری از يک سو شکاف عميق اين جوامع با نظم فئودالي را به وجود آورد و ازسوی ديگر سرمايه گذاري بعنوان يکی از علايق آنها خود را نشان داد. بر فراز پيچيدگي منافع خاص شهروندي ،نياز به قانونی برای تامين هميشگي و جامع حقوق انسان ها، ، بمثابه پايه هاي اصلي ايدئولوژي ای باورمندانه و فراگير، ابعاد گسترده ای يافت تا به اين ترتيب جلوي آلترناتيو هاي سرمايه داري گرفته شود و گسترش جهاني اين ايدوئو لوژي هدفی تاريخي بيابد. در سال 1948 تحت تاثير اتفاق هاي خشونت بار دو جنگ جهاني ، سازمان ملل متحد، قانون کلي حقوق بشر را وضع نمود. بدون اين قوانين احترام کامل به حقوق همه انسانها که لازمه صلح جهاني می توانست باشد، ممکن نبود. از مهمترين پيمان هاي حقوق بشر که توسط آن ها حقوق خلق ها تامين مي گردد، دو پيمانی است که در سال 1966 منعقد گرديدند : ميثاق حقوق اقتصادي،اجتماعي و فرهنگي و عهدنامه در باره حقوق سياسي و شهروندي. عهد نامه دوم بيشتر در باره حد و مرز قدرت دولت درارتباط با "حقوق شهروندان" بود وميثاق اول وظايف اقتصادي و اجتماعي را فرموله مي نمود: وظايفي که اجتماعات سياسي در مقابل اعضايشان دارند: يعني "حقوق اجتماعي". هر دو اين قرار دادها بر يک اصل تاکيد دارند: "حقوق ايده آل براي انسانهاي آزاد". در متن اين دو قرار داد آمده است که: حقوق بشر زماني مي تواند به واقعيت بپيوندد که هر کسي از حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و همچنين حقوق شهروندي و سياسي خويش بهره ببرد. بي توجهی به "عدم غير قابل تقسيم پذيري" حقوق بشر امروزه به اين منتج گرديده که ميثاق حقوق اجتماعي در سايه ميثاق حقوق شهروندی قرار گرفته است. دقيقا کشورهاي ثروتمند شمال جهانند که از حقوق اجتماعي بهره مي برند . در کشورهايي که در آن ايده هاي برابري خواهانه و عدالت جويانه اغلب در حرف باقی می مانند و به اجراي آن حقوق به نفع تک تک شهروندان اين کشورها نيانجاميده است. بجاي بر داشتن قدم هائي براي دست يابي به بالاترين درجه آموزش و بهداشت و فرهنگ ، آنطوري که اين ميثاق ها مي خواهند، در سرتاسر جهان استفاده از ثروت هاي اجتماعي روز به روز با اين توجيه که عرضه کنندگان خصوصي قوانين را تغيير داده اند محدود تر مي گردد. با خصوصي شدن خدمات همگاني نه تنها بحران هاي اجتماعي بوجود می آيند بلکه امکان دسترسي عمومی به کتاب خانه ها، دارو و مراکز هنري و... با مشکلات بسيار مواجه خواهد شد. تغيير قوانين دولتي باعث شده است که نهاد هاي دولتي تنها به نفع امنيت اقتصاد و منافع قدرت ها حرکت نموده و تغيير مفاد و منش حقوق بشر را دردستور کار خود قرار دهند. اگر حقوق بشر را تنها به عنوان حقوقی غير سياسي و يا حقوقی مقدس معني کنيم، که تنها ميتوان در صورت زير پا گذاشتنش به يک دادگاه جهاني شکايت نمود، نقش حقوق بشر را به يک نقش ابزاري تبديل نموده ايم. هاناو آرندت درست بعد از جنگ جهاني دوم نوشت:" ما مثل يکديگر متولد نشده ايم اما ميتوانيم بعنوان اعضاي يک اجتماع و يا گروه با تلاش و تصميممان حقوق مساوي يکديگر را تضمين نمائيم. او معتقد بود که حقوق بشر اگر به لحاظ سياسي به اجرا گذاشته نشود مفهومي نخواهد داشت. حقوق بشر ، حقوق طبيعي و خداد دادي نيست بلکه حقوقي است که براي بهتر شدن وضع جهان و مردم اين جهان تنظيم مي گردند. بطور مثال بخشي از اين حقوق وضع شده براي مردم جهان حق آزادي و برابري است. براي به واقعيت پيوستن حقوق بشر مي بايست جهاني فکر کرد. امروزه با توجه به اينکه دولت هاي ملي مفهوم خود را از دست داده اند، ميبايد در آينده نهاد هاي جهاني شهروندان تلاش نمايند که تمامي انسانها دسترسي به حقوق سياسي و اجتماعي خود را داشته باشند. راه رسيدن به اين خواسته مي تواند راه درازي باشد اما آلترناتيو ديگري وجود ندارد. اولين قدم در اين رابطه ايجاد يک دادگاه غير نظامي بين المللي است که بتواند به اين امر رسيدگي نمايد. حقوق بشر در آينده تنها از يک شانس برخوردار خواهد بودوآنهم بازسازي آن از پائين می باشد. بنظر مي رسد که افکار عمومي جهان اين خواسته را پذيرفته است و به همين جهت دو وظيفه در مقابل ما قرار دارد. اول اينکه در هر حرکت زندگي و هر رابطه اي همواره به پياده شدن حقوق بشر انديشيده و همزمان توجه ما به اين جلب گردد که بحث علني حقوق بشر از جانب اپورتونيست ها و يا از سوي قدرت ها و حاکمان مورد سوء استفاده و درجهت منافع آنان قرارنگيرد.
درعکسي که مي بينيدسربازارتش آزادي بخش ايالات متحده گريبان تروريست خطرناک عراقي را گرفته است. خوشا به حال ملت آمريکا که چنين سربازان آزادي بخشي دارد.
تروريسم
" تام دال یل" مسن ترین نماینده مجلس انگلیس از حزب کارگر که چهل و یک سال است در این سمت انجام وظیفه می کند،می گوید: " تونی بلر یک مجرم جنگی است و باید در دادگاه بین المللی لاهه محاکمه شود، زیرا در خصوص حمله به عراق، قطع نامه ای از طرف شورای امنیت سازمان ملل که اساس مشروعیت این حمله را تامین کند وجود ندارد". او اضافه می کند: " تعداد بسیاری از متخصصین حقوق بین الملل دارای همین فکر هستند که در میان آنها حتی حقوقدانانی هستند که سمت مشاور حکومت انگلیس را نیز دارند". نماینده دیگر حزب کارگر "جرج گالووی" می گوید: " حمله انگلیس به عراق مخالف موازین حقوق بین الملل است، لذا دستورات داده شده به سربازان انگلیس نیز غیر قانونی است و سربازان نباید از آن تبعیت کنند". او میگوید: " جرج بوش و تونی بلر ارتش های خود را فریب داده اند". او تونی بلر را بعلت اینکه کشور خود را به آمریکا فروخته خائن به وطن اعلام کرد. ادعا های جرج گالووی ظاهرا از طرف " دیده بان حقوق بشر" آمریکا و" سازمان عفو بین الملل" انگلیس نیز مورد پشتیبانی قرار گرفته است، زیرا طبق اعلام این دو سازمان: " تاکتیک های جنگی که روی فریب بنا شده و سبب مرگ شوند طبق قرار داد ژنو جنایت جنگی محسوب میشوند".
آمریکا و انگلیس در سایه 12 سال تحریم آگاهانه، مقاومت مردم عراق را در مقابل اشغال به صفر رساندند. آنها شمال و جنوب عراق را منطقه ممنوعه اعلام کردند و 12 سال مدام بقیه مناطق را به بهانه های مختلف بمباران کردند. هدف آنها نابودی زیر بنای دفاعی عراق و درهم شکستن روحیه مردم عراق بود. آنها باین نیز بسنده نکرده با گذراندن قطعنامه 1441 شورای امنیت هدف نابودی بازمانده قدرت دفاعی و روحی ارتش عراق را دنبال کردند تا بتوانند اشغال را با کمترین تلفات و مثل آب خوردن عملی نمایند. نابودی زیر بنای دفاعی، اقتصادی و توان روحی مردم عراق با قدرت ماشین تبلیغاتی آمریکا در تمام این مدت به بهانه امتناع عراق در افشاء سلاحهای کشتار جمعی- شیمیائی خود و عدم تبعیت از قوانین بین المللی ناظر بر این سلاحها به خورد افکار عمومی دنیا داده شد، ولی هنوز هم اثری از وجود سلاحهای کشتار جمعی- شیمیائی بدست نیامده است. "گاردین" 1 آوریل از قول افسران و مقامات وزارت دفاع انگلیس می نویسد: " افسران انگلیسی همکاران آمریکائی خود را متهم میکنند، آنها می گویند: برخلاف ادعا های آمریکا سربازان آمریکائی "نیروی صلح" نیستند، بلکه هد ف آنها اشغال است. ارتش آمریکا در عراق مانند یک ارتش اشغالگر رفتار می کند. هدف اشغال عراق بوده نه برداشتن دیکتاتور". " سربازان آمریکا دستور تیراندازی بی هدف، شلیک به اتومبیلهای شخصی، بازرسی بدنی و گشتن خانه های مردم عادی را دارند". در میان دلایل چنین رفتاری افسران انگلیس میگویند: " افسران اسرائیلی در عراق در این زمینه که: " مقاومت مردم را چگونه می توان درهم شکست" به افسران و سربازان آمریکا تعلیم می دهند. آنها آشکارا تجربیات خود در نوار غزه و ساحل غربی رود اردن را بکار می برند". روزنامه نگار اسرائیلی " ایتان برونر" در 1 آوریل در روزنامه "انترنشنال هرالد تریبون" در مقاله ای تحت عنوان: " اشغال عراق – تجربه لبنان، فراموش نکن که باید [سرزمین ات را] ترک کنی" تجارب خود را به آمریکائی ها یادآور می شود. تونی بلر نخست وزیر انگلیس همه این واقعیات را از قبل میدانسته و آگاهانه به مردم خود، پارلمان اروپا و شورای امنیت سازمان ملل دروغ می گفته است. دروغ های وی به یک رسوائی بزرگ تبدیل شده است.
2- جورج بوش و شاهین های آمریکا: "توماس استافر" در اکتبر 2002 مقاله ای به سمیناری که در آکادمی جنگ آمریکا برگزار شده بود تقدیم کرد، مقاله او شامل محاسبه مخارج جنگی آمریکا از سالهای 1970 تا به امروز بود. این مقاله بعدا در مجله " میدیل ایست پالیسی" با نام: " هزینه نزاع خاورمیانه 2002- 1956 ؟". استافر میگوید، آمریکا هزینه های جنگی خود در خاورمیانه را از افکار عمومی آمریکا پنهان میکند و آشکارا مردم خود را فریب میدهد. بنابه محاسبه استافر این هزینه ها حداقل 3 تریلیون دلار است که قسمت اعظم آن مربوط به کمکهای مستقیم و غیر مستقیم آمریکا به اسرائیل است. بنظر استافر مخارج نزاع خاورمیانه آمریکا 4 برابر مصارف جنگ ویتنام است. مصارف جنگ ویتنام 850 میلیارد دلار برآورده شده است. استافر مخارجی را که ناشی از پشتیبانی آمریکا از اسرائیل است چنین بازگو میکند:
- باری که بحرانهای نفتی( ناشی ازسیاستهای اسرائیل) برآمریکا تحمیل کرده است .
- کمکهای مالی و سفارشات نظامی که به شرکتهای اسرائیلی شده است.
- کمک هائی که به کشورهای مصر، ترکیه و اردن بخاطر حمایت آنها از اسرائیل داده شده است.
- هزینه هائی که آمریکا برای محدود کردن احتیاج خود به نفت خاورمیانه مجبور به پرداخت آن شده است.
- هزینه های عملیات نظامی که آمریکا برای دفاع از اسرائیل پرداخت کرده است.
استافر در این مقاله به شیوه های آمریکا برای تحمیل هزینه های دفاع از اسرائیل به کشورهای دیگر نیز اشاره کرده و ارقامی ارائه می دهد.
"رابرت دریفوس" که "سیاست آمریکا در خاورمیانه" استافر را در مجله "مادر جونز" (اول آوریل 2003) تشریح کرده مینویسد: " آمریکا بعد از بحران 1970 در منطقه خاورمیانه حضور نظامی خود را مرتبا افزایش داده است. با تصرف عراق حوادث ابعاد جدیدی پیدا کرده است. (طرح کیسینجر) هدف این طرح فقط تضمین منابع نفت جهان برای مصارف خود امریکا نیست بلکه جلوگیری از دسترسی اروپا، چین، ژاپن و کشورهای شرق دور به این منابع است". به نظر دریفوس نفوذ "ریچارد پرلی"، " پل ولفوویتس" .. که با دیک چینی و دونالد رامسفیلد حرکت میکنند در زمینه نظامی و سیاست خارجی بقدری زیاد است که صنایع دفاع هوائی آمریکا به اسرائیل منتقل شده است. در نتیجه تا سال 1970 که آمریکا تقریبا در خاور میانه حضور نظامی نداشت امروز آنرا به تصرف خود درآورده است. به نظر دریفوس مراحل نفوذ و تصرف خاورمیانه بدین شکل است:
- در چارچوب دکترین کارتر 1980، تاسیس "نیروی واکنش سریع" برای مداخله در منطقه
- در زمان ریگان به خاطر تاسیس پایگاهها و تاسیسات نظامی و حمایتی، به کشورهای خاورمیانه فشارهای زیادی وارد آمد، در نتیجه از افغانستان تا آفریقای شرقی یک فرماندهی مسئول منطقه بوجود آمد و نیروی واکنش سریع تابع این فرماندهی شد.
- با استفاده از جنگ خلیج، آمریکا با تمام توان نظامی خود در منطقه مستقر شد و فرماندهی مرکزی به قطر و عربستان سعودی منتقل شد. شمال و جنوب عراق تحت کنترل قرار گرفت و با محاصره عراق شرایط اشغال عراق فراهم شد.
- با بهانه قرار دادن جنگ افغانستان بودجه نظامی از 350 به 450 میلیارد دلار افزایش یافت و تاسیسات نظامی در منطقه وسعت یافت و پایگاههای جدیدی در ازبکستان و قیرقیزستان تاسیس شد و فرماندهی جبهه شرق به اعماق آسیا منقل شد.
- با اشغال عراق امپراطوری آمریکا در منطقه وسعت بی سابقه ای یافت.
"رابرت کیگان" از طراحان " پروژه برای قرن جدید آمریکا" و از افراد مهم "محافظه کار جدید" که شدیدا طرفدار اسرائیل است و با اسرائیل همکاری نزدیکی دارد میگوید: " آمریکا ارتش خود را در منطقه مدت طولانی نگه خواهد داشت. اگر ما ارتش خود را در عراق نگه داریم مانع ایجاد بحرانهای نفتی خواهیم شد". سفیر سابق آمریکا در عربستان "جیمز آتکین" میگوید: " طرحی که در سال 1975 حاضر شد (طرح کیسینجر) در حال تکمیل و پایان یافتن است. قطر، بحرین، کویت در واقع مال ماست، اگر برعراق تسلط پیدا کنیم کارها آسان خواهد شد، میماند عربستان بعد عمارات متحده عربی که خود به خود به دامن ما خواهد افتاد. طرح های آمریکا برای عربستان از زبان ریچارد پرلی بازگو می شود. او در مقام رئیس مشاورین پنتاگون از شخصی بنام " لورن مراویک" از"کورپراسیون راند" برای سخنرانی در وزارت دفاع دعوت کرد. این شخص در سخن رانی خود صریحا گفت: " ما باید نفت عربستان را بدست گیریم". این سخنرانی به مطبوعات درز کرده و موجب عکس العمل شدید گردید. شخصی بنام " اریک آلترمن" که خود یک یهودی است در جواب این سخنرانی در نشریه "نیشن" نوشت: " سیاستهای ماجراجویانه اینچنینی آنتی سمتیزم را شعله ور خواهد کرد. او اضافه کرد که " ریچارد پرلی، پل ولفوویتس و فیث بعنوان صهیونیستهای نئوکان ( محافظه کار جدید، که همگی یهودی الاصل هستند) اشغال عراق را با" ناتانیاهو" طرح ریزی کردند ". این طرح وقتی درپنتاگون به بحث گذاشته شد موجب اعتراض شدید نظامیان قرار گرفت. گفته اخیر ناتانیاهو که بزودی نفت عراق به اسرائیل خواهد رسید خود موید صحت نظر آلترمان است.
3- شرکت های نفتی و تجار اسلحه
آنهائی که نقشه اشغال عراق را کشیدند و امروز سرگرم طراحی حکومت اشغالی در عراق هستند، روابط وپیوند هایشان با دنیای کار یا باصطلاح " بیزینس" رو می شود.
- " جی گارنر"، شخصی که قبل از پل برومر احتمال می رفت که فرماندار عراق بشود ( یا رئیس شورای وزیران عراق) رئیس شرکت اسلحه سازی " سی- کلمن" است. این شرکت مشاورت تکنیکی موشکهای "پاتریوت" را که در عراق وسیعا بکار گرفته شده است بعهده دارد. سیستم دفاع موشکی این شرکت بنام "ارو" از طرف اسرائیل سالهاست مورد استفاده است. طبق نوشته گاردین هم سازمان ملل و هم سازمانهای کمک رسانی به عراق مخالفت خود را در دادن وظیفه به تجار اسلحه در عراق اعلام کرده اند.
- " ریچارد پرلی" ( شاهزاده تاریکی ها) که به همراه " پل ولفوویتس" و "فیث" از معماران اشغال عراق است، بعلت افشاء شدن روابطش با شرکتهای اسلحه سازی مجبور به استعفاء از مقام ریاست مشاورین پنتاگون گردید ولی از طرف رامسفیلد دوباره بعنوان عضو مشاورین پنتاگون منصوب گردید.
- "دیک چینی" معاون رئیس جمهور، صاحب شرکت معروف " هالی برتن" است این کمپانی سهم عمده را در "بازسازی" عراق بعهده خواهد داشت.
- "دان آمستوت"، مدیر عامل سابق کمپانی "کارگیل"، بزرگترین صادر کننده غله در جهان که از طرف جورج بوش به عنوان مسئول احیاء کشاورزی عراق منصوب گردید. آقای کوین واتکینز رئیس اوکسام در اینباره گفت: " انتصاب آمستوت بعنوان مسئول بازسازی کشاورزی عراق مانند این است که صدام حسین را بعنوان مسئول کمیته حقوق بشر عراق تعیین کنیم".
- ژنرال سابق نیروی دریائی آمریکا "جک شانن" معاون ارشد شرکت "بکتل" است و آقای" جورج شولتز" وزیر خارجه سابق آمریکا نیز عضو هیئت مدیره این شرکت است. جورج شولتز در ضمن رئیس کمیته مشورتی آزادی عراق نیز است. شرکت بکتل یک قرار داد 680 میلیون دلاری در عراق را بعنوان هدیه دریافت کرد. این شرکت صدها هزار دلار به انتخابات جمهوریخواهان کمک کرده بود.
- صنعت سرگرمی و خبر رسانی در آمریکا بوسیله چند کورپوراسیون بزرگ و اصلی کنترل میشود که دارای هزاران شرکت انتشاراتی، ضبط، استودیو های فیلم، ایستگاهای رادیو- تلویزیونی .. هستند. از عمده ترین این کورپوراسیون ها میتوان"نیوز کورپویشن"، "والت دیسنی"، "وارنر"، " ویا کام" .. را نام برد. این امپراطوری میدیای آمریکا بوسیله گروه کوچکی از هم مسلکان کنترل میشود. رئیس" کمسیون ارتباطات فدرال "مایکل پاول" پسر کلین پاول وزیر خارجه فعلی آمریکا است که سابقا فرمانده کل نیروهای ارتش آمریکا بود. این مقامی است که در واقع به آقای مایکل پاول هدیه شده است. آنها از طرح های شاهین های آمریکا پشتیبانی تبلیغاتی میکنند. وظیفه آنها پنهان کردن مقاصد اصلی و توجیه و مشروع جلوه دادن سیاستهای شاهین ها است. شرکتهای آمریکائی که در بازسازی عراق سهمی خواهند داشت همگی دارای یک ویژگی هستند، شرکتهائی که مقادیر هنگفتی به انتخابات جمهوریخواهان کمک کرده اند. 4 - احزاب کرد عراق و طرح های آمریکا و اسرائیل برای منطقه. آمریکا در شهر کرکوک در حال ساختن یک پایگاه بزرگ هوائی است، در این پایگاه هوائی موشک هائی با کلاهک های اتمی نصب خواهد شد، بعلاوه آمریکا قصد اعزام واحد های جدیدی را دارد که شامل نیروهای ویژه "دلتا فورس" و نیروهای " پلیس نظامی" است. آمریکا که نتوانست از پایگاه "اینجیرلیک" ترکیه به هنگام آغاز حمله به عراق استفاده کند قصد دارد سلاحهای اتمی و شیمیائی خود را از آنجا به کرکوک منتقل کند. آمریکا قبلا در اربیل پایگاه نظامی ساخته و پایگاه سوم بعد از کرکوک را در شمال موصل برپا خواهد کرد، در پایگاه موصل پلاتفورم های دفاع، حمله و استراق سمع ایجاد خواهد کرد. در 18 می طی ملا قاتی که یک ژنرال آمریکائی با گروههای کرد شمال عراق داشت در مورد این نیروها و چگونگی تحت کنترل درآوردن عشیرت های کردی که در کنار آمریکا نیستند، گفتگو شده است. در انتخابات والی کرکوک که تحت ریاست ژنرال آمریکائی "ریموند اودییرنو" انجام شد، نماینده کرد 20 رای، نماینده ترکمن 10 رای آوردند و عربها نیز در انتخابات شرکت نکردند. والی جدید کرکوک "عبدل الرحمان مصطفی" در مقابل پرچم آمریکا دست راست خود را بلند کرده و سوگند یاد کرد. به ریاست شورای شهر کرکوک نیز یک ترکمن به نام "تحسین محمد کایا" انتخاب شد، او بعد از انتخابات به خبرنگاران گفت: " بعلت عدم تعادلی که بر اثر اعمال نفوذ آمریکائی ها در تشکیل شورای شهر به نفع کردها شد فعلا نتیجه این شده است". آثار سیاستهای ناسیونال شوونیستی کرد ملا مصطفی بارزانی که مردم کرد عراق را از فلاکتی به فلاکت دیگر سوق داده امروز بیش از هر زمان دیگر پیامدهای خود را آشکار میسازد . بارزانی سالها همدست صهیونیستها و ساواک ایران بر علیه مردم عرب بود و از کمک های مالی آنها برای تضعیف دولت عراق استفاده می کرد، وی حتی مبارزان کرد ایرانی را به ساواک ایران تسلیم کرد. بارزانی بعد از شکست جنگ 6 روزه اعراب از اسرائیل، اظهار شعف و شادمانی کرد. او بر این خیال باطل بود که دشمن عربها دوست کردهاست و پا فشاری بر دشمنی علیه اعراب منجر به آزادی و احقاق حقوق کردها خواهد شد! امروز بارزانی ها و طالبانی ها که همان سیاست اسلاف خود را در عراق دنبال کرده اند بعد از مدتها دریوزگی دول منطقه تماما به دامن آمریکا غلطیده اند. اسرائیل و آمریکا وعده تشکیل یک دولت مستقل کرد در عراق را به آنها داده اند و آنرا پیش زمینه تشکیل کرد ستان بزرگ ( شامل کردستان ایران، ترکیه و سوریه) ارزیابی می کنند. اینهمه نه به خاطر کردها و نه برای کردها ست، بلکه استفاده از کردها برای بهم زدن ثبات منطقه، رو در رو قرار دادن مردمان منطقه، تجزیه و قطعه قطعه کردن دولت های منطقه جهت پیش برد مقاصد خود است. همین سیاست را پ-ک-ک در ترکیه دنبال کرد و با هر حرکت خود بیشتراز پیش به دامن کشورهای اروپا و آمریکا افتاد و سرانجام تبدیل به آلت دست آمریکا و سیاستهای آن برعلیه ترکیه گردید. در 21 مارس 2003 دونفر اسرائیلی که از طریق هوائی وارد ترکیه شده بودند درعین حال با یک شرکت کارگو 11 هزار جلد کتاب تورات نیز به "شیرناک" شهر مرزی ترکیه نزیک عراق فرستاده بودند. این کتابها بوسیله شهربانی شیرناک ضبط گردید و هویت ارسال کنندگان آن نیز مشخص شد. شهربانی شیرناک میگوید این اولین باری نیست که محموله های "تورات" و سایر جزوات و کتابهای تبلیغاتی یهودی به مقصد عراق توقیف میشود. منابع غربی مینویسند، اسرائیل به شمال عراق اهمیت خاصی میدهد، از سالهای 1950 تاکنون 150 هزار کرد یهودی به اسرائیل مهاجرت کرده اند، اسرائیل خواهان آنست که این کردهای یهودی در دولت آینده کرد عراق نقش اصلی را بازی کنند. روزنامه واشنگتن پست (2 فوریه) در این مورد مقاله ای به قلم " لولوا خزوم" که یک اسرایئلی عراقی الاصل است مینویسد: " من در آمریکا بزرگ شدم ولی هویت من به اینجا متعلق نیست و حتی هویت اسرائیلی من نیز برای بیان خودم کافی نیست زیرا ریشه من در عراق است ولی من هیچوقت در عراق نبودم ولی سالهای طولانی هنگام صحبت با لهجه عربی- عبری صحبت کردم. یهودیان اولیه در" مزاپوتامیا" (عراق) بودند، مزاپوتامیا وطن یهودیان بود، در سالهای 1950 حکومت مدرن عراق ما را مجبور به مهاجرت کرد". سیل میسیون های مذهبی متعلق به فرقه های مذهبی مسیحی و یهودی که سرازیر عراق شده اند دست اندر کار "کار سیاسی" روی مردم از هستی ساقط شده عراق اند تا آنها را به راه راست هدایت کنند، مردمی که از چاله صدام به چاه برده داران نوین گرفتار آمده اند.
1- بودجه نظامی آمریکا در زمان کارتر 160 میلیارد، در زمان ریگان 350 بوده و در زمان بوش 450 میلیارد شده است.
2- گروهی که امروز قدرت سیاسی را با کودتا در واشنگتن قبضه کرده است بخش کوچکی از هیئت حاکمه آمریکا را نمایندگی میکند. هدف آنها تسلط بر جهان است، برای رسیدن به این هدف آنها حتی از برافروختن جنگ جهانی نیز ابائی ندارند. اگر مانع جنگ افروزی های نشوند در درجه اول آنها خود آمریکا را بسوی پرتگاه خواهند برد. سیاستهای این گروه منافع بخش وسیعی از هیئت حاکمه آمریکا را نیز به خطر انداخته است. این واقعیت را " لیندون لاروچ" یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا نیز تثبیت کرده است که در تائید گفته های اریک آلترمن نیزهست.
3- بنابه نوشته روزنامه " فاینانشل تایمز" گویا، کلینتون، کیسینجر، تونی بلر و کالین پاول نمایندگان امپریالیسم لیبرال قرن بیستم، جورج بوش، دیک چینی و رامسفیلد نمایندگان امپریالیسم ناسیونالیست قرن نوزدهم و ریچارد پرلی، پل ولفوویتس و فیث نمایندگان جناح صهیونیست امپریالیسم آمریکا هستند، چنانکه فکر اشغال عراق را اول بار آنها بمیان کشیدند.
4- شورای رهبری پ-ک-ک در 21 ژانویه 2002 نامه ای به وزارت خارجه آمریکا فرستاده است. این نامه که به امضای " مصطفی کاراسو" عضو رهبری پ-ک-ک امضا شده حاوی درسهای عبرت انگیزی است که پرده از ماهیت این جریانات برمیدارد. پ-ک-ک در این نامه می نویسد:
" ترکیه و بسیاری از رژیمهای منطقه تبدیل به باری سنگین شده اند، آنها رژیم هایی هستند که پشتیبانی خود را از دست داده اند. ما برطرف کردن کل رژیم های خاورمیانه را یک ضرورت می دانیم. برطرف کردن این رژیم ها تنها چاره است"." پ-ک-ک خود را با جامعه بین المللی هماهنگ خواهد کرد. مداخله در عراق تمام رژیم های منطقه را تکان خواهد داد. پ-ک-ک از آنجائیکه مداخله آمریکا و اروپا، سبب برپا شدن رژیم های دموکراتیک خواهد شد از این مداخله پشتیبانی میکند. مداخله آمریکا شرایط را هم برای برطرف کردن رژیم های دوست و هم رژیم های دشمن فراهم خواهد کرد و هم درعین حال سبب گسترش دموکراسی و برپا کردن رژیم های دموکراتیک خواهد شد". لازم است بدانیم که سالها قبل از اشغال عراق آمریکا 20 هزار کرد عراقی را در پایگاه های نظامی خود در اطراف جهان تعلیم داده و برای اشغال عراق آماده کرده بود. این واقعیت در مورد پ-ک-ک نیز صادق است آمریکا سالهاست که نیروهای پ-ک-ک را در جزایر یونان ( رودس و کرت) و بخش یونانی قبرس تعلیم میدهد. نیروهای پ-ک-ک در شمال عراق نیز تحت تعلیم نیروهای ویژه آمریکا ( دلتا فورس)هستند تا موقع استفاده از آنها فرا رسد. تجربه یوگسلاوی تجربه گرانبهائی است که نباید به سادگی از آن گذشت. امپریالیست ها برای تجزیه یوگسلاوی و استقرار سیادت خود و توجیه جنایاتشان حمایت از " حق تعیین سرنوشت مردم کوسووا" را طرح کردند، این حق میبایست توسط پیمان ناتو و با تجزیه یوگسلاوی انجام پذیرد، وقتی تقسیم غنایم پایان یافت حقی نیز برای مردم کوسووا باقی نماند تا به وی بدهند. آنها آنروز باندهای مسلح مافیائی " اوچکا" را ارتش آزادیبخش نامیدند، پول و اسلحه در اختیارش گذاشتند و جنایتکاران تحت تعقیب پلیس بین المللی را به رهبری آن رساندند، حال که کارشان تمام شده و پرده از ماهیت آن باندها برداشته شده، خود اعتراف میکنند که این عده کنترل بازار مواد مخدر در بالکان و بخش مهمی از اروپا را بعهده دارند. نقش اوچکا را در ترکیه پ- ک - ک با حمایت مالی و تسلیحاتی آمریکا بازی میکند. پیوند تنگاتنگ پ- ک- ک با مافیای ترکیه و تامین امنیت راههای انتقال مواد مخدر از ترکیه به اروپا توسط سیا و از این طریق تامین احتیاجات مالی پ-ک-ک گوشه کوچکی از این واقعیات است.
تاريخ فعا ليتهاي نظا مي
بدنبال یک شورش همگانی در جمهوری دومینیکن
، ایالات متحده برای پنجمین بار در پنجاه و هشت سال گذشته ، به ظاهر برای دفاع
از جان ودارائی های آمریکائی ها و در واقع برای جلوگیری از پدید آمدن کوبائی
دیگر ، وارد این کشور شد . بدنبال گسترش واهمهُ آمریکا از این موضوع که رهبری
نیروهای انقلابی را کمونیست ها بعهده گرفته باشند ، در بیست وهشتم آوریل
تعدادنیرو های آمریکائی در این جمهوری به 20000 نفر رسید . نیروهای آمریکائی به
بهای 59 کشته و174 زخمی ، قیام مردمی جمهوری دومینیکن را در هم کوبید .
-بعد
از اینکه سفیر یونان ، با اساس طرح صلح قبرس ، بدلیل مغایرت با منافع کشورش
مخالفت کرد. لیندن جانسون، رئیس جمهور وفت آمریکا ، به وی هشدار داد و گفت "
قانون اساسی و پارلمانت تان را قائیدم ، ما اینهمه دلار های خوب آمریکائی را به
کشور شما سرازیر میکنیم آنوقت ، نخست وزیر شما برای ما ، دم از دموکراسی ،
پارلمان ، وقانون اساسی میزند ؟ ، بدان که دولت اش دیری نخواهد پائید. یک سال
بعد " سیا " از طریق کارگزاران خود به کا نستانتین کمک کرد که دولت را ساقط کند
. بعد در 1967یک کودتای نظامی " دست پخت سیا" دولت پاپاندرو را که شانس پیروزی
داشت ، و از حمایت منافع آمریکا، سر باز زده بود،دو روز قبل از انتخابات ساقط
کرد. و برای شش سال بعد حکومت نظامی سرهنگان در یونان مستقر شد. کشتار وشکنجهُ
مخالفین سیاسی به یک امر عادی تبدیل گردید . در راس قدرت ، جورجیوس پاپادوپولوس
( جاسوس مزد بگیر " سیا" از سال 1952، که در زمان اشغال نظامی یونان توسط
نازیسم هیتلری ، رئیس امنیت نازی های آلمانی در یونان بود ، این شخص ،
انقلابیون میهن پرست یونانی را شکار وبه جوخه های اعدام می سپرد.) بلا فاصله
اعلام حکومت نظامی نمود وتمامی احزاب را تار و مار کرد. در ماه نخست رژیم
پاپادوپولوس بیش از 8000انقلابی چپگرا شکنجه وقلع وقمع شدند.آمریکا سرانجام در
سال 1999 بود که به عمل خود مبنی بر حمایت وپشتیبانی از فاشیست های یونانی
اعتراف کرد.
-
بعد ازگذشت سه سال ، از حکومت دست
نشانده ، " ُژنرال انریکو، پرالتا آزوردیا "،که با حمایت دولت " جان اف کندی "
بقدرت رسیده بود.بدلیل بقدرت رسیدن یک سیاستمدار، با رای مردم ،ارتش آمریکا
مجددا به گواتمالا لشکر کشی کرد.
اولین اقدام ژنرا ل پرا لتا، بعد از بقدرت رسیدن این بود که دستور دهد
، هشت رهبر سیاسی اتحادیهُ صنفی را بقتل برسانند (کامیون های پر از سنگ را از
روی این رهبران عبور دادنده بودند )
رهبر جدید " جولیو ، کیسر" آمریکا را به حاکم مختار گواتمالا تبدیل
کرد.در نتیجه کشتی های حامل اسلحه ومهمات آمریکائی به سوی گواتمالا سرازیر شد.
هواپیما های " سیا" با تیر بار های پنجاه میلی متری و بمب های ناپالم
روستا ها را بمباران می کردند.
مستشاران نظامی آمریکا به تجهیز
نیرو های پلیس گواتمالا پرداخت وبه بیش از 30000 پلیس گواتمالائی روش ها
وتاکتیک های متنوع دستگیری ، شکنجه و گم وگور کردن را آموخت .یک مقام وزارت
امور خارجهُ آمریکا با تمسخر خاطر نشان کرد که " اگر شکنجه وکشتار توسط ما
انجام بگرد و قربانیان هم کمونیست باشند ، هیچ ایرادی ندارد ! "
-
طی یک عملیات نظامی که توسط " سیا"
تدارک ورهبری میشد، پارتیزان افسانه ای بولیوی " چه – گوارا" دستگیر گردید.
آمریکا پیشنهاد کرده بود که وی جهت بازجوئی زنده نگهداشته شود ولی دولت بولیوی
برای جلوکیری از درخواست های بین المللی جهت آزادی وی ، او را بقتل رساند . چه-
گوارا سی نه ساله بود ومرگش میلیون ها نفر در سراسر جهان را عزادار کرد.
-ژنرال
" جوز آلبرتو مدرانو"با کمک و بودجهُ "سیا" اولین جوخهُ مرگ بسیار بد نام
السالوادور را تاسیس کرد.
-نیرو
های آمریکائی، جهت انهدام پناهگاه های کمونیست ها در خاک کامبوج وارد این کشور
شدند. کمونیست ها از این پایگاه ها جهت حمله به مواضع آمریکائی ها وویتنام
جنوبی ها استفاده می کردند.در همان سال به کمک "سیا" سیهانوک از قدرت سرنگون و"
لون نول " مرد دلخواه "سیا" به قدرت رسید.لون نول بر خلاف سیهانوک تمام نیروهای
کامبوجی را به نفع آمریکائی ها بسیج کرد.
بدنبال یک شورش همگانی در جمهوری دومینیکن
، ایالات متحده برای پنجمین بار در پنجاه و هشت سال گذشته ، به ظاهر برای دفاع
از جان ودارائی های آمریکائی ها و در واقع برای جلوگیری از پدید آمدن کوبائی
دیگر ، وارد این کشور شد . بدنبال گسترش واهمهُ آمریکا از این موضوع که رهبری
نیروهای انقلابی را کمونیست ها بعهده گرفته باشند ، در بیست وهشتم آوریل
تعدادنیرو های آمریکائی در این جمهوری به 20000 نفر رسید . نیروهای آمریکائی به
بهای 59 کشته و174 زخمی ، قیام مردمی جمهوری دومینیکن را در هم کوبید .
-
بعد از اینکه سفیر یونان ، با اساس
طرح صلح قبرس ، بدلیل مغایرت با منافع کشورش مخالفت کرد. لیندن جانسون، رئیس
جمهور وفت آمریکا ، به وی هشدار داد و گفت " قانون اساسی و پارلمانت تان را
قائیدم ، ما اینهمه دلار های خوب آمریکائی را به کشور شما سرازیر میکنیم آنوقت
، نخست وزیر شما برای ما ، دم از دموکراسی ، پارلمان ، وقانون اساسی میزند ؟ ،
بدان که دولت اش دیری نخواهد پائید. یک سال بعد " سیا " از طریق کارگزاران خود
به کا نستانتین کمک کرد که دولت را ساقط کند . بعد در 1967یک کودتای نظامی "
دست پخت سیا" دولت پاپاندرو را که شانس پیروزی داشت ، و از حمایت منافع آمریکا،
سر باز زده بود،دو روز قبل از انتخابات ساقط کرد. و برای شش سال بعد حکومت
نظامی سرهنگان در یونان مستقر شد. کشتار وشکنجهُ مخالفین سیاسی به یک امر عادی
تبدیل گردید . در راس قدرت ، جورجیوس پاپادوپولوس ( جاسوس مزد بگیر " سیا" از
سال 1952، که در زمان اشغال نظامی یونان توسط نازیسم هیتلری ، رئیس امنیت نازی
های آلمانی در یونان بود ، این شخص ، انقلابیون میهن پرست یونانی را شکار وبه
جوخه های اعدام می سپرد.) بلا فاصله اعلام حکومت نظامی نمود وتمامی احزاب را
تار و مار کرد. در ماه نخست رژیم پاپادوپولوس بیش از 8000انقلابی چپگرا شکنجه
وزندانی شدند.آمریکا سرانجام در سال 1999 بود که به عمل خود مبنی بر حمایت
وپشتیبانی از فاشیست های یونانی اعتراف کرد.
-بعد
ازگذشت سه سال ، از حکومت دست نشانده ، " ُژنرال انریکو، پرالتا آزوردیا "،که
با حمایت دولت " جان اف کندی " بقدرت رسیده بود.بدلیل بقدرت رسیدن یک
سیاستمدار، با رای مردم ،ارتش آمریکا مجددا به گواتمالا لشکر کشی کرد.
اولین اقدام ژنرا ل پرا لتا، بعد از بقدرت رسیدن این بود که دستور دهد
، هشت رهبر سیاسی اتحادیهُ صنفی را بقتل برسانند (کامیون های پر از سنگ را از
روی این رهبران عبور دادنده بودند )
رهبر جدید " جولیو ، کیسر" آمریکا را به حاکم مختار گواتمالا تبدیل
کرد.در نتیجه کشتی های حامل اسلحه ومهمات آمریکائی به سوی گواتمالا سرازیر شد.
هواپیما های " سیا" با تیر بار های پنجاه میلی متری و بمب های ناپالم
روستا ها را بمباران می کردند.مستشاران نظامی آمریکا به تجهیز نیرو های پلیس
گواتمالا پرداخت وبه بیش از 30000 پلیس گواتمالائی روش ها وتاکتیک های متنوع
دستگیری ، شکنجه و گم وگور کردن را آموخت .یک مقام وزارت امور خارجهُ آمریکا با
تمسخر خاطر نشان کرد که " اگر شکنجه وکشتار توسط ما انجام بگرد و قربانیان هم
کمونیست باشند ، هیچ ایرادی ندارد ! "
-طی
یک عملیات نظامی که توسط " سیا" تدارک ورهبری میشد، پارتیزان افسانه ای بولیوی
" چه – گوارا" دستگیر گردید. آمریکا پیشنهاد کرده بود که وی جهت بازجوئی زنده
نگهداشته شود ولی دولت بولیوی برای جلوکیری از درخواست های بین المللی جهت
آزادی وی ، او را بقتل رساند . چه- گوارا سی نه ساله بود ومرگش میلیون ها نفر
در سراسر جهان را عزادار کرد.
-ژنرال
" جوز آلبرتو مدرانو"با کمک و بودجهُ "سیا" اولین جوخهُ مرگ بسیار بد نام
السالوادور را تاسیس کرد.
نیرو های آمریکائی، جهت
انهدام پناهگاه های کمونیست ها در خاک کامبوج وارد این کشور شدند. کمونیست ها
از این پایگاه ها جهت حمله به مواضع آمریکائی ها وویتنام جنوبی ها استفاده می
کردند.در همان سال به کمک "سیا" سیهانوک از قدرت سرنگون و" لون نول " مرد
دلخواه "سیا" به قدرت رسید.لون نول بر خلاف سیهانوک تمام نیروهای کامبوجی را به
نفع آمریکائی ها بسیج کرد.
-با
کمک نیروی هوائی آمریکا، یک کودتای خونین که " سیا" تدارک دیده بود وپانصد نفر
کشته بر جای گذاشت ، رئیس جمهورچپگرای بولیوی "جان ، تورس" را سرنگون وژنرال
"هوگو بنزر" را بقدرت رساند.جان تورس کسی بود که در دوران زمامداری اش، نفت و
تعداد زیادی از کارخانجات بولیوی را ملی اعلام نمود. و ژنرال هوگو بنزر کسی بود
که در مدرسهُ آمریکائی ها آموزش دیده بودو رژیم اش در بکارگیری شکنجه وآزار
برای ازبین بردن چپگرایان شهرت داشت.
هوگودر طول هفت سال دیکتاتوری اش ، از سیزده فقره کودتا جان سالم بدر
بردو در همین دوره ، 200 نفر از مخالفین سیاسی اش را بقتل رساند و 15000 نفر را
زندانی نمود.
-
بعد از سه سال توطئه چینی ،عملیات
زیر زمینی وتحریم های اقتصادی شیلی توسط آمریکا، سالوادرآلنده رئیس جمهورمردمی
و برگزیدهُ این کشور در جریان یک کودتا کشته و آگوستینوپینوشه بقدرت رسید .
پینوشه دیکتاتوری را در شیلی برقرار کرد ودر تمام دوران حکومت خود که با شکنجه،
قتل،وسربه نیست شدن هزاران شیلییائی همراه بود از حمایت همه جانبهُ آمریکا
برخورد بود .
در جریان یک جنگ داخلی در آنگولا ، آمریکا
، سازمان فنلا (جبههُ ملی برای آزادی آنگولا ) را تسلیح و حمایت نمود.تا بر
علیه سازمان مپلا (نهضت مردمی برای آزادی آنگولا ) که از طرف روس ها حمایت می
شد، مبارزه کند.آمریکا از زئیر عملیات جتگی فنلا را سازمان می داد و برایشان از
طریق هوا مهمات می ریخت.مشاوران نظامی وما مورین " سیا" وارد منطقه شدندتایک
شبکهُ مخفی برای رساندن سلاح های جنگی به آفریقای جنوبی را سازمان دهند. ( در
این دوره فروش سلاح های آمریکائی به آفریقای جنوبی توسط وزارت خارجهُ آمریکا
ممنوع اعلام شده بود. )که آفریفای جنوبی در عوض سلاح های مورد نیازفنلا را
تامین نماید. در سال 1976 کنگره آمریکا ارسال اسلحه ومهمات جنگی را به آنگولا
قطع کرد،ولی این کمک ها ، این بار از طرف موبوتو سه سه سه کو، دیکتاتور زئیر
کماکان ادامه پیدا کرد.در طول این دوره ، بیش از 300000 نفر آنگولائی جان خود
را از دست دادند و بخش وسیعی از این کشور ویران گردید.
-در
دورهُ ریاست جمهوری جیمی کارتر نیروهای آمریکا خاک گواتمالا را ترک کردند و کمک
های مالی و نظامی آمریکا به این کشور قطع گردید، بعد از آن این کمک ها کما کان
از طریق اسرائیل ادامه پیدا کرد. در این دورهُ ده ساله ، جوخه های مرگ
ونظامیانی که توسط " سیا " آموزش و دوره دیده بودند ، حدود 20000 نفر از مردم
گواتمالا را بقتل رساندند.
-
دیکتاتور مورد حمایت آمریکا در
نیکاراگوئه " آ ناستا سیوس سوموزا " سقوط کردو ساندنیست های مارکسیست بقدرت
رسید ند . ساندنیست ها بخاطر اعلام رفورم ارضی و ارائهُ راه حل هائی برای از
بین بردن فقر عمومی، مورد حمایت مردم قرار گرفتند، ولی بقایای گارد ملی و پلیس
مخفی بد نام سوموزا با حمایت " سیا " به جنگ چریکی بر علیه ساندنیست ها ، در
طول دههُ هشتاد ، ادامه دادند.
-بعد
از اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی ، " سیا " تمامی گروه هائی را که مایل به
مبارزه بر علیه شوروی بودند ، از جمله مجاهدین ( مسلمانان واپسگرای اسلامی ) را
مسلح کرده وحمایت مالی نمود. این حمایت ها در خاتمه به امر متشکل شدن طالبان و
القاعده کمک موثری نمود.
-در
بیست وششم آوریل پرزیدنت کارتر اجازه داد تا شش هواپیمای حمل ونقل و هشت
هلیکوپترآمریکائی جهت عملیات برای نجات گروگان های آمریکائی در ایران ، مورد
استفاده قرار گیرد. این عملیات بخاطر تصادم دو هلیکوپتر آمریکائی در شب ، در
حاشیهُ کویر وکشته شدن هشت خدمهُ آن ناکام ماند.
-"
آسکر رومورو " اسقف سانسالوادوربه پرزدنت کارتر شکایت کرد با این عنوان ( از
مسیحی به مسیحی ) و از وی درخواست کرد که دست از حمایت جناح راست دولت
السالوادور به رهبری دیکتاتور نظامی ( رابرتو- آبیوسون ) دست بردارد. ولی در
همین زمان رومورو بدستور رابرتو در یک مراسم عشا ربانی بقتل رسیدو بلافاصله در
کشور حکومت نظامی اعلام گردید. طولی نکشید که جنگ داخلی راه افتاد. " سیا " از
دولت رابرتو بر علیه مبارزان ضد دولتی که اکثرا از دهقانان فقیر بودند، با دادن
کمک های نظامی و اطلاعاتی حمایت کرد. و بعد به آموزش دادن جوخه های مرگ
السالوادور اقدام نمود . تا سال 1992 حدود 63000 نفر السالوادوری در این درگیری
ها بقتل رسیدند.
-
آمریکا قرارگاههای چریکهای ضد
دولتی السالوادور را در خاک هندوراس مستقر کرد، واز خاک این کشور جهت حمایت از
جوخه های مرگ السالوادور استفاده نمود.
-در
نوزدهم آگست هواپیما های جنگندهُ های اف14 آمریکا مستقر در ناو هواپیمابر" نی
متس" دو جنگندهُ لیبیائی را بر فراز خلیج سیدرا سرنگون کردند. این عمل بدنبال
شلیک یک موشک گرماجو توسط یکی از جنکنده های لیبیائی بود.
-جهت
تداوم کمک های آمریکا به چریکهای ضد ساندنیست در السالوادور ، " سیا" اقدام به
فروش اسلحه به ایران از طریق اسرائیل نموده و سود حاصله از این معاملات را در
اختیار چریکهای ضد ساندنیست قرار میداد. " سیا" همچنین اقدام به انتشار جزواتی
نمود که در آن چون وچند ساقط کردن دولت ، از طریق کارشکنی ، خرابکاری در امور
اداری و تولید، شرح داده شده بود.آمریکا همچنین با تحریم اقتصادی وتحت فشار
دادن بانک جهانی جهت کاهش وام به این کشور، به تلاش های خود جهت ساقط کردن دولت
ساندنیست ها ادامه داد .
-در
اکتبر 1983 بدنبال سرنگونی وکشته شدن رهبر محبوب وسوسیالیست جزیرهُ گرانادا "
موریس بیشاب " ، نیروهای آمریکا این جزیره را اشغال کردند. دلیل اداری این
عملیات ظاهرا درخواست کمک فوری از جانب ( اتحادیهُ کشور های کریبین غربی ) بوده
است ، که برای جلوگیری از عکس العمل خشم آگین مردم و همچنین برای نجات جان
دانشجویان آمریکائی بوده است. ولی بعد ها نخست وزیر " باربدین " اظهارداشت که
هم این درخواست وهم خود تغییر رژیم مدتها پیش توسط آمریکا طرح ریزی شده بود. در
اپتدای اشغال جزیره 1200نظامی آمریکائی با مقاومت سخت نیروهای گرانادائی و
واحدهای کوبائی قرار گرفتند، ولی با افزایش نیروهای آمریکائی به 7000 نفر ،
مدافعان کم کم به مناطق کوهستانی عقب نشینی کردند و سرانجام یک رژیم طرفدار
آمریکا برسر کار آمد و اولین اقدامات این دولت از بین بردن آزادی ها و برقراری
سانسور و خفقان بود در این درگیری ها 19 آمریکائی ، 29 کوبائی ، و49 گرانادائی
جان خود را از دست دادند.
-
" افرین ریوز مونت " با یک کودتا که از جانب آمریکا حمایت میشد، در گواتمالا
بقدرت رسید.بعد از کودتا کمک های مالی آمریکا به گواتمالا افزایش یافت و ژنرال
افرین حکومت نظامی اعلام نمود این ژنرال که در مدرسهُ آمریکائی ها دوره دیده
بود، در شش ماه اول زمامداری اش 2600 نفر از بومیان این کشور را قتل عام نمود و
در دورهُ هفده ماههُ حکومت اش 400 دهکدهُ بومی نشین را کاملا ویران نمود.
پرزیدنت ریگان بعد از بازدیدی از این کشور اعلام کرد " ژنرال افرین خود را وقف
آزادی و دموکراسی کرده است "
-بدنبال
یک عمل انتحاری توسط حزب الله که بر علیه نیروهای آمریکائی در لبنان انجام گرفت
و در آن 241 نفر کشته شدند. جنگنده های آمریکائی مستقر در دو ناو هواپیما بر "
یو اس- اس " و " کندی " مناطق مشکوک در سوریه را بمباران کردند. در این عملیات
دو جنگندهُ آمریکائی مورد هدف قرار گرفته و یک خلبان آمریکائی دستگیر شد.
-
ریگان به " سیا " دستور داد که بر علیه شیخ فدل الله " ؟ " یکی از رهبران حزب
الله لبنان اقدام نماید ، لذا یک اتومبیل پر از مواد منفجره توسط یک مامور
لبنانی " سیا " در محلهُ پر جمعیت شیعه نشین لبنان کار گذاشته شده بود منفجرشد
ودوساختمان هفت طبقه ، یک مسجد و یک سینما را با خاک یکسان کرد. این انفجار
نزدیک یک مسجد وهمزمان با برگزاری نماز جمعه شب صورت گرفت . شیخ از معرکه جان
سالم بدر برد ولی هشتاد نفر از مردم عادی و رهگذران جان خود را از دست دادند.
این واقعهُ خونین و نا موفق سبب شد که ریگان ، جواز ترور سازمان سیا را باطل
کند .
-
بعد از اینکه 35 نفر از افراد
نیروی دریائی لیبی ، با یک کشتی دیدبانی ، در آبهای بین المللی توسط ناوگان
آمریکائی مورد حمله قرار گرفته وکشته شدند، سرهنگ قذافی خطاب به همه اعراب گفت
که آمریکا را در سراسر جهان مورد حمله قرار دهند.متعاقب این پیام بمبی در یک
دیسکوی برلین غربی منفجر شد که در اثر آن دو آمریکائی کشته و 230 نفر دیگر زخمی
شدند. باور عمومی بر این بودکه این بمب گذاری زیر سر باند های قذافی باشد، در
نتیجه آمریکا بعد از ده روز دست به حملهُ تلافی جویانه زد و تریپولی را بمباران
کرد که در اثر آن 40 نفر از جمله دختر خواندهُ قذافی کشته شدند.
-جت
نیروي هوائی آمریکا به فرانسه رفت د والیه میلیونها دلار به همراه برد و درپشت
سرش فقیر ترین کشور جهان را باقی گذاشت . کشوری که بیش از پنجاه درصد جمعیت اش
بیکاروبیش از چهارپنجم جمعیت اش بی سواداست کشوری که یک سوم کودکانش قبل از پنج
سالگی می میرند.
سیا تلا ش کرد تا د یکتاتورد یگری را علم کند ولی مخالفت عمومی بر علیه
دخالت مجد د آمریکا، اوضاع نا به آرام کشور را تا چهار سال د یگرادامه داد.
سرانجام سیا ، سازمان اطلاعات ملی هائیتی را( که ظاهرا برای مبارزه با باند های
کوکائین ،مسلح و تربیت اش کرده بود) برای سرکوبی قیام عمومی مردم بکار گرفت .با
دستگیری ، شکنجه و ترور ،در این بیست ویک ماهی که دوالیه را از کشور رانده
بودند بمراتب تعداد بیشتری از مردم هائیتی بد ست مامورین دولتی کشته شدند تا
دوران پانزده سالهُ حکومت دوالیه !
-
در تاریخ سوم جولای 1988
ناوهواپیمابرآمریکائی (یو اس اس وینسنس ) به حریم آبهای ایران تجاوز کرده و با
شلیک دو موشک زمین به هوا ، هواپیمای مسافربری ایران، پرواز شمارهُ 655 را که
به مقصد دبی در حال پرواز بود، با 290 نفر مسافر وخد مه متلاشی نمود. آمریکائی
ها بلا فاصله برای لاپوشانی کردن این اشتباه فاجعه بار متوسل به دروغ شد
ند.بطور مثال گفتند که ، " هواپیمای 655 از تونل هوائی مخصوص پرواز های غیر
نظامی خارج شده بود " ( واقعیت نداشت ) ، اینکه " ما در حال حمایت از کشتی ای
بودیم که از طرف لیبی مورد حمله قرار گرفته بود " ( واقعیت نداشت ) ، اینکه "
ما در حریم آبهای بین المللی بودیم" ، ( واقعیت نداشت )، اینکه " هواپیمای 655
به سمت پائین جهت گیری کرده بود " ( واقعیت نداشت ) اینکه " هواپیمای 655 به
هشدار های ما اعتنائی نکرد ( واقعیت نداشت ) بدلیل اینکه یکی از سربازان
آمریکائی فراموش کرده بود که سویچ رادار را از کانال نظامی به کانال غیر نظامی
تغییر دهد ، و در واقع اگر هشداری هم در کاربود ، کاپیتان رضائی خلبان 655 قادر
به شنیدن آن نبود .بعد ها به خدمهُ این کشتی بخاطر این کار قهرمانانه شان مدال
عملیات جنگی اهدا شد، و به فرمانده شان کاپیتان لستینگ بخاطر این دستآورد
قهرمانانه اش و توانائی حفظ آرامش و اعتماد بنفس در زیر آتش دشمن ، مدال مخصوص
از طرف نیروی دریائی اهدا شد. بعد ها نیروی دریائی اعتراف کرد که حمله به
هواپیمای مسافر بری عملی اشتباه بوده است !
-
بعد از اشغال کویت توسط عراق ،در
شانزدهم ژانویه 1991 هیجده کشور هم پیمان برای اجرای عملیات کویر، که به تائید
سازمان ملل هم رسیده بود، بر علیه نیروهای عراق وارد عملیات شدند.این حملات
نخست با بمباران هوائی وپرتاب موشک های کروز به مواضع عراقی ها شروع و بعد با
حملات نیروی زمینی ادامه پیدا کرد.در این جنگ حدود 100000 سرباز عراقی کشته شد.
بعد ها " نیویورکر" انتقاد کرد که بسیاری از کشته شدگان جزو جنایات جنگی آمریکا
محسوب می شود.که تحت مسولیت ژنرال " بری مک کافری " انجام گرفته است. تنها 166
نفر از نیروهای همپیمان کشته شد ند که اغلب آنها هم در اثر آتش اشتباهی نیرو
های خودی بقتل رسیدند .
-دو
سال بعد از نسل کشی ای که در( رواندا ) راه افتاد وحدود 800000 نفر هوتو ای
کشته شدند، ارتش میهن پرستان رواندا ( آر- پی – ای )با همدستی یک نیروی مخالف
دولت زئیر که توسط ( لارنت کابیلا ) رهبری می شد، قسمت شرق زئیر را بتصرف
درآوردند.در نتیجه پناهندگان هوتوای که از جنگ داخلی ( 1994 – 1990) گریخته و
در این مناطق پناه گرفته بودند، متواری وبا کشته شدند.شاهدان عینی می گویند :
سربازان آمریکائی دوش بدوش ارتش میهن پرستان رواندا ، در مناطق ( کانگوس ) می
جنگیدند.وزارت خارجهُ آمریکا هرگونه دخالت آمریکا را انکار کرد .ولی این موضوع
را که به (آر – پی – ای) قبل از اشغال ئئیر آموزش جنگی داده است تائید کرد.
پاول کاگامه رئیس جمهور رواندا در زمان جنگ داخلی ، در ( آر – پی – ای) درجهُ
ژنرالی داشت ، آموزش دیدهُ مدرسهُ آمریکائی است .
-بعد
از بمب گذاری " القاعده " در سفارتخانه های آمریکا در کینیا و تانزانیا که باعث
مرگ 224 نفرو زخمی شد ن بیش از 5000 نفر گرد ید. پرزید نت کلینتون دستور یک
حملهُ موشکی به یک کارخانه شیمیائی در سودان را صادر کرد. کلینتون ادعا داشت که
این کارخانه در جهت تولید سلاحهای شیمیائی فعالیت می کند.در ادامهُ همین عملیات
، آمریکا هفتاد و پنج موشک کروز به یک پایگاه آموزش تروریست در افغانستان شلیک
نمود که باعث مرگ 20 نفر غیر نظامی گردید. بعد ها تائید شد که کارخانهُ بمباران
شده در سودان نه تنها سازندهُ سلاحهای شیمیائی نبود بلکه یک واحد شیمیائی غیر
نظامی و در کنترات سازمان ملل بود . این عملیات در بعداز ظهرهمان روزی که
مانیکا لونیسکی برای اثبات درغگوئی کلینتون در دادگاه عالی شهادت داده بود صورت
گرفت .
-وقتیکه
یوگسلاوی در جنگ باارتش رهائی بخش کوسوواانعطافی از خود نشان نداد، در سال 1999
د و بلوک شرق و غرب مشترکا طرح صلحی را آماده کرد ند که اسلوبد ین ملوسویچ از
پذ یرش آن سر باز زد.آمریکا و متحد ین اش جنگ را از طریق هوا ودریا علیه
یوگسلاوی اغاز کردند. آنها با موشک های کروز ، تاسیسات نظامی و غیر نظامی از
جمله بیمارستان ها کلیسا ها تاسیسات آب برق ، تلفن و همچنین سفارت چین در
بلگراد را در هم کوبید ند . این عملیات در واقع جهت فلج کردن دولت ملوسویچ
انجام می گرفت که باعث مرگ بیش از 2000 نفر یوگسلاویائی شد .همچنین آمریکا از
جانب دیگر با تزریق دلار های آمریکائی به گروه های مخالف ملوسویچ ، اعتصابات و
تظاهرات سراسری آنان را وسعت بخشید.که در نهایت ملوسویچ را مجبور به کناره گیری
از قدرت نمود.
-بعد
از حملهُ القاعده به مرکز تجارت جهانی در نیویورک که در آن 3000 نفر جان خود را
از دست داد ند، آمریکا به همراه متحد ین اش به افغانستان حمله کرد. بعد از
هفتاد وهشت روز نیرو های متحده با همکاری نیرو های احمد شاه مسعود که توسط خود
آمریکا تجهیز شده بود ند ، کابل وبیشتر نقاط کلید ی افغانستان را بتصرف در آورد
ند . در 9 هفتهُ اول جنگ حد ود 3800 افغانی جان خود را از د ست داد ند.
سردمداران طالبان از قدرت ساقط وبه کوهها متواری شد ند. حمید کارزار به ریاست
جمهوری افغانستان انتصاب شد .بی آنکه در خارج از کابل ونقاط کوهستانی ، که
تغییرات به کند ی انجام می گرفت به رسمیت شناخته شود . دراین نقاط قدرت همچنان
در چنگ صاحبان مزارع چند ین بیلیون دلاری خشخاش ، تولید کنندگان هروئین باقی
ماند. که میزان تولیدات شان 3600 در صد نسبت به دوران قبل از جنگ افزایش یافته
است.