حرفهاي دوستا نه با کاوه آ هنگر
نوشته حبيب) ناصري ) ازپلتخنيک کابل
کسی که می کوشد همیشه در راه مستقیم برود و مستقیم برود، همیشه کج می رود و خودش کج است و روش رفتنش کج ا ست وگرنه اینقدر ما لیخولیای " راست رفتن" را ندا شت. راه مستقیم را برای کجروان سا خته اند. ا حتیاج به " راه مستقیم"، د ر یک کجرو و کج پیدا می شود.
نقش باشد بردرفش کاویـــــا ن نیست کاوه هرکه آهـنگــر شده
گـرپـد یـد آ یـد عـیار نـقــــد هــــا زمس بود بس سکه های زرشده
آخيرآ د روب سايت آريا يي به د و نبشته برخوردم تحت عنوا ن )شکست مقاومت در کابل ( و )صفحات سفید تاریخ( ا زکاوه آهنگرکه سبک نوشته ها ووسعت نظرنويسنده آن مرا واداشت تا پيرامون آن چيزي بنويسم . اگرچه سخنا ن کاوه آهنگر؟ وسيله دا نشمند صا حب قلم )محمد آصف خرمی ( زيرعنوان : ملتی که تاریخ خویش را نمی شناسد ، ناچار است آنرا یکبار دیگرتکرار کند .جوا ب علمي وتحقيقي ارايه گرديده ، مرا نيزواداشت تا مختصرآ مکث نمايم . امروز ما با داشتن تجارب تاریخی و فرهنگی و اطلاعی که از مکتب "روان شنا سی یونگ" داریم، می دانیم که اصل و اسا س همه ناخود آگاهي ومظالم اجتماعی به نوعی با پدیده «ازخود بیگانگی» پیوند دارد. عارضه «ازخود بیگانگی» (بقول یونگیست ها «بیگانگی از نفس برتر خویش»)همان مشکل روا نی است که بر اثر عدم رشد شخصیتی از دوران کود کی در انسان باقی می ماند و به این طریق در مراحلی که ا نسان پا در عرصه جامعه می گذارد جوهره اصلی تمامی افکار و عقاید و عملکردهای او را تشکیل می دهد. انسانی که به بیماری «ازخودبیگانگی» دچار است ، انسانی است خود محور و خودشیفته که همه جهان و هستی را بر مدار سود خود می سنجد. چنین فردی از آنجایی که به « خود والا- خود برتر» خویش آگاهی ندا رد و از هویت توحیدی خویش بی اطلاع است، همه خواسته ها و غایت آرزو ها و تمنیات خویش را در وجود اغیار بیگانه از «خود» جستجو می کند و به این ترتیب است که انسان از خود بیگانه به راحتی جلب و و جذب دیکتاتوران و ستمکاران می شود. مقدمه این کار همان است که انسانها در مورد برخی از افراد و یا اشیاء غلوگویی می کنند و آ نها را به گونه ای شناسایی و ستایش می کنند که آ نها به واقع نیستند. همه "اومانیست" های جهان بر این عقیده اند که ریشه بروز بیشتر اختلالات روانی و بیماری های روحی را باید در موضوع «ازخود بیگانگی» جستجو کرد. انسانی که تمامی وجود و آرزو و غایت خواسته هایش را به بقا وخواسته «دیگرا ن» فنا می کند و بقای خویش را در بقای «از ما بهتران» می بیند، انسانی است که به بیماری مهلک «ازخودبیگانگی» مبتلا است. خطر مرض چنین انسانی از خطر بیماری ایدز کمتر نیست چنانکه این بیماران نیز می توانند مشکل روانی خود را خیلی بی سر و صدا به اطرافیان شان منتقل کنند و به سطوح وسیعتری از ساختارهای جامعه صدمه وا رد آورند. از اینروست که بیماران «از خود بیگانه» حضور و وجود شان برای خانواده و جامعه بسیار خطرناک است. انسان «از خود بیگانه» در هرحال شخصیتش بر پایه دو حال روانی در نوسان است. چنین انسانی یا به فریب بت تراشان و قدرت طلبان، مسقیما در ظلم کردن به دیگران نقش اسا سی و موثر دارد و دستش در تجاوز و تعدی به جان و مال و ناموس مردم بطور عمد آلوده است و یا (حالت دوم) چنان است که خلقیات انسان ستم پذیر را دارد. به گفته اغلب روان شناسان چنین انسان هایی یا از نوع انسانهای «ساد یسمی» اند که از آزار و تجاوز به دیگران لذت می برند و یا از نوع «مازوخیستی» اند که برعکس نوع اول از تجاوز دیدن و آزار د یدن ا حساس آرا مش می کنند. به همین خاطر من معتقدم که ما می باید به این مسئله بیشتر از هر چیز اهمیت بدهیم و بالا تر از هر مسئله سیا سی و اجتماعی به این امر فکر کنیم. به نظر من مشکل اساسی ما مشکل فرهنگی است و تا ما با این مسئله بطور علمی و ریشه ای برخورد نکنیم، هیچ یک ا ز نا بسامانی های ما حل نمی شود. ما باید این موضوع را امر مسلمی بدانیم که تا آنگاه انسانها چیزها و یا افرادی را به گونه ای غیر حقیقی ستایش(یا پرستش) می کنند ، در یک چرخه ظلم خیز گرفتار می ایند که رهایی از آن برای شان امکان پذیر نیست. متاسفانه برخی از طیفهای که دچار د گماتیسم گروهی و اپید می شخصیت پرستی شده و طیف خود را برتر و حق دار تر از دیگران می پندارند ، با رد اشتباهات قبلی همچنان بر طبل تک روی و مبارزه عمومی و عریان می نوازند و فارغ از اینکه در این مقطع می باید به باز شناخت دیروز و تبین راهکار برون رفت از بن بست امروز و استراتژی فردا اند یشید ، این دوستان همچنان به رهبر سازی کاریزما تیک و حماسه ساز ی شعاری می ا ند یشند.
کاوه آهنگردرآغازمي نويسد : …کابل پایتخت افغانستان است و در افغانستان قدرت حاکم همان قوتی خوانده می شود که پایتخت را در اختیار خود داشته باشد، بنا" هموا ره برای بدست داشتن پایتخت از جانب قدرت حاکم، مقاومت صورت گرفته و در مقابل، مدعیان قدرت برای در اختیاردر آوردن آن کوشا بوده اند پنجسال جنگ های تنظیمی و گروهی برای حفظ ویا تصرف پایتخت مؤید این بیان است، با وجود آنکه هر یک از تنظیم ها در ولایات و اطراف افغانستان حضور سیاسی و نظامی داشتند، اما برای شناسایی شان منحیث قوت حاکم ضرورت به تصرف پایتخت داشته اند. با در نظر داشت این اهمیت است که دشمنان افغانستان در صدد بی ثبات سازی ا وضاع در پایتخت افغانستان بوده اند. بی جهت نبوده است که شعار« کابل در آتش! » و یا « این آتش را افروخته نگه دارید! » سر خط وظایف ساازمان استخباراتی پاکستان و دولت داران آن کشور را، می ساخته است و بی نظیر بهتو صدر اعظم پاکستان به مجرد ورود به دفتر کارش راپور جنگ و تلفات جانی و مالی شهر کابل را همه روزه بالای میز کارش آماده می خواسته است. چه کابل مرکز سیاسی، دپلوماتیک و اداری افغانستان و به مثابهء قلب در وجود ، تنظیم کنندهء نظام حیات اجتماعی، درین سرزمین است.
آقاي کاوه که صرف بعد ا زسا ل 1371خورشیدي کا بل را پا يتخت کشورمي دانند . ازسال 1360به اينطرف که فيرسکر، کلستر، مزايل وها وا ن زند گي را برباشند گا ن آ ن سخت وناگوا رسا خته بود کجا بودند تاا شک وآهي قربانيان اين حوادث را که به اشاره پاکستاني ها ، اعراب ودالروکلدا رمي شنيد ند واگرمي شد به ظاهرا شک تمساح مي ريختند .
درپاراگراف ديگرگلوپاره مي کند که… سقوط پایتخت بدست نیروهای مشترک طالبان، پاکستانی ها و اعراب و سایرین ... آيا بعد ا زسقوط قد رت دا نستيد که اينهاهمه دشمنا ن ملت افغا نستا ن اند ؟ زما نيکه صند وق هاي سربسته سلا ح ومهما ت ا زپا کستا ن وکشورهاي عربی وغيرعربِي به جبها ت به اصطلا ح مقا ومت سرازيرمي شد وبا آن هزارا ن انسا ن بيگنا ه وبي دفا ع شهرها بخا ک وخون کشا نده مي شد ،) چون فکاهي ملا نصرالدين( مگردرچشما ن تا ن عينک زده بود ند تا خونهاي سرخ را درفش سبزببنيد؟ . ويا آنوقت بود که سرعقل آ مده دا نستيد که آنان د شمنا ن مردم ا ند ؟. باآغازماه ثور1371که کا بل بخا ک وخون کشا نده شد از55تا هشتا د پنج هزا رانسا ن قرباني جنگ قدرت گرد يد ، تما م دا روندا رکشوربه يغما وتاراج برده شد آنوقت نميدا نستيد و نمي شنا ختيد که دزدا ن مسلح وفيرکننده سلاح سکروکلسترکيها اند؟
کاوه آهنگر ؟ ! د رين سال بود که ا زخواب خرگوش بلند شده د ا نستيد: بی جهت نبوده است که شعار« کابل در آتش! » و یا « این آتش را افروخته نگه دارید! » سر خط وظایف ساازمان استخباراتی پاکستان و دولت داران آن کشور را، می ساخته است و بی نظیر بهتو صدر اعظم پاکستان به مجرد ورود به دفتر کارش راپور جنگ و تلفات جانی و مالی شهر کابل را همه روزه بالای میز کارش آماده می خواسته است. چه کابل مرکز سیاسی، دپلوماتیک و اداری افغانستان و به مثابهء قلب در وجود ، تنظیم کنندهء نظام حیات اجتماعی، درین سرزمین است. بلي اين کار را ازگذشته ها انجا م داده وبعد ا زسالهاي 1359بصورت بی سا بقه وسیله مزدو ران واجیرا ن خویش وسعت دا د ند. کاوه بي خبرمي نويسد : آنچه من می نویسم حوا د ثی است که گاهی از نزدیک دیده و یا از طریق دوستانم که درون حاکمیت جا داشته اند، شنیده ام. جنگ رویاروی با طالبان و فشارهای اقتصادی نا شی از راه بندان جا ده های مواصلاتی به کابل عوا مل مهم اند، اما ـ پنجسال جنگ کوچه به کوچه در کابل و رسیدن چندین مرتبهء طالبان و جنگجویان مخالف دولت قبل از حضور نظامی طالبان، در اطراف کابل، به نزدیک مرکز شهر، حتی حضور نظامی بعضی از گروه های مخالف در درون شهر، با عث آن نشد که احمد شاه مسعود قوت های خود را امر خروج از شهر و تخلیه پایتخت را بدهد. تا سف بحا ل تا ن انسا ن واين قد ربي خبر، مگرداکترنجيب الله کمونست بخا طر تهيه موا د کوپوني مامورين دولت ونيا زشهريا ن کا بل مجبورنگرد يد که بگويد ما زبا ن بدل نميکنيم کوچه بدل کرديم وناگذ يرگرديد که سرک کابل بگرا م را اعمار، قيرومورد بهره برداري قرا ربدهد وهمه همين پرابلم ها با عث آن شد که حا کميت سقوط وتاج وتخت بازيچه دست ... شود .
وطن لب تشنه ي يك مهربا نيست حـــــــريفان در غم راكت پرانيست
به هرجـــــا بيرق هركس بلند است حكومت پيش شان لولك دوانيست.
برادرها وطن را منــــــــــگ كردند به مردم زنــــد گي را تنگ كردند
به تاريخ وطن كــــــــــــردند بازي وطن را ملك بي فرهنــــگ كردند.
اقتباس ا زمرواريد هاي سياه گويندگا ن يوسف کهزاد و ذکيه کهزاد .
کاوه آهنگرمي نويسد: سقوط سپین شگه سر آغاز سقوط جلال آباد گردید. با رسیدن طالبان و افراد فوج پاکستان به جلال آباد، دولت مذاکرات و تماس خویش با قوت های شمال را شدت بخشید و خواست جنرال ـ عبدالرشید دوستم را که تا آنوقت در قبال حوادث و پیشروی های طالبان و پاکستانی ها نظاره گر بی تفاوت باقی مانده بود، در همکاری با دولت جلب نماید. همان بود که محمد یونس قانونی وزیر داخلهء وقت از طرف دولت وظیفه گرفت تا به مزار شریف پایگاه قدرت دوستم رفته و مذاکرات را با جدیت پیش ببرد ( ماموریت های قبلی داکتر عبدالرحمن وزیر هوا نوردی در زمینهء رفع سوء تفاهمات بین مرکز و شمال نتیجهء مطلوبی نداده بود و شایع بود که نامبرده در پیش برد مذاکرات وظیفه دا ده شده صادق نبوده است ) .
ما کاري نداريم که کدام جناب صا دق وکدا م شخص نا صا دق هستند اين را زبزرگ صرف به آنا ني افشا است که درآن رژيم مقا مي بوده است وامکا ن دارد ا زسرنوشت بعدي داکترنا صا دق شنيده ويا ا زطريق دوستا نش آگاهي داشته با شد ، ولي سقوط حا کميتها درتاريخ ما ند گارخواهد بود که چه کرده وچه عمل خوب ويا بد را انجا م دا ده اند به گما ن ماکه مقا مي نبوديم وآگاهي ما ازرازورمزدروني دولت اسلا مي ممکن کم با شد ، تفا وت بِين سقوط کا بل وجلا ل آباد نميبينيم درجلا ل آباد هم جنگ نشد وا زکا بل نيزشب هنگام فرار را برقرارترجيح دا د ند وهمه چيزرا با خود برد ند . کاوه آهنگراين بارلبه تيزکارد را مربوط جنرا ل دوستم نموده می خواهد همه بارمسووليت سقوط را بدوش وي اندازد ومي نگارد: جنرال دوستم که از ا وضاع نظامی کابل چندان اطلاع دقیق نداشت و به مقاومت قوت های مسعود که چندین بار دشمن را از دروازهءهای کابل رانده بودند، اطمینان داشت، فریب اعراب را خورده و خواست با حریف وقتی مدارا نماید که از فرط ناتوانی چون سرباز بی رتبهء زیر امرش باشد. جنرال دوستم خود را از مذاکرات کنار کشید، مذاکره کنندهء دولت او را در مزار شربف نیافت، نزدیکان دوستم به نمایندهء کابل گفتند که جنرال مریض است و طور عاجل به تاشکند رفته است واز زبان جنرال گفتند که:" قانونی صاحب را رخصت کنید بعدا گپ می زنیم!" .
درينجا نا گذِيرم تا مشت ازحقا يق را تحويل کا وه آهنگربدهم ،سقوط کا بل که دراثرقيام شما ل بوجودآمده بود وجنرال دوستم به مثا به مرد قدرت مند جنبش شما ل با اند ک مد ت توانست مزا رشريف ، ميمنه ، سرپل ، شبرغا ن ، ايبک ، پل خمري ... را ازحاکميت نجِب الله جدا وقوتهاي جهادي را به شمول آقاي احمد شاه مسعود ا زپروا ن دا خل کا بل نموده ارگ رياست دولت را با چوکي و گارنيزيو ن شهرکا بل تسليم مسعود ورباني نمايد ، دولت اسلا مي با غصب پول ، چوکي وقد رت نه تنها به جنرا ل دوستم نقش ندا دند بلکه درجدي 1372جها د وواجب القتل بودن را نيز به موصو ف روا داشتند . اگرشما نيزدرنقش جنرا ل دوستم مي بوديد آيا با اين همه دروغ وفريب حاضربوديد که به ميزمذاکره نشسته تصميم مي گرفتيد؟ ا زحوادث بعدي وا زد سيسه ها ي که بعدآ توسط جنرا ل ملک به حمايت دو لت اسلا مِي سازمان يا فت همه اطلا ع دارند . نميدانم آگا ها نه ويا نا آگا ها نه مي خوا هيد تاريخ را مسخ کنيد وبچسپيد به کيش شخصيت؟ .
کاوه ؟ می نويسند که : تمام این ر ویداد ها این ذهنیت را تقویه کرد که جنرال دوستم با گذشتاندن قوت هایش به کمک بصیر سالنگی، از سالنگ، جبل السراج را تصرف نموده و راه ارتباط مسعود را به پنجشیر سد خواهد کرد.
آقاي کاوه مي خواهد اين بارا زراه ذهنگيرِي يک مشت دروغ و ا تهام را تحويل خواننده بد هد. نميدانم وب سا يت ودفاترفرهنگي جنبش گا هي چنين دروغ و افترا را مي خوانند يا نه ؟ به نظر من ديگرا زدولت اسلا مي چيزبا قي نما نده بود که جنرا ل دوستم د رپي سقوط يا سد آن برايد به اسا س گفته قبلي شما مقا ما ت دولت فراري چون : يونس قا نوني ، داکتزعبدالرحمن فقيد )که عليه مرده هم اتها م وا رد مي کنيد( ،جنرا ل فهيم وريس دولت برها ن الدين رباني همه وهمه د رزيرحمايت جنرا ل دوستم زندگي داشتند .قوتهاي جنبش د رسالنگها وبعد تردرتما م ولا يت پروان مستقربودند پس تصرف جبل السراج چه مفهو م ومشکلي داشت ؟.
صفحات سفید تاریخ
تاریخ از لحاظ لغوی به واژهای اطلاق میشود که شامل اطلاعاتی راجع به گذشته است. مانند تاریخ زمینشناسی کره زمین. زمانیکه تاریخ به عنوان یک زمینه و رشته مطالعه و تحصیل مطرح میشود به معنای تاریخ بشری است که گذشته ثبت شده جوامع بشری میباشد. واژه تاریخ از کلمه یونانی historia؛ شرحی از پرسشها و جستارهای شخصی گرفته شده و از لحاظ ریشه شناسی با کلمه انگلیسی story مرتبط است. مورخان از منابع مختلفی همچون سوابق نوشته یا چاپ شده؛ مصاحبه (تاریخ شفاهی) و باستان شناسی استفاده مینمایند. اشتراک در گوناگونی روشها ممکن است در برخی دورهها بیش از سایر دورهها باشد و مطالعه تاریخ رسم و رسوم و شیوه خاص خودش را دارد. (تاریخ شناسی؛ تاریخ تاریخ؛ را مشاهده کنید). به حوادث و اتفاقاتی که قبل از نگارشهای انسانها اتفاق افتاده اند؛ ما قبل تاریخ یا پیش تاریخ گفته میشود. بارها شده است که تاريخ را مطالعه نمودايم تعريف کرده ايم و عبرت گرفته ايم . مجموعه حادثه های که در زمانهای کذشته روی دا ده ا ند تاريخ را تشکيل می دهند و هر چه زمان می گذرد بر اين مجموعه افزوده مي شود . اما انچه در مطالعه تاريخ لذت بخش و شگفت انگیز است چرخه هایی است که در ان تکرار می شود . در ا صل مهمترین بخش ان است که بیش از همه تکرار شده اند و گاهي در زمانهای حال و اینده نیز بر ان افزوده میشود .از حق که نگذریم اکثر تحولات تاریخ در زمانهای مختلف به اشکال گوناگون دیده میشوند و اینجاست که میگویم تاریخ درس است . میگویند تاریخ را مطالعه کنید و سرگذشت پیشینیان را ببینید و از انها عبرت بگیرید .
کاوه آهنگراين بارعنوا ن مقا له اش را صفحا ت سفيد تاريخ نا م گزاري کرده اند .نميدانيم ا زاين عنوا ن چه هد ف دارند ؟ ممکن ا ست زمامداري حاکميت تنظيمي خویش را صفحا ت سفيد مي نا مند يا ... مي نويسند : ...در موجودیت چکمه داران خارجی وحمایت چشم آبی ها از رژیم سرخ، که دستگاه دولتی را به فقدان مشروعیت و اعتبار در انظار واذهان مردم، کشانیده بود وموجودیت مخالفان ایدیولوژیک وسیا سی رژیم که این جا و آن جا درکمین نشسته وگوش به آواز بودند و چراغ به دست زوایای اقدامات و تصامیم وحرکات واظهارات سرکاران آن را با ساطور انتقاد و حتی عناد به تسلیخ می کشیدند و کوچکترین حرف وعمل دولتداران رژیم راپوست می کردند وعریان ومفتضح به خورد مردم می دادند؛ به حرف راست دولت مردان به ضمیمهء سوگند، مردم باور نمی داشتند، چه جای حرف دروغ واقدام ریا کارانه که به مجرد برآمدن ازجوف دهن به بیرون وحتی به محض خطور در ذهن، رسوای بازار می گردید و ا ژدهای هفت سر اطلاعاتی و خبری نیز با دمیدن آتش، دود از دمار این موجود تسلیخ شده کشیده وخاکسترش می کرد. بدین ترتیب دولت داران زمان، مجالی برای خود نمایی نهاد های درونی خود نمی یافتند و سرکوفته و واسوخت می ماندند.
خوانند ه گرامي ! ازاين همه دشنام وتحقيرو توهين که کا وه برزبان مي آورد مرا بيا د سخن دل نشين مي اندازد که مي گويند کورخودو بيناي مردم . من نه عضو حزب خلق بود م ونه درحا کميت سهم داشتم ونه عمرم ايجا ب مي کرد که درخدمت آنا ن باشم .ولي زما نيکه حاکميت کمونستي را با دولت اسلا مي به مقا ِيسه مي گيرم ،کاوه آهنگرچون دروغ گويا ن و قرآن خورا ن خا نه خدا درنزدم مجسم مي شود زِيرا بعد ازسال 1371 ديگرد رافغا نستا ن حا کميت وجود نداشت يک دوره ا زکشتن وبستن وراکت وخون وچوروچپاول حکمفرما بود ادا ره ازهم پاشيده بود قا نون وجود نداشت . طوريکه همگا ن اطلاع دارند ازثور1371تا حاکميت ا ضطراري آقاي کرزي کشوربدون قانون وحاکميت ادا ره گرديده لطفآ بگويد جالب نِست ؟ زمانيکه کاوه آهنگرحاکميت دوکتورنجيب الله را به باد ناسزا ودشنام مي گيرند ود ردفاع ا زحاکميت تنظيمي قرارمي گيرد هرا نسا ن با درد را خنده مي آيد .ويا اينکه ازخارجي ها ومتجاوزين گله وشکايت دارند ، ديگربه همه آفتابي است که دربیگا نه پرستي دست همه را ا زپشت بسته ايد ، چاپ بانکنوتهاي ده هزا رافغا ني ، کمک تسلحيا تي ، وا گذاري فرودگا ه ها، سفرهاي متعد د مقا مات … همه وهمه را بخاطرداريم. ..
واه واه کا وه آهنگرا زخانه هندو وقرآ ن !
فردوسي درشا هنا مه مي گويد :
توکارزمين را نيکو ساختي که د رآسما ن پنجه انداختي
اين بارحملا ت بي اما ن خويش را برضد حاکميت جد يد وبرادران پشتون متوجه سا خته مي نويسيد : شخصیت های سست وفرسوده که حقوق ملت را در طبق اخلاص تقدیم بیگانگان می کنند ودر فقدان عزم سیاسی ، خرد دپلوماتیک و درجهء نازلی ازاحساس وشعور؛ دست بسته وگوش به فرمان عهده دار اجرای خواست های آزمندانهء فراعنهء زور وسرمایه می گردند. هر چند دم از بلوغ سیاسی ملت می زنند، اما در عمل با سلب حق اشتراک وتصمیم گیری ساکنان این سر زمین بر مبنای اصول دموکراتیک در تاسیس نظام سیاسی ومدرن، آنان را به منزلهء رعیت و صغیر سیاسی تنزیل می دهند که صرف در اقتدا به حاکمیت این مجریان مطالبات نا مشروع وقیمومیت خود خواهانهء سلطه جویان مغرورو متکبر بین المللی، موجودیت و هویت می یابند و فی النفسه فاقد ممیزاتی اند که بتوان برآنان نام ملت را اطلاق کرد. تفوق طلبان قومی و پیروان اندیشهء عشیره سالاری که زمانی در تکیه بر پایه های استبداد سلطنت و زمانی با چسپیدن به ناسیونالیسم قومی و مدتی در قبول اندیشه های وا رداتی کمونیستی، استیلای خود را براین سرزمین تضمین می کرد ند، اکنون با درک فقر فکری وفرهنگی خویش و انجماد این اندیشه های مصرفی و عدم تندهی ساکنان ستم کشیدهء این سرزمین به قبول این بلند نگری ها، دست در دامان سرمایه سالاران غرب که آزادی و" دموکراسی را چون حجاب عفت و پاکدامنی بر سیمای بد کارهء خود کشیده اند"، گره نموده و با استفاده نا مشروع از رنجوری و نیاز ملت، تسلط نا جایز خود را ابقا می دارند. با لجاجت معادلات برهم خورده و در حال نوسان به سمت واقعیت های تاریخی، عینی وترکیب ملی در بستر جامعه را چشم پوشی و با سیاسی سازی واژه های اختراع شدهء و ارداتی غرب وتفسیر نا درست از مسایل اتننیکی، بر یک پرگنهء عظیم ملت برچسپ های ناروا وارد و می خواهند اورا خلع حق کنند. شخصیت ها وپیشروان فکری وسیاسی آزادهء حال و گذشتهء ملت ستم کشیده را ، با تبلیغات همنوا وسازمان یافتهء داخلی و خارجی، در حجاب ابهام فرو برده ورسوا ترین معامله گران یک تن وصد سر و معماران سیه روزی وذلا لت و زولا نه بندان ملت را، چون قهرمانان و نخبگان، جامهء کذاهی غرورو شهامت به تن وتحویل تاریخ این خطهء مرد خیز، می دهند. فرهنگ، تمدن و تاریخ کتلهء وسیع ملت را با نشر اکاذیب و اشاعهء تاریخ های سرکاری و نامگذاری های بی مسمی و بی- مورد، کمرنگ و فراز های فرهنگ بالنده و تاریخ درخشان آنان را کم ارج و با ایجاد موانع در راه باروری و غنای شان، طاق های رفیع این تمدن را زیر خیمه های تاریک و خفقان آور کلتور قبیله کتمان سازند. این در حالیست که ادعای اعتقاد به تساوی حقوق اقوام ساکن این خانهء مشترک و رعایت عدالت اجتماعی کاذبانه از حلقوم قدرت بیرون می جهد.
اين بخش نوشته کاوه آهنگر کا ملآ لجام گسيخته ا ست چنا ن عليه نظام سرمایداري سخن چيني دارد توگوي کا رل مارکس را سیا ست واقتصاد درس مي دهد اما غلط فهمي نشود که کا ملآ غيرعلمي وغيرمنطقي واحسا ساتي . من دومطلب را به ايشان گشزدمي نمايم ، اول اينکه: انديشه تجارت ويا قا چا ق مواد مخد رويا سنگ هاي قيمتي يک معد ن نيست که صاد ريا وارد شود تا ازپول عوايد آ ن جنگيد ويا سلا ح ومهما ت خريد وخريدو فروش منا طق وطن را انجام دا د، اند يشه وايد يالوژي درهرکشورمطابق رسم ، فرهنگ وعنعنا ت مردم آن بايد بکارگرفته شود وازجانب ديگرامکا ن ندارد اگرحزبي درا روپا ويا آمريکا وجود دا رد درافغا نستا ن مانيزچنين يک حزبي داشته باشیم اگرمنظورشما احزاب مارکسیست با شد ، اين را ميدانيد که کمونِسيم وسوسياليزم ديگربه تاريخ پیوسته است وزماني هم که وجود داشت شيوه تطبيق وعملکردآن به هرکشورفرق داشت .مطلب دوم به گما ن اغلب اين را مي دانيد: که افغا نستا ن خا نه مشترک تما م افغا نها بوده وتما م مليت ها واقوام با هم براد رحقوق مساوي داشته ووارثين تما م گنجينه ها ي مادي ومعنوي کشورا ند . مد ت درحاکميت گذشته چنين شيوه هاي غيراخلا قي دامن زده ميشد وبه نظرمن ديگراين بازارکهنه خريداري ندارد .درافغا نستا ن برتري جوي محکوم به شکست بوده ديريازود افراد که به چنين ماجراجوی مصروف ا ند رسوا خواهند شد . انشا الله .
با عدم توجه به خطرات شبخون فرهنگی غرب در میان نسل جوان، نبود امکانات لازم جهت مصروفیت های سالم آنان، عدم هدایت نسل جوان به یک نظام زندگی متکی بر خویشتن وتحصیل رزق مشروع وبرعکس بی تفاوتی در برابر اردوی بیکاران، معتادان، تعلیل رفتگان مزاجی وافسردگان وناامیدان، آیندهء این سرزمین را از سرمایهء معنوی عاری می سازند. این در حالیست که منابع پولی دولت صرف تجمل، دعوت، هزینهء گارد وپرداخت مستمری های گوناگون برای مفت خواران دایمی وخوانین دو سر، می گردد. با ایجاد زنجیرهء موادمخدر، پول، قدرت و دولت وانجوها ی غیر ضروری ونا مؤثر، زمین مقدس وطن را به مزرعهء پر بار مافیای بین المللی، قاچاقچیان واستفاده جویان وتمویل کنندهء بودجه های گیچ کنندهء استخباراتی ونظامی منطقه یی و جهانی مبدل واز این راه سود های کلان را به بهای بی آبرويی وبی اعتباری ملت به جیب می زنند. این همه مواردی بود محدود که این قلم بر شمرد، اما دامنهء این فریبکاری آنقدر وسیع وفراخ است وآنقدر مکتوم ومرموز عمل می شود که فقط شیطان میداند وفاعلین آن، چه خدا از ظالمان بیزار است. اگر امروز، مردم از درک این فریبکاری ها عاجز اند و یا صدای شان به جایی نمی رسد ویا نیاز وحب بقا دهان شان را قفل زده است وفریب کاران حرفه یی داخلی و خارجی امروز ملت را می قاپند، اما تاریخ به مثابهء داورعادل وبی طرف قضاوت خواهد کرد.
کاوه آهنگر! ضرورت به بيا ن وتوضيح ندا رد به دو ستا ن تان که دردا خل حاکميت ، مقام ، چوکي ، نقش وصلا حيت دارند بگويد تا حرفهاي دل تا نرا به مقام بزرگ برساند وکاش اينهمه نواقص وپرابلم هاي دولت وحقوق ومعا ش گارد هاي رياست دولت را درزما نيکه اکثرادارات دولتي وا رگانهاي نظامي واستخبا راتي درکنترول تان بود به گوش مقامات مي رسانديد وگلوپاره کردن فعلي شما بشکل ديگرمي تواند توجيه شود . مي گويند داکتربه ديوانه خا نه رفت تا ا زدیوانه ها وارسي نمايد متوجه شد که ديوانه ي در دريچه خيلي با کيفيت چشم دوخته ، داکترنيزبا عقب راند ن ديوانه به آنجا چشم دوخت ولي هيچ چيزنديد روبه ديوانه نموده گفت : ديوانه آ نجا هيچي نيست ؟ ديوا نه پس ا زخنده بسيا ربلند به داکترگفت : عجب ديوا نه ي زنجيرِي هستي ، من چهل سال شد درآنجا چيزي نديدم تومي خواهي به يکبارديد ن همه را ببني ؟ اين سخنا ن تو ده ها حتا صد ها بارگفته شده وآنچه که مي توا نستي انجا م بدهي آن بود تا ازطريق دوستا ن تا ن بگوش مسوولين مي رساندي . جاي شکرآن است که ازداوري وقضاوت تاريخ نيزسخن به ميا ن آورده اي ديده شود تاريخ وطن چه خواهد نوشت . دزد هم خدا مي گويد وکاروا ن هم .ما دیدیم که مقولهً «فروپاشی» برای توضیح شکست سوسیالیسم واقعا موجود، مقوله ای نارساست و برعکس، حرف کسانی که ازجنگ جهانی سوم سخن می گویند، قانع کننده تر است. جنگی که در آن رسانه های گروهی و نبرد ایدئولوژیک نقش برجسته ای به عهده داشته است و سرگیجهً مغلوبین از همین جا نشاًت می گیرد(کارل اشمیت) می گوید: "مستقل کسی است که بتواند «وضع غیر عادی» را اعلام کند." این گفتهً کارل اشمیت ـ حقوقدان نابغه و ماورای ارتجاعی ـ نه تنها برای درک طرز کار مشخص یک سیستم حقوقی و مناسبات میان مراکز مختلف قدرت، بلکه همچنین برای فهم چند و چون یک جنبش سیاسی و درجهً استقلال آن کمک می کند.مثال: در سال 1991 در الجزایر ژنرال ها با توسل به کودتای نظامی، انتخاباتی را که «جبههً مقدس اسلامی» را روی کار آورده بود، غیر قانونی اعلام کردند. ژنرال ها با استقرار یک دیکتاتوری نظامی (ظاهرا علیه ارتجاع اسلامی) «وضع غیر عادی» اعلام کردند و نشان دادند که اهرم های اصلی قدرت در دست کیست. اگر به زبان مائوتسه تونگ صحبت کنیم، "قدرت از لولهً تفنگ بیرون میاید." و مستقل کسی است که در زمان دلخواه دستور «سخن گفتن» به مسلسل ها را صادر کند. آری، واقعیت قدرت از این قرار است.اکنون بیایید با هم متدولوژی یاد شده را برای بررسی مناسبات اردوگاه های مختلف به کار گیریم. کودتای نظامی در الجزایر را غرب با حسن تفاهم پذیرفت و با استدلال به این که جلوی روی کار آمدن یک حکومت اسلامی که به معنی واپس گرایی، دفن هرگونه آزادی وجدان و به ویژه حقوق زنان می بود، گرفته شده است، از آن استقبال کرد. با استدلال مشابهی، چند سال پیش اتحاد جماهیر شوروی برای حمایت از رژیمی که قصد مدرنیزه کردن جامعهً افغانستان را داشت و در این مسیر، مبارزه علیه بنیادگرایان اسلامی را در پیش رو داشت، دست به مداخلهً نظامی در این کشور زد. در این مورد اما غرب نه تنها از مداخلهً شوروی ابراز انزجار کرد، بلکه همان به اصطلاح «مبارزان راه آزادی» را که امروز در الجزایر به آنان لقب مشتی آدمکش خونخوار و جانی بالفطره را می دهد، تا دندان مسلح کرد. نتیجه این که اعلام «وضع غیرعادی» اگر در موردی مصلحت باشد، می تواند در مورد مشابه دیگری گناهی نابخشودنی به حساب آید. زیر پا گذاشتن قاعده و قانون در جایی می تواند تقدیس شود و مجاز دانسته شود و در جایی دیگر شدیدا محکوم گردد. این که آمریکا و یا فرانسه برای ارزیابی مصالح ژئوپولیتیکی و اقتصادی خود معیارهای ضد و نقیضی را به کار می گیرند، برای هیچ کس پوشیده نیست. شگفت انگیز موضعی است که به اصطلاح چپ ها و به ویژه کمونیست ها در این گونه موارد دارند. حضرات به اصطلاح کمونیست همانند طبقات حاکمه، کودتای نظامی الجزایر را امری منطقی و طبیعی تلقی می کنند ولی در محکوم کردن مداخلهً شوروی در افغانستان خستگی نمی شناسند. تصمیم در بارهً اعلام «وضع غیرعادی»، تاًیید و یا تکذیب قواعد بازی همیشه و همه جا در انحصار بی چون و چرای غرب لیبرال، کاپیتالیستی و امپریالیستی بوده است. و بدینسان جنبش کمونیستی وابسته و یا مستقل نیم بند چهرهً ترحم انگیز و رقت بار خود را نشان می دهد. اگر مستقل کسی است که در بارهً اعلام «وضع غیرعادی» تصمیم می گیرد، پس روشن می شود که مستقل متعالی در واشنگتن مسکن دارد و از آن چنان استقلال بی حد و مرزی برخورداراست که می تواند مهر خود را بر قضاوت شخصیت ها، محافل، مطبوعات و جنبش ها بکوبد.
پژمردن یک برگ
صحبت از پژمردن یک برگ نيست،
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند.
هیچ حیوانی به حیوا نی نمیدا رد روا ،آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند ،
صحبت از پژمردن یک برگ نيست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نشکفت
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست ، همه جا سکوت کور
در میان مرد می با این مصیبتها صبور ،
صحبت از مرگ محبت ،مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
هیچ حیوا نی به حیوا نی نمیدارد روا،آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند.
تا به خیال خود بر اعمال ننگین و شرم آور و غیر انسانی خود پوششی قرار داده باشند.
وقتی در یک جامعه یک تصویر انسان (چه در یک فلسفه یا علم، چه به عنوا ن یک انسان ایده آ لی و سرمشق که مثا ل اعلی یا ا سوه حسنه یا قهرما ن خوانده می شود) ایده آ ل منحصر به فرد جامعه شد، آن ایده آ ل، ا ستبداد مطلق در جامعه می یابد. یک تصویر انسانی هم نباید در جامعه، ایده آ ل انحصا ری باشد. وقتی یک سرمشق یا مثا ل اعلی یا یک تصویر ا نسانی در فلسفه یا ایدئولوژی حاکم در جامعه وجود دارد، آن ایده آ ل، روان و خرد و احساسات آ ن جامعه را در هم خواهد فشرد. یک ا ستبداد اخلا قی، شومتر از یک استبداد سیا سی ا ست. آ ن ایده آ ل اخلا قی و دینی و انسانی که ما را ا ز چنگا ل استبداد سیاسی می رهاند شبانگاه کارد استبدا دش را بر حلق ما خواهد ما لید.