داکتر فیض الله

 

                  طالب از در برآمد و از دریچه درآمد!

                                      ( چشمدیدی از یک سفر داخل کشور)

 

من  ازتاریخ شانزدهم اکتوبر  تا 21 نوامبر سال 2004 بعد از مدت طولانی بدیدن وطن مالوف خود نایل شدم و بعد از اقامت کوتاهی در کابل، بغلان، سمنگان و شبرغان عازم فاریاب زادگاهم شدم در این سفر وضعیتی را که از نزدیک مشاهده کردم خیلی فرق دارد تا انسان از دور در مورد ان صحبت و قضاوت کند. در مسیر راه ولایات متذکره آنچه را که انسان می یابد واحساس میکند اینست که وجب وجب سرزمین ما تخریب و به آتش کشیده شده و خون هموطنان ما به وفرت ریخته و درست که سرزمین ما به شکل واقعی آن ( به سرزمین سوخته) که از آن بوی خون به مشام میرسد تبدیل گردیده است.

 فقر و بیچاره گی مطلق گریبانگیرمردم ما شده است و آنچه را که رسانه های حکومتی و جراید به عنوان برنامه بازسازی و احیای مجدد تبلیغ میکنند در شما ل کشور احساس نمیگردد.

جنگهای خانمانسوز تحمیلی و هجوم طالبان وحشی کشور را به موزیمی از ویرانه ها تبدیل کرده اکثریت در وضعیت بد بی سرپناهی قرار دارند و مردم از کابل تا فاریاب از بی سرپناهی به ستوه آمده اند و شب وروز در تلاش پیدانمودن سرپناه میباشند. و در زمینه اعمار مجدد به استثنای مالکین خصوصی ، از جانب دولت به اصطلاح خشتی بالای خشتی مانده نشده است و معلوم نیست که برنامه بازسازی در کدام عرصه ها و در کجا تحقق یافته است ؟

 آقای کرزی سه سال قبل تعهد سپرده بود که حکومت در مدت کوتاه سرک سرپل و شبرغان و سرک شبرغان و میمنه را احداث، اسفالت و افتتاح خواهد کرد. مگر خلاف تعهد هیچ اقدامی بعمل نیامده و مدتی است که بنابر عللی پایه های تمدید برق شهرک دولت آباد متوقف گردیده مردم ازنبودن برق ، آب آشامیدنی و قیمتی سرسام آور مواد ارتزاقی فوق العاده رنج میبرند.

اختلاس، ارتشا، فحشا و جنایات سازمان داده شده بی سابقه مقامات حکومت مرکزی چون اظهر من الشمس برای همگان معلوم است. هیچ مرجعی سمع شکایات و بازخواست غرض دادخواهی سراغ نمیگردد. همه شکمباره گان مقامات بالایی مصروف چپاول و دزدی اند. و با چنگال و دندان به این نعش چسپیده اند. روز تا روز مردم پریشانتر و فقیر تر شده میرود. فاصله  نه تنها بین دارا و نادار تشدید یافته بلکه مردم عمیقا از حکومت فاصله گرفته اند. مردم جناب کرزی را بریا کاری و دروغ  گویی متهم میکنند. و اعتماد و باور خود را از حکومت مدت ها قبل گرفته . گذشته ازآن مردم کرزی را بنابر دیدگاه قوم پرستی اش محکوم میکردند زیرا کرزی و تیم بدنام افغان ملتی او یک نوع تعصبات شدید را علیه مردم شمال تعقیب میدارند و مستقیم و غیر مستیقیم در تضعیف شمال میکوشند. مردم هم میدانند که این پالیسی را امریکاییها و انگریزها طراحی کرده و بمنظور سرکوب و تضعیف شمال کرزی و تیم متعصب او در قدرت سیاسی کشور نصب و مقرر شده اند.

گرچه مفکوره ضد مردم شمال  یک پدیده نو نیست و سابقه خیلی طولانی دارد اما این دیدگاه دردوران صدارت هاشم ، داود و باقی بازماندگان اهل یحیی به شیوه های خیلی خشن دامن زده شد و بحیث یک ماستر پلان رسمی دولتی تبدیل شده بود. اما درفش  مقاومت دلیرانه مردمان شمال علیه هژیمونسم قبیلوی همیشه در اهتزاز قرار داشت. در سالهای اخیر شمال بازهم بحیث کانون مقاومت ضد طالب، القاعده و تروریسم جهانی میدل شده بود. بیشترین صدمه را مردم شمال کشور به انواع تروریسم وارد کرد. اگرشمال بخاطر این مقاومت و پیکار مورد مواخده قرار میگیرد حرفی است جدا! و این در حقیقت دنباله همان ساسیت ضد ملی دو رویی دوران استبداد کبیر است که مردم شمال خاطرات تلخی از این ترفندها دارند و مسلما که اکنون کارگر واقع نخواهد شد.

امریکاییها و ایتلافیون آن اگر صادقانه برای  سرکوب و تارمار کردن القاعده و تروریسم به سرزمین ما گام برداشته اند فقط از همین کانون شمال و مردمان شمال است که میشود در سرکوبی طالب و حامیان طالب در مرزهای جنوب و جنوب شرق استفاده بعمل می آوردند. بدبختانه قراین  میرساند که وضعیت طوری دیگری سیر و انکشاف دارد.

زیرا قوای امریکایی و ایتلافیون آن بنابر بر رهنمایی و توصیه های انحرافی پاکستانی ها و کینه توزی افغان ملیتی ها در تضعیف و سرکوب مردمان شمال بحیث آجندای روز دست درکار میباشند.

قراریکه من مشاهده کردم در شمال بشدت تیم دی، دی، آر فعالیت داشته با خلع سلاح و ملکی سازی افراد پرداخته است و در شمال فقر و بیچاره گی روز تا روز بیداد میکند  مردم تاحال از آب آشامیدنی محروم است . این در حالی است که جوامع جهانی بنام مردم افغانستان چندین ملیارد دالر کمک کرده است.

دیده میشود زمانیکه آقای اشرف غنی احمد زی متصدی وزارت مالیه بودند وتمام امکانات مالی وتخنیکی کشورهای کمک کننده را دستوری بسمت انکشاف مناطق ماروای سرحد استقامت میدادند در حالیکه شرایط برای انکشاف از هر لحاظ در شمال مساعد بود. برخلاف همه پروژه های انکشافی را معطل و یا باطل میساختند. صرف نظر از آن جناب ستانکزی وظیفه توزیع پول پروژه دی، دی، آر را بعهده داشت که از طرف کرزی بطور خاص این مسئولیت به او سپرده شده بود. در حالیکه همه میدانند که تطبیق پروژه دی، دی ، آر و خلع سلاح وظیفه وزارت دفاع بود و نه وزیر مخابرات !  همین مطلب خودش گواهی میدهد که آقایون ستانکزی، کرزی و غنی احمدزی  سر رشته یک نخ را بدست دارند.

هموطن عزیز!

در مدت اقامتم یکماهه خود در فاریاب علاوه بر خانواده و خویشاوندان با مردم محل نیز ملاقاتهای داشتم . تعداد کثیری از جوانانی را که من میشناختم طالبان آنها را بدون گناه بقتل رسانیده بود. در همه جا داستان غم انگیز خون، دربدری طالبان غول بود که با شنیدن آن موی دربدن راست میشد.

مردم از کشتارهای بیرحمانه و کوچانیدن اجباری خانواده ها، حبس در کانتینرها، اعدام های خودسرانه ، تجاوز به ناموس، شلاق زنی، بی عزتی خانواده ها ، اخذ جریمه بنام های عشرو غیره داستانهای هولناکی  را حکایه ها داشت که همه فجایع به هدایت پاکستانی ها برای تطبیق استراژی ( زمین سوخته) و قتل عام عملی میگردید. خلاصه شووینسم قبیلوی زیر پوشش شریعت به تصفیه بزرگ قومی ( جنوساید)  دست یازید. اگزچه بار بار شمال افغانستان در زیرچکمه های خونین قوم پرستان آل يحيی بزرگترین آسیب ها دیده بود.

مردم میگفتند که طالب افغانی آنقدر شیمه و غیرت جنگ را در میدان ها ی نبرد نداشت. قطعات زرهی منظم اردوی پاکستان ، افراد جنگ آزموده پنجابی ، عربی ، چیچینی و افراد یماگانی وغیره تحت حمایت هواپیماهای جنگی پاکستانی حملاتی را در مناطق و محلات جبهه مقاومت مردم پیش میبردند.

اتفاقا در ایام اقامتم در شمال، کرزی حکم رهایی طالبان پاکستانی را که در قتل و کشتار مردم شمال مستقیم دخیل بودند بحیث تحفه سفر خود به پاکستان صادر کرد. در حالیکه مردم شمال توقع داشتند تا این خایننین به کیفر اعمال شان رسانیده شوند. مردم البته هرگز جنایات وحشیانه طالبان غول را که با شلاق های ظالمانه و شکنجه های وحشیانه شان بر کالبد اسکلیتی و نیم جان مردم مینواختند، فراموش نمیکند. مردم فقط بموجب تعلقات قومی مورد لت و کوب قرار میگزفتند و حتی شنیدم که کوسه های بیچاره نسبت نداشتن ریش انبوه به مجازات و اذیت شدید این جنایت کاران روبرو میگردیدند.

مردم شمال در یک جمله آن رژیمی را که خوی بوی طالبی و افغان ملتی داشته باشد آنرا در موقف دشمنان خود میشناسند و مردم سخت علاقه دارند تا سناریوی ظهور و هجوم و شرارت طالبان درکشور مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد وبه این سوالات مردم باید پاسخی منطقی و مستدل داده شود:

ü      طالب چگونه ایجاد شد؟

ü      طالب چگونه وارد صحنه افغانسان گردید؟

ü      طالب چگونه اکمال، تجهیز، تسلیح و تمویل شد؟

ü      چه کشورهای نقش مستقیم در پیدایش طالبان داشتند؟

ü      چگونه ارتباطی بین طالبان و پاکستانی ها وجود داشت ؟

ü      چرا بعضی ها از پروژه طالب سازی حمایت کردند؟

ü      نقش شرکت های بزرگ نفتی ، موادمخدره و  افغان ملت در طرح و برنامه ریزی طالبان چگونه بود؟

ü      شاه اسبق وبه اصطلاح ( بابای ملت امروز) چرا جنبش طالبان را عامل ثبات دانست؟

ü      و به همین ترتیب دها سوال دیگر در ذهن مردم خطور میکند.

 

نزد مردم ما تشکیل سیستم طالبانی در بسته محکوم است زیرا جنایات زیادی نموده اند که از چلی گرفته تا مولوی و از ملاعمر گرفته تا آخرین فرد آن بیگناه نمیباشد و هریکی به ارتکاب قتل عام ، وطن فروشی ، خاک فروشی، ناموس فروشی و دین فروشی و انهدام آبدات  تاریخی و غیره محکوم اند که باید به کیفر رسانیده میشدند. لذا درجه بندی طالبان بنامهای سیاه ، سفید و رنگه و یا صف بندی دیگر بنام تندرو ومیانه رو عوام فریبانه بوده و مردم به آن قانع نمیشود.

چراغ ظلم ظالم تا شبی محشر نمیسوزد                 اگر سوزد شبی سوزد شبی دیگر نمیسوزد

 

کابل و برنامه انتخاباتی !!!

بالاخره من از ولایت فاریاب در آستانه انتخابات به کابل آمدم . آنچه که در جاده های مزدحم کابل چشمگیر بود تعداد عرادجات لوکس اخیرین مدل سال که  این عراده جات به سران حکومتی ، قوماندانان ، سازمانها و نهادهای بین المللی تعلق داشته و بعضی از این وسایط فاقد نمبر پلیت بود و از روی سرعت وسایط ، انسان درجه و مقام حکومتی شخص راکب را تشخیص و تثبیت مبتوانست.

بالاثر رژیم و تدابیر امنیتی جاده های اساسی مقابل ریاست جمهوری ، هوتل آریانا و لیسه امانی مسدود شده بود. گارد امنیتی امریکایی موظف بود تا امنیت کرزی و وزرا افغان ـ  امریکایی را تامین نماید.

برعلاوه گارد امریکایی ، سگهای درنده شکاری هم از کرزی و دیگران حفاظت مینماید. بادی گاردها خیلی زشت برخورد میکنند. با وصف اینهمه گرایشات نامیمون و نامطلوب ، مردم کابل مانند گذشته استوار و آماده گی مقابله با این وضع را دارند.

تاریخ چندین قرنه سرزمین ما شاهد حوادث خیلی دردناک و غم انگیزی بوده و تجارب خیلی گران در این زمینه دارد که حکومت های مرکزی قوی  با امیران مستبد و دکتاتور و فقط با زور و حمایت اجنبی بمیان آمده و هرگز در این کشور نتوانستند برای مدت طولانی باقی بمانند. زیرا ستونهای اساسی آن حکومت ها را یک خانواده ، یک قبیله ، یک گروه و یا یک حزب تشکیل میداد. از اینرو هیچگاه در تاریخ افغانستان حکومت ملی تاسیس نشده است .زیرا قبیله به ملت تکامل نکرده است و هنوز در مراحل ابتدایی خود قراردارد و البته اینهم یک پروسه تاریخی طولانی را ایجاب میکند.

 اگر در اثر قیام های مردمی حکومت ملی ایجاد شده چندان عمری نداشته و به وسیله توطیه گران استعماری که در پیشاپیش آن سران و سرداران  قبیلوی و جیره خوران خاندانی قرار داشته سرکوب گردیده و حکومت فعلی نیز زایید چنین عملیه بوده است.

گذشته از آن، من که در کابل ناظر انتخابات بودم بوضاحت دریافتم که اکثر مردم واجد شرایط رای دهی کمترین اطلاعاتی را نسبت به نوع حکومت  و کاندیداتور های خود نداشت و هنوز باور نداشتند که رای شان تاثیر گذار است ؟ هنوز قریب به نود فیصد مردم بیسواد است و هزار گپ دیگر از این گذار، در کابل بودم که در یکی از حوزه های انتخاباتی با پیرمردی روبرو شدم و او این پارچه شعر را برایم داد:

توچه گویی اگر عقل نبودستی                              یک تن از مردم سالار هزاز هستی

باده را برخود مکن غالب                                                    دیو را بر ملک مکن سالار

در شمال مردم باور داشتند که کززی در عملیات لوژیستیکی ماشین جنگی طالبان اسارت آور خدمت کرده است و از جانب دیگر بنابرتنگ نظری ، وابستگی و دست نشاندگی و رهایی طلبان از زندانهای شمال، مردم حاضر نبودند برای او یک رایی هم بدهند از جانب دیگر مردم تشخیص داده بودند که او فاقد استحقاق  و شایستگی رهبری است . لذا او قادر نبود که پشتیبانی و حمایت مردمی را کسب کند. سحر و جادوی نصب تحمیلی کرزی به اریکه قدرت با  بکار گیری دالر و قوای نظامی اجنبی بالای مردمان این سرزمین باستانی اثر گذاشته که بهمه گان معلوم است . گذشته از آن پاکستان آرای زياد تقلبی آن طرف مرز را به نفع کرزی جعل کرد.

یکی از سیاست های شیطانی افغان ملیتیها و حامیان بیگانه شان عبارت از سمپاشی تخم نفاق و جدایی در بین مردمان مصیبت دیده و دردمند این سرزمین میباشد. این نظریه پردازان اراجیف گوی ( دوهمه سقوی) گاهی در بین جامعه ما مسئله تبعیض زبان ، گاهی اکثریت واقلیت و شمال و جنوب و غیره پندارهای ضد اسلامی و ضد ملی را دامن میزنند و لی خواهی نخواهی برای جواب دادن به آنها بایست به سوابق واسناد تاریخی برگردیم.

نخستین سوالی که به ذهینیت خطور میکند اینست که آیا تنها زبان میتواند هویت تباری شخص را تعین کند ویا معیار و محک های دیگری  برای تفکیک و تشخیص هویت اتنیکی اقوام در کلیت مسایل مورد ارزیابی قرار میگیرد؟

متاسفانه در کشور ما تاکنون کدام موسسه  و یا مرکز تحقیقاتی مسایل تباری و اتنیکی موجود نیست تا آن مرکز بر مبنای معیار های قبول شده علمی در تفکیک باشندگان این سرزمین اقدام ورزد.

در جوامع متمدن امروز مسئله اکثریت و اقلیت یک پدیده خیلی مضحک بنظر میرسد. ارانجایکه کشور ما در مرحله قبیلوی و ماقبل قبیلوی قرار دارد و اینگونه پندارهای بیمارگونه سلطه جویی قبیلوی  بجز درد آفرین باشد دیگر ارمغانی ندارد.

امروزبا آنهم موضوع اکثریت و اقلیت  از دیدگاه جامعه شناسی که غیر میتافیزیکی شده ، مورد بررسی قرار گیرد و فرض کنیم که تاجک ها در سرزمین ما اکثریت را تشکیل بدهد تبلیغ این اکثریت ضد موازین دموکراسی و بازتاب دهند اندیشه های عقب ماندگی فرهنگی است. خواه این اکثریت دینی ، نژادی و یا سیاسی باشد. چنانچه هایک نظریه پرداز و حامی معروف دموکراسی میگوید: " که  اگر دموکراسی به معنای اداره نامحدود اکثریت باشد او یک دمکرات نیست".  هایک در دموکراسی دو خطر اساسی را مشاهده میکند اولی گرایش به خودسری و حاکمیت ستمگرانه اکثریت است و دومی انتقال تدریجی حاکمیت اکثریت به حاکمیت کارگذاران دولت .

این جامعه شناس میگوید در یک حکومت بسیار همگون و اصول گرا ، حکومت دموکراتیک اکثریت میتواند به اندازه بدترین دکتاتوریها ستمگرانه باشد.

لذا هدف اساسی دموکراسی توزیع هرچه بیشتر قدرت در میان مردم و کثریت گرایی فکری و ایدلوژیک و سیاسی است. تجربه نشان میدهد که تمرکز قدرت بدست یک خانواده ، یک قوم و طرفداران یک حزب سیاسی تمامیت خواه ، استبداد خشن در پی خود داشته و ضد روحیه دموکراسی محسوب میگردد. این چند توصیه به شوینست های بیماری  است تا با این داروی منطقی و مشقانه آنها را از آن آماس بیمارصفتانه " افکار دوهمه سقوی" برهانیم .

از همه دانشمندان و اهل قلم احتراما میطلبیم تا هرچه فوری ( به رادیو صلح) که شیپور جنگ مینوازد تفهیم کنند تا بنام اکثریت و اقلیت از پروپاگند به پرهیزد.

بهر حال سفرم در کشور خیلی غم انگیز بود و خاطره خیلی ناگواری بالای روانم بجاگداشت و برای اینکه بیتشر اضافه گوی نکرده باشم میخواهم دو چشم دید مختصر خود را خدمت خوانندگان سایت آریای تقدیم کنم تا باشد در عمق قضیه به اندیشند و خود قضاوت کنند:

موضوع نخست ، مسئله فارغ ااتحصیلی نود نفر افسران پولیس بود که کورس نوماه را در پاکستان تحت نظر وزارت داخله پاکستان تکمیل نمودند و این خبر خیلی مردم را به هیجان آورده بود که چگونه زمامداران جرئت کردند تا مغایر مصالح ملی ما چنین توافقی را با دشمنان کشور ببندند و در غیاب پارلمان کشور که نماینده مردم است عمل کنند. در حالیکه تعلیم و تربیه پولیس ما در گذشته و حال تحت نظر آلمان صورت میگرفت و اکادمی پولیس هم از هر لحاظ تجهییزبوده که ظرفیت تعلیم و تربیه کدرهای  مورد نیاز کشور را دارد.

مردم ما معتقد اند که این نود نفر پولیس تربیه شده پاکستان درس جاسوسی آموخته و در خدمت مقامات پاکستانی قرار خواهند گرفت. اکنون گمان میرود که دستگاه آی ، اس، آی کارش از طلب سازی به پولیس سازی  تعدیل شده باشد. اگر در سروقت جلوش گرفته نشود این عملیه مرموز آفتزا بوده  و به مردم ما نکبت بدتر از نکبت چلی و طالب بار میاورد.

موضوع دومی که من در کابل مشاهده کردم مسئله زمین های دشت چمتله بود.

ظاهرخان و سرداران معیتی او که بعد از سی سال و آنهم در سایه استقرار قوای امریکایی و انگلیسی بوطن قدم رنجه فرمودند اولتر از همه برویت قباله ها و اسناد اراضی غضبی منسوب به خاندانی را تثبیت و بعدا بالای ملا سیاف قاتل مردم افشارآنرا به فروش رسانيد که شامل حومه شهر کابل، دشت چمتله ، کاریزمیر، پغمان و بعضی ساحات دیگر اطراف و مراتع کابل است. که این اراضی را سیاف مطابق همان سناریوی مبتذل قديم به یک عده برتری خواهان توزیع نموده که این خود یک مسئله جنجال برانگیز حقوقی را در برخواهد داشت . زیرا این مناطق ساحه سبز و باز برای زیبایی شهرکابل بود و از جانب دیگر ظاهرخان صلاحیت فروش این زمین ها را نداشت زیرا در زمان دوره سردارداود خان همه املاک سلطنتی  طی فرمانی به دولت تعلق گرفته بود و فقط پارلمان صلاحیت چنین یک تصمیمی را دارد وبس!

 

با عرض حرمت

داکتر فیض الله

عضو هییت رهبری انجمن افغانهای مقیم اکراین



بالا
 
بازگشت