داکتر اکرم عثمان
ملا فيض محمد کاتب پدر تاريخ معاصر افغانستان
ملا فيض محمد کاتب هزاره از نوابغ و نوادر روزگار بود. او در زمان و مکان ناسزاوار چشم به جهان کشود. انگار پديده ای شاز و استثنايی بود که در شوره زار پرتاب شده بود. از همين سبب جان بيدارش را دو رنج جانکاه می آزرد يکی مزورع کردن شوره زار و ديگری دلبستگی به وطن مالوفش که او را در نمی يافت و قدرش را چنان که بايد نمی شناخت. بنابر آن در وطن خودش احساس غربت می کرد و درد تبعيد را تا مغز استخوانش حس می کرد.
با قلم و خامهء بی نظيرش، امرای وقت، خود را ثبت تاريخ کردند در حاليکه او را به عنوان شهروند درجه آخر، در آخر صف نگهميداشتند و خارج از مدار تاريخ تصور می نمودند.
اما کاتب رسالتش را در کار واقعه نگاری نيک تشخيص می داد. او تودهء بی شکل و درهم و برهم حوادث روزگارش را چنان تبويب، تنظيم و تأليف می کرد که گفتی ابوالفضل بيهقی مؤلف تاريخ مسعودی سر از خاک بلند کرده و شايست و ناشايست روزگارش را به داوری نشسته است. با آنکه سراج الملت والدين امير وقت افغانستان مراقب و ناظر تمام وقت کار های او بود مع الوصف او با استفاده از زبان ملفوف استعاره، تمثيل و اشاره هم فساد و فجايع دربار، بخصوص استبداد استخوانسوز دوران امارت ضياالملت والدين پدر امير حبيب الله خان را برملا ميکرد و هم فرمانروای حسابگير و سختگير را وادار به تجاهل و اغماض مينمود.
اين نکته ها می رسانند که کاتب نه تنها مؤرخی دقيق النظر و کم نظير بود بلکه روان امرا، درباری ها و صاحبان قدرت را نيک می شناخت و شنای سياسی در آن دريای توفانی را بلد بود.
پس کاتب هم روانشناس، هم جامعه شناس و هم سياستگری ماهر بود ورنه ناممکن بود که به اصطلاح بگذارند از زير ريش سرکار اشتر را با پشتاره بگذراند! و آن آثار انتقادی را قلمبند کند.
او پدر تاريخ نويسی مدرن افغانستان است و تاريخ نگاران مابعد از نوشته های او بهرهء فراوان برده اند.
او يکی از پيشگامان نهضت مشروطه خواهی افغانستان هم بود و دين بزرگی بر گردن نوانديشان و آزاديخواهان وطن ما دارد.
روانش جاودانه شاد باد!