نصير مهرين
کاتب فيض محمد هزاره ، بزرگواريست درخور احترام بسيار
پيام به محفل هفتاد و پنجمين سال وفات کاتب در لندن
بيش از هفت دهه ، از مرگ تاريخ نگار نستوه ، کاتب فيض محمد هزاره ميگذرد. با آنکه در طی گذشت اين زمان طولانی ، بسی کتاب ها در گستره تاريخ افغانستان انتشار يافته است ، اما به گواهی شواهد و اسناد در دست داشته ، ماحصل زحمات قلمی کاتب بزرگوار به ويژه اثر قابل دسترس برای مردمان بيشتر ، يعنی سراج التواريخ شکوه و آوازه يی دارد که آنرا در صدر تاريخ های طرف رجوع به دوره طرف نظر می نشاند. می پندارم که چند ويژگی در کارکرد قلمی کاتب مانند کارکردهای هر نويسنده و متفکر و انسان متبارز ديگری برازندگی دارد. کارکرد قلم مورخی که در زير سايه استبداد می نوشت ، آن همچنان استبدادی که شخص امير خود کامه خط به خط اثر او را ملاحظه ميکرد ؛ و در کار زحمت و نوشت ، هنرمندانه ، درنده خويی ها و بی دادگری ها را تصوير ميکرد ؛ و با قرار داشتن در محدودهً امکانات و اسنادی که فراوان نبوده است ، دقت نظر و امانت داری را رعايت کرد ، باری بدون ترديد ، شکوه و نام آوری ، جلوه های تابنده و ديرپای می يابد. سبک روان و سليس نگارش ، بهره گيری از مطالعات و ذخاير ادبی و لفظی چاشنی دل انگيز تر به کار کرد قلمی او می بخشد. وقتی چنين انسانی ، مکونات و گفته نشده های عرصه قلم را به قدم های خجستهً استبداد ستيزان آزاديخواه ، پيوند داد و در واقع سرعزيز را ، هردم آمادهً فدای شريفترين آرزوها در کف نهاد ؛ بعد نام آوری و تحسين شخصيت اش در تاريخ برای آنانی که در پی دريافت چنان ارزش ها هستند مسلم است که فزونی می يابد............
اما نکتهً ديگری هم اينجا قابل تأمل است که چگونه ميتوان سايه اثرات شوم يا تذکرات ناخوشايند ووصف استبداد را که در پاره يی از صفحات کاتب وجود دارد ، در کنار ديگری نشاند و برای دريافت انگيزه های آن به داوری نشست ؟ فکر ميشود هنگام مکث به کار های آن بزرگوار بخصوص اگر در نشست ها و محافل تبجيل و توصيف ، انگيزه سوء سياسی و تعارفاتی که حيثيت نبشتن بر يخ و نهادن مقابل آفتاب را دارد راه نداشته باشد ، و انگيزه سره کردن از ناسره ها باشد و تداوم و رشد تايخ نگری و تاريخ نگاری ، کار کاتب غنای بيشتر حتا در تشخيص ويژگيهای تاريخی استبداد در تاريخ معاصر افغانستان می يابد. با اتخاذ چنين ميتود کار، دامنه نقد بهتر و دقيقتر تا قلمرو چند دهه پسين که با تاريخ نگاری های متاثر از نياز متجاوزين و استبداد ستايی و تاريخ نگاری های توجيهی نيز معرفی می شوند ، کشيده شده و در يافتن حقيقت کمک ميکند. در اين زمينه و با اين منظور که انگيزه و عوامل نگارش نکات ناخوشايند در سراج التواريخ تشخيص شود ، بهترين راه ، دريافت ، نياز های استبداد از تاريخ نگری و تاريخ نگاری است. ناگفته پيداست که انگيزه اميرحبيب الله خان مانند هر شاه و اميری که از تاريخ نگاری ملزومات تحکيم و تداوم حاکميت جابرانه را در نظر داشته اند ؛ انگيزه شناخته شده است. در واقع با چنان ارزيابی با دشواری های تاريخ نگاری و شهامت تاريخ نگار آزاده خوی که خود فروش نبوده است ، پی می بريم. مورخی که به منظور ارايه تصويرهای واقعی ، ناچار به پذيرش ديکته های اسناد و گنجانيدن نکات جعلی و قضاوت های نادرست نيز بوده است.
اما اکنون حين مکث به آن نياز ها که خواستگاههای جداگانه داشتند ، و گونه يی از تلقين غيردلخواه مورخ شهير و عزيز با خواسته امير و اعوان و انصار را گرفته ، ميتوان آنرا بيرون آورد.
اين مأمول با توجه به نياز بازنگری به تاريخ و منجمله تاريخ افغانستان معاصر بدست آمدنی است و کمکی است در باز آفرينی واقعيت های پيشينه تاريخ ما.
آرزو مي رود ، محفل جاری لندن ، که يقينا تجارب محافل مختلف را با خود داشت ، با اتخاذ تصميمی مبنی بر تقسيم کار غرض نقد ، به نوبه دريچه يی را بگشايد بسوی دسترسی به چنان نياز ها . به اين ترتيب آنچه کاتب فيض محمد هزاره ، بزرگوار و قابل تکريم و تحسين را مورد اعجاب ياد آورده است ، به کار پيشرفت در عرصه تاريخ نگاری در افغانستان نيز کمک شايسته و بايسته يی باشد.
با احترام
محمد نصير مهرين
28 اسد 1383 خورشيدی
هامبورگ ، جرمنی