در سوگ انهدام تنديس های باميان
چهار سال قبل در اواخر ماه فبروری و اوايل ماه مارچ سال 2001 بخشي بزرگي از افتخارات تاريخي و ميراثهای فرهنگي قبل از اسلام در افغانستان ، به شمول تنديس های بي نظير بودا در باميان و تعداد بي شماری از پيکره های مختلف مربوط به دوره های کوشاني با قصاوت و بربرمنشي خاصي منهدم گرديدند. در سالهای گذشته به خاطر ياد بود از اين فاجعه عظيم تاريخي از جانب حکومت افغانستان کدام برنامه خاصي در نظر گرفته نشده بود. حالا که حکومت اسلامي با برخي از رهبران طالبان در سرگوشي ها و تباني قرار گرفته و از مدت طولاني به اين طرف ، ميان اين دو مذاکرات بمنظور داد و گرفتهای بيشتر سياسي جريان دارد ، احتمال تقبيح کردن و ياد بود از چنان اعمال ننگين را از جانب حکومت افغانستان انتظار داشتن يقينا موجه نيست. ولي آيا ممکن است که مردم افغانستان که به گذشته تاريخي و ميراثهای فرهنگي خويش افتخار مي نمايند و آن را نسل به نسل و سينه به سينه در تمام دورانهای مشقتبار تاريخ حفظ و بهم انتقال داده اند ، نيز همانند ادارهً بي خاصيت موجود عمل نمايند ؟؟ هرگز ني . مردم آن اقدام راجنايت عليه فرهنگ و ميراثهای فرهنگي سرزمين خويش ميدانند.
ميراثهای تاريخی و فرهنگی چندين هزار سالهً افغانستان که گنجينه يی از ميراث فرهنگ بشری محسوب ميگردند، نه تنها به مردم افغانستان، بل به تمام بشريت تعلق دارند. اين ميراثها که در بسياری موارد استثنايي اند ، فصل بسيار با ارزش و مهمی را در تاريخ حوزه تمدني ما و در مجموعي جهان مي سازند.
يک بخشي عمده از ميراثهای تاريخي و فرهنگي افغانستان را آثار باستاني قبل از اسلام تشکيل ميدهد که از خصوصيات کاملا استثنايي برخورداربوده اند. افغانستان در آن دوران تاريخي، منحيث با اهميت ترين مرکز تقاطع تمدن ها و جريانهای متفاوت فرهنگی و به مثابه شاهراهی انتقال ، و داد و ستد دست آورد های فرهنگی ملل مختلف جهان شناخته شده است. بازرگانان ، سياحان و هنرمندان از چين ، هند ، آسيای مرکزی و اروپا با استفاده از راه مشهور ابريشم ، در اين حوزه باستاني رفت و آمد داشتند، و دست آوردهای شان را به معامله ميگذاشتند و از اين طريق غنا مي بخشيدند. همه يي آنهايي که از فرهنگهای مختلف نمايندگي ميکردند و باورهای متفاوت داشتند ، بطور مسالمت آميز، با بردباری و تساهل ، مشترکا باهم زنده گی ميکردند، و به غني و عظمت تاريخی اين سرزمين باستاني مي افزودند.
در اين دوران بزرگ تاريخی ، و بنابر همان اشتراکات و داد و ستدها ، آثار فرهنگی منحصر به فردی به وجود آمدند که بخشي از افتخارات تاريخی نسل های واپسين را مي سازند. ما نمونه های زيادی از اين آثار را در دل خاکها و مغاره ها و موزيم های داخل و خارج از کشور ، داشته ايم که با افتخار و مباهات به آنها مي نگريستيم. ولی با دريغ و درد ، حالا صرف تصاويری از تعداد زيادی از اين همه آثار استثنايی تاريخی را ميتوان در کتابها و در صفحات شبکه بين المللي انترنت دريافت و با صد آه و افسوس و چشم گريان به آنها نگريست. ديگر نمونه های زيادی از اين همه گنجينه های عظيم فرهنگی ، وجود خارجي ندارند و يک باره در زمان خيلي کوتاه ، زير سلطه جلادان تاريخ ، نيست و نابود شدند !!
از تنديسهای بودا و از آثار تاريخي دوران پرعظمت امپراتوری کنشکا میگويم ؛ و از باميان ميگويم که در اين امپراتوری بزرگ ، همچون نگين مشعشع ميدرخشيد و تنديسهای بودا ، سمبول يا نماد اين عظمت تاريخي بود.
باميان در افغانستان مرکزی، تقريبا به مسافت 231 کیلومتر در شمال غرب کابل و در قلب کوه هندوکش، در ارتفاع 2500 متری موقعيت دارد. اين شهربرای بيش از هفت قرن ـ از قرن دوم ميلادی تا دخول لشکر اسلامي در قرن نهم ميلادی در آن ، يکي از بزرگترين مراکز بودايی در شرق محسوب ميگرديد. باميان همچنان برای قرنها در قلب مسير تاريخي " راه ابريشم " قرار داشت و محل استراحت و اقامت کاروانهای اموال تجارتی که بين چين و امپراتوری روم در رفت و آمد بودند، گرديد. از لحاظ ستراتژيک اين شهر به يک موقعيت مرکزی برای مسافراني که از شمال به جنوب، و از شرق به غرب در رفت و آمد بودند و وسيله يي به محل تلاقي فرهنگهای دنيای باستان مبدل گرديده بود.
در اين وادی تاريخي سه پيکره بزرگ بودا تراشيده شدند و تعداد بیشماری مغاره ها در دل کوه ها ، برای وصل و پيوند دادن اين پيکره های عظيم ، حفر گرديده بودند. کار ساختمان دو پيکره بزرگ در قرن دوم ميلادی به هدايت و حمايت کنشکای کبير آغاز گرديد و احتمالا در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پينجم به پايان رسيده باشد.
مغاره های حفرشده در دل کوه ها ، محل بود و باش هزاران راهب بودايي را تشکيل ميدادند و همچنان بحيث مهمانخانه برای مسافران ، بازرگانان ، و زائرين اين مرکز بودايي ، مورد استفاده قرار ميگرفتند. اين مغاره ها مملو از نقاشي های مختلف بودند که همزمان با تراش و ساختمان پيکره ها بحيث يک مجموعه يي بهم پيوسته حفر شده بودند. آنها به طول يک مايل ، قسمت شرقي و غربي ، يعني دو مجسمه بزرگ را با هم وصل ميکردند. وادی را ميتوان به سه بخش تقسيم نمود. بخش غربي جايي که مجسمه بزرگ 53 متری ( به روايتي 55 متری ) قرار دارد و بيشترين بخش مغاره های منقوش را در بر ميگرفت ، بخش مرکزی که يک پيکره نسبتا کوچک ( احتمالا در حالت نشسته ) نيز تراشيده شده بود و تعداد زيادی از مغاره ها را در بر ميگرفت، و بخش شرقي واد ی که دارای مجسمه بزرگ 38 متری بودا بوده است. برعلاوه این دو مجسمة بزرگ ، مجسمة دیگری هم بفاصله هزار قدم دورتر بشکل خوابیده موجود بود. هیوان تسانگ زایر چینائی که در نیمة اول قرن هفتم میلادی از بامیان دیدن کرده ازین پيکره بزرگ بودای خوابيده نير یادآوری نموده و موقعیت آن را در مجاورت پيکره های بزرگ ايستاده بودا در بامیان ذکر کرده است. این زایر چینائی بامیان را بنام کشور« فان ین نا» یاد نموده و میگوید: " معابد متعدد درآن موجود بوده و درآنها هزاران راهب به اخذ تعلیمات و تدریس مصروف بودند."
تاثير هنرمندان چيره دست از چين تا مديترانه را ميتوان در ساختمان و تزيين پيکره ها و مغاره های باميان دريافت که گواهي بر نقش و اهميت اين منطقه در رابطه به امتداد و تقاطع راه های تجارتي که دنيای گريکو ـ رومن را با هند ، آسيای مرکزی و چين وصل ميکرد ، ميدهد.
همانطوری که گفته آمد ، تنديسهای عظيم بودا در باميان و ساير آثار باستاني اين دوره در ساير مناطق کشور، همچون سومعه بزرگ بودايي در هده جلال آباد که به استوپه هده شهرت دارد ، زير تاًثير برخورد فرهنگهای متفاوت و مخصوصا فرهنگ بودايي و يوناني که بنام " گريکوبوديک " و يا " گندهارا " شهرت يافته و ممثل هنر قديم افغانستان باستان ميباشد ، شکل گرفته و با ساير مجسمه های بودا در ساير مناطق جهان بسيار متفاوت بوده اند. اين آثار با چنين خصوصيات صرف ميتوانست در شرايطي که افغانستان قديم قرار داشت ، يعني بماثبه موقعيت کليدی و چارراه تمدن دنيای باستان ، بوجود بيايد و از اين لحاظ در بسياری موارد منحصر به فرد گردد. پيکره های بودای باميان يکی از اين نمونه های استثنايي است. زيرا پيکره های بودا در ساير کشورهای آسيايي ، معمولا بودا را در حالت خوابيده و يا نشسته و همچنان در وضعيت خلسه که نمايندگی از درونگرايي دين بودايي ميکند ، به نمايش ميگذارد ؛ ولي برعکس ، مجسمه های بودا در باميان، از برکت هنر گريکوبوديک ( گندهارا ) قد برافراشته و ايستاده اند و در حقيقت نمايندگی از طرز دید و تفکر عملگرايانه دنيای يوناني ميکنند. بر علاوه ، لباس اين پيکره ها نيز با پيکره های خدايان يونان باستان در برخي موارد شباهت میرساند. پيکره ها ، مغاره ها و ساير تاسيسات مربوط به آن ، در حقيقت همه مجموعه يي از ساختمانهای بسيار با شکوه و مجللي را تشکيل ميدادند. ساختمان کامل اين مجموعه بسيار بزرگ ، احتمالا دو تا سه قرن را در گرفته باشد و صرف ميتوانست در همان مقطع تاريخي بوجود آيند. اطاقهای داخل و اطراف مجسمه ها ، با نقش و نگار های مرغوب و تصاوير موزائيک مزين شده بودند و در آنها هزاران راهب بودايي مشغول عبادت و سير و سفر معنوی مي بودند. بر اساس روايات تاريخي متن لباس پيکره بزرگتر که بزرگترين مجسمه ايستاده بودا در جهان ميباشد ، به رنگ سرخ و از مجسمه دومي به رنگ آبي روشن بود. صورت پيکره های بودا و دستهای هردو پيکره و بخشهای از بدنه آن با ماسک ها و ورقه های طلايي و زيورات مزين با سنگهای قيمتي پوشانيده شده بودند و طوری موقعيت داشتند که صبحگاهان اولين اشعه خورشيد آنها را درخشان مي ساخت و به عظمت آنها مي افزود. اين مجموعه يي از پيکره ها و ساختمانها را مي بايست يکي از عجايب عالم دانست. شايان ياد آوری است که در استوپه هده در کنار پيکره های بسيار متنوع بودا ، مجسمه های خدايان يوناني مانند هرکلیس نيزتراشيده شده بودند.
با تاًثر و تاًلم فراوان که بنابر عقب مانده گي و محدوديت های داخلي ، و همچنان نبود توجه کافي موسسات فرهنگي بين المللي به اين آثار عظيم تاريخي و فرهنگي ، در مورد آنها پژوهش و تحقيق کافي و همه جانبه صورت نگرفته و حتا يک سری تصاوير متنوع و کامل از بخشهای دروني و بيروني اين آثار و از زوايای مختلف نيز، وجود ندارد. آگاهی ما از اين ميراث عظيم تاريخي و فرهنگي بشری بسيار اندک است.
تنديسهای بودا در درازنای تاريخ پرشکوه خود ـ چه در زمان استيلای اعراب وچه حتا در تهاجم چنگيز و هلاکو ـ زياد تخريب نگرديدند. آنها صرف زيورات و پوشش طلايی پيکره ها را به غارت بردند. هر جهانگشای مشهور تاريخ که اين شاهراه عظيم را پيموده و از باميان گذشته ، در پيش پای اين مجسمه های پر هيبت و عظيم ، احساس حقارت و کوچکي نموده است. جالب است که در دوران زمامداری خوارزم شاهيان که باميان مرکز امپراتوری آنها بود و شريعت اسلامي نيز جاری ، اين پيکره های با شکوه ، همچنان با عظمت و وقار، و منحيث ميراثي گرانبها از گذشته درخشان تاريخي اين کشور، زينت بخش شهر تاريخي باميان بودند. در يک هزار و دوصد سال حاکمیت زمامداران و سلاطين مسلمان بر اين سرزمين که تعداد زيادی از آنها مردمان خيلي متعصب هم بودند، اين ميراث باستاني کشور تخريب نگرديد و همچنان پابرجا ماند.
با غم و اندوه فراوان که در آغازين سال قرن بيست و يکم و در عصر گسترشي پژوهش و کنکاش در باره ريشه يابي ساختمان جسمي و رواني انسان و گذشته تاريخي آن ، و دست آورد های بي نظيری ناشي از اين بررسي های علمي ، اين آثار منحصر به فرد تاريخي ، پس از زخمهای فراوان ، با آتشباری سلاح های ثقيل و جابجا نمودن مواد منفجره در بخشهای از بدنه آن ، به تاريخ يازدهم مارچ سال 2001 ، منفجر گرديدند و بر زمين فروريختند !!!
اين ميراث های عظيم فرهنگي ما با فتوای ملا محمد عمر آخوند و در حقيقت به هدايت رهبران سازمان القاعده و توسط لشکر جاهل و متحجری که در بتن دشمنان مردم افغانستان بسته شده و رشد کرده بود ، نابود گرديدند. نه تنها آن دو پيکره ارجمند ، بل هزاران اثر باستاني قبل از اسلام در افغانستان، در حوزه های مشهور باستانشناسي مانند: باميان ، کابل ، ننگرهار، غزني ، قندهار و هرات طي مراسم بزرگ و خاصي در جريان ماه های فبروری و مارچ سال 2001 منهدم و با خاک يکسان شدند !!! آنها به تقاضا های مکرر سازمانهای معتبر بين المللي و اسلامي ، شخصيت های مشهور جهاني ، علاقمندان و پيروان آيين بودايي کوچکترين توجه نشان ندادند.
در اين عمل جنايتکارانه ، نه تنها طالبان و شرکا، بل ، تمام سازمانهای دولتي ، استخباراتي و مذهبي خارجي که در بوجود آوردن اين هيولای وحشت و دهشت، آموزش، تجهيز، تسليح و تمويل آنها ، نقش اساسي داشته اند ، مقصر بوده و مسؤوليت مشترک تاريخي دارند.
آنهايی که در تخريب کشور و تمام ميراثهای فرهنگي و ارزشهای ملي و تاريخي آن بطور سيستماتيک عمل کرده اند ، و در تباني با سازمانهای دهشت افگن و بنيادگرای اسلامي و در مبارزه عليه هر دست آورد فرهنگي از خود چهره زشت ، متحجر، متعصب و تمدن ستيز به نمايش گذاشته اند ، به هيچ وجه نميتوانند از مردم افغانستان نماينده گی کنند.
مردم افغانستان و جامعه آگاه جهاني ، نفرت و انزجار عميق خويش را نسبت به اين اعمال ددمنشانه همواره ابراز داشته ، و آن را برای همه يي بشريت يک فاجعه جبران ناپذير دانسته ، و به آن به مثابه جنايت عليه بشريت ، عليه تاريخ و عليه فرهنگ مي نگرند. آنها به اين باور اند که مسؤولين اين فجايع بايد هم مانند جانيان عليه بشريت و جنايتکاران جنگي مورد تعقيب عدلي قرار گيرند و حتما به جزاي اعمالشان برسند.
افغانان وطن دوست که به تاريخ و فرهنگ باستاني خود افتخار ميکنند و از سرنوشت و آينده وطن نگران اند، بايد مصرانه بخاطر جلوگيری از بربادی هر چه بيشتر ميراثهای تاريخی و فرهنگی ما دست بکار شوند و در افشای اين چهره های جنايتکار به هر وسيله ممکن اقدام نمايند. هنوز هم روز تا روز آثار گرانبهايي از اين کشور حتا گاهي به موافقت ارگانهای مسؤول امور فرهنگي توسط جنگسالاران ، دلالان و قاچاقبران بصورت سيستماتيک بغارت ميروند. حکومت افغانستان و ارگانهای موظف در اين زمينه اقدام قاطع و موثری نمينمايد. سازمانهای بين المللي بخصوص يونيسکو نيز در اين عرصه آنطوری که بايد همکاری و مساعدت لازم نمي کنند. از جانب دولت و موسسات بين المللي در بازگشتاندن آثار باستاني موزيم ملي کابل که با به قدرت رسيدن تنظيم های جهادی غارت شده و بازپرس از مسؤولين معلوم الحال آن ، تا حال کدام اقدام عملي صورت نگرفته است.
ملتي بدون پيوند های تاريخي ، ملت بي ريشه است. پس بايست به خاطر از دست رفتن اين همه گنجينه های تاريخي ، بي نظير و افتخار افرين کشور مان، سوگوار بود و به عاملان آن نفرين هميشگي فرستاد.