پژوهش ونگارش: فتح محمد سامع
ملبورن- آسترليا

بنام خداوند خورشيدو ماه

که او داد بر آفرين دستگاه

(فردوسي)                                                                   

جلوه هاي از شکوه قرآن و باز تاب آن در جان و جهان

 

                        چو آورد اين نامه نزديک من  -   بر افروخت اين جان تاريک من       

                                                                                     (فردوسي)          

نخستين سوره قرآن در ماه مبارک رمضان در شب قدر سال621 م هنگامي نازل شد که فرشته مقرب

، جبرييل، به پيامبر اکرم (ص) در غار حراخطاب کرد:

 "بخوان بنام پرورگارت که جهان را آفريد،

 همان کسي که انسان را از خون بسته خلق کرد،

بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است،

همان کسي که بوسيله قلم تعليم نمود.

وبه انسان آنچه را نمي دانست ياد داد.(1 )

در زمانيکه قرآن نازل شد محيط شبه جزيره عرب را جهل وخرافات وانواع فساد اجتماعي فرا گرفته بود.

در نخستين آيات وحي تکيه به مسله علم وقلم شده است که بلا فاصله پس از ذکر مهمترين پديده جهان خلقت يعني مبدا آفرينش وتکامل جسم انسان از موجود بي ارزش مانند " علقه/ خون بسته" خبر مي دهد وبعد از تکامل روح او به تعليم

وتعلم بوسيله قلم سخن مي گويد.

در آن روز که اين آيه نازل شد نه در محيط حجاز ونه در دنياي متمدن آن زمان قلم از اهميت چنداني برخوردار بود اما امروز محصول تمام تمدنها، دانش ها وپيشرفت هاي که طي قرون متمادي نصيب بشر شده بر محور قلم مي چرخد وسرنوشت اجماعات بشري در درجه اول بر نيش قلم ها بسته است.

اصلاحات جوامع  انساني از قلم هاي مصلح و متعهد آغاز مي شود وفساد وتباهي اجتماعات نيز از خامه هاي مسموم وفاسد منشا مي گيرد قرآن پيام آسماني را به بشريت به قلم و آنچه با قلم نوشته مي شود آغاز کرده

 است0 واين خود گواهست که پايه دساتيرقرآن بر علم وقلم گزارده شده ونه بر جهل وستم.

 

چو شمع از پي علم بايد گداخت  -  کي بي علم نتوان خدا را شناخت

بي جهت نيست که قومي چنان بدوي، عقب مانده وقبيلوي در راستاي علم ودانش بقدري پيشرفتند که آنرا به جهان صادر کردند و به اعتراف مورخان اروپا نور ودانش مسلمين بود که بر صفحه اروپاي تاريک قرون وسطي تابيد وآنهارا وارد عصر تمدن ساخت که کتب فراواني تحت عنوان تاريخ " تمدن اسلام " يا "ميراث اسلام" شاهد اين مدعاست. 

اولين آيات قرآني به استناد خود قرآن در شب قدرنازل شد ويکي از کاملترين آيين هاي آسماني که نقطه پايان وختم اديان بود فصل نويني را در تاريخ بشريت گشود0 نزول قرآن در شب قدر، يعني همان شبي که مقدرات وسرنوشت انسانها تعين مي شود دليل آشکار بر سرنوشت سازي اين کتاب الهي است که خط سعادت وخوشبختي هدايت انسانهادر آن مشخص شده است0 به همين جهت است که رابطه ميان قرآن و"شب قدر" پيوند وهماهنگي منطقي دارد. (2)

قرآن انسان را درس توحيد مي دهد وتوحيد انسان را از عالم ماده وجهان طبعيت بالا مي برد ودر ماوراي طبعيت به وجود بي انتهاهي الهي پيوند مي دهد وهمزمان انسان را از شرک باز مي دارد وآگاه مي سازد که شرک انسان را در چاه طبعيت سرنگون مي سازد وبه موجودات محدود وضعيف وفاني پيوند مي دهد(3) قرآن بنام هاي "فرقان"، "حبل الله"، "مصحف" و"نور" ياد شده زيرا قرآن از همان آغاز بعثت پيامبر عاليقدر اسلام (ص)  نور مبين ورمز هدايت بوده است .جنبش اخلاقي  واجتماعي اسلام که بر اصول احکام قرآن بوسيله پيامبر (ص)  پايه گذاري شد، از نظر سازندگي وعمق اصالت بي نظير است وبدين جهت در احتواي کليه ابعاد زندگي ودقايق نفس بشري يگانه بود واثرونتايج چشمگيري که بر نفس آدمي گذاشت، اين بود که ملت زبوني را به اوج آسمان ها بلند برد ودر پرتو هدايات قرآن ومشعل فروزان ايمان آنچنان راه توسعه وتکامل را در پيش گرفت که نمونه اخلاق وانسانيت گرديد، آنهم نمونه که در سراسر تاريخ بشريت مانندش به وجود نيامد. (4)

قرآن به عنوان سند حقانيت رسالت رسوالله(ص) معجزه" گويا" ،"جاويداني"، "جهاني" و"روحاني" است ونيازي به معرفي ندارد.

                 اگر به نبودي سخن از خداي   -    نبي کي بودي نزد ما رهنماي                                                                                                                     (  فردوسي)

 

قرآن خود"گويا" است زيرا با بيان قاطع وصريح تمام جهانيان وکساني راکه با مبداءجهان آفرينش ترديد داشتند، دعوت به مقابله به مثل کرده است- قرآن مخالفان را به مبارزه ميخواند، محکوم مي سازد واز ميدان مبارزه، پيروز بيرون ميآيد، وپس از گذشت قرن هامانند سالهاي ظهور اسلام بشر را به سوي خود دعوت مي کند(5) به قول ابوالمعاني بيدل:

اين راه رانهايت صورت توان کجا بست        -       کس صد هزار منزل بيش است در هدايت

 

پيام مرکزي قرآن ايمان تنها به خداي واحد است وفقط به ذات او که قادر مطلق وعالم مطلق است. (6)

 قل هوالله احد 000 نخستين آيه از اين سوره در پاسخ سوالات مکرري که از ناحيه اقوام يا افراد مختلف در زمينه اوصاف پروردگار شده بود مي فرمايد" بگو او خداوند يکتا و يگانه است".

جمله اين آيه با ضمير"هو" که ضمير مفرد غايب است آغاز شده واز مفهوم مهمي حکايت مي کند،در واقع رمز واشاره اي به اين واقعيت است که ذات مقدس او در نهايت خفا است، واز دسترس افکار محدود انسانها بيرون است، هرچند آثار او آنچنان جهان را پرکرده که از همه چيز ظاهرتر وآشکارتر است، چنانچه در آيه 53 سوره فضيلت مي خوانيم:  سنريهم  ايتنا في الافاق وفي انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق اولم يکف بربک انه علي کل شي  شهيد." ما به زودي نشانه هاي خود را در اطراف جهان ودر درون جانشان به آنها نشان ميدهيم تا آشکار گردد که او حق است. آيا اي رسول (ص) (همين حقيقت که) خدا بر همه موجودات عالم پيدا وگوا هست کفايت از برهان نه ميکند؟  وسپس از اين حقيقت نا شناخته پرده بر ميدارد ومي گويد: " او خداوند يگانه ويکتا است" (7)

بقول امير مومنان علي (ع) " الله خداوند واحد است نه به معني واحد عددي، يا نوعي وجنسي بلکه به معني وحدت ذاتي، وبه عبارت روشنتر وحدانيت او به معني عدم وجود مثل ومانند براي او است0 دليل اين سخن

نيز روشن است اوذاتي است بي نهايت از هر جهت، ومسلم است که ذات بي نهايت از هر جهت غير قابل تصور است0 الله همان کسي است که از درک چشمها،مستور است،واز افکار وعقول خلق محجوب ،الله به آن ذات جامع جميع اوصاف کماليه وخالي از هر گونه عيب ونقص اشاره مي کند. "  (8) 

اسلام، مسيحت ويهوديت ريشه مشترک دارند واز اديان توحيدي اند، بخاطريکه ايمان بخداي واحد منشا نهايي  هر سه آيين را بترتيب  در سه کتاب مقدس قرآن، انجيل وتورات تشکيل ميدهد0 تشابهات ميان آنها شگفت انگيز نيست0 فرق هاي ميان هر کتاب مقدس  بخاطر ماهيت جزيي وحي ودر بعضي حالات انتقال بي احتياط وحتي تحريف در کتب ماقبل قرآن محسوب مي شود. (9)

چنانچه در آيه بعدي سوره اخلاص (قل هوالله احد000) به رد عقايد "نصاري"، "يهود" و "مشرکان عرب" که براي خداوند فرزندي يا پدري قايل بودند پرداخته مي فرمايد: نه زاد و زاده نشد (لم يلد ولم يولد)0 اين خود دال بر رد عقايد تثليث (خدايان سه گانه) خداي پدر،خداي پسر وروح القدس مي باشد،  وبر عقيده نصاري که"مسيح" را پسر خدا ويهود که "عزيز" را پسر خدا ومشرکان عرب که ملايکه را دختران خدا مي دانستند مهر باطل مي گذارد ( قرآن در آيه ( توبه 30) و ( انعام 100) از موضوع فوق خبر مي دهد. ) (10 )

 قرآن در باره خدانيست، بلکه کلام خدا است که مستقيماً با بشر سخن مي گويد وپيامبرش محمد (ص) را خطاب مي نمايد.  اين موضوع مرکزيت  قرآن را براي مسلمانان تشريح مي کند. قرآن سنگ بناي جامعه اسلامي، قانون اساسي ووثيقه است که کليه ابعاد وجهات زندگي را احتوا مي کند: زندگي به اراده خدا وجامعه مبني بر کمال مطلوب ومعنوي جامعه است که در آن دساتير قرآن نافذ باشد. (11) البته دساتير قرآن به مفهوم اصلي کلمه ومطابق به شيوه  ايکه پيغمبر اسلام وياران نزديک شان آنرا در راه رفاه وسعادت جامعه بکار مي بردند ونه به گونه وروشي که اخيراً افرطيون جاهل ومتحجر طالبان تحت نام مقدس اسلام رژيم خود کامه ي را به کمک مستقيم به اصطلاح " مدافغان دموکراسي ودفاع از حقوق بشر" ونظاميان پنجابي به مانند دکتاتوران قرن بيست چون استالين، هيتلر، پلپوت وپنوشه عليه ملت مظلوم ومسلمان افغانستان تحميل کردند که نه به اسلاميت ربطي داشت ونه به انسانيت وجهي.

 چنانچه پيامبر اکرم (ص) در مورد نحوه اي حکومت داري همچو طايفه به قول از ابن عباس در داستان حجته الوداع عده اي از اصحاب را از شراط الساعه (نشانه هاي نزديک شدن قيامت) آگاهي مي دهد ومي فرمايد:

 در آنزمان اقوامي به حکومت  مي رسند که اگر مردم سخن بگويند آنها را مي کشند، واگر سکوت کنند همه چيز شانرا مباح مي شمرند، اموال آنهارا غارت مي کنند واحترام شانرا پايمال وخون هاي ايشانرامي ريزند ودل ها را پر از عداوت ووحشت مي کنند، وهمه مردم را ترسان وخايف ومرعوب  مي بيني. زمامداران ظالم، وزراي فاسق، کارشناسان ستمگر وامناي خاين بر مردم حکومت مي کنند. (12)  هر گاه ملتي از وابستگي نرهد واز چنگال اسارت استعمار واستثمار نوين آزاد نشود، نبوغ واستعداد خود را هر گز درراه اعتلاي کشورش ودر راه الله که راه مبارزه با هرگونه شرک، ظلم وبيداد گري است تبارز نخواهد داد0 وبه همين دليل رهبران بزرگ  الهي ، نخستين کار شان اين بود که ملت هاي اسيررا ازاسارت فکري، فرهنگي، سياسي واقتصادي آزاد سازند وبر نامه هاي توحيدي وانساني را پياده کنند.

انسان به اثر دور ماندن از نور ايمان وتربيت قرآن در جاده ظلم وستم گام مي نهد وبه کفران نعمت مشغول مي شود. انحصاران گران سعي مي ورزند نغمت هاي گسترده الهي را بخود منحصر سازند ومنابع حياتي آنرا در اختيار بگيرند وديگران را از رسيدن به آن محروم سازند، اين دژخيمان همه چيز را به خود مي خواهند0 اين همه ظلم وستم هاي که در اکناف جهان در شکل انحصار طلبي، استعمار وتجاوز به حقوق ديگران از طريق مستقيم ويا بوسيله دکتاتوران وجباران وابسته وخود ساخته آنها صورت ميگيرد محيط آرام زندگي بشر را دستخوش طوفانها مي کند، جنگ ها مي آفريند، خون ها مي ريزند واموال و نفوس را به نابودي مي کشانند0

در حقيقت قرآن ميگويد اي انسان همه چيز را خداوند در طبعيت بقدر کافي در اختيار تو گذاشته است اما بشرطي آنکه ظلوم وکفار نباشي، به حق خود بسنده کني وبه حقوق ديگران تجاوز نکني. قرآن مبارزه حق بر باطل را جايز شمرده است0 مبازه حق وباطل همشگي است0 پيکار حق وباطل يک پيکار موضعي نيست0 تا هنگاميکه در جهان بيعدالتي وجود داشته باشد، تلاش ومبارزه به اساس احکام قرآن ادامه خواهد داشت0 يکي از ويژگي هاي باطل اينست که هر لمحه بشکل وهرلحظه به لباس ديگري در مي آيد که نبايد فريب تنوع صورت هارا بخوريم ودر هر کجا منتظر باشيم که باطل را باصفات ويژه اش که در همه جا يکسان است واز يک لباس به لباس ديگري چهره هاي خود را پنهان مي کند بشناسيم وآنهارا کنار زنيم0 احکام قرآن مبارزه در برابر نمرود ودژخيمان زمان را با شهامت وبي نظيري با زبان گويا ومنطق رسا توصيه مي کند واز توده هاي تحت ستم دفاع مي نمايد ودر مقابل افشاي جنايات نيروي هاي ظاغوتي حکام ظالم وعليه زنجير هاي استعمار مبارزه منطقي را حق مي شمارد.

احکام قرآن مدافع مستمندان نه وسيله اي براي تحکيم سلطه ستمگران است ودر ضديت با اسبداد واستکبار قرار دارد وشعار توحيد تنها يک مسله کلامي و فلسفي نبوده است در طول تاريخ مردم همواره قربانيان فريب ودغلکاري هاي مذاهب شرک وزمامداران به ظاهر مسلمان اما در واقعيت، ظالم وستمگر،  جاه طلب، خود خواه ومنافق بوده اند وبه طور پيگير براي تامين عدالت  وتحقق برابري نژاد ها وطبقات وخانواده ها جنگيده اند. در طول تاريخ به ميزان که طبق حاکم جامعه شرک مي پراگند، مردم به موازات آن ، بوسيله توحيد مقاومت مي کنند وپيوسته در آرزوي استقرار توحيد اند، هم به عنوان حقيقت بزرگ مستولي بر عالم وهم به عنوان زيربناي فکري واعتقادي. بنا بر آن چون پيغمبر اسلام مي گويد: لا اله الا الله بازار برده فروشي به لرزه مي افتد وقيمت برده ها کاهش مي گيرد0چرا برده ها بيش از همه در مي يابند که "نجات" در اين شعار نهفته است؟  چرا به قول خود قرآن  از زبان قريش  مردم دون پايه وپا برهنه به دنبال پيامبر اسلام مي روندوشعار توحيد مي دهند؟

شعار توحيد که اکنون مطرح است، فلسفه است. بايد کلام وفلسفه آموخت  تا دريافت. اما توحيدي که بردگان وپا برهنه گان را بسيج مي کند ، يک وجهه زندگي اين جهاني تاريخي واجتماعي داشته  واعلام جنگي بوده است در مقابل شرک تا عدالت اجتماعي وبرابري همه انسانها، در طول تاريخ تحقق بيابد. (13)

توحيد به بيرون از طبعيت هدايت مان مي کند تا بانگ آب بشنويم  که لبيک ايثار وبشارت فلاح است، طوريکه مولوي مي گويد: 

بانگ آبم من به گوش تشنگان

همچو باران مي رسم از آسمان

برجه عاشق بر آور اضطراب

بانگ آب و تشنه وانگاه حُواب؟

 

در طول تاريخ معاندين راه حق اعم از مسيحيان ويهوديان افراطي ومتعصب ومنا فقين" ممسلمان نما" با افترا وتوطه هاي فراوان در جهت تضعيف معنويت اسلام ووارونه جلوه دادن چهره واقعي آن از هيچ گونه تلاش تخريبي دريغ نورزيده اند-

 

همي بر اهل عصيان ومنافق

   زيان آرد شگفتي هاي قرآن

                                                                                               (ذوقي)

 

مخالفين قرآن اگر کوچکترين کفايت وتوانايي در خود احساس مي کردند، به اين دعوت صريح وقاطع قرآن که نشانه حقانيت زنده آنست، فوراً پاسخ مي دادند: "اگر آنچه بر بنده خود نازل کرده ايم شک وترديد داريد(لااقل) يک سوره همانند آن بياوريد وگواهان خود را غير از خدا بر اين کار دعوت کنيد، اگر راست مي گوييد(14)

روشن است که جهان بشريت هرگز به اين دعوت قرآن توان پاسخ نداشته ونخواهد داشت.

"قرآن به اندازه اي ازنقايص مبرا ومنزه است که نيازمند کوچکترين تصحيح واصلاح نيست وممکن است از اول تا آخر آن خوانده شود،بدون آنکه انسان کمترين ملالتي از آن احساس کند(15) اين گواه زنده است که هيچ مظهر قدرت وشخصيت ومقامي، جز ذات اقدس خداي آفريننده نمي تواند به بيان چنين کلامي موجزي توفيق يابد 0 عظمت قرآن در سوره حشر آيه ( 6 1) چنين باز تاب يافته است، " اگر ما اين قرآن عظيم الشان را (بجاي دلهاي خلق) به کوه نازل مي کرديم، مشاهده مي کرديم که کوه از ترس وعظمت خدا خاشع وذليل مي گشت0 واين امثال را براي مردم بيان مي کنيم باشد که اهل عقل وفکرت شوند0 به گفته اچ0هي0 آدرگپ "هيچ شخصي در 1500 سال چنين الفاظي را با اين سند ژرف آهنگ، باچنين قوت وتهور ودر حدود چنين تاثيرات هيجان انگيز بکار نبرده است". (17)

کارلايل، مورخ ودانشمند معروف انگليسي در باره قرآن مي گويد: "اگر يکبار به اين کتاب مقدس نظر افگنيم، حقايق برجسته وخصايص اسرار وجود  طوري در مضامين جوهره آن پرورش يافته که عظمت وحقيقت قرآن بخوبي از آن نمايان مي گردد واين خود مزيت بزرگي است که فقط به قرآن اختصاص يافته ودر هيچ کتاب علمي، سياسي واقتصادي ديگر ديده نمي شود0 بلي خواندن بعضي کتابها تاثيرات عميق در ذهن انسان  مي گذارد ولي هرگز با تاثير قرآن قابل مقايسه نيست، ازاين جهت بايستي گفت: مزاياي اوليه قرآن وارکان اساسي آن مربوط به حقيقت واحساسات پاک وعناوين برجسته مسايل ومضامين مهم آن است که هيچ گونه شک وترديد در آن راه نيافته وپايان تمام فضايل را که پديد آورنده تکامل وسعادت بشري است در بر داشته وآنهارا به خوبي نشان مي دهد". (18)

بخوان اين معجزه وانگه بينديش

همين بس شاهد گوياي قرآن

                                                                                            (ذوقي)   

 

وليد بن مغيره مخزومي، مرد دانشمند وبا فراست زمان پيامبر اکرم(ص) گفت: "قرآن کلامي است که بر هر چيز پيروز مي شود وچيزي بر آن پيروز نخواهد شد". (19)

 

قرآن اقيانوس بيکراني است وچندين چهره دارد0 چهره عمومي آن به همه گشاده است وچهره خصوصي آن تنها به انديشمندان تجلي مي کند وهمه انديشه ها توانايي فهم آنرا ندارند، زيرا قرآن کلام حق وتراوشي از علم بي انتهاي پروردگار است، وکلام او وعلم اورنگ ذات او دارد وهمه نا متناهي هستند. 

مولانا در مثنوي بعد ازنقل حديثي از پيغمبر اکرم بدين مضمون: هما ناکه قرآنرا هفت مرتبه پنهان است، گويد:

حرف قرآن را مدان که ظاهر است

زير ظاهر باطني هم قاهر است

زير آن باطن يکي بطن ديگر

خيره گردد اندر آن وهم ونظر

زير آن باطن يکي بطن سوم

که در او گردد خرد ها جمله گم

بطن چارم از نبي خود کس نديد

جز خداي بي نظير بي نديد

همچنين تا هفت بطن، اي بوالکرم

تو همي خوان زين حديث محتشم (20)

( مثنوي) 

 

چون قرآن کتاب آفريدگار است، متن آن همانند آفريننده آن کامل،دايمي وتغيير ناپذير است0 اين عقيده زيربناي دکترين شگفت انگيزبي نظير بودن قرآن را مي سازد که بطور قطعي اظهار مي دارد که ايده ها،زبان واسلوب قرآن را نمي توان مجدداً ايجاد کرد" (21) پس انسانها نمي توانند و انتظار هم نبايد داشت که همه چهره ها (بطون) قرآن را مشاهده کنندوبه فهم آن توفيق يابند، به قول مولوي:

گربريزي آب را در کوزه اي

چند گنجد قسمت يک روزه اي

 

براي فهم اسرار اين وديعه آسماني بهتر است از زبان بيدل بگوييم:

تحير گلشن است اما که دارد سر اسرارش

خموشي بلبل است اما کي مي فهمد زبانش را

 

فردوسي به آن اينطور مهر تاييد گذاشته است:

گواهي دهم اين سخن راز اوست

تو گويي دو گوشم پر آواز اوست

سخن هر چه زين گوهران بگذرد

نيابد بدو راه جان وخرد

 

گذشت زمان وپرورش نبوغ ها واستعداد ها از چهره قرآن پرده بر مي دارد وهر چه از زمان بگذرد، به همان مقياس قرآن به مثابه" يک واحد به هم پيوسته " و "مجموعه از هم نا گسسته" (22) هر کس را به قدر توان، استعداد ونور ايمانش از فيض معنوي خود بهره مند مي سازد وبا آهنگ موزون  ودلپذيرش بر قلب وروان انسانها تاثيرات ژرفي بجا مي گذارد، چنانچه بيدل چه خوش گفته:

 

چکيدن هاي اشکم يا شکست شيشه رنگم

نفس دزديده مي نالم نميدانم چه آهنگم

چنانچه گفته شد ، قرآن معجزه"جهاني" است ودر اولين پيامش ميگويد:  "يا ايهاالناس" (اي مردمان)  يعني پيامي به جهان ومردمان جهان نه به سرزمين ومردم خاص0 بدون ترديد پيام پيامبر اسلام مربوط به قبيته،ملت ونژاد خاص نيست ودر همان آغازين بعثت اعلان مي کند که براي قريش وعرب نيامده بلکه براي رهنمايي بشر برگزيده شده است0 اما به صراحت مي توان گفت که پيامبران پيشين، رسالتي چنين جهاني نداشتند، مسيح موعود قوم يهود است، نه موعود ملت هاي ديگر، وموسي (ع) مبعوث بود تا بني اسرايل را از فرعون وقبطيان نجات دهد وبه ارض موعود هدايت شان کند ودر آنجا آزاد شان بگزارد،رسالتش که آغاز شد  وانجام گرفت، جز آن کاري نکرد، موسي (ع) هرگز رسالت آزاد کردن همه بندگان جهان را نداشت، فقط سبطي در برابر قبطي در يک محدوده خاص زماني با طرف هاي معلوم در صحنه جنگ  محدود مطرح بود0

خود تورات نشان مي دهد که کتاب قوم يهود است وبر اساس نيازمندي هاي آنها به وجود آمد"(23) وهمواره در متن آن بنا بر مقتضاي افراد وزمان ، تغييرات رونما شده است. 

اما قرآن مرز ومکان را درهم شکسته  ومافوق آنها قرار گرفته است. بخاطر اينکه معجزات پيامبران گزشته وحتي معجزات خود پيامبراسلام (ص) غير از قرآن در زمان معيني ودر نقطه مشخص از مکان ودر برابر عده اي صورت گرفته است.

سخن گفتن نوزاد مريم، شفاي بيماران غير قابل علاج احياي مردگان وامثالهم در زمان ومکان در برابر اشخاص معين بوده واز زمره اموري اند که رنگ زمان ومکان به خود گرفته وهر قدر از آنها دور شويم، کم رنگتر جلوه مي کند واين از خواص امور زماني است ولي قرآن با تمام عظمت خود با گزشت زمان وپيشرفت علم ودانش به ما امکاناتي داده که بتوانيم استفاده بيشتري از آن نسبت به مردم اعصار ديگرنماييم.

مباش از جستجوي خويش ناميد

همين نور است رهبر تا به خورشيد

پيداست هرچه رنگ زمان ومکان به خود نگيرد تا ابد بر بشريت با درخشندگي هر چه بيشتر تجلي مي کند، واين خود دال بر حقانيت"جهاني" و"جاويداني" بودن اين کتاب مقدس آسماني است.

 

چنانچه گويته شاعر ودانشمند آلماني مي گويد "قرآن اثري است که (احيانا) بواسطه سنگيني عبارت آن خواننده در ابتدا رميده مي شود وسپس مفتون جاذبه آن مي گردد وبالاخره بي اختيار مجزوب زيبايي هاي متعدد آن مي شود". (24)

 

خانم دوکتور "لوراواکسياو اگليري" استاد دانشگاه "ناپل" مي نويسد: نمونه سبک واسلوب قرآن در ادبيات سابقه ندارد ، تاثيراتي که اين سبک در روح انسان ايجاد مي کند ناشي از امتيازات وبرتري هاي آنست 000 چون ممکن بود "اين کتاب اعجاز آميز" ساخته محمد (ص)باشد در صورتيکه او يکنفر عرب درس نا خوانده اي بود0 ما در اين کتاب گنجينه ها وذخاير از عتوم مي بينيم که فوق استعداد وظرفيت با هوش ترين اشخاص وبزرگترين فيلسوفان  وقوي ترين رجال سياست وقانون است. به دليل اين جهات است که قرآن نميتواند کار يک مرد تحصيل کرده ودانشمند باشد"چنانچه مولوي گويد:

جمله قرآن شرح خبث نفسهاست

بنگر اندر مصحف آن چشمت کجاست

 

همچنين ويليم دورانت مورخ معروف مي نويسد" قرآن مسلمانان را آنچنان به عزت نفس، عدالت وتقوا پاي بند کرده بودکه در هيچ يک از مناطق جهان   شبيه ونظير ندارد 

"دينورت" مستشرق ديگري مي نويسد: "لازم است اعتراف کنيم که علم طبعي وفلکي وفلسفي ورياضيات که در اروپا رواج يافت، عموماً از برکت تعليمات قرآني است وما مديون مسلمانانيم بلکه اروپا از اين جهت شهري از اسلام است . وبه همين ترتيب "ژول لابوم" انديشمند ونويسنده فرانسوي در کتاب تفصيل  "الايات" مي گويد: دانش وعلم براي جهانيان از سوي مسلمانان بدست آمد ومسلمين علوم را از" قرآني" که درياي دانش است گرفتند ونهر ها از آن براي بشريت در جهان جاري ساختند ...." 

به گفته پروفيسور اريک ليکلن، رييس جامعه شناسي مذهبي دانشگاه امريکا" تاثير اسلام در سياهان امريکا فوق العاده بوده ، تا قبل از اسلام که سياهان مسلمان نبودنددربدترين وضع دشواري زندگي مي کردند، ليکن در حال حاضر از نظر اقتصادي واجتماعي در سطح بالا قرار دارند"

 

  امور خارق العاده که به عنوان گواه صدق گفتار پيامبران سابق در فوق ذکر شد معمولاً جنبه جسماني داشته وچشم وگوش انسان را تسخير مي کند ولي قرآن با سخني بسيار پر معني وشعار انقلابي لا اله الاالله 000 بر همه عقايد خرافي مهر بطلان مي زند ووحدت جهاني ووحدت تاريخ وانسان همه را  در جهان بر زير بناي توحيد اعمار ميکنند. (25) معجزه وخارق العاده قرآن در لفظ آن نهفته است که از همين حروف وکتمات معمولي ترکيب يافته وچنان در اعماق دل وجان انسان نفوذ مي کند که روح اورا مملو از اعجاب وتحسين مي نمايد، معجزه روحاني است که با مغز ها وانديشه ها وارواح انسان ها سرو کار دارد وبه آن نور معني مي دهد چنانچه عطار گويد:

کسي با شوق روحاني نخواهد ذوق جسماني

براي گلبن وصلش رها کن من وسلوا را

گر از پرده برون آيي و ما را رو بنمايي

بسوزي خرقه دعوي بيابي نور معني را

 

قوانين ونظامات کنوني در جهان، هر گز نه مي تواند به اعماق درون بشرکه منشا حرکات ومساعي اواست، گام بگذاردونيروهاي او را در جهت ساختار يک اجتماع سالم بسيج کند وانسانهارا با صفات آسماني که افق ديد شان بسيار وسيع ودامنه دار باشد بسازند. چون در درجه اول، بشر از دو نيروي مختبلف ومتفاوت، يعني جسم وروح تر کيب يافته، وبدين سبب هم جنبه آسماني دارد وهم جنبه زميني، هم ابدي وجاويد است وهم فاني ونا پايدار، هم مي تواند به مقام ملک بالا شود وهم ممکن است به موقف ابليس پايين افتد0  به قول عطار:

گر تو خلوتگاه توحيد را محرم شوي

تاج عا لم  گردي   وفخر      بني آدم    شوي

سايه شو، تا اگر خورشيد گردد آشکار

تو چو سايه محو خورشيد آيي و محرم شوي

 

پس برتري چنين معجزه اي بر معجزات پيش از اين ، نيازي به توضيح ندارد.

 

قرآن مقدس نيروي باطني انسانرا که خير وشر رابه خوبي درک مي کند، از الهامات الهي مي شمارد( ونفس وما سواها، فالهمها فجورها وتقواها)  "سوگند جان آدمي وآن پروردگاري که اورا موزون وکامل آفريده وبه او خوبي وبديش را الهام نموده است" (26) منظور از اين الهام ميل به خوبيها وانزجار از بدي ها، در وجود ما ريشه فطري دارد که دستگاه آفرينش، اين سرمايه سعادت بخش را، در نهاد هر انساني به وديعت نهاده است که آنرا وجدان مي ناميم. وجدان غريزه ملکوتي است که نيکي وبدي را بدون خطا قضاوت ميکند واعمال انسان را با قوانين اخلاقي وفق مي دهد. وجدان بهترين مثالي است که قرآن از آن طي آيات متعدد بمثابه نداي باطني در درون جان انسان خبر داده است.

 

طبيعي است که فطرت پاک وسالم از جرم وگناه مي گريزد وممکن است تحت تاثير عواملي، به جرم وگناه آلوده شود وبر دامن انسان لکه ننگ ورسوايي بنشيند، اما همين که جرم پايان يافت وشخص با راز ونياز باخود که عالي ترين نورانيت انسان است، بپرداخت وناهمواري وپليدي حادثه را تشخيص داد، از اعماق درونش آتش سوزاني جسم وروحش را مي سوزاند، ويک حالت شرمساري وپشيماني دردناکي،سراسر وجودش را فرا مي گيرد، اين همان وجدان است که پس از محکوميت مجرم، اورا به ملامت مي گيرد ودايماُ شلاق حسرت را براو فرو مي آورد. به همين ترتيب هنگاميکه انسان به پيروي از عامل دروني خود، به انجام يک عمل اخلاقي مبادرت مي ورزد، آنچنان زيبايي وشايستگي آنرا احساس مي کنند که حتي ارزش زندگاني همان لحظه را با تمام جهان حاضر نيستند مبادله کنند0 وجدان را نمي توان براي هميشه خاموش کرد ويا آنرا فريب داد0 شايد بتوان با مکر ونيرنگ جلو فعاليتش را گرفت وآنرا براي مدتي به خواب فروبرد ولي پس از بيداري وبررسي دفتر گناهکاري شخص،  قبايح اعمال ناروايش را با صراحت کامل اعلام مي نمايد وبا تازيانه حسرت وندامت اورا به سختي مجازات ميکند0 بنا بران وجدان براي جلوگيري ازجرم وگناه، بزرگترين عامل اجرايي است. (27)

هرقدر اطاعت از نداي وجدان بيشتر وقويتر باشد به همان اندازه قدرت خلاقه ونيروي رواني شخص بيشتر وبهتر خواهد بود وسرزنده تر به زندگاني خودادامه خواهدداد، وهرقدر انسان کمتر به نداي وجدان توجه کند به همان اندازه خشن تر ولگام گسيخته تر است.  (28) قرآن از اين نيروي باطن درون جان انسان خبرمي دهد. "سوگند به روز رستاخيز وسوگند به جان که آدمي رادر مورد عصيان وارتکاب گناه، سرزش وملامت مي کند".(29) و حضرت رسول اکرم فرموده" هرکس ملامت نفس براو چيره شود،آسايش وراحتي ازاو سلب گردد" (30) جوامع بشري درتمام دورانها از عامل دروني افراد يعني وجدان هنگام نياز به آن بهره برداري کرده است، افراديکه درکار هاي خود داراي حس وجداني واصول وپرنسيپ نبوده ونيک وبد بر ايشان مطرح نيست وخلاصه زندگي را بخاطر اقناع نفساني مطابق به نرخ روز عيار مي سازند وبه قول حافظ شيراز:

حافظم در مجلسي دُرد ي کشم در محفلي

بنگر اين شوخي که چون با خلق صنعت مي کنم

 

را شعار روز قرار مي دهند مانند خس وخاشاکي اند که در دامن طوفان ها ي غرايظ حيواني مي غلطند، در ميان هيچ جامعه وقوم وملتي مورد اعتماد واطمينان نبوده ونيستند، وقتي کاري به ديگري سپرده ميشود، کاريکه ضامن اجراي آن وجدان فرض شود، بايستي تا حدي زياد مطمين بود که او به وظيفه خود عمل خواهد کرد وگرنه واگذاري کاربه کسي که از نظر وجداني مشکوک ويا رفتارش بر ضد وجدان باشد دور از منطق وخرد است .

قرآن به مردم هشدار ميدهد:"مبادادشمني قومي شما را به ارتکاب بيعدالتي وگناه وادارد،عدالت پيشه کنيد زيرا به تقوا نزديکتر است."(31)  بنا براين کسي در تحت هيچ شرايط، حق تجاوز وتعدي را به حقوق ديگران ندارد. (سوره مآيده آيه -71) زماني انسان نداي فطرت را مي شنود وخوبي وبدي را درک مي کند که هيچ عامل حجاب فطرت نشده باشد، وجداني که به زنجير اسارت کشيده شده ،ودست وپايش در حلقه هاي گرانبارهوا پرستي وجاه ومقام   بسته است، ممکن نيست بتواند قيافه واقعي خود را نشان دهد ودر قضاوت هاي خويش امين باشد. (32)  تقوا وعدالت در هنگام قدرت از عوامل مهمي اند که در بصيرت وروشن بيني عقل تاثير دارد واز راه تقوا است که بشر راه صحيح زندگي را تشخيص مي دهد وبيماري درمان خود را مي شناسد.

با توجه به آنچه گفته شد بايد اين نکته آشکار شده باشد که بشر با همه شرف واستعدادش ذهن محدود دارد وبا آن هرگز نه به ماهيت عيني جهان وکشف کليه ابعاد وپهناي  کاينات توفيق خواهد يافت ونه در حوزه پژوهش هاي سيستماتيک از همه چهره هاي قرآن پرده خواهد برداشت ولي مي تواند نشانه ها وعظمت آفرينش را در اطراف جهان ودرون جان خويش مشاهده کند وبا تزکيه نفس وشناخت انتظام آفرينش  به درک حقانيت قرآن توفيق يابد نه از طريق استدلال چوبين ويا توصل به مخاصمت هاي سنگين.

نگاهي به تاثير قرآن در ادب پارسي -  دري

آنچه نزد مسلمين بعنوان علم بلاغت خوانده مي شود( معاني ،بديع وبيان) بيش از هر چيز مبتني بر اساليب قرآن بوده است .چنانچه در باره نعوت کلام واوصاف بلاغت وفصاحت همواره عالي ترين شواهد از قرآن عرضه مي شود واين نکته موييد آنست که تاثير قرآن در تکوين ودر تحول نقد ادبي مسلمين بسيار زياد بوده است.  تاثير آن در اذهان شعرا واهل ادب اجتناب نا پذير است. شعرا پارسي زبان از همان آغاز پيدايش شعر پارسي-دري تحت تاثير آن بوده اند.شعرا، ادبا ودانشمندان نه فقط از معني وقصص آن اخذ کرده اند بلکه استعارات ومجازات آن رانيز به کار برده اند. (33)

چون ادبيات پرتوي از انعکاس تاريخ علمي، اجتماعي وسياسي روزگار خويش است، بنابران، تجربه ها وآزمايشهاي شعرا به عباره ديگر، الهام هاي آنان تحت تاثيرمحيط اجتماعي زمان مي باشد. از جمله عطار که مرد مومن ومخلص راستين بود آگاهي کامل به تفسير قرآن ،حديث وقصه هاي مذهبي داشت. مثنوي هاي وي که مورد تحقيق است، مشحون به مضامين است که از آيات قرآن ويا احاديث سرچشمه گرفته است وگاه به روايت شاد ر وان فروزانفر(34) مسايل فقهي ومضامين مستعاد از علم کلام در شعرش پيدا مي شود. البته عطار خدا را مي پرستيد اما نه پرستش زاهدانه بلکه عاشقانه واز روي کمال معرفت، عشق الهي در اشعارش شور وغوغا مي آفريند، از شوق چون دريا به جوش مي آيد وميگويد.

گر از هر جزوه من چشمي شود باز           نبيند جز ترا در پرده ي راز

به همين ترتيب اشعار مولانا جلال الدين بلخي-رومي به مضامين آيات قرآن کريم زينت يافته است.

نگه کن ذره ذره گشته پويان

بحمدش خطبه تسبيح گويان

زهي انعام ولطف کار ساري

که يک يک ذره را با اوست رازي

 

اشاره است  بر اين آيه: نسبح له السموات...   (هفت آسمان وزمين وهرچه در آنهاست همه به ستايش وذکر خدا مشغولند وموجود نيست در عالم جز آنکه ذکرش تسبيح وستايش حضرت اوست و ليکين شما تسبيح آنهارا نمي دانيد او بسيار بردبار وآمرزنده ( کناه خلق) اشت.

توحيد گوي او نه بني آدم است وبس

هر بلبلي که زمزمه بر شاخسار کرد

                                                                                         (سعدي)

 

زنفخ هور فردا جاوداني      فرو ميرد چراغ  آسماني

 

از وقايع روز قيامت در قرآن آمده:  ونفخ في الصور 000

 

مرده را از زنده پيدا آورد    زنده از مرده به صحرا آورد

 

ناظر بر اين آيه است: يخرج الحي من الميت ويخرج 000

مثنوي در حقيقت يک کتاب حکمت، فلسفه واخلاق، ذوق، حال، تربيت وعلوم اجتماعي است(35 ) ولبريز از اسرار حقايق حيات مي باشد که با زندگي پيش مي رود، درست مثل امواج دريا که پشت سر همديگر ميرسند ولي در ميان آنها فرق فراوان وجود دارد. مثنوي نمونه اي است ازآنچه در قرآنکريم است، زيرا در قرآنکريم هم از بيان حق تعالي وحقايق معنوي است. آيه ،آيه احکام ، آيه اشاره به صبر است. آيه ديگر به خوف ورجا. به هر حال آيه ها مرتب ومدون نيستند. کتاب مثنوي شريف نيز به همين کيفيت است. به همين جهت با همه وضوحي که مولانا در افاده مثنوي بکار برده است، بيشتر ابيات آن از نظر فهم دشوار است. (36)

مطابق شمارش که قاضي تلمذ حسين  در مرآت المثنوي کرده ودر هندوستان چاپ شده است، در مثنوي معنوي 745 حديث نبوي تفسير وتوضيح شده است. 528 آيه از آيات قرآني در مثنوي به طريق اشاره ويا به تصريح مذکور است که مولانا آنها را شرح وتفسير کرده است.(37 )

مولانا مانند سنايي که بطور ضمني ، حديقه "الهي نامه" خود را قرآن پارسي (38) مي نامد وهمچون دانته (شاعر ايتاليايي)  که کمدي الهي خودرا "کتاب مقدس"  (39 ) مي خواند، مولوي هم اثر خود را بدون خود ستايي در ديباچه دفتر سوم، کتاب مثنوي الهي(رباني) تلقي مي کند.

 

مولانا در ديباجه عربي دفتر اول، کتاب مثنوي را اصول، اصول،  اصولدين در کشف اسرار، اصول ويقين مي خواند وآنرا فقه اکبر، شرح ازهر وبرهان اظهر خداوند مي شمرد. آنرا جنان جنان مي خواند، در يکجا آنرا به رود نيل تشبه مي کند که آبشحوربرد باران وگروندگان به حق است، در جاي ديگر آنرا هادي خلق مي نامد وآنرا در عين حال شفا صدور وجلاء اذهان وکشاف قرآن وصف مي کند.  

اما نا گفته نبايد گذاشت کسانيکه خواسته اند مثنوي را از راه عرفان محي الدين يا از طريق فلسفه يونان بيان کنند، اشتباه کرده اند، زيرا بيان مولانا از هردوجهت بر کنار وبالا تر است. چنانکه فرموده اند" القرآن يفسرما بعضه بعضاً" يعني قرآن قسمتي ،قسمتي ديگر را تفسير مي کند. علت هم اينست که مسايل در مثنوي اگرچه مرتب نيست ولي مکرر به اجمال تفسير شده است يعني مولانا برحسب استعداد مستمع گاهي مطلبي را در يک بيت طرح فرموده است تا نکاتي را به خواننده وشنونده بدهد واو را براي تحقيق مساله آماده کند، بعد مسايل ديگر را براي تفنن وبراي استيناس شنونده وخواننده در بين آورده است .اشعار سنايي، عطار وبخصوص احياي علوم دين امام غزالي، پايه هاي اصلي فکر مولاناست وپس از آن آثار سلطان العلما(پدر مولانا)، معارف برهان محقق ومقالات شمس تبريز(40)  

 قصه يوسف وزليخا که به استناد خود قرآن احسن القصص ناميده شده، به نظم زيبا ودلپزير بوسيله عبدالرحمن جامي نبشته شده که شاهکار ادبيات است. به همين منوال تاثير قرآن را در آثار ونظم ونثر ساير شعرا ونويسندگان قديم ومعاصر دري چون عطار، سعدي، حافظ، بيدل، دهلوي، کاشفي، اقبال لاهوري، سنايي ، خواجه عبدالله انصاري،خاقاني، ناصرخسرو، امام فخر رازي،غزالي، نظامي ، قاري عبدالله، بيتاب، خليلي وصد ها تن ديگربه کثرت مي توان يافت که به نحوه خاص باز تاب وتجلي يافته است. "علاوتاًقرآن غير از مقام خودبه عنوان مصحف مذهبي وديني از لحاظ زبانشناسي در انکشاف زبان عربي نقش محوري داشته واساس انکشاف صرف ونحوولغات آنرا تشکيل مي دهد". (41)

از فيض وتاثير کلام الله وکتاب مبين، آثر گرانبهاي در ادب پارسي وعرفان وتصوف بوجود آمده که تا جهان باقيست، مورد تحسين اهل ذوق ودانش قرار داشته و به حيث شهکار پر فروغ ادب  باقي خواهد ماند0 

تاثير قرآن در شعر مولانا، بطور قطع وحداشد موجود است. مولوي حکيمي است عارف وشاعري است عالم که در علوم ظاهري و باطني يگانه روز گار خود بوده است وتمام آثارش آموزنده ورهگشاست. در موردشان والاي او در عرفان وادب همين نشانه بس است که عبدالرحمن جامي مثنوي اش را از حيث عمق معاني به قرآن وشيوه تبليغي اورا به روش انبيا مانند کرده اند ودر بزرگداشت او چنين سروده است. ( 42)

آن فريدون  جهان   معنوي

بس بود برهان ذاتش مثنوي

من چه گويم وصف آن عالي جناب

نيست پيغمبر ولي دارد کتاب

 

علم ومعارف قرآني براي اهل دل همچون مرکب است که ايشان برآن سوارند وبه نيروي آن طي طريق مي کنند، واهل ظاهر ودنياطلبان را همچنون بار گران است که آنان راسنگين دل ومغرور وخودبين مي سازد0 

ومقصود حافظ که گفت:

 

عشقت رسيد به فرياد ور خود بسان حافظ

قرآن زبر بخواني با چارده روايت

 

اين است که حتي اگر قرآن را از حفظ با چارده روايت فرا خواني واز عشق حق خالي باشي، رستگار نخواهي بود0 مگر آنکه عشق تو را دريابد وبه فرياد تورسد زيرا:

 

 

گر نور عشق حق به دل وجانت اوفتد،         

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوي               

                                 ( حافظ)

  

گرچه مطالعه اين موضوع که تاکدام حدود شعرا وادباي پارسي- دري تحت تاثير آيات قرآني واحاديث نبوي قرار گرفته اند ايجاب مطالعه وپژوهش جداگانه وبيشتر را مي کند، تاهر کدام از شعراوادبا را در ادوار مختلف ادبي وتاريخي وحتي اشعار آنهارا طور عليحده مورد بررسي قرار دهيم که از حوصله اين مقاله خارج است. با آنهم لازم است در اينجا چند نمونه از آيات قرآني وبازتاب آن در اشعار شعراي پارسي-دري تذکر داده شود.

 

زدودي گنبد خضرا کند او 

  زپيهي نرگس بينا کند او  (43)

 

ناظر بر اين آيه است: ثم استوا الي السما ء وهي دخان (44)

و آنگاه به خلقت آسمانها توجه کامل فرمود که آسمانها دود بود0

 

قل لوکان البحر 000       بخشي از آيه 159 سوره کهف بدين مضمون:

 

(اي رسول ما ظاهر بينان کوته نظر را) بگوي که اگردريا مرکب شود

تا کلمات پرورگار ترا برنگارند

بي گمان آب دريا به پايان آيد

وکلمات پروردگار همچنان باقي ماند

هرچند درياي ديگري را نيز به مدد آورند0

 

نظير اين مضمون در سوره لقمان آيه 27 نيز با کمي تفاوت آمده است ومولانا آيه اخير الزکر رادر بيان راه بي نهايت عشق وظرفيت نا متناهي دل عارف در مثنوي آورده است:

 

هفت دريا گر شود کلي مديد،

نيست مر پايان شدن را هيچ اميد

باغ و بيشه گرشود يکسر قلم

زين سخن هرگز نگردد هيچ کم

آن همه حبر وقلم فاني شود،

وين حديث بي عدد باقي بود (45)

کلمه "الست" مخفف کلمه اَلَستُ به معني آيا من نيستم؟ "، از آيه 171 سوره اعراف اخذ شده است، مضمون آيه چنين است: (اي رسول ما، به ياد آر) هنگامي را که خداي تو از پشت فرزندان آدم ذريات آنها را بر گرفت وآنان را بر خود گواه ساخت که: من پروردگار شما هستم؟ همه گفتند: بلي ، ما به خدايي تو گواهي دهيم. 

در ادب فارسي ترکيباتي چون "روز الست" ، "بامداد الست"، "شراب الست"، "مست الست"، مهد الست" ونظاير آنها همه اشاره به اين پيمان بندگي وپروردگاري بين انسان وخدا است.

ما مست الستيم به يک جرعه، چو منصور

انديشه وپرواي سردار نداريم 

(شمس)                                         

نماز شام قيامت به هوش باز آيد،

کسي که خورده بود زبامداد الست 

  (سعدي)                                             

 

                                                خرم آن دل که، همچو حافظ     

                                                 جامي زمي الست گيرد           

                                                                                   (حافظ)

                      

آنجا که الست آمد، ارواح بلي گفتند،

اين مذهب وملتها مي دان که نبود آنجا

(شمس)

 

و چون اين ياد آوري همه را در "بزم الست"، همکيش  وداراي پروردگارواحد مي کند، عارفان آنرا" باده وحدت" گفته اند 0(  46)

 

دو آيه است در صفت روز قيامت، بدين مضمون:

                                                   اذاالسما 000 روزيکه آسمان شگافته شود( انشقاق، 1 سوره عمه)

اذازلزلت الارض  000 روزيکه زمين، به سخت ترين لرزه خود به لرزه درآيد0 (زلزال،1سوره عمه) 

روزي بيايد که عالم صورت سخت بلرزد واين ديوار ها که آفتاب وحدت را متکثر کرده اند فرو ريزند وهمه يک نور شوند وبه اصل خود باز گردند واين افتراق در عالم ماده عين اجتماع در عالم معنا ست.

باز شيري با شکر آميختند

عاشقان با يکديگر آميختند

رنگ معشوقان ورنگ عاشقان

جمله همچو سيم وزر آميختند

روز وشب را از ميان برداشتند

آفتابي با قمر آميختند

چون بهار سرمدّي حق رسيد

شاخ خشک وشاخ تر آميختند

(ديوان شمس)

 

 اين مضمون که حقيقت يکي است وتعينات عالم کثرت چون شيشسه هاي رنگارنگ نور سپيد ابديت را تکثر مي کنند. در يکي از اشعار شيلي، شاعر روانتيک اتگليس در قرن نزدهم، به زيبايي تمام آمده است که به علت مشابهت تام سخن او با اشعار عارفان پارسي گو، ترجمه اين قطعه منظوم ذکر مي شود.

آن گوهر يگانه باقي است جاويدانه

وين جلوه هاي کثرت برخيزد از ميانه

انوار آسمانها رخشان کند زمين را

تا سايه هاي ظلمت بگريزد از زمانه

نور سپيد مستي بر گنبد جهان تافت

صد رنگ شد پديدار زان گوهر يگانه   (47)

 

سيماهم في وجوههم 000( آيه 29 سوره فتح) در اوصلف ياران رسول که :

بر رخسار ايشان آثار سجود( وشکوه بندگي) هويداست0

متن ومحتو وتفسير هاي گوناگون از اين آيه در آثار مولانا وديگر عارفان آمده است: 

 

حق چو "سيما" را معرف خوانده است

چشم عارف سوي سيما مانده است

                                                                                                   (مثنوي)

 

هست سيمايي ايشان از سجود

کي بود سجده سيما را وجود

 

(عطار)                                 

                                

زچشمم لعل رماني چو مي بارند، مي خندند

زرويم راز پنهاني چو مي بينند ، مي خوانند

(حافظ)                               

 

اشک چشم من به سرخي بر بياض روي زرد

قصه دل مي نويسد، حاجت گفتار نيست            

 (سعدي)                                               

 

فهرست منابع وماخذ:

1- قرآنکريم - سوره علق: آيه 1-5

2-  تفسير نمونه،  ج  27، صص  152- 160    

3 -    همان،  ص 391

4 -  همان، ج 1 ، سوره بقره، ص   مقدمه

5 -  همان 

6 -   لوندي پال، اسلام، قرآن صص 24-25  

7 -    تفسير نمونه،  ج  27، ناصر مکارم شيرازي وهمکاران، چاپخانه مدرسه امير المومنين ع ، بازار سلطاني 47  ، تهران، ص  414

8- بخار الا نوار، ج 3 ، ص 222  

9  - ماخذ شماره 6  

10 -  همان   

11 -  همان  

12 -  تفسير نمونه،  ج  21، سوره محمد،  ص 556 

13 -  سريعتي علي 1342  ، تاريخ شناخت اديان ج 15  چاپخانه رشته خاني، ص 221  

14 -  قرآن مجيد، سوره بقره  آيه 23

15 -  پورت، جان ديون0 عذر تقصير به پيشگاه محمد( ص)  وقرآن ، ص 111 

16 -  قرآنکريم ، سوره حشر ، آيه 16

17 -   ويليمز ، الدن جان 0 1994 ، جهان اسلام ، چاپ امريکا، ص 3 

18 -  لايل ، کارل سازمانهاي امپراطوري تمدن اسلام  ، ص مقدمه  

19 -  مجمع البيان، ج 10 ، سوره مدثر 

20 -  قمشه اي ، داکتر حسين محي الدين الهي، ( ص مقدمه) 

21 -  اسپاسيتو، جان لام0 1998 0 اسلام- صراط المستقيم (چاپ سوم) ،داشگاه آکسفورد ص 19

 22 -     شماره 13 همين فهرست

23  - سريعتي علي 1362  ، تاريخ شناخت اديان ج 14  چاپخانه رشته خاني، ص 221  

24 -  شماره 15 همين فهرست

25 -  کازروني،داکتر سيد احمد حسيني، 1378 عشق درمثنوي معنوي همراه با پژوهش در شعر فارسي، انتشارات زوار، تهران ص 120

  26-  قرآنکريم سوره شمس، آيه 8

  27  - لاري، سيد مجتبي موسوي 1351 ، رسالت اخلاق درتکامل انسان، انتشارات جهان آرا، صص 81-89

  28  -  روانشناسي در خدمت سياست صص 31- 32

29  -  قرآنکريم،  سوره قيامه، آيه 1 و 2 

30 -  نهج الفصاحه ص 62

31  -  قرآن مجيد سوره مايده، آيه 71

32 -  شماره 21 همين فهرست

33 -  زرين کوب، داکتر عالحسين ،1363 ، شعر بي فروغ وشعر بي نقاب، چاپ خانه زيبا صص70-71

34  -  شرح واحوال ونقد وتحليل شيخ عطار، ص 49   

35  -    کازروني،داکتر سيد احمد حسيني، 1378 عشق درمثنوي معنوي همراه با پژوهش در شعر فارسي،

  انتشارات زوار، تهران ص  120                                                                                             

36   -   همان ص 117             

37 -  همان ص 118 

38  -  مجموعه مقالات فروزانفر ص 388  

39  -   همان 

40  -   ماخذ شماره 25 همين فهرست، ص 118 

41  -  ماخذ شماره 25 همين فهرست، ص 118  

42  -  ماخذ شماره 25 همين فهرست، ص 118

43  -  اسرار نامه ص 192 

44  -  قرآنکريم سوره فضيلت آيه 44 

45  -  گزيده فيه مافيه صص 177- 178  

46  - همان صص 179-180

47  - همان ص 209


بالا
 
بازگشت