نويسنده : جناب داکتر نظر مرادی
ارسالی محمد يونس مرادی
راه پاسداری از مواريث فرهنگی
جنگ عامل نابودی آثار مدنی و فرهنگی : چنانکه معلوم است براثر بروز حوادث طبيعی چون
زلزله ، آتش سوزی ، برف و باران سنگين و همچنان عوامل اجتماعی چون جنگها آثار
مدنيت انسان نابود ميشوند. نابودی آثار فرهنگی کابل ازاين قاعده مستثنا نبوده اند.
پيش از آغاز جنگها سياست ويران سازی ناشی از برنامه ريزی های نادرست و غير حسابی
مقامات شهرداری ، که بگفته خود شان گويا ميخواستند سيمای قرون وسطايی را ازچهره
شهر کابل بزدايند و آنرا بيک شهر عصری مبدل سازند ، کابل را به فقدان و فقر پديده های فرهنگی دچار نمود. بازار خيابان ،
محله اندرابی ، بازار مشهور چارچته ، گنبد کوتوالی ، قهوه خانه مهتاب ، نقاره خانه
، کوتی لندی ، باغهای علم گنج ، جهان آرا ، شهر آرا، بوستان سرا ، مسجد عيدگاه و
ساير پديده های کم نظير هنر معماری زير
زنجير بلدوزر نابود گرديدند.
آثار نامبرده هرکدام نماد هنرمندی ، فرهنگ ،
افاده دهنده ضرورت مشخص برهه های زمانی و کار خلاقانه مردم ما بوده و هرکدام معرف
بخشی از روزهای تاريخی ، رويداد های سياسی ، فتح و پيروزی ملت ما براجانب در تسلسل
زمانه ها بوده اند. همچنان اين آثار نتيجه کار و زحمتکشی دهها هنرمند بوده اند
وصرف هزينه اقتصادی سنگينی بوده اند.
باسقوط رژيم نجيب الله در سال 1992 و پيروزی
مجاهدين برکابل بلافاصله جنگهای تنظيمی بين حزب اسلامی نخست وزير گلبدين حکمتيار و
جميعت اسلامی به رهبری رئيس جمهور برهان الدين ربانی آغاز گرديد. و شهر کابل خاصتا
بخش های غربی ، شمالغرب و جنوبی آن بصورت يکپارچه در کام آتش فرورفت. بيشتر از ثلث
شهر بکلی ويران گرديد ، آثار تاريخی و فرهنگی آن نابود شدند. حدود صد هزار نفر
باشندهً کابل شهيد گرديدند و در همين حدود معلول و تعداد بيشماری رهسپار ديار غربت
و آروارگی شدند. در قسمت مرکزی و شمال شهرساختمانهای دولتی نيز زخم برداشتند. در
غرب کابل موزيم باستانی افغانستان که بقول مؤرخين و باستان شناسان غربی از لحاظ
تعداد آثار و قدامت تاريخی آنها بعد از موزيم هندوستان مقام دوم را در آسيا دارا
بود ، سالها صحنه جنگ بين گروههای مسلح قرارگرفت و آثار کم نظير تاريخی آن
بيرحمانه تاراج و به کشورهای جهان قاچاق گرديد ، بدينوسيله گنجينه بزرگ تاريخی و
معنوی ملتی که در فراسوی زمان با کار و
فعاليت خلاق و اصالت گرانه تدارک شده بود و بيشبهه جز دارايی فرهنگی جامعهً بشری
بشمار ميرفت ، بی محابا برباد داده شد ، و ربايندگان اين آثار شيپور غم و سياهی
انديشی را برکوی و برزن کابل به نوا در آوردند.
کسانيکه آثار معماری و فرهنگی کابل را آماج
شليک خمپاره های ويرانگر قرار دادند ، يا آثار باستانی آنرا از موزيم کابل بی
شرمانه ربودند، تنها مجاهدين بيسواد نبودند که برای اجرای غنيمت از جامعهً خويش
جنگهای مخرب را راه اندازی کرده اند ، بلکه اين عمل ادامه يک ستراتيژی سياسی و
فرهنگ زدايانه کسانی بود ، که زيرکانه و حساب شده عمل کرده اند و کشور ما را از
ارزشهای چشمگير فرهنگی و تاريخی کهنش محروم نمودند ، تاجايگاه بعدی آنرا در کنار
خويش در فقر فرهنگی و بيهويتی ملی انتخاب نمايند ، و بدينوسيله بيهويتی خود را با ملتی که همه چيز
را برای افتخار کردن داشت ، قسمت نمايند.
راه پاسداری از مواريث فرهنگی
: قسميکه تذکر
بعمل آمد ، آثار فرهنگی انسانها و علايم و نشانه های مدنيت قديم در اثر بروز حوادث
طبيعی و اجتماعی نابود ميشوند و تاريخ که متکی بر تحليل عينی آثار فرهنگی ملتها
شکل ميگيرد ، نابودی اين آثار در حقيقت پايه استدلالی و عينيت خود را از دست
ميدهد.
تاريخ سرگذشت تمدنها و فرهنگهاست و دوران
های زايش ، کودکی ، بلوغ ، جوانی ، پيری و مرگ را از سرميگذراند. به پنداشت
اشپنگلر سرنوشت قومها و ملتها جيزی جز سرنوشت فرهنگها نيست ، بناء با هر تلاش
پاسدارانه از ارزشهای فرهنگی می توان خط پرفراز و فرود تاريخ را یرروی صفحه حيات
ملتها روشن نگهداشت.
اختراع شايان بشرپس از نيمه دوم قرن نوزدهم
که انقلاب صنعتی با آهنگ تند خود پروسه ايجاد گری هنر های مستظرفه دستی و محلی را
در کشورهای جهان تحت الشعاع خود قرار داد ، آن بود که به منظور دفاع از دستاورد
های هنر ملی در کشورها ، ارزشگرايی به تاريخ ، فرهنگ و مدنيت پيشين انسان ، بايست
نمايشگاههای کلکسيونی را در هيئات موزيم ها بوجود آورد. در اساس همين مفکوره موزيم
ها در اشکال مختلف همچون سپر دفاع از تاريخ و فرهنگ ملتها بوجود آمدند. اين نويد
مسرت بخش امکان وارد شدن انسانها را برحريم يک حوزه گسترده تحقيق و پژوهش ميسر ساخت
و بزودی در ميان ملتها تعميم يافت. در نتيجه اين تحقيق ثمره های سودمند و باور
علمی که از آن قدرت تحليل و شناخت عينی نظام مادی و معنوی هر نسل از کشورها در سير
تاريخ مسير ميگردد ، بوجود آمد.
درسال 1909 ميلادی مرکز مشورتی بين المللی
موزيمها ( ايکوم ) برای اولين بار نمايندگان فرهنگی را از مجامع تاريخ نگاری ،
باستان شناسی ، موزيم های مردم شناسی از کشورهای جهان دعوت نموده و اسناد يک
برنامه مشترک را در مورد طرح و احداث موزيمها بهمکاری موسسسه يونسکو آماده نمود و
بدينوسيله موزيم ها در يک سلسله زنجيری کار و تلاش احيای فرهنگهای منقرض شده را
روی دست گرفتتند. ايکوم بر پايه تمثيل دقيق و درست از عناصر فرهنگی در يک مجموعه
نمايشی موزيم ها را عمدتا به سه نوع تقسيم کرده است :
1 ـ موزيم انتروپولوژی ( مردم
شناسی ) عام و خاص
2 ـ موزيم اتنوگرافی منطقه ای
يا محلی
3 ـ موزيم مردم شناسی بدون
سقف معماری يا موزيم معماری ملی در هوای آزاد.
ساير موزيم ها و نمايشگاهها چون موزيم
باستان شناسی و تاريخ شناسی ، موزيم پارک ملی ، موزيم دستاورد های اقتصادی ، آثار
نقاشی و گرافيک ، صنايع دستی به يکی ازين سه موزيم تعلق دارند.
ضرورت ايجاد و احداث موزيم
معماری ملی در هوای آزاد : اين موزيم عبارتست از تنظيم جابجايی
آثار تاريخی و فرهنگی در رابطه با محيط طبيعی ( شرايط جغرافيايی ، اقليمی ، فرهنگی
وغيره ) در هيئات يک کليکسيون هنری و
فرهنگی با قيافه مادی و عينی.
موزيم معماری ملی خود بزرگترين نمايشگاه
مردم شناسی ميباشد که بمنظور جمع آوری و حفظ آثار باستانی از خطرات نابودی و صدمات
حوادث طبيعی ، مطالعه و بررسی آن و به نمايش درآوردن آن در پيشگاه محققين و جهانگردان
بوجود می آيد. برخی ها اين مجموعه هنری ـ
فرهنگی را به اکادمی علوم بصری نيز تشبيه کرده اند ، که در آن کار و فعاليت هنری
خلاق ، شرايط اقتصادی و اجتماعی و طرز زيست همگانی مردم يک جامعه در برشهای مشخص
زمانی به نمايش گذاشته ميشود. اينگونه موزيم ها منحيث يک تجربه سودمند در جهان
مترقی ، اکنون دامنه خويش را بکشورهای مختلف جهان گسترده است و در متن يک ارگانيزم
پيچيده فرهنگی بمثابه عاليترين منبع
دستيابی به انبوه معلومات پيرامون
تاريخ و فرهنگ ارايه اسرار زيست اجتماعی مردمان در دراز نای تاريخست ، که با گذشت
هر روز نقش آن در بلند بردن دانش اجتماعی ، انگيزه خود آگاهی ملی ، تفکر ، زيبايی
شناسی بلاانحراف نسلها بارز و برجسته ميگردد.
با احداث موزيم معماری ملی بحيث سازمان
نيرومند فرهنگی حد اقل ميتوان به موارد و اهداف ذيل دست يافت :
1 ـ کشوری که امروز بنام افغانستان در آسيای
مرکزی دارای جغرافيای سياسی معين است در گذشته بنامهای آريانا ، ( باختر ) و
خراسان از هويت درخشان تاريخی و فرهنگی برخوردار بوده و در اسناد و پژوهش مستشرقين
غربی مفاهيم فلات ايران و ايران شرقی را نيز بخود اختصاص داده است. آثار بدست آمده
از حفريات باستان شناسی در سرتاسر آسيای مرکزی (
شمال هند ، ماوراالنهر ، حوزه سنکيانگ تا سواحل مديترانه ) از تشابه هنری و
روح همپيوندی برخوردار بوده و اين گفته را ثابت می سازد که مردمان اين حوزه دارای
تاريخ چندين هزار ساله مشترک و صرف حدود دوصد سال تاريخ سياسی جداگانه هستند. با
اينکه کشور افغانستان در موقعيت مرکزی اين جغرافيا قرار گرفته است ، در طول تاريخ
مدنيت های شرقی و غربی از آن بحيث معبر عبور نمود و آنرا بحيث جايگاه مرکزی فرهنگ
کهنسال آريايی در آورده است ، اما توفان حوادث طبيعی و اجتماعی بر پيکر پديده های
شعف برانگيز آن يورش برده و اکثر آنها را دستخوش تباهی و نيستی نموده است. با
احداث موزيم معماری ملی در هوای آزاد امکانات
احيا و نگهداری مطمئن آنها ميسر ميگردد.
2 ـ با درنظر داشت اينکه خراسان بزرگ در
دراز نای تاريخ بمثابه چار راهی حرکت کاروانهای فرهنگی و ابريشم ، جوامع شرق و غرب
آسيا را با فرهنگهای آن بهتر بهم رسانيده ، خود حلقه وصل و اتحاد فرهنگی اين حوزه
بوده و آميزه ای از سبکها و روح هنری آنها را در خود حفظ نموده است. اين گفته از
صنايع مستظرفه ، هيکل سازی ( پيکر تراشی ) و معماری از پذيرش اشکال و صبغه های
ساختمانی و آفرينشی آنها هويدا ميگردد. چنانچه آثار بدست آمده از متهورا ، تکسيلا
، باختر ، کابل و حوزهً گندهارا و شهر های ماورا النهر سبک مخصوص و مشخصات هنری
مکتب يونان باختری « گريکوبوديک » و ادوار ماقبل و مابعد آنرا از آرت دورهً کوشانی
تا تمدن دورهً اسلامی در خود بازتاب ميدهند. آثار باستانی افغانستان در عين اتحاد
هنری بسيار متنوع و پرکثرت نيز بوده و ايجاب آموزشهای جدی و تحقيقات بيشتر را می
نمايند. اين آثار در وجود استوپه ها و معابد زردشتی ، بودايی ، شيوايی ، برهمنی (
هندوشاهی ) شهر ها ، قلعه های بزرگ لشکری
، کاخهای سلاطين و فرمانروايان ، مينارها ، کاروانسرايها ، مساجد ، خانقا ها ،
مزارات و ساير پديده های تاريخی متجلی اند، اما در نتيجه مشغوليتهای جنگی شهزادگان
افغانی در طول دو قرن اخير با يکديگر و هجوم های پی در پی استعماری انگليس ، تجاوز
اتحاد شوروی و ادامه جنگهای بيش از بيست سال بوسيله پاکستان ، و همچنان عامل فقدان
فرهنگ لازم در حفظ و نگهداشت آنها از سوی نهاد های دولتی برعلاوه سياست های فرهنگ
ستيزانهً ايشان گامی در جهت معرفی مفصل و حفظ
و مراقبت اين آثار از آسيب و زيانهای حوادث جنگی و طبيعی برداشته نشده است.
وای بسا که خود مسئولان اين آثار را غارت کرده اند و بوسيله انفجار ها از بين برده
اند. ايجاد موزيم معماری ملی اين نقيصه بزرگ فرهنگی را رفع خواهد نمود.
3 ـ در عصر ما با ازدياد شمار نفوس و سرازير
شدن آنها به مراکز شهری ، محيط شهر ها روز به روز توسعه مييابند و اين حالت بدون
تامل و انديشه بر محتوای ارزشهای مدنی شهرها و حفظ هويت فرهنگی و تاريخی کشورها به
پيش ميتازد و شمشير فاتحانه ضرورتهای بی سرپناهی و شهری قامت بالنده پديده های
فرهنگی را برابر ميسازد. به منظور برون رفت ازين وضعيت ناگوار حين توسعه برنامه
های سازندگی شهر ها ازيکسو بايست مطالعات و تدابير ريستوريشن را انجام داد از سوی ديگر با ساختمان موزيم معماری ملی راه
نجات آنها را در پيش گرفت.
4 ـ با تکيه برآموزش اسناد باستانی در حدود
و ثغور شهر کابل می توان چهره روشن اين شهر را تا سه هزار سال پيش در آيينه تاريخ
به تماشا نشست ، اما شهری با اين قدامت و عظمت فرهنگی در حال حاضر به استثنای چند
مورد خاص از آثار باستانی در انظار بينندگان فقير به نظر ميرسد. مشکل آنست که اين
شهر کنهسال در طی چند قرن گذشته اسير دست تبه کاری ها و فرهنگ زدايی بوده و در طول
قرنهای بعد گاهی در انزوا و دوری از انظار مراکز قدرت های منطقوی قرار داشته اما
فرهنگ و مدنيت خود را بصورت بلاانقطاع ادامه داه است. موجوديت کانونهای فراوان
باستانی از حضور فعال اديان و فرهنگهای مختلف و مرکزيت سياسی اين شهر حکايت دارند.
فقط تشکيل موزيم اتنوگرافی معماری ملی می تواند اين گنجينه های عظيم را از زير
پرده بی تفاوتی و گمنامی هويت شهر بيرون کشد و در انظار نسلها به تماشا گذارد. اين
حالت علاوه برنمايش فرهنگ پارين ، به غنای معنوی کابل می افزايد.
5 ـ در لايحه فعاليت شهری ( ماستر پلان )
شهر کابل ساحه ای بنام زون اتنوگرافی در جناح شمالشرقی بالاحصار کابل حفظ گرديده
است که از بسا جهات موقعيت طبيعی اين ساحه ، ساختمان موزيم معماری ملی را بخوبی
تمثيل نموده ميتواند.