یادِ آن« گل سوری» گلستان شعر فارسی
قهارعاصی
عزیزالله ایما
ده سال از روزی میگذرد که قامتِ بلندِ شعرِ معاصرِمان ـ قهار عاصی ـ در دامنه های کوه معروف به «دخترهندو» در بلندی باختری چهارراه مولانا جلال الدین بلخی ، در حالی که سخن عشق بر لب داشت ؛ به خاک وخون غلتید.
عاصی رفت و دوسال پس از شهادتش در همان ششم مهر ماه (میزان) در کشتگاه خونین قاتلش هرزه گانی روییدند که کلهء آدمیت را بی دستار نمی پسندیدند و عشق را جز بر دار.
دوسال پس از شهادت عاصی در همان ششم مهرماه ؛ شعر، ترانه، موسیقی ، عشق وآزادی لگد مالِ پاشنه های خونین ِ چرکین جامه گان ِ سیه دلی گردید که پیشاپیش آمدن شان شلیک هزاران راکت « خون از بر ودوش شهر ریخته بود» و کابل «به هزاران زخم در خون خفته » بود.
همان سان که امروز ششم مهرماه 1383 خورشیدی ده سال از درگذشت آن عزیز سپری شده است؛ درخت ِ شعرش نیز باآن همه بالنده گی و بار وبر فقط یک دهه عمر داشت.
با نگاهی به آثار چاپ شده و چاپ ناشده یی همچون:
مقامهء گل سوری
لالایی برای ملیمه
دیوان عاشقانهء باغ
غزل من و غم من
تنها ولی همیشه
از آتش ازا بریشم
سال خون سال شهادت
پاییزخونین
دهکدهء طاعون زده
شمشاد های سرخ خیابانی
از باغچه های تاریک
سال خون سال جدایی
تا خانقاه خون و شهادت
در باشگاه شوم شیاطین
آخرین دفتر دوبیتی هایش که تجربه یی بود در یک وزن جدید و در واپسین لحظات عمرش آن را به نگارندهء این نبشته و رحمت الله بیگانه خوانده بود، یک منظومه ویا مثنوی که به نام قلم آغاز گردیده بود ، با سروده های پراگنده ، چند داستان ، نمایشنامه ، فلمنامه ومقالات؛ میتوان گفت ، ده سال از رفتن ابدی پر کارترین و کوشا ترین شاعر معاصرمان میگذرد.
ده سال میشود که عاصی رفت و قاتلش بار نفرین همه بردوش با پا های خسته از گرانباری ؛ چنان دور میگریزد که انگار هم از آدمیزاده گان و هم از نور میگریزد.
به سخن استاد واصف باختری، « قاتلان او لابد از منطق فرانکو بهره جسته اند که در باب روشنفکران کشور خود گفته بود:
یا میخریم وساکت شان میسازیم؛ یا میکشیم و ساکت شان میسازیم.
اما عاصی از یک سو خرقهء آن فرقه را به دوش داشت که گوهر شرف خویش را در هیچ میزانی برای بیع و شرع نمیگذارند و از سوی دیگر از آنانی نبود که مرگ بر جملهء زنده گی شان نقطهء پایان بگذارد.»
عاصی رفت و صدایش در زمزمه های مردمش همچنان جاریست.
عاصی رفت و قاتلش در زیر پرچم افراختهء ملتش جایی ندارد.
چنین است که زمینِ خونِ پاکان و بیگناهان سر افراز ما، بارگاه و جایگاهِ رویداد هایی بوده اند که روایت آن در زمانه ها ماندنیست و این نمونه یی و نمادی از ماندگاری نیکی و نیکان و سر افگنده گی و خواری پلشتی و پلشت کرداران گیتی است.