م. سلطانپور

 

يک رنـــــــــــگ

و هـــــــزار

نــــــــيـــــــــــــــرنــــــــــگ!

رنگ،دموکراسی وارداتی آمريکايی رابيرنگ ساخت

 

* يک نگاه گذرا به انتخابات رياست جمهوری افغانستان وپيامدهای احتمالی آن*

انتخابات رياست جمهوری آرام، آرام به پايان رسيد وطوريکه پيش بينی  می شد ،  نتايج آن با نتايج انتخابات رياست جمهوری آيالات متحدهء امريکا يکجا اعلان شد.

درين انتخابات چند مسئله قابل توجه بود:

- پروسهء انتخاباتA

1- نفس انتخابات منحيث يک پديدهء دموکراتيک و شرکت وسيع مردم درآن

2- کثرت کانديدها و وابستگی ايشان به اقوام، مذاهب ولايه های مختلف اجتماعی کشور

3- انتخابات چگونه برگذار شد؟

- کميسيون مستقل! مشترک تدوير انتخابات

- مبارزات انتخاباتی با امکانات نابرابر

- موضع گيری"جنگ سالاران"، بنيادگرايان وترياک سالاران

- نقش کشورهای خارجی و نمايندگان آنهاو سهم برخی از روشنفکران و رسانه های دروغ پراگنی بين المللی در پروسهء انتخابات

4- چه نيرنگی در رنگ تقلبی نهفته بود؟

- اغوا، تقلب، فريب وجعلکاری تا سطح رسوايی در پروسهء انتخابات

5- چه کسانی دموکراسی انتخاباتی راتهديد کردند؟ "جنگسالاران" داخلی يا دموکراتان امريکايی!

6- برگزاری امن انتخابات ونقش طالبان

5- واکنش کانديدان رياست جمهوری(رقبای آقای کرزی)

- انتخابات و پيآمدهای آن B

7- نتايج اتنخابات :

- برندگان اصلی انتخابات

- نقش برخی شخصيتهاو آيندهء آنها

8- انتخابات و تشديد انقطابات قومی و محلی

9- پيامدها و عملکرد احتمالی حکومت دور سوم آقای کرزی و عواقب آن

- ائتلاف نه، مشارکت آری! يعنی چه؟

10- درسهائيکه بايد ازين انتخابات آموخت.

- پروسهء انتخاباتA

الف- انتخابات منحيث يک پديدهء جديد و دموکراتيک درحيات سياسی کشور: در طول قرنها تاريخ کشور هميشه شاهان و رهبران کشور يا از طريق جنگ و کودتاهای نظامی ، کورکردنها، با بالشت خفه کردنها، ترورهای علنی يا مخفی  وساير اشکال توطئه های سياسی ويا از طريق جرگه های سران قبايل و شوراهای نامنهاد اهل حل و عقد ويا در بهترين حالت آن از طريق ميراث قومی و خانوادگی به قدرت رسيده اند.

اين اولين باری است که مردم افغانستان از حق طبيعی خود برای انتخاب زعيم کشور بهره ميگيرند، بپای صندوقهای رآی ميروند و همه باشندگان واجد شرايط کشور بدون در نظر داشت تعلقيت خانوادگی، قومی ، مذهبی و جنسی از حق مساوی(يک نفر، يک رآی) رآی دهی برخوردار ميگردند. مسلمآ اين روز( باهمه  تقلبها وجعلکاريهای واضح و پنهانيکه ازآغاز پروسهء انتخابات تا ختم آن صورت گرفت، که اين مسئله را بعدآ بررسی خواهيم کرد.) منحيث يک روز تاريخی و سرآغازفصل نوينی در تاريخ سياسی- اجتماعی کشور ثبت خواهد شد. اگر از ساير مسيل بگذريم تدوير اين انتخابات چند مسئله بسيار مهم را تآئيد، تثبيت و نهادينه کرد:

    1 ـ  نظام جمهوری با رای مردم(بخصوص که شاه سابق محمد ظاهرشاه نيز رای خود را در صندوق ريخت وبا اين طريق از ادعا بر تداوم نظام شاهی صرفنظر کرد.)عملآ تائيد و تثبيت گرديد و نظام شاهی و تفکرات به اصطلاح شاهی مشروطه را که برخی حلقات معين خانوادگی، قبيله يی و عظمتطلبان قومی سپر تبليغاتی ساخته بودند، به تاريخ سپرده شد.

2– با انتخاب رئيس جمهور از طريق رای مستقيم و سری مردم، عنعنهء عقب مانده، بدوی و قبيلوی انتخاب زعيم کشوراز طريق جرگهء سران قبايل يا لويه جرگه(مجلس کبير ) وسنت غيرملی و نا مآنوس شورای اهل عقد وحل برای هميشه پايان يافت؛ که اين دو قدم بهترين و بزرگترين قدمها در راه دموکراتيزه ساختن جامعه- کشور اند.

3- برعکس قضاوت های نادرست اذهان عامهء جهان بيرون از افغانستان وحکم مغرضانهء برخی از روشنفکر نماهای تماميت خواه کشور که مردم افغانستان را عقب مانده قلمداد ميکردند واستدلال بيهوده داشتند که از آنجائيکه افغانستان يک کشور عقب مانده و قّبيلوی است و اکثريت مردم آن بيسواد اند، لذا مقولاتی از قبيل حقوق بشر، انتخابات آزاد، حق شهروندی، خود اراديتهای محلی، جمهوری، نظام پارالمانی، فدراليزم ودر نهايت دموکراسی مقولات لوکس و وارداتی اند و قابليت تطبيق و تحقق را ندارند. شرکت مليونی مردم، مربوط به همه اقوام کشور، بخصوص شرکت وسيع زنان کشور در روز رآی دهی سيلی محکمی بود بر روی همه آنانيکه بخاطرحفظ منافع فردی و گروپی خود مردم افغانستان را بدوی، عقب مانده، قبيله گرا، بنيادگراوضد دموکراسی معرفی نموده بودند. مردم افغانستان با شرکت چشمگير خود در انتخابات به جهانيان نشان دادند که در سطح بلند فهم ودرک سياسی( حتی بلند تر از اکثرکشورهای منطقه و جهان) قرار دارند، هم حاضر اند و هم توانايی آنرا دارند که سرنوشت خود را بدست خود رقم بزنند.

ب- کثرت کانديدها وپايان تفکرميراثی بودن( خانوادگی، قومی و قبيلوی) زعامت کشور : در گذشته در کشور چنين ذهنيت مسلط بود که رهبر کشور بايد از خانوادهء  يحيی خان و يااز قبيلهء محمدزايی وياکم از کم مربوط به قوم پشتون باشد. اينکه قوم (مليت پشتون) يکی از اقوام بزرگ و پرافتخار کشور است، هم امروز وهم فردا نخبگان آن قوم حق دارند در اثر يک انتخابات آزاد و دموکراتيک زمام رهبری کشور را بدست گيرند، من درآن شک و ترديدی ندارم؛ ولی اينکه رهبری کشور ميراث آن قوم باشد، مسلمآ برای هيچ عنصر روشن بين کشور بدون تعلقيت قومی و مذهبی موصوف قابل پذيرش نخواهد بود و از جمله برای من نيز .

درين انتخابات کانديدان متعلق به اقوام مختلف کشور وبالخصوص به چهار قوم بزرگ کشور يعنی ازبکها، پشتونها، تاجکها و هزاره هااشتراک داشتند. کذا ترکيب کانديدها بگونهء متنوع بود که در آن از روشنفکران چپ تا راست گرايان افراطی، روشنفکران ميانه رود ومعتدل دينی و سکولار، تا مدافعين سرسخت و سينه چاک نظام شاهی و عظمت طلبان قومی به شمول عناصر وابسته به سازمانهای استخباراتی کشورهای بزرگ و منطقه را ميتوان يافت . شرکت خانم مبارز و مصمم کشور محترمه دکتورس مسعوده جلال درين انتخابات نه تنها بر زيبايی و تنوع کانديداتوران افزود، بلکه خود بيانگر اين حقيقت است که با همه تلاش نيروهای عقبگرا و متحجر، ملاها و طالبان عربی و ديوبندی وتعذيراتيکه بر زنان کشور از جانب رهبران بنيادگرا و وهابی جهادی و طالبان وضع گرديده بود وعملآ بيش از دو دهه از رشد طبيعی  زنان و دختران افغان آگاهانه جلوگيری گرديد، زنان افغان در سطح بلند شعور و آگاهی سياسی-اجتماعی قرار دارند و حاضر اند و جرئت و توان آنرا نيزدارند که نتنها خانواده بلکه کشور خود را نيز رهبری و اداره کنند.

- شرکت اقای الحاج حاجی محمد محقق مربوط به قوم هزاره و آقايون جنرال عبدالرشيد دوستم واستاد عبدالستار سيرت مربوط به قوم ازبک کشور نمايانگر اين حقيقت است که اقوام محکوم و محروم کشور اکنون به سطح بالای آگاهی سياسی و خود آگاهی ملی رسيده اند و خود را برادر مساوی الحقوق با دو قوم بزرگتر کشور ( تاجکها و پشتونها) ميدانند و به چيزی کمتر از داشتن صلاحيت و مسئوليت مشترک در وطن مشترک قناعت نخواهند کرد. اين آن مسئله ايست که حتی در گذشته کمتر کسانی بدان باور داشتند که افرادی از اقوام ازبک و هزارهء کشور جرئت کنند تا ادعای زعامت و رهبری کشور رانمايند. اگر از سده های پيشين بگذريم ، طی دونيم قرن اخير وبالخصوص در جغرافيهء کنونی کشور هميشه نمايندگان قوم برادر پشتون( به استثنای مقاطع کوتاه حکومت امير حبيب الله کلکانی و حکومت استاد برها ن الدين ربانی) در حاکميت و رهبری اداره دولتی قرار داشته اند. اين انتخابات معادلهء نامعادل برادر بزرگ و برادران کوچک، مليت(قوم) بزرگ و اقوام اقليت، قوم حکومت کننده و اقوام حکومت شونده، مليت حاکم و مليتهای محکوم را برهم زد ؛ که بدين طريق ميتواند سرآغاز عملی شکست تفکرات عظمت طلبانه، قوم گرايانه، برتری خواهانه و تبارگرايانه و مبنای خوبی برای عبور از مرحلهء قومی در حاکميت و ادارهء کشور حساب شود و زمينه ساز برای دموکراسی، جامعهء مدنی و رسيدن به حق شهروندی گردد.

- شرکت روشنفکران قدمهء دوم جهادی چون آقايون محمد يونس قانونی، حاجی محمد محقق، احمدشاه احمدزی، عبدالحفيظ منصور، سيد اسحق گيلانی با وجود آنکه رهبران تنظيمهای مربوطهء قبلی شان از کانديداتوری آقای کرزی حمايت نمودند نمايانگر اين حقيقت است که ديگر زمان رهبران سنتی وبنيادگرای جهادی به صورت خاص و مرحلهء جهاد و فتوا به طورعام در حال به پايان رسيدن است و نسل جديدی ازروشنفکران ميانه رودينی وارد معرکهء مبارزه مسالمت آميز سياسی ميگردند.

- شرکت روشنفکران غيرجهادی چون آقايون عبدالطيف پدرام، مير محمد محفوظ ندايی و ديگران بيانگر اين حقيقت است که روشنفکران دارای سمت گيری چپ کشور نيز بعد از بيش از يک دهه سرگيچگی دوباره وارد عرصهء سياسی کشور ميگردند و اين نويدی برای سرآغاز ختم انحصار قدرت و سياست بدست بنيادگرايان طالبی و جهادی است.  شرکت خانم مسعوده جلال نيز ضربهء محکم ديگری درين راستا است.

ج- انتخابات چگونه برگزار شد؟

پروسهء انتخابات را بايد در چند مرحله يعنی مرحلهءآمادگی برای انتخابات ، جريان انتخابات يا پروسهء رای دهی و پروسهء شمارش آرا مورد دقت و بررسی قرار داد.

متآسفانه به همان پيمانهء که نفس انتخابات يک عمل دموکراتيک بود، پروسهء عملی آن از آغاز تا انجام ناسالم و غير دموکراتيک پيش برده شد واز آغاز معلوم بود  و حالا بهمگان واضح گرديد که حکومت کرزی و حاميان خارجی وی که رهبری پروسهء انتخابات را يک جانبه در دست داشتند پلان تدابيری وسيعی را از قبل طرح و تدوين نموده بودند که در آن تدابيری از قبيل وعده چوکی و مقام در آينده، تطميع، تهديد، جابجايی اشخاص طرفدار اقای کرزی در رهبری ولايات، محلات، قطعات نظامی و پوليس به شمول کابينه، تزوير و تقلب گسترده دربرگذاری انتخابات و شمارش آرا در نظر داشته اند، تا بتوانند راه را برای پيروزی آقای کرزی صاف نمايند.

- کميسيون مستقل: پروسهء انتخابات با برپايی کميسيون به اصطلاح مستقل مشترک انتخابات آغاز گرديد. درين کميسيون که جمعی از افغانها و نمايندگان ملل متحد جمع شده بودند، همه ايشان از طرفداران آقای کرزی بودند. نمايندگان افغان اين کميسيون مستقيمآ ازطريق حکومت موقت و شخص آقای کرزی انتخاب گرديده بودند واعضای خارجی اين کميسيون نيز با مشوره ورآی مستقيم آقای خليلزاد سفير و نمايندهءخاص آقای بوش. در حاليکه اصولآ و منطقآ اعضای اين کميسيون بايد از طريق توافق جمعی احزاب، همه کانديدان مقام رياست جمهوری، حکومت مؤقت و ملل متحد تعيين ميگرديدند. همه انتقادات و واويلاهای 17 تن کانديدان رياست جمهوری مبنی بر جانبداری اعضای اين کميسيون از کرزی وتقاضا های پيهم اين کانديدان برای تعيين کميسون جديد و واقعآ مستقل و بيطرف، جايی را نگرفت. چيزی که درين کميسيون واقعآ غايب بود"مستقل"بودن و بيطرف بودن آن بود.

- پروسهء ثبت نام رای دهندگان: کميسيون تدوير انتخابات و نماينگی ملل متحد( يونما) چندی قبل ازبرگذاری انتخابات اعلام نمودند که بيش از ده ونيم مليون نفر واجدان شرايط رآی دهی را ثبت نام نموده اند. اين مسئله که  در شرايط نا مساعد امنيتی و سياسی- اجتماعی افغانستان ايشان توانسته باشند در چنين مدت کوتاهی چنين کتلهء عظيمی را ثبت نام نمايند، بنظر اکثر آگاهان سياسی داخلی و خارجی مشکوک و سوال برانگير جلوه ميکند. گذشته از آن رقم اعلان شده نمايانگر آنست که بايد  بيشتر ازتمام اتباع کشور که واجد شرايط رآی دهی بوده اند ثبت نام شده باشند زيرا مطابق به ارقام رسمی  سال1381 ا دارهء احصائيهء مرکزی افغانستان، نفوس کشور( 21.791000 ) نفر تخمين گرديده است که از جمله(1.5) مليون آنرا کوچيها تشکيل ميدهند(). همچمنان مطابق به بررسی امريکائيها در جولای سال 2004 نفوس کشور(28.513677) نفر تخمين گرديده است، که از جمله44،7% ميان يکروزه تا14ساله قرار دارند، 52،9% در سنين 15 تا 64 سالگی قرار دارند و 2،4% بالاتر از65 سال عمر بايد داشته باشند(♣♣). حالا اگر ماخد اعظم فيصدی واجدان شرايط رآی دهی را 45% کل نفوس کشور بپذيريم و رشد سالانهء5% را نيز در نظر بگيريم، مطابق به احصائيهء رسمی کشور بايد(9،904009) نفر از اتباع کشور واجد شرايط رآی دهی باشند. اين در حاليست که در هيچ کشور دنيا حتی در پيشرفته ترين و آرام تريت کشور امکان ثبت نام  تمام واجدان شرايط رآی دهی ميسر نيست. در شرايط کشور ما کاملآ واضح است نه بيشتر از 80% مردان و نه بيشتر از 50% زنان ثبت نام کرده اند. هرگاه اگر واقعيتهای کشور را در نظر بگيريم بايد 6437605 تن بصورت اعظمی برای رای دادن ثبت نام کنند. معلوم نيست که اين کميسيون محترم مستقل!انتخابات بيش از 4،5 مليون کارت اضافی را برای چه کسانی توزيع کرده اند. حتی اگر بپذيريم که تمام افراد واجد شرايط رآی دهی نيز ثبت نام کرده باشند، بازهم اين کميسين محترم 1،5 مليون کارت را اضافه تر از نفوس واجد شرايط رآی دهی افغانستان توزيع کرده اند. اگر معيار را بر تخمين سازمان امنيتی امريکا نيز قرار بدهيم بازهم کمسيون مستقل قرضدار باقی ميماند. ازينجا کاملآ واضح ميگردد که آب از آغاز گل آلود است و تقلب کاری طی يک پلان منظم از آغاز کار در نظر بوده است. سوال درينجاست که اين کارتهای اضافی توزيع شده در صندوق انتخاباتی چه کسی ريخته شده اند؟

- مبارزات انتخاباتی آزاد باامکانات نابـرابــر:  يکی از مشخصات بالنسبه نيکوی اين انتخابات آن بود که همه کانديدان از امکانات نسبی دسترسی به وسايل اطلاعات جمعی در داخل کشور برخوردار بودند و تعذيراتی بر گردهم آييها و ملاقاتهای ايشان بامردم در مرکز و محلات کشور وضع نشد و حرفهای شان نيز با کمترين سانسور از طريق وسايل اطلاعات جمعی کشور و خبررسانيهای بين المللی پخش و نشر گرديد. ولی واضحا آقای کرزی باوجود ادعاهايش که کمترين کمپاين اتنخاباتی نموده است، بيشترين تبليغات را نمود واز بيشترين امکانات درين زمينه برخوردار بود و ازين امکانات سود برد. آقای کرزی باوجود انکه خودش بخاطر حفظ جان خود نميتوانست در مجالس و گردهماييهای مردم در مرکز اشتراک کند و امکانات سفرو حضور در جرگه های مردم در ولايات را با باديگاردهای امريکائی اش نيزنداشت وحتی جرئت نکرد تا برسم عنعنهء دموکراسيهای انتخاباتی حتی برای يکبارهم حاظر شود تا در يک بحث آزاد انتخاباتی با کانديدهای ديگر روبروگردد؛ ولی با سوء استفاده از امکانات دولتی تدابيری را اتخاذ کرد و از امکانات گستردهء برخوردار بود که در ذيل برخی از آنها را نام ميبريم:

- تغيير و تبديل واليان و قومندانان صاحب نفوذ محلات و توظيف طرفداران خود بجای انها.

- ايجاد شگاف در ميان نيروهای جزب وحدت اسلامی ، شورای نظار و جمعيت اسلامی بابرطرف کردن آقای محقق وکنارزدن مارشال فهيم از پست معاونيت ونامنهاد کردن آقايون خليلی و احمد ضيا مسعود.

- ايجاد کميسيون به اصطلاح مستقل انتخابات از طرفداران خود.

- تطميع برخی از روشنفکرنماها با دادن وعده داشتن مقامات دولتی در حکومت آينده و استفاده از آنها در گروپهای تبليغاتی انتخاباتی خود بخصوص در شمال، غرب و شرق کشور. که درينجالازم نميدانم از آنها نام ببرم. اين عناصر که اکثرآ از مبارزه با جنگسالاری، دموکراسی و داشتن يک حکومت با ثبات ملی حرف ميزنند، فراموش ميکنند که يک حکومت وابسته و مزدور نه قادر به مبارزه با پديدهء شوم تفنگ سالاری و جنگ سالاران است، نه دموکراسی آورده ميتواند و نه هم ميتواند حاکميت ملی کشور را تمثيل کند. اين مبلغين اجاره شده که رهبری شان گردانندگان سرويس های خبری دری و پشتوی بی بی سی اند، مشترکآ با داريکتورهای خود راديوی بی بی سی، صدای امريکا وبرخی راديوهای ديگر خارجی را اجاره کرده اند، در طول مدت حاکميت دولت مؤقت و انتقالی و خاصتا در دورهء آمادگی برای انتخابات به نفع تيم امريکايی(آقای کرزی وشرکا) منظمآ تبليغ نمودند. حتی در روز برگذاری انتخابات نيز ايشان از طريق بی بی سی صدای خود را بنفع کرزی و امريکاييها و برضد مخالفين کرزی بلند کردند و کوشيدند تا برروی همه جعلکاريها وتخلفات تيم امريکايی حکومت کابل پرده بگذارند وبرعکس ساير کانديدهای رياست جمهوری را که مجبور به اعتراض شده بودند به عدم احترام به رآی مردم و تخريب کاری در پروسه ء انتخابات محکوم ميکردند.  شايد بنظر اين آقايون دانشمند! جعل رای مردم احترام به آراء مردم و بهترين نمونهء دموکراسی باشد.

- دعوت از رؤسای قبايل به کابل و اعطای دعوتها و هدايا به ايشان از بودجهء دولتی. تآثير اين مسئله تا آنجا بود که برخی از رؤسای قبايل مردم خود را تهديد کردند که اگر به کرزی رآی ندهند، خانه های شانرا به آتش ميکشند و مال و دارايی شان را تاراج ميکنند.

- افتتاح پروژه های نمايشی در عرفهء انتخابات.

- کسب حمايت گستردهء رهبران جهادی، جنگسالاران محلی و عظمت طلبان قومی بعد از انجام مذاکرات و معاملات پنهانی وپشت پرده با انها .

- دست رسی نامحدود به همه وسايل اطلاعات جمعی داخلی ووسايل تبليغاتی غرب بخصوص راديوهای بی بی سی و صدای امريکا و تبليغات بلاوقفهء سرويسهای دری و پشتوی اين دو راديو به نفع آقای کرزی.

- حمايت کامل کشورهای غربی و اعطای القاب و جوايز افتخاری ونامعمول به آقای کرزی در پيشاپيش انتخابات. درين راستا بايد نقش اساسی تبليغاتی و سياسی آقای خليلزاد(♣♣♣) نمايندهء بوش در کابل را نيز اضافه کرد.

همهء اين امکانات در حاليست که برخی از کانديدها حتی امکانات پولی سفر به ولايات و يا اعزام نمايندگان خود به اطراف کشور را نداشتند، چه رسد به مصارف عظيم تبليغات انتخاباتی.

د- بنيادگرايان اسلامی،عظمت طلبان قومی وتفنگسالاران محلی دريک صف: پُر واضح است که امريکائيها تحت بهانهء مبارزه با  طالبان و بنيادگرايی بر افغانستان هجوم آوردند و به آرزوی ديرنه ء خود مبنی بر تسخير افغانستان( بعد از شکست بريتانيای کبير در افغانستان ومنقطه) دست يافتند. طی يکسال اخير شعار اساسی آقای کرزی مبارزه بر ضد جنگسالاری وبنيادگرايان افراطی بوده است. ولی ما متآسفانه در طول دورهء اول و دوم حکومت آقای کرزی و بالخصوص درعرفهء اتنخابات شاهد عملکردهای صد درصد مخالف به اين پاليسی بوديم که در ذيل به برخی ازآنها اشاره ميکنيم:

- آقای کرزی وتيم مربوطه اش مذاکرات پشت پرده را با رهبران بنيادگرا و معلوم الحال جهادی به پيش بردند که بعد از توافقات با اين رهبران بنيادگرا وسنتی ازقبيل:سياف، ربانی، محمدی، گيلانی، مجددی،شيخ آصف محسنی و خليلی همه يکدست از کانديداتوری آقای کرزی حمايت کردند.

- مذاکرات پنهان با نيروهای حزب اسلامی حکمتيار و طالبان تحت بهانهء دروغين" طالبان ميانه رو" پيش برده شد که در نتيجه اکثريت مطلق کادرهای رهبری حزب اسلامی به استثنای شخص گلب الدين حکمتيار بطور دسته جمعی و علنی واکثريت مطلق رهبران طالبان( به اشتثنای ملا محمد عمر) بطور نيمه علنی حمايت خود را از کرزی اعلام داشتند و در يک صف قرار گرفتند. بشمول نمايندگان برجستهء جزب اسلامی و طالبان که در بيرون از کشور وبخصوص ان بخشی از انها که در غرب زندگی داشتند، همه يا طور گروپی و يا طور انفرادی از کانديداتوری آقای کرزی ابراز حمايت علنی نمودند.

- اکثريت قريب به اتفاق سازمانها وتشکيلاتی که دارای مايه های تفکرات عظمت طلبانه وبرتری خواهانهء قومی بودند وبخش عظيم ايشان با مشوره و هدايت آی اُس آی پاکستان در آن کشور ايجاد گرديده و درين اواخر وارد کشور و ثبت وراجستر قانونی نيز گرديده بودند و در پسوند و يا پيشوند نام هريکی از آنها کلمات"ملی" ويا " دموکراسی" ديده ميشود ولی در حقيقت اکثريت مطلق شان سازمانهای وابسطه به حلقات خارجی و غير ملی اند و به دموکراسی نيز اعتقاد چندانی ندارند، حمايت علنی خود را از کرزی اعلام داشتند ؛ بشمول حزب معروف ناسيوناليسی و عظمت طلب افغان ملت.

- اکثريت مطلق جنگسالاران محلی ، برخی از رهبران قبايل که در کار کشت و قاجاق مواد مخدر دست باز دارند بشمول تفنگسالاران محلی از شمال تا جنوب همه يکدست از آقای کرزی حمايت نمودند. شايد برای آقای کرزی و تيم مربوطه اش که با اين افراد و سازمانهای در بلا ذکر شده در تماس اند، صرف مخالفين آقای کرزی يعنی آقايون محقق، دوستم، اسماعيل خان، فهيم و قانونی جنگسالار  و بنيادگرا باشند و ديگران همه دموکراتها!

- شاه مخلوع  محمد ظاهرشاه با وجود آنکه خودش از کرزی حمايت علنی نکرد ولی غير مستقيم او را بهترين کانديد برای مقام رهبری کشور خواندو اين موضع گيری شاه را داماد و پسر عمويش جنرال عبدالولی طور رسمی و علنی اعلان کرد.

 سوال اينجاست که: آيا حکومتی آينده که با چنين ترکيبی تشکيل خواهد شد، ميتواند بر ضد تفنگسالاران ، ترياک سالاران و افراطيون مبارزه کند؟ ويک حکومت ملی باشد؟

هـ - رنگ يا نيرنگ؟

 از فريب کاری تا رسوايی: در روز انتخابات و روزهای بعد از آن فريب کاری، جعل کاری و تقلب به اوج خود رسيد و تا سرحد رسوايی  بالا رفت. چند ساعتی از شروع انتخابات نگذشته بود که خبر رنگ تقلبی يا پاک شدن رنگ انگشتان رآی دهندگان در سرخط اخبار وسايل اطلاعات جمعی قرار گرفت. اين مسئله برای اکثر ناظرين مسايل افغانستان از يکسو جالب و از جانبی هم غير قابل باور بود. بياد داريم که حتی سه دهه قبل در جريان انتخابات پارالمانی، با امکانات محدود آنزمان چنين اتفاقاتی رخ نداد ورنگ انگشتان رآی دهندگان حتی تا يک هفته هم پاک نميشد. چگونه ممکن است در انتخابات کنونی که بيش از يکسال است حکومت انتقالی افغانستان، سازمان ملل متحد و ساير سازمانهای معتبر بين المللی با امکانات وسيع مالی، تخنيک مدرن و پرسونل مجرب، برای برگذاری آن امادگی ميگيرند، چنين اشتباهی رخ دهد؟ واقعيت اين است که جناح برسر قدرت حکومت فعلی  با همکاری و مشورهء سفير امريکا در کابل ودر همکاری تنگاتنگ با کميسيون مستقل تدوير انتخابات چنين نيرنگ را سازمان دادند تا توجه اذهان عامه، آژانسها خبررسانی وخاصتآ توجه کانديدان مقام رياست جمهوری رابه مسئلهء کوچک تقلب در نوعيت رنگ مورد استفاده در جريان رآی گيری جلب کنند تا متوجه فريب کاريها، جعلکاری وتقلب گسترده و سازمان داده شدهء انها نگردند و چنين نيز شد(♣♣♣♣). درين انتخابات امريکائيها و وابستگان افغان شان هم کوزه بودند،هم کوزه گر، هم کوزه فروش وهم خريدار کوزه ، انها هم نظارتگر پروسهء رآیدهی بودند وهم پروسهء تآمين امنيت، انتقال و جابجايی صندوقهای مملو از برگه های رآی و هم مسئول شمارش آرا. همه اين اختيارات  و اجرای امور در دست آنها بود و بدست ايشان صورت گرفت. گذشته از ارعاب، تهديد، تخويف وتطميع تقلبات اشکاری صورت گرفت که در ذيل بخشی از آنها را صرف نام ميبريم، چون بحث مفصل در همه اين موارد از حوصلهء اين مقاله بيرون است:

- توزيع برگه های اضافی رآی برای اشخاص مورد نظرکميسيون ، در برخی موارد حتی تا صد ورق رآی.

- ناوقت شروع کردن رآی دهی و پيش از وقت بستن حوضه های رآی دهی در انعده حوضه هائيکه مسئولين امور آگاهی داشتند که مردم اکثرآ به کانديدان مخالف رآی ميدهند.

- اخراج  نمايندگان نظارت کنندهء کانديدان مخالف از برخی حوضه ها.

- اجازه ندادن نمايندگان کانديدان مخالف در جريان محافظت صندوقهای رآی و انتقال آنها به مراکز شمارش آرء به بهانه کمبود جای و امکانات لوژيستيکی.

- شکستاندن قفلها، باز نمودن صندوقها، کشيدن رآی های حقيقی مردم از صندوقها و جابجاکردن کتلوی صدها هزار رای جعلی به نفع کانديد مشخص.

- سوء استفاده از بيسوادی برخی رآی دهندگان ونشانی کردن رای ايشان به نفع کانديد معينه.

- حذف کردن  ويا قيچی کردن نام برخی از کانديدها از ورقه های رآی دهی در برخی از حوضه ها.

- توزيع ورقه های راِی دهی به اتباع خارجی .

- تشويق مردم در جريان رآی دهی به دادن رآی به نفع کانديد مورد نظر.

از همه اينها که بگذريم رسواترين نوع تقلب آنست که در برخی ولايات کشور تعداد ورقه های رآی که در صندوقها ريخته شده است بيشتر از نفوس واجد رای دهی در آن محلات است. درينجا ما  نه به تقلب در برگه های رای دهی بلکه به تقلب در تعداد انسانها مواجه هستيم که اين مسئله بالاتر از تقلب و جعلکاری است و آنراميتوان صرف رسوايی سياسی خواند که در برخی ولايات کشور فيصدی رآیهای داده شده دوبرابر واجدان شرايط رآی دهی است.

در بالا زيرعنوان ثبت نام رای دهندگان نشان داديم که تعداد اوراق راِی دهی بمراتب بيشتر از نفوس واجد رای دهی کشور است. حالا با استفاده از ارقام رسمی سال 1381 احصائيهء مرکزی کشور و نتايج شمارش آرای انتخابات کنونی را پيگيری ميکنيم. ما تعداد افراد واجد شرايط رآی دهی را 45% مجموع نفوس هر ولايت ميپذيريم اين در حاليست که در کشوريکه اوسط عمر درآن پايانتر از 20 سال است مجموع افراد بالا از 18 سال حتی 40% نفوس را هم تشکيل داده نميتواند وباز فرض ميکنيم که مردم کشور با يک فيصدی بسيار بلند يعنی 65 تا 70 فيصد در پروسهء  رای دهی اشتراک نموده باشند  يعنی ميان 75 تا 80 فيصد مردان و 55 تا 60 فيصد زنان کشور. اين در حالی است که از قبل ميدانيم که حتی در کشورهای دموکرات و پيشرفتهء دنيا نيز چنين فيصدی بالای اشتراک مردم در پروسهء رآی دهی کمترعملی بوده است. با درنظرداشت مسايل فوق لطفآ به جدول ذيل توجه کنيد:

 

فيصدی  اشتراک  مردم در انتخابات به مقايسهء کُل نفوس ولايت

تــفـــــاوت ميان رآی دهندگان حقيقی وکارتها های رآی در صندوقها

تعداد حقيقی افراديکه بايد رآی بدهند. %65 واجدان شرايط رايدهی

مجموع آرا ريخته شده در صندوقهای انتخابات

تعداد افراد واجد شرايط رای دهی 45%نفوس ولايـت

مجموع نفوس ولايت

ولايت

   19,26%

331078-*

969345

638267

1491300

3.314000

کابل

50,86%

255492+**

345735

601227

531900

1.182000

هرات

35,28%

53421+**

259155

312576

398700

886000

قندهار

44,70%

134270+**

254182

388453

391050

869000

بلخ

41,17%

129858+**

318532

448391

490050

1.089000

ننگرهار

37,68%

29998+**

104130

134128

160200

356000

باميان

33,78%

32410+**

209137

241547

321750

715000

بدخشان

24,51%

53341+**

124605

177946

 

726000

پروان وپنجشير

64,64%

146851+**

121387

268238

186750

415000

پکتيا

65,88%

128955+**

102960

231915

158400

352000

پکتيکا

72,05%

128399+**

87750

216149

135000

300000

خوست

26,23%

8811-*

85410

76599

131400

292000

لوگر

36,02%

42425+**

183397

225823

282150

627000

ارزگان ودايکندی

39,65%

45864+**

128992

174856

198450

441000

جوزجان

29,46%

1636+**

228735

230371

351900

782000

فارياب

38,46

31132+**

98865

129997

152100

338000

فراه

33,02%

12102+**

93892

105994

144450

321000

کنرها

30,27%

29391+**

79852

82626

122850

273000

لغمان

39,24%

74931+**

219375

294306

337500

750000

تخار

34,63%

44137+**

239850

283987

369000

820000

قندز

39,47%

76174+**

217912

294086

335250

745000

هلمند

49,61%

189522+**

272317

461839

418950

931000

غزنی

58,43%

+**87837

880425

175880

135450

301000

بادغيس

28,92%

-*2491

217912

215421

335250

745000

بغلان

11,97%

44591-*

75465

30874

116100

258000

زابل

30,84%

7462+**

136890

144352

210600

468000

سرپل

30,92%

6316+**

110565

116881

170100

378000

سمنگان

43,17%

67507+**

141862

209369

218250

485000

غور

27,63%

5839-*

105300

99461

162000

360000

کاپيسا

42,10%

14392+**

32760

47152

50400

112000

نورستان

26,42%

4219-*

43582

39363

67050

149000

نيمروز

30,91%

6852+**

120802

127654

185850

413000

وردک

 

در اسناد منتشرهء کمسيون مشترک مستقل تنظيم انتخابات تعداد آرای مهاجرين افغان در پاکستان(577776) تن و تعداد آرای مهاجرين افغان در ايران(240413) تن نشان داده شده است. هکذا مجموعهء آرای ريخته شده در صندوقهای رای(8.128940) رآی ثبت گرديده که از جمله 4.443029 رای يعنی 55،4% آرآ به اقای کرزی تعلق ميگيرد.

با اندکی توجه به جدول فوق به مسايلی بر ميخوريم که برای هيچ آدم عاقلی قابل باور نيست. درين جدول ولاياتيکه با (-*) نشانی شده اند تعداد رآی دهندگان از تعداد واجدان شرايط رای دهی کمتر است. ولاياتيکه با علامهء(+**) نشانی شده اند، ولاياتی اند که در آنجاها بيشتر از تعداد واجدان شرايط رای دهی در صندوقها رآی انداخته شده است. فيصديهائيکه با رنگ سرخ نشانی شده ان ولاياتی اند که در انها  راِی داده شده بسيار کمتر از واجدان شرايط رای دهی  با در نظرداشت وضع خوب امنيتی درآن ولايات است. فيصديهائيکه با رنگ سبز نشانی شده اند  ولاياتي اند که در انها تعداد اوراق رآی ريخته شده در صندوقها بيشتر از واجدان شرايط رآی دهی  است. در برخی ولايات تعداد برگه های رای شمارشدهء صندوقهای رآی دهی دوبرار(200%) نفوس واجد شرايط رآی دهی آن ولايت است. در برخی از ولايات کشور ازجمله هرات، پکتيا، پکتيکا، خوست، غزنی وبادغيس تعداد بسيار بيشتر از واجدان شرايط رای دهی است و کاملآ غيرمنطقی جلوه ميکند. مثلآ اگر بپذيريم که مردم در سه ولايت جنوبی کشور  بين 64 تا 72 فيصد ودر ولايت بادغيس بيشتر از 58% رای داده اند، اين بدان معنی خواهد بود درين ولايات يا جوانان و کودکان زير سنين يکروزه تا 18 ساله وجود ندارند و يا آنکه رؤسای قبايل بعوض اطفال خود نيز رآی داده اند. چون در هيچ حالتی ممکن نيست که واجدان شرايط رآی دهی در ولايات کشور ما بيشتر از45 تا 50 فيصد نفوس ولايت مربوطه باشند. آخر احصائيه علم است نه جادوگری!. چنين برخوردی نه تنها تقلب بلکه رسوايی است و اهانت بزرگی است  در حق مردم اين ولايات، چون با اينکار مردم ان ولايات در سطح کشور فريب کار و متقلب معرفی ميگردند. درحاليکه مردم بيچاره و فقير آين ولايات ازين دسيسهء حکومتگران در کابل اصلآ اطلاعی ندارند و ازين مسئله سودی هم نميبرند.

يک رسوايی ديگر درآنجاست که مطابق اين جدول فيصدی رآی دهندگان در مناطق آرام کشور بمراتب پائينتر از مناطقی است درآنجاها جنگ جريان دارد وعملا آن مناطق در کنترل طالبان و نيروهای بنيادگرا قرار دارند. چگونه ممکن است که مردم در خوست 72%  ودر کابل مرکز سياسی ،علمی، فرهنگی و روشنفکری کشور 19% در پروسهء انتخابات شرکت کنند؟ آيا وضع امنيتی کابل و زابل همشکل است که در يکی19% و ديگری 11% مردم در پروسهء رآی دهی شرکت ميکنند. آيا مردم کابل دارای آگاهی پائين تر سياسی نسبت به ساير ولايات کشور اند؟ آيا وضع امنيتی در پروان، کاپيسا، بغلان، سمنگان، سرپل، فارياب و جوزجان  بدتر از هلمند ، بادغيس، غور، غزنی و پکتيکا است که مردم نتوانستند با فيصدی بالاتر در انتخابات شرکت کنند؟ حقيقت صريح اينست که در جاهائيکه کميسون تدوير انتخابات امکانات تقلب بيشتر را داشته اند، صندوقها را با رای تقلبی پُر کرده اند ودر جاهائيکه امکانات آنرا نداشته اند رای مردم را چپاول نموده و از صندوقها بيرون ريخته اند. اين مسئله بالخصوص در مورد کابل، پروان، کاپيسا، بغلان و فارياب کاملآ صادق است.

از جدول فوق معلوم ميشود که در مجموع ولايات کشور حدود (1،9) مليون رای تقلبی در صندوقها بنفع آقای کرزی ريخته شده است اگر تقلبات در پاکستان و ايران راحد اقل 50% قبول کنيم حدود بيش از دونيم مليون رآی جعلی بنفع آقای کرزی وارد صندوقها شده است. اگر اين رآیهای تقلبی را از مجمع رای آقای کرزی منفی کنيم، مجموع رآی موصوف کمتر از بيست فيصد و يا معادل رآی آقای قانونی ميگردد.

يکی ديگر از مسايل خنده آور تعداد رآی ها در پاکستان است. از پاکستان که قرار احصاديه ها در سال جاری تعداد مهاحرين افغان حتی کمتر از مهاجرين افغان در ايران شده است(577776) رای در صندوقها ريخته ميشود و از کابل چهارمليونی به تعداد (638267) رای. اگر اين حقيقت باشد پس بايد بپذيريم که پايتخت افغانستان نه شهرکابل بلکه شهر پشاور است!

خلاصه بايد گفت که: درين اتنخابات اشکال مختلف جعلکاری و تقلب به اجرا در امد. صندوقها از رای اصلی مردم خالی شد و بجای آن بسته های رای تقلبی در صندوقها ريخته شد. رای  مردم چپاول و غارت شد، برروی دموکراسی انتخاباتی تُف انداخته شد و نتيجتآ دموکراسی وارداتی امريکايی در افغانستان مسخره شد و رنگ باخت.

و- چه کسانی دموکراسی انتخاباتی راتهديد کردند؟ "جنگسالاران" داخلی يا دموکراتان امريکايی؟

قبل از برگذاری انتخابات تشويش همه ناظرين داخلی و بين المللی متوجه اين مسئله بود که "جنگسالاران" و تفنگداران محلی در پروسهء انتخابات مداخله خواهند کرد و نتايج آنرا به نفع خود و يا کانديدان مورد نظر خود با استفاده از امکانات محلی و بزور تفنگ و مليشای خود تغيير خواهند داد. ولی حقايق انتخابات عکس اين مسئله را به اثبات رسانيد. اين جنگسالاران" و قومندانان محلی نبودند که مردم را تهديد کردند ويا رآی مردم را جعل کردند، بلکه برعکس اين آقايون تکنوکرات و دموکرات برگشته از غرب و امريکا بودند که دموکراسی را به سيلی زدند و با جعل رای مردم اهانت بزرگی را هم در حق اصول بنيادين دموکراسی و هم در حق مردم افغانستان روا داشتند. قابل توجه است که از روی تنايچ انتخابات چنين معلوم ميشود که در مناطقی که به اصطلاح حکومت کابل"جنکسالاران" تسلط دارند مثلآ در پنجشير، تخار، بلخ، باميان، شرغان، فارياب، دايکندی، پروان، کاپيسا، سرپل و...انتخابات با بهترين ودموکراتيک ترين شکل آن در سطح کشور برگذار گرديده است و در روز انتخابات هيچ رسانهء همگانی و هيچ مقام ملی و بين المللی از مداخلهء"جنکسالاران" اطلاعی نداد. برعکس بيشترين انواع تقلب و دغلکاری در مناطق تحت ادارهء حکومت مرکزی و توسط نمايندگان همين آقايدن تکنوکرات و دموکرات صورت گرفت.

ز- برگذای امن انتخابات و نقش طالبان: با همه تهديدهای قبلی طالبان و نيروهای وابسته به حزب اسلامی حکمتيار انتخابات در فضای واقعآ امن برگذار گرديد. اگر از يکی دو حادثهء کوچک بگذريم در سرتاسر کشور کدام حادثهء جدی رخ نداد که باعث برهم خوردن جريان رآی دهی گردد. يک جانب مسئله درين رابطه اين است که نيروهای امنيتی کشور تدابير خوب و کارآ برای تامين امنيت انتخابات اتخاذ کرده بودند که تلاش و تدابير انها قابل ستايش و تقدير است ولی جانب ديگر مسئله که خيلی شک برانگيز است  اينست که ايا طالبان ونيروهای مخالف حکومت واقعآ انقدر ضعيف بودند که نتوانستد حتی درقرآ دوردست وبخصوص درمناطق پايگاهی شان ازقبيل زابل، هلمند، برخی ولسواليهای ولايت قندهار، ارزگان، پکتيکاو...نيز نتوانند کوچکترين حادثهء اخلال گرانه را سازماندهی کنند؟ برخی ناظرين سياسی داخلی و خارجی امور افغانستان را عقيده براين است که اين مسئله ناشی از ضعف يا عدم موجوديت طالبان نيست بلکه حکايت از معاملهء پشت پرده ميان مقامات  امنيتی پاکستانی، حلقات معين در حکومت کابل که از قبل حامي و مدافع طالبان بوده اند و همين اکنون نيز با آنها روابط تنگاتنگ دارند و مقامات نظامی و امنيتی امريکا که در اصل خالق و ولينعمت طالبان بودند وتا اکنون نيز روابط دوستانهء پشت پردهء انها پابرجاست، ميباشد. در غير آن هيچ عقل سليم باور نميکند که طالبانيکه هرروز حادثه ميافرينند، گروگان ميگيرند و در جنگ روياروی با نيروهای امنيتی داخلی و خارجی قرار دارند، در روز اتنخابات نتوانند کوچکترين حادثه ايجاد کنند. ويا اينکه نيروهای امنيتی کشور يکباره و معجزه آسا انقدر نيرومند شدند که راه همه پلانها و توطئه های دشمن را بستند. ولله اعلم!

ح- واکنش کانديدان مقام رياست جمهوری: هفده تن کانديدان که از طيف وسيعی از اقوام، مناطق، اقشار و افکار جامعه برخواسته بودند، از اولين روزها رقابتهای انتخاباتی خود را مواجه باحريفی يافتند که از جانب قدرتمند ترين سازمانهای امنيتی منطقه و جهان و ثروتمندترين وپرنفوذترين کشورها و رهبران جهان قدرت و سرمايه حمايت ميگرديد. اين کانديدان که هرکدام دارای خاستگاه، اعتقادات، برنامه ها و منافع خود بودند، صرف بر سر مسئلهء استعفای آقای کرزی از رآس ادارهء حکومت انتقالی اتفاق داشتند. ايشان با تشکيل" شورای هماهنگی کانديدان" وطی اعلاميه هايی بارها خواستار استعفای آقای کرزی از مقامش، انحلال و ياايجاد تغييرات در ترکيب کميسيون مستقل تدوير انتخابات، بتعويق انداختن زمان انتخابات و دعوت از آقای کرزی در مباحثات رودر روی انتخاباتی شدند وکرزی را متهم به سوء استفاده از امکانات و قدرت دولتی نمودند و تهديد نمودند که اگر خواسته های ايشان برآورده نشود انتخابات را تحريم خواهند کرد. ولی از آغاز معلوم بود که نه تهديدهای آنها جايی را خواهد گرفت و نه امکان آنرا دارند که تصميم واحدی اتخاذ کنند. انها نتوانستند از ميان خود کانديد واحدی را برگزينند و وارد کارزار مبارزهء مشترک با آقای کرزی گردند. شايد ايشان بدان دلبسته بودند که رآی ها را تقسيم کنند تا انتخابات را بدور دوم بکشانند، ولی شايد اين را حساب نکرده بودند که مرجعی موجود نيست که بازدوصدمليون دالر برای تدوير دوردوم انتخابات بپردازد و انانيکه برای افغانستان رئيس جمهور تعيين ميکنند قبلآ تصميم خود را گرفته اند واز صندوقهای خالی هم که باشد رئيس جمهور دلخواه خود را بيرون ميکشند مسئله را بدور دوم نميکشانند. اين را نيز بايد اضافه کرد که يکتعداد ازين کانديدها در تفاهم با تيم خليلزاد- کرزی بخاطر گرم کردن بازار انتخابات دارد صحنه شده بودند و برخی نيز دير وارد کارزار اتنخابات شدند. درين راستا بايد تهديدها و چانه زنی های آقای خليلزاد با کانديدان مطرح که دارای خواستگاه قومی و جهادی بودند و نقش چون هميشه منفی رهبران سنتی و بنيادگرای جهادی را نيز نبايد از ياد نبرد.

در روز اتنخابات(19 ميزان) چند ساعتی نگذشته بود که خبر رنگ تقلبی بيرون برآمد و شورای هماهنگی کانديدها در يک جلسهء اضطراری اعلاميهء را توسط آقای عبدالستار سيرت اعلام نمودند و خواستار توقف پروسهء رآی دهی ، تعويق آن و حتی تحريم انتخابات شدند. ولی اين ديگر خيلی ديربود و به "خينهء بعد از عيد" ميماند. معلوم است که اين کانديدان محترم از آغاز متوجه پلان گستردهء حريف برای به کرسی نشاندن کانديد مورد نظرش نبودند و به يکی از کوچکترين و پيش پا افتاده ترين تقلبها در جمع ده ها تقلب اساسی چنگ زدند و آنرا بسيارمهم جلوه دادند. حالا به همگان معلوم شده است مسئلهء رنگ تقلبی ترفند و نيرنگی بيش نبوده است. جالب تر از همه آنکه در همان روز انتخابات و روزهای بعد از آن همه وسايل ارتباطات جمعی وطنی و بين المللی را بگونهء سازماندهی کردند که بايد بار ملامتی بگردن کانديدان مخالف انداخته شود وهمه يکصدا تبليغ کردند که کانديدان مخالف به شرکت وسيع مردم در انتخابات و انتخاب و ارادهء مردم کشور احترام نگذاشته اند. در حاليکه اين تيم خليلزاد- کرزی بود که شرکت وسيع وارادهء همگانی مردم افغانستان را ارزش ندادند ، رای و ارادهء مردم را جعل کردند و بيحرمتی بزرگ و تاريخی را  در حق مردميکه تشنهء صلح و دموکراسی هستند روا داشتند.

واقعيت اينست که کانديدان مخالف که همه از قبل بر شکست خود واقف بودند، با اشتراک خود درين انتخابات، به پروسهء انتخابات و انتخاب دور سوم آقای کرزی مشروعيت بخشيدند.

- انتخابات و پيآمدهای آن B

و- نتايج اتنخابات : مطابق جدول اعلان شده از طرف کميسيون تدوير انتخابات نتايج انتخابات قرار ذيل است:

 

نتايج اوليه

 

 

قبل از ظهر

٨:٥٢

ساعت

١٣٨٣

ميزان

١٣

آخرين معلومات درج شده

-

مجموع آراى تخمين شده حساب گرديده است

٪١٠٠٫٠

 

%

آرأ

احزاب سياسى

کانديد

٪٥٥٫٤

٤٤٤٣٠٢٩

مستقل

حامد کرزى

٪١٦٫٣

١٣٠٦٥٠٣

حزب نهضت ملی افغانستان

محمد يونس قانونی

٪١١٫٧

٩٣٥٣٢٥

مستقل

حاجي محمد محقق

٪١٠٫٠

٨٠٤٨٦١

مستقل

عبدالرشيد دوستم

٪١٫٤

١١٠١٦٠

حزب کنگره ملی افغانستان

عبدالٌطيف پدرام

٪١٫١

٩١٤١٥

مستقل

مسعوده جلال

٪١٫٠

٨٠٠٨١

نهضت همبستگی ملی افغانستان

سيد اسحاق گیلانی

٪٠٫٨

٦٠١٩٩

مستقل

احمدشاه احمدزى

٪٠٫٤

٣٠٢٠١

مستقل

عبدالستار سيرت

٪٠٫٣

٢٦٢٢٤

مستقل

همايون شاه آصفی

٪٠٫٣

٢٤٢٣٢

حزب استقلال افغانستان

غلام فاروق نجرابی

٪٠٫٣

٢٤٠٥٧

مستقل

سيد عبدالهادی دبير

٪٠٫٢

١٩٧٢٨

مستقل

عبدالحفيظ منصور

٪٠٫٢

١٨٠٨٢

مستقل

عبدالهادی خليل زى

٪٠٫٢

١٦٠٥٤

مستقل

مير محمد محفوظ ندايی

٪٠٫٢

١٤٢٤٢

مستقل

محمد ابراهيم رشيد

٪٠٫١

١١٧٧٠

مستقل

وکيل منگل

٪٠٫١

٨٣٧٣

مستقل

عبدالحسيب آرين

٪١٠٠٫٠

٨٠٢٤٥٣٦

 

اوراق رأى دهى قانونى

 

١٠٤٤٠٤

 

** اوراق رأى دهى غير قانونى

 

٨١٢٨٩٤٠

 

مجموع اوراق رأى دهى

مجموع آراى تخمين شده مساويست به مجموع آراى محلات رأى گيرى که مواصلت نموده جمع آراى محلاتى که تاهنوز نرسيده است *

رأی های غیر قانونی ٪١٫٣ فیصد مجموع رأی ها را

 تشکیل میدهد **

 

از روی اين جدول معلوم ميشود که محترم حامد کرزی ريس حکومت انتقالی(54,4%) آراء را نصيب شده اند.محترم محمد يونس قانونی بنمايندگی از حزب نهضت ملی افغانستان (16,3%)، محترم حاجی محمد محقق (11,7%)، محترم عبدالرشيد دوستم (10,0%)، محترم عبدالطيف پدرام بنمايندگی از حزب کنگرهء ملی افغانستان(1,4%)، محترمه خانم دکتورس مسعوده جلال(1,1%)، محترم سيد اسحاق گيلانی بنمايندگی از حزب نهضت همبستگی ملی افغانستان(1,0%) وساير کانديدان کمتر از يک فيصد رآی آورده اند.

اقای کرزی در (21) ولايت بشمول ايران و پاکستان در مقام اول، در(8) ولايت در مقام دوم، در (2) ولايت در مقام سوم و در(3) ولايت يعنی ولايات سمنگان، سرپل و پنجشير در مقام چهارم قرار دارند . لطفآ به جدول ذيل توجه فرمائيد:

 فيصدی رای آقای کرزی به اساس ولايات

 

ولايت                               آرا                         فيصدی آرا                  موقعيت در ميان کانديدان

 

ارزگان                          46702                       76,5%                          مقام اول

بادغيس                          105262                     60,7%                         مقام اول

باميان                            11826                       8,9%                             "    سوم

بدخشان                          71486                       30,1%                           "   دوم

بغلان                            73041                       34,6 %                           "   دوم

بلخ                               114460                     29,8%                            "   اول

پروان                           32959                       25,8%                             "   سوم

پکتيا                            221574                     95,9 %                            "  اول

پکتيکا                          236446                     88,4%                             "   اول

پنجشير                         367                           0,8%                               "  چهارم

تخار                            68181                       23,8%                             "  دوم

جوزجان                       21412                       12,2%                             "  دوم

خوست                         207718                     96,3%                             "  اول

دايکندي                        21394                       13,1%                             "  دوم

زابل                            26022                       85,8%                             "  اول

سرپل                           17727                       12,4%                             "  چهارم

سمنگان                        8600                         7,4%                               "  چهارم

غزني                          238371                      52,0%                            "  اول

غور                            57279                       27,8%                             "  دوم

                                 90557                        74,7%                             "  اول

کابل                           332868                      53,0%                             "  اول

کاپيسا                         36425                        37,0%                             "  دوم

کندز                          125962                      45,6%                             "  اول

کندهار                       281025                      91,0%                             "  اول

کنر                           100075                      94,9%                             "  اول

لغمان                        72048                         88,0%                             "  اول

لوگر                         65524                         86,5%                             "  اول

ننگرهار                    422468                       95,0%                             "  اول

نورستان                    27024                         57,7%                             "  اول

نيمروز                      34654                        89,1%                              "  اول

هرات                        342477                      57,8%                             "  اول

هلمند                         262940                      90,2%                             "  اول

وردک                       76537                        60,8 %                               "  اول

خارج ازکشور:

- ايران                    104996                       44,4%                             مقام اول

- پاکستان                 456664                       80,2%                             مقام اول

 

حالا نتايج اين جداول را مختصرآ به بررسی ميگيريم:

از روی اين جدول چنين معلوم ميشود که آقای کرزی در مناطق جنوب، شرق و جنوب غرب کشور از 80 تا96% آرا را نصيب شده است. ثبت چنين فيصدی بلند آرا در ميان هژده کانديد، بنفع يک کانديد معين بسيار غير واقعی، دور از

منطق و حتی مسخره معلوم ميشود. آقای کرزی که در دوران حکومت خود نتوانست يکبارهم به اين مناطق سفر و بازديد کند ويکی دوباری هم که تصميم اتخاذ کرد مورد سوء قصد قرار گرفت؛چگونه به يکبارگی چنين محبوب القلوب شد که بيش از (96%) مردم بوی رای دادند؟ چگونه ممکن است مردم مناطق مشرقی و جنوبی با در نظرداشت مخالفتهای قبيلوی ايکه طی چند قرن ميان ابداليها و غلجايیها موجود بوده، بنمايندگان قبيلهء خود يعنی آقايون احمدزی و منگل رآی ندهند و به کرزی رآی دهند؟ ويا مردم مشرقی به آقای گيلانی که خانواده اش طی سالهای متمادی پيروپيشوای مردم بوده اند و خودش نيز طی سالهای جهاد و بعد از آن درآن مناطق حضور داشته، کار و فعاليت سياسی نموده است، رای ندهند  و همه راي های خود را در صندوق  کرزی صاحب بريزند؟؟ آيا آقای کرزی نامدار تر وبا اعتبارتراز آقايون احمدزی و گيلانی در مناطق جنوبی و مشرقی کشور است؟ 

 در حاليکه مردم اين مناطق بيشتر از هر منطقهء ديگرکشور پابند ارزشهای قبيلوی، مذهبی و سنتی اند. گذشته از آن آقايون احمدزی و گيلانی از شخصيتهای مشهور دوران جهاد درآن مناطق اند و مردم با آنها از قبل معرفت دارند(♣5) از( 0,2 %) تا( 6,1%) ارا را نصيب شوند و آقای کرزی بيش از(96%) آرا را. اين مسئله باور نکردنی و غير منطقی جلوه ميکند. همچنان در مناطق قندهار ، ارزگان و هلمند نيز در مقابل آقای کرزی، آقای همايون آصفی از وابستگان خانوادهء سلطنتی، قندهاری الاصل و محمدزايی قرار دارد. آقای اصفی در قندهار، هلمند، زابل و ارزگان از ( 0,2%) تا ( 1,2%) آرا را نصيب ميشود وآقای کرزی الی(  91%) آرا را. حالا سوال درينجاست که اين آقای کرزی محبوب القلوب مردم که بيش از(96%) آراء اين مناطق را با خود دارد، چگونه نميتواند در ميان مردم خود برود و چرا گروپهای محدود مخالف وی که کمتر از يک فيصد اند کنترل آن مناطق را در دست دارند؟ چرا جنگ برضد حکومت کرزی بيش ازهر جای ديگری در همين مناطق شعله ور است؟ منطقی آنست که اگر کسی 30 تا 50 فيصد آراء را در يک منطقه داشته باشد؛ ان منطقه ميتواند منطقهء پايگاهی اش محسوب گردد. ميبينيم که در ولايات جوزجان، فارياب و سرپل که آقای دوستم از(47,7%) تا (78%) آرا را باخود دارد، مناطق پايگاهی وی محسوب ميشوند و يا مناطق باميان و دايکندی که آقای محقق بالترتيب (  76%) و( 84% ) فيصد آرا را باخود دارد و يا در پنجشير که آقای قانونی ( 95%) آرا را با خود دارند، مناطق پايگاهی ايشان محسوب ميشوند و هيچ نيروی داخلی ديگری از طالب تا غير طالب يارای رقابت با ايشان را درين مناطق ندارد. در حاليکه آقای کرزی در دو سفر نمايشی خود به قندهار ويک سفر انتخاباتی خود به پکتيا با وجود همه تدابير شديد امنيتی مورد سوء قصد و حملات راکتی قرار ميگيرد.

همچنان مطابق اين جدول آقای کرزی از هرات، فراه، بادغيس، نيمروز، بلخ، کندز، تخار، بدخشان، پروان کاپيسا و کابل از (24%) تا (61%) آراء راکسب کرده است. معلوم نيست که چه کسانی، چگونه و با چه انگيزه برای وی رای داده باشند؟ چون درين مناطق همان انگيزهء تبليغاتی و دروغين حمايت قومی نيز بنفع آقای کرزی وجود ندارد. همان طوريکه آرای آقای کرزی در شرق و جنوب کشور نا موجه است، در غرب و شمال کشور نيز ناموجه و تقلبی بنظر ميرسد. چگونه ميتوان قبول کرد که شخصيکه در تمام کشور10نفر افغان را پيدا کرده نميتواند يا به ده تن افغان اعتماد کرده نميتواند تا محافظتش کنند وبرای امنيت خود سربازان امريکايی را استخدام ميکند، بدين پيمانه از اعتماد مردم برخوردار باشد و رآی بياورد؟

 اگر يک رآی گيری واقعآ منصفانه ميبود، شايد آرای آقای کرزی چيزی معادل آرای آقای آرين ميبود، نه بيشتر از آن. در کودکی از افسانه گويان شنيده بودم که" زمانيکه شاه ميمرد و از او ورثهء ديگری نميماند، مردم در يک محل جمع ميگرديدند و باز شاهی ر ا به پرواز در مياوردند؛ اين باز بر سر يا شانهء هرکسی که مينشست، پادشاه ميشد و باری اين باز بر سر يک کله پز نشست و پادشاه شد."  بر تخت نشستن آقای کرزی را درين سه بار بهيچگونهء ديگری نميتوان تفسير کرد، جز آنکه پذيرفت که از طالع بلندش "باز شاهی!" بر سرش نشسته است.

کميسيون نامستقل تدارک و تدوير انتخابات با داشتن پلان از قبل تصويب شده نتايج انتخابات را بسيار زيرکانه و ماهرانه رقم زده اند و کوشيده اند تا با در نظرداشت ترکيب قومی و مذهبی کشور آقای کرزی را در مناطق پشتون نشين و مناطقيکه از انجاها کانديداتور محلی وجود نداشته است، در صدر جدول و در ساير مناطق در رده های دوم و سوم قرار داده اند، تا جعل کاری شان حقيقت جلوه کند.

ز- برندگان انتخابات: حقيقت مسلم اينست که برندهء اصلی اين انتخابات مردم رنج کشيده و مصيبت ديدهء افغانستان اند که سالها جنگ خانمانسوز و بيهوده قدرت طلبان داخلی را تحمل کرده اند و حدود يک قرن است که جفای مداخلات بيگانگان را ميکشند ولی هميشه استوار و پايدار چون کوه هندوکش در مقابل هر تجاوز و تجاوزگر ميايستند و اينبار در اولين انتخابات برای تعيين زعامت کشور با شرکت بينظير خود ثابت کردند که هم دلير مردان و شير زنان ميدان نبرد و پيکار اند و هم شکيبا زنان و مردان صحنهء صلح، سياست و انتخابات. ايشان با اين اقدام خود هم سياستگران داخلی و هم تجاوزگران بيگانه را به حيرت انداختند و تثبيت نمودند که حاکميت بر کشور حق بلا منازع مردم کشور است. و اما باز هم در ميان کانديداتوران:

- آقای حامد کرزی : او متولد ولايت قندهار است و گفته ميشود که درهند تا درجهء ليسانس تحصيل نموده است. او در گذشته از جملهء مجاهدين جبههء نجات اسلامی مربوط به آقای پروفيسور مجددی بوده است. در ابتدای حکومت اسلامی بحيث معاون سوم وزارت امور خارجه توظيف گرديد و اما در زمان جنگهای تنظيمی و راکت پرانيهای گلب الدين حکمتيار وظيفه و کابل را ترک گفت و دوباره به پشاور رفت. در ايجاد جنبش طالبان با استخبارات امريکا و پاکستان همکاری کرد و از جملهء مشاورين ارشد طالبان بود. بعدآ منحيث سفير غير رسمی طالبان به امريکا سفر کرد و روابط طالبان را با مقامات امريکايی تامين مينمود. بعدا در خدمت شرکت نفتی يونيکال درآمد. منحيث مشاور اين شرکت با آقای خليلزاد که او از قبل مشاور اين شرکت بود، اَشنا و مشترکا کار با یونيکال و طالبان راپيش بردند. بعد از حادثهء تروريستی و خونين يازدهم سپتامبر و تغيير سياست امريکا در رابطه به طالبان قرار بران بود تا قومندان عبدالحق يکی از سرگروپان حزب اسلامی مولوی خالص( قومندان امنيهء کابل در اولين روزهای حکومت اسلامی) را بقدرت برسانند. موصوف در اولين روزهای ورودش بکشور توسط طالبان دستگير و اعدام گرديد. ازين ببعد است که طالع آقای کرزی گُل ميکند و تا امروز و احراز مقام رياست جمهوری کشور رسانيده ميشود.

از روی نتايج اعلان شدهء انتخابات او در صدر جدول قرار دارد و برندهء انتخابات است و برای پنج سال آينده رئيس جمهور کشور خواهد بود. ولی حقيقت قضيه اين است که او بازندهء اصلی اين انتخابات است و در تاريخ کشور نامش در لست سياه شاهان ، اميران و رهبران دروغين کشور که در پيشاپيش نيروهای اجنبی وارد کشور گرديدند و حاکميت ملی کشور را بخاطر کسب قدرت کذايی و مؤقتی معامله کردند، ثبت خواهد گرديد. اين مهاجمين امريکايی خواهند بود که از انتخاب وی به اين مقام سود خواهند برد و کشورما را به پايگاه هميشگی نظامی و مرکزتجاوزگريهای خود در منطقه تبديل خواهند کرد. ولی آقای کرزی از پنج سال حکومت آيندهء خود سودی نخواهد برد و از چهارديواری ارگ و محاصرهء سربازان امريکايی بيرون برآمده نخواهد توانست و اگر جرئت کند و باری از ارگ بيرون شود ودر ميان مردم با باديگاردهای امريکائی اش برود به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که قبلآ در قندهار و پکتيا گرديده بود، چون اين کاملآ ثابت شده است که مردم افغانستان اگر مجبور شوند هر مشقتی را تحمل خواهند کرد ولی هرگز لکهء ننگ مزدوری بيگانگان را نخواهند پذيزفت..

کرزی در پنج سال آينده زنداني يی بيش نخواهد بود.

- آقای محمد يونس قانونی : درين انتخابات آقای قانونی (16,3%) آراء را بدست آورده اند و درمقام دوم قرار دارند. موصوف درهفت ولايت( ولايات پنجشير، پروان، کاپيسا، بغلان، بدخشان، سمنگان و غور) در مقام اول قرار دارد.

آقای قانونی که در پنجشيربدنيا آمده وقرار معلوم تحصيلات خود را در دانشکدهء شرعيات تا درجهء ليسانس اکمال نموده است؛از شخصيتهای مشهور جبههء مقاومت ضد طالبان و از ياران ديرين شهيد احمدشاه مسعود رهبر مقاومت ملی عليه طالبان- القاعده و مليشای پاکستانی است. او از طيف روشنفکران ميانه رو دينی و جهاداست. موصوف انسان متواضع و حليم وصاحب نظر و استدلال بوده و سخن ور خوبی نيز هست. شايد از جمله نقايص جدی وی عدم قاطعيت در تصميم گيريها وکمتر دلير بودن وی باشد. او در زمان حکومت اسلامی رياست امور سياسی اردو و بعضآ سرپرستی وزارت دفاع و بعدآ بحيث وزير داخله ايفای وظيفه کرد. او دو کانفرانس روشنفکران مهاجر کشور را( يکی در زمان حيات مسعود و ديگری بعد از شهادت مسعود) در لندن در سالهای قبل داير و رهبری کرد و در اکثر مذاکرات بنمايندگی از حکومت اسلامی شرکت کرد.

در مذاکرات بن هيئت جبههء متحد را رهبری ميکرد، درين مذاکرات او واقعآ از خود ضعف نشان داد و نتوانست از موضع قوی ايکه جبههء متحد در آنزمان برخوردار بود بهره برداری درست ( اگر ضعف قانونی در کنفرانس بن نميبود شايد کشور امروز زعيم مناسبتر و شايسته تری ميداشت) کند و بيشتر بمنافع قومی- منطقوی و گروپی خود لغزيد و يادر اثر يک معامله و يا شايدهم درک نادرست از حقايق پشت پرده و نديدن آينده، يک حکومت شناخته شدهء بين المللی را به سه کرسی مؤقتی( وزارت دفاع، داخله و خارجه) برای خود و دوستان پنجشيری- شورای نظاری اش معامله کرد. با آين برخورد وی عملآ ساير همپيمانان جبههء متحد در تقابل با شورای نظار و جمعيت اسلامی قرار گرفتند و کذا به بی باوریيها، مخالفتها و مخاصمتها را درون خود جمعيت نيز دامن زد. در جريان لويه جرگهء اضطراری وی قاطعانه از کرزی حمايت کرد و به اميد انتساب شدنش منحيث صدراعظم کشور، داوطلبانه و طی يک صحبت وژست سياسی از مقام خود منحيث وزير داخله استعفا داد. ولی قراريکه بعدآ معلوم شد، فريب حريف را خورده بود ومقام صدارت اصلآ از سيستم حذف گرديد و بعد از چانه بازيهای زياد در پست وزير معارف تقرر حاصل کرد.

او درزمان تدارک مسودهء قانون اساسی از مدافعين سرسخت سيستم جمهوری رياستی با مرجع قدرت دوگانه( رئيس جمهور و صدراعظم- مشابه به سيستم فرانسه) بود ولی در جريان لويه جرگهء قانون اساسی باوجود آنکه کتلهء عظيمی از روشنفکران جهادی و غيرجهادی از سيستم پارالمانی حمايت ميکردند و جبههء مخالف را بنام "جبههء عدالت" در مقابل تيم کرزی ساختند، آقای قانونی موضع گيری صريح نکرد و در اوج مبارزات در لويه جرگه به بهانهء سفر رسمی به ايران خود را از کارزار مبارزات در لويه جرگه کناره ساخت.

او تا آخرين روزهای تدوير اتنخابات از کرزی و شرکايش تحت عنوان"منافع ملی" و "حکومت وحدت ملی" دفاع کرد، ولی زمانيکه کرزی به هدايت امريکا تصميم گرفت آقای مارشال فهيم را از مقام معاونيت در حکومت بعدی اش کنار زند، به يکبارگی وغير مترقبه آقای قانونی وارد عرصهء مبارزات انتخاباتی شد. جالب اينجاست که هم آقای قانونی خود را بمقام رياست جمهوری بنمايندگی از حزب جديدالتآسيس" نهضت ملی" کانديد نمود و هم آقای احمد ضيا مسعود برادر شهيد احمد شاه مسعود و داماد استاد برهان الدين ربانی که از رهبران آن نهضت بشمار ميرود، معاونيت کرزی را پذيرفت و آقای احمد ولی مسعود رئيس اين حزب نيز در آخرين دقايق به جمع ساير رهبران جهادی پيوست و از کانديداتوری آقای کرزی حمايت کرد (♣6). اين مسئله در آينده مسلمآ عوارض خود را خواهد داشت و احتمال آن وجود دارد که يا بايدآقای قانونی از ادعاهای خود بگذرد و يا آن حزب را ترک گفته و دست به ساختن سازمان سياسی جديدی بزند.

 آقای قانونی با وجود آنکه دير واردکارزار انتخاباتی شد، ولی توانست نتايج خوبی را در انتخابات بدست آرد؛ باوجود آنکه بنظر اکثر ناظرين سياسی بيشترين تقلب و مفقودی آرا در مناطقی صورت گرفته است که احتمال بردن رآی بيشتر توسط آقای قانونی متصور بود. بهر صورت آقای قانونی را که يکی از شخصيتهای نيکنام جهادی است، ميتوان يکی از برندگان اين انتخابات شمار کرد و شايد در آينده بتواند نقش بهتری ايفا کند، به شرط آنکه از بی تصميمی، دودلی و عدم قاطعيت که از مشخصات وی در سالهای اخير بوده اند، گذر کند وباز پايش نه لنگد! 

- آقای الحاج حاجی محمد محقق : آقای محقق زادهء هزاره جات واز قوم برادر هزارهء کشور است. موصوف دارای تحصيلات رسمی نيست ولی مرد بافهم، متهور و مصمم است.او يکی از رهبران سابق حزب وحدت اسلامی افغانستان تحت رهبری شهيد عبدالعلی مزاری و از فرماندهان ارشد جبههء متحد ضد طالبان بود. در حکومت متواری استاد ربانی مدتی سمت وزير امور داخله را داشت و بعد از کنفرانس بن در حکومات مؤقت و انتقالی مقام وزارت پلانگذاری را در اختيار داشت. چند ماه قبل از انتخابات با تيم آقای کرزی کنار آمده نتوانست و از سمت خود سبکدوش گرديد. او درين انتخابات منحيث کانديد مستقل شرکت کرد و با وجود تقلبات صريح در پروسهء رآیدهی درمراکز نفوذ وی (935325) رای يعنی(11,7%) آراء را بدست آورد و در مقام سوم در لست کانديدها قرار گرفت.او در ولايات هزاره نشين کشور باميان و دايکندی در مقام اول قرار گرفت. (♣7)

نفس اين مسئله که آقای محقق جرئت کرد خود را برای احراز مقام رياست جمهوری کشور کانديد نمايد، عمل متهورانه و بينظير در تاريخ سياسی معاصر کشور است. او با اين حرکت خود به ميراثی بودن و قومی بودن زعامت کشور خط بطلان کشيد و نشان داد که هزاره ها نيز اتباع مساوی الحقوق کشور اند که بذات خود موفقيت بسيار بزرگی است. در تاريخ بسيار ديده شده که يک عمل ويا يک شعار متهورانه سرنوشت شخصيتها را تعيين کرده است. همچنانيکه يک شعار متهورانهء شهيد مزاری او رابرای هميشه رهبر هزاره ساخت، اين عملکرد محقق نيز ميتواند چنين نتيجهء را بار آرد. کذا او در جمع کانديدان صاحب مدونترين برنامه بود.

او را ميتوان يکی از برندگان اصلی اين انتخابات شمرد. اگر بدينگونه پيش رود احتمال آن وجود دارد که در آينده به دست آوردهای بيشتری نايل آيد.

 - آقای جنرال عبدالرشيد دوستم: آقای دوستم متولد ولايت شبرغان و از قوم برادر ازبک است. او درين انتخابات با کسب(804861) يا(10%) آرا، جای سوم را در ردهء کانديدان احراز کرد. او که در اغاز کارگر شرکت نفت و گاز شبرغان بود و صرف از تعليمات مکتب ابتدائيه برخوردار است، در زمان رژيم کارمل به نيروهای امنيتی جذب گرديد و بعدآ با استعداد و شايستگی ايکه از خود نشان داد تا رتبهء تورن جنرالی و در زمان حکوم اسلامی بنا بفرمان پروفيسور مجددی برتبهء دگر جنرالی نايل شد.

دوستم در زمان حاکميت دکتور نجيب الله با وی در مخالفت افتيد و يکجا با شهيد جنرال مومن و سيد منصور نادری برعليه حکومت وقت در شمال کشور قيام نمود و در سقوط رژيم آنوقت و پيروزی حکومت اسلامی نقش اساسی بازی کرد و بعدا جنبش ملی- اسلامی را تآسيس کرد که تا اکنون در رآس آن قرار دارد. او بارها با مسعود، حکمتيار، مزاری و ديگران ائتلاف کرد وباز در ضديت قرار گرفت. در زمان حکومت اسلامی  طالبان مزار شريف را در اثر معامله با جنرال عبدالملک و ديگران دوبار از تصرف جنرال دوستم خارج نمودند. او درهربار به ازبکستان و از آنجا به ترکيه رفت.

 بعد از حادثهء يازدهم سپتامبر و هجوم سربازان امريکايی به افغانستان، او در پيشاپيش نيروهای امريکايی در حمله به طالبان و شکست آنها پيشگام شد. بعد از تسلط تيم آقای کرزی برکابل بعنوان"جنگسالار"هميشه مورد توجه و سرزنش بوده است. او که با در نظرداشت انقطابات قومی کنونی کشور در ميان قوم خويش(ازبکها و ترکمنها) نفوذ قابل توجهی دارد، در شمال کشور اکثريت رآی ازبکها و ترکمنها را بدست آورد. او در سه ولايت جورجان، فارياب و تخار در مقام اول قرار دارد.  سوال درينجاست که آيا حکومت آينده از لحاظ حقوقی اين حق را خواهد داشت تا موصوف را که مطابق ارقام رسمی نشر شده  از حدود يک مليون اتباع کشور نمايندگی ميکند بازهم جنگسالار بنامد؟ آيا چنگ سالار ناميدن دوستم، محقق و قانونی بمعنای جنگسالار ناميدن حدود نيم نفوس کشور نيست؟

 بنظر من آقای دوستم يکی از برندگان  اصلی اين انتخابات است. او تثبيت کرد که به زور تفنگ در مناطق پايگاهی خود حکومت نميکند، بلکه مردمش واقعآ در پهلويش ايستاده اند با وجود سابقهء قبلی اش و باوجود آنکه از طرح اولی اش مبنی بر نظام فدرالی ظريفانه عقب نشينی کرد.

او با کانديداتوری خود نتنها مردم برادر ازبک را وارد صحنهء حقيقی سياسی کشور ساخت، بلکه کلمات تبليغاتی "جنگ سالار"، "مليشه ها" و"بقايای رژيم کمونيستی" را نيز بی اعتبار کرد.(♣8)

اينکه ايندهء او بکجا خواهد انجاميد، به درايت، موضع گيری و هوشياری خودش مربوط است که همين موضع خود را حفظ ميکند يا باز هم در اثر يک معاملهء ديگری تغيير جهت ميدهد.

- آقای عبدالطيف پدرام : در جدول انتخابات آقای پدرام باکسب(110160) رآی يا(1,4%) آرا جای پنجم را گرفته است. او خود را به نمايندگی از حزب "کنگرهء ملی افغانستان" کانديد نموده بود. او جوانی است خوش سيما، آراسته، خوشکلام ، سخنور، صاحب قلم ومتهور.

آقای پدرام در ولسوالی درواز ولايت بدخشان تولد شده و قرار معلوم جوانترين کانديد مقام رياست جمهوری کشور اند. اويکی از جمله نويسندگان، شاعران و مفسرين سياسی جوان کشور محسوب ميشود. او صاحب چندين مجموعهء شعری چاپ شده وده ها مقالهء ادبی، فلسفی و سياسی ميباشد. او که در حال کنونی يکی از جمله مهاجرين سياسی در پاريس است، چند سال قبل موفق به دريافت جايزهء بين المللی(هميت- هلمن) در ميان نويسندگان جوان جهان گرديد. اودرحال کنونی مصروف امادگی برای دفاع از تزس دکتورای خود در دانشگاه سوربون  پاريس در فلسفه(اسلام شناسی) است. موصوف دارای سمتگيری و سابقهء چپ بوده و قرار معلوم از نوجوانی به سياست روی آورده و از چمله شاگردان و پيروان شهيد محمد طاهر بدخشی است. بر اساس قول برخی از نزديکانش بعد ازدوپارچه شدن سازمان بدخشی( محفل انتظار) به هيچ يکی از دو گروپ ان نپيوسته و فعاليت مستقلانه داشته است.

پدرام در نوامبر سال 2001همراه با جمعی از جوانان همفکرش مقيم کشورهای اروپايی طی يک گردهمآيی نسبتآ بزرگِ در شهر انتورپن بلجيم "حرکت بسوی کنگرهء ملی افغانستان" و بعدآ"کنگرهء ملی افغانستان" را پيريزی کرد وفعلآ رهبری شورای انسجام آن حزب را بعهده دارد.

پدرام در زمان حاکميت  ترکی- امين به ايران فرار کرد و بعد از سقوط امين دوباره بوطن برگشت و ازين ببعد به فعاليتهای ژورناليستی و فرهنگی روی آورد وتا حد معاون روزنامهء"حقيقت انقلاب ثور" بالا رفت. در زمان مرحوم دکتور نجيب الله کابل را ترک گفت وبه جبههء مقاومت تحت فرماندهی شهيد احمدشاه مسعود در پنچشير پيوست و مسئوليت امور فرهنگی شورای نظار را بعهده گرفت. بعدآ ازآنجا به ايران رفت و بالاخره سرنوشتش به فرانسه رسيد.

آقای پدرام را بايد يکی از برندگان اصلی اين انتخابات بشمار آورد؛ زيرا بعد از تسلط حکومات جهادی و بخصوص رژيم قرون وسطايی طالبان يآس و سرپيچه گی عميقی در ميان همه روشنفکران کشور بالخصوص آنانيکه پيشينهء

چپ دموکراتيک داشتند، مستولی گرديده بود. آقای پدرام که شايد درين اقدامش کسب شهرت نيزبرايش مطرح بوده باشد، گام بلند و متهورانهء برداشت و از اولين کانديداتورانی بود که در مقابل کرزی ايستاد. در جريان کمپاين انتخاباتی متهورانه قضايا ومسايلی را مطرح و بيان کرد که تا حال با اين صراحت گفته نشده بود؛ از قبيل تساوی کامل حقوق زنان با مردان، مسئلهء ناتمام وحدت ملی و تشکيل ملت واحد در کشور، مسئلهء زبان رسمی و زبانهای ملی کشور، مسئلهء پايان قانونمند حضورنيروهای نظامی ايالات متحده در افغانستان، مسئلهء پايان به مخالفتها ميان افغانستان و پاکستان بر سر خط ديورند و حل کامل اين قضيه از طريق مراجعه به آرای مردم و يا نمايندگان انتخابی مردم، حل مسئلهء ملی با تحقق سيستم ادارهء فدرالی، آوردن تغييرات اساسی در قانون اساسی و تثبيت نظام جمهوری پارلمانی در آينده از طريق مبارزات مسالمت آميزو با رای مردم و مسايل غوغابر انگيز ديگری از قبيل حق طلاق و قابل بحث بودن تآمين عدالت در تعدد زوجات در شرايط افغانستان و غيره....

آقای پدرام از آغاز ورودش به کابل و شروع کمپاين انتخاباتی مورد حسادت و حملات رهبران سنتی و بنيادگرای جهادی قرارگرفت و مسئله تا آنجايی رسيد که آقای سياف يکی از بنيادگراترين رهبران جهادی طی اعلاميه ای او را مرتد و بيدين خواند و آقای شينواری رئيس ستره محکمه(ديوان عالی) افغانستان  که يکی از چهره های مشهور بنيادگرا است،او را متهم به نقض ارزشهای اسلامی کرد وطی فيصله و نامهء رسمی از مقامات کشور خواست تا کانديداتوری پدرام را باطل نموده واو را به محاکمهء قضايی بکشانند.(♣9)

با اينهمه تهديدات و سنگ اندازيها در راه او، پدرام توانست در مدت کوتاه سه، چهار ماهه فعاليت سياسی علنی در داخل کشور طيف وسيعی از جوانان و روشنفکران کشور را بدور خود و حزبش کنگرهء ملی افغانستان جمع نمايد. اگر از چهار نفر اول آقايون کرزی، قانونی، محقق و دوستم که هرکدام با تفاوتهايی دارای سابقهءقدرت سياسی، پشتيبانی خارجی، خاستگاه معين قومی و امکانات وسيع مالی برخوردار اند، بگذريم؛ آقای پدرام در جمع(14) کانديد باقيمانده در مقام اول قرار دارد.

معلوم است که برای آقای پدرام غير از روشنفکران ( آنهم روشنفکرانيکه دارای موضع گيری دموکراتيک و عدالت خواهانه هستند) کشور، نه تفنگسالاران رآی داده اند و نه بنيادگرايان و نه رؤسای قبايل و َمِلکان و خوانين محلی و نه هم مردم عادی به امر اين خوانين و رؤسای قبايل مربوطهء شان. همه کسانيکه برای آقای پدرام رآی داده اند آگاهانه برای او، برنامه و حزبش رآی داده اند. با درک اين مسئله بايد پذيرفت که در شرايط کنونی کشور مااين کار و دست اورد  کوچکی نيست و برای يک حزب تازه تآسيس داشتن (110160) عضو وهواخواه و کم يا بيش از همه ولايات کشور ميتواند پيروزی بزرگی بشمار آيد.

من بدون هيچ گونه حُب و بُغضی بخود حق ميدهم تا اين پيروزی را به آقای لطيف پدرام و حزب مربوطه اش (کنگرهء ملی افغانستان) تبريک بگويم و او را يکی از برندگان  اصلی واساسی اين انتخابات حساب کنم.

- خانم مسعوده جلال: دکتورس مسعوده جلال با کسب(91415) رای يا (1,1%) آرا در مقام ششم قرار دارند. او متولد ولايت کاپيسا و بدخشانی الاصل است. تحصيلات عالی خود را در دانشکده طب دانشگاه کابل به پايان رسانيده است وفعلا کارمند مؤسسات ملل متحد در کابل است.ا و يک خانم خوش سيما، خوشکلام ، صميمی وبا اراده است.

 موصوف يگانه کانديد زن در قطار هژده کانديداتوران مقام رياست جمهوری کشور بود. او نتنها اولين شخصيتی بود که با کانديد کردن خود در لويه جرگهء اضطراری در برابر کرزی قرار گرفت، بلکه در تاريخ کشور اولين زنی است که خود را برای زعامت کشور کانديد ميکند. خانم جلال سابقهء سياسی ندارد و قراريکه ديده ميشود به سنتها و ارزش های ملی و دينی کشور احترام و پايبندی عميق دارد. همسر خانم جلال آقای پروفيسور فيض الله جلال استاد دانشکدهء حقوق و علوم سياسی دانشگاه کابل و از فعالين سياسی دارای موضعگيری چپ در گذشته بوده است.

خانم جلال با کانديداتوری متهورانهء خود بمقام رياست جمهوری کشور ضابطه های خشک قبيلوی و مرد سالارانهء جامعهء افغانی را به چالش گرفت ودر جريان کمپاين انتخاباتی نيز با تدبير و تآمل و با موفقيت به بهترين صورت چهرهء واقعی زن متمدن و معاصر افغان را به نمايش گذاشت. گذشته از اينکه نفس کانديد شدن خانم جلال موفقيت بزرگی برای خودش وجامعهء زنان افغانستان است؛آوردن بيش از نودهزار رآی در جامعهء سنتی، قبيلوی و مرد سالار افغانستان که بيش از يکونيم دهه حاکميت بنيادگرايان جهادی و طالبانی را گذشتانده موفقيت بزرگی است.

او را با اطمينان ميتوان در رديف برندگان اصلی وواقعی اين انتخابات قرار داد.

- اقای سيد اسحق گيلانی : ايشان درين انتخابات خود را بنمايندگی ازحزب نهضت همبستگی ملی افغانستان کانديد نمود و با کسب (80081) رآی يا(1%) مجموع آرا در رديف هفتم جدول انتخابات قرار گرفتند. او متولد کابل و از مردمان شرق کشور و دارای تحصيلات عالی ميباشد وآدم خوشسيما، صميمی و خوشکلام است. موصوف به خانوادهء روحانی "گيلانی"ها مربوط است که بيشتر در مناطق شرقی و جنوبی کشور مريدان،پيروان و نفوذ دارند. آقای گيلانی يک روشنفکر دينی با نظريات معتدل و مدرن است. او در زمان جهاد در جبههء نجات اسلامی تحت رهبری پير سيد احمد گيلانی جهاد نمود و در سالهای اخير فعاليتهای گستردهء در پاکستان بنفع جامعهء مدنی انجام داد و سرانجام نهضت همبستگی ملی افغانستان را تآسيس کرد. با در نظرداشت نفوذ معنوی خانوادهء موصوف و نظريات معتدل خود وی، او را قادر ميساخت تا بحيث يک شخصيت ملی و اسلامی ميانه رو درخشش خوبی در آينده داشته باشد، ولی موصوف در آخرين دقايق ازکانديداتوری آقای کرزی حمايت کرد و بدينوسيله شخصيت بعدی خود وآيندهء سازمان مربوطه اش را به سوال جدی مواجه کرد. او که ميتوانست در صف برندگان اصلی اين انتخابات باشد، با چرخش خود بجانب کرزی به صف بازندگان پيوست.

از جمله ساير کانديدان آقای عبدالحفيظ منصور با وجود آنکه باکسب(0,2%) آرا در مقام سيزدهم قرار دارد ولی شخصيت قابل توجه است. او از روشنفکران جهادی مربوط جمعيت اسلامی و از باشندگان ولايت پنچشير است و شخصی است صاحبنظر، مستدل، متدين و متهور. کانديداتوری مستقلانهء او بمقام رياست جمهوری چالش بزرگی در برابر رهبری رهبران سنتی جهاد است . او در تمام دوران جهاد و بعد از آن از چهره های منتقد و صريح الکلام جهادی بوده است. اوکه ازرهبران قدمهء دوم و جوان مجاهدين بحساب ميرود، در جريان لويه جرگهء قانون اساسی با موضع گيری صريح و قاطعش بنفع نظام پارلمانی در مخالفت با تيم تماميت خواهان قرار گرفت و در جريان اين لويه جرگه توانست بخش عظيمی از نمايندگان لويه جرگه را بدور خود جمع کند که برخی از آنها بعدتر جبههء عدالت ملی را ساختند. در ين انتخابات مطابق نتايج  اعلان شدهأ رسمی(19728) تن بوی رای داده اند که مسلمآ اکثريت مطلق رآی دهندگان وی را روشنفکران صاحب نظر جهادی تشکيل ميدهند که مسلمآ چنين کتلهء افراد مجاهد و صاحب فکر نيروی کمی نيست.اوهمين اکنون سردبير جريدهء پيام مجاهد است.

درين انتخابات توقع ميرفت تا آقايون احمدشاه احمدزی، عبدالستار سيرت و همايونشاه آصفی ريکارد خوبی داشته باشند، به نتايج چندانی دست نيافتند. اقای احمدزی باهمه سوابق جهادی و مصارف عظيم تبليغاتی اش در جريان انتخابات (0,8%) آرا را بدست آورد وآقای  سيرت وزير عدليه زمان شاه، سخنگو ونمايندهء محمد ظاهرشاه و آقای آصفی از نزديکان خانوادهء شاه صرف توانستند(0,4%) و(0,3%) آرا را نصيب شوند. اين شايد بدان معنا باشد که نه وابستگی به بنيادگرايی اسلامی ان چسپش ديروزی را در جامعهء امروزی افغانستان دارد و نه شاه و خانوادهء شاهی آن نفوذ قبلی را در کشور.

ح - موضع گيری برخی ديگراز شخصيتهای مؤثر:

- رهبران جهادی: همه رهبران جهادی آقايون سياف، ربانی، مجددی، گيلانی، محسنی، محمدی و خليلی يکدست از کانديداتوری آقای کرزی حمايت کردند. بنظر اکثر آگاهان سياسی حمايت ايشان از آقای کرزی نه بخاطر رضائيت انها از عملکردهای دو دورهء حکومت کرزی و نه ناشی از اعتماد ايشان در آينده بدان حکومت است. باوجود آنکه همه ايشان معاملات پشت پرده را با تيم کرزی پيش بردند و وعده هايی نيز دريافت کردند، ولی هيچ يکی ازين رهبران اعتماد به تحقق آن وعده ها ندارند و قدر مسلم اينست که اگر آقای کرزی بخواهد يک گام هم بنفع صلح و دموکراسی در کشور بردارد، بصورت طبعی و قطعی مخالف منافع رهبران سنتی جهادی خواهد بود. ولی دليل اساسی ايکه انها از کرزی حمايت نمودند در چند نکته نهفته است:

- جلوگيری از نفوذ چهره های غير جهادی.

- بی اعتبار ساختن روشنفکران و رهبران نسل نو مجاهدين که رهبری انها را به چالش گرفته اند و ديگر حاظر به پذيرش رهبری اين رهبران سنتی و بنيادگرا نيستند.

- وابستگی قبلی و فعلی ايشان به سازمانهای امنيتی پاکستان، کشورهای منطقه و ايلات متحدهء امريکا.

- داشتن مالکيتهای بزرگ غيرمنقول در داخل کشور و دارايیهای سرشار پولی در بانکهای پاکستان، کشورهای خليج، اروپا و ايالات متحده. اگر آنها خلاف ميل پاکستان و ايالات متحده عمل کنند همه اين امکانات مالی و پولی از دستشان خواهد رفت؛ لذا توان هيچ نوع مخالفتی با پاليسيهای ايالات متحدهء امريکا را ندارند.

در جمع رهبران جهادی نقش اساسی در حمايت از کرزی و سياستهای امريکا در افغانستان را آقای پروفيسور سياف که بنيادگراترين شخص در جمع رهبران جهادی است، داشت.

چون بحث بر سر نقش شخصيتهای جهادی است بيمورد نخواهد بود تا در مورد دو شخصيت مهم ديگر جهادی آقايون مارشال محمد قسيم فهيم و سترجنرال اسماعيل خان نيز کمی مکث کنيم.

- مارشال محمد قسيم فهيم : آقای مارشال فهيم فارغ التحصيل ليسهء ابوحنيفهء کابل وزادء پنچشير است.او از ياران سابقه دار شهيد احمدشاه مسعود و يکی از رهبران عمدهء جبههء مقاومت ضد طالبان است. او که در جريان جهاد در شورای نظار مسئوليت امور اطلاعاتی وامنيتی آن شورا را بعهده داشت بعد از پيروزی مجاهدين نيز همين وظيفه را  ( وزير امنيت حکومت اسلامی) پيش برد. بعد از شهادت مسعود عملآ رهبری نظامی جبههء مقاومت را بعهده داشت. بعد از سقوط طالبان و تسلط مجدد حکومت استاد ربانی بر کابل بکمک نيروهای امريکايی، آقای فهيم مقام وزارت دفاع را که قبلآ مقام بلا منازع برای مسعود بود اشغال کرد و در همين مقام بعد از کنفرانس بن، حکومت مؤقت و انتقالی و تا اکنون باقی ماند. بعدا مقام معاون رئيس جمهور ورتبهء مارشالی نيز از طرف حکومت مؤقت بوی اعطا گرديد. او که هم در کنفرانس بن(طورغير مستقيم)، هم در لويه جرگهء اضطراری، هم در لويه جرگه(مجلس کبير) قانون اساسی وحتی تا چند روزقبل از کانديداتوری آقای کرزی برياست جمهوری ازهواخواهان و طرفداران جدی کرزی بود ودر طول اين مدت کرزی توانست با استفاده از نفوذ و امکانات وی اکثر مخالفين خود و اعضای جبههء متحد قبلی را يا خلع سلاح کند و يا به بهانهء"جنگ سالاران" آنها را زير فشار قرار دهد، در نهايت به سرنگونی خودش تمام شد. واين مسئله نزد اکثر ناظرين قضايای افغانستان از قبل معلوم بود زيرا نزد امريکائيها "جنگسالار" اساسی و نزد تيم کرزی حريف اصلی همين اقای مارشال فهيم بود. آقايون کرزی و خليلزاد بعد از تضعيف نيروهای احتمالا طرفدار و يا متحدين آقای فهيم  درغرب شمال و مرکز در يک تصميم گيری غيرمترقبه او را کنار زدند و برای حکومت آيندهء خويش اگاهانه مهرهء ضعيفتری چون آقای احمد ضياء مسعود را بمقام معاونيت بعدی رئيس جمهور پيش کشيدند. با اين تصميم گيری که برخی ناظرين آن را" متهورانه" خواندند، از يکسو از شر مارشال فهيم همچو يک حريف قويتر  خود را رها ساختند و با نامزدی آقای احمد ضياء هم از تشنجات احتمالی جلوگيری کردند و هم در ميان نيروهای شورای نظار يا بقول برخی ناظرين"پنجشيريها" تفرقه و سوء تفاهمات را ايجاد کردند. ازين ببعد است که آقای فهيم متوجه اشتباهات و خوشباوریيهای خود در رابطه به تيم کرزی ميگردد و آقای قانونی را تشويق و وارد ميدان ميسازد ولی اين ديگربه"شيپور بعد از جنگ" ميماند.

آقای فهيم که ميراث شهيد مسعودرا باخود داشت نتوانست ازين ميراث خوب استفاده کند، بعوض انکه در فکر ادامهء درست ارمانهای مسعود باشد، به جمع کردن ما ومنال، تعمير سازی و زراندوزی پناه برد، هم خود وهم ياران قبلی خود را در نزد مردم عامهء کشور بخصوص کابليان بی اعتبار ساخت. ميگويند او گذشته از آنکه زمين و دارائيهای غيرمنقول مردم را غصب کرده است، همين اکنون مالک دهها تعمير بلند منزل در کابل و کمندی با بيش از(50) اسب بزکشی در ستديوم ورزشی کابل است. شايد اين اسبها مربوط به قطعهء سواره نظام اردو باشند، ولی قضاوت عامهء مردم چيز ديگريست. چنان مينمايد که آقای مارشال فهيم از مرحلهء"دگرگونی" گذشته و حالادر انتظار"سرنگونی" است. نه امکان مقاومت نظامی را دارد و صلاحيت رقابت سياسی را. شايد با اسپان بزکشی  و سوارکاران خود سفر "هندوستان" را در پيش گيرد!

- آقای جنرال اسماعيلخان : اسماعيل خان که بيشتر به لقب تورن اسمعيلخان مشهوراست، زادهء ولسوالی شيندند (سبزوار) ولايت هرات است. او تحصيلات عالی خود را در دانشگاه نظامی کابل( د کابل حربی پوهنتون) به پايان رسانيده است و الی زمان مرحوم داودخان تا رتبهء تورن ارتقا کرد. به همين لحاظ هنوز هم بنام تورن اسماعيلخان ياد ميشود .

او که در نوجوانی دارای سمت گيری چپ بود، بعدها در جريان جهاد به جمعيت اسلامی افغانستان تحت رهبری پروفيسور برهان الدين ربانی پيوست و رهبری مناطق غربی و جنوب غربی مجاهدين مربوط به جمعيت اسلامی را بعهده داشت و بنام امير حوزهء جنوب غرب مشهور شد.

او در قيام (24) حوت سال (1357) هرات در زمان ترکی- امين نقش اساسی و رهبری کننده داشت و از همين تاريخ ببعد به جبهه و جهاد پيوست وتا اکنون ادامه ميدهد. او بعد از مسعود و ذبيح الله يکی از چهره های رمانتيک دوران جهاد و مقاومت است. بعد از پيروزی انقلاب!اسلامی موصوف به يکبارگی برتبهء تورن جنرالی و بعدآ برتبهء ستر جنرالی نايل آمد و منحيث والی و قومندان فرقهء نظامی هرات اداره و کنترل هرات و ولايات زون جنوب غربی کشور چون فراه، بادغيس، غور و نيمروز را در اختيار داشت.

هرات چون دروازهء خراسان قبلی وافغانستان کنونی هميشه برای جهان کشايان و مهاجمين مورد توچه بوده است. چه برای اعراب، چه برای مغولان، چه برای قاچاريان ايران، چه برای امپراتوريهای روس و انگليس وچه برای شوروی ديروزی وهمين اکنون هم برای پاکستان و نيروهای مهاجم امريکايی. زمانيکه طالبان" با پلان انگليسی، رهبری امريکايی، سرمايهء سعودی و سازماندهی پاکستانی" به صحنه اورده شدند و در اولين اقدام خويش قندهار را بتصرف خويش درآوردند، هدف بعدی انها تصرف هرات بود که در کنترِل اسماعيل خان قرار داشت. آنها با پشتيبانی آتش توپچی پاکستان و شرکت وسيع مليشيای پاکستان به هرات حمله ور شدند  و آنرا برق آسا اشغال نمودند و اسماعيل خان با جمعی از يارانش به مشهد در ايران متواری شد. او بعدآ بکابل و از آنجا به شمال کشور رفت و  با همکاری و کمک جنرال دوستم نيروهای پراگندهء خود را در فارياب وبادغيس تنظيم نمود تا از آن طريق بتواند جبههء جديد ضد طالبان را در غرب کشور باز نمايد. در همين زمان است که طالبان با استفاده از تضادهای درونی جنبش ملی اسلامی و در تبانی و معامله با جنرال عبدالملک برادر رسول پهلوان فارياب و بعدآ شبرغان و مزارشريف را تسخير کردند. جنرال ملک اسماعيلخان را با جمعی از وفادارانش به طالبان تسليم داد. اسماعيلخان زندانی از فارياب بزندان قندهار انتقال شد، ولی بعدآ از طريق راديوهای بين المللی شنيديم که از زندان طالبان در قندهار فرار نموده وبه مناطق پايگا هی اش در اطراف هرات و غورات برگشته است. ولی تا هنوز حقيقت اين معما هويدا نشده است که او چگونه توانست از زندان مرکزی طالبان فرار کند. ايا او در بين طالبان نفوذ و امکانات داشت وهواخواهانش در جامهء طالبان او را فرار دادند؟ ايا در بدل پول آزاد شد؟ ويا معامله و تفاهمی ميان او و طالبان در کار بوده است؟ اينها سوالاتی اند که بايد جناب اسماعيلخان حتی برای حفظ آبرو و شخصيت خودش هم که باشد، قبل از وداع ازين جهان فانی چواب بگويد.

اسماعيل خان بعد فرار از زندان طالبان دوباره به جبههء مخالف طالبان پيوست و در مناطق غربی و جنوب غربی کشور جبههء نبرد برعليه طالبان را گرم ساخت.

 او يکی از رهبران ارشد مقاومت و جبههء متحد ضد طالبان بشمار ميرود.

 با هجوم نيروهای امريکايی به افغانستان تحت نام مبارزه با بنياد گرايی، القاعده و طالبان، او در اولين روزهای جنگ عليه طالبان مناطق پايگاهی قبلی خود را از تصرف طالبان بيرون کشيد و بر مقامهای قبلی خود دوباره تکيه زد.

بعد از تسلط تيم کرزی برکابل، اسماعيلخان و دوستم بيش ازهر شخصيت ديگری مورد توجه و سرزنش تيم کرزی بشمول مارشال فهيم بوده اند. کرزی و امريکائيها او رامنحيث عنصر قدرتمند ولی ياغی و نا مطمئن و متحد با ايران تلقی ميکردند و برای مارشال فهيم منحيث يک حريف قوی در داخل حاکميت، کشور و بخصوص در ميان کادرهای جمعيت اسلامی مطرح بود.

انها مشترکآ کوشيدند تا در قدم اول ادارهء قول اردوی نظامی هرات را از اختيار وی بيرون کنند. بعدآ قومندانهای قدمهء دوم او را برعليه وی تحريک ، تمويل و تسليح نمودند و برعليه او توطئه چيدند تا انجا که طی يک توطئه و سوء قصد پسرش صادق وزير هوانوردی ملکی کشته شد ولی خودش جان بسلامت برد. باوجود انکه شکلآ حکومت مرکزی از اسماعيلخان حمايت و دلجويی کرد و تا انجا که آقای کرزی همسر خود محترمه زينب کرزی را به عزاداری به هرات فرستاد، ولی به توطئه های خويش عليه اسماعيلخان ادامه دادند.

حکومت کرزی- خليلزاد قبل از آنکه اسماعيلخان را از مقامش منحيث والی هرات در عرفهء انتخابات رياست جمهوری برطرف کنند، کوشيدند تا آخرين ضربهء کاری را براو وارد آورند . آنها شخصی را بنام قومندان امان الله  يکی از قومندانان قبلی طالبان که فعلا نيز با آنها رابطه دارد راتحريک، تمويل و تسليح نموده و به جنگ با اسماعيل خان فرستادند. در يک حملهء برق آسا و باور نکردنی قومندان امان الله ميدان هوايی شيندند (♣10)را از تصرف قوتهای اسماعيل خان بيرون کشيدند و معجزه اسا بطرف هرات پيشروی کرد.

بعدآ اسماعيلخان خسته از نگاه روانی( بعد از قتل پسر جوانش) و تضعيف شده از نگاه نظامی ر ا در عرفهء انتخابات رياست جمهوری بدون هيچ دغدغهء از مقامش منحيث والی هرات نيز به بهانهء ارتقا بمقام وزير معادن و صنايع ( که اسماعيلخان اين مقام تفتتی و موقتی را هم نپذيرفت و خانه نشينی را بر آن ترجيح داد. ) بر طرف نمودند و راه را برای تقلب رآی مردم در هرات نيز هموار ساختند.

 بهر صورت اسماعيل خان يکی از خوشنام ترين رهبران دوران جهاد است. مناطق تحت کنترل او هم در زمان حکومت اسلامی و هم در زمان حکومت مؤقت و انتقالی آرام ترين مناطق بوده اند و بيش از هر جای ديگری در کشور درين مناطق نظم و اداره دولتی ديده ميشد. او به بازساری و عمران مجدد هرات و مناطق تحت اداره اش توجه مينمود. با وجود آنکه حکومت مرکزی از کمکهای چند مليارد دالری سهمی به هرات و مناطق تحت کنتل اسماعيلخان نداد، ولی هرات يگانه منطقه ايست که طی سالهای اخير در آن نشانه هايی از عمران و بازساری ديده ميشود در حاليکه در کابل و ساير مناطق تحت کنتل اداره مؤقت با وجود دريافت بيش از دونيم مليارد دالر کمکهای جهان اصلآ نشانه و خبری از بازسازی نيست.

موفقيتهای اسماعيلخان در هرات و محبوبيت اش در ميان مردم حوزهء غرب و جنوب غرب هميشه مورد حسادت حکومتگران کابل چه در زمان استاد ربانی و چه در زمان حکومت حامد کرزی بوده است.

اسماعيلخان هم در منطقهء خود وهم در ساير مناطق کشور در ميان مردم و روشنفکران ميانه رو جهادی و غير جهادی از محبوبيت قابل توجهی برخوردار است.

او مرد متدين، حليم، درويش مشرب، بي تکلُف، سازمانده خوب و نظامی يی حرفهء است.

آيندهد او بيشتر به موضع گيريهای بعدی خودش و سير حوادث بستگی دارد.

ط – انتخابات و انقطابهای قومی- منطقوی 

افغانستان کشوريست کثيرالقومی و کثيرالمذهبی که درآن بيش از(20) قوم خورد وبزرگ ومربوط به چند مذهب زندگی ميکنند. يکی از مشخصات تقريبآ استثنايی کشور ما اينست که کشور ما سرزمين اقليتهای قومی است. از يکسو بدنهء اصلی اکثريت اقوام ساکن کشور در بيرون از مرزهای جغرافيايی آن سکومت دارند و از جانبی هم هيچ يکی از اقوام ساکن کشور اکثريت نفوس کشور (بالاتر از50%) را نمی سازد. يکی از اساسی ترين عوامل عظمت طلبيهای قومی از يکسوو تن ندادن و سرکشيهای قومی از سوی ديگر از همينجا و نبود احصائيهء دقيق از نفوس و اقوام کشور ناشی ميشود.

مخالفتهای قومی، قبيلوی و خانوادگی در کشور ريشه و پيشينهء دراز دارد. اگر از گذشته های دور بگذريم، بعد پايان حکومت تيمورشاه و شروع مخالفتهای برادران شاه زمان باوی آغاز ميگردد. بعدها اين کشمکشها از ميان خانواده ها به سطح قبايل و از آنطريق تا سطح اقوام و مناطق کشور کشانيده ميشود. حکومت گران کشور بخاطر منافع شخصی و حفط تخت و تاج کوشيدند تا از خانواده ها شروع تا قبايل و اقوام را بهم اندازند يا اينکه بخاطر سرکوب قبايل ديگر قّيلهء خود را مسلح و حاکم سازند  وبرای سرکوب اقوام ديگر به قوم معينی امتياز قايل شوند وآن قوم را برعليه ساير اقوام کشور تحريک کنند و در ميان مردم افغانستان تخم نفاق، بدبينی و تعصب را بکارند. ازين نفاق وشقاقها نه مردم عادی مربوط به قبيلهء شاه سود ميبردند و نه قومی که شاهان و حکومتگران بدان مربوط بودند؛ بلکه اين حلقات حکومت کننده و درباريان و اجيران ايشان بودند که  ازين مخالفتها و عداوتها سود ميبردند.

اين پديدهء شوم در زمان حکومت عبدالرحمن خان شدت بيشتر کسب ميکند و بعدآ اين ميراث ننگين در زمان حکومت نادرخان و هاشم خان،الی حکومت کودتای ثور وحاکميت حفيظالله امين ادامه پيدا ميکند، در زمان حاکميت نتظيمهای جهادی فراگير ميگردد و در زمان حکومت وحشت طالبان به اوج خود و تا سرحد قـتل عامها، نسل کشيها، تالان های قومی وسياست"زمين سوخته"، ميرسد.

با سقوط طالبان و استقرار حکومت مؤقت که در زير سايهء قوتهای بين المللی بخصوص امريکا و اروپا يا به اصطلاح جهان دموکراسی ايجاد گرديد، توقع آن ميرفت تا اين پديدهء شوم ريشه کن گردد. ولی متآسفانه تا آنجا که ديده ميشود چنين نشد و نميشود وباز مار برتریخواهی، تفوق طلبی و نفاق اينبار سر از گريبان دموکراسی بيرون ميکشد. از همه عملکردها و تصميمات چند سال اخير حکومت انتقالی ومؤقت بوی تعصب و برتری خواهی ميآيد يعنی حدود سه سال حکومت مؤقت تحت سرپرستی اروپا و امريکا انقطابهای قومی و منطقوی در کشور را تضعيف نکرد،بلکه شدت بيشتر بخشيد. چون مسئلهء مورد بحث ما بر پيشينه ها، زمينه ها، علل و عوامل اين انقطاباها نيست، لذا به همين اکتفا ميکنيم.

واما جريان انتخابات درين رابطه چه چيزهاييرا بنمايش گذاشت: درين انتخابات چهار کانديد اساسی که هريکی پيشينه در جنگ و جهاد داشتند و کم وبيش از پشتيبانی و حمايت دول خارجی نيز برخوردار بودند، با پول باد آورده ووافر در کيسه کوشيدند تا با کارت قومی وارد ميدان شوند. نتايج انتخابات با همه دغليها، تقلبات و نيرنگها در آن، باز هم نشان ميدهد که کشور هم از نگاه قومی و مذهبی و هم از نگاه منطقوی شديدآ منقطب گرديده است. حامد کرزی بنمايندگی از قوم پشتون در مناطق پشتون نشين کشور الی(97%) آراء  را ميآورد و کانديدان غير پشتون از( صفر الی3%) آراء را در مناطق پشتون نشين نصيب ميشوند. اين در حاليست که  عملآ همه روزه اين مناطق در حال جنگ با حکومت کرزی و نيروهای امريکايی اند. بيش از (90%) مردم ازبک در شمال کشور به کانديد قوم خويش جنرال عبدالرشيد دوستم رآی ميدهند و بيش از (80%) مردم مناطق مرکزی کشور ومردمان مربوط به قوم هزاره وشيعهء کشور به کانديد قومی خود آقای محقق رآی ميدهند. همچنان در مناطق کوهستانی تاجيک نشين که خصوصيات قومی نسبت به تاجيکهای شهر نشين قويتر است مثلآ در پنجشير، کاپيسا، پروان، سمنگان، بغلالن،بدخشان و غور با فيصدی ميان (38%)  الی(95%)( درپنجشير) به اقای قانونی رآی ميدهند. از روی همين نتايج رآی گيری چنين معلوم ميشود که قوم گرايی درميان پشتونها قويتر است و ازبکها، هزاره ها و تاجيکها بالترتيب در رده های بعدی قرار ميگيرند. همچنان هريکی ازين کانديدان از ميراث جنگهای تنظيمی در گذشته و بعضآ همين اکنون نيز سود برده اند. مثلا آقای کرزی از مناطقی رآی ميآورد که درانجاها در گذشته و بعضآ همين اکنون نيروهای طالبان و حزب اسلامی مسلط اند مثلآ ولايات پکتيا، پکتيکا، خوست،کنرها، زابل، قندهار، هلمند، ارزگان، کندز و غيره و آقای قانونی از مناطقی که در گذشته ساحهء نفوذ سياسی شورای نظار و جمعيت اسلامی بوده است.هکذا آقای دوستم از مناطقی که تحت تسلط جنبش ملی- اسلامی( تحت رهبری خودش) و آقای محقق نيز مناطق پايگاهی قبلی حزب وحدت اسلامی . درين ميان رآی مردمان شهر نشين کشور يا تقسيم يامفقود شده است که صريح ترين وواضح ترين آن مفقودی بيش از نيم رای شهريان کابل است. در ميان اقوام بيشتر رآی تاجيکهای شهر نشين و قسمآ هم از هزاره های شهر نشين به نفع آقای کرزی تقسيم يا مفقود گرديده است. رآی اقوام کوچکتر چون نورستانيها و بلوچها با يک فيصدی بالا در صندوق آقای کرزی ريخته شده اشت.

يکی از کوششهای حکومات گذشته اين بود تا نشان بدهند که پشتونها قوم اکثريت هستند و حدود 60 تا 70 فيصد نفوس کشور را ميسازند.

 منحيث نمونه توجه فرمائيد به جدول ذيل که از سايت " دهـيواد پانه" کاپی شده است:

The ethnic composition of afghanistan in different sources

 

 

د هيواد پاڼه - د سيمې د لوی عالم، څيړونکي، شاعر، ژبپوه او تاريخپوه استاد اکاډميسن پوهاند عبدالشکور رشاد څخه ډيره مننه کوی چې دا لست يې د نشر لپاره را وليږه

Source

Author

Publication

Ethnic Groups

Pashton

Tajik

Hazara

Uzbek

Baluch

Turkm

Aimaq

pashae

The ethnic composition of Afghanistan

A six year survey and research

WAK – 1999 Norway

62.73

12.4

9

6

 

2.69

2.68

 

Afghanistan

Max Clumborg

1960

60

30

3

3

 

 

 

 

Fundamentalism reborn? Afghanistan and the taleban

William Maley

London 1998

62.73

12.4

9

6

 

2.69

2.68

 

The world geoethnology

Academic research M. Mahjub F. Yawari

5th – Ed, 1987 Iran

60

20

5

5

 

 

 

 

The world population

Prof. C. I. Brok

1981 u.s.s.r

52.8

18.6

8.6

8.6

 

2

3

 

Afghanistan

Prof. M. Ali

1955 Kabul

60

20

 

 

 

 

 

 

The National language of Afghanistan

Prof. Aslanov

1964 u.s.s.r

60

 

 

 

 

 

 

 

Afghanistan Federation system?

M. Enam

2000 Pakistan

62

12

9

6

 

 

 

 

Afghan Mellat journal

Issu 42-43

1995 Pakistan

50

21

8

8

 

 

 

 

History & establishment of Afghanistan

Abdullah Ahmad Almir

1980 London – Qattar

58.7

28.7

2.7

8

 

2

 

 

Ibid

Abdul Azim Walyan

1987 Iran

70

13

 

 

 

 

 

 

Sukhan Journal

Ali Akbar Jafaryan

 

50

20

 

 

 

 

 

 

Afghanistan

Louis Dupree

1973 U.S.A

46

25

6

7

 

 

 

 

Afghanistan

World Almanac

1997 U.S.A

38

25

19

6

 

 

 

 

The world Large Languages

McKenzei

1987 Europe

55~65

 

 

 

 

 

 

 

Afghanistan

Anthony Hyman

 

45

23

10

8

0.6

2

5

6

 


copyright © www.hewad.com

 

يکی از دلايلی که حکومات افغانستان هرگز نکوشيدند تا احصائيهء دقيق کشور را تثبيت کنند در همين مسئله نهفته است. با احصائيه های خيالی و تخمينی و با اضافه کردن گاهی سه مليون، گاهی دونيم مليون و در احصائيه گيری تخمينی سال 1381 احصائيهء مرکزی حکومت مؤقت(1,5) مليون نفوس کوچيهای کشور(11) جزئی از همين پروژه است، تا ازين طريق حاکميت را حق طبيعی و قانونی قوم اکثريت جلوه دهند. در گذشته و حتی در همين حکومت انتقالی نيز يکی از پيشنهادات عالمانه و "وحدت طلبانهء" گروپ تماميت خواه، عظمت طلب و تبارگرا بخصوص آقای" جلالی" وزير داخلهء  اين بود که در سند هويت ( تذکرهء تابعيت) بايد تنها افغان نوشته شود. از هويتهای قومی مردم افغانستان يعنی ازبک، بلوچ، پشتون، پشه يی، تاجيک، ترکمن ،نورستانی، هزاره و غيره صرفنظر گردد. اگر چندی که اين مسئله و طرح جديدی نيست و حتی در زمان مرحوم داودخان و در زمان امين نيز مطرح گرديده بود، ولی بجايی نرسيد. نيت طراحان اين مسئله کاملآ واضح است؛ اين مسئله نه به بخاطر امر شريفانهء"وحدت و همبستگی ملی" بلکه بخاطر هويت زدايی و انحلال هويت قومی ديگران در هويت يک قوم معين است. اينکه ما همه باشندگان کشوری بنام افغانستان و افغانستانی هستيم وتابعيت و يآ "مليت" افغانستانی يا افغان داريم، من درآن شکی ندارم. ولی ما هريکی دارای هويت قومی خود هستيم. حذف هويتهای قومی و مذهبی باشندگان کشور نه تـنها باعث وحدت و همبستگی ملی نميگردد، بلکه باعث ايجاد" تنفرملی" وانقطاب بيشتر قومی نيز ميگردد. کلمهء افغان باوجود آنکه ريشه در اقوام پشتون دارد، ولی بمرور زمان تاجايی به هويت همه مردمان افغانستان تبديل شده است، ولی متآسفانه همين نظريه پردازان " قوم برتر" وعظمت طلبان قومی اند که درهمه نوشته ها، مقالات و کُـتب خويش ميان افغان و پشتون علامهء مساوی ميگذارند. وقتيکه خود آنهااستدلال ميکنند که افغان يعنی پشتون، پس از يک ازبک يا تاجيک و يا هزاره چرا توقع داشته باشند که  خود را افغان بنامد؟ نيت حقيقی اين آقايون را ازين شعار کذايی"وحدت ملی" با کمی تعمق از روی نوشته ها و استدلال هايشان ميتوان بسادگی دريافت.

اصل مسئله اينجاست که آيا ميشود يک ازبک يا بلوچ يا تاجيک يا هزاره را صرف با نوشتن کلمهء افغان فاقد هويت قومی و تعلقيت به قوم مربوطه اش ساخت؟ چنين مسئله يی نه تنها ممکن نيست و باعث وحدت ملی نميگردد بلکه باعث ايجاد عقده و تنفر ملی نيز ميگردد و باز در کجای دنيا ديده شده است که هويت اتنيکی يا قومی و يا هويت مذهبی و دينی کسی را از سند هويتش بزدايند. مگر آيا درا سناد هويت اتباع هند و روسيهء فدراتيف برای همه مينوسند روس يا هندو؟ ويا اينکه در پهلوی تابعيت شان که تبعهء روسيه ويا هندوستان است، در ستون قوميت ومذهب شان مينويسند: روس، تاتار، بنگالی،کشميری ويا مسلمان، هندو، سک، مسيحی وغيره. وحدت ملی کشور ما را نه داشتن هويتهای قومی و مذهبی گونگون بلکه عظمت طلبی و برتری خواهی قومی زيان رسانيده است و ميرساند. باز برميگرديم به انتخابات:

حتی در همين انتخابات باهمه جعلکاريها ونيرنگها گروپ عظمت طلبان حاکم بر کابل قادر نشدند تا تثبيت کنند که اکثريت نفوس کشور را پشتونها تشکيل ميدهند. مثلآ اگر رای مناطق پشتون نشين کشور راکه بيش از(95%) ان در صندوق آقای کرزی ريخته شده است،حساب کنيم و فرض کنيم که تمام رآی دهندگان آقای کرزی در پاکستان  پشتون بوده اند وآنرا نيز جمع کنيم بازهم  مجموع آرای آقای کرزی( 30,4%)  مجموع آراء ميشود و متباقی(25%) رآی خود را آقای کرزی از مناطقی آورده است که در آنجاها از(1 تا 20%) نفوس آن ولايات را پشتونها ميسازند.( البته همين فيصدی کم ويا بيش در مناطق پشتون نشين کشور نيز صادق است يعنِی در مناطق پشتون نشين کشور نيز يک فيصدی معين را غير پشتونها تشکيل ميدهند.) مثلآ آ قای کرزی از کابل (53,0%) از هرات(57,8%) از بلخ(  29,8%) و از بدخشان(30,1%) آرا را ميارند در حاليکه بهمگان معلوم است که در بدخشان پشتونها کمتر از نيم فيصد نفوس ولايت را ميسازند، در بلخ کمتر از (5%) و در هرات و کابل شايد حدود (10 تا20%) نفوس اين ولايات را تشکيل دهند. ولی حتی اگر بپذيريم که پشتونها (80%) نفوس کشور هم باشند، بازهم اين مسئله نميتواند دليلی برای کنار زدن ساير اقوام کشور ازحاکميت وادارهء کشور باشد؛ زيرا جوهر دموکراسی در دفاع از حقوق اقليتها نهفته است نه در تآمين حاکميت بالاجبار اکثريتها. وحدت ملی صرف در اثر ا تحاد آکاهانه و داوطلبانه و اشتراک قانونمند و عادلانهء همه اقوام کشور در اداره، حاکميت و نظام و تآميـن حق شهروندی به همه مردم کشور بدون دادن امتيازی به اين قوم يا آن قوم و تثبيت اين حقوق در قوانين کشور تآمين ميگردد؛ نه با اعمال فشار و زور و هويت زدايی قومی .

بهر صورت اين انتخابات نشان داد که جامعهء افغانستان هم از نگاه قومی، هم از نگاه منطقوی و مذهبی منقطب گرديده و مردم محل ترجيح ميدهند تا بنمايندهء قوم  و منطقهء خود باوجود آنکه از گذشتهء وی نيز چندان خاطرهء خوشی هم نداشته باشند، رآی بدهند نه بنمايندهء قوم ديگری و اين مسئله ناشی از پاليسیهای نادرست قومی حکومات گذشته،جنگهای ويرانگر ميان گروهی و قومی ، تالا نها و قتل عامهای قومی در گذشته و موضع گيری نادرست و قوم گرايانهء گروپ فعلی حاکم بر مرکز کشور است. البته درينجا بايد قيد کرد که انقطاب قومی صرف ميان پشتونها و ساير مليتها نيست بلکه ميان ساير اقوام بخصوص ميان ازبکها، تاجيکها وهزاره ها نيزچنين انقطابی  وجود دارد.

متآسفانه اين انتخابات نه تنها اين نوع تنشها را کمتر نساخت، بلکه از عمق به سطح آورد، عريان ساخت و تشديد کرد.

ی- پيآمدها و چالشهای حکومت دور سوم آقای کرزی: 

متآسفانه آنچنانيکه از آقای کرزی توقع ميرفت تا منحيث يک چهرهء فراقومی وملی عمل کند؛ بخصوص آنکه موصوف نماينده و دست نشاندهء امريکا بود و از حمايت بين المللی و دنيای غرب(جهان مشهور به مهد دموکراسی) نيز برخوردار بود. ولی متآ سفانه عملکرد دو دورهءحکومت وی نشان داد که او نه از خود جرئت عمل داشته و نه پاليسی مشخص ملی(اگر از پوشيدن کلاه، چپن، پتو وچپلی وطنی او بگذريم). تصميم گيريهای او نه به ارادهء خودش بلکه به ارادهء تيم عظمت طلبان قومی و گروه "بـيـروت" يعنی آقايون خليلزاد، اشرف غنی و احدی بوده است.

همه شاهد هستيم که هنوز نتايج قطعی انتخابات رسمآ اعلان نشده بود که برخی تيوريسنهای عظمت طلب و معتقد به قوم و نژاد برتر که در پيشوند نام اکثر شان القاب دکتور و استاد دانشگاه نيز ضميمه است، از طريق راديوهای بين المللی دم از اکثريت بودن پشتونها از روی نتايج انتخابات زدند و استدلال ميکردند که " مليت بزرگ بايد رسالت خود را در راه تآمين حاکميت بردارد و ميتواند برای ساير اقوام نيز حق قايل شود" که اين خود زنگ خطری است که از روزهای اول بعد از اتنخابات به صدا در ميآيد و هر انسان آگاه افغانستان را متوجه سياستهای متعصبانه ونيمه فاشيستی زمان عبدالرحمن، هاشم ، حفيظالله امين و طالبان و مانفيست " دوهمه سقاوی" ميسازد.

 يکی از احتمالات قوی اينست که آقای کرزی بازهم چون گذشته در خدمت تيم تماميت خواهان و عظمتطلبان قومی درآيد، در اينصورت او بايد پاليسی قبلی خود را ادامه بدهد با" جنگ سالاران" طالبان و حزب اسلامی در جنوب وشرق کشور يا علنی يا مخفی معامله کند، مليشای جديد قومی ايجاد کند و ازين طريق به تسليح جنوب و شرق کشور بپردازد، در پروسهء بازسازی از کمکهای بين المللی به مناطقيکه از آنجاها رآی کمتر آورده است سهم ندهد و بدينوسيله از مردم اين ولايات ومحلات انتقام کشی کند. در مقابل  تحت نام ملکی سازی  به خلع سلاح يکجانبهء مناطق غرب، مرکزی و شمال کشور بپردازد. مسلمآ چنين پاليسی تبعيضی دير يا زود به واکنش مواجه خواهد شد و ثبات نسبی کنونی نيز برهم خواهد خورد.

احتمال دوم آنست که آقای کرزی وبخصوص مشاورين امريکائی اش با خصوصيات کنونی افغانستان و وضعيت حقيقی سياسی- اجتماعی کشور بلديت بيشتر پيدا کرده باشند و در دور سوم حکومت کرزی منطقی تر عمل کنند. از سياست يک بام ودو هوا (يعنی تسليح جنوب و خلع سلاح شمال، حمايت از طالبان و تفنگسالاران حزب اسلامی تحت بهانهء ميانه روها وبرعکس زير فشار قراردادن متحدين خود بنام جنگسالاران در مرکز ، شمال وغرب کشوربگذرند- منطقی آنست که تمام کشور طور متوازن و بدون جانبداری به صورت کل خلع سلاح گردد.) بگذرند. با در نظر داشت تجارب انتخابات در ترکيب حکومت آينده تناسب قومی، مذهبی و منطقوی کشور را در نظر داشته و با در نظرداشت اصل شايستگی از ميان همه اقوام و مناطق کشور شايسته ترين روشنفکران و متخصصان را برای احراز مقامات در کابينهء جديد انتخاب نمايند وبدينطريق پايه های يک حکومت وسيع البنياد ، ملی، کارآ و متخصص را پيريزی کنند. اين يگانه راهی است که ميتواند کشور را بسوی"وحدت ملی" و رفع انقطابات و تشنجات فعلی رهنمون گردد. در غير آن اگر همين سياست رسمی دو دور گذشتهء آقای کرزی دوباره مورد تطبيق و عمل قرار گيرد، مسلمآ در آينده منتظر انقطابات بيشتر و حتی جنگهای خانمانسوز بيشتر داخلی بايد بود که مسئوليت آن در قدم اول بدوش امريکائيها و در قدم بعدی بدوش آقای کرزی و تيم مربوطه اش خواهد بود.

ائتلاف نه ، مشارکت آری!

يکی از شعارهای تبليغاتی آقای کرزی در جريان انتخابات رد حکومت ائتلافی بود. او ائتلاف با هر گروهی را رد کرد و ميگفت که يک حکومت مقتدر و يکدست ميسازد که در آن مشارکت همه اقوام کشور تمثيل گردد. او بار همه خطاها و عدم موفقيت دو دور حکومت خويش را ناشی از ائتلافی و مصلحتی بودن آن که به قول خودش در جريان کنفرانس بن بر وی تحميل گرديده( معلوم نيست که در بن حکومت ائتلافی بر وی تحميل شده بود ويا شخص وی بر حکومت ائتلافی) بود، ميداند.

ائتلاف يک عمل سياسی و معقول است که معمولآ ميان احزاب و سازمانهای سياسی برای بدست آوردن اکثريت در پارلمانها وتشکيل کابينه انجام ميپذيرد و در ذات خود نه عمل منفی بلکه عمل مثبت نيز هست. در شرايطی که در يک کشور هيچ حزب يا نيروی سياسی نتواند اکثريت رآی و حمايت مردم را با خود داشته باشد، راهی جز ائتلاف نيروهای سياسی دارای وجوه مشترک سياسی و عقيدتی نميماند. حکومت آقای کرزی نه يک حکومت ائتلافی بلکه يک حکومت تحميلی و مصلحتی بوده است. آقای کرزی نه در گذشته و نه درحال حاظر حزبی ندارند و تشکيل کابينهء مصلحتی فعلي شان با تنظيمهای جهادی و غير جهادی که در گذشته در صحنهء نظامی کشور حضور داشته اند، معنای دقيق ائتلاف را نميرساند. در ائتلافها سازمانها با حقوق مساوی با در نظرداشت تعداد آرائ شان و طور علنی داخل همکاری و کار مشترک ميشوند. آنچه تا اکنون در کشور ما رخ داده نه ائتلاف بلکه چانه بازيها و معاملات پنهان ميان افراد بوده است.

اکنون آقای کرزی از"مشارکت" يا "مشارکت ملی" حرف ميزنند. درين مسئله ميتواند دو نوع نيت نهفته باشد:

 ميتواند يک نيت صادقانه باشد. ايشان وتيم شان تصميم گرفته باشند تا در حکومت آينده نمايندگی عادلانهء همه اقوام، مناطق و مذاهب کشور رادر نظر گرفته و يک حکومت کارآ، متخصص، بين القومی و ملی را بسازند.

نيت دوم ميتواند اين باشد که ايشان با اين طريق ميخواهند خود را از شر شخصيتها، تنظيمها و احزاب قدرتمند فعلی کشور که متآسفانه همه بر پايهء قومی استوار اند ( مثلآ جمعيت اسلامی، شورای نظار، جنبش ملی اسلامی،حزب وحدت اسلامی و جريان انتخابات نيز نشان داد که مردم بنمايندگان اين احزاب رآی دادند. چه ما بخواهيم چه نخواهيم مردم ازبک کلآ به دوستم رئيس جنبش ملی اسلامی رای داده اند، اکثريت مطلق مردم هزاره به محقق و بخش عظيمی از تاجيکها به آقای قانونی رآی داده اند.) خلاص کنند وبه عوض نمايندگان اين تنظيمها، نه شخصيت های مستقل، وطندوست و کارآمد ساير اقوام را، بلکه افراد نمايشی ،

گوش بفرمان و نوکر را به نمايندگی از ازبکها،بلوچها، تاجيکها ، ترکمنها ، نورستانيها و هزاره ها درپست های کم اهميت و نمايشی توظيف نمايد ونامش را بگذارد"مشارکت ملی" يا حکومت فراگير و بين القومی .

اين همان تجربه ايست که آنرا در تمام رژيمهای قبلی از زمان عبالرحمن خان تا هاشم خان تا حفيظالله امين وطالبان شاهد بوديم که چند تن از وابستگان دربار را طور نمايشی در مقامات کم اهميت دولتی نصب ميکردند. چنين پاليسی يی مسلمآ راه گشای پرابلمهای کنونی قومی کشور نخواهد بود و صرف ميتوان آنرا نيرنگ ديگری از هزار نيرنگ شمرد.

البته بحث بالا بمعنی آن نيست که آقايون دوستم، قانونی و محقق نمايندگان واقعی اقوام ازبک، تاجيک و هزارهء کشور اند، ولی مردم در شرايط جنگی و منقطب کنونی کشور امکان انتخاب بهتری را ندارند.

مردم کشور در اتنخابات وسيعآ شرکت نمودند نه بخاطر آنکه از حکومت سه سالهء کرزی راضی بودند وميخواستند با رآی خود بدان تداوم ومشروعيت ببخشند و همچنان نه بخاطر آنکه آنها آقآيون دوستم، محقق و قانونی را نمايندگان واقعی خود مي پنداشتند. مردم افغانستان بخاطر آن بپای صندوقهای رای رفتند تا اولآ از حق مشروع خود استفاده کنند، ثانيآ به حکومت فعلی و حاميان بين المللی آن و همه مردم جهان بفهمانند که آنها ملت عقب مانده و بدوی نيستند، ارزش انتخابات و دموکراسی را به خوبی درک ميکنند و تعيين حکومت ودر مجموع حاکميت در کشور حق طبيعی انهاست و ثالثآ بخاطر آنکه از جنگ، تفنگ و تفنگسالاران بجان آمده اند و بيزار اند و رابعآ مردم بخاطر آن وسيعآ در انتخابات شرکت کردند تا حضور قومی و مذهبی خود را در کشور مشترک وواحدشان تثبيت کنند. همه اقوام کشور بخصوص ازبکها و هزاره ها نشان دادند که درينکشور نيروی کافی دارند وحق دارند تا در حاکميت و ادارهء کشور سهم متناسب و شايستهء خود را داشته باشند.

فکر ميکنم منظور از رد حکومت ائتلافی و حکومت "مشارکت ملی" نزد آقای کرزی همين احتمال دوم باشد که ادامهء نيرنگ بازيهاست و عاقبت بهتر از دو دور قبلی شان نخواهد داشت.

منتظر ميمانيم تا ببينيم که آقای کرزی اينبار به تشکيل چگونه کابينهء دست ميزند و بعدآ در رابطه به حل معضلات انباشته شدهء اجتماعی کشور چه پاليسی و پروگرامی را در پيش خواهد گرفت.

ک- پرابلمها و چالشهای دور سوم حکومت آقای کرزی

در پنج سال آينده حکومت آقای کرزی به چالشهای بزرگی مواجه خواهد بود که من درينجا به برخی از عمده ترين آنها مختصرآ تماس ميگيرم:

- پروسهء خلع سلاح و مبارزه با تفنگ سالاران: در طول حاکميت سه سالهء حکومت مؤقت و انتقالی با همه هياهو و غوغايی که در زمينهء خلع سلاح براه انداخته بودند، موفقيت چندانی نداشتند. بگذريم ازينکه توانستند چندهزار ميل سلاح خفيف و ثقيل کهنه را که استهلاک شده بودند واز نيروی آتش برخوردار نبودند، توانستند در بدل پول خريداری يا جمع آوری کنند و يا اينکه در برخی نقاط کشور توانستند چند"جنگسالار" ياغی و غير خودی را به "جنگسالارهای خودی" و مؤقتآ مطيع تعويض کنند؛ ديگر کدام موفقيتی نداشته اند. اگر در آينده نيز اين پاليسی دوگانه يعنی يک طرف را خلع سلاح کردن و طرف ديگر را از نو مسلح ساختن ادامه يابد، نبايد نتيجهء بهتری در سالهای آينده از پروسهء خلع سلاح انتظار داشت.

من کاملآ باور دارم و متيقين هستم که خلع سلاح کامل کشور در حدود صلاحيت اين حکومت نيست. در کشوريکه مليونها سلاح خفيفه وجود دارد و جنگها نيز توسط همين نوع سلاح پيش برده ميشوند و مردم هم به حکومت و نمايندگان محلی آن اعتماد ندارند( اين مسئله يعنی عدم اعتماد مردم به حاکميت فعلی از روی نتايج انتخابات باوجود همه جعلکاريها در آن کاملآ هويداست) چگونه ممکن است به خلع سلاح نسبتآ کامل دست يافت؟

مردم وقتی سلاح خود را داوطلبانه جمع آوری و ديپو خواهند کرد که ديگر ترس از تاراج و تالان شدن چه توسط نيروهای حکومتی  و چه توسط نمايندگان ساير اقوام غير خودی مطمئن شوند و حکومت مرکزی وحاکمان محلی را خود با اختيار و ارادهء خود انتخاب کنند و به اين حاکمان خود اعتماد و باور داشته باشند.

- مسئلهء مبارزه با بنيادگرايی و تروريزم: امريکائيها بر بنياد بهانهء مبارزه با بنيادگرايان و تروريستان القاعده و طالبان بر افغانستان هجوم آوردند. ولی درين سه سالی که گذشت( بگذريم ازينکه حکومت طالبان به رژيم فعلی تعويض شد) درينمورد توفيق چندانی نداشتند. هنوز هم طالبان والقاعده در بخشهای اعظم جنوب و شرق کشور فعال اند،هنوز آنها در مناطق سرحدی ميان افغانستان و پاکستان مراکز نيرومند و پايگاهی خود را دارند؛ نه ملا عمر، نه بن لادن ونه هيچ کس ديگری از رهبران ارشد طالبان و القاعده دستگير ومحاکمه نشده اند. اگر برخی از آنها دستگير هم شدند، در اثر معاملات پنهانی رها گرديدند.

اين عدم موفقيت ناشی از آن نيست که امريکا و حکومت کرزی توان مبارزهء جدی و فيصله کن با طالبان و القاعده را ندارند.

بلکه دليل آن در مسايل و حقايق ذيل نهفته است:

1- امريکا علاقمند يکسره شده مسئلهء طالبان و القاعده نيست، چون درين صورت دليلی برای حضور نظامی دوامدارش در افغانستان و منطقه باقی نميماند.

2- پاکستان بازی دوگانه را پيش ميبرد، از يکسو با امريکا بخاطر کسب امتيازات پولی بيشتر سر ميجنباند و از سوی ديگر هنوز هم با طالبان روابط نزديک و دوستانه دارد، ايشان را تمويل و تسليح ميکند و در خاک خود بخصوص در صوبه سرحد جای داده است وعلاقمند است تا باز يکبار ديگر سياست قبلی خود را از طريق " طالبان ميانه رو" تکرار و يک رژيم کاملآ وابسطه بخود را در افغانستان مسلط سازد و يا اقلآ طالبان را شامل حکومت نموده و وزنهء متحدين خود را در حکومت آيندهء کابل سنگين تر سازد.

3- کادر ارشد رهبری حکومت فعلی افغانستان بشمول آقای کرزی(12) از مشاورين، حاميان و برخی هم از اعضای رهبری طالبان در گذشته اند. هم از نگاه قومی وهم از نگاه فکری هيئت رهبری حکومت کابل علاقمند مبارزهء جدی با طالبان نيستند و به ذرايع گونگون کوشش دارند تا اينبار طالبان را از نام دموکراسی و به بهانهء "طالبان ميانه رو" وارد عرصهء سياست و ادارهء کشور سازند. بعلاوهء اينکه رهبران بنيادگرای جهادی نيز درين مسئله دخيل وعلاقمند اند و حکومت رادرين امر تشويق ميکنند، چون اين رهبران بنيادگرای سنتی چه از نقطه نظر فکری و چه از لحاظ وابستگی به استخبارات پاکستان با طالبان تفاوت چندانی ندارند.

حالا که حقايق چنين است، لدا نبايد توقع معجزهء را در سالهای آينده در زمينهء مبارزه با تروريزم و بنيادگرايی داشت.

حکومتی که ستون فقرات آنرا نمايندگان طالبان ،احزاب بنيادگرای جهادی وعظمتطلبان قومی ميسازند؛ چگونه خواهد توانست برضد طالابان، القاعده، بنيادگرايان و تروريستان که اکثر آنها اعضای همين تنظيمهای بنيادگرا در گذشته بوده اند ويا در حال حاضر هم هستند، مبارزه کند؟

- مبارزه با کشت کوکنار، ترياک سالاران و مافيای مواد مخدر و ترانسپورت : در جهان کنونی سه منبع بزرگ درامد برای سرمايداران بزرگ جهان مورد توجه است: 1- منابع نفتی    2-  فروش سلاح     3- تجارت مواد مخدره

کشت کوکنار در گذشته های قبل از کودتای ثور بسيار مروج نبود، صرف در برخی ولايات کشور آنهم به پيمانهء بسيار کم زرع ميگرديد. در زمان جنگ سرد و تتشديد جنگ عليه قوای شوروی در افغانستان در مناطق سرحدی کشور با پاکستان با تشويق مشاورين امنيتی سی آی ای و آی اس آی کشت ترياک به پيمانهء وسيعتری مروج شد واين سازمانهای امنيتی از مدرک همين مواد توليد شده( ترياک و مرکبات آن) مصارف جنگ عليه شوروی و حکومت دست نشاندهء آنرا تمويل ميکردند. بعد از پيروزی مجاهدين کشت ترياک در مناطق سرحدی کشور که عملآ در کنترل تنظيمهای اسلامی وابسته به پاکستان ومخالف حکومت اسلامی در کابل بودند، رونق بيشتر يافت. با بوجود آمدن طالبان و تسلط آنها بر کابل و اکثر مناطق کشور کشت کوکنار رونق چشمگير يافت و افغانستان به بزرگترين مؤلد ترياک و هيروئين در جهان تبديل شد. در سال(1999) افغانستان حدود (4500) تن ترياک توليد کرد که در تاريخ سابقه نداشت. در اثر فشار جامعهء جهانی طالبان در سالهای اخير حکومت خود تعذيراتی برعليه کشت خشخاش وضع کردند که توليد آن تا بيش از (25%) در يکسال پائين آمد ولی اکثر آگاهان را درآنزمان عقيده برآن بود که طالبان فرمان منع کشت کوکنار را درآن سال بخاطر آن صادر نموده بودند که در ذخاير خود مقدار وافر ترياک و هيروئين ذخيره داشتند  وتوليد بيشتر ارزش آنرا پائين مياورد ونتيجتآ نفعی از آن  به خزانهء طالبان و قاچاقچيان مواد مخدر وارد نميشد.

 با هجوم ارتش امريکا و سقوط طالبان و ايجاد حکومت مؤقت و انتقالی کشت خشخاش، توليد ترياک و پروسس هيروئين نه تـنها کمتر نشد بلکه سير صعودی را پيمود. درسال 2003 افغانستان با توليد (3600) تن ترياک سه چهارم يا(75%) ترياک  و مواد مخدر تمام جهان را توليد کرد وقرار احصائيه های سازمان ملل متحد در سال (2004) توليد ترياک در افغانستان افزايش رقم بيش از ده فيصد را نشان ميدهه که براين اساس افغانستان امسال(87%) ترياک جهان را توليد کرده است و باتوليد مقدار بيش از(4200) تن ترياک بعد از سال(1999) بالاترين سطح توليد ترياک را نشان ميدهد. مطابق پيشگوئيها در سال اينده اين رقم افزايش بيشتر خواهد يافت.(12)

دليل اصلی افزايش کشت خشخاش ، توليد و پروسس مواد مخدر درآن نيست که امريکا و غرب و حکومت افغانستان امکانات مبارزهء جدی و ريشه کن کردن اين پديدهء شوم را ندارند؛ بلکه بنظر من دلايل ذيل درين پروژهء غيراخلاقی و غير انسانی دخيل اند:

1- سازمانهای امنيتی پاکستان و امريکا مروج اصلی اين پروژه از آغاز تا اکنون اند.

2- توليد وقاچاق مواد مخدر سالانه حدود(150) مليارد دالر به قاچاقچيان، تاجران و مؤسسات ترانسپورتی مافيای بين المللی عايد بار ميارد. اکثر سرمايداران بزرگ جهان و اشخاص قدرتمند و ثروتمند  دنيای سرمايداری در رآس سازمانهای مافيايی قرار دارند. آنانيکه بخاطرعايد سالانهء کمتر از(20) مليارد دالراز مدرک نفت کشوری را اشغال ميکنند وآنرا بخاک وخون ميکشانند، آيا ممکن خواهد بود تا ازين سود کلان(150) مليارد دالری صرفنظر کنند؟

3- اکثريت مطلق کادر رهبری سياسی و نظامی( مرکزی و محلی) حکومت افغانستان در قاچاق مواد مخدر دست دارند. اخيرآ راديوهای بين المللی از دست داشتن يکی از وابستگان آقای کرزی در قندهار در قاچاق مواد مخدر خبر دادند. هکذا تمام تفنگسالاران محلی در سراسر کشور در توليد وقاچاق ترياک و مواد مخدر دست دارند و از آن سود ميبرند.

4- قرار گزارشات برخی منابع آگاه نظاميان ارشد امريکايی ودپلوماتهای ارشد آن کشور نيز درين تجارت سياه ذينفع اند و دست دارند. انچنانيکه در زمان حضور نيروهای شوروی در افغانستان افسران ارشد ودپلوماتهای عاليرتبهء ايشان در فروش سلاح به مخالفين و قاچاق مواد تاريخی ، انتيک و قيمت بهای افغانستان دست داشتند.

5-  طالبان والقاعده از کشت و قاچاق  مواد مخدر سود ميبرند ومصارف خود را از اين طريق تمويل ميکنند و بدينوسيله تمويل ايشان از شانهء اقتصاد پاکستان برداشته ميشود. بهمين لحاظ دولت پاکستان بخصوص سازمان امنيتی آن در ترويج و تشويق مردم به کشت کوکنار در مناطق هم مرز با پاکستان که مناطق پايگاهی طالبان و القاعده بشمار ميرود، نقش اساسی دارد.

6- درين تجارت بزرگ برخی حلقات مافيايی و شخصيتهای قدرتمند سياسی و نظامی کشورهای آسيای ميانه نيز ذينفع اند.

7- اکثر سران قبايل و ملکان محلات در سراسر کشور به ترياک سالاران تبديل شده اند و روابط تنگاتنگ با مقامات ارشد دولتی محلی  ومرکزی دارند.

8- البته اين مسئله را نيز بايد متذکر شد که دهقانان کشور نيز متمايل به کشت آن اند زيراعايد انها نيز ازين مدرک بمراتب بيشتر از کشت حبوبات ، غله جات و سبزيجات معمول در کشور است بهمين خاطرباحفظ غير شرعی بودن ورسکهای ديگری را که در قبال دارد به کشت کوکنار وسيعآ مبادرت ميورزند. ولی عايد دهقانان کشور چيزی معادل (0،1%) پولی است که به جيب سرمايداران و مافيای بين المللی ميريزد. دهقانان کشور ازين(150) مليارد دالر صرف حدود(150) مليون دالر را نصيب ميشوند.

با در نظرداشت مسايل فوق چنين معلوم ميشود که حکومت آينده نيز درين زمينه چندان دست آورد موفقيت آميزی نخواهد داشت.

بنظر من بنيادگرايی،تروريزم و قاچاق مواد مخدر همه وابسته يه يک زنجير اند ونميشود يکی را بدون ديگری مطالعه کرد ويا برضد يکی مبارزه کرد وديگری را رشد داد. جنگ و تروريزم در افغانستان با توليد وقاچاق مواد مخدر گره خورده است.

مبارزهء قطعی برعليه توليد وقاچاق مواد مخدر صرف از توان يک حکومت مقتدر ملی وغير وابسته به حلقات مافيايی و سود خواران بين المللی  است. يک حکومت غير ملی،غير مشروع و وابسته به  بيگانگان، حلقات بنيادگرا و مافيايی نه در پنج سال آينده بلکه در (50) سال آينده نيز قدرت و توانايی حل چنين مشکل بزرگ را نخواهد داشت. لذا من به اين زوديها انتظار ختم جنگ و نا امنيها در کشور را ندارم چون جنگ داخلی معلول همين سه علت اساسی يعنی بنيادگرايی، تروريزم و ترياک سالاری است وحکومت فعلی و حاميان بين المللی شان چندان علاقمندی جدی در مبارزه با مواد مخدر از خود نشان نميدهند.

- روابط با همسايگان : يکی از چلنجهای اساسی برای حکومت آينده تآمين مناسبات خوب آن با کشورهای همسايه خواهد بود.

از گذشته های دور بدينسو ما با همسايهء شمالی خود( اتحاد شوروی سابق) اختلاف ارضی نداشته ايم . باوجود آنکه بخشی از خاک افغانستان را از مرو گرفته تا پنجده وروشان و تنگهء ذولفقار بزور نظامی اشغال واز خاک افغانستان جدا کردند وهمچنان با تحميل خط استعماری پامير از طرف امپراطوريهای انگليس و روس بدنهء بزرگی ازخاک کشور به روسها بخشيده شد؛ ولی بنابر دلايل معينی اين مسئله هرگز از طرف حکومات افغانستان بالا نشد؛ وکسی تا امروز واکنشی هم نشان نميدهد. توقع ميرود که با جمهوريتهای تازه به استقلال رسيدهء آسيای ميانه نيز نه برسر اين اين مناطق غصب شده ونه برسر استفاده از آب آمو دريا و تغيير هر سالهء بستر آن بنفع جمهوريهای آسيای ميانه نيز اختلافاتی بروز نکند. ولی با ايران و پاکستان برسر آب هلمند ومناطق صوبهء سرحد يا مناطق آنطرف خط تحميلی و استعماری ديورند هميشه مشکلات و اختلافات موجود بوده است. يک بخش عمدهء پرابلمهای کنونی کشور ناشی از مداخلات همسايگان در امور داخلی ما بخصوص مداخلات عريان پاکستان و انتقام گيری آن کشور از مردم افغانستان طی سه دههء اخير بوده است.

اين بسيار مهم خواهد بود که حکومت آينده با در نظرداشت منافع ملی کشور چگونه سياستی را در رابطه به حل اين پرابلمهای بزرگ تاريخی- ارضی اتخاذ ميکند تا هم منافع افغانستان صدمه نبيند وهم روابط با اين دوکشور همسايه بهبود يابد. ولی اگر قرار باشد افغانستان به پايگاه نظامی امريکا برای مداخله در امور داخلی کشورهای همسايهء ما و منطقه تبديل گردد؛ درآنصورت ما نيز روی آرامی را نخواهيم ديد.

- تتشکيل اردوی ملی و دفاع ار از استقلال و حاکميت ملی : طی سه سال حضور نظامی آيالات متحدهء امريکا در افغانستان هميشه از تشکيل "اردوی ملی" سخن رانده ميشود ولی هنوز از آن آنچنانيکه لازم است درک و خبری نيست. قرار پلانهای رسمآ اعلان شده طی ده سال آينده افغانستان صاحب اردوی (75) هزار نفری و قرار اخرين گفته های سخنگوی وزارت دفاع اردوی(150) هزار نفری خواهد شد. اين در حاليست که که اکثريت مطلق افسران تحصيل کرده و مسلکی اردو بعد از پيروزی مجاهدين از اردو رانده شدند وآنانيکه کم وبيش باقی مانده بودند بشمول آن مجاهدينيکه درين مدت در اردو تجربه و مهارت نظامی کسب کرده بودند طی يکسال گذشته به بهانهء ملکی سازی يا از اردو رانده شدند ويا به تـقاعد سوق داده شدند. تازه امريکائيها جوانان ما را  زير تربيهء نظامی ميگيرند تا اردوی مطابق به ذوق خود را برای افغانستان بسازند؛ واين پروسه نيز بايد سالها را دربر گيرد.

بنظر ميرسد که ايجاد" اردوی ملی!" يک مسئلهء تبليغاتی و گمراه کنندهء بيش نيست. درکجای دنيا ديده شده است که يک کشور اشغالگر برای کشور اشغال شده ارتش بسازد وحتی اگر بسازد هم، اين اردو چگونه ميتواند"ملی" باشد؟ اين از يکسو، از جانب ديگر پاکستان که به آرزوی ديرينهء خود نايل آمد و اردوی صد سالهء افغانستان را تارومار کرد، اجازه نخواهد داد تا دوباره  افغانستان صاحب اردوی قوِی جديد گردد، آنهم در شرايطی که پاکستان اساسی ترين و مطمئن ترين متحد ايالات متحده در منطقه است.

 ايجاد ارتش ملی مانند همه ساختارهای ديگر ملی و دفاع از استقلال، حاکميت ملی و تماميت ارضی کشور در حدود صلاحيت و امکانات يک حکومت وابسته و غير ملی نيست. فقط يک حکومت مستقل، ملی و غيروابسته ميتواند اردوی ملی بسازد واز استقلال، حاکميت ملی و تماميت ارضی کشور دفاع کند.

ل- نقش نيروهای بين المللی در پروسهء انتخابات و تامين صلح در کشور

درين شکی نيست که  سقوط  رژيم بنيادگرا و قرون وسطايی طالبان و القاعده در اثر همکاری جامعهء بين المللی بخصوص حضور نيروهای نظامی ايالات متحده ميسر شد. ولی اين صرف يک بخش حقيقت است. بخش ديگر حقيقت اينست که طالبان و القاعده را همين سازمانهای امنيتی بين المللی و منطقه و بخصوص سازمان امنيت ايالات متحده در مقطع معينی بخاطر تحقق پلانها و منافع خود ايجاد، تربيت و تسليح نمودند. اگر حمايت امريکا، انگليس، پاکستان وحلقات وهابی عربی و سعودی نميبود؛ نه طالبان بوجود ميآمدند و نه القاعده. از جانب ديگر اگر حمايت مالی، تسليحاتی و پشت جبههء قوی طالبان در پاکستان نميبود مسلمآ آنها نميتوانستند بعد از شکستهای پيهم و مرگبارشان درشمال کشور، بدنامی ورسوايی شان در سطح بين المللی وتنفر روز افزون مردم افغانستان ازانها،مقاومت کنند. دير يا زود شکست ميخوردند و نابود ميشدند.

مسلمآ مردم افغانستان از جامعهء بين المللی و ايالات متحدهء امريکا که کشور رااز شر حکومتوحشت  طالبان وتروريستان القاعده رهايی بخشيدند و همين اکنون نيز جلو تفنگ سالاران داخلی و بيداگريهای آنان و جنگهای ويرانگر تنظيمی را گرفته اند، متشکر خواهند بود، ولی اين بمعنی آن نيست که حاکميت ملی و استقلال سياسی کشور در گرو امريکا بخاطر نقش اساس اش در سقوط طالبان گذاشته شود. امريکائيها بخاطر مبارزه با تروريزم، شبکهء القاعده و سرنگونی رژيم طالبان وارد افغانستان شدند و مردم افغانستان نيز فقط همين مجوزه را به آنها داده اند، نه آنکه کشور را به پايگاه نظامی خود تبديل کنند و رژيم و سيستم دلخواه و حکومت دست نشاندهء خود را بر افغانستان تحميل نمايند.

اين مسئله که موجوديت قوتهای بين المللی باعث ثبات نسبی در کشور شده است و از جنگهای ميان تنظيمی تا جايی جلوگيری کرده اند حقيقت دارد و اين مسئله نيز که اگر قبل از پروسهء خلع سلاح کامل و ايجاد يک نظام دموکراتيک و مسلط، نيروهای بين المللی از افغانستان خارج گردند، باز ما شاهد جنگهای ويرانگر تنظيمی خواهيم بود وگروه های بنيادگرا و طالبان شايد دوباره بر کشور مسلط شوند؛ ولی همه اين دلايل دال بر ان نيست که انها حاکمان کامل اختيار افغانستان باشند واستقلال و هويت سياسی و ملی افغانستان را مورد تهديد قرار دهند.

نقش جامعهء بين المللی و سازمانهای مربوط به ملل متحد در جريان انتخابات( هم در ثبت نام واجدان شرايط رای دهی و هم در جريان رآی دهی و شمارش آرا وهم در تآمين امنيت حوزه های رآی دهی ) قابل تقدير است . اگر امکانات مالی و لوژيستيکی جامعهء جهانی و ملل متحد نميبود مسلمآ اين انتخابات تحقـق نمي يافت. جامعه جهانی درين انتخابات بيش از(200) مليون دالر مصرف کرد. تامين چنين مبلغ هنگفتی هرکز از توان اقتصادی افغانستان نبود. ولی مداخلات بيجای ايشان در پروسه رآی دهی و شمارش آراء ثواب و گناه آنها را معادل ساخت.

ما در گذشته به بيطرفی و خيرانديشی سازمانهای بين المللی و بخصوص ملل متحد بسيار معتقد بوديم ولی جريان اين انتخابات نشان دادکه اين سازمانها بيطرف نيستند. درجريان اين انتخابات تـثبـيت شد که انها پيام آوران خوبی برای تامين دموکراسی در جامعهء جنگ زده و ويران شدهءافغانستان نبودند و جانبدارانه عمل کردند. برخی ازين سازمانها از جمله اتحاديهء اروپا خود را از جريان کار نظارت بر پروسهء انتخابات به بهانه های نامؤجه کنار کشيدند و سازمانهای مربوط به ملل متحد از جمله يونما ، آی او ايم و کميسيون مشترک همه يکجانبه و جانبدارانه عمل کردند حتی کميتهء مخصوص سه نفری بررسی شکايات که بعد از شکايات فراوان کانديداتوران تشکيل شد وده ها نقض و تخطی را هم تآئيد نمود ولی ناعادلانه نتايج اين انتخابات را قابل اعتبار اعلان کرد که اين مسئله باعث بی باوری مردم افغانستان به بيطرفی ملل متحد و کاهش آبرو و اعتبارآن در جامعهء افغانستان گرديد.

حالا به همه افغانها واضح شده است که سازمان ملل متحد چيزی بيشتر از يک وسيله در دست ايالات متحدهء امريکا نبوده است.

ی- درسهای اتنخابات

 اين انتخابات که ثمره و دست آورد بزرگ مبارزات و مجاهدت های طولانی مبارزان و مجاهدان واقعی کشور است؛ بنظر من   درسهای ذيل را بهمگان آموخت:

-  مردم افغانستان در سطح بلند رشد فکری و سياسی رسيده اند که ميتوانند سرنوشت خود را خود رقم زنند.

- حاکميت حق بلا منازع مردمان کشور است، مردم افغانستان با اشتراک وسيع خود در اين انتخابات بر اين امر صحه گذاشتند و اعلام نمودند که هيچ کشور و يا ملت بيگانه نميتواند  سرنوشت کشور ويا ملت ديگری را برای هميشه تعيين کند.

- دموکراسی کالای وارداتی نيست و بدون موجوديت استقلال سياسی در هيچ کشوری اصول دموکراسی قابل تطبيق نيست.

- سازمانهای بين المللی متآسفانه وسايلی بوده اند در دست امريکا ونميشود سرنوشت ملتها را بدست اين سازمانها اعتماد کرد.  در انتخابات پارلمانی کشور نبايد به داوری اين سازمانها باور داشت و تن داد.

- سردمداران دروغين دموکراسی، دموکراسی را وسيلهء ساخته اند برایفريب و غارتگريهای بيشتر شان در کشورهای عقب نگه داشته شدهء جهان سوم.

- غرب سالاران همانقدر برای پروسهء دموکراتيزه کردن خطرناک اند که تفنگسالاران.

- انتخابات انقطابهای قومی و منطقوی را بيشتر از پيش هويدا ساخت و از عمق به سطح آورد و زنگ خطر را برای روشنفکران و عناصر ملی و دموکرات که به  وحدت واقعی ملی کشور علاقمند اند، بصدا آورد و از انها خواست تا به تلاشهای خود درين راستا شدت بيشتر بخشند تا وحدت ملی کشور بيشتر ازين صدمه نبيند.

- اگر حکومت آينده بخواهد تحت نام دموکراسی بسمت عظمت طلبی و ناسيوناليزم قومی گرايش پيدا کند، وضع کشور بيشتر از پيش متشنج خواهد شد و جنگ ويرانگر داخلی از سر گرفته خواهد شد.

 يارب چنين مباد!

نتيجه گيری کوتاه :

هنوز برای رسيدن به دموکراسی و ساختن جامعهء دموکراتيک راه دور و درازی در پيش است.

نيروهای اصيل ملی و معتقد به دموکراسی يعنی مبارزين و مجاهدين واقعی کشور هنوز پراگنده اند ونتوانسته اند صفوف خود را فشرده سازند و رسالت خود را ادا کنند.

اين انتخابات باهمه نواقص آن گامی بود به پيش و در راه دموکراتيزه ساختن جامعهء افغانستان.

روشنفکران و نيروهای معتقد به دموکراسی نبايد نيروی خود را قسمی که در گذشته معمول بوده به شکستاندن نظام بلکه در جهت بهبود و تغيير قانونمند و دموکراتيک نظام ورسيدن به دموکراسی واقعی منسجم سازند؛ از امکانات موجود بين المللی و جو مساعد  سياسی کشور برای دموکراتيره ساختن هرچه بيشتر جامعه و بالخصوص پارلمان آيندهء کشور استفاده نمايند. تا اگر خدا بخواهد وملت اراده کند، جامعه را بسوی دموکراسی واقعی، تآمين حق شهروندی، عدالت ملی و اجتماعی و کشور را بسوی استقلاليت سياسی و سربلندی در قطار ساير ملل آزاد جهان رهنمون شوند. بــه اميــــد چنـيــن روزی!

 

پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــايــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان

يـــــــــــــــــاهـــــــــــــــــــو!

پينوشتها:

-()- مراجعه شود به:

http://www.odci.gov/cia/publications/factbook/geos/af.html

(♣♣)- مراجعه شود به:

http://www.aims.org.af/cso/dataSets/documents/population

 

(♣♣♣)- اقای زلمی خليلزاد از اوايل جنوری 2002منحيث سفيرکبير ايالات متحدهء امريکا و نمايندهء فوقالعادهء جورج بوش در افغانستان توظيف است. اقای خليلزاد در سال 1330هـ ش در شهر مزار شريف متولد گرديده است. قرار اظهار بعضی از موی سفيدان شهر مزارشريف نسبـيت خانوادگی موصوف به خانوادهء محمد گل خان مهمند نائب الحکومهء شمال در زمان حکومت محمد هاشم خان ميرسد. احتمالآ اقای خليلزاد بايد از برادرزادگان( نواسهء برادر) محمدگلخان مهمند باشند. او تحصيلات متوسطه و ليسه را در کابل و ليسانس خود را از پوهنتون( دانشگاه) امريکائی بيروت بدست آورده است. بعدا به اروپا و امريکا رفته و در سال سال 1979 دکتورای خود را از دانشگاه شيکاگو بدست آورد. ازدواج نموده  ودارای دو فرزند بنامهای الکساندر ومکسيميليان است. خانمش (شريل نبارد) نام دارد و قرار معلوم از يهوديان اطريشی تبار امريکا است.او در گذشته از مشاوران شرکت يونيکال و يکی از سازماندگان و مدافعين جنبش طالبان بود. آشنايی و روابط دوستانهء خليلزاد با کرزی به همکاری مشترک شان با شرکت نفتی يونيکال وجنبش طالبان برميگردد.همچنان دوستی و آشنايی مشترک آقای خليلزاد با آقايون انورالحق احدی واشرف غنی احمدزی به تحصيلات شان در دانشگاه ( پوهنتون) امريکايی بيروت وداشتن روابط مشترک سياسی به يکی از سازمانهای قوم گرا وعظمت طلب سياسی کشور ميرسد. اين گروپ قوم گرا که همين اکنون بر کشور حکم ميراند و آقای خليلزاد در رآس انها قرار دارد و آقای کرزی نيز به آن پيوسته است از قبل در ميان حلقات سياسی کشور بنام گروه "بـيـروت" مشهور اند. در سالهای حاکميت طالبان همهء ايشان و جمع ديگری که همين اکنون نيز در کابینهء حکومت انتقالی قرار دارند، در دفاع و خدمت طالبان قرار داشتند. فعلآ همين تيم سياسی است تحت رهبری آقای خليلزاد برسرنوشت افغانستان حاکم اند وهرچه بخواهند انجام ميدهند.

آقای خليلزاد حاکم اصلی کشور است و تمام تصاميم نظامی، سياسی ، اقتصادی و اداری کشور از طرف وی اتخاذ ميگردد و کرزی چيزی جزبازيچهء در دست وی نيست. او بود که در کانفرانس بن کرزی را انتصاب و بر مجلس بن به عوض عبدالستار سيرت نمايندهء ظاهرشاه تحميل کرد. او در اثر يک معامله با رهبران بنيادگرای جهادی کرزی را در لويه جرگهء اضطراری دوباره برتخت نشاند و در لويه جرگهء قانون اساسی نظام دلخواه رياستی و تيپ فلوريدايي خود را با همه مخالفتهای اکثريت نمايندگان کشور تحميل کرد. همين آقای خليلزاد بودند که طی يکسال اخير تمام مذاکرات بامخالفين کرزی از قبيل محقق، دوستم، قانونی، اسماعيلخان و ديگران را پيشبرد. اودر طول مدت مبارزات انتخاباتی فعالترين عنصر به نفع آقای کرزی بود، از هرات تا مزار و از شبرغان تا ننگرهار، از قندز تا قندهار سفر کرد و به نفع کرزی کمپاين نمود و به اين هم قناعت ننموده به مردم افغانستان اولتيماتوم  صادر کرد که متوجه باشند تا "رهبر نا مساعد انتخاب نکنند" و رای خود را به شخص مورد نظر آقای خليلزاد وکانديد امريکايی بدهند و بالاخره با تهديد، تطميع، تقلب وجعلکاریهکاری بيمانند آقای کرزی را برای بار سوم برتخت نشاند.

از عملکردهای آقای خليل زاد چنين بر ميايد که موصوف بيشتر در فکر تحقق منافع قبيلوی خود وبه کرسی نشاندن پلانها و آرمانهای احفاد و گذشتگان خود است تا تامين و دفاع منافع کنونی و استراتيژيک امريکا در افغانستان و منطقه . حالا بهمگان واضح شده است که خليلزاد بيشتر بمثابه يک عنصر قبيله گرای افغانی عمل ميکند تا يک عنصر متمدن ، معتقد به دموکراسی و نمايندهء رسمی ايالات متحدهء امريکا.

(♣♣♣♣)- قرار گزارشات برخی منابع آگاه و خبری منابع امريکايی برای اجرای پلانشدهء تقلبات اتنخاباتی قراردادی را به ارزش 25مليون دالر باسران دفترمشترک تنظيم اتنخابات که ر ئيس دارلانشاء اين دفتر در راس انها قرار دارد، قبلآ عقد نموده بودند

 

(♣5)- اقای احمد زی  تحصيلات عالی خود را در رشته انجنيری درايالات متحدهء امريکا بپايان رسانيده وبا 

يک خانم سياهپوست امريکايی ازدواج نموده است. در دوران جهاد در اغاز سمت معاون پروفيسور برهان الدين ربانی را در جمعيت اسلامی داشت. بعد از آزادی استاد سياف از زندان دوران امين و مهاجرت موصوف به پاکستان و تشکيل اتحاد اسلامی افغانستان تحت رهبری خويش ، اقای انجنير احمد شاه احمدزی به اتحاد اسلامی پيوست و به سمت معاونيت اقای سياف نايل امد. او يکی از روشنفکران بنيادگرای جهادی محسوب ميشود. موصوف در حکومت اسلامی زمانی وزارت داخله و زمانی معاونيت و سرپرستی صدارت آن حکومت را عهده دار بوده است. قراريکه از جريان کارش معلوم ميشود او باوجود آنکه از لحاظ فکری و عقيدتی بنيادگرا و متعصب است  ولی از لحاظ قومی و ملی تعصب ندارد.

(♣6) – درين انتخابات هردو برادران شهيد احمدشاه مسعود از آقای کرزی حمايت نمودند. يکی منحيث معاون وی در حکومت آينده و ديگری منحيث رئيس حزب جديدالتآسيس" نهضت ملی افغانستان". علی الرغم اين حمايت ايشان آقای کرزی از ولايت پنجشير(367) رآی و يا (0,8%) ارا را نصيب شد. اين بدان معناست که يا انها نفوذ کافی در ميان منطقهء خود ندارند ويا تصميم نادرست گرفته اند و مردم پنچشيرچنين کردند تا برايشان بفهمانند که با تصميم انها موافق نيستند و تنهابا داشتن پسوند و پيشوند احمد و مسعود نميتوان "شاه مسعود" و "آمر صاحب" شد. ازين تصميم گيريها بيشترين زيان را حزب جديدالتآسيس" نهضت ملی" خواهد ديد وموجوديتش در نطفه مورد تهديد قرار خواهد گرفت.

(♣7)- دريکسال اخير که آقای محقق رابطهء حسنهء با تيم کرزی نداشت، روابط آقای خليلی رهبر حزب وحدت و برخی ديگر از رهبران ارشد آن حزب  همچو آقای کاظمی و ديگران به جناح کرزی خيلی دوستانه انکشاف کرد وتا انجا که آقای کرزی محترم خليلی را بمعاونيت خود برای حکومت آينده برگزيد. اين مسئله و مخالفتهای ديگر داخل ان حزب باعث آن شد که آقای محقق از آن حزب جدا و دست به تآسيس حزی وحدت اسلامی مردم افغانستان بزند. با وجود حمايت آقای خليلی و يارانش از کانديداتوری کرزی،آقای کرزی از مناطق هزاره نشين کشور رای قابل توجهء اورده نتوانست مثلآ از باميان(8,9%) و از دايکندی(13,1%). اين ميتواند بمعنای پايان نفوذ آقای خليلی و يارانش در مناطق هزاره نشين کشور حساب گردد.

( ♣8)- در گذشته حاکمان زمان بر جامعهء افغانستان چنين تلقين و در اذهان القاح کرده بودند که شايد خداوند از ازل هزاره را برای جواليگری و ازبک را برای نفرخدمتی آفريده باشد.

يک خاطره شخصی: بياد دارم که اگر درابتدای پيروزی انقلاب اسلامی! دلسوزی و تدبير شهيد مسعود و موجوديت نيروهای جنرال دوستم درکابل نميبود( باوجود آنکه ميدانم و ديدم که بعدها اين قوتها به هوچی گری و چپاول نيز دست زدند) بخش عظيمی از روشنفکران ، باسوادان و مامورين دولتی توسط بنيادگرايان اسلامی قفل عام ميشدند.

(♣9)- اين مسئله با واکنش جمع کثيری ازروشنفکران کشور و روشنفکران جهان قرار گرفت. روشفکران کشور طی گردهمآييها و نشر مضامين و مقالات در مطبوعات کشور و سايتهای انترنيتی فتوای آقای سياف و اعلاميهء آقای شينواری را محکوم کردند وبيش از (250) تن از نويسندگان، شاعران، هنرمندان و جهره های سياسی دموکرات از بيش از (20) کشور جهان کميتهء را بنام "کميتهء دفاع از لطيف پدرام " را تشکيل دادند و  يادداشتهايی به مراجع  بين المللی دفاع از حقوق بشرفرستادند. جهت اطلاع خوانندگان محترم يکی ازين نامه را که به امضای تعداد از روشنفکران جهان رسيده و قبلآ به نشر رسيده ضميمه مينمايم.

(♣10)- امريکائيها از آغاز علاقمند به تصرف ميدان هوايی شيندند و تبديل آن به پايگاه نظامی هوايی خود بودند، تا از آن طريق بتوانند کتترل مرزهای زمينی و هوايی افغانستان با ايران را در دست خويش داشته باشند. اکثر ناظرين مسايل افغانستان را عقيده بر اين است که مخالفت امريکائيها با اسماعيل خان بيشتر بر سر نسپردن کنترل ميدان هوايی شيندند به امريکائيها و اجازه ندادن استقرار قوتهای زمينی ايشان در مرزهای کشور با ايران بوده است

 

(11) - دراحصائيه های تخمينی و مغرضانهء گونه گون کشور تا اکنون نفوس کوچيهای کشوراز چهار مليون تا يکونيم مليون تن در نوسان بوده است. در سرشماری تخمينی سال(1358) در زمان ترکی نفوس کوچيهای کشور به امر حفيظالله امين (2,7) مليون نشان داده ميشود. در احصائيهء سال(1381) در زمان همين حکومت مؤقت انتقالی نفوس کوچيها (1,5) مليون تخمين شده است.

هميشه کوشش برين است تا وانمود شود که همه کوچيها پشتون تبار اند؛ در حاليکه چنين نيست. کوچيها کلآ بشغـل مالداری مشغول اند و دليل اساسی کوچی بودن شان نيز در وابستگی شان به پيشهء مالداری است که مجبور هستند در ايام سردی بمناطق گرم سير بروند و در ايام تابستان و گرمی به مناطق سرد سير و کوهستانی کشور که دارای چراگاه ها اند، کوچ کنند. اکثريت کوچيهای کشور مربوط به قوم پشتون هستند ؛ ولی در ميان کوچيها مردمان مالدار عرب، ترکمن وبلوچ نيز شامل هستند.

از گذشته های دور مسئلهء کوچيها و استفادهء ايشان از چراگاه های مناطق هزاره جات يکی از پرابلمهای جدی اجتماعی در کشور بوده است. در جريان تابستان و موعد رشد و حاصلدهی محصولات زراعتی، اين کوچيها که از حمايت حکام وقت نيز برخوردار بودند وارد مناطق کوهستانی هزاره جات ميشدند. ورود اين کوچیها اکثرآ باعث تخريب مزارع مردمان هزارهء بومی ميگرديد واين مسئله بارها باعث برخوردهای خونين کوچيها بامردم هزاره وسرکوب هزاره ها توسط ژاندارم و پوليس دولتی در حمايت از کوچيها گرديده است.

آن چيزيکه در مورد کوچيها قابل توجه است احصائيه های نادرست و مغرضانه درينمورد ميباشد. اگرهمين احصائيهء سال1381 را مدار اعتبار قرار بدهيم واگر حد متوسط هر خانوادهء کوچی را(6) نفر( حد متوسط ميان4 تا 8 تن) فرض کنيم، بايد در کشور (250000) خانوادهء کوچی وجود داشته باشد. حالا تخمين ميکنيم که هر خانوادهء کوچی از شتر وقاطر تا اسپ وخر تا گاو وبز وگوسفند در مجموع (100) رآس مواشی داشته باشد؛( چون کمتر از آن يعنی مثلآ داشتن کمتر از (50) گوسفند اولآ به تحمل رنج کوچ کردن نمي ارزد و ثانيآ عايد محصولات آن تکافوی مصارف يک خانوادهء شش نفری را در سال نميکند .) بدين حساب کوچيهای کشور بايد مالک بيست وپنج مليون مواشی باشند.       250*100=25000000

اينرا نيز ميدانيم که ساحات علفچر کوچی ها عبارت است از مناطق مرتفع، کوهستانی و سرد سيرکشور يعنی مناطق کنرها، نورستان، هزاره جات( مناطق کوهستانی غزنی، باميان ودايکندی)، پنجشير و مناطق اطراف پروان و کاپيسا،مناطق کوهستانی و مرتفع ولايات سمنگان، بغلان، وتخار( درهء صوف ، اندراب، بورکه، خوست وفرنگ، اشکمش، فرخار، ورسج) واکثر مناطق ولايت بدخشان. اين ساحه با ذکر نامها بسيار وسيع معلوم ميشود، ولی در حقيقت چنين نيست ويک ساحهء باريک کوهستانی است. حالا قياس کنيد که اين ساحه گنجايش(25) مليون مواشی و (1,5) مليون انسان را( غير از نفوس اصلی و مواشی خود مردم بومی آن مناطق که درين مناطق نيز اکثر مردم کم وبيش صاحب مواشی اند و مالدار حساب ميشوند) دارد؟

باز اگر بپذيريم که در افغانستان صرف کوچيها (25) مليون مواشی داشته باشند، بايد در سراسر کشور حد اقل نيم اين رقم مواشی مربوط به مردم غير کوچی نيز باشد؛ يعنی بدين حساب بايد در افغانستان سی وهفت ونيم مليون(37,500000) مواشی موجود باشد.

25,000000+12,500000=37,500000

اگر چنين ميبود بايد افغانستان در توليد گوشت و لبنيات در جهان در مقام اول( حتی  بالا تر از دنمارک و هالند) قرار ميداشت

وبرای تمام کشورهای منطقه لبنيات و گوشت صادر ميکرد. اين در حاليست که ما همه ساله گاو، گاوميش و گوشت از پاکستان، ايران و ساير کشورهای جهان بخاطر رفع احتياجات خود وارد ميکنيم.

حقيقت اينست که تمام حکومات گذشته از هاشم خان تا حفيظالله خان وتا ملاعمرخان و همين اکنون نيز از وجود کوچيها و تعداد نفوس آنها سوءاستفادهء تبليغاتی ميکنند؛ ولی به سرنوشت وزندگی غم انگيز آنها کمترين توجه نمی نمايند. کوچيهای افغانستان که اکثريت شان از قوم پشتون وبرخی از انها از اقوام عرب، ترکمن و بلوچ کشور اند (يک بخش کوچک آنها را اتباع پاکستان و ايران نيز تشکيل ميدهد )از عقب نگه داشته ترين و مظلوم ترين مردم افغانستان اند. آنها از سواد، علم ودانش و زندگی متمدن و شهری دور نگه داشته شده اند و چون طايفهء جتها هميشه برای ادامهء زندگی و مصارف آن در سفر و سرگردان اند. انهائيکه از نام کوچيها و بنام نمايندگی از آنها استفادهء تبليغاتی مينمايند، اگاهانه آنها را از علم و دانش، زندگی شهری و داشتن سرپناه و زندگی ثابت محروم کرده اند و در حقيقت دشمنان اصلی مردم کوچي اند.

 ( 12 )- درين رابطه توجه بفرمئيد به مصاحبهء  يک افغانستان شناس پروفيسور البرت ستاهيل استاد دانشگاه مونشن که با راديوی هالند انجام داده و بتاريخ29 ميزان1383در سايت آريايی نشر شده است: 

طالبان پل پای کرزی را تعقیب می کنند

رادیوی هالند : موفقیت انتخابات در افغانستان از لحاظ امنیتی این پرسش را به میدان کشیده است که نیروی طالبان به مصرف رسیده است. این درحالیست که آنها تهدید به برهم زدن انتخابات نموده بودند. به نظر پروفیسور آلبرت ستاهیل از دانشگاه مونشن که دوباره به قدرت رسیدن رئیس جمهور کرزی نشان می دهد که او در میان طالبان از نفوذ زیاد برخور دار است.

« یکی از عوامل نفوذ کرزی در میان طالبان این است که در شرق افغانستان معمولاً طالبان با نیرو های آمریکا در جنگ اند. در حالیکه در قندهار طالبان در درون مقامات محلی قدرت را در دست دارند. حتا برخی این طالبان در دانشگاه کابل نیز فعال اند.»

پرسش : لطفاً توضیح بدهید چگونه طالبان می توانند شامل حکومت باشند. در حالیکه آنها توسط آمریکا سرنگون ساخته شدند؟

« آقای کرزی خودش ازين گروه است. او صرف اتکا به اين گروه می تواند حکومت کند.»

پرسش: « بناً شما می خواهید بگویید که طالبان میانه رو وجود دارند که برغم اینکه آمریکاییها با آنها می جنگند با کرزی همکاری می نمایند؟

« ببینید من نگفتم که آنها میانه رو هستند. آنها تا هنوز هم همان طالبان سابق اند. من برخی آنها را می شناسم. فراموش نباید کرد که کرزی هم زمانی از جمله طالبان بود که در وزارت خارجه آنها کار می کرد. بناً روابط کرزی با طالبان کاملاً روشن است. بدون شک طالبان بدون کرزی نمی توانند در حکومت نفوذ کنند.»

آیا این حقیقت دارد که طالبان مشکل جمع آوری نیروهای جنگی بر علیه دولت دارند، زیرا خود آنها در درون دولت حضور دارند؟

« البته این یک بخشی حقیقت است. اما بخشی دیگر حقیقت بسیار دلچسپ تر است. فراموش نباید کرد که قندهار، هلمند که مناطق سکونت اصلی طالبان اند بسیار شهرت به تولید تریاک و هیروئین دارند.  میان طالبان، مواد مخدر و دولت روابط تنگا تنگ وجود دارد. زیرا هر دو طرف ،هم گروههای وابسته به دولت ازین مناطق و هم طالبان به پول ضرورت دارند. بدون کمک دولت در جنوب نمی توان تریاک زرع و هیروئین تولید کرد. این یک مبارزه درونی در افغانستان است که تا حال غرب به راز آن پی نبرده است.

سوال : اگر رئیس جمهور کرزی از راه تفاهم میان گروه های مختلف افغانستان به شمول طالبان دولت تشکیل بدهد، آیا او قادر به این کار خواهد بود؟ مطمئناً طالبان اعتراض خواهند کرد؟

در حال حاظر طوریکه عرض کردم انحصار دولت در دست تبارطالبان است. به نظر من حکومت نه در حال حاضر بلکه در آینده به مشکلاتی مواجه خواهند بود. فکر می شود در ظرف دو الی سه سال آینده مقاومت ها توسط مردم علیه آنها آغاز خواهد شد.

(13) – بخاطر کسب معلومات بيشتر مراجعه کنيد به گزارش ملل متحد در سايت:

United Nations Office on Drugs and Crimes

http://www.unodc.org

 

 

 

 

آدرس ايميلی:

msultanpoor@hotmail.com

ضميمه:

يادداشت کميتهء دفاع از لطيف پدرام

با امضای بيش از 250تن از نويسندگان، دانشمندان،شعرا و هنرمندان بيش از 20 کشور جهان

October 5, 200

Excellency,

Madam/Sir,

Please find enclosed a petition launched in Europe/ France and signed by 250 democratic-minded personalities from more than twenty nationalities: politicians, artists, writers, academics, human rights organisations and activists... concerned by the democratic process and the respect of human rights in Afghanistan including especially the recent threats against one of the presidential candidates M. Abdol Latif Pedram.

Thank you for your attention.

Respectfully,

Committe to Defend Latif Pedram

E-mail contact: defendelatifpedram@hotmail.com

Address: C/O N. Barrière

10, Rue Ingénieur Robert Keller

75015, Paris

France

(Enclosed Petition in English/french and list of signatures)

PETITION IN ENGLISH

DEFEND DEMOCRACY AND PLURALISM
IN THE PRESIDENTIAL ELECTIONS IN AFGHANISTAN


Threats against the democratic candidate Latif Pedram!

According to broadcasts by the BBC and Bakhtar News Agency on September 1,
2004, the Supreme Court of Afghanistan (Setare Mahkame) in a letter to
Afghanistan's Head of Government, Electoral Commission, UNAMA, various
ministeries and to the Attorney General, has asked that the democratic
candidate Latif PEDEAM, writer and poet unjustly accused of being an "infidel"
be barred from the list of presidential candidates and all electoral
activities.

Under the pretext of PEDRAM's position in favor of women's rights, which the
Supreme Court has qualified as "blasphemous", they have consequently requested
that a judicial investigation of these charges be opened.

This very serious development leaves us stupified. We are convinced that these
at best doubtful accusations are in fact heavy blows to the unfolding of a free
and democratic Afghanistan during this current period of violence and war.
Democracy is the only way to bring an end to the years of suffering and
injustice inflicted upon its population. Efforts to eliminate this democratic
cadidate call to mind the methods used by the Taliban, and ring alarm as to the
future of this long suffering country.

We are very also concerned about threats from various sources to the life of
Latif PEDRAM as well as by the Supreme Court's request that he be put under
investigation.

We call upon all men and women of good faith as well as the authorities of
Afghanistan to defend the human rights of all their citizens so that the hopes
of millions of people in Afghanistan and all humanity for the construction of a
free, developed and democratic Afghanistan not be undermined as it takes its
first steps.

September 8, 2004

Email address for signatures:
Defendelatifpedram@hotmail.com


PETITION IN FRENCH

DEFENDRE LA DEMOCRATIE ET LE PLURALISME AUX ELECTIONS PRESIDENTIELLES EN AFGHANISTAN

LA VIE DU CANDIDAT DEMOCRATE LATIF PEDRAM EST MENACEE

Selon les informations diffusées le 1er septembre 2004 par l?Agence d?informations Bakhtar et la radio BBC, la Cour Suprême de l?Afghanistan (Setare Mahkame) dans une lettre adressée au chef du gouvernement d?Afghanistan, à la commission électorale, au bureau de l?UNAMA, aux divers ministères ainsi qu?au procureur général, demande que le candidat démocrate Latif PEDRAM, écrivain, poète, accusé injustement de " mécréant ", soit exclu de la liste des candidats présidentiels et que lui soit interdit toute activité électorale.

Prétextant les prises de position du candidat PEDRAM en faveur du droit des femmes, que la Cour Suprême considère comme blasphématoires, celle-ci demande qu?une enquête judiciaire soit ouverte à son encontre.

Nous avons appris cette grave nouvelle avec stupéfaction. Nous sommes convaincus que ces prétextes douteux portent des coups durs à la naissance d?un Afghanistan libre et démocratique dans l?actuel climat de violence et de guerre. L?instauration de la démocratie est la seule voie pour mettre fin à des années de souffrance et d?injustice pour les populations de ce pays. Les tentatives pour éliminer ce candidat démocrate nous rappellent les méthodes utilisées par les talibans, tirent la sonnette d?alarme quant à l?avenir de ce pays meurtri.

Nous sommes inquiets face aux menaces de sources diverses, qui pèsent sur la vie de Latif PEDRAM, alors que la cour Suprême demande qu?il soit poursuivi par la justice.

Nous appelons les hommes et les femmes éclairés de ce pays à une grande vigilance et les autorités de l?Afghanistan au respect des droits humains de tous leurs citoyens et citoyennes, que les espoirs de millions de personnes en Afghanistan et de toute l?humanité, pour la construction d?un Afghanistan libre, développé et démocratique ne soient anéantis dès leurs premiers pas .

Le 8 septembre 2004

Adresse mail de retour des signatures

Defendelatifpedram@hotmail.com

SIGNATURES

NOM/FAMILY NAME PRENOM/NAME QUALITE/OCCUPATION PAYS/COUNTRY
BARRIERE Nicole POETE France
BEKRI TAHAR POETE TUNISIE/tUNISIA
BENARD Loïc conférencier France
Berthon Marie Noëlle doctorante sciences sociales France
BLAVIN Jean-François poète France
BLAVIN Pierre retraité France
CALMUS MARIE-CLAIRE POETE France
CAYCI Üzeyir Lokman POETE France
CAZE Gérard Etre Humain " France
CHENU Lydia chanteuse France
Coenegrachts Maurice MD, MoHM
advisor at Policy and Planning MoH Afghanistan
BelgiUM
DEBIEN-MERY Marie-thérèse Etre Humain France
Di Franco Palacios - Alberto

 

Lima, Pérou
djalali(M. sahar) mohammad POETE France
DURAND Nicole Illustratrice France
EBEUNDIS Cerisette Comédienne France
ELGHARBI JALEL universitaire TUNISIE
EGGER GABRIELLE POETE France
FADAVI FARID ARTISTE France
FATH Jacques Secrétaire de la Commission

des Relations internationales du PCF

France
Ghane Shahriar photographe France
HAULOT Alexis photojournaliste BELGIQUE/BELGIUM
HAUTEMAISON Coryne POETE France
Henderson Carlos poete Perou
Javdan Hamidreza COMEDIEN France
KLEIN MARC PHOTOGRAPHE France
LABIB JEAN PRODUCTEUR France
Lainé Xavier poète France
LELOUP GHISLAINE POETE France
MARCE Moïse OUVRIER POLYVALENT France
MARCIE Christiane secrétaire générale du "Réseau Paix, Solidarité Droits pour les femmes afghanes France
MERCUTIO Claude comédien France
MOISON Martine

 

France
MORERA JEAN -CLAUDE CADRE France
NEKAKAA DJAMEL JOURNALISTE -CARICATURISTE ALGERIE
OUMHANI Cécile écrivain et universitaire France
PAIVANDI Saeed Maître de Conférences, directeur du département sciences de l'éducation, université Paris 8 France
PESSANO SONIA POETE Italie
R. Ennaafa

 

Maître de Conférences, université paris 8 France
R. Fashahi

 

Maître de Conférences, Philosophe, Université Paris 8 France
RIVIERE Martine POETE France
ROBILLARD CHANTAL Poete France
ROYAI Yadollah Poete France
SCHWARTZ YVES PROFESSEUR DE PHILOSOPHIE, Universite de provence, MEMBRE DE l?INSTITUT UNIVERSITAIRE DE FRANCE France
TANCELIN Philippe poète, Professeur des universités France
TARANTIK Yves poete France
TEODORO Lucia Poete France
TROUGNOU Gérard poète France
VETTRAINO-SOULARD MARIE CLAUDE PROFESSEUR DE SOCIOLOGIE France
AGHIAN Serco citoyen d'une planète étrange Paris ? France
BORVO Nicole SENATRICE France
DENIS Arielle Co-présidente du Mouvement de la paix France
GAUTHIER Danièle maire adjoint à pontault combault 77 France
LEFORT Jean-Claude Député, Groupe communiste et républicain. Membre de la Commission des Affaires étrangères France
MASSON DOMINIQUE CINEASTE France
REY JEAN-JACQUES POETE-ECRIVAIN France
YURT YAKUP TRADUCTEUR BELGIQUE/BELGIUM
ZEMOR MICHELE

 

France
ZINS Max-Jean chercheur au CNRS. Membre du CERI (Centre d'étude et de recherches internationales) France
GUNTHER Georges Responsable d?association d?éducation populaire France
KAMPS Laurence ENSEIGNANTE BELGIQUE/BELGIUM
BRICLET Xavier EMPLOYE BELGIQUE/BELGIUM
Forestier Sylvie rédactrice de la revue Migraphonies France
Navaï Patrick poète et directeur de la revue Migraphonies France
HAGHSHENAS Torab enseignant France
BAZARGAN Pouran enseignante France
DUMAS CATHERINE PROFESSSEUR D?UNIVERSITE FRANCE
Guesdon Marie-Geneviève Conservatrice de bibliothèque FRANCE
PAKDAMAN Nasser Universitaire. Ecrivain FRANCE
CARRIER MICHELINE EDITRICE WEB CANADA
SHUKUROV RUSTAM HISTORIEN RUSSIE
TERRADE ODETTE SENATRICEdu Val de Marne
Présidente du Réseau Paix Solidarité, Droits pour les Femmes Afghanes
FRANCE
ABADIE MIREILLE

 

FRANCE
BERTRAND CLAUDINE POETE QUEBEC
boulin robert-hugues poete france
ripert sarrut marthe poete france
kahn elie poete france
dinerstein serge poete france
blondel pierre poete france
sajat thierry poete france
martin audrey secretaire france
BASHKIM SHEHU ECRIVAIN ALBANIE ESPAGNE

MENARD
ROBERT SECRETAIRE GENERAL REPORTERS SANS FRONTIERES FRANCE
Farhoudi Vida Poète France
DOREMUS Brigitte Assistante de Direction France
GHANE Maryam Etudiante France
VERTOMMEN Nadia SECRETAIRE BELGIQUE/BELGIUM
WILLIQUET Vinciane traductrice BELGIQUE/BELGIUM
SCHREPFER Gérard Conseiller municipal de Levallois-Perret FRANCE
teodoro lucia employee ,Poète France
paul elisabeth chercheur BELGIQUE/BELGIUM
salaun mikael doctorant en sociologie france
Cohen Laurence membre del'éxecutif national du Parti Communiste Français et responsable de la Commission Droits des femmes-féminisme France
De Ridder Cécile journaliste BELGIQUE/BELGIUM
Martens Roland journaliste BELGIQUE/BELGIUM
SANCHEZ MEJIAS ROLANDO

 

ESPAGNE
Kian-Thiébaut Azadeh politologue, universitaire Paris, FRANCE
SAUNDERS ROGELIO POETA CUBA
Boullosa Carmen ecrivaine, poete, Mexico
Dr . Safar Abdulloh

 

Tajikistan/

Kazakhstan

STRIJCKMANS Frédéric CONSULTANT BELGIQUE/BELGIUM
REIFF Fabienne coordinatrice activités vacances BELGIQUE/BELGIUM
Dés Mihály Director de la revista Lateral, Barcelona ESPAGNE
CLAVILIER PIERRE EDITEUR FRANCE
Marqués de Armas Pedro poeta cubano

becado del Parlamento Internacional de Escritores.

CUBA
STRUTHERS MARIE humanitaire ROYAUME UNI GB
Probst Solomon, Barbara ecrivaine, New York USA
HORTAL PIERRE ALAIN Retraite France
Platier JeanMichel editeur France
Ferron Jean-Jacques Peintre France
Chaillou Laetita animatrice France
Morin Marianne enseignante france
Metais Odile enseignante france
Hortal jacques Retraité france
Mansion Catherine enseignante france
Allaire Annette enseignante france
Pionner Michele Aide-soignante france
Naxigaxio Danièle etudiante italie
Lubican jacques retraité france
Lubican A-M retraitée france
Langlais Serge retraité france
Lubican jacques retraité france
KALFAYAN PHILIPPE SECRETAIRE GENERAL DE FIDH FRANCE
BREILLAT-KADRI ANNE COMEDIENNE FRANCE
GIUSTI

 

BERNARD ECRIVAIN, POETE, EDITEUR, DIRECTEUR DES REVUES CHEMINS DE TRAVERSE, VENDéMIAIRE, President de l'association l'ours blanc france
Wouters Adriana

 

 

Lory Pierre directeur d'Etudes a l'EPHE, Sorbonne FRANCE
SEBBAG SARAH RETRAITEE FRANCE
BUISSON CLAUDETTE RETRAITEE FRANCE
CROTTI ALICE RETRAITEE FRANCE
LE ROUX MICHELINE RETRAITEE FRANCE
JACQUET MICHEL COMPTABLE FRANCE
DIHAOURAGA ELIANE RETRAITEE FRANCE
BODENEIMER MARIE-ODILE RETRAITEE France
JACOBSON DANIELLE RETRAITEE FRANCE
BATZIK NADEIGE SECRETAIRE FRANCE
DE COURTENAY MARIE-JOSEE CHARGEE D?ETUDES FRANCE
CONTE JOEL JOURNALISTE FRANCE
CHIEUX EVELYNE PILOTE INTERNET FRANCE
MAZET GERARD AGENT SNCF FRANCE
LOCOGE LOUIS CONTROLEUR DE GESTION FRANCE
LOCOGE CATHERINE ETUDIANTE FRANCE
PELLOIS GERARD EMPLOYE FRANCE
VIEU-CHARIER CATHERINE ELUE COMMUNISTE FRANCE
LAPUSZANSKA LUCIE RETRAITEE FRANCE
VERMEZRSEN ALAIN BIBLIOTHECAIRE FRANCE
BOUILLET FRANCINE RETRAITEE FRANCE
BESSAC PATRICE ELU COMMUNISTE FRANCE
SENEZ SERGE LIBRAIRE FRANCE
COTTEY MARTINE ADMINISTRATRICE FRANCE
SERGHINI MARIE-JOSEE MILITANT FRANCE
MALBERG HENRI ELU COMMUNISTE FRANCE
CONCINA ANNICK ENSEIGNANTE FRANCE
PELLOIS BRIGITTE SECRETAIRE FRANCE
SALVAYRE MONIQUE PROFESSEUR FRANCE
HIPPOLYTE DOMI NIQUE ENSEIGNANT FRANCE
MALFROY ROGER MILITANT PC FRANCE
CICCODILA A JOURNALISTE FRANCE
BUISSON PAULETTE RETRAITEE FRANCE
TISSOT M-HELENE SALARIEE FRANCE
MANFREDI OLIVIER SALARIE FRANCE
Sharipova Muborak Sociologist Tajikistan
Sobirova Sabohat humanitarian activist Tajikistan
Sharipova Muhabbat Editor Tajikistan
Zukhruitdinova Vasila Student Tajikistan
Sharipov Orzumurod Film Produsser Tajikistan
Zukhritdinova Asila Student Tajikistan
safa issa Ecrivain iran
Ziyoev Umed Group Procurement & Logistic Manager Assistant Tajikistan
Bhattacharya, Asoke Professor, Jadavpur UniversityCalcutta ,India
DIALLO Mariama Djélo PSychologue France
Carron Stephanie - directeur de production - France
VAHABI, Mehrdad Maître de conférences à l'Université Paris 8, dept d'Economie-Gestion FRANCE
VUILLERMOZ Jean Conseiller de Paris

Président du Groupe communiste au Conseil de Paris

FRANCE
REY Jean-Jacques poète- écrivain France
MEZURET Jean-Michel directeur de cinéma France
MARGATE

 

Catherine Maire de Malakoff

Conseillère générale des Hauts de Sein e

FRANCE
COSTA ISABELLE AUTEUR-PAROLIERE FRANCE
BARI DOMINIQUE JOURNALISTE FRANCE
NEJMI HASSAN poète marocain (président de l'Union des Ecrivains Marocains) Maroc
FRASER SANFORD POETE USA
SEIMENDI GISELE SECRETAIRE DE REDACTION UNIVERSITAIRE UNIVERSITE DE PROVENCE FRANCE
NDIAYE DAOUDA POETE SENEGAL
STARASELSKI  VALERE  ECRIVAIN  FRANCE
 LAZARO  CATHERINE  BIBLIOTHECAIRE  FRANCE
 HADDAD  HUBERT  ECRIVAIN  FRANCE
 TURQUIN  MAGALI  POETE  FRANCE
 AMOZ  CLAUDE  ECRIVAIN  FRANCE
 BOURRE  JEAN-PAUL  ECRIVAIN  FRANCE
 CHORT  SILVIA  POETE  ARGENTINE
 LINA  ZERON  POETE  MEXIQUE
 GILLES  BONA  POETE  FRANCE
 PASCAL  DEUZELS  ARCHITECTE  BELGIQUE/BELGIUM
DAYAN HERZEBRUNE SONIA SOCIOLOGUE FRANCE
DUHIN ALEXANDRINE 1001 NUITS FRANCE
BELGACEM ZOUBIDA RESPO NSABLE ADMINISTRATIVE LUXEMBOURG
EDDE DOMINIQUE ECRIVAIN FRANCE
DEQUEKER ANNIE UNIVERSIRAIRE SOCIOLOGIE DES REPRESENTATIONS POLITIQUES REVUE TUMULTES FRANCE
YAPAR MINE ECONOMIST NETHERLANDS
BENNETT JOHN M POETE BIBLIOTHECAIRE USA
MAMERE NOEL DEPUTE MAIRE VERT DE BEGLE FRANCE
LAHIDJI ABDEL KARIM FIDH PRESIDENT DE LA LIGUE POUR LA DEFENSE DES DROITS DE L HOMME EN IRAN IRAN :FRANCE
DANSE BERITH THEATRE DIRECTOR HOLLANDE
JACCAUD MECENES KAMILA

 

FRANCE
JACCAUD MECENES PIERRE

 

FRANCE
TAHON Marie-Blanche ProfeSseure, Université d'Ottawa Canada
LOWIT Valérie Technicienne de recherche Université Paris 7 France
Kessler

 

Paul Directeur honoraire au CNRS
France
FRANCE
Mendès-France

 

Mireille Juriste FRANCE
El-Khatib Naji Sociologue FRANCE
OUSSEDIK. Fatma Sociologue Algérie/ALGERIA
OSSWALD ANDRE RETRAITE FRANCE
du Bois Julia sculptor France
Crompton Silvia Publishing UK
Mercer Jeremy journalist France
de Robillard Julie art restoration France
Al Atassi Abdel Hamid Intellectuel Syrien vivant à Paris Syrie
Maugars Elizabeth Militante féministe France
Foyle Janet Lawyer Canada
Benslama, Fethi psychanalyste

 

Simon jeannette

 

france
Sharipov Orzumurod film director Tajikistan
Zaripova Zarafshon student of Russian university of Patris Lumumba in Moscow Russia

DEZELLUS

Françoise Are FJKD FRance
vignault chloe etudiante canada
Bertrand Claire traductrice France
RULLO Bruno Poeta, fotografo ITALIA
GANGA Frederic POETE FRANCE
Mnouchkine

Ariane Mnouchkine et le Théâtre du Soleil.

AriAne compagnie de theatre France

 

 


بالا
 
بازگشت