الحـاج جان ميـرزا کِـــرامانِــي:
کشور هــــــالــــــــنـــد:
سياف در تباني با شينواري
نخست از همه اميد بر اين دارم تا نبشتهء زيرينم موجب خشم آن نگردد تا بندهء حقيرنیز مانندِ بعضي از هموطنان روشنفکر و متفکر تحتِ ضربهء به اصطلاح علماء رسمي يا انحصار گران قرائتِ ديني قرار گيرم. که بنده انشا الله از گير آنها به خداوند (ج) پناه ميبرم. از آنجائيکه همهء هموطنان اطلاعاتِ کامل دارند اخيراً فتوائي از طرف آقاي شینواری قاضی القضاتِ دولتِ اسلامی – انتقالي افغانستان مبني بر ( توبه نعوذ باالله) کافر بودن يکي از کانديدان رياست جمهوري آقاي عبدالطيف پدرام صادر شد و به مراجع ذيصلاح وصيت شد تا از اشتراک محترم عبدالطيف پدرام در انتخاباتِ رياست جمهوري که قرار اشت به تاريخ نزدهم ميزان سال جاري برگزار گردد، جلو گيري صورت گيرد. تا جائيکه از صحبت هاي آقاي عبدالطيف پدرام که از طريق وسايل دسته جمعي مانندِ ( بي بي سي ، صداي آمريکه، راديوي فرانسه و راديو آزادی) به نشر رسيد، برداشت همين بود که ايشان فرمودند تا در موردِ تعددالزوجات بحثي صورت بگيرد و در قسمتِ نا عادلانه بودن برخورد مردِ متعددالازواج و همچنان حق برابر بين زن و مرد در تعين سرنوشت (داد و گرفتِ طلاق) توسطِ هردو جنس بشريت ....
اگر ما يکبار به مؤقفِ جنابِ عاليقدر شينواري توجه کنيم، به بسيار روشني ميتوانيم به ياد آوريم که ايشان (شينواري) و عبدالرب رسول سياف، مولوی محمد نبی محمدی، و... در دوران جهاد همان علمائي بودند، که اصل انتخابات را در اسلام تحريم کرده و به تنظيمهاي جهادي طرفدار به ايجاد انتخابات در بين صفوف مجاهدين و بخاطر توحيد صفوف مجاهدين، به چشم حقارت که گويا مجاهدين نوين و مسلمانان"ثاني" اند مينگريستند. و آقاي شينواري همزمان با مولوي محمد یونس خالص مدعي بودند که انسان ها منحيثِ صد اشتري استند که 99 از 100 آن راه درستِ خود را نمي فهمد و نبايد ما رأي جاهل و عالم را يکسان بشمريم. به همين منظور نظر ايشان تشکيل شورا هاي اهل ِعقد و رأی بود. نتايج جلساتِ چنين شورا ها که در گوشه و کنار کرهء زمين برگزار شد، توسطِ مردم ستمديده و بلاکشيدهء ما ديده شد و همان شورا هاي اهل ِعقد و رأی نوعي از جرگه هاي اند که به خصوص در همين اواخر همهء ما شاهدِ يکسلسله خيانت هاي ملي در آنجا بوديم.
بناً چندي قبل وقتيکه از زبان آقاي شينواري شنيده شد که " هرکسي که مخالفِ انتخابات رياست جمهوي است، منحيثِ يک عالم دين و رئيس ديوان عالي او را محکوم کرده و فتواي رسميت دادن اسلام را به انتخابات داد ، از مؤقفِ متزلزل ایشان در مسائل ديني – اسلامي به اين متعجب شدم که ايشان ( متأسفانه) بر اساس ضرورت هاي زماني – سياسي، مؤقف هاي ديني خود را بيشتر از اقتضأتِ سياسي ميگيرند تا ازمبانی ديني. اگرچه این تغيیر عقیدهء شان را ما لبیک گفته تقدير ميکنيم. چونکه انتخاباتِ آزاد درتمام جوامع وبالخصوص در جوامع اسلامي بهترين و شايد يگانه روش درست تعين رهبريت و مشروعيتِ رهبري باشد.
بحثِ خيلي جدي و منطقي را که آقاي پدرام در موردِ تعددِ ازواج و عادلانه يا غير عادلانه بودن روش مرد بالاي ازواج اش طرح ساختند، از ديد اسلام اِشکالي ديده نميشود. يعني در اسلام ،اصل قرار دادن مسائل بالخصوص در مسائل فِقي و آنهم بخشي ازحقوق مدني، سوال کردن و آنرا به بحث گذاشتن نه تنها اِشکالي شرعي ندارد بل، ربطي به اساس عقايد ندارد. شايد اين تصميم آقاي شينواري هم متأثر از همان خواسته ها، حالات و اقتضأتِ سياستِ امروزي باشد که مثال بالائي در رابطه با انتخابات نميانگر همين قضيه ميباشد.
صرفِ نظر از عقايدِ شخصي آقاي عبدالطيف پدرام اگر ادعا ی ايشان ضرورتِ به بحث گذاشتن تعددِ ازواج در جامعهء فعلي افغانستان باشد، بحثيست کاملاً بجا و مطرح و دقيقاً قابلِ مداقه و تأمل. کما اينکه در اصل اسلام هم تعددِ زوجات چنان شرايطِ سخت و دشواري را به مرد ميگذارد، که بسيار مشکل است با پذيرفتن شرايطِ اسلامي هر کس و هر نا کس هم بتواند یک ، دو، سه زن... بر اساس ِ مَيــل و شـَـــهَــوات و خواسته ها و توانمندي هاي اقتصادي خود يا حتي بخاطر نشان دادن پول و زر و زيور خود تعددِ زوجات را مروج بسازد. اگر چه اين مطلب قابل يک بحثِ طويل ميباشد مگر اولين شرطِ تعددِ زوجات مستعد بودن به اِعمــال نوعي از عدالت است، اگرچه عدالتِ مطلق درين رابطه امکان پذير نيست، اما انسان بايد انسان کاملآعادلي باشد، تا او بتواند بار دوم یا... ازدواج کند. و همچنان بيش از بيست شرايطِ ديگري درين رابطه وجود دارند که با تعقيبِ آن انسان ميتواند از عدالت و همچون مباحث صحبت کند. به هر صورت به بحث گذاشتن اين مطالب انسان را از دايرهء دين خارج نمیسازد. اقتضأتِ اجتماعي بدون شک، اين امکانات را براي جوامع اسلامي ميدهد، که در موردِ مسائل فِــقي در هر عصر و زمان، مطابق به همان عصر و زمان تصميم گيري و فتواي خاص صادر بکند. در حقيقت مشکل مردم افغانستان و تمام مسلمانهاي جهان در طي چند قرن اخير بسته شدن ِ بابِ اجتهاد و باب نگرش اسلام بر اساس نهاد بودن عقل و بر اساس معيار بودن عدالت که ما مدعي استيم تنها از طريق الهی و وحي الهي و نعمتِ الهي و رحمتِ الهي بر انسانها به صورتِ مستقيم در وجدان هاي انسان ها به وديعه گذاشته شده. بناً مؤقفِ بنده حدِ اقل همين است که اين موضوعات باید به بحث گذاشته شود و اصل درس فقه، که استوار است بر حفظِ جان و حفظِ مال و حفظِ جامعه و حفظ دين، نتيجه اش در به بحث گذاشتن همچون مسائل حقوق مدني و معاملات است.
همچنان ناگفه نماند که جنجال هاي فعلي افغانستان، متأسفانه، به عوض اينکه در جاي خود قرار بگيرد – با هم تقاطي پيدا کرده اند، يعني بحث هاي فلسفي و فقي و اعتقادي در موضع سياسي مطرح شده اند و مسائل سياسي از وراء به اصطلاح اعتقادات ديني و مذهبي مطرح ميشوند. و اينهم طبيعتاً که ناخداگاه نه، بل، بر اساس غرض هاست.
آقاي سياف و آقاي شينواري به خوبي ميدانند که در جامعهء اسلامي افغانستان بهترين سلاح بخاطر کوبيدن رقيب به نحوي از انحأ کافر معرفي کردن و فتواي ملحد بودن آنها است. بنا بر اين وقتيکه ميخواهند حريفان خود را از ميدان بدر بکنند بهترين سلاح شمشير تکفیر است. اگر چه بنده با آقاي پدرام شناختي نزديکي ندارم مگر آقاي سياف را از نزديک ميشناسم و ايشان همان شخصيتي هستند که در طول جهاد همواره قـَــَسم ياد ميکردند (در منــُـــبر ها) که: " من عبــــدالــــرب رســــــول ســــياف به خدا قسم به کمتر از چيزي از اسلام خالص حاضربه همکاري نيستم!!!" واين ادعاي ايجادِ حکومتِ " خالص اسلامي" شعار دايمي نشريهء اتحادِ اسلامي بود که ايشان و تنظيم مربوطهء ايشان در بين گروه هاي مجاهدين تقسيم ميکردند. بناً وقتيکه آقاي سياف از آن اِدعـــــا پائين آمده يا بالا رفته و به واقعيتِ فعلي امروزي چنان سازشي دارد که صاحب منصبِ گروپِ شبه نظاميان انگليسي مستقر در کابل آقاي مک کينين از طريق کانال بي بي سي ادعا ميکند که بهترين همکار ما امروز در شهر کابل آقاي ســـياف ميباشد. از اينجا ديده ميشود که مؤقف آقاي سياف از کجا تا به کجا رسيده است. و رشد و ترقي علميتشان تا به کجا ميباشد. بناً اين جنجالها جنجال هاي سياسي اند ، نه جنجالاتِ ديني که از دين مانندِ حربه و شمشيري در مقابل رُ قـــبا استفاده ميکنند. و استفادهء شديداً ناجائزکه جاي و محل را بخاطر ايجادِ بحث هاي ره گشا براي جامعهء ما مسدود ميکنند. و اعلاميهء ملحد بودن آقاي عبدالطيف پدرام توسطِ سيــــــــــاف و تکفير شينواري هردو ربط و ارتباطِ مستقيم به همديگر داشته و دارند.
وا لـــــــــلــــــــــهُ الـــــعـــــــــــلـــــــم
الحـــــاج جان ميـــــــرزا کِـــرامانِــــــــــــــي
کشور هــــــالــــــــنـــد