پوهاند رسول رهین

 

کرزمای رهبریتهای

 ملی

                      انگیزه های رسیدن بقدرت و زعامت کشور ها زیاد است. ممکن یکی بخواهد ازین راه پول هنگفت کمایی کند. دیگری بخواهد کسب نام و نشان و شهرت نماید. دیگری بخاطر کسب قدرت درین راه گام نهد. دیگری برای ایفای ایدیالوژی شخصی  این بار سنگین را بردارد. دیگری  بخاطر اجرای برنامه گروهی وحزبی درین راه گام نهد, و... و.

 رهبری که انگیزه خدمت دارد با سجایای انسان دوستی و معیارهای  کرزمایی درین راه میرود وبا حرکتهای مسؤلانه قلب هزاران انسان شریف راتسخیر کرده, درجایگاه استوار ملی می ایستد. استواری ملی دروجود زعیمی دیده میشود که با سجایا,  ارزشها و معیارهای کرزمایی آراسته باشد.

                      نزد نگارنده مراد از کرزما بطور فشرده کیفیتی است که شخص را جازبه و محبوبیت خاص می بخشد, کیفیتی که به بود یا نبود دیگر ارزشهای زعامت بستگی نداشته مستقل از آنهادر شخص تبلور میکند. ازین است که بعضی ها کرزما را جذبه روحی داده عطیه الهی میگویند. برخی آنرا به حس ششم و حواس پنجگانه شباهت میدهند.

                      در جهان معاصرکرزما را بیشتر به ستارگان سینما و قهرمانان ورزشی و زمامداران سیاسی نسبت داده اند, زعمایی از قبیل جنرال دوگول, چرچل, روزولت و گاندهی واجد معیارهای کرزما شناخته شده اند. بسی ژورنالیستان غربی و امریکایی شهید  احمد شاه مسعود را نیز زعیم و رهبر واجد معیارهای کرزمایی خوانده اند. وجود کرزما در یک زعیم به  او استواری خاص میبخشد. اما هرگاه باوجود داشتن کرزما نقصانی فاحش در یک زعیم موجود باشد,  کرزما نمی تواند اثر آنرا بزداید. جوزف سترادا ستاره  سینمایی فلیپین چار سال پیش رئیس جمهور فلیپین انتخاب شد. اما کرزمایی که اورا زعیم ملی ساخت نتوانست از افتضاح رشوت و خلع قدرت نجاتش بدهد. معیارهای کرزمایی که در وجود زعما رشد میکنند زیاد است. هرچند ناممکن می نماید که همه آنها در وجود یک زعیم تبارز کند ولی اکثراً بیش ازسه معیار و ارزش کرزمایی میداشته باشند . رهبر با داشتن بیش از سه معیار کرزمایی  میتواند از سجایا ی یک زعیم خوب بهرمند باشد. اکثر دانشمندان سجایایی چون عزم خدمت, دانش و کارآیی, مزاج زعامت, شجاعت  تصمیم گیری, تجربه کار, قابلیت کسب اعتماد, طلاقت زبان,  نو آوری و ترقیخواهی, فکاهی گویی , ارزش وقت, تقوای سیاسی, دور اندیشی, خستگی ناپذیری و گوش شنوا را معیار های  کرزمایی مینامند. این معیارها هر کدام بجای خود در ساختار شخصیت زعیم نقش داشته, قدرت و توانایی خاصی باو میبخشند.

عزم خدمت:

                      انگیزه زعامت هرچه باشد, باشد ولی عمدتاً با هدف خوش و  ظاهرآراسته ارائه میگردد. کسیکه شهرت میخواهد نمی گوید که هدفش  شهرت  است. یا زعیمیکه قدرت را بخاطر قدرت میجوید از وطندوستی ووطنپرستی یا خدمت صادقانه دم می زند.

                      انگیزه پیاده کردن ایدیالوژی دارای ارزندگی مشکوک میباشد. بدو دلیل:  یکی اینکه ایدیولوژی در اکثر موارد نتیجه منفی دارد. دلیل قویتر اینکه تحمیل ایدیولوژی غیر دیموکراتیک است و لو ایدیولوژی مثبت هم باشد وبا نیت ظاهراً خیرخواهانه مطرح شده باشد بازهم تحمیلی است و شاید اکثریت کشور به قبول آن راضی نباشند. برنامه حزبی به شکل بهترین خود برتر است از تحمیل ایدیولوژی. اما چون قبلاً از طرف حزب طرح شده میباشد آنهم بوی نوعی ایدیولوژی و تحمیل را میدهد و اگر حزب از نوع حکومتهای یک حزبی باشد همان اندازه منفی و بد  است که تحمیل ایدیولوژی میباشد.

دانش وکارآیی: 

عزم خدمت هر اندازه قوی هم باشد نمیتواند بدون مایه دانش  نتیجه مثبت بدهد. دانش اختصاصی شخص در اداره عامه, تاریخ, حقوق, سیاست یا همه اینها معیار عمده کرزمای  زعامت او را می سازد. دانش و مهارتهای ضروری در روانشناسی و روابط بشری اهمیت بسزایی دارد. چه وجود این معیار شناخت اشخاص و تشخیص اهلیتها و لیاقتها را آسان ساخته وکار گروپی را ممکن میگرداند. تشخیص اهلیتها و لیاقتها حایز اهمیت فراوانی است.  مثلاً زمانیکه ترومن رئیس جمهور ایالات متحده امریکا شد مردم توقعی زیاد از وی نداشتند زیرا تا اندازه ای زیاد ناشناخته مانده بود و سابقه خدمتش بعنوان سناتور و معاون رئیس جمهور اورا مشهور نساخته بود. اما امروز اورا از روسای جمهور خیلی مؤثر و مؤفق امریکا ارزیابی میکنند.  

                      یک علت مهم کامیابی ترومن دراداره کشور گزینش اشخاص اهل بامور مهمه بود. در بعضی حالات شاید مهمتر از زعیم حلقه همکارانی باشد که اورا مدد می رسانند. این امر در مورد سلفش روزولت هم صدق  میکرد. زیرا همکاران روزولت عمدتاً دانشمندان و اشخاص با کفایت بودند و نتیجه این شد که کساد اقتصادی دهه 1919- 1930 امریکا پایان یافت و امریکا فاتح جنگ عمومی دوم گردید.

                      ادیناور صدراعظم آلمان غربی از جنگ عمومی دوم یک کهکشان کفات و زبدگان را بدور خود جمع کرد و روی خاکستر جنگ در ظرف چند سال کشور قوی آباد کرد. نهرو صدراعظم هند آزاد نیز یک حکومت نخبگان را رویکار آورد. یک زعیم باید آن اندازه بزرگ منش باشد که از وجود اشخاص هوشمند و داهی در حلقه همکاران خود بیم نکند و خودرا زبون احساس ننماید. 

مزاج زعامت:

                      مراد از مزاج زعامت خویشتن داری, خودداری و اداره نفس وسوق آن به مسیر عقل وسنجش است. سلامت مزاج در توانایی زعیم نقش اساسی دارد. اینکه گفته اند عقل سلیم در بدن سالم است نیازی به تفصیل ندارد. شاه ایران در اوایل دهه 1970 در اوج سلامت بدنی و سلامت مزاج وقدرت می نمود. همین مرد چون به بیماری سرطان مصاب شد در آخر همان دهه بی قدرت گردید. عوامل کامیابی خمینی هرچه بود بود در اینجا گنجایش ندارد اما آنچه یقینی مینماید اینست که عدم سلامت بدنی شاه مهمترین عامل کامیابی او گردید. عدم سلامت بدنی در اواخر زمامداری خمینی نیز در شاریدن امور و اتخاذ پالیسی های ناقص او نقش عمده بازی کرد.  

                      خرابی صحت روزولت که به مرگش منتهی شد در اواخر جنگ, بحران سیاسی در امریکا خلق کرد و چرچل آنرا بنام «وقفه وخیم» یاد کرده است. مرادش این است که جانشین روزولت درآن مرحله برای زعامت آماده نبود و این حالت مشکلات خطیری را  برای امریکا و متحدینش پدید آورد. مزاج نا سالم به عوامل غیر بدنی نیز بستگی دارد. علت بدنی باشد یا غیر بدنی قهر و غضب مضر ترین مظاهر مزاج علیل است. تاریخ مثالهایی دارد که در موقع خشم و غضب زشت ترین تصامیم گرفته شده. اسکندر کبیر یک وزیر خودرا کشت و نادرشاه افشار روزی در موقع غضب یکی از اقارب خودرا اعدام کرد و دیری نگذشت که خودش بر اثر آن اشتباه کشته شد و امپراتوری اش متلاشی گردید. 

                      ارسطو که قریباً در باره هر مسأله پند و اندرزی دارد درین باب چنین  داد سخن میدهد: «انگیزه های قهر و غضب زیاد است و قهر شدن آسان, اما قهرشدن به دلیل مناسب, بر شخص مناسب, در موقع مناسب, باندازه مناسب کاریست  نه آسان. کسیکه نتواند خودرا اداره کند قدرتش برای اداره دیگران محدود میباشد.»

شجاعت تصمیم گیری:

                      در اتخاذ تصمیم قاعدتاً بیش از یک راه وجود میداشته باشد وآن اینکه کدام یک گزیده شود. این وظیفه عالیترین مقام تصمیم گیرنده است. اتخاذ راه آسان تصمیم و مصؤن وبدون مسؤلیت معمولاً به خیر عامه نمیباشد.  راههایکه شاید عواقب نا خوش آیندی به تصمیم گیرنده میداشته باشند, شاید بخیر عامه باشند. زعیم کرزمایی معمولاً راهی را انتخاب می نماید که خیر  و مصلحت عامه درآن نهفته باشد. هرچند در چنین احوال وسوسه قوی بسوی گریز از مسؤلیت ناگوار وجود میداشته باشد, ولی زعیم کرزمایی بی هراس آنهارا می پذیرد و جانب رفاه عامه را میگیرد. موضوع را درین مثال مدلل می سازیم: قرار معلوم در یکی از ولایات کشورگدام دولتی از غله پر بود. اما بیرون گدام عده ای زیاد مردم از گرسنگی و سردی زمستان مردند. امر توزیع غله که صلاحیت مرکز بود وقتی به والی رسید که نتوانست مرده ها را زنده کند. در یکی دو ولایت قحطی زده دیگر والیان بنابر مجبوریت شدید از صلاحیت های قانونی عدول کرده و بدون جواز حکومت مرکزی اقداماتی کردند که جلو مرگ و میر را تا اندازه ای زیاد گرفتند. این میرساند که تصمیم  والی محافظه کار در ولایت آسیب زده, حالتی بوجود  آورد که موجب تلفات جانی گردید  اما والی میتوانست با شجاعت تصمیم گیری از تلفات جلوگیری نماید , طوریکه والی دیگردر ولایت دیگر این تصمیم را گرفت و از تلفات جلوگیری کرد.

تجربه کار: 

                      گفته میشود که در امریکا رئیس جمهور سال اول کار خود را به آموختن میگذراند. در حالیکه این سخن در اکثر حالات یک اندازه مبالغه را در خود دارد. صحت آن از یک شخص تا شخص دیگری فرق میکند و آن مربوط است به تجربه, نوع تجربه و تنوع تجربه. آن یکی که قبلاً گورنر بوده یا معاون رئیس جمهور یا وزیر یا عضو کانگرس, چنین سابقه ها به نفعش تمام میشود. بالخاصه اگر دوسه  تای این تجارب را داشته است. بین تجربه و تنوع تجربه باید فرق گذارده شود. کسیکه سالها تجربه معلمی دارد به مقایسه شخصی که مدتی معلم بوده, مدتی اداره چی, زمانی مفتش مکاتب و غیره بوده است,  تجربه اش کمتر ارج دارد. چه تنوع تجربه افق نظر وسیعتری به شخص میبخشد و شخص را برای نقش زعامت آماده تر میگرداند.

                      تجربه زیاد بعضاً شخص را بیش از حد محتاط میگرداند و مانع قبول افکار وراه حلهای نو میگردد. اما اگر در پهلوی تجربه چشم انداز های تازه ای متکی بر دانش واطلاعات نو نیزمیسر باشد برارزندگی تجربه می افزاید. 

کسب اعتماد:

                      یکی از اوصاف ضروری زعامت قابلیت جلب اعتماد است. اعتماد مردم و مامورین و دیگر کسانیکه در زمینه ذیدخل باشند.

                      این صفت قسماً بازتاب اعتماد به دیگران است و کذا ربط میگیرد به روابط بشری احترامکارانه و اوصاف دیگر مانند صداقت, تواضع, غمخواری محتاطانه, علاقه گرفتن به مشکلات دیگران. اما مهمتر از همه کامیابی مقدماتی است.  یعنی تا زمانی که یک اندازه کامیابی بکف نیامده باشد مردم اعتماد خودرا دریغ میدارند. با هر کامیابی  در خدمت مردم اعتماد مردم بیشتر میشود وبا افزایش اعتماد تائید و پشتیبانی شان بلندتر میرود و آن خود اعتماد بیشتر را سبب میگردد. اعتماد مردم به زعیم تا اندازه زیاد باین هم ربط دارد که زعیم تاچه اندازه به مردم نظر وبه مشوره و افکار شان اعتنا مینماید و آنان را در اتخاذ تصامیم سهیم میگرداند. 

روانی زبان:

                      حسن افاده همانطوریکه برای هر انسان ضرور است برای زعامت اهمیت خاصی دارد. خاصه در زعامت دیموکراتیک اگر بنا باشد که امور بر اساس دیموکراسی پیش برود مردم باید درین عملیه سهم بگیرند و در هر مرحله آن ضرورت افهام و تفهیم و تبادل نظر بمیان می آید وسخن برای هر عمل مقد مه میشود و حسن ختام. سخن میتواند رهنمای عمل باشد, الهام ببخشد, به عمل تشویق کند, همکاری ایجاد نماید و حتی ملتی را بدور هدفی که درست طرح و ارائه شده باشد بسیج کند.

                      جان کندی در باره خطابه های چرچل در سالهای جنگ چنین گفت: وی زبان انگلیسی را بسیج کرد وبه جنگ اعزام نمود. خطابه های رادیویی چرچل در اوج تفوق قاهر جنگی هتلر, ملت انگلیس و ملل تحت اشغال آلمان را امید فتح میداد. خطابه زعیم میتواند زبان ملت شود و هدفش را ارائه کند.

 

نوآوری و ترقیخواهی:

                      زعیم نباید در بند حفظ حالت فعلی باشد بلکه باید عقیده به بهبود وترقی داشته باشد. زعیم باید تنها به اجرای وظایف منفی حکومت اکتفا نکند (مقصد از وظایف منفی حکومت جمع آوری مالیات, حفظ امنیت, مجازات مجرمان و انجام امور روزمره است) بلکه به وظایف مثبت حکومت هم توجه نماید. از قبیل توسعه معارف  وسایل صحی, اصلاح تغذی مردم, ترقی صنایع, افزایش حاصلات زراعتی, فرصت های تفریح مردم و...و.

 

                      این تصنیف بین وظایف منفی و مثبت از آن نیست که دسته اول اهمیت ندارد, آنهم مهم است. اما دریک جامعه مترقی توجه به وظایف منفی به تنهایی خود کافی نیست و جامعه را بحالت سکون و ایستاده نگهمیدارد و جامعه ازین لحاظ به آب, بی شباهت نیست. پس بهتر می نماید زعیم جهت های حرکتی و داینامیک و ارتقایی جامعه را نیز مدنظر گیرد که این خود ترقیخواهی بوده با ابتکارات و نو آـوریها توام میباشد. 

فکاهی گویی:

                      معمولاً در محیط دیموکراتیک خوش طبعی و لطیفه گویی روابط بشری را تأمین کرده دوریهای نا آگاهانه وبی هدف را  پیوند دوباره میدهد. باخوش طبعی های ظریفانه محبت, الفت و حسن نیت جاگزین بی اعتمادی, بدگمانی وسوء ظن گردیده  رابطه آمر و مامور و رئیس و مرئوس را بهتر ساخته,  به ارتباط احترام کارانه, رافت و فضای بهترمحیط کار مولدتر و مثمرتر مبدل میگرداند. اندیشه ها خلاق تر و مساعدتر گردیده و برای پیدا کردن راههای حل مشکلات عمیقتر میگردد. مثالهای گوناگونی وجود دارد که طبع فکاهی توانسته است قریباً مشکل را حل کند. دراینجا فقط بیک مثال بسنده میکنیم: گفته میشود که جارج واشنگتن بذله گو نبود اما گاهگاهی برای حل مطلب ظرافت میکرد. در اوایل تشکیل حکومت در امریکا یکی از وکلای کانگرس پیشنهاد کرد که قوای مسلح آن کشور از سه هزار سپاهی تجاوز نکند و این مطلب جزء قانون اساسی شود. چون بحث طول کشید وساعت ها دوام یافت جارج واشنگتن گفت من موافقم بشرط اینکه همه کشورهای خارجی تعهد بدهند که با بیش از دو هزار سپاهی بر امریکا تعرض نکنند. مجلس خندید و غریو خنده آن پیشنهاد را کشت ووکیل خاموش ماند وبحث  پایان یافت. 

ارزش وقت: 

                      نزد زعیم حساسیت نسبت به وقت  مورد اعتنا باشد. زعامت با اندیشه و عمل ضرورت پیوسته دارد تا در تمام ساعات بیداری وبعضاً در ساعات خواب هم در باره کار و طرق حل مشکلات و پروبلمهای اداره خود فکر کند. اگر دزد بیدار است و مشغول دزدی, شحنه را نشاید که خواب باشد و دزدان حقوق و آسایش مردم را همیش پامال نمایند. بر شحنه است که در اوقات خواب و بیداری از احوال شهر باخبر و راههای دست گیری دزدان را جستجو گر باشد. بسی فرصتها فوت پذیرند و آنچه ابوالمعانی گفته در بسی موارد صدق میکند:

 

                      زمان و فرصت  هر چیز  مغتنم  شمرید

                      که تا بحشر نخواهد شد آنچه اکنون شد

 

حکیمی دیگر چنین گوید:

 

                      از امروز کارت به فردا ممان

                      چه دانی  به فردا  بماند زمان

اوقات کار سنتی از (8 تا 5) اگر در مورد دیگران صدق کند در مورد زعما صدق نمیکند. زعیم باید یا در کار باشد یا در فکر کار و بعضاً حتی کاررا خواب ببیند! شاید گفته شود که وی به تفریح هم نیاز دارد, درین شک نیست. اما کسیکه وظیفه خودرا دوست داشته باشد کار در بسی موارد تفریح میشود. درین ارتباط تعیین اولویتها کمال اهمیت را دارد و بین اهم و مهم و کمتر ازمهم فرق گذارده شود.

                      این هم در خور توجه است که کوشیده شود که امری معین حتی الامکان در چارچوب وقت معینی حل وفصل گردد. چون در دنیای معاصر اکثر تصامیم, جمعی است استفاده اعظمی از وقت در مجالس در خور توجه خاص است. دیده شده که اگر مجلسی درست تنظیم و اداره نشود, ساعتها ضایع میگردد, بدون گرفتن نتایج مطلوب. تحقیق اجتماعی ای حاکی است که کارآیی یک مجلس وقتی بلندترین میباشد که عده اعضا در حوالی پانزده بوده و پابند وقت باشند.

تقوای سیاسی:

                      دولت میتواند دشمنان متعدد داشته باشد, دشمنان داخلی و خارجی, اما هیچیک قویتر از فساد اداره نیست. مراد از فساد اداره رشوت, خویشخوری و تبعیض در تغییر و تبدیل و تقرر مامورین دولت است. فساد اداره موریانه یی است که بنیان دولت را ضعیف میکند و مستعدش میسازد که در برابر دیگر دشمنان زودتر از پا در آید. عوامل رشد اقتصادی و اجتماعی هر اندازه مساعد باشند فساد اداره آنقدر اثر بد دارد که میتواند آنهمه عوامل را ضرب صفر کند. سوهارتو (اندونیزیا) فوجوموری (پرو) تازه ترین مثالها اند. یک اندازه رشوت در هر حکومت قریباً اجتناب ناپذیر است اما زمانیکه رشوت قاعده باشد وپاک نفسی استثناء , معمولاً شخص اول و اطرافیانش فاسد میباشند. در چنین احوال نقش شخص اول, اول است ولو در هر سطحی که باشد در سطح ملی یا در سطح ایالتی یا محلی. زعیمی که پاک نفس باشد این کیفیت نه تنها مقدمه پاک نفسی دیگر عمال دولت میگردد بلکه زعامتش را بطور کل تقویت میکند و اثر مطلوب بر اوضاع وارد مینماید.

دور اندیشی:

                      جامعه نیازهای کوتاه مدت و هم دراز مدت دارد. بین بسی از آنها ارتباط های عضوی وجود دارد. نیاز های کوتاه مدت در حالیکه باید در آینده قریب رفع شوند در عین حال بقسم زیر بنای رفع نیازمندیهای درازمدت خدمت میکنند. بدون در نظر گرفتن آن ارتباط ها توازنی مناسب را بین آنها برقرار کردن مشکل است. با توجه باین مطالب زعیم ناگزیر است چشم اندازهای واقع بینانه نسبت به احتیاجات کوتاه مدت و دراز مدت و نحوه تعیین و تثبیت آنها و تفریق مهم و اهم داشته باشد و آنها را وقتاً فوقتاًمورد تجدید نظر قرار دهد و ماشینری یی باین مقصد تأسیس نماید.

خستگی ناپذیری: 

                       حقیقت این است خستگی ناپذیری ازمعیارهای مهم است و نقش بارزی در موفقیت زعیم بازی میکند. زمانی بود که زمامداران به شکست ناپذیری خود و سپاه خود مینازیدند بعضی از چنین زعما اکنون هم ازین فضیلت خود میلافند. البته صفت شایسته  برای زعیم, خستگی ناپذیری است. اگر وی خستگی ناپذیرباشد احتمال درآنست که شکست ناپذیر هم باشد. خاطرات دوگول حاکیست که وی خستگی را در طول زندگی فعال خود نمی شناخت. بسی همکاران جوان چرچل به توان و انرژی او رشک میبردند. تنها حجم آثار مطبوعش کافی است که نبوغ انرژی اورابنمایاند. چه رسد به فعالیتهای سیاسی و رسمی اش. نا پلیون اسپهای خاصه را مانده میساخت اما خود مانده نمیشد. لینن, ماؤ و هتلر گویی از وفرت انرژی در پوست نمی گنجیدند, اما آنها انرژی خودرا عمدتا برای ویرانگری و تباهی بکار بردند. از جانب دیگر "تاماس ادیسن" و الکزاندر فلمنگ خستگی ناپذیری خودرا وقف خدمت به بشریت نمودند. خستگی بر مزاج انسان اثر بارز دارد. 

 باید گفت که خستگی ناپذیری اصطلاحی مبالغه آمیز است. خستگی جزء لاینفک عملیه بیولوژیکی حیات است و همان اندازه طبیعی است که تنفس و عرق کردن. منتها بعضی ها زودتر خسته میشوند و دیگران دیرتر. خستگی میتواند اسباب مشخصی داشته باشد . بنابران تا اندازه قابل توجهی کنترول پذیر است. انرژی مازاد که نسبتی دارد به خستگی ناپذیری, میتواند به مقاصد  غیر سازنده استعمال شود و بعضی از آنهایی که خستگی ناپذیر شناخته شده اند از جستجو ویافتن آن طرق خسته نشده اند. نه تنها برای زمامداران مهم است که انرژی مازاد خودرا  به مقاصد سازنده استخدام کنند بلکه راههایی را بجویند که انرژی مازاد اجتماعی نیز به هدف های متعالی بکار افتد. تأمل برای مسأله کمال اهمیت را دارد. تمدن تا زمانی امکان پذیر نشد که انسان انرژی مازاد نداشت و هرچه انرژی داشت  برای کسب قوت لایموت وقف میشد. چون با رویکار آمدن زراعت بدوی غذابقدر "کافی" یا نزدیک کافی تولید شد یکعده کسان توانستند نوعی زندگی "طفیلی" داشته باشند و وقت خودرا وقف اندیشه و تفکر نمایند. اختراع و اکتشاف کنند, الفبا و ارقام و حساب و نجوم را بوجود آورند و بطور کل زیربنای علم و تکنالوژی را بنا نهند و دیگر شئون زندگی به شمول زراعت را بهتر سازند. اوقات فراغت که قبلاً بآن اشاره شد طرف دوم سکه انرژی مازاد سطح تمدن یک اجتماع را تعیین میکند.

                      پالیسیهای فرهنگی و علمی دولت میتواند کاربرد انرژی مازاد اجتماعی را جهت بدهد و رهنمایی کند ومنتج شود به آنچه "جامعه شناسی دانش" شناخته شده. این پدیده حال و هوای اجتماعی مساعد جهت تحقق بخشیدن آرمانگرایی "آموزش از گهواره تا گور" را فراهم میکند و آن حالتی است که انواع گوناگون انرژی مازاد ملی و دیگر امکانات اجتماعی وقف آفرینندگی, خلاقیت و شگوفایی استعداد ها و کامروایی اجتماع میگردد. 

 گوش شنوا:                  

                      گوش مهمترین ارتباط انسان با محیط است و بیشترین آموزش ظاهراً از این طریق صورت میکیرد. گرچه بین کر و کور و محرومان دیگر حواس, اتفاق نظر در این باب محال خواهد بود. ولی کسانیکه بخواهند زباد بشنود در بسی موارد بین آنان و پرحرفان تصادم پیدا میشود. شما نمیتوانید هم زیاد بشنوید  و هم زیاد حرف بزنید, مگر اینکه بخش بزرگ زندگانی خودرا وقف این دو کار بکنید. لیندن جانسن, سی و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده امریکا زمانیکه رئیس حزب اکثریت دیموکراتها در مجلس اعیان بود لوحه ای بر دیوار اتاق مجلس اش آویخته بود , حاوی این مطلب: "کسیکه زیاد حرف میزند کمتر می شنود و کمتر می آموزد"

وی میکوشید کم حرف بزند وزیاد بشنود. "رابرت کایرو" مؤلف کتاب (فرماندار سنا) که مربوط به زعامت جانسن در درازنای سالهای متواتر در سنا است اورا متنفذترین و مقتدرترین زعیم اکثریت در تاریخ سنای امریکا میداند و ائتلاف گفت و شنود بطور متوازن و مؤثر همیش مورد توجهش بود. هستند بسی کسانیکه رعایت این توازن را نمیکنند. توازن سالم همان است که ملا نصر الدین قرنها پیش دستور داده بود : "چون پرسیدند چرا خداوند بانسان دو گوش داده ویک زبان؟ جواب حکیمانه اش این بود که "برای اینکه یکی بگویدو دوتا بشنود."

                      مشکل حرافان اینست که آنچه میگوینداغلب کاه بی دانه است. "اینرون بیون"که بعد از جنگ عمومی دوم جهان وزیر خارجه انگلیس بود باری در باره چمبرلین رئیس حزب محافظه کار و صدراعظم چنین گفت: "وی بسیار حرف میزند اما هیچ چیزی نمیگوید. یکی از خطابه های فیدل کاسترو دکتاتور کیوبا در اسمبله عمومی ملل متحد سه ساعت طول کشید. یکی از دپلوماتهای حاضر جلسه بعداً گفت: "یادم نیست چه گفت اما فراموشم نمی شود که چه نگفت."

                      آورده اند که لیونید برژنیف به خطابه نویس خود هدایت داد خطابه ای بنویسد برای دو ساعت. متن خطابه حسب معمول در دو کاپی تقدیم شد. خطابه چار ساعت را در بر گرفت. روز دیگر برژنف خطابه نویس را مخاطب قرارداده گفت: "من خطابه دو ساعته خواستم تو خطابه چار ساعته نوشتی!" خطابه نویس پاسخ داد: "قربان شوم, خطابه مورد استقبال شایان قرار گرفت و شما هر دو کاپی آنرا قرأت فرمودید!"

                      جارج واشنگتن که همیش سنجیده وشمرده حرف میزد اولین خطابه افتتاحیه ریاست جمهوریش یک و نیم دقیقه را در بر گرفت. آنرا مقایسه کنید با خطابه های افتتاحیه روئسای جمهوری این زمانه که در هوای سرد زمستان واشنگتن جان مدعووین را بلب میر سانند و چیزی هم نمیگویند.

                      یکی از بیانیه های تاریخی بیانیه ابراهم لینکن است که در میدان جنگ (کتمبرگ, پنسلوانیا) ایراد کرده بود. بیانیه ایکه رخ جنگ داخلی امریکا را تغییرداد. آن خطابه کمتر از ده دقیقه را در بر گرفته بود.

دیگر مثالهای تاریخی هم وجود دارد که صحت ادعای این شاه بیت را تائید میکنند:

                      کارها راست کند آدم دانا به سخن

                      که بصد لشکر جرار میسر  نشود

                      اما سخنی که میتواند اعجاز کند فشرده معانی است نه انفلاسیون الفاظ. گاندهی از کسانی بود که نبوغ شنیدن داشت و میگفت که دانش اجتماعیش را بیشتر از مردم آموخته است. وی بدردهای دل مردم گوش میداد و راه حل ها را می پرسیدو ازآن میآموخت و اجازه نمیداد که وسوسه حرافی مانع شنیدنش شود.

 

                      در زمان کمونستها در اروپای شرقی نسل نوی از طنز که "طنز مقاومت" خوانده شده بمیان آمد. مردم میخندیدند و اغلب بزیرلب. زیرا طنز هم مانند دیگر آزادیها بزیر زمین گریخته بود. در اینجا بر سبیل نمونه بیک  طنز پولیندی بسنده میکنیم:

                       در زمان حکمروایی کمونستها در پولیند گوشت قحط بود. یک وارسایی روزی به عجله از پهلوی دوست خود گذشت. وی پرسیدکه چرا اینقدر شتاب؟ جواب داد: میروم به بارسیلاوا بخاطر گوشت. تعجب کرد: میروی به بارسیلاوا بخاطر گوشت!؟ گفت: آری. انتظاراین قطار از همانجا شروع میشود. 

                      از پولیند بر گردیم بافغانستان طنز مردم افغانستان به مقابل اجحاف و تکبر عمال دولت به مضمونی است که در این شعر استاد اجل خلیل الله خلیلی جاودانه شده است:

 

          شنیدم ز درویش  روشن   روان

                      که چون سفله را برکشد آسمان

                      بکوبد  بگوشش  دو  میخ  حدید

                      که  حرف  حقیقت  نداند    شنید

                      در آرد  به چشمش  دو میخ دگر

                      که حق گردد  ازدیده اش  مستتر

                      یکی  میخ   دیگر  کذارد   نهان

                      که چون حکم عزلش رسد ناگهان

                      کند  بر قفایش  فرو  تا به   بیخ

                      که  از چشم و گوشش  فتد  چار  میخ

                      چوداری تو برصدر عزت  قرار

                      برآن  میخ   پنجم   نظر برگمار

 

                      از اینست که در حکومتهای امروزه جهان چه در کشورهای پیشرفته و چه در کشورهای عقب نگهداشته شده نقش زعامت های سالم و کرزمایی , دور اندیش و تخصص سالار برازندگی خاصی داشته, ومیتواند دردهای ملتی را که بی درمان گفته میشود درمان نمایند و زعامتی شایسته بوجود آوردند که آگاهانه برتئوری کهنه و زنگ زده و ناسازگار عقب گرایان کورنگر خط بطلان کشد و آینده درخشان جامعه های انسانی را تضمین نماید.

 


بالا
 
بازگشت