فاروق فرزين
پيشاور
دلو ۱۳۸۳
پاتك -
همان ، پاتك باشد، چه در ديوان ، چه در سرك باشد.
********************************************
اين خامه و نامه از سير وسفر
به كابل در مراجعه به دفاتر، حكايتي و شكايتي اندر باب ارتشاء دارد:
به ارباب امور دولت جمهوري اسلامي افغانستان پوشيده نيست كه رشوه ستاني در
دستگاه دولتي به ادامه بيش از يك دهه چور وچپاول،غنيمتگيري، قاچاق، آدم ربايي و
اختلاس بيت المال، به يك امر عادي و علني مبدل شده و از كنترول برآمده است.از
روسا تا مأمورين اكثر ادارات و دفاتر عليه مراجعين اتحاد نامقدس كرده اند كه
بايد جيب هاي عوام الناس را در داخل شعبات، خالي كرد، و آنرا شجاعانه و عادلانه
تقسيم نمود.
اين قلم به بيان دو سه تا نمونه اكتفا ميكند:
محكمه ناحيه عنواني آمريت احصائيه كابل استعلام داد كه در مورد ورثه معلومات
بدهيد. مدير شعبه از من تذكره متوفي را خواست. گفتم : تذكره نيست،ولي آدرس مكمل
صفحه و جلد و سال و محل صدور را داده ميتوانم تا در پاليدنش به تكليف نشويد.
گفت: نه، نمي شود. گفتم : اگر ممكن نيست جواب استعلام را بنويسيد. گفت: سختي
مكن هر كار دنيا با پول ممكن است در غير آن داد و بيداد فايده ندارد. ما اينجا
براي ساعتتيري نه نشسته ايم. با اشاره انگشت، رئيس را نشان داد و گفت كه با
دگروال صاحب مفاهمه كنيد. او واضح تر گفت كه اين كار ساده نيست،زحمت و مسوؤليت
دارد، پاليدن آن وقت زياد كار دارد. تكليف است. ما هم اولاد دار هستيم . قيمتي
است. در اين مأموريت از همه كار و غريبي دنيا مانديم . . .
بلي، صفايي چند ساله را تحويل ميكردم، كبير خان مدير صفايي گفت: تحويلي و جريمه
هفت ساله تو چهل و دو هزار افغاني ميشود. برايت يك تعرفه دو هزاري ميدهيم تحويل
بانك كنيد. چهل هزار متباقي را با ما جور بيائيد، چندش را به ما ميدهيد؟ در
حالي كه تحويلي من ۶۵۰ افغاني ميشد. انجينر احسان به بهانه قباله عرفي از تثبيت
قيمتگزاري جديد تا اخذ پول ابا ميورزد. انجينر هاشم ناحيه سوم تا كه پول گرفت و
زمين انقباض كرد، ميگفت: خانه تو ۴۳متر بيشتر از مساحت شامل قباله است. القصه
هركدام به نوبه خود جزيه ميگيرند.
در محكمه ناحيه اول ملا و اكرام در رشوه ستاني يد طولا دارند. آن دو نفر دستكي
مولوي و قضات شعبه اند، تا كه نوتهاي هزاري را نگرفتند، وثيقه برايم داغ
نكردند. از بام تا شام غازي و قاضي تا سارنوال در تكاپوي شكار اند.
حالا به يادآوري سه موردي كه چراغ بي فروغ اميدم را نسبت به فرداي كشور در رواق
قلبم روشني بخشيد، ميپردازم :
۱- صداي مدير محاسن سپيدي از شعبه اداري دافغانستان بانك هنوز در گوش دلم طنين
دارد: بچيم من سيد، اولاد پيامبر هستم. قانوني بدون طمع و توقع كار ميكنم !
۲- همينطور سارنوال ناحيه هشتم اذعان داشت: من كار خود را كردم ، فيصله را
نوشتم . صادر و ارسال هم كردم، تو حق به جانب بودي و هستي. فكرت باشدكه كسي به
نام من پولت را نگيرد. من با معاشي كه چاي و نانم ميشود، قانع هستم . خيال و
هواي پلو و چلو حرام در سرم نيست.
۳- از پوهنتون كابل طي يك پروسه طولاني، سرتفكيت تحصيلي اخذ كردم. هيچكس به
ايما و اشاره هم ، درهم و ديناري نخواست. خوشا فضل و ادب پوهنتون .كاش همه
دواير ما چنين وقار،عزت و تقواي نفس مي داشتند.
اين قصه ها و غصه ها را در هر جا به هر كس كه گفتم، آنها بنا بر برداشت و درك و
سليقه خود علل اين افتضاح را شرايط ناگوار اقتصادي، برهم خوردن تناسب عوايد از
اثر استخدام دالري در انجوها و موسسات ، عدم لياقت و كفايت اداره، ملوس بودن
مقامات، حرص و شيطان، آزادي و دموكراسي خواندند كه:
معاش مامورين كم و قيمتها بالاست. آب از سرچشمه ها خت است. روساء از مامورين
گماشته خود حق ميخواهند. اشپلاق چور زده شده است. مربي كه داريد مربا بخوريد،
در اين يك بام و دو هوا، يك مامور ۵۰۰$ معادل ۲۵۰۰۰ افغاني معاش يك ساله يك
مامور را در يك ماه اخذ ميكند، مامورين كه رشوه نگيرند، چه كنند ؟!
به هر صورت هر دليل و عامل در جايش معلول است و هر معلول به نوبه خود، علت. چرا
يخن آبيها با چنان بي حيايي چون رهزنان عمل ميكنند؟
نه،اينها يخن آبي نه، بل، پكول پوشان مسخ شده اند كه همه چيز حتي دين و سرزمين
خود را معامله كردند. آري، ميراثخور را خواب ميبرد نه آموخته خور را!
ياغيان و باغياني كه از شاهراه تاكوچه پاتك داشتند با اعلام الغاي پاتك سالاري
و ترياك سالاري، رئيس و مدير و آمر دفتر شدند تا با نكتايي و قلم ، قانونيت و
حاكميت را تمثيل كنند. اول خود را با زيور تفنگ، جلا دادند، باز بلا ساختند و
بعد ملا و حالا تلاش دارند كه معلا شوند.
جرئت عبور از ميان ميز هاي مامورين شاروالي، محكمه ها و سارنواليها مثل جان
نثاريهاي راهيان شاهراه كابل – تورخم در سالهاي پاتكسالاري دل و جگر شير
ميخواهد. خاطره هاي جانگداز گذر از پاتك هاي قوماندان زرداد در سروبي فراموش
ناشدني است.همان پاتكها از سركها به دفاتر نقل مكان كرده اند.چنانچه جهاديون
ساديست حسب عادت و اعتقاد به اصل غنيمتگيري، پشت ميز هاي دفاتر نيز كمين و سنگر
گرفته اند، چشمهاي مراجعين را آماج تير قلم قرار داده، زير نام بازسازي، هي
مصروف جيبسازي اند. حق القلم را چون شير مادر حلال و ماموريت را مقام غير مسوؤل
ميدانند. مامورين باجگير كه چون بوف هاي شاخدار در كنج و كنار شعبات قابو نشسته
اند و به قانون اعتنا و احترامي ندارند. ديگر شيريني و شكرانه و چاي پولي نمي
خواهند، بل مراجعين را بي آزرمانه با قلم تهديد ميكنند كه دست تان خلاص و چهار
طرف تان قبله !
مظالم سه ساله قلم ، روي سياه استبداد دودهه تفنگ را با قلعي سپيد ساخت.
از ديده هاي اهل قلم كه در زمان تلخ جهاديون جالب و طالب ( ن. و القلم و ما
يسطرون) مينوشتند و براي استقرار حاكميت قلم - بجاي حكومت تفنگ در افغانستان-
دست دعا بلند ميكردند،گريه ندامت جاري است و از جبين كاغذ عرق خجالت سرازير.
الحق كه شهد در دست مفسدين زهر گردد، و گرگان را چوپاني نشايد و نبايد!
فاروق فرزين
ويرانكار
، ويرنگكار شد!
كرزي ، سر
زاغ بودنه ميگيرد
-------------------------------------
اسماعيل خان، وزير جديد انرژي و آب، پلانهاي
پرطمطراق برقي ساختن كشور را كه طي دوماه عملي خواهد شد، از طريق مصاحبه
تلويزيوني ارائه كرد. این اقدامات كلوخ بگذار و بگذر ، بانظرداشت مدت احتمالي
بقاي او در اين پست تنظیم شده بود، او با مباهات از تمديد و افزايش برق وارداتي
كه ايران به اين تاريكستان سخاوت ميکند، يادآوري كرد.حالانکه توريد برق پيامد
هاي ناگواري را به دنبال دارد. توريد ضامن منافع و مصالح ملي ما نیست. توليد از
منابع سرشار طبيعي باد و آفتاب و آب، نه برق حرارتي و توریدی كه آفتابه خرچ
لحيم ميگردد. همين حالا مردم برق اكثر ويرانه های كابل را با جنراتور هاي كوچك
شخصي تايگر و جنراتور هاي متوسط و بزرگتر از آن تأمين ميکنند. دو سه تا متشبث،
شبانه خانه هاي محلات معین را به موافقه باشنده گان با جنراتور هاي ديزلي براي
چند ساعت تنویر مینماید. دو سه چراغ و تلويزيون هر خانه با صرفيه ماهانه مبلغ
دو صد افغاني روشن است. اگر بودجه وزارت بيروكراتيك برق به چنین افراد داده
شود، برق حتی تا قريه هاي دور ولايت كابل تأمین خواهد شد.
كمبود موسمي منابع آب و دوري راه و فاصله بند برق، مشكل دايمي است. برق
آبي،طريقه كلاسيك است. در عادي ترين شرايط شهر نيم مليونی تكافو نميكرد. حالا
اين شهر 4 مليوني را كه با تپه ها وكوه ها محصور است نتوان با صرف كاسه و نيم
كاسه بند هاي نغلو و ماهيپر مشبوع كرد. خشك سالي يك دهه اخير در جنتري اين
سرزمين يك رخداد استثنايي نه بل تکراری است.باد، منبع سرشار است و تجربه آلمان
در اختيار. آلمانهاكه با كمك هاي سخاوتمندانه فني و تخنيكي متعهد بازسازي
افغانستان اند.
بازسازي افغانستان با احيای سيستمهاي كلاسيك افاده نگردد. مگر با تكنالوژي مدرن
روز . در غیر آن كشور هاي تمويل كننده با اهدای دستگاه های داغمه و سيستم های
فرسوده، افغانستان را گورستان تخنيك هاي ناچل و اكسپايريزه خواهند ساخت. جهان
مصروف ساختن منابع اتمي برق است و ما مشغول توريد و تمديد، مونتاژ برق حرارتي.
از تحقق پلانهاي احيا و اعمار مجددی که بذل آزمندانه و استعماري باشد، حذر
گردد.
به هر صورت ، تورن كه ديگر امير بلا قيد و شرط هري و هريواي غنيمتی نيست، بيشتر
نگران آينده خود است تا وطن. كشتن ميرويس صادق وزير هوانوردي ملكي كابينه قبلي
در قلمرو امارت پدرش درس عبرت بود.امير براي اولين بار از درد دل والديني چشيد
كه فرزندان شان تحت قومانده او قرباني ميشدند. طبيعي است كه دست شكسته كار
ميكند،اما دل شكسته، نه!
كرزي سر زاغ بودنه ميگيرد و سر اسماعيل خان كشور را برقي ميسازد.
امير كه در ويران كردن برق يد طولا دارد. چنانچه تأسيسات برق هرات شاهد است که
او فكسول های زير پلستر خانه های آن ولا را با نوک برچه تعقیب میکرد. چطور اين
ويرانكار منحيث ويرنگكار مقرر شد ؟ آیا جهاديون كه كار چند ساله دولت و مردم را
در شفت شب كاري و زنده داري خود طي چند شب، طعمه حريق ميساختند،حالا در شفت روز
كار ي داوطلب خدمت و مشقت اند و با توبه ندامت و استغفار ، کفاره تخریبات
چهارده ساله را میپردازند یا چطور ؟ و يا همان طوري كه يك بار بخاطر خراب كردن
بند هاي آب و برق دالر گرفتند،حالا باز بنام اعمار مجدد يورو ميگیرند، یورو ؟!
آيا حتمي است كه حالا هم اين گرگهاي قطاع الطريق بنا بر قطع الرجال منحيث
پوستين دوز هاي كهنه كار شهر ايفاي وظيفه كنند و آناني را كه بیرحمانه با برچه
ها دريده اند ، مهربانانه با جوالدوز ها بدوزند؟!