نوشته از: داود دريا باري
بلژیک
نيلو فر در مــُرداب
پاسخ به گـــچ مالي هاي امين فروتن بر جداره هاي سياهء طالبي
( براي آگاهي بيشتر مقالهء آقاي فروتن را با کليک کردن بالاي نام ايشان دريافت نمائيد)
در وهلهء نخست نگاهم به سروده هاي شاملو لغزيد... پنداشتم پر داختي ست در حوزهء شعر.... اما: خود از دردي بود!
که ايشان اند!
فحش، اهانت و تعرضات لفظي مفاد مقالهء چهارده صفحه اي آقاي فروتن است چه دشمنانه انديشيدن معني اش همين است هرچه پسند طبع نيايد، نابودش کنيد!
توجه به گفته هاي فروتن:
ستون پنجم، "جماعت دلال صفت" ، " تفاله هاي فرصت طلب"، "مسخ شده گان"، "دلقکهاي وطني"، "اصحاب تابلو دار"، "بازمانده گان پــُرعقده"، "مرثيه خوانان مزد بگير" و "ده ها چرکين نفسي از ين دست..."، که بقول خود " آقا" نشانهء سقوط ا خلاقي است!" و همچنان بر سخافت عقل دلالت دارد.
کدام منتقد و تحليلگر پاک طينت که اهتمام اش رفع معضلهء بوده باشد و يا بقول آقاي فروتن " با حــُــسن نـــيت و از سر دوستي" تبين گذاره اي همت گماشته باشد با چنين بد انديشي قلم فرسايي مينمايد !
مگر نه نيلوفر شعر شاملو در مردابِ گنديده اي فرو افتاده است !
آقاي فروتن، در عصر ديکتاتوري تکنالوزي، هنوز هم پرکارآئي شمشير و آموزه هاي جنگ " جملي" باورمند است زيرا که" آقا " نتوانسته است انديشه اش را از چارچوب باورهاي مذهبي و قبيلوي رها بخشد.
و چنين است که هرچه بدذائقه داشته اند" از سر دوستي" برخوان نقد استفراغ نموده اند.
کاش آقاي فروتن به اين توصيهء شريف عليه السلام توجه ميفرمود:
به سخن ببين نه به گوينده! " بعبارتي، ببين که چه ميگويد مبين که کي ميگويد" اما " آقا" در همه موارد روي سخن اش با گوينده است و فقط دو تاي موارد به " سخن" روکرده که در هردو مورد نيز غلط کرده اند.
اينک موارد گـفت و شنود جناب پدرام با بني يعقوب که باعث خشم و عصبانيت آقاي فروتن شده است. هرچند آقاي فروتن کوشيده تا ميل باطني اش را با طنطنهء کلام بپوشاند:
1 . اينکه جناب پدرام فرموده اند : " زبان سرود ملي پشتو است و من آنرا بصورتي که ملازمتي با کلام نداشته باشد درخواهم آورد."
2 . اينکه: " در قانون اساسي فعلي افغانستان زبان اول افغانستان پشتو است."
اينک " دست" آقاي فروتن را در ميگيريم و با هم موارد فوق را به بررسي مينشينيم!
در مورد سرود ملي:
پدرام : " زبان سرود ملي پشتو است و من آنرا بصورتي که ملازمتي با کلام نداشته باشد درخواهم آورد"
فروتن: " هر موزيکي داراي متن است و هر متن ملازمتي با کلام دارد .... به هر شکل از حلقوم هستي خارج شود"
آقاي فروتن ! هم برداشت شما از پديدهء زبان يک رويه است و هم شما نمي فهميد که ملازمتي کلام با موزيک جنبي است نه ذاتي و اين عارضه از يونان باستان سرچشمه گرفته است.
دريونان باستان، براي ايجاد تاثير و شورفراوان در شنونده، نمايش هاي حماسي و تراژيدي با همراهي شيپور ها و طبل ها يعني موزيک به نمايش و اجرأ در مياوردند و اما اين سنت قبل از امروز بوسيلهء بزرگان موتزارت، بتهوفن، باخ، چايکوفسکي، راوي شنگر و.... شکسته شده است.
شما ميتوانيد قطعات زياد موسيقي بدون متن کلامي در آرشيف بجا مانده ازين بزرگان ملاحظه نمائيد! به اضافهء اينکه ميلودي هاي موسيقي پاپ و جاز هيچ ملازمتي با کلام ندارند،
اما به قول اخوان ثالث:
" تو چه شنفتي درين دهکور دور افتاده، از معبر
به جز بانگ خروس و خـــــــر..."
اقاي فروتن!!
" هر متن، به هر شکل از حلقوم هستي خارج شود" ملازمتي با کلام ندارد!، بلکه عواطف و انديشهء بشري ابزار و زبان هاي مختلفي براي بازتاب خود دارند که از جمله :
در نقاشي - رنگ ، در شعر – کلام ، در موسيقي – صوت ، در رقص – اعضاي بدن ميباشند، کلام يکي از ابزار انديشه و عواطف بشري است نه خودِ انديشه و عواطف ؛ و موسيقي بر بنياد انديشه و عواطف بشري استوار است نه بر ابزار کلام !
آقاي فروتن؟ اگر بفرمودهء جناب شما " هر متن ملازمتي با کلام دارد" پس متن کلامي تابلو هاي پيکاسو و يا نقاشي هاي امپرسيونيستي چيست ؟ متن ناقوس کليساي مسيحي که مليونها انسان را به سکوت واميدارد چيست؟
متن کلامي دُهــل و اتن چيست؟ شايد متن کلامي آنرا پنهان داشته اند؟
آنچه گفتيم همه فاقد متون کلامي هستند و هيچ الزامي با کلام ندارد. موسيقي، نقاشي، رقص، ورزش همه مستقل از کلام و بر بنياد انديشه احساس و عواطف بشري استواراند هرچند ميتوانند بصورت جنبي موسيقي يا شعر و رقص آميخته گي داشته باشند.....
در مورد زبان :
پدرام : " در قانون اساسي فعلي زبان اول افغانستان ... پشتو است..."
فروتن : " تقاضا دارم يک بار ديگر متن قانون اساسي جديد افغانستان که هرچند مطلوب در طبع شريف" يکعده کانديدا شايد نبوده باشد مرور فرمايد ! " قانون اساسي .... بر خلاف آقاي پدرام...حکم ميکند.... به يقين بايد گفت که آقاي پدرام قانون اساسي را مرور نکرده است! "
اينک قانون اساسي:
ماده
شانزدهم:
از
جمله
زبان
هاى
پشتو،
درى
،
ازبکي
،
ترکمني
،
بلوچي
و
پشه
يي
،
نورستاني
،پاميرى
و
ساير
زبان
هاى
رايج
در.
کشور،
پشتو
و
درى
زبانهاى
رسمي
دولت
مي
باشند.
در مناطقي که اکثريت مردم به يکي از
زبان هاى ازبکي ، ترکمني ،
پشه يي ،نورستاني ، بلوچي و يا پاميرى
تکلم مي نمايند، آن زبان علاوه بر
پشتو و
درى
به حيث زبان سوم
رسمي مي باشد و نحوه تطبيق آن توسط
قانون تنظيم مي گردد.
آقاي فروتن !
در فقرهء دوم قيد عددي " به حيث زبان سوم" معـــين کنندهء کدام واقعيت است؟ کدام يک اول و کدام دوم که ديگر زبان ها درجه سوم اند.
از لحاظ دستوري حرف اضافه "بــر" که قبل از اسم " پشتو" آمده است رابطهء آنرا با ديگر کلمات جمله روشن ميسازد و قيد عددي "سوم" ترتيب و يا مرتبهء عملي آنرا معين ميکند، حال ببينيد بر حسبِ مرتبه از لحاظِ ترتيب زبان " پشتو" در کجا قرار دارد ؟ نه اينست که در صدر؟ مگر نه چنين است که به ترتيب، پشتو – يکم، دري – دوم و ازبکي و ساير زبانها سوم !
بعبارتي اگر قيد عدد سوم را از فقرهء دوم مادهء شانزدهم حذف نمائيم چه نقص در مفاد فقرهء مذکور ايجاد خواهد شد، مگر نه اينکه ترتيب درجاتِ زبان را منتفي ميسازد!
آقاي فروتن!
قيد عددي "ســـوم" بوضاحت حکم ميکند که:
1 – پشتو
2 – دري
3 – ازبکي و سائر زبانها...
جالب توجه کلمهء " بحيث" است؛ بحيث درجه سه، بحيث درجه دو.
آقاي فروتن!
وقتي يک تاجک، يک ازبک و يا ترکمن در زادگاه مادري شان، در سرزمين شان اقوام درجه دو و سه باشند، لافيدن درجه اول ها از برادري و برابري تزوير نيست؟ چگونه ممکن است سند که باشندگان يک سرزمين در آن بربنياد زبان به ترتيب 1-2-3 طبقه بندي شده اعتبار وثيقهء ملي ! کسب نمايد؟!
زبان اول پشتو، مصطلعات: افغان، پشتني بانک، پوهنتون، ولسوالي، ستره محکمه، چارنوالي، پشتونوالي حتي که دُهــلچي ها با دُهــل شان به احترام درجه اول بودن، پسوند "ملي" گرفته اند. همانندِ دهل و اتن ملي ! و باقي بقول قدير روستاه ترکي مرکبات اجتماعي: " درجه 3، هويت و فاقد "
برين ميگويند پشتونيزه کردن! " وراستي چگونه برين شوربختي تاب آورد؟"
هدف فروتن گچ مالي است بر همان چهره هاي سياه طالباني، که با تــُـرفند، عدالتِ اجتماعي، دموکراسي، اهليت با هزار ا ُف و آخ تلاش نموده در عاطفهء ساده انديشان و خوشباوران به برداشتِ خودشان " شعور ملي !" را بشورانند اما با تلويحاً اين پنداره را پرورانيده که اهرام قدرت طالباني رنگ پذير است اما: زنگ پذيرني !؟ هرگز!
به گفته فروتن توجه کنيد: "...و راستي اين لشکري از مدعيان زعامت – مستحقان معلوم اند – نمي دانستند" به هر دليلي! شانس پيروزي ندارند" و " هر چقدر زور زدند – هيچ تاثيري بر جاي نگذاشت"
چنانچه ميبينيم آقاي فروتن نقش اپوزيسيوني را که لازم پويائي و بسطِ دموکراسي براي اقوام " درجه 2 و 3 " بر نمي تابد؛ و راستي اينهمه بيتابي ها، هذيان ها پريشاني و هراسي آقاي فروتن منشأ در کجا دارد؟!
حقيقت اينست که هرچند ايديولوژي هاي تک محوري و تماميت خواه – بارها – به تجربه در آزمودن تاريخ شکست خورده و ابطال پذيرفته است اما هنوز در برخي محيط هاي بسته، براي پيروان شان از ابطال پذيري مصؤن مانده است.
حصار نا مرئي که اين پنداره ها را براي مريدان نوع قبيله ئي اش از ابطال پذيري مصؤن داشته است در فرهنگ اصلاحات ملي! که به حکم فقرهء 5 مادهء 16 بايد حفظ گردد: به آن پشتونوالي! ميگويند!
و بر بنياد همين به اصطلاح" ارزش ملي!" بوده که در قرن بيست و يکم طعني قرن عجوبه هاي تکنالوژي و ارزشهاي انساني، هنوز در افغانستان " ولادت" افراد در کاست هاي عشائري شرط اساسي اشخاص در طبقه بندي قدرت است نه شايستگي شخصي و ارثي!
شجاعت، اخلاق، فروتني، ايمان، آزاده گي و سربلندي ... و بدون پسوندهاي "زي" و " زائي" معتا و اعتبار نداشته و ندارد.
..... تشنگي سيري ناپذير فاشيزم قبيله به هدف فرمانروائي بر ديگران هر از گاهي، در ابعاد مختلف بگونهء دردناک تکرار شده است!
مدعيان، وحدت ملي! دموکراسي! عدالت اجتماعي! حتي در مرحلهء سخن نيز صادق از آب برون نيامده اند چه رسد به عمل اخلاقي که بقول کامو: " انسان شدن ناميد"
يکي ديگر از مصاديق اين سخن، کتـــابِ " دوهمه سقاوي" است که توسطِ " افغان سوسمار؟" اين وجدان معذبِ فاشيزم قبيله، اين طراح پروژهء ژنوسيد، که هم اکنون به ازأ پاداش کتاب اش بر مَـــــسنــَدِ وزارت تکيه زده است، کتابي که به سرعت در هالهء قداستِ کاذب فرو پيچيده و به حربهء توجيه کنندهء جناياتِ طالبي مبدل شد ... بر آن آموزه ها عمل کردن و " در کوچه هاي نيشاپور قرمــُــطـي جستند"
مگر فتواي تکفير جناب پدرام بر بنياد همين کتاب و رأی همان مفتي ها که " هميشه حرف مفت زده اند" صادر نشده است!! اما فروتن ها يا به توجيهء آن پرداخته و يا سکوت بر آن مـُـهر تائـــيـد گزاراند. و راستي " برادري هرگز چنين نفرت انگيز نبوده است" !
اصول اخلاقي براي فروتن ها از قبيله مي آيد نه ازقبله و حق و قبيله پايش در مصلحت است و دستش در معامله " که بمعني نسبي گرائي اخلاق است".
" اگر قبيله اي به مصلحتي که خود يا يک زهير قبيله مي بيــــند دست به بدترين جنايت برد"
" ثواب بـُــرده است زيرا جنايت براي خويش سنتي دارد!"
اگر سياه ترين چهره اي مانند کرزي با محافظين امريکائي بر مسندِ قدرت نصب شد ريـــس جمهور منتخب مردم خواندند و اگر يکي از کانديداي رياست جمهوري مانندِ جناب پدرام بر آن انگشت گذارد، جامه دريدند! فتوا ها صادر کردند! تهديد ها روا داشتند! مقاله هاي هفت مني نوشتند و..."
همين آقا فروتن که "اجيران" ديروز را امروز " نهضت طالبان" ميخواند و "مانندِ هر نهضتِ ديگر!! زادهء شرايط سياسي و فرهنگي اين جامعه" ميداند، فراموش کرده است که در ماهنامهء راه نو ارگان نشراتي کنگرهء ملي شمارهء چهارم ص:29 کفته است: اين امريکائي ها بودند که طالبان را بوجود آوردند و يکتعداد اجيران را بنام طالب توسطِ CIA و ISI پاکستان "ساختند و وارد کشور نمودند" !
مگر نه اين معني نسبي گرائي اخلاقي يست؟! مگر نه اينکه به اقتضاي مصلحتي که خود ميدانيد که باز اين "اجيران پاکستاني" را " نهضت طالبان" عنوان کرده ايد و "مانندِ هر نهضتِ ديگر زادهء شرايط سياسي و فرهنگي اين جامعه" دانسته ايد، مگر نه گچ مالي است بر چهره هاي سياه طالباني !!!
کسي که در پيشگاه وجدان جمعي هموطنان اش با صد رقت نه ايستاده است، چگونه ميتوان " با صراحت و صدرقت در پيشگاه وجدان جهاني حضور يابد" و آ ئينهء تمام نماي همه ستمديدگان عالم باشد ؟!
آقاي فروتن !
شما ميتوانيد ازين منجلاب اخلاقي بيرون آئيد و نظريه ئي را پي ريزي کنيد که به تکميل فاشيزم نه انجامد و اين مستلزم يک خانه تکاني است که تمام برآيندِ زنده گي شما را در بر ميگيرد، بدون اين بازنگري شما خود " دردي" هستيد جـــانـــــــــــکـــــاه.......!!!
پـــــــــــــــــايـــــــــــــــان