" آزادی"، حقیقت را مسخ می کند!
گاهگاهی که فرصت پيدامیکنم و نشریه یی به نام " آزادی" چاپ دنمارک را از طریق یکی از دوستان فرهیخته ام بدست آورده و به مطالعه می گیرم، پشيمان هم می شوم ، چرا که در اين نشريهء شخصی هيچ مطلبی روشنگرانه يی نمیتوان يافت ،
به جز از دشنام وبهتان وافترا ودروغ به آدرس نيمی از خلايق . به خصوص در اين یکسال اخیرکه راه ورسم نشرات
واصول مرامی اين نشريه نيز دستخوش هوا و هوس وعقده های روحی ناشر ومدير مسؤول و محرروشورای نويسنده گان آن که جمله يک نفر اند، يعنی آقای نجيب روشن شده وديگر معلوم نيست که اين نشريه چه هدفی دارد وچه می خواهد! باروشنی می بينيم که چطور" آزادی" که سالیان درازی به همت قلم به دستان فرهیختهء ما راه خود را در بین روشنفکران در خارج از کشور باز نموده بود، به یکباره گی نه تنها همه همکاران خوب خود را از دست داده، بلکه ماهیت نشراتی ان در خط فاصل از اندیشه های ژورنالیزم مترقی قرار گرفته و در سطح یک نشریه متعارض نسبت به همه کس و همه چیز سقوط نموده ودر سطح بسيار نازل ومبتذ لی قرار گرفته است.
متأسفانه، اين آقای روشن با سؤ استفاده از ارزش های آزادی بیان جامعهء غرب، با چاپ و نشر مطالب گوناگونی
زیرنام های مستعاری چون ن .قیوم زی وع. حيدری و انجنير.ا. م .ويا داکتر ... و چند آدم خيالی ديگر
به جای آنکه همان طوری که در پشتی آن می خوانيم، پلی وصلی در تبادل افکار روشنفکران شود، در فصل آنان تلاش به خرچ می دهد. غافل ازآن که از سبک وسياق اين نبشته هاهمه به آسانی پی می برند که نويسنده کسی بجز همان پهلوان دوران که هم نامه نويس است وهم مقاله نويس وهم شاعر است وهم داستان نويس وهم تحليل گر است وهم نقاد ! کس ديگری نميتواند باشد. چراکه گفته اند که از کوزه همان تراود که در اوست ....! دور نمی رويم واز همين يکی دو شماره پيش شروع می کنيم :
مثلا در شماره ( 60)آزادی، موصوف سایت آریایی را به نشر مطالبی دور از عفت قلم متهم ساخته و تذکر داده بود که آریایی از نشر همچو مسایل باید اجتناب ورزد.که با مطالعه این" اندرز پدرانه !"به خواننده اين تصور دست می داد که جناب نجيب روشن پس از این از چاپ و نشر مطالب توهين آميز ودور از عفت کلام ونامه های سرگشوده وسربستهء کژدار و مريز زیر هرنام و به هر آدرسی منصرف گردیده و در صدد رفع فاصله بین خواننده گان و " آزادی" خواهد شد.
اما دریغا که آقای نجیب روشن بمثابه یکتن از فعالان سیاسی و گرداننده گان تدویربه اصطلاح کنگره سوم ح .د.خ .ا، فعالیت های ژورنالیستیک! خویش را تحت تاثیر سلیقه های سیاسی اش قرار داده و با آشتی ناپذیری نسبت به مجموع گرایش های سیاسی بخصوص علیه طرفداران نهضت میهنی قرار گرفته و با اشکال و شیوه های مختلف ، نه تنها خلاف نورم های ژورنالیزم، بلکه برخلاف تمام نورم های مروج اخلاقی در جهت تخریب طرح مطروحه، طرفداران و گرداننده گان آن از هیچ وسیله یی دریغ نمی ورزد. که نشر مقالات و گزارش های متعدد طی یک سال اخیر برضد این تحرک تازه بیانگر این حرف می باشد .
چنانچه در شماره 61 نشریه " آزادی" خبری از نام " آزاد" خبرنگار اروپایی نشریه آزادی که با قاطعيت می توان گفت چنين شخصی وجود خارجی ندارد ، چاپ نموده است که گویا یکی از رهبران و سخنگویان نهضت میهنی بشیربغلانی والی فراه می باشد.وهمه کس می داند که این خبر سر تا پا دروغين ، ادامهء همان حملات دزدانه یی است که نجيب روشن مذکور طی یکسال اخیر بالگد و لجن پراگنی زیرنام های مختلف در قبال طرح نهضت میهنی به آن پرداخته و از هیچ حربه یی بخاطر تبارز مخاصمت و دشمنی اش با آن طرح دریغ نورزیده است .
هرچند آقای روشن به مثابه شخص مسول نشریه "آزادی"برحسب وظیفه باید برعلاوه صحت بودن هرحرف مطالبی که چاپ می گردد، به چگونگی صحت بودن منبع خبر نیز توجه داشته و از چاپ حرف های سرکوچه و بازار که نشریه راهرچه بیشتر در قطار نشرات بی ماهیت "مطبوعات زرد" قرار می دهد ، جلوگیری نماید، زیرا این کار از یکسو بازگو کننده سطح درک و مسولیت،اگاه بودن از مجموع مسایل داغ سیاسی در سطح جامعه و جهان وبرخورد مسولانه آقای روشن منحیث مدیرمسول نشریه بوده و از سويی هم برای چهره یی چون آقای روشن که سالیان درازی در خدمات اطلاعات دولتی وظیفه اجرا نموده است، تفکیک بشیر بغلانی باندیت وابسته به حزب اسلامی گلبدین و جناب بشیربغلانی یکتن از پیش کسوتان جنبش چپ، بايد کار بس ساده و آسانی می بود و بايد باشد ، زیرا یکی از انان شايد همواره درمحراق توجه اطلاعات اوپراتیفی خاد قرار داشته، و آن دیگری در پله های بالایی حاکمیت جمهوری دموکراتیک افغانستان قرار داشته است. اما شاید از اینکه آقای روشن در سال 1988 یعنی در همان موقعی که جنگ اعلام ناشده امپریالیستی و مداخلات صریح و اشکار نظامیگران پاکستان و نیروهای عقب گرای جهادی منجمله حزب اسلامی گلبدین که بشیر بغلانی یکی از قوماندانان برجسته آن بود برعلیه کشورما با ابعاد وسیع ادامه داشت، وطن را ترک و حزبی را که اکنون وی در صدد تدویر کنگره سوم ان است، در آن کارزار تنها گذاشت، فراموش کرده باشند که کدام بشیربغلانی در همایش وسیع و تاریخی 29 فبروری سال روان در شهر آرنهم کشورهالند، ويا در جلسه همانند آن ، در جنوری سال 2002 گرداننده گی این جلسات را به عهده داشت؟
هرگاه آقای روشن فراموش کرده باشند، باید خدمت شان عرض نمایم که نهضت میهنی به مثابه یک سازمان سیاسی فراگیرنیروهای جنبش چپ کشورکه در آینده به تشکل دست خواهد زد، در ان جایگاهی برای عناصر افراطی راستگرا وجود نخواهد داشت، چه رسد به افراد جانی و ادمکشی چون بشیربغلانی والی فراه که چهره های سیاه و بدنام انان برای همگان روشن بوده و می باشد .
می خواهم باز تاکید ورزم که نهضت میهنی به منظور رهیافت گره زدن جنبش چپ تا هنوز بمثابهء یک ((تفکرسیاسی)) مطرح است . مساعی وجود دارد که این تفکر به همه گرایش ها، حلقات سیاسی،فرهنگی و روشنفکران آزادهء وطن در تفاهم و گفتمان سازنده اصلاح،تعدیل و تکمیل گردد ، تا بعداً در کنگرهء فراملی، فراگروهی و فرامذهبی به تصویب برسد و همزمان زعما و فعالین آن در فضای آزاد و دموکراتیک انتخاب و تشکیلات ایجاد خواهد گردید.
اماچقدر خوب می شد تا آقای روشن قبل از نشر این خبر نوشته یی را که توسط آقای دستگیرنایل در نخسستین روزهای تقرر بشیربغلانی به صفت والی بادغیس در سایت خبری آریایی نشرگردید مطالعه نموده و از نشر این خبردروغين که بدون شک برعدم واقعی بودن همه اخبار و مطالب آزادی صحه گذاشته و مهرتایید می گذارد ابأ می ورزید.
برای شناخت بیشترآقای روشن از بشیربغلانی سابق والی بادغیس که بعدها والی ولایت فراه گردید، باید تذکر داد که نام اصلی وی محمد یوسف است که ازقوم دولت زایی است .وی پس ازهفت ثور سال١٣٥٧ در دوران اختناق که شورش ها دراین سو،ان سو در برابر رژیم خونخوار امین برپا شد،بخاطر سوء استفادهء سیاسی نام مستعار " بشیربغلانی" را برایش برگزید.
می خواهم برای اقای روشن و همو " آزادخبرنگار!" اطلاع دهم که محترم محمدبشیر بغلانی یکتن از پیش کسوتان جنبش چپ دموکراتیک افغانستان ، یکی از یاران نزدیک و همرزمان شهید محمدطاهر بدخشی که در زمان حاکمیت امین این جلاد خون آشام و شیاد تاریخ به شهادت رسید بوده، و سالیان درازی عضویت دفترسیاسی سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان ( سازا) را دارا بود، می باشند. ایشان به خاطر دفاع از داعیه برحق مردم افغانستان بارها زندانی گردیده ولی یک لحظه هم از مبارزه عادلانه اش به منظور دفاع از منافع مردمان تحت ستم کشورما دست برنداشته است .
آقای بغلانی از سال 1983 در مقام وزارت عدلیه جمهوری دموکراتیک افغانستان عز تقرر یافته و در ایجاد سیستم قانون گذاری کشورما نقش برازنده یی ایفا نموده است .
قابل تذکر است که آقای بغلانی پس از انکه مجبور به ترک وطن گردیده و در کشورهالند تقاضای پناهنده گی نمود،مدت شش و نیم سال به خاطر دفاع از اندیشه های تحول طلبانه اش در کمپ های مهاجرت عملاً زیر فشار روحی قرار داشته و در حالت بی سرنوشتی بسر برده است، اما برای یک لحظه نیز از دیدگاهایش در برابر دستگاه حقوقی هالند عقب نشینی نکرده است.
بناًء دور از مروت ومردی ودوراز رعایت اساسات ژورنالیستیکی است که آقای روشن به زعم خودش " به خاطر ضربه زدن به مخالفین سیاسی" از همچو اتهامات نادرست و تخنیک های بدنام کار گرفته ، یک فرد باندیت، آدمکش و ددمنش را با یکی از چهره های سرشناس جنبش چپ کشور عوضی گرفته و خود را در کوچه حس چپ بزند!
همچنان گفتنی است که همچو خبری اصلاً در سایت هايی که نشریه "آزادی" آدرس داده بود و خواننده را در گمراهی قرار می دهد ، وجود ندارد. اما اين تفتين وشانتاژ در همين يکی دو مثال ختم نمی شود و به قول معروف اين رشته سر دراز دارد . به گونهء مثال از يکطرف به آقای عظيم شهبال امکان می دهد که هرچه در چنته دارد به آدرس يکی از خوشنام ترين شخصيت های حزب دموکراتيک خلق افغانستان بنويسد وهرچه از دهنش برآيد بگويد ولی از طرف ديگر نامهء مجعولی از نام چند نفر اعضای حزب از خير خانه کابل درمذمت شهبال به نشر رساند که انگار آزادی به آزادی انديشه وافکار دگر انديشان حرمت واحترام قايل است و البته منظور ديگر وی از اين به هم انداختن های اعضای حز ب اين است که بازار کساد آزادی را رونق بخشد در حالی که تا جايی که من می دانم اين نشريه به کمک مستقيم دولت دنمارک نشر می شود و آقای نجيب روشن، هر چند که درگشاده دستی! بی بديل است حتی يک پول هم از جيب خود برای نشر جريده نمی پردازد. البته که اين موضوع کار شخصی او است . چراکه بزنس بزنس است ولی اين مفاد به قيمت آ برو وحيثيت انسان ها نبايد به دست آيد .
ولی آقای روشن که گاه در مسجد و گاه در میخانه سرمی جنباند، و در هرجا با عبا و قبای مختلف چهره عوض می دارد باید به این نکته پی ببرد که وی با این سردرگمی خبری و اطلاعاتی در خدمت اندیشه های گوناگون که هدف شان ایجاد درز عمیق بین روشنفکران می باشد قرار گرفته و این سوال را در ذهن خواننده گان " آزادی" تداعی می دارد که آزادی به آزادی می انديشد ويا به مسخ آن ؟
بااحترام
داکترسیدمحمد یفتلی از کشور آلمان