اين بار آقاى يفتلى مخاطبم نيست!
دومين نامه اى آقاى داكتر سيد احمد يفتلى را مرور كردم. اگر قرار بود به چنين نامه اى جواب داده ميشد، ضرور بود من نيز عفت قلم را كنار ميگذاشتم و هرچه در اين آزاده سرا(!)، بر زبان مى آمد، دريغ نمى كردم. اما از آنجائيكه كلامِ من، با كلام زيباى دهها همكار با شرفِ’’آزادى‘‘ و هزاران خواننده اى آگاهِ آن در پيوند است، قلم را به رسوايى نكشيدم، و از پهلوى آن جملات نا زيباى آقاى يفتلى، كه در خور يك شخصيت تحصيلكرده’’داكتر‘‘ نيست، گذشتم. لذا مخاطبِ من در اين چند سطر، آقاى يفتلى نيستند.
وقتى در نامه اى دومى آقاى يفتلى خواندم، كه از اقامتم در چين بنابر همان پيشگوئى قبلى ام، قضيه تا سرحد بازديد احتمالى ام از كمپ هاى مخالفين دولت افغانستان در قلمرو چين كشيده است، خنده ام گرفت و با حيف گفتم: كاش فراموش نمى كردم و در آن نامه تذكر مى دادم، كه قبل از عزيمت به سوى جمهوريت مردم چين، مدتي در كشور تايلند نيز زندگى كرده ام. كه خدا كند اين نقلِ ديگر نيز، در تكميل قسمى هويت اصلى من، كارى افتد.
صادقانه خواهان نوشتنِ اين چند سطر نبودم، ولى از آنجائيكه بدبختانه ما افغانها، طوريكه آقاى يفتلى خود اشاره كرده اند، خاموشى را علامتِ رضا ميدانيم، لذا براى اينكه گذشتن از كنارِ آن دشنام ها و مُهر زدنهاى سخت طفلانه، مضحك و خنده آور، گويا نزد خوانندگانِ آريايى تائيد شده تلقى نگردند، ناگزيرم به چند نكته اى از نوشتهء آقاى موصوف، اشاره نمايم:
داكتر صاحب به اين باور اند، كه گويا من از طالبان به دفاع برخاسته ام، زيرا كه از دعوت آقاى دستگير صادقى در آن مصاحبه(!)، براى حضور امريكا در افغانستان جهت قلع و قمع طالبان، انتقاد كرده ام.
اگر شماره هاى’’آزادى‘‘ را باز كنيم و بخوانيم، به اين گفته بايد خنديد، چه نه تنها ’’آزادى‘‘ در مخالفت با طالبان كه تقريبا" همزمان با به قدرت رسيدن آنها تأسيس شد، بلكه بخش اعظم صفحاتِ خود را، وقفِ مبارزه عليه بنيادگرايى طالبى، تروريسم، ارتجاع و امپرياليسم نموده است.
اينكه اعتراض ما عليه تجاوز امريكا به افغانستان بوده و تا حال با قوت خود باقيست، به اين معنى نيست كه ما از بنيادگرايان اسلامى و آنهم طالبان، به دفاع برخاسته ايم. ما هميشه اين سخن را آفتابى گفته ايم و اينك يكبار ديگر ميگوئيم، كه امريكا براى حضورش در افغانستان، خود طالبان را ساخت، تسليح كرد و به قدرت رسانيد، و بعد تا آنجا آنها را به وحشت و عقب گرائى مجال داد، و تمام نهاد هاى اجتماعى و سياسى را در افغانستان اولا" توسط مجاهدين و بعد طالبان ويران و از بين برد، كه اين روحيه بوجود آيد، كه هيچ قدرتى جز خالقِ اصلى آن(امريكا)، طالبان را از بين برده نمى تواند.
امريكا با آن بازى سياسى، شرايطى را بوجود آورد، تا حضور و تجاوزش را به افغانستان مشروعيت بخشد و بحيث يك قدرتِ نجات بخش نگريسته شود، نجات بخشيكه رژيم ظالم و عقبگراى طالبى را از افغانستان ناپديد كرد، و همراه با آن سلطهء مستقيم پاكستان را، از سر افغانها دور نمود.
بلي دوستانِ عزيز! امروز روشنفكرانى را مى شناسيم، كه تا ديروز در دهن دروازهء سفارت امريكا در كابل صف مى كشيدند و شعار هاى مرگ بر امپرياليسم امريكا را سر ميدادند، ولى امروز با زبان حال مى گويند: ’’امريكا كمكى بزرگى به افغانستان نمود و طالبان را از بين برد، اگر امريكا حضور نمى يافت، افغانستان حالا صوبهء پنجم پاكستان بود...‘‘
جالب اين است، كه دوستان’’نهضت ميهنى‘‘ حضور امريكا را به افغانستان تجاوز نمى نامند، و اگر هم در گفتار به تظاهر پرداخته حزبى هاى پاك و صادق را باز هم بدور خويش نگهميدارند و فريب ميدهند، در نشرات’’مشعل‘‘ هيچگاهى از آن سخن نرانده اند، در حاليكه تجاوز- تجاوز است و ما نمى توانيم اين حضور را پوسته و رويكشِ بشردوستانه دهيم و نامش را بگذاريم:’’بخاطر تحقق دمكراسى‘‘به افغانستان تشريف آورده اند، همان دموكراسى ايكه ساختمانِ آن در عراق به شدت ادامه دارد و افغانستان چند گامى از آن پيشتر گذاشته است.
لذا مخالفت ما با آن تجاوز، به معنى طرفدارى از ادامهء سلطهء طالبان نبوده، بلكه توضيح مكرر اهدافيست، كه امپرياليسم نه تنها امروز، بلكه تمام قرون 19 و 20 را در روياى آن گذراند، و آن اينكه بر منابع و ثروتهاى دست ناخورده اى اين منطقه، شكم پهن كند. ولى دريغا كه حضور امريكا در افغانستان، كدام تحولى مثبتى، آنطوريكه آقاى دستگير صادقى آرزو مى بردند، متأسفانه بوجود نيآورد: همان آش و همان كاسه: (مجاهد- طالب- مجاهد).
نكتهء دومى ايكه ميخواستم عرض بكنم، باز هم اشاره به همكاران’’آزادى‘‘ است، كه آقاى يفتلى هنوز هم ليست مى كشند و افراد را معرفى ميدارند. اولا" بايد بگويم كه، محترم نايل صاحب هيچگاه همكار دايمى نبوده، بلكه مانند دهها هموطن ديگر كه در ليست آقاى يفتلى شامل اند، بعضا" مطالبى ارسال ميداشتند، در حاليكه حرف ما بر سر همكاران دايمى’’آزادى‘‘ است، آنانيكه قلم زنانِ حرفوى و آرمانى’’آزادى‘‘ اند.
ولى با آنهم اگر منظور آقاى يفتلى همه آنانيكه در اين هشت سال براى’’آزادى‘‘ نوشته اند و حالا شمارى از آنها نيستند، باشد، بايد اضافه كرد كه اين ادامه اى همكارى نميتواند عمرى باشد: يكى ميرود، چهار و پنج ديگر ميآيد. و از طرفِ ديگر محترم نايل صاحب بعد از آنكه خود بحيث مدير مسوول يك نشريه اى مستقل بكار آغاز كرد، ديگر خلاف انتظار بود، كه ايشان ميتوانستند با’’آزادى‘‘ نيز همكارى را ادامه دهند.
و اما در مورد آقاى زرياب كه گويا با’’آزادى‘‘ بس كردند، بايد گفت كه، ايشان متأسفانه در برخوردهايش با مطبوعات برون مرزى، صادق نبودند و شيوهء نگارشِ واحد و مشخصى نداشتند، يعنى كه بهر يكى از نشرات، مطابق وضع و ميل و خط فكرى شان مينوشت. مثلا" براى نشرات افغانى در امريكاى شمالى كه زياد در مقابل حاكميت هاى ح.د.خ.ا حساسيت نشان ميدهند، آنچه در توان داشت بر ضد حاكميت هاى ح.د.خ.ا نوشت و بد گفت و دشنام داد، ولى براى’’آزادى‘‘ كه ميدانست يك نشريهء چپ است، هيچگاه مطلبى را ارسال نكرد، كه با سياست هاى ديروزِ ما بر بخورد. او با اين شيوه اى نگارش خود، در حقيقت ميخواست در هر نشريه اى بدرخشد و صفحاتى را در گروى خود داشته باشد. او در حقيقت به مثابه يك’’تيكه دار‘‘ مطبوعاتى عمل ميكرد.
آقاى زرياب، در يكى از مجلات افغانى چاپ شهر سانفرانسسكو، در مورد مشابهت هاى ’’راست‘‘ و ’’چپ‘‘ افغانستان، مطلبى طنز گونه اى نوشته بودند، اما آن مطلب را هيچگاه به نشرات افغانى در اروپا، ارسال نكردند. من شخصا" در يكى از شماره هاى’’آزادى‘‘ آن مقاله را نقد كردم، كه تا زمانِ زيادى در روى سايت’’آريايى‘‘ نيز وجود داشت و حتى آن مقاله تا آنجا مشهور شد، كه روزى محترم غوث زلمى ژورناليست عزيز افغانى تيلفونى برايم گفت كه آن نقد را دهها كاپى نموده است. و يا اينكه محترم سليمان راوش محقق و نويسنده اى ديگر ما نيز به آن نقد زياد علاقه گرفت.
آن نقد اگر از نظر بعضى ها براى آن جالب بود كه از ح.د.خ.ا دفاع شده بود، براى بعضى شايد براى آن جالب بوده باشد، كه من سنت شكنى كرده بودم و مقاله اى شخصيتى را نقد كرده بودم، كه تمام نشرات برون مرزي افغانى را در گروى خود داشت، شخصيتى كه گمان برده ميشد كه اگر با نشرات ببُرد، همه تعطيل خواهند شد و كسى نخواهد بود كه بنويسد. ولى ما ديديم كه چگونه نويسنده اى والاگهرى چون آقاى محمد نبى عظيمى سنگر ها را شكست و توانست ثابت سازد، كه ’’ما‘‘ نيز توانايى قلم زدن و آن قصه نويسى ها را داشتيم و داريم، ولى اينكه ما را در جنگِ تحميلى مصروف ساختند، گناهِ ما نبوده است.
من در آن نقد به وضاحت به دفاع برخاسته ام و دشنام هاى آشكار و توهين آميزِ آقاى زرياب را به آدرس ح.د.خ.ا، مورد انتقاد قرار داده ام. اينكه چرا اينكار را كرده ام، نمى خواهم كسى و يا كسانى را منت دار سازم. من بخود و گذشته ام احترام كرده ام، من به خونِ پاكِ بيشتر از سى و چهار هزار شهيد ح.د.خ.ا كه در راه دفاع از وطن در برابر پاكستان متجاوز، ارتجاع داخلى و منطقه و امپرياليسم جهانى، ريخته شده است، اداى احترام كرده ام. ولى از اينكه اكنون آقاى يفتلى از آقاى زرياب نام برده و بگونه اى دفاع كرده است، خود بيانگر اين حقيقت است، كه دوستانِ’’نهضت ميهنى‘‘ ما، ديگر افتخارات گذشته را ننگ ميشمارند و از آن بيزار اند و بگفته اى آقاى عارف صخره رئيس پيشينِ ادارهء ما، ح.د.خ.ا ديگر به تاريخ سپرده شده است.
من در آن نقد، از آقاى زرياب خواهش كرده بودم، تا از اين دفاعيه آزرده نشوند و همكارى اش را با’’آزادى‘‘ ادامه دهند، اينكه نتوانستند ادامه دهند، گناهِ من است، يا عدم وسعت انديشى او؟ به فكر من بزرگوارى را بايد از مردان بزرگى چون محترم داكتر اكرم عثمان آموخت، كه چگونه با كسانيكه عليه اش مى نويسند، به جواب مى پردازد و از انتقاد نمى هراسد و هميشه به اين عقيده است كه:’’بگذار در اختلافات نيز نفس بكشيم!‘‘
اين بود چند گفته اى كوتاه كه نخواستم زياد به درازا بكشد و اميدوارم دوستان صاحبدل، نامه اى آقاى يفتلى را كه زياد شخصى گوئى دارد و عقده و درد از در و ديوارش ميريزد، خود بخوانند و بعد قضاوت نمايند. در پايان بايد اطمينان دهم كه’’آزادى‘‘ با وصف خرابكارى هاى بلا وقفه اى شمارى از تنگ نظران، و بخصوص آنانيكه از بيانِ صريحِ آن ميهراسند، يك واقعيت است و ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، به عمر عزيز اش ادامه خواهد داد و ما عنقريب جشن آغاز هشت سالگى نشرات اش را، به اميد اينكه صداى رساى آن، بيشتر رساتر گردد، تجليل خواهيم كرد./ با احترامات فايقه
(نجيب روشن- دنمارك)